در پاکستان چه میگذرد؟! نویسنده : رفیق غفار عریف

شکست سلطۀ استعمارانگليس درنيم قارۀ هند سرگذشت عجيبی دارد. درآغاز، پيش ازحصول استقلال سياسی، انگليس ها درجريان جنگ جهانی دوم « ازسرزمين هند بمثابۀ پايگاه عمليات خويش استفاده بعمل آوردند وحدود دومليون سربازهندی درجهت اهداف انگليس، درجنگ اشتراک ورزيدند.»

حزب کانگرس برآن شد که الی استقرار يک جکومت ملی وبدست آوردن آزادی کشور، کمپاين تبليغاتی، برضد انگليس ها به راه انداخته شود. درسال 1942، حرکت اعتراضی حزب کانگرس باشعار« ازهند خارج شويد! » ازسوی استعمارگران بيرحمانه سرکوب گرديد و رهبران آن را روانۀ زندان ساختند. وليک پيروزی حزب کارگردرانتخابات سال 1945 درانگلستان، راه را برای رهايی هند آسانترگردانيد. درهمين زمان فعاليتهای جدايی طلبانۀ حزب مسلم ليک مبنی برتأ سيس يک دولت مستقل اسلامی بنام ” پاکستان” بالا گرفت که اقدامات بعدی درراستای حفظ تماميت ارضی وبرپايی يک دولت واحد، سودی را درپی نداشت.

برطبق نقشۀ شيطانی ازقبل ترسيم شدۀ انگليس، تقسيم سرزمين پهناور هند، امر اجتناب ناپذيرپنداشته شد. هرچند مهاتماگاندی و جواهرلعل نيرو برعليه آن بودند، اما بدليل لگام زدن به بروزاختلافات بيشتر، ناچار به پذيرش آن شدند. درجون 1947،Lord Mountbatten وايسرای هند برتانوی ازپلان استقلال وتقسيم نيم قاره، به هردوطرف اطلاع داد. بتاريخ 14/ 8/ 1947 حزب مسلم ليک درشهربندری کراچی وبتاريخ 15/ 8/1947 حزب کانگرس در دهلی سند برسميت شناختن استقلال را بدست آوردند و درنتيجه دو دولت جداگانه، هندوستان و پاکستان بوجود آمد.

و اما برمبنای نيات شوم انگليس، تقسيم نيم قارۀ هند پيشآمدهای ناميمون و فاجعه باری را درقبال داشت: فقط باسپری شدن چند روزمحدود، شهروندان بی گناه بويژه درپنجاب قربانی اعمال زورگويانه وخشونت آميزگروههای آشوب طلب وفرقه گرايان مذهبی گرديدند، حدود يک مليون انسان درسيلاب خون جان باختند، به تعداد (12) مليون انسان ديگر به مهاجرتهای دسته جمعی تن درداند ( هفت مليون اهالی هندو و سک به هندوستان کوچيدند و پنج مليون مردم مسلمان ازهند به پاکستان فرار نمودند). حتی مهاتماگاندی به سبب اينکه درهنگام توزيع دارايی های باقيمانده ازاستعمار، درمقابل پاکستان رفتارعادلانه نمود و درقلمرو تحت حاکميت خود، حقوق هندو و مسلمان را مساوی دانست، بتاريخ 30/ 1/ 1948 به ضرب آتش گلولۀ يک نفر هندوی برهمنی متعصب، نقش برزمين شد.

و پاکستان يعنی چه؟

پاکستان يک توليد مصنوعی ازبيدادخانۀ استعمارانگليس، کانون توطئه های رنگارنگ ( سياسی- اقتصادی- نظامی- مذهبی) درمنطقه، محل زايش، پرورش وافزايش بنيادگرايی مذهبی، مهد نظاميگری درسياست، وسيلۀ فشار وآلۀ دسيسه سازی دردست ارتجاع جهانی وامپرياليسم و بازيچۀ عظمت طلبی مائويست های چين، به حساب ميآيد که از روز پيدايش خود بدين طرف هميشه درگيربحران های متعددی سياسی- اقتصادی- نظامی گرديده وهرگز ازاستقرار يک ديموکراسی باثبات ورعايت پرنسيب های حقوق بشر درآنجا، خبری درميان نبوده است وبنابرنداشتن يک خط روشن درکار تمثيل خود اراديت وحاکميت ملی، از رسيدن به مرحلۀ پختگی وارتقای مورال سياسی وتثبيت هويت ملی، فرسخ ها فاصله دارد.

نخستين عمل خصمانه وضد بشری زمامداران دولت نوبنياد پاکستان، افروختن آتش اختلافات مذهبی بغرض برهم زدن همزيستی مسالمت آميز شهروندان، بود که درمقابل حکومت هند درپيش گرفته شد. زيرا درهند حکومت جواهرلعل نهرو (1947- 1964 ) اقدام به جدايی سياست از مذهب کرد و پروسۀ آن را استحکام بخشيد ودرعين زمان کليه اديان ومذاهب ازحقوق قانونی مساوی برخوردارگرديدند و نظام سياسی در برابرهمه رفتاريکسان را پيشه کرد. ولی سياستمداران انگليسی مشرب پاکستانی با اتخاذ روش تفرقه افگنانه به تبليغ نظريۀ جدايی دوملت پرداختند. هدف آنها اين بود تا شهروندان مسلمان ساکن درجنوب آسيا را به دليل داشتن خصوصيت های کلتوری مشابه، درچوکات يک دولت اسلامی بسيج سازند و با بسررسانيدن اين کار، يک ملت واحد را به نمايش بگذارند. ليکن برخلاف پلان خرابکارانۀ نظريه پردازان آشوب طلب پاکستانی، بخش اعظم مساحت کشمير و تعداد قابل ملاحظۀ مسلمانان درقلمرو هند باقی ماندند.

ودرست سقوط پاکستان درلجنزار مداخله گری پرازحيله ونيرنگ، همسايه ستيزی ديوانه وار وهستريک، گرايش به سمت استقرار استبداد مذهبی، دنباله روی نوکرصفتانه ازسياست های ارتجاع جهانی و امپرياليسم، شکل گيری کودتاهای عسکری و برقراری حکومتهای خشن وخشک نظامی، ورشکستگی اجتماعی ( سياسی- اقتصادی )… ازهمين جا آغازيافت- دردورۀ زمامداری کودتايی جنرال ضياء الحق به نقطۀ اوج خود رسيد و تا امروز بدون کم و کاست بطرزتهديد آميز، ادامه دارد.

پاکستان باداشتن ( 165 ) مليون نفوس پس ازاندونيزيا دومين مملکت اسلامی درجهان است. درحال حاضرروشن نيست که اين کشور، از لحاظ سياسی به کدام استقامت سوق داده ميشود. زيرا درميدان رقابت های سياسی ناسالم و فاقد شفافيت که گاه گاهی با خشونت وخونريزی همراه بوده است، سه نيروی عمده عملآ بالای لاش قدرت مصروف زورآزمايی هستند:

– نهادهای افراطی وبنيادگرا، مدافع داعيۀ برقراری ديکتاتوری مذهبی؛

– احزاب سياسی معامله گر با گذشتۀ آلوده وسياه، فعلآ با ادعاهای کاذب وبلند پروازانۀ بازگشت به روند ديموکراسی وحکومت قانون؛

– نظاميان کل اختياروبی ميل به ازدست دادن قدرت و صلاحيت برهبری جنرال پرويزمشرف؛

درلحظۀ بسيارحساس و سرنوشت ساز کنونی، تقابل انديشه ها، خواسته ها، تمايلات، وابستگی ها وزد وبندهای خطرناک اين سه نيرو( شايقين حفظ قدرت سياسی و گروه های تشنه لب با عطش رسيدن به حاکميت ) جامعۀ پاکستان را ازدرون و بيرون انفجاری ساخته و رخدادهای سال روان کشور را با انارشی روبرو کرد.

ناظران سياسی درجهان اوضاع جاری در پاکستان را با دقت تمام تعقيب ميکنند وازاين ناحيه که وضعيت حالت بحرانی را به خود گرفته و برای صلح وثبات درمنطقه وجهان فوق العاده زيان آور وتهديد آميز به پيش ميرود، بی نهايت نگران می باشند. مزيد بر دشواری های (سياسی – اقتصادی- نظامی ) وکشيدگی های داخلی، پاکستان محل زندگی و قرارگاه فعاليت رهبران و فعالين سازمانهای دهشت افگن القاعده و طالبان بوده، آنها از بی نظمی بوجودآمده سود فراوان بردند و درتلاش اند تا دوباره درافغانستان حاکميت را دردست گيرند و پلان طالبستان سازی پاکستان را تحقق بخشند.

هرگاه انارشی وخودکامگی درپاکستان بگونۀ فعلی ادامه وگسترش بيشترپيداکند، جلوگيری ازآن کارمشکلی خواهد بود، و آنگاه دريک فاصلۀ زمانی درازمدت، هيچ کسی با هيچ وسيله ای يارای آن را ندارد تا جامعۀ آشوب زده را آرام سازد.

دردرامۀ بی نظمی درپاکستان، دردو دهۀ اخير، درپرده های متعدد، درمحيط های متفاوت، پرسوناژهای آتی با استخدام افراد واشخاص در کرکترهای دومی وسومی، نقش مرکزی را بازی نموده اند:

– خا نم بينظير بوتو.

– نوا زشريف.

– جنرا ل پرويز مشرف.

پردۀ ا ول :

درسال 1977، ذوالفقارعلی بوتو رئيس جمهورپاکستان بدستور کميتۀ 300، مطابق پلان طرح شده توسط هنری کيسنجر ودرنتيجۀ يک کودتای نظامی ازقدرت انداخته شد وصحنه سازان، تاج زمامداری را برفرق جنرال ضياء الحق سياه دل، تاريک انديش و تشنه به خون، نهادند.

