ببرک کارمل Babrak Karmal


شیشه هایش تِرک برداشته…

ولی آرام بخواب رهبرِ من!
کوچه ها بُن بست نیست؛
ابر ها در سفر اند.
مکتبِ را که گذاشتی به ما:
نامِ پاکیزه ی تو،
با خطِ آبیی عشق؛
روی هر اشعه ی خورشید،
روی هر پرچمِ فردا،
روی هر برگه ی تاریخ،
روی هر قلب که از عشق تکانی دارد،
روی هر واژه ی دوستی،
روی هر سوژه ی آزادگی و آسایش،
روی هر قبرِ ستم…
می نویسند و سلامی می کنند!
ن.سنگر