من و ماجرای « روز افغانستان »

 یادگزاره ای از دکتر اسد محسن زاده

من و ماجرای « روز افغانستان »

این یادگزاره را میخواستم در نوروزامسال یعنی سی سال پسانتر از رخداد آن پیشکش بدارم؛ بادریغ ناجوری به سراغم آمد و مرا باخود گرفتارساخت.به همین دلیل اینک آنرا الان نشر مینمایم.

در روز چهارم مارچ سال ۱۹۸۲ ترسایی کانگرس امریکا تصمیم گرفت تا ۲۱ مارچ ، آغاز سال نو ، فصل نو و نوروز باستانی مردم افغانستان را بنام « روز افغانستان » تغیر نام داده و از آن برای جنگ روانی و اقدامات ضد افغانی استفاده نماید.
اروپا نیز درپی دیدار فرانسوا میتران رییس جمهور فرانسه با هلموت کول نخست وزیر المان فدرال به خط امریکا سرتسلیم فرونهاده ؛ این اقدام امریکا را ستوده ؛ و با ابزار دست داشته کوشیدند تا پارلمان اروپا نیز به این پروژه بپیوند. همان بود که اروپا برخلاف تعهدات ۳۰جون سال پیش خود مبنی بر اینکه :« … پایان بخشیدن به هرنوع مداخله برای اینکه آینده افغانستان منحیث کشورمستقل و غیرمتعهد تضمین گردد… » عمل نمود. در سال ۱۹۸۱ اتحادیه خواستار« برگزاری کنفرانس افغانستان در دو مرحله » شده بود.این تصمیم اتحادیه اروپا عقب گرد روشن از دیدگاه های رسمی پیشین اش مبنی بر جست وجوی حل سیاسی در باره افغانستان و افزایش فشار بر مردم و دولت ج د ا بود.
هینس دیتریش گنشر وزیرخارجه وقت المان بروز ۱۱ مارچ سال ۱۹۸۲ ترسایی در نشست بوندس تاگ المان دربن با اظهار رضایت فراوان گفت : « دولت المان ازابتکار پارلمان اروپا به خاطر اعلام ۲۱ مارچ منحیث ـ روز افغانستان ـ استقبال مینماید. »
بدینگونه نه فقط بنیادگراها که دشمنی عریان با مقوله شگوفایی ، شادی ، نشاط و روح سرشار زنده گی دارند؛ علم دشمنی و ستیز را با نوروز ، این جشن ملی و باستانی مردم بلند کردند ، بل « فرهنگ دوستان قرن ۲۰» و « مدافعان فرهنگ بشری » نیز دراین اقدام با آنها همدست شده ؛ خواستند تا این رخداد ملی و فرهنگی افغان ها را مسخ و آنرا درخدمت به اماج های شوم جنگ ، نابودی و ویرانی شان قرار دهند. پوشیده نیست که اندیشه و فرهنگ نوروز ، اندیشه امید به پیروزی و شگوفایی ، اندیشه نشاط و پیروزی سبزینه گی و زنده گی برسیاهی ، انجماد و یخبندان است؛ که با فرهنگ سوگ و عزای جماعت مرگ زی و جنگ طلب در تقابل قرار دارد.
این ها برای چاق ساختن بازارمکاره تبلیغ ضد افغانی؛ تصمیم گرفته بودند تا ازهر ابزاری حتا جشن ملی و مردمی ما نوروزباستانی و داستانی ؛ با درونمایه صلح خواهی ، آزادی و برابری در خدمت به ادامه جنگ بی امان شان در برابر مردم و دولت افغانستان استفاده نمایند. درهمین « روز همبستگی با مردم » رهبران تنظیم های جهادی و فرمانروایان « جهان متمدن » هردو با هم به جای صلح ، مدارا، دوستی ، سرور و باهمی منحیث پیام اصلی این میراث بزرگ فرهنگی مردم افغانستان ؛ ادامه جنگ ، کشتار، ویرانی و از بین بردن سرور و شادی را تبلیغ کردند.