جنرال ضياء ، بوتو را روانۀ زندان ساخت. رئيس جمهورمخلوع دوسال را درقيد نظاميگران خونآشام سپری کرد تا اينکه درسال 1979 ازپی يک دادگاه فرمايشی به چوبۀ دارکشيده شد.

ديکتاتورنظامی باشدت وخشونت پيگرد فعالين سياسی ومخالفين خود را آغازنمود. بينظيربوتو مجبوربه مهاجرت به خارج گرديد و ازسال 1980 به بعد به مبارزۀ مصممانه برضد جنرال ضياءالحق برخاست و فکر کنارزدن اورا ازقدرت، درسرپرورانيد.

بينظيربوتو درسال 1986 دوباره بوطن برگشت و به فعاليتهای سياسی پرداخت. جنرال ضياءالحق بتاريخ 17/ 8/ 1988 « به علت بالا گرفتن جنگ افغانستان» به هدايت « باشگاه روم به نمايندگی کميته « 300 » دريک سانحۀ هوايی با شماری از دوستان امريکايی خود، جان باخت، ديکتاتوری نظامی سقوط کرد و راه به تبارزسياسی خانم بوتو بازگرديد.

باسقوط ديکتاتوری نظامی، حزب افراطی رابطۀ اسلامی موقتآ اهميت خود را ازدست داد وگروههای اسلامگرا دچارسردرگمی شدند. ايالات متحدۀ امريکا دفعتآ ازحمايت نيروهای محافظه کاراسلامی حامی رژيم سرنيزۀ ضياءالحق مقتول، دست کشيد، برعکس حزب مردم پاکستان برهبری خانم بوتو را درآغوش گرفت و ازاو پشتيبانی کرد.

خانم بوتو دارندۀ دپلوم آموزش اکادميک ازدانشگاه (Oxford) بعنوان فرد آگاه وچشم وچراغ آيندۀ مملکت، دررأس حزب مردم پاکستان، به هدف اجرای ماموريت مقدس(!) درمبارزات پارلمانی اشتراک نمود و برندۀ انتخابات شناخته شد وموظف به تشکيل کابينه گرديد.

پردۀ دوم:

بينظيربوتو درمقام صدراعظم انتخابی کشورش، با چالش های جدی درپروسۀ مناسبات رسمی با هواداران رژيم شانتاژ و سرنيزۀ گذشته دست و گريبان گرديد:

– طرفداران انديشه های مداخله درافغانستان وهند، جنرال حميدگل رئيس” آی. اس. آی”، جنرال ميرزا اسلم بيگ رئيس ستاد نيروهای مسلح، ثابت وقائيم دروظايف خود باقی ماندند.

– نيروهای متحجر و بنيادگرای اسلامی پيروخط جنرال ضياءالحق، برهبری نوازشريف گورنرايالت پنجاب به همدستی اعجازالحق، به بهانۀ نادرست بودن تصميم بينظيربوتو مبنی بردست کشيدن ازحمايت گروههای مجاهدين افغانی، به تحريک افسران ارتش برضد رئيس حکومت نوبنياد ملکی، توسل جستند.

نخستين حرکت منفی، تحريک آميز وحساسيت برانگيز گروههای اسلامی، حمله به مرکزفرهنگی امريکا دراسلام آباد بود که اختلافات شديد را بين نوازشريف ومقامات امريکايی بوجود آورد و بسود بينظير بوتو تمام شد.

اقدامات خشونت آميزحزب ارتجاعی رابطۀ اسلامی وساير گروههای افراطی مذهبی، ظاهرآ به بهانۀ اعتراض درمقابل رمان سلمان رشدی صورت گرفت. اما هدف و محل تبارزعکس العمل فزيکی را قصدی و عمدی غلط تعيين نموده بودند: اصلآ بايد يکی ازنمايندگی های سياسی و يا مرکزفرهنگی انگلستان دريکی ازشهرهای پاکستان مثلآ دراسلام آباد، کراچی ويا پشاورمورد خشم معترضين واقع ميشد. زيرا مؤلف رمان شهروند انگليس وموسسۀ نشروچاپ کتاب هم شرکت انگليسی بود. ولی موضوع حمله برمرکزفرهنگی امريکا برمحورديگری می چرخيد:

درنيمۀ دوم ماه دسمبر1988، ايالات متحدۀ امريکا، حکومت پاکستان را وادار به آن ساخت تا دولت عبوری مجاهدين افغان را تشکيل دهد تا توجه احزاب پشاوری بعوض تداوم جنگ به تعقيب خط سياسی معطوف گردد. درجريان معامله گری های کلان و سودآور روی ايجاد حکومت جلای وطن تنظيمها درپشاور، مبالغ هنگفت دالری به جيب افراد و اشخاص می ريخت که نوازشريف نيزنمی خواست ازاين غنيمت باد آوردۀ سخاوت امريکايی ها دورنگهداشته شود، بدين لحاظ بخاطرمطرح شدن درصحنۀ کشمکش های سياسی با سازماندهی حمله برمرکزفرهنگی امريکا، توجه سياستمداران امريکايی وانگليسی را بخود جلب کرد.

درماه مارچ 1989، ادارۀ جهنمی” سی. آی. ای” وسازمان استخبارات نظامی پاکستان” آی. اس. آی” بدون درنظرداشت مفاد موافقتنامۀ ژنيو مورخ 14/ 4/ 1988 پلان حملۀ نظامی به جلال آباد را دراختيار گروههای جنگی افغان مقيم پشاور، قراردادند که طی يک جنگ خانمانسوز چهار ماهه حرکات نظامی تجاوزکارانه ناکام ازآب بدرآمد. تنظيمهای جهادی، ” آی. اس. آی” و ” سی. آی. ای” دراين نيت شوم شان شکست خوردند، خوشبختانه برخلاف آرزوهای خام آنها، افتخار مقاومت دليرانه دربرابر تجاوز و دفاع پيروزمندانه نصيب اردوی قهرمان افغانستان شد.

بينظيربوتو ازناحيۀ اين شکست شرمآور، تاب و تحمل را ازدست داد. بخاطرفرونشاندن طوفان نوحه ازبابت ترکيدن بغض گلو، درماه جون 1989 جنرال حميدگل را از رياست ” آی. اس. آی” موقوف ساخت وبه جای او شمس الدين کلو جنرال بازنشستۀ دوران ضياءالحق را مقررنمود.

جنرال شمس الدين کلو به علت اين تقاضا که بايد رئيس جمهورازمقام رياست ستاد ارتش منفصل گردد، با غضب جنرال ضياءالحق روبرو گرديده بود وجزای تقاعد بدست آورده بود.

پردۀ سوم:

بينظيربوتودر واقع درقبال افغانستان وهندوستان همان سياست دشمنانۀ دوران ضياءالحق را با اندکی تغييردرطرز برخورد، تعقيب ميکرد، اما نتوانست اعتماد کامل ارتش وگروههای افراطی اسلامی رابدست آورد، بنابران درسال 1990 ازمقام صدارت سبکدوش گرديد.

وحال گل اقبال نوازشريف به شگوفه نشست و بحيث صدراعظم پاکستان تعيين شد تاموصوف خواب ها وآرزوهای ضياءالحق را به حقيقت تبديل کند.

رئيس حکومت جديد التقرر، نمايندۀ تمام عياراحزاب و گروه های مذهبی بنيادگرا ومتعصب که به شدت درمسيرنظاميگری وسياسی شدن روان بودند، به بحرانهای درون جامعه( سياسی- اقتصادی ) که قسمآ از خلف خود به ميراث گرفته بود، افزايش بيشتربخشيد، ولی با حيله و نيرنگ ازايالات متحدۀ امريکا، انگليس و سايردول غربی ، عربستان سعودی و شيخ نشينان حوزۀ خليج، زيرنام پيروزساختن اسلام درافغانستان و برباد کردن هندوستان، جزيه و باج ميگرفت.

درگام اول، جنرال جاويد نصير را دررأس ” آی. اس. آی” نصب کرد تا گلبدين حکمتياررا درافغانستان بقدرت برساند، اما دراين پلان ناکام ماند. همچنان پروگرام بازسازی راه های تجارتی بسوی آسيای مرکزی، پس ازسقوط اتحاد شوروی، کدام موفقيتی را درقبال نداشت.

بحران شديد اقتصادی، بی نظمی و بی ثباتی سياسی ، فساد مالی و اداری، افزايش سرسام آور فعاليتهای خرابکارانه و ترورستی، باعث کاهش اعتبارحکومت درمنطقه ودرنزد همکاران بين المللی وحلقه های نظاميگرپاکستان که روند سياسی آنکشوررا مشخص ميسازند، گرديد. همان بود که درنيمۀ اول سال 1993، غلام اسحاق خان رئيس جمهورپاکستان، نوازشريف را ازحکومت برکنارساخت.

پردۀ چهارم :

بارديگر بخت بينظيربوتو بازشد و بقدرت رسيد.

دراولين روزها ، حکومت وارتش زيرفشارايالات متحدۀ امريکا واقع شدند تا شماری ازافسران و کارمندان کهنه کارباقيمانده اززمان ضياءالحق را ازدستگاه استخبارات بيرون کشند. درجولای 1993 تصفيه کاری آغاز يافت، جنرال جاويد نصيربه تقاعد سوق داده شد و درعوض جنرال جاويد اشرف قاضی را به رياست “آی. اس. آی” برگزيدند.

