ملاغنی مهره از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور

چهره های با صدرنگ و هزار نیرنگ

بخش اول

ملاغنی مهره از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور
( قسمت اول )
اسم این اعجوبه روزگار وخادم ادارات بی شمار، که اخلافش ادامه دهنده کارروایی های او هستند؛ در دفاتر دولتی محلی (ثبت احصاییه) “میرعلی” ثبت است؛ اما در طول زندگی مرموز و پر از راز و رمزش بیشتر به نام ملاعبدالغنی و آنهم گاهی با پسوند سلیمان خیل و گاهی با پیشوند “خلیفه بازار” و گاهی هم بنام های دیگری در خدمت انگلیس بوده و همزمان حاصل دست رنج مردم را ربوده و کارنامه های استخباراتی و تخریباتی او به همین نام ها ثبت گردیده است.
با مرور بر سیرزندگی این شخص مرموز، مزدور و مُزَوِر از آغاز بغاوت برعلیه دولت امانیه تا نماینده فعال انگلیس ها وضبط احوالات دولت در شمال کشور، میتوان گفت که کارروایی های او مصیبت بارتر از سایر نماینده های دیگر انگلیس از جنس”لارنس” ها، بوده است. زیرا لارنس و امثال آن بعد از مدتی رسوا ومجبور به ترک وطن گردیدند، اما ملاغنی سالیان سال در نقش های دیگری و با امکانات بیشتری به وظایف آنها ادامه داده و اخلافش تا حال و در آینده ها کماکان در خدمت ولی نعمت اصلی آن، معضلاتی برای وطن و وطنداران ایجاد خواهند کرد.
میرعلی در نوجوانی “له لاری وتلی او په خپل سر” بود، (اصطلاحی برای نوجوانانی که تابع امر ونهی پدر نباشند) پسرش غلام مجدد، در یکی از یادداشتهایش او را دارای ( اندام زیبا و کشیده) تعریف نموده است که از آن میتوان بسی چیزها را حدس زد. میرعلی برعکس سایر همسالانش کمتر به مسجد میرفت و به درس ملا ومسجد علاقۀ نداشت و همیشه با افراد بالاتر از سن سالش نشست وبرخاست داشت. این مسجدگریز باری طور ناگهانی و بیخبر از قریه زادگاه خویش، با شخصی دیگری همزمان ناپدید شد وطبعاً گم شدنش شایعه های گوناگونی را بر زبان اهل قریه جاری ساخت، پدرش تنها کسی بود که بر نبود او خوشحال بود، زیرا از آبروریزی همه روزه نجات یافته بود.
چندین بهار وخزانی گذشت تا اینکه میرعلی به همان شکلی که ناگهانی غیب شده بود، معجزه آسا باردیگر در قریه نمایان شد؛ اما با “لنگوته سپید ملایی” برسر و ملبس به “جامه گی” مخصوص که مفتخوران زمان به تن میکردند. میرعلی همراه وخدمتگاری نیز در خدمت خود داشت که چون پیر وپیشوا از او مواظبت می نمود و اورا ملا صاحب عبدالغنی خطاب میکرد. بزودی مجلس های وعظ برپا شد وبعد از هر نماز، ملا عبدالغنی قلقله سر میداد و از زمین و زمان گز میکرد و از حکمت ها و فضایل حضرت نورالمشايخ عمرمجد دي مشهور به حضرت شوربازار ، داد سخن میداد و خودرا نماینده و قائم مقام او در منطقه میدانست و فرمانی قاب شده نیز به مهر و امضای او را با افتخار زیادی در معرض دید مردم قرار میداد.
میرعلی، همزمان با تغییر نام به عبدالغنی و یافتن پیشوند ملا، واقعاً کمالاتی بیشماری دیگری را نیز صاحب شده بود. او برعکس ملاهای موجود در منطقه که تنها ابیاتی چندی از خواجه حافظ و چندسطری از حضرت سعدی را بخاطر داشتند وجا وبی جا، وغلط وصحیح آنرا بلبل وار تکرار میکردند و با فارسی شکسته بر آن فخر فروشی مینمودند؛ به گفته غلام مجدد، پدرش صاحب عجب “فصاحت کلام و لطف بیان” شده بود و “گوينده گان بزرگ ادبيات درى را چون فردوسى، نظامى، سعدى، صائب اصفهانى، مولانا عبدالرحمن جامى، حكيم سنايى، مولانا جلال الدين بلخى، ناصر خسرو، امير خسرو دهلوى، بيدل، ابوالمعانى، نويسنده ى قابوسنامه مولانا حسين واعظ كاشفى، غياثى بدخشى و غيره را مى شناخت و بر آثار ايشان احتوا داشت.” هرگاه این اغراق قزل ارسلانی غلام مجدد را باور کنیم، پس این ملا غنی یکی از نوابغ روزگار بوده که بدون رفتن به مکتب، تقریباً بر آثار اکثریت پیشگامان ادبیات دری تسط داشته است. ناگفته پیداست که انگیزه این شیوه بزرگ نمایی پدر از جانب پسر، این است تا شخصیت وهویت اصلی ووظیفوی میرعلی در حاشیه قرار گیرد و تنها اوصاف ملایی و ادبی او بیشتر و بهتر برجسته گردد.