آنچه دراین سالها بنام « دوکتورین ریگن » توسط گروه محافظه کار نیولبیرال و وابسته به انحصارات سلاح ، نفت و سرمایه مالی از جمله بیانه نویس مشهورکاخ سفید «چارلز کروت همر » پی ریزی و اشاعه می شد؛ دربرگیرنده پرخاش و رویارویی با جنبش های آزدایبخش و کشورهایی بود که در راه استقلال ملی و رشد سریع اقتصادی ـ اجتماعی پس از سالهای وابسته گی به استعمار وعقب مانده گی می رزمیدند. در« دوکتورین ریگن » کمک های مالی و تسلیحاتی نه فقط به گروه های جهادی افغانستان که گویا کشورشان توسط شوروی « اشغال » شده بود ؛ بل به همه سازمان های تروریستی و مافیایی چون کنتراس در نیکاراگو، یونیتا و اف ان ال آ درانگولا و ….که کشورهایشان به وسیله شوروی « اشغال » نشده بودند ، نیز شامل می شد. با آنکه امریکا میدانست که این اقدام شان درضدیت اشکارا با قوانین بین المللی و حق خودارادیت کشورهای مستقل عضو سازمان ملل متحد قرارداشت؛ همین دوکتورین به زودی پسندش و جانبداری ماگریت تاچر، احزاب ، شخصیت ها ، سازمانها و نیروهای راستگرا را به خود جلب نمود . امروز پس از گذشت ۳۵ سال و رشد چشمگیر بنیادگرایی و تروریزم شماری از مخالفین این جنگ های نیابتی و محرم استخباراتی و نظامی که زمینه ساز نا آرامی های فزاینده ، کشتارهای پایان ناپذیر و خارج از کنترول در ساحه وسیعی از شرق میانه تا شمال افریقا شده است ؛ را مورد نکوهش قرار داده و نارضایتی شانرا از « پس لگدی و یا Blowback » آن سیاست ها ابراز میدارند.
***
درسال پرماجرای ۱۹۸۵ترسایی میخاییل گرباچف به حیث رهبراتحادشوروی برگزیده شد (۱۱مارچ). یک هفته پس تر ( ۱۹ مارچ ) اداره ریگن ۴.5 میلیارد دالر را به تولید ۲۱ فروند راکت میان بورد « ام ایکس » اختصاص داد. امریکا و کانادا فیصله کردند تا با تخصیص ۳ میلیارد دالر سیستم دفاع هوایی شانرا گسترش بخشند. کشورهای عضو ناتو ازجمله کشور بلجیم راکت های «کروز» را شامل زرادخانه جنگی شان کردند. این مسابقه وحشتناک تسلیحاتی یک جانبه ناتو درحالی صورت میگرفت که در۱۲ ماه مارچ همین سال در ژنیو اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا در باره تحدید سلاح های هسته ایی در زمین و هوا گفت و گو را شروع کردند. درماه اپریل گرباچف یادداشت پیرامون « برنامه جابجایی راکت های میان برد در اروپا » را امضا نمود. در ماه نوامبر همین سال رهبران شوروی و امریکا گرباچف و ریگن درژنیو رو در رو با هم مذاکره و گفت وگو کردند. گرچه ظاهراً این گفت و گو بدون نتیجه بود ؛ ولی هر دو جانب اعلام کردند که با این دیدار یک شبه « جهان دیگر امن تر شده است ! »
با چرخش درسیاست های اداره رونالد ریگن و گسترش فشارهای سیاسی ، اقتصادی ، تبلیغاتی و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی لجام گسیخته ؛ در مارچ ۱۹۸۵ ترسایی رونالد ریگن دستور شماره ۱۶۶ مصوونیت ملی امریکا را صادر؛ و پالیسی « ایجاد مزاحمت در افغانستان » جایش را به استراتیژی جدید « شکست قوای شوروی » درافغانستان داد .
در همین راستا رونالد ریگن اعلامیه شماره ۵۳۰۹ کاخ ریاست سفید درباره « روز افغانستان » را طی مراسم و نمایش ویژه ای در ۲۰۹ مین سال استقلال ایالات متحده امریکا دستینه کرد.
سند با کلمات عاطفی ، ترحم برانگیز، فریبنده و دور از واقعیت آن روز افغانستان و امریکا چنین شروع میشد: « در رفاه ؛ ما به گرسنه گی و دشواری نمی اندیشیم ، در شرایط صلح ما در باره مصایب جنگ فکرنمی کنیم ، در روزگاری که خانواده های ما باهم و در سلامتی بسر میبرند، بایست احساس درد ازهم جدا شدن را نماییم…. بیست و یکم ماه مارچ آغاز سال جدیدی برای مردم افغانستان است. این روز به صورت سنتی روز رخصتی بوده و وقتیست که خانواده دورهم جمع میشوند تا ازفصل جدید زنده گی تجلیل و در برابر داده های خداوندی سپاس نمایند….»