اين بار، بينظيربوتو به مقصد بقا و تداوم خود باحزب اسلامی متعصب وبنيادگرای” جمعيت علمای پاکستان ” برهبری مولانا فضل الرحمان، ائتلاف سياسی بوجود آورد. درهمين وقت بود که حزب جمعيت علما، روابط خيلی نزديک با ارتش ،” آی. اس . آی .” و وزارت داخله برقرار کرد و بينظيربوتو نيزدررقابت با حزب” جمعيت اسلامی” وحزب ” مسلم ليک” بارنگ وروغن وعبا و قبای اسلامی صف آرايی نمود.

مولانا فضل الرحمان با هوشياری و زرنگی خاص چوکی رياست کميتۀ ارتباط خارجۀ پارلمان پاکستان را ازآن خود ساخت و ازاين طريق توانست برسياست خارجی حکومت اثربگذارد. با استفاده ازمزايای ائتلاف حزبش با حکومت ، به امريکا، اروپا، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، به مسافرتهای رسمی پرداخت.

درماه های اخيرسال 1994 حکومت بينظيربوتو( با توظيف نصيرالله بابر وزيرداخله درکارهای سازماندهی) وحزب جمعيت علمای اسلام درتبانی باسردمداران ايالات متحدۀ امريکا وانگلستان، طالبان را مسلح ساخته، به افغانستان گسيل کردند و مردم جهان را حيرت زده و هراسان نمودند.

ولی اين کارمخالفت احزاب ملی گرا و اسلامی پاکستان، ازجمله حزب جماعت اسلامی قاضی حسين احمد را برانگيخت. بعد ازاين رويداد، حکومت بينظيربوتو بيشتردرگرداب پروژۀ مدهش طالبان سرگردان بود و دشواری های متعدد داخلی، درعرصه های اقتصادی- سياسی- نظامی- مذهبی وقومی وخانوادگی به آن افزوده شد:

شهربندری کراچی درچنگال برخوردهای خشونت آميزسياسی، قومی و مذهبی فرياد ميکشيد. دراين جا ديگرازثبات، امنيت وآرامش خبری درميان نبود، جنبش قومی مهاجر عليه سايرگروه های قومی ، پيروان مذهب تشيع برضد اهل تسنن درزد وخورد خونين بودند. درسالهای 1994- 1995- 1996 جمعآ درحدود چهارهزار نفرجان باختند.

جنرال عبدالوحيد خان رئيس ستاد ارتش وجنرال علی قلی خان رئيس استخبارات درتور فعاليتهای وحشت آورطالبان بند مانده بودند وعمليات جنگی آنها را سازماندهی وتنظيم می نمودند. بدين لحاظ بسيارکم به اوضاع و احوال مناطق ديگر رسيدگی کرده ميتوانستند.

مثلآ درسال 1995 درکراچی وضعيت آنقدر وخامت پيداکرد که بايد ارتش داخل اقدام ميشد تا ازگسترش خشونت ها جلوگيری بعمل ميآمد. وليک جنرال جهانگير کرامت رئيس ستاد نيروهای مسلح که بجای جنرال عبدالوحيد خان مقرر شده بود ، ازخود کمتر تمايل به مداخله درامور حکومت ، نشان داد.

درزمينۀ اقتصادی، تشديد سياست صرفه جويی درمصارف و وضع ماليات برعايدات زمين، مشکلات اجتماعی را درقبال داشتند وسبب بروز نارضايتی ها گرديدند.

مهمترازهمه بتاريخ 20 سپتمبر1996 درشهرکراچی بين قوای امنيتی و طرفداران مرتضی بوتو، برادر خانم بينظير، برخورد صورت گرفت که درنتيجه مرتضی کشته شد. وقوع اين حادثه مانند بم نيرومندی در پاکستان انفجاررا بوجودآورد، زيرا گروه های سياسی ، بخصوص مخالفين حکومت چنين پنداشتند که دستورقتل مرتضی بوتو ازسوی بينظيربوتو وشوهرش آصف علی زرداری صادرشده بود، به اين دليل که خواهر و برادر روی برگزينی خويش درمقام رهبری حزب مردم، باهم در رقابت سرسختانه قرارداشتند.

سرانجام پس ازاين همه گير ودارهای ناهنجار، فاروق لغاری رئيس جمهورپاکستان ، بتاريخ 5/ 11/ 1996، بينظيربوتو را به اتهام فساد مالی و اداری، رشوه گيری وبی کفايتی، ازحکومت سبکدوش کرد.

پردۀ پنجم :

حزب رابطۀ اسلامی درانتخابات پارلمانی 3/ 2/ 1997 برنده شد وباز نوازشريف به قدرت رسيد.

اين بارحکومت نوازشريف مزيد برمشکلات داخلی، ازجمله وضعيت بی نهايت خراب اقتصادی، تشديد جنگهای فرقه يی ( بين شيعه وسنی )، درعرصۀ روابط خارجی باچالش های جدی روبرو گرديد، آنچه پاکستان درگذشته دراين حصه ازشهرت خوبی برخودار نبوده است.

انکشاف منفی اوضاع درافغانستان دروجود طالبان که سرنخ ها در پاکستان توسط گروههای بنيادگرای اسلامی، ارتش و” آی. اس. آی” کش ميشد، سياستمداران ونظاميان پاکستانی را درمقياس بين المللی بدنام و بی آبروساخت. درماه جولای 1997، وزارت خارجه باردگرازخود تمايل به گفت وگوبا هند نشان داد و بحث روی قضيۀ کشميررا شامل آجندای مذاکرات گردانيد. اما پيش ازآن تحريکات گسترده را در راستای بی ثباتی و نا امنی درهند سازماندهی وبراه انداخته بود: فرستادن اسلحه به تجزيه طلبان سک درخالصتان، بم گذاری ها درشهرهای مهم هند ( کلکته، بمبئی، دهلی، امرتسر، سرينگرپايتخت کشمير) توسط اجنت های شبکۀ استخبارات پاکستان، جزء تحريکات سازمان يافته بودند.

هنوز دردوراخيرمذاکرات کدام پيشرفت قابل محاسبه رونما نگرديده بود که پاکستان درماه جولای 1997، راکت های پيشرفتۀ ميان برد را به آزمايش گرفت و فضای روابط را به سردی کشانيد.

دخالت مستقيم ” آی. اس. آی ” و نظاميان پاکستانی درحوادث شمال افغانستان درماه می 1997 وشناسايی رسمی ويروس طالبان بحيث دولت قانونی افغانستان طی اعلاميۀ رسمی گوهرايوب خان وزيرخارجه، به پروسۀ منزوی شدن پاکستان درمنطقه، سرعت بخشيد ومناسبات آنکشور را با دول مستقل مشترک المنافع درآسيای ميانه، با ايران، روسيه وهند خدشه دارکرد.

درگيری ارتش پاکستان با نيروهای هندی درمنطقۀ کارگيل درکشمير که حکومت بدون حصول کدام موفقيت، مجبوربه بيرون کشيدن قوا از آن جا شد، سبب رسوايی حکومت و نارضايتی حلقه های معين سياسی و مذهبی درپاکستان گرديد.

انفجارآزمايشی سلاح اتمی درسال 1998 توسط پاکستان، تشويش و نگرانی خلقهای صلح پسند جهان را برانگيخت وموج اعتراضات هواداران ترقی وعدالت را که با بنيادگرايی و روش های افراطی در جمهوری اسلامی پاکستان درمخالفت بودند، درقبال داشت.

پس ازمسلط شدن طالبان درشمال ومناطق شمال شرقی افغانستان اختلافات آشکارا ميان ايران و طالبان ( سمبول تجاوز وهجوم قوای نظامی پاکستان بالای افغانستان با ناديده گرفتن منافع اقتصادی وسياسی ايران درمنطقه ) ازيک طرف و بين ايران و پاکستان ازجانب ديگر، بروزکرد وتا لبۀ تيزدرگيری های نظامی انکشاف يافت که ازلحاظ سياسی، پاکستان بيشترصدمه ديد وحکومت را دچاربحران عميق ساخت که تا مدتی نتوانست اززيربارآن قد راست کند.

پردۀ ششم :

بیکفايتی سياستمداران پاکستانی، عدم موثريت کار ادارۀ دولت درامر جلوگيری ازبی نظمی ها وتأمين شرايط زندگی صلح آميزبرای مردم، موجوديت فساد درکليه بخش ها، کشمکش های سياسی بين احزاب و گروهها برسر رسيدن به قدرت، نارضايتی عمومی را بوجود آورده بود. اين حالت، مفکورۀ بسيج مردم را درراه انجام يک چرخش سياسی با الهام ازروش طالبان، تحريک کرد که بايست افسران درآن نقش داشته باشند.

درسال 1999 نوازشريف، جنرال پرويزمشرف رئيس ستاد نيروهای مسلح را که خودش دراين مقام مقررنموده بود، ظاهرآ بغرض يک ماموريت رسمی نظامی به سريلانکا اعزام نمود، اما درخفا پلان ديگری درسرداشت. رئيس حکومت دريک اقدام عاجل ونا سنجيده مشرف را معزول اعلان کرد و بعوض وی، شخص مورد اعتماد خود را فرمان تقررداد. اين گام عجولانۀ نوازشريف با عکس العمل شديد طرفداران مشرف روبرو گرديد وبصورت برق آسا قطعات اردو دراسلام آباد به جاده ها ريختند و مراکزعمدۀ دولتی ازجمله راديوتلويزيون دولتی، شبکۀ خدمات مخابراتی، ميدانهای هوايی را درمحاصره قراردادند. بدون شک نظاميان نيز دفعتآ و به یکبارگی دست به اين عمل نزدند، بلکه ازقبل تصميم کودتا و سقوط دادن حکومت را درسرلوحۀ کارخود داشتند ومخفيانه پلان کرده بودند که ازموضوع به نوازشريف اطلاع رسيده بود.