به روایت غلام مجدد، پدرش با اضافۀ تبحر در گفتار وکردارملایی، در فن نشان زنی نیز سرآمد روزگار شده بود و حتی اورا “يكى از بهترين تاكتيسينهاى جنگ هاى قبايلى و يك تيرانداز ماهر و بى جوره” معرفی نموده است و در نوشتۀ دیگری اورا وارد در تاكتيكهاى جنگهاى به اصطلاح “گوريلايى” دانسته است. این صفات و برتری ها، فرق فاحش ملاغنی بود با سایر ملاهای منطقه. ملاغنی با داشتن این برتری ها وصفات به تدریج شخص نام آور قبیله سلیمان خیل شد و “لنگی مشر قوم” را بر سر گذاشت.
اما غلام مجدد، از محل آموزش پدرش و این که درکجا “فصاحت کلام و لطف بیان” را فراگرفته، ذکری نمی نماید و برای اغفال مردم و پل گم کردن مینویسد: که «او (پدرش) در اينباره نيز چندين پير و مرشد را عوض كرده بود. در ابتدا به مشايخى در بلخ و ولايت سمنگان (اواخر امارت امير عبدالرحمن خان) سرخورده بود و از ايشان اذن اوراد و اذكار گرفته بود. بعد در موسهى لهوگرد داخل حلقه ى شيوخ قادريه شده و سرانجام به وسيله ى يك مدرس خود كه ملا عبدالقادر نام داشت و از اهل پشه يي پغمان بود به حضرات شوربازار پيوسته و نزد شيخى به نام غلام صديق مريد و بعداً مأذون شده است… » در مورد روابط ملاغنی با این دوشخص وکارنامه های مشترک شان در آینده به تفصیل نوشته خواهد شد.
ملاغنی نیز در مورد سالیان غیابت خویش از خانه و قریه، افسانه های گوناگونی را روایت میکرد و با قصه های عجیب و غریبی از شهرها ومحلات دور و حوادث باورنکردنی و کارنامه های خود، برذهن و روان مردم تسلط می یافت و در لابلای این قصه ها و روایت ها، گاهگاهی شیوه های آموزش و وابستگی خود را با ادرات مخصوص انگلیسی نیز ناخودآگاهانه افشا مینمود. چنانچه پسرش غلام مجدد، با افتخار زیاد والد خودرا “بهترین تاکتیسین جنگ های قبایلی و تیرانداز ماهر وبی جوره” معرفی نموده است؛ در مورد این صفات و مهارتهای وی هیچ شک و شبه وجود ندارد و این توانایی های او، در حوادث بعدی کشور کاملاً به اثبات رسیده است که در جایش بر آن استناد خواهد شد.
اما میرعلی چگونه ملا شد و این “فصاحت کلام ولطف بیان” و تبحر در “جنگهای گوریلایی” را در کجا و چگونه فرا گرفته بود؟
ملاغنی بعد از فرار از خانه روانه هندوستان شد و بعد از مدتی گذارش به مدرسه دیوبند افتاد وبا اساسات دینی و ادبیات معمول آنزمان در آنجا آشنا گردید. قابل یاد آوری است که خط فکری و تدریسی مدرسه دیوبند در آغاز تأسیس، روحیه ضد انگلیسی و مخالفت با کمپنی هندشرقی و عمالش داشت و به همین لحاظ نقشی مهمی را در بیداری مسلمانان هند ورشد نهضت ضد انگلیسی ایفا کرد. انگلیس ها با پی بردن نقش مذهب و مدرسه در جامعه هند وکشورهای اسلامی، در صدد نفوذ در آن مدرسه شدند و از طریق عناصر استخباراتی خویش به تدریج آنرا از اهداف اولی آن منحرف ساخته وشماری زیادی از تربیه شدگان آنرا برای پیشبرد اهداف استعماری خویش به خدمت گرفتند؛ از جمله ملایانی بیشماری را برای مهیا ساختن زمینه نفوذ در کشور ما تربیه نمودند. چنانچه مورخ و محقق کشور اعظم سیستانی در رابطه با نقش منفی ملاهای تربیه شده در مدرسه دیوبند مینویسد: « چون در افغانستان تا 1925 میلادی مدارس عالی شرعی وجود نداشت، بنابرین طالب العلم مجبورمی شد برای ادامه تحصیل به هندبرتانوی و به مدرسه بزرگ «دیوبند» برود که بدبختانه اکثرشان پس از ختم تحصیل برضد تحولات اجتماعی کشور خود قرارمی گرفتند.»
علاوه باید کرد که ملاغنی “شیوه های جنگ های قبایلی و تیراندازی” را نیز در پهلوی دروس مدرسه دیوبند از آموزگاران مجرب انگلیسی آموخته بود؛ ناگفته پیداست که جز متمم اینگونه آموزش های اختصاصی، وارد شدن به امور استخباراتی، خبرچینی و تاثیر گذاری بر مردم و نفوذ در بین آنها نیز بود که ملاغنی در این عرصه نیز سرآمد روزگار شده بود و همین برتری های او نسبت به دیگران سبب شد که او در نقش سازمانده و استقامت دهنده سایر ملاها قرار گیرد وهدایت و تصامیمش از جانب دیگران با دل وجان اطاعت گردد.
نویسنده:فرید فریاد
ادامه دارد