سند به همین گونه ادامه پیدا نموده و رونالد ریگن به بیان وضع « درد بار» زنده گی مردم افغانستان زیرحاکمیت ببرک کارمل و اشغال شوروی پرداخته و چنانکه هدف این سند بود با مسایلی چون: « تاکید برحق مردم افغانستان برای انتخاب دولت و گزینش نظام سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی شان » ، « تاکید بر حفظ حق خودارادیت ، تمامیت ارضی عدم وابسته گی سیاسی ،موقف بیطرفی و عدم انسلاک افغانستان» ، « فراهم آوری شرایطی که امکان برگشت داوطلبانه ، امن و باغرور پناه جویان افغانستان به خانه هایشان راتضمین نماید » ،« خروج قوای خارجی از افغانستان » ، « حل صلح آمیز مساله » و ده های مساله دیگربرای توجیه این اقدام کاخ سفید پرداخت . کاخ سفید در ادامه در حالیکه ازهمه امریکایی ها درخواست مینماید تا« درچنین وقتی که ما درآسایش و امنیت به سرمیبریم مبارزه افغان ها در برابر ظلم و حاکمیت به وسیله ترور را به از یاد نبرند ».جای دیگر میگوید که :« تمام امریکایی ها درهدف آزادی افغانستان باهم شریک اند.» و « ما درتحسین در برابر شجاعت تسلیم ناپذیرمردم افغانستان که نمونه مثال برای تمامی مردمان آزادی دوست درسراسرجهان اند، تعظیم می نماییم… به همین دلیل من رونالد ریگن رییس جمهور ایالات متحده امریکا بدینوسیله بیست و یکم مارچ سال ۱۹۸۵ ترسایی را منحیث روز افغانستان اعلام میدارم. رونالد ریگن ۲۱ مارچ سال ۱۹۸۵ ترسایی و ۲۰۹ مین سال استقلال ایالات متحده امریکا .»
بر بنیاد همین فرمان در نوروز سال ۱۳۶۴ ریگن در محفل « روز افغانستان » درکاخ سفید با نماینده گان رسانه ها و فرستاده گان تنظیم های جهادی برای مشروعیت بخشیدن به مداخلات اش درامور داخلی افغانستان به تحریف واقعیت های موجود افغانستان و جهان پرداخت. در خوریاد است که درهمین سال ها امریکا و هم پیمانان اش جنگ بی مانند روانی و تبلیغاتی در برابرمردم افغانستان را راه اندازی کرده بودند؛ که پهنه آن گسترده تر از جنگ روانی امریکا در جریان سالهای جنگ در ویتنام بود. دراین تبلیغات و پخش جعلیات ؛ واقعیت وضع درافغانستان تحریف و اماج های ژیواستراتیژیک میان مدت و دراز مدت امریکا در افغانستان و منطقه پوشیده نگاه داشته می شد.
اروپای غربی در تبانی با کاخ سفید نیز تصمیم اش را گرفته وقرار برآن شد تا دردو کشور اروپایی یعنی المان فدرال و سویدن گردهمایی های را با شرکت فرستاده گان تنظیم های جهادی در بوندس تاگ المان و رایش تاگ سویدن به راه بیندازند.
با اگهی ازاین اقدام اروپای غربی حزب و دولت جمهوری افغانستان تصمیم گرفت تا بخاطر شرکت دراین گردهمایی ها در المان و سویدن دو نماینده را به بن و استاکهلم بفرستد تا دراین گفت و شنودها شرکت و دیدگاه های دولت جمهوری افغانستان را درباره جنگ اعلام ناشده و تحمیلی از برون و پیشنهادات برای برون رفت ازاین تراژیدی تحمیل شده را پیش کش نمایند.
قراربرآن شده تا زنده یاد مجید سربلند ( وزیر اطلاعات وکلتور) به سویدن و نگارنده اسد محسن زاده به المان غرب سفر و دراین نشست های پارلمانی شرکت نماییم.