درراه بازگشت ازسريلانکا، به هدايت نوازشريف به هواپيمای مشرف، اجازۀ نشست درفرودگاه داده نشد. هواپيما برفرازاسلام آباد، سرگردان چندين باردو رزد تا آنکه کودتا چيان براوضاع کاملآ مسلط گرديدند و رهبرشان جور وسلامت برزمين فرودآمد.

پردۀ هفتم :

پيروزی کودتا بتاريخ12 / 10/ 1999 که فقط سه ساعت را دربر گرفت، به حکومت ملکی نقطۀ پايان گذاشت. تغييررژيم بشيوۀ نظامی که درپاکستان به عنعنه وعرف سياسی بدل شده، درآغازنه تنها از سوی افراد عادی جامعه، بل ازطرف بخشی ازروشنفکران وآگاهان سياسی نيزبه گرمی استقبال شد. پاکستانی ها به اين اميد که فساد مالی واداری، بی عدالتی، رشوه ستانی، دستبرد به دارايی عامه و بی نظمی ها خاتمه پيداميکند، دروظايف مختلف درخدمت ديکتاتورنظامی درآمدند و به زندگی خود ادامه دادند. صرف رئيس قوۀ قضائيه ورئيس پارلمان از وظايف شان برکنارشدند وجای آنها را اسلام گرايان اشغال نمودند.

بينظيربوتو و شوهرش آصف علی زرداری ( چند سالی را به جرم دغلبازی درتجارت وسوء استفاده ازامکانات حکومت، درپشت ميله های زندان گذرانيدند) که متهم به اختلاس وفساد مالی بودند وبايد حساب پس ميدادند، کشور را ترک گفته دردوبی رحل اقامت گزيدند.

نوازشريف با ازدست دادن اقتدار دراول نظر بند خانگی شد و بعدآ به زندان انداخته شد، تا اينکه مقامات سعودی به سروقتش رسيدند و وساطت کردند. درنتيجه وی ازحبس رها گرديد و درعربستان مسکن گرفت. وزرا نيز درابتدا درمنازل شان زيرنظارت قرارگرفته شدند.

درحکومت نظامی چند صباحی، نشانه های ازبهبود وضع اقتصادی، آزادی مطبوعات وغيره مظاهر زندگی به چشم خورد، وليک بزودی حاکم نظامی دردنيای عهد شکنی و بی وفايی به وعده ها، فريب دادن مردم پاکستان وجهانيان گام برداشت.

جنرال های کودتاچی به نسلی ازافسران تعلق پيدا ميکردند که در مدارس آموزش قرآن زيرنظرملا های بنياد گرا تربيه شده بودند. بدين لحاظ ازناحيۀ تشديد و بالاگرفتن فعاليتهای بنيادگرايی ودهشت افگنی، نگرانی جدی بوجود آمده بود. چنانچه گذشت زمان نشان داد که نظاميان واقعآ درخدمت به عقب گرايی قرون وسطايی، تا گلو غرق گرديدند.

مشکل عمده برای خلقهای منطقه وجهان هما نا موضوع دوام وحشت و دهشت طالبان والقاعده درافغانستان بود که ازکانال های پاکستانی تغذيه ميشدند. زمامداران نظامی نو به دوران رسيده با تمام امکانات داخلی و خارجی درگسترش فعاليت و تحکيم قدرت آنها کوشيدند. حتی پرويز مشرف نسبت به رؤساء حکومت های قبلی ( بينظيربوتو ونوازشريف) گستاخانه و بيشرمانه پارا فراترنهاده، پشتيبانی وحمايت سياسی- نظامی- مالی- لوژستيکی ازطالبان را ناشی ازعلاقه مندی پاکستان، داير برمسلط شدن و حفظ قدرت دردست يک قوم و مليت خاص درافغانستان، بر شمرد. طبعآ اين سياست هيچ نوع کمکی به پروسۀ تشنج زدايی وثبات در افغانستان و نزديکی دول همسايه در مسير دريافت يک راه حل سياسی، نه نمود.

مقارن با کودتای نظامی درپاکستان، درهند نيزحکومت جديد برهبری اتل بهاری واجپای، حلف وفا داری ياد کرد ومرتبط به انکشاف وضع سياسی- نظامی دردولت همسايۀ غربی، نيروهای مسلح هند را امر آماده باش داد.

ايالات متحدۀ امريکا، انگليس، چين ( دوست ومتحد بسيار بسيار نزديک، عنعنوی واستراتيژيک پاکستان از زمان تأسيس آنکشورتا به امروز) وعربستان سعودی به مانند گذشته، پايه های نظام ديکتاتوری را درپاکستان با تعميم و تحکيم روابط نيک وحسنه درکليه جهات، ازتزلزل نجات دادند و استقرار بخشيدند.

پردۀ هشتم :

پاکستان درميان موجی ازنا آرامی های سياسی، دشواری های اقتصادی وصد ها مشکلات داخلی ديگر، برهبری پرويزمشرف حاکم نظامی، نفس ميکشيد تا اينکه حملات ترورستی 11/ 9/ 2001 رخداد.

ايالات متحدۀ امريکا بخصوص ” سی. آی. ای” برپايۀ همکاری های استخباراتی قبلی ( دردهۀ هشتاد، در دوران حکومت تنظيم ها، پس از ظهور وبقدرت رسيدن طالبان) با ” آی. اس. آی” خوب ميدانست که

هيچ کشوری به اندازۀ پاکستان وهيچ سازمان خدمات اطلاعاتی به اندازۀ “آی. اس. آی” راجع به طالبان و شبکۀ ترورستی القاعده ومحل بود وباش اسامه بن لادن و ساير رهبران آن، آگاهی ندارند. بنابران کشانيدن پرويزمشرف درپروژۀ مبارزۀ جهانی برضد دهشت افگنی (!) يک امر ضروری شمرده شد.

مطابق نقشۀ ايالات متحده و انگليس، پرويزمشرف، با اخذ رشوت کلان، تغييرجهت داد، ازماشين جنگی امريکا درسقوط دادن طالبان حمايت کرد و ازهيبت زور و فشارامريکايی ها درروند مبارزۀ جهانی برعليه تروريزم شريک ايالات متحده شد. دريک زد و بند محرمانه «درآن زمان پاکستان مبلغ ده ملیارد دالر کمک مستقيم دريافت نمود، زمينۀ تبديلی کريدت های سابقه به کريدت های جديد با شرايط سهل وسودمند به آنکشور فراهم گرديد. مشرف شخصآ درهمه عرصه های زندگی وعدۀ پشتيبانی سياسی ازسوی ايالات متحده را بدست آورد و رئيس جمهور امريکا با حاکم نظامی پاکستان ، طرح دوستی ريخت.»

و اما آنچه را که مشرف پس ازسقوط طالبان برضد سازمان القاعده و خود طالبان انجام داد، به نظرمقامات امريکايی ومتحدين آن کافی پنداشته نميشود. بنابر ان مشرف درسيل انتقادات گيرماند. غربی ها علت نا رضايتی خويش را ازحکومت پاکستان، به خرابی اوضاع امنيتی در افغانستان ، ارتباط ميدهند.

بعد ازعمليات نظامی (Enduring Freedom = صلح دايمی و پايدار) جنگجويان طالبان و القاعده بشمول رهبران آنها ( ملاعمر، اسامه بن لادن و ايمان الظواهری ) شماری به استحکامات توره بوره و عده ای به سپين بولدک فرارنمودند و ازآن جاها به پاکستان راه يافتند. مناطق قبايلی ( آنطرف خط ديورند ) قبل ازهمه وزيرستان جنوبی و وزيرستان شمالی، حوزه های صوات و باجور محل مطمئن و با امن برای جاگزين شدن اسلامگرايان مسلح ميباشد. زيرا ازسال 2002 بدين سو در ايالت صوبۀ شمال غرب ائتلاف بنياد گرايان مذهبی بنام ” حزب متحدۀ مجلس عمل ” حکومت ميراند. دراين محلات نفوذ حکومت مرکزی خيلی ناچيز بوده، حق تصميم گيری و صدور دساتيررا سران قبايل، خوانين و امامان مساجد درانحصار خود گرفته اند.

دفاتراستخباراتی درجهان براين باوراند که پايگاه های آموزشی نوتأسيس شبکۀ القاعده درباجور بنا نهاده شده اند. طالبان افغان و پاکستانی و دهشت افگنان خارجی که ازحمايت باشندگان محل برخوردارهستند، ازهمين جا جنگ، انفجارات و حملات انتحاری را درداخل افغانستان سازماندهی ميکنند.

درجنوری 2006 دهکدۀ ” داما دولا” پناهگاه ايمان الظواهری هدف راکت های امريکايی قرارگرفت. اما او جان به سلامت برد. بعدآ الظواهری دريک پيام ويد يويی، ضمن اعلان جهاد برعليه امريکا، بشکل تمسخرآميز، بآدرس رئيس جمهوربوش اين سخنان را حواله نمود:

« بوش ميخواهی بدانی که من درکجا هستم ؟ »

پرقدرت ترين رهبرطالبان پاکستانی در وزيرستان جنوبی، حاجی عمر نام دارد که هيچ گاهی پابند تعهدات خود با مقامات دراسلام آباد نبوده است. دراکتوبر2006 بين حاجی عمر وحکومت مرکزی پروتوکول آتش بس به امضاء رسيد. بموجب اين قرارداد، اسلام آباد تعهد سپرد که از اعزام نيروهای ارتش به مناطق قبايلی بمنظورپيشبرد عمليات نظامی، انصراف بعمل ميآورد و درمقابل طالبان پاکستانی بايست پروسۀ گسيل جنگجويان و دهشت افگنان را به افغانستان با عبوردادن ازسرحد، به غرض خرابکاری وبی ثباتی، قطع ميکردند.