مساله سفرهیات دولتی افغانی وسهمگیری دراین گفت وشنود های پارلمانی به وزارت خارجه ج ا اطلاع داده شده و درخواست شد تا ازطریق سفارت خانه های مربوطه افغانی زمینه این مسافرت ها فراهم گردد.
در جمهوری المان فدرال رفیق طاهرننگیالی ( ننگی ) شارژدافیر سفارت افغانی بود که با هم ازسال مبارزه مشترک درالمان فدرال آشنا بودیم . از او درخواست شد تا درباره فراهم آوری زمینه شرکت من درهیرینگ پارلمانی ( گفت و شنود ) دربوندس تاگ دربن داخل اقدام شود. چند روز پیشتر از تاریخ معینه از طریق پراگ به بن رفتم. کارمندان سفارت به خصوص رفیق ننگی با محبت زیاد ازمن استقبال ؛ و در روز های بود و باش ام در المان مرا همراهی نمودند.
با رسیدن به المان درمورد شرکت دراین بحث وگفت وگوی پارلمانی صحبت و ازتصمیم و موضعگیری جانب المانی در مورد پرسیدم. رفیق ننگی یادآور شد که چند باری به وزارت خارجه مراجعه و درخواست های رسمی را درمورد به جانب المانی تسلیم داده است؛ ولی تا حال از آنسو پاسخی دریافت نکرده ایم. با نزدیک شدن تاریخ این هیرینگ تلاش های ما بیشترشده و به هرمرجع قانونی و اثرگذار سرزدیم تا زمینه سازشرکت هیات جانب افغانی دراین گفت و گوها شوند. سه روز پیش تر از رسیدن نوروز ما و« روزافغانستان » غرب و جهادیست ها ، پیامی از سوی وزرات خارجه دریافتیم که در آن با وجود داشتن روابط دیپلوماتیک و رسمی با دولت ج دا از شرکت هیات رسمی دولت افغانستان دراین نشست معذرت خواسته شده بود.ازطریق سفارت افغانستان دربن نامه ای به وزارت خارجه المان ارسال و نارضایتی جانب افغانی درباره این تصمیم بیان شد. با آنکه خوب میدانستیم که دلیل این بهانه تراشی های جانب المانی جلوگیری ازبحث و دیالوگ میان جوانب درگیر درمساله اطراف افغانستان ؛ و اخلال دربرنامه های رسانه ای و جنگ روانی بی مانند غرب دربرابر مردم افغانستان بود؛ با آنهم از آخرین تلاش برای راه یافتن به این بحث و گفت وشنودها دریغ نکردیم.
من که به هدف رویارویی و بیان دیدگاه های حاکمیت در برابر شیفته گی به نابودی و تباهی با استفاده از ابزار« بیگانه هراسی » به بن سفرکرده بودم؛ نمی شد با دست خالی برگردم. روزبعد پس از رایزنی با کارمندان سفارت و سازمان حزبی ح د خ ا درالمان فدرال به این تصمیم رسیدیم که باید اقداماتی را دربرابر این فیصله مقامات المان غرب راه اندازی نماییم.
قراربرآن شد تا کنفرانس مطبوعاتی در« مرکز رسانه ای بن » ، دیدار و گفت وگو با احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی المان ، دیدار و تبادله اطلاعات با نماینده گان احزاب دوست و برادر درالمان ، پخش خبرنامه ها از نام سازمان دانشجویان افغان و سازمان حزبی ح د خ ا در المان ؛ دیدار با افغان های مهاجر درالمان و…را سازماندهی نماییم .علاوتاً خواستیم تا درشهرفرانکفورت نیز یک کنفرانس مطبوعاتی را با رسانه ها دراین شهر برپا نمایم. پس از تنظیم برنامه آنرا با مرکز در میان گذاشته و پس از دریافت موافقت آنها ؛ برای سازماندهی کارها دست و آستین برزدیم.
در۲۱ مارچ که دربوندس تاگ گفت و شنودی با شرکت چند رهبر و فرستاده تنظیم های هفتگانه از « روز افغانستان » تجلیل به عمل می آمد؛ ما کنفرانس خبری که درآن تعداد زیادی ازنماینده گان رسانه های المانی و خارجی شرکت نموده بودند را در « مرکز رسانه ای بن » برپا کردیم .در این کنفرانس ضمن اعتراض بر بهانه تراشی های بوندس تاگ ؛ این اقدام را ضدیت آشکار و ادامه جنگ برعلیه افغانستان خوانده ؛خواستار اطلاع رسانی واقعبینانه به شهروندان المان و جهان شدیم. حرف هایی را که میشد درهیرینگ بوندس تاگ و درحضور چند رهبرتنظیم های جهادی بگوییم اینجا گفته و به پرسش سوال های یک نواخت وصدها بار شنید ه از سوی رسانه های ارتجاعی پاسخ دادیم. دراین کنفرانس مطبوعاتی نماینده گان رسانه های ترقی خواه مستقر درالمان نیز شرکت داشتند و آنها روز بعد دیدگاه های دولت ج د ا را درنشرات خود بازتاب دادند. رفقای المانی از این کنفرانس رضایتمندی کامل داشتند.
شام روزبا کاردارسفارت که دارای روابط نیکو با جامعه مهاجر افغان در المان بود ؛ سری به منزل آقای امین فرهنگ زدیم تا با آنها درجشن نوروزی شریک شویم. دراین شب شماری ازاعضای خانواده و دوستان شان که مردمان تحصیل کرده ودنیا دیده بودند جمع شده و درفضای نوستالژیک با شنیدن آهنگ های آرام افغانی از نوروز باستانی تبجیل به عمل می آوردند. رفیق ننگی مرا معرفی وگفت در درمشتات و اشتوتگارت المان درس خوانده وحال در افغانستان در بخش روابط بین المللی کارمینمایم.
به زودی با هم همسخن شده و پرسش درمورد اینکه درکدام سال و درکجا درس خوانده بودم ، و اینکه این و آن هموطن مان را که در آن سال ها در المان بود می شناسم و …پرده بی اعتمادی را از بین برده و به زودی باهم زبان مشترک پیدا نمودیم. البته در این صحبت ها خانم ها و آقایان سهم گرفته و دیدگاه شانرا درمیان گذاشتند.
دراین سفر وظیفه داشتم تا پیام رهبری حزب و دولت در باره تضمین امنیت و آزادی کامل آن عده هموطنانی که دوباره به وطن برمیگردند؛ را با جامعه مهاجر افغان درالمان فدرال درمیان بگذارم. با آقای فرهنگ و دوستان شان این مساله را در میان گذاشته و خاطرنشان ساختم که در صورت آمدن موقت و یا دایمی به افغانستان دولت امنیت جان و مال شانرا تضمین نموده و آنها با کمال آزادی ؛ خود تصویری از وضع افغانستان را برایشان بسازند. آنهایی که درافغانستان صاحب جایداد هستند؛ جایداد های شانرا ار دولت تسلیم و درمورد آنها تصمیم بگیرند. اگر شرایط درافغانستان را برای بود و باش و زنده گی کردن نیکو یافتند میتوانند درکشورباقی بمانند و درغیرآن ازهمان راهی که آمده اند پس برگردند.
در این شبی که همه به یاد وطن و خاطره های نوروز بودیم این پیشنهاد زمینه سازجروبحث های دلچسپی گردید.
مادری با پیچه های سپید که سن اش بین ۷۰ـ ۸۰ سال میرسید گفت : بچیم مرا کسی در رفتن به افغانستان همراهی نمی کند، با این سن و سال و ناجوری ها نمی توانم به تنهایی بدون کس و کوی درافغانستان زنده گی نمایم.
چند تن ازجوان ترها که اولاد دار بودند ؛ گفتند : ما دراین حال به افغانستان رفته نمی توانیم ، چرا که اگر اولادهای خود را در این سن و سال در المان تنها گذاشته و به افغانستان برویم از این ها چه جور خواهد شد.
گفت و گوها و دلیل یابی ها ادامه پیدا کرد. هرکسی دلیلی را پیش کش نمود که به خاطر آن نمی تواند به افغانستان برگردد: بیماری ، تنهایی ، کسب و کار، اولادها و…. در این میان هیچ یکسی نگفت که نمی خواهد به وطن برگردد. صحبت ها صمیمانه تر و شب ناوقت میشد. در این جریان پیشنهاد کردم که چون همه نمی توانند به وطن برگردند بهتر که ازجمع تان یک نماینده برگزیده ؛ او را به تنهایی به افغانستان بفرستید تا با وضع کشور و صداقت عمل حاکمیت آشنا شوید.