وليک تعهدات صلح ميان اسلامگرايان مسلح درمنطقۀ قبايلی و حکومت مرکزی دراسلام آباد به ناکامی انجاميد. حالا خطرآن ميرود که اين محلات به خط مقدم جبهۀ مبارزه برضد تروريزم بدل شود.

حاجی عمر درسال 2006 درمصاحبه ای با يک ژورنالست پاکستانی اظهارنموده بود: « قصد دارد که جنگجويان را بدون وقفه به افغانستان، بفرستد. زيرا امريکا، انگليس، فرانسه، آلمان و دوستان شان، متحد شدند ورژيم اسلامی را درافغانستان سقوط دادند. عمر پلان نموده که هرگاه طالبان دوباره درافغانستان بقدرت برسند، جهاد را به عراق ميکشاند و درصورت توافق وآمادگی عراق، جهاد را به لبنان ميرساند.»

بهرحال، سياست آزاد سازی پرويزمشرف درمناطق قبايلی به سبب اينکه ازلحاظ نظامی کدام موفقيتی درپی نداشت، درتمام خطوط به ناکامی انجاميد. اين سياست به طالبان اجازه داد تا سرازنوشکل گيری کنند و بدون مزاحمت، مراکز تربيت نظامی را غرض سربازگيری به جهاد، ايجاد نمايند. اخيرآ ” سی. آی. ای” روشن ساخت که شبکۀ القاعده آنقدر نيرومند است که پيش از11/ 9/ 2001 نبود واين پيروزی دهشت افگنان، نتيجۀ سياست ناموفق مشرف ميباشد. حاکم نظامی پاکستان ترس ازآن دارد که عده ای ازافسران عاليرتبه و پائين رتبۀ کودتای سال 1999 با اسلامگرايان همدردی نشان ميدهند واستخبارات نظامی بدليل نزديکی با طالبان و القاعده درگذشته، چندان مورد اعتماد بوده نمی تواند.

پردۀ نهم :

دروزيرستان شمالی نيز، رهبران محلی طالبان يک سروگردن از ديگران فعال بوده، به پروسۀ بی ثباتی ونا امنی درافغانستان وپاکستان، روغن و هيزم ميريزند. دراين جا جلال الدين حقانی نا آرامی ها را رهبری ميکند.

حقانی دردهۀ هشتاد قرن گذشته، با استخبارات عربستان سعودی، ” سی. آی. ای” و ” آی. اس. آی” درارتباط بود و با آنها درضديت با دولت افغانستان همکاری می نمود. اين همکاری شرايط آن را ميسرساخت تا مقاديرقابل ملاحظۀ سلاح ومهمات بشمول راکتهای استينگر و مليون ها دالرنصيب حقانی گردد.

به حوالۀ گزارش های نشرشده در رسانه های جمعی دول غربی، جلال الدين حقانی فعلآ دريک بخش بزرگ وزيرستان،” امارت اسلامی” را اعلام داشته است و با استفاده ازامکانات گذ شته وجديد خود، حملات جنگی را برضد عساکرامريکايی و قوای ائتلاف بين المللی مبارزه برعليه دهشت افگنی، سازماندهی مينمايد. آگاهان سياسی را عقيده برآنست که پيشبرد حملات انتحاری درافغانستان، برطبق پلان و پروژۀ حقانی صورت ميگيرد و درنظردارد که عراق ثانی را برای امريکايی ها در افغانستان بوجود آورد.

ايالات متحده با وارد آوردن فشاربالای زمامداران پاکستان، تقاضا کرد تا جلال الدين حقانی، آن همکار وهم پيمان پيشين ” سی. آی. ای ” را تحت تعقيب قراردهند و دستگيرکنند و يا هم به قتل برسانند، کاری که تا کنون جامۀ عمل نپوشيده است و نظاميگران پاکستان درتحقق آن کم آمده اند.

پردۀ دهم :

بتاريخ 9/ 3/ 2007 پرويزمشرف، افتخارچودری رئيس قوۀ قضائيه را به اتهام رشوه ستانی ازوظيفه برکنارساخت. مردم پاکستان اين حرکت حاکم نظامی را يک بازی سياسی شمرده وآن را شديدآ محکوم کردند. چودری اشتغال همزمان مشرف را در دومقام عالی ( ملکی ونظامی) دولتی ( رياست جمهوری وفرماندهی ارتش) خلاف قانون اساسی خوانده واشتراک او را درانتخابات رياست جمهوری زيرسوال برده بود.

نيروهای سياسی، حقوقدانان، وکلای مدافع، پس ازسبکدوش ساختن رئيس قوۀ قضائيه، به جاده ها ريختند وخواهان استعفاء مشرف و برگشت مجدد چودری به وظيفه اش، شدند که ازسوی مردم پاکستان پشتيبانی بيدريغ شد. دستگاه انتظامی درشهرهای عمدۀ پاکستان درمقابل تظاهر کنندگان از خشونت کارگرفت که منجر به خونريزی وکشته شدن صدها نفرگرديد. تنها « درجاده های شهرکراچی درنيمۀ ماه می 2007 جسد 41 نفر قربانی حادثه کشف شد که بطرفداری چودری درراه پيمايی های ضد مشرف، اشتراک ورزيده بودند.»

درنتيجۀ تظاهرات، افتخارچودری به سمبول مقاومت مردم بدل شد. عکس العمل خشن نيروهای امنيتی درمقابل اعتراضات دوام دار وبرحق مردم، خشم و نفرت را برانگيخت و مشرف را وادار به عقب نشينی کرد. همان بود که افتخار چودری دوباره به وظيفه برگشت وقوۀ قضائيه نيرومندی خود را به اثبات رسانيد.

با حصول اين موفقيت، ديوان عالی قضيۀ کانديدی مشرف را در دستورکارخود قرارداد تا معلوم کند که آيا با احکام قانون اساسی مطابقت دارد يا خير؟ سرانجام بعد ازغور ومداقۀ همه جانبه، مشرف اجازه يافت که خود را کانديد نمايد ودرانتخابات اشتراک ورزد.

پيش از صدورقرارديوان عدالت، يک مطلب کاملآ روشن بود: مشرف هميشه به شکل تهديد آميز روی اين حرف پيهم تاکيد می نمود که هيچ کسی وهيچ مشکلی نميتواند مانع اشتراک او درانتخابات رياست جمهوری 6/ 10/ 2007 شود! به همين علت بود که درمقابل اعتراضات مردم به اقدامات خشونت آميز متوسل شد وبا نشان دادن واکنش خيلی پرشتاب واحساساتی، شماری ازحقوق دانان ومنسوبين قوۀ قضائيه را بصورت دسته جمعی زندانی ساخت. اما ازسوی ديگربا مقررکردن جنرال نديم تاج درمقام رياست ” آی اس. آی ” وتعيين جنرال محسن کمال بحيث قوماندان گارنيزيون شهرراولپندی که هردو ازنزديکترين دوستان وهمکاران عسکری مشرف ميباشند، پايه های ديکتاتوری نظامی را تقويت بخشيد.

حکمران نظامی دربيانيه ها وصحبتهای رسمی – نيمه رسمی و خصوصی خود تذکارميداد که هرگاه ازانتخاب بی چون وچرايش درمقام رياست جمهوری، تضمين داده شود، اندکی قبل از اجرای مراسم حلف وفاداری، لباس نظامی را ازتن بيرون می آورد. ليکن پابندی پرويز مشرف به وعده هايش دايربراينکه صرف يک زمامدار ملکی باشد، خيلی بعيد به نظرميرسيد. زيرا مشرف ازگذشته، شخص عهد شکن ثابت شده بود، اين بارنيزنميتوانست که با تمام قدرت خواهان حفظ دوامدار موضع نظامی خود نباشد.

پردۀ يازدهم:

تشديد فعاليتهای تخريبی ورهزنانۀ سازمان القاعده ، طالبان و حزب اسلامی درافغانستان، با استفاده ازامکانات موجود درآنسوی مرزها و تحريکات خشن وسازمان يافتۀ گروههای افراطی وبنيادگرای اسلامی درخود پاکستان درنزد رهبران دول وحلقه های سياسی درجهان، اين نگرانی را بوجود آورد که دولتمردان پاکستانی ميتوانند درمبارزه برضد دهشت افگنی همسفران نيمه راه باشند.

بربنياد همين نگرانی بود که درفبروری 2007 ديک چينی معاون رئيس جمهورامريکا با پيام آتی وارد اسلام آباد گرديد:« مشرف بايد در مبارزه برضد طالبان خيلی جدی عمل نمايد، درغيرآن ايالات متحدۀ امريکا کمکهای اقتصادی ونظامی خودرا به پاکستان کاهش ميدهد.»

ظاهرآ اين تقاضای غيرمنتظرۀ امريکايی ها ازپرويزمشرف دليل خاصی داشت: مدتی قبل ازورود معاون رئيس جمهورامريکا به اسلام آباد، عبدالرشيد غازی، خواست مشخصی را مطرح ساخته بود:

« ما درپاکستان تطبيق احکام شريعت واستقرار يک رژيم خالص اسلامی را ميخواهيم، هرگاه حکومت درتحقق اين هدف کوتاهی کند، مردم خود دست بکارميشوند و آن را عملی می سازند.»

عبدالرشيد غازی اين مطلب را بسيار دقيق وبا سنجش دريک زمان خيلی پرمخاطره درپاکستان، به ميدان کشيد. به سبب اينکه دربين گروههای ماجراجو نفوذ برقرارکرده بود، خواسته اش به تشنج داخلی هرچه بيشتر دامن زد وخشونت ها را افزايش داد.