تا ناوقت های شب را با آنها گذشتانده و پس از خدا خافظی و سپاس از مهمان نوازی و صمیمیت شان روانه اقامتگاه شدیم.
چند ماه پسانتر کسی از این جمع به افغانستان برگشت جایدادهای خود را از دولت تسلیم و پس از فروختن آن؛ دوباره به المان برگشت.
آقای امین فرهنگ که در آن روز ها به دلیل های معین از آمدن به افغانستان سرباز زد؛ با آمدن امریکایی ها در سال ۲۰۰۱ ترسایی به افغانستان برگشته و درآنجا باقی ماند. در مورد کارنامه های شان رسانه های کشور و جهان گزارشات زیادی را به نشر رسانیدند که نمی خواهم به ارزش سنجی آن در این نبشته بپردازم.
***
به ادامه کارهای سیاسی ـ تبلیغی؛ درشهر فرانکفورت نشست مطبوعاتی راه اندازی کرده و با بیان دیدگاه های حزب و دولت افغانستان در باره جنگ اعلام ناشده و سهم دولت المان غرب دراقدامات ستیزه جویانه و ضد افغانی چون: کمک به ادامه جنگ ، نقض تمامیت ارضی کشور توسط شهروندان المان فدرال از جمله سفرهای غیرقانونی و تحریک آمیز یورگن تودن هوفر سیاستمدار راستگرا و عضو بوندس تاگ المان از حزب دموکرات مسیحی المان به افغانستان ، ادامه جنگ روانی ، سازماندهی اقدامات سیاسی ضد افغانی و… با تکیه بر داده های اطلاعاتی منابع غربی توضیحات لازم ارایه و به پرسش خبرنگاران پاسخ داده شد. در این نشست شماری از رسانه های پاکستانی نیز شرکت نموده بودند.
در اقدام بعدی به هامبورگ سفر و از آنجا به همراهی رفیق احمدشاه قادری درکنفرانس ایالتی یکی ازاحزاب دوست در شهر نوی مونستر المان شرکت؛ و درباره انکشافات سیاسی ـ اجتماعی و نظامی د رافغانستان به شرکت کننده گان کنفرانس معلومات دادیم. در دوسلدورف و بن با هیات رهبری حزب کمونیست و سازمانهای جوانان ، زنان ، دانشجویان و جنبش صلح المان دیدار و در باره مسایل مربوط به روابط دو جانبه و مسایل مورد علاقه بحث و تبادل نظر کردیم. من دراین سالها منحیث کارشناس دربخش کشورهای اروپای غربی کارمی کردم. با تکمیل برنامه اقامت که از نظرما مثبت و با دستاورد بود دوباره به وطن برگشتم.
***
پس از برگشت به وطن با زنده یاد محمود بریالی مسوول شعبه روابط بین المللی دیدار؛ و گزارش شفاهی از کارکردهایم را برایش بیان کرده گفتم که فردا گزارش تحریری را برایش می سپارم. وی مانند همیش با صمیمت خندیده و گفت رفیق اسد عزیز، هنوز در طیاره بودی که رفقای امنیت ازالمان این گزارش را ارسال داشته اند؛ آنرا بخوان و برایم پس بده. با هم خندیدم و گفتم که پیش از خواندن میدانم که در آن دوستان چه نوشته اند.
***
در این سال های گروپی که دربوندس تاگ المان به « فراکسیون کلاه آهنی ها » شهرت یافته بودند ناخشنودی آشکار شانرا از انکشافاتی که به زیان استعمارنو و امپریالیزم در جهان رخ میداد ابراز میداشتند. برای این گروه افزایش نقش اتحادشوروی ، کشورهای اروپایی شرقی و جنبش های رهایبخش ملی درجهان؛ و انکشافات در لیبیا ، سومالیا ، گینه بسیاوه ، انگولا ، نیکاراگوا، موزامبیق ، الجزایر، ویتنام ، لاووس ، کمبودیا ، افغانستان، جمهوری دموکراتیک مردم یمن و… نشانه های دردباری ازتضعیف مواضع ارتجاع و امپریالیزم به شمار می آمد که بایست با هر وسیله ممکنه جلو این گرایش گرفته میشد.
دکترتودن هوفرجوان عضو گروه « کلاه آهنی های» حزب دموکرات مسیحی المان در بوندس تاگ مشهورترین حامی تنظیم های جهادی تحت حمایت امریکا درافغانستان بود. وی در سازماندهی گفت وشنود بوندس تاگ و حضور سران چند تنظیم جهادی درآن نقش برجسته ای داشت. همو به نماینده گی از افراطی ترین گروه سیاسی دربوندس تاگ المان و با برخورداری از جانبداری تنظیم های جهادی ، ای اس ای ، استخبارات المان ، سیا و سایر نیروهای ضد افغانی از سال۱۹۸۰ ترسایی به بعد چندین بار بصورت غیرقانونی به افغانستان سفر نموده ؛ ودریکی دو تای این سفرهای تبلیغاتی به سود جنگ و جنایت ؛ تیم های از تلویزون دولتی المان فدرال او را همراهی میکرد. از جمله در سفر غیرقانونی که در پایان سال ۱۹۸۴ ترسایی به افغانستان داشت. فیلم تبلیغاتی ضد افغانی این سفر درتلویزون دولتی المان و رسانه های آنکشور بازتاب گسترده یافته و مورد ستایش سیا و ریگن قرار گرفت.
***
سه هفته پیشتر در ۲۴ می ۲۰۱۵ ترسایی تودن هوفر درگفت و گویی با رسانه های اتریشی درباره کتاب تازه اش : « دربین داعش ـ ۱۰ روز با دولت اسلامی » ازآن روزهای سال ۱۹۸۴ ترسایی و شهکارهایش چنین یادکرد: « منحیث یگانه سیاست مدارغربی ، من با پای پیاده ازهندوکش گذشته و با مجاهدین به سوی جلال آباد رفتیم.» تودن هوفر درسال های ۹۰ ترسایی نیز به افغانستان رفت و آمد داشت. از جمله در زمان فرمانروایی ای اس ای و طالبان چند باری به افغانستان ومنطقه سفر؛ و پیوند هایی را با جهادیست های اسلامی گره زد، که پسانترها درعراق ، سوریه و سایر کشورهای اسلامی برایش سود آور تمام شد.
درخوریاد است تودن هوفر که درسالهای عضویت اش دربوندستاگ المان با دل و جان از مجاهدین و سیاست های ریگن و ناتو درافغانستان جانبداری می نموده و برایش کشته شدن ده ها هزار انسان وگسترش اندیشه ها و سازمانهای بنیاد گرایی بی ارزش مینمود؛ امروز نارضایتی اش را از « پس لگدی و یا Blowback » سیاست های غرب ابراز داشته ؛ جنایات امریکا درعراق و افغانستان را « بد تراز جنایات بن لادن!» میداند و میگوید: « … در پناه گاه های هندوکش در افغانستان در اوایل چند صد نفر تروریست زنده گی میکردند و امروز رقم آن به ۱۰۰۰۰۰ تروریست میرسد.»
آنی که دیروز از « مجاهدین راه آزادی !» حرف میزد امروز آنها را « تروریست » میخواند؛ و یا ریگن و اوباما را « قاتل » صد ها هزار افغان ، عراقی و سوری می داند.
***
درهمین سال پرازماجرا و رخداد های بی شمار سیاسی؛ در نتیجه مداخله و سازماندهی اقدامات ضد افغانی ازسوی مقامات رسمی المان روابط فی مابین دو کشور تیره تر میشد. در نیمه دوم سال ( اوسط ماه اکتوبر ۱۹۸۵) هیات ژورنالیستی المان شامل آقای زیگفرید کوگل فرانس ژورنالست ورزیده مجله اشپیگل و مصطفی دانش که از سالهای دانشجوییم در المان با او شناخت داشتم ؛ به افغانستان سفرنموده و گزارش بلندی درباره افغانستان آماده کردند. آنها با جاویدان یاد ببرک کارمل گفت وگو نموده و از جمله روی مناسبات افغانستان ـ المان فدرال دراین سال ها تماس گرفتند. رفیق کارمل با یاد از روابط تاریخی سیاسی و دیپلوماتیک میان دو کشور، حفظ و انکشاف این روابط را به سود خلق های هرکشور و صلح جهانی خواند. او با صراحت ناسازگاری و اعتراض دولت افغانستان در برابر تحریکات و اقدامات مداخله گرانه نیروهای ارتجاعی المان ازجمله سفرهای غیرقانونی و تحریک آمیز یورگن تودن هوفر از گروه « کلاه آهنی ها » دربوندس تاگ المان را که در این سالها برژنسکی وار فریاد دشمنی و خصومت در برابر حاکمیت ج دا را سرداده و ازهیچ اقدامی برای نفت پاشی به آتش جنگ و مداخله در امور داخلی افغانستان شرم نداشت؛ ابراز نمود.