حال بايد ديد که اين غازی کی وچه کاره بود؟

درگذشته، درمسجد سرخ اسلام آباد، مولوی عبدالعزيزامامت ميکرد. مولوی دارای دوپسر بنامهای عبدالرشيد غازی و محمدعزيزغازی بود. پس ازفوت پدر، وظيفۀ پيشوايی را درمسجد سرخ محمد عزيزغازی بدوش گرفت وعبدالرشيد غازی دوباب مدرسۀ دينی را بنامهای (فريديه) و ( حافظيه) درکنار مسجد سرخ رهبری مينمود ( گزارشهای استخباراتی ميرساند که هردو برادر درتربيۀ افراد جهت انجام حملات انتحاری و اختطاف منسوبين پوليس دست داشتند).

به حوالۀ گزارش های نشر شده دررسانه های جمعی وتحليل کارشناسان امور، هردو مدرسه محل تجمع افراطيون وبنياد گرايان اسلامی بودند که درحدود 8 الی 10 هزارنفرشاگرد درآن جا دروس را فرا ميگرفتند ( بيش ازنصف مشمولين مدارس را دختران وخانم ها تشکيل ميدادند ).

درپايان ماه مارچ سال جاری شماری ازشاگردان اناثيه ، ملبس با لباس ها وروسری های سياه وچوب دنده ها دردست داخل يک باب کتابخانۀ دولتی شدند وکنترول آن را دردست گرفتند. درگام ديگری يک خانم پاکستانی را بجرم داشتن يک باب سالون پيشبرد مفاسد اخلاقی گرفتار ودربند کشيدند. همينگونه ازداخل يک سالون زيبايی ومساژ بدن، مربوط به چينايی ها به تعداد 25 نفرزن را بجرم خودفروشی دستگير وبا خود بردند که به اثرمداخلۀ سفارت چين درپاکستان، دوباره آزاد گرديدند.

عبدالرشيد غازی و محمد عزيزغازی درضديت با نيروهای ارتش که با بنياد گرايان مسلح ودهشت افگنان درسرحدات با افغانستان می جنگيدند وانسان می کشتند، يک فتوای اسلامی صادر نمودند. درفتوای صادره آمده بود که آنعده عساکرپاکستانی که درجنگها درسرحد کشته ميشوند، تدفين آنها نبايد بطريقۀ اسلامی صورت گيرد.

مسئلۀ حساسيت برانگيزديگر که برادران غازی آن را تا مرزهای دردادن آتش يک بحران داخلی سراسری کشانيدند، همانا موضوع تخريب مساجد غيرقانونی بود:

درتابستان امسال، شهرداری اسلام آباد ، چند باب مسجد کوچک خود سراعمار شده را بدليل احداث جادۀ جديد ، تخريب نمود. برادران غازی اين اقدام شهرداری را عمل غيراسلامی دانسته، تحت همين بهانه شاگردان مدارس دينی ( فريديه ) و( حافظيه ) وچندين صد نفر ديکر (شامل زن ومرد، پسر ودختر وحتی خرد سالان ) را با اسلحۀ گرم ، ازجمله بم های پترولی ونارنجک مجهزساخته، ابتداء وزارت محيط زيست را به آتش کشيدند، موترها را سوختاندند وبالای قوای پوليس حمله نموده، تفنگچه های ماشيندار را غنيمت کردند، بعد ازآن درمسجد سرخ سنگر گرفتند وبا نيروهای امنيتی به زور آزمايی پرداختند.

درآغاز دولت بمقصد پايان دادن به ماجرا از راههای مسالمت آميز، در مذاکره ومفاهمه را درپيش گرفت، ميانجی گران دست بکارشدند ، ولی سودی نه بخشيد. پس از بی نتيجه ماندن مذاکرات، قوای امنيتی، مسجد لعل را به محاصره کشيد ويورش نظامی به مسجد امراجتناب ناپذير محسوب گرديد. درجريان تبادل آتش ميان طرفين، شمار زيادی از اسلامگرايان افراطی وافراد پوليس جان باختند، خون دهها بی گناه ديگر نيز برزمين ريخت. محمد عزيزغازی خطيب مسجد لعل با پوشيدن لباس زنانه ميخواست ازمحل حادثه فرارکند، اما توسط نيروهای امنيتی شناسايی ودستگيرشد. عبدالرشيد غازی بالجاجت ازخود مقاومت نشان داد وبا حيات صدها انسان ديگربازی کرد، تا اينکه ازپا درآمد وکارنامۀ خط خون وآتش ازخود بجا گذاشت.

پردۀ دوازدهم:

پس ازيورش به مسجد سرخ، متعصبين افراطی، بالای پرويزمشرف تاپۀ بی دينی کوبيدند واو را دشمن اسلام وغلام حلقه بگوش امريکا خواندند. پيش ازاين نيز، همراه با پيچيده شدن اوضاع امنيتی درشهرهای بزرگ پاکستان ، منجمله شهربندری کراچی طالبان پاکستانی واسامه بن لادن، مردم را به آن فرا خوانده بودند تا پرويزمشرف را ازقدرت براندازند که سازماندهی انفجارات و سوء قصد های انتحاری پيامد اين فراخوان شمرده ميشوند. حتی بجان خود مشرف چندين بار سوء قصد صورت گرفت، ولی به او آسيبی نرسيد که آخرين آن شليک راکت بالای هواپيمای حامل مشرف درهنگام پرواز ازفرودگاه شهرراولپندی بود.

يورش به مسجد سرخ، بدترين تأثير را درجنوب غرب پاکستان، درمناطق صعب العبورقبايلی درسرحد با افغانستان، ازخود بجا گذاشت. دراين جا رهبران قبايلی طرفدار طالبان والقاعده، ختم آتش بس با دولت را اعلام نمودند وبه دهشت افگنان اجازه دادند که بدون کدام درد سر فعاليتهای خرابکارانۀ خويش را به پيش ببرند.

برای نيروهای صلحدوست، بخصوص مردم افغانستان، اين مسئله تشويش آوراست که درمناطق قبايلی سازمان القاعده وطالبان، توسط گروهی ازافسران بازنشستۀ پاکستان ( روسای پيشين ” آی. اس. آی” و شماری ازصاحب منصبان پايين رتبۀ فارغ شده از مدارس آموزش قرآن) آموزش می يابند وازسوی آنها با سلاح ومهمات اکمال ميشوند.

نوازشريف درمصاحبه ای با ژورنالست مجلۀ هفتگی Spiegel) Der ) شماره 21مورخ 21/ 5/ 2007 آلمان درپاسخ به بعضی پرسشها، ازقبل زنگ خطر را برای مشرف به صدا درآورده بود:

« سؤا ل: معلوم ميشود که فعلآ زورگويی ها درسراسرپاکستان، بخصوص درسرحد با افغانستان، حالت غيرعادی را بخود گرفته است؟

جواب: چيزی عجيب نيست. پرويزمشرف دربلوچستان چهرۀ منفور ميباشد، زيرا قوۀ نظامی دراگست 2006 يک رهبرسرشناس وبا نفوذ قبايل را بقتل رسانيد. طالبان محلی به سبب پشتيبانی مشرف ازجنگ امريکا درمقابل دهشت افگنی بين المللی درمناطق آزاد ، ازاو نفرت دارند. تقريبآ کليه احزاب درپاکستان حاکم نظامی را مسؤول بی نظمی ها وکشتارها درکراچی ميدانند.

سؤال: شما و بينظيربوتو مشترکآ تعهد نموده ايد که ديموکراسی را دوباره اعاده می نماييد؟

جواب: حالا ضرورت آن ديده ميشود که درسراسرپاکستان برضد نظاميان، جنبش مقاومت بوجود آيد. ارتش بايد به قرارگاهها وگارنيزيون های خود برگردند، ازسياست د وری جويند وبه قانون اساسی احترام بگذارند.»

واما اين خوشبينی های خام نوازشريف، سکاندارشماری ازگروههای اسلامی بنيادگرا درپاکستان، دربارۀ نظاميان تا حدودی حرفهای بی پايه و بی مايه محسوب ميگردد. زيرا مزيد برقرارداشتن قدرت سياسی دردست نمايندۀ ارتش ، درنظام اقتصادی مملکت نيز اقتصاد نظامی ريشه دوانيده ومنسوبين با نفوذ وبا صلاحيت اردو يک ساحۀ وسيع ازشبکه های اقتصادی کشور را رهبری ميکنند.

مهمتر ازهمه اينکه پرويزمشرف درنزد ايالات متحدۀ امريکا، بهترين انتخاب ومناسب ترين همکار بحساب ميرود.

جمهوری چين ازگذشته های دور بدينسو، دردورۀ زمامداری هريک ازدولتمردان پاکستان ( رژيم های نظامی وحکومتهای ملکی ) دوست سياسی وشريک استراتيژيک پاکستان بوده ، فعلآ هم بجزپرويزمشرف، بديل ديگری را نمی شناسد.

پردۀ سيزدهم:

انکشاف ناهنجار وضع درپاکستان، ايالات متحدۀ امريکا را به آن واداشت تا روی پروژۀ سياسی جديدی کارکند وبالای مفکورۀ برقراری حکومت دوگانه ( پرويزمشرف وبينظيربوتو ) سرمايه گذاری نمايد تا از پيروزی مجدد بنيادگرايان برهبری نوازشريف، جلوگيری بعمل آورده باشد.

برمبنای همين طرح ، چند وقت پيشتر بينظيربوتو به واشنگتن سفر کرد وبا سناتورها وشخصيتهای مهم درکانگرس ودپلوماتها ملاقات نمود وبا استقبال شايان روبرو گرديد. خانم بوتو درجريان مذاکرات خود با امريکايی ها چنين وانمود ساخت که توانايی آن را دارد تا پاکستان را از انارشی وطالبی شدن نجات دهد.

ودرست اين دريک مقطع زمانی بسيارجنجالی بود که امريکايی ها نه تنها پرويزمشرف را درزيرچترحمايتی خود قراردادند، بلکه اززاويۀ ديد سياسی آنها بينظيربوتوهم خيلی سودمند به نظررسيد تا دوباره درصحنۀ سياسی ظاهرگردد و دربازار سياست بامشرف به معامله گری بپردازد.

خانم بوتو به رسانه های گروهی اظهارداشته بود: « من معتقدم که ما توانايی آن را داريم تا درپاکستان مبارزه با بنيادگرايی ، تروريزم، فقر وبهبود سيستم آموزش وصحت عامه را به پيروزی برسانيم. من ديموکراسی وانکشاف را درارتباط مستقيم با يک دگر می بينم»، بدون اينکه به کارنامه های ننگين دوره های حکومت خود، سری زده باشد، با اينگونه گزافه گويی های بی مايه ميخواهد درقالب فضل فروشان قيمتی اعادۀ شخصيت کند. هنوزفراموش نشده که سرطان طالبان ، بقدرت رسيدن آنها، شکل گيری وتجمع افراد القاعده، همه مولود حکومت بينظيربوتو بودند.

به هرحال، امريکايی ها با سازماندهی يک تجارت سياسی به هدف کاهش اعتبارونفوذ ائتلاف اسلامی” مجلس متحد عمل” که تا چندی پيش پرويزمشرف به حمايت آنها برتوسن سرکش قدرت سواربود، زمينۀ نشست وملاقات دو دشمن سرسخت را فراهم ساختند.

درتابستان امسال دوبار ديدار مخفيانه ميان پرويزمشرف وبينظيربوتو درابوظبی صورت گرفت که درجريان آن موافقتنامۀ تقسيم قدرت را به امضاء رسانيدند. بموجب پروتوکول امضاء شده خانم بوتو اجازه يافت تا دوباره دردنيای سياست کشورش قدم بگذارد وبا صدوريک فرمان دولتی ازتعقيب عدلی وقضايی معافيت حاصل کند. درعوض بايد حزب مردم با تمام قوا ازموضوع انتخاب مجدد مشرف بحيث رئيس جمهورپشتيبانی عام وتام نمايد.

بينظيربوتو درمصاحبه با مجلۀ هفتگی ( Der Spiegel ) شماره 33 مورخ 13/ 8/ 2007 دربرابرپرسشها، پاسخ های زيرين را ارائه نموده بود:

« سؤال: پاکستان آرامی ندارد. مشرف درحالت سقوط است. دراخير جولای شما با اودرابوظبی ديدارداشتيد، موضوع روی چه چيزميچرخيد؟

جواب: من نميتوانم، رسميت اين ملاقات را تاييد کنم، ليکن ما هردو مشترکآ روی بازگشت به ديموکراسی وانتخابات قريب الوقوع به مذاکره پرداختيم.

سؤال: ازمدت 8 سال بدينطرف درخارج ازکشورزندگی ميکنيد وبوطن خود برگشته نميتوانيد. زمانی به پاکستان عودت کرده ميتوانيد که اتهام وارده برعليه شما مبنی براستفاده جويی های مالی، ازبين برود، ممانعت ازسر راه انتخاب شما برای بارسوم درچوکی صدارت برطرف گردد. مشرف دراين موارد چه گفت؟

جواب: ما دربارۀ دريافت يک راه بيرون رفت عادلانه ازاين مشکلات و راجع به يک پارلمان نيرومند حرف زديم.

سؤال: اززمان يورش به مسجد سرخ، محبوبيت مشرف درجامعه کاهش يافته که هيچ وقت ديگرچنين نبود. آيا اين مسئله يک شانس برای شما نيست؟

جواب: بسيارجای تأسف است که مشرف درمناطق هم سرحد با افغانستان بخاطر اعادۀ نظم وقانونيت کاری را انجام نميدهد ودهشت افگنی وعاملين آن را ازبين نمی برد.

سياست آتش بس ها وقراردادهای صلح مشرف درمناطق قبايلی، تنها طالبان را زنده نگهداشت وساحۀ فعاليت ونفوذ آنها را گسترش داد. من ميخواهم به هموطنان خود مشورۀ يک انتخاب روشن را بدهم: يا اينکه از بنيادگرايان پشتيبانی کنيد ويا مصممانه درپی رد و طرد آنها براييد.»

وبا همين اميد واری های ازپيش رنگ وروغن شده، خانم بوتو درجو يک خوشبينی ساده لوحانه، با امريکايی ها و جنرال پرويزمشرف به توافق رسيد وحرف دل خود را چنين بيان داشت: « من بتاريخ 18/ 10/ 2007 بوطن برميگردم تا تمام نيروهای اعتدال پسند را برضد بنياد گرايان متحد بسازم وديموکراسی را نجات دهم.»

چه وعدۀ کاذبانه، چه بازی فريبکارانه وچه حرفهای ريا کارانه !