کوگل فرانس ژورنالیست ورزیده مسایل بین المللی مجله اشپیگل و خبرنگار آن هفته نامه در مسکو و بوداپست بود. وی در اتریش به دنیا آمده ؛ در وین ، گراتس و هامبورگ فعالیت نمود. در سال ۱۹۹۸ ترسایی با خواهراش که مسوول بخش فروشات شرکت هواپیمایی اتریش « استریان ایرلاین» در ایالت گیرنتن اتریش بود؛ آشنا شده با وی روابط بسیار نزدیک و دوستانه برقرار نمودم. از برادرش یاد کرد و من از سفراش به افغانستان قصه کردم. قرار گذاشتیم که وقتی به اتریش سفرکرد باهم ببینیم. بادریغ وقتی او آمد من دراتریش نبودم و دیدارما دراین جهان صورت نگرفت. دراین سال ها کوگل فرانس کتاب دلچسپی در باره رهبران کشورهای اروپایی شرقی نوشته بود که یک جلدی از آن با دو عنوان کتاب دیگر را خانم سونیا برایم هدیه داد. این کتاب « دیکتاتورها در بازنشسته گی » نام داشته؛ و درآن که با روحیه انتی کمونیستی نوشته بود چند گزارش به درد بخوری در باره زنده گی و دیدگاه های آخرین رهبران کشورهای اروپای شرقی نیز جادارد .با یکی دو تای ازهمین رهبرها که از جنبش جوانان در روزهای واپسین به سکان رهبری تکیه زده بودند؛ آشنایی داشتم. دو عنوان کتاب دیگر: در باره اهمیت و جایگاه کنفرانس یالتا درشبه جزیره کریمه ( فبروری ۱۹۴۵) و طلاهای ربوده شده نازی ها بود.
به هرصورت گزارش کوگل فرانس و مصطفی دانش درباره انکشافات کشور و دیدگاه های دولت و مسوولین حزبی ، دولتی و نهادهای اجتماعی کشور که در شماره ۴ نوامبر سال ۱۹۸۵مجله اشپیگل چاپ شد، در شرایط جنگ بی مانند روانی در برابر دولت و مردم افغانستان مثبت شمرده میشود. اگر عمر بقا کرد این گفت وگوی رفیق کارمل با مجله اشپیگل المان را از متن المانی برگردانیده و پیش کش خواهم نمود.
***
این بود ماجرای « روز افغانستان » در سال ۱۹۸۵ ترسایی .
اگر درسال دوصد وسی و نهم استقلال امریکا؛ یعنی سی سال پس تر از فرمان رونالد ریگن درمورد « روز افغانستان » و درونمایه فرمانش درباره : نازساگاری با تجاوز و اشغال ، حفظ حق خودارادیت ، استقلال و عدم وابسته گی سیاسی وغیرمنسلک بودن افغانستان ، فراهم آوری شرایطی مناسب برای برگشت داوطلبانه ، امن و باغرور پناه جویان افغانستان، تامین امنیت ، پیشرفت و صلح در افغانستان ، و …پس از اعلام « جنگ در برابر ترور» توسط پریزدنت جارج بوش و اشغال افغانستان توسط « کلاه سبزGreen Brets » های امریکایی وناتو در سال ۲۰۰۱ ترسایی با سهمگیری بیش از ۳۵ کشور جهانِ و وعده برای فراهم آوری صلح ، پیاده نمودن اصول دموکراسی و قانونیت ، تامین امنیت و ده ها مساله دیگر توسط این ها درنگ نماییم ؛ به روشنی می بینیم که این شعارها همه دروغی بیش نبوده و از آن برای اهداف ژیواستراتیژیک میان مدت و درازمدت امریکا بهره برداری ابزاری میشد و بس !
بعد این همه سالها این گفته که : « در جنگ اولین چیزی که قربانی میشود حقیقت است !» ارزش و درستی اش را باز نشان داد.