پردۀ چهاردهم:
پارلمان پاکستان بتاريخ 6/ 10/ 2007 جنرال پرويزمشرف را به اکثريت آراء، منجمله با رأی گروههای مذهبی، درمقامش بحيث رئيس جمهور مجددآ انتخاب کرد که بايد ازسوی شورای قانون اساسی، قانونيت پروسۀ آن تاييد گردد.
پس از ختم رأی گيری، قوۀ قضائيه بدليل حفظ چوکی رهبری ارتش، جريان گزينش مشرف را بحيث رئيس جمهور، غيرقانونی دانست. ازديدگاه صاحب نظران سياسی ، ازامکان بعيد نبود که شورای قانون اساسی با ديوان عدالت هم نظرنشود وانتخاب مشرف را غيرقانونی اعلان نکند، درآنصورت فرمان رد اتهام فساد مالی بالای بينظيربوتو ازسوی شورای قانون اساسی تاييد نخواهد شد. وآنگاه خطر آن ميرود که مشرف ازصلاحيت خود کاربگيرد ودرپاکستان حالت اضطراری را اعلام نمايد.
چند روزبعد ازرأی پارلمان درموردبرگزينی مجدد مشرف بحيث رئيس جمهور، نوازشريف که ازقبل خواستار بازگشت به پاکستان بود، خلاف مشورۀ مقامات عربستان سعودی، تصميم خود را عملی ساخت و هواپيمای حاملش درميدان هوايی اسلام آباد فرودآمد. ليکن نيروهای امنيتی برايش اجازۀ بيرون شدن ازترمينال را ندادند، همان بود که مجبور به رفتن دوباره به عربستان گرديد.
واما بينظيربوتو، خيلی ها ماهرانه پروگرام بازگشت خود را ازدوبی به پاکستان سازماندهی کرده بود. سرانجام موعود معينه فرارسيد وهواپيمای صدراعظم پيشين طبق پلان توافق شده، بروزپنجشنبه مورخ 18/ 10/ 2007 درميدان هوايی شهر کراچی فرود آمد و مورد استقبال طرفدارانش قرارگرفت.
به استناد گزارشهای نشرشده ، شيشۀ کابين موتری که بينظيربوتو را از فرودگاه الی منزلش انتقال ميداد ، ضد گلوله بود. قوای امنيتی به علت دريافت اطلاعات موثق مبنی برصورت گرفتن سوء قصد های مسلحانه بجان بوتو، تقاضا بعمل آورد تا کوتاه ترين راه را انتخاب نمايند ويا هليکوبتر،اورا به منزلش انتقال ميدهد.
بينظيربوتو درنظر گرفته بود که نخستين کمپاين انتخاباتی خويش را درمقبرۀ قائد اعظم ، محمد علی جناح ، آغازنمايد. درمسيرراه دفعتآ چراغهای دولتی کنارجاده خاموش گرديدند وبا استفاده ازتاريکی يک فرد مهاجم وابسته به بنياد گرايان يک عدد خمپاره را دربين قطارموترهای که بوتو را بدرقه ميکردند، انفجارداد وکسانی را که دررقص وپايکوبی بودند هدف گرفته بود. بزودی شعله های آتش به هوا بلند شد ومشايعت کنندگان را سراسيمه ساخت.
يک دقيقه پس تر ازاين رويداد، يک حمله کننده انتحاری، بقصد کشتن بينظيربوتو، يک بم 100 کيلويی را که درموترخود جابجا کرده بود آتش زد. ازاثراين انفجار به تعداد 136 نفر درميان شعله های آتش سوختند و بالاتر از400 نفرديگر جراحت برداشتند. خود خانم بوتو دراثنای انفجار درداخل تشناب واسطۀ زرهی ضد گلوله بود، ازهمين سبب به او آسيبی نرسيد وبرق آسا ازسوی طرفدارانش به يک موترديگری انتقال داده شد.
به اعتقاد بينظيربوتو، درعقب واقعۀ خونين شهرکراچی، هواداران جنرال ضياء الحق قرارداشتند ودرسازماندهی آن دست طالبان والقاعده نيزدخيل بود. آصف علی زرداری شوهرخانم بوتو، دردوبی درتماس با رسانه های خبری ” آی. اس. آی ” را مسؤول اين حادثه دانست.
بينظيربوتو چند روزی درکراچی باقی ماند وبا شماری ازاعضای خانواده های قربانيان ملاقات نمود. تقاضای عامه درپاکستان بالا گرفت تا حکومت عاملين انفجارات خونين درکراچی را شناسايی وتحت پيگرد قانونی قراردهد. پرويزمشرف نيزطی تماس تلفونی با خانم بوتو، مراتب همدردی خود را بيان داشت و وعده سپرد که قضيه را دنبال می نمايد ومجرمين اين حادثه را مجازات ميکند.
بينظيربوتو بد ليل عدم مصئونيت فردی ونبود امنيت سراسری، بتاريخ 2/ 11/ 2007 پاکستان را بقصد دوبی ترک گفت.
پردۀ پانزدهم:
آنگنونه که پيشبينی می شد، پرويزمشرف درشب روزشنبه مورخ 3/ 11/ 2007 درتلويزيون دولتی ظاهرشد ودريک سخنرانی کوتاه ، خطاب به مردم اظهارداشت: « بی ثباتی اوضاع درپاکستان مرا مجبوربه آن ساخت تا يک تصميم بی نهايت درد آور را اتخاذ نمايم.»
درهنگام اعلان حالت فوق العاده، ظاهرآ درسيمای مشرف نشانه های ازيک انسان درمانده ، ناتوان وعاجزبنظرميرسيد، ليکن اين تظاهرآميخته با دروغ، گواهی برفريب ونيرنگ بازی او می داد تا بتواند قدرت را ازراه نظامی غصب نمايد وبرتعهد خود مبنی براينکه هرگاه انتخاب مجددش درمقام رياست جمهوری قانونی خوانده شود، بتاريخ 15/ 11/ 2007 ازرهبری ارتش کنار ميرود، پشت کند.
قراربود شورای قانون اساسی، جريان رأی گيری مورخ 6/ 10/ 2007 را غيرقانونی بشمارد، اما حاکم نظامی پيش دستی کرده، با وضع نمودن حالت اضطرار، برتمام فيصله های محاکم برضد خودش نقطۀ پايان گذاشت.
اعلام وضعيت اضطراری، نقاب ريا کاری را ازچهرۀ نظاميگران پاکستانی ودوستان بين المللی آنها، بدورافگند وبا اين رخداد، مشرف موفق شد که مخالفين سياسی خويش را ، ولو برای مدت کوتاه ، منجمد سازد، قانون اساسی مصوب سال 1973 کشوررا بحالت تعليق درآورد و دهان ژورنالستان ورسانه های گروهی را بدوزد.
پرويزمشرف پس ازرسميت دادن بحالت اضطرار، درگام نخست با مخالفت ديوان عالی عدالت روبرو گرديد. درشب شنبه مورخ 3/ 11/ 2007 قضات به رهبری افتخارچودری، تلاش ورزيدند تا حرکت مشرف را متوقف سازند وطی فيصلۀ رسمی، عمل اورا غيرقانونی خواندند. اما قبل براينکه فيصلۀ قضات به اطلاع مردم رسيده باشد، پوليس تعمير ديوان عالی را محاصره نمود وهمزمان با آن، چودری ازوظيفه سبکدوش ساخته شد.
فردای آن شب، آگاهان سياسی، فعالين مدافع حقوق شهروندی ووکلای حقوقی به جاده ها ريختند واعتراضات گسترده را براه انداختند که با خشونت پوليس وبازداشتها همراه بودند.
جريان حوادث نشان داد که دشمن سرسخت پرويزمشرف ومدافع آرمان بازگشت ديموکراسی- نظم وقانون به پاکستان نه بينظيربوتو ونه نوازشريف ميباشند، بلکه افتخارچودری ويارانش دراين راستا، بيشتر از ديگران باوزنه بوده وقادراند جنبش مقاومت بخاطر ديموکراسی را رهبری کنند.
واکنش رهبران جهان درقبال روش سرکوبگرانۀ مشرف متفاوت بود: رئيس شعبۀ سياسی اتحاديۀ اروپا (خاويرسولانا ) ، خانم کوندوليزارايس وزيرخارجۀ امريکا و همچنان وزيرخارجۀ آلمان ازحاکم نظامی پاکستان تقاضا کردند تا به قانون اساسی کشورش احترام بگذارد. برعلاوه وزير خارجۀ امريکا يادآورشد که واشنگتن قصد دارد تا روی شرايط تاديۀ قروض به پاکستان تجديد نظربعمل آورد.
بعد ازاعلان حالت اضطرار، بينظيربوتو، ازدوبی به پاکستان بازگشت نمود وميخواست تظاهرات ضد مشرف را درشهرهای لاهور، راولپندی وکراچی رهبری نمايد، ولی قوای امنيتی جلو آن را گرفت. بتاريخ 9/ 11/ 2007 بالای بينظيربوتو شرايط حبس خانگی تحميل گرديد. به نمايندگی ازمقامات حکومتی، شيخ رشيد احمد وزيرراه وآهن پاکستان ودوست نزديک مشرف دليل اين اقدام را حفظ جان وامنيت خانم بوتودرمقابل حملات احتمالی دشمنان، عنوان کرد.
رئيس جمهورامريکا، صدراعظم انگلستان وسايررهبران دول خواستار آن شدند تا پرويزمشرف تاريخ مشخصی را مبنی برکناره گيری ازرهبری ارتش وبرگزاری انتخابات پارلمانی تعيين نمايد. همان بود که درزيرفشارافکارعامۀ جهانيان ، تاريخ نهم جنوری 2008 را روزانتخابات پارلمانی مشخص ساخت.
ازآنچه که تا کنون گفته آمد، برای فعلآ به درامۀ حوادث پيچ درپيچ پاکستان، درهمين جا نقطۀ پايان گذاشته ميشود. اما به يقين که رويدادهای بعدی درجايش دنبال خواهد شد.
واما نتيجه گيری ما ازاوضاع جاری درپاکستان وباورما به علت بروز ودامنه دارشدن آن، چيزی بجز ياد آوری مطالب زيرين بوده نميتواند:
1- درحال حاضر، يعنی درعصری که ما انسانها می بايستی درهوا وفضای آن، درحقيقت، درصلح، دوستی، همزيستی مسالمت آميز، همکاری متقابل، سازندگی، ترقی سياسی واقتصادی، شگوفايی علم و فرهنگ، بهره گيری ازپيشرفتهای علمی وتخنيکی وشرايط رفاه اجتماعی، حيات بسرمی برديم ، برعکس درنتيجۀ سياستهای توسعه طلبانه وسلطه جويانۀ يکه تازان ميدان سياستهای استثماری واستعمار نوين دراکثرنقاط گيتی، بخصوص درکشورهای که مردم زنجيرهای ستم وانقياد استعمارکهن را درهم شکسته اند، جنگ وخونريزی، قتل وغارت، تخريب وويرانی، فقر، گرسنگی، امراض، عقب ماندگی اجتماعی (سياسی واقتصادی) بدبختی وتيره روزی، بيداد ميکند ومشتی ازاوباشان با پشتوانۀ نيرومند ستم سرمايه ، برگرده های زحمتکشان سواربوده بر سرنوشت توده ها حاکميت ميرانند که پاکستان يکی ازنمونه های بارز اين طرزادارۀ ميراث خواران استعمارانگليس بحساب می آيد.
2- ازدهۀ هشتاد قرن پيشين به بعد، پاکستان به محل تجمع وپناه گاه بيرحم ترين جنايتکاران روزگاربدل شده است. دردوران جنگ سرد، آدم کشان وتبهکاران حرفوی ازسراسرجهان درخاک پاکستان ، درمراکزتربيت نظامی جهت آموختن وآموزش دادن، گرد آمدند وباکيسه های پراز زر، ازعوايد نفتی وسخاوت بی حد وحصردنيای غرب، به سردمداری ايالات متحده وارتجاع عرب، درضديت بارژيم سياسی درافغانستان، تجهيزوتمويل شدند، درپايگاههای دهشت افگنی شيوه های عملی جنگ، دروس خونريزی، سبق آتش افروزی، کلتورتخريب وويرنگری را فرا گرفتند، که شرح کارنامه های سياه آنها دراين مختصرنمی گنجد.
3- کسانيکه امروزازسوی باداران ديروزی شان دهشت افگن، جنگسالار، ناقض حقوق بشر، متجاوزبه مال- دارايی وناموس مردم، بنيادگرا، متعصب مذهبی و… ناميده ميشوند، درگذشته نيز با داشتن همين خصوصيات، کرکتر وعملکردها درپاکستان لانه کرده بودند وپول و جنگ افزاربدست می آوردند، انسان می کشتند، تخريب ميکردند ودهها جنايت ديگررا براه می انداختند، وليک القاب « مبارزين آزادی (!)، مجاهدين راه اسلام (!) ومدافعين ديموکراسی (!) » به آنها داده شده بود.
امروز پاکستان فقط پاداش اعمال گذشتۀ خود را بدست می آورد وازناحيۀ نادرست بودن روش سياست مداران ديروزی وامروزی خويش رنج ميکشد.
تازمانيکه نيروهای ترقی خواه، تحول طلب وصادق به آرمانهای صلح وديموکراسی وترقی اجتماعی باهم نزديک نشوند وجلو خودسری ها وخشونت طلبی های زمامداران وگروههای متحجر وبنيادگرا وافراطی را نگيرند، استقرار يک دولت ملی وبا ثبات ومعتقد به انديشه های انسان دوستانه ، بعيد بنظرميرسد.
حکومتهای پوشالی ووابسته به ارتجاع بين المللی، نمايندۀ تاريکترين وخون آشام ترين قشراستبدادی داخلی، درپاکستان وافغانستان، هرگز قادرنخواهند شد که بزورسرنيزه برمردم حاکميت رانند. فقط مشارکت گستردۀ مردم درامر گزينش راه ، برپايۀ خواسته ها وآرزوهای ديرين وبرحق شان، مبنی برتأمين صلح وثبات، امنيت ، آزادی، دموکراسی، ترقی وشرايط مناسب برای کار وزندگی…. ميتواند راه برون رفت از بن بست کنونی باشد.
ياد داشتها:
1- بروشورمعلوماتی راجع به ساختارسياسی درهند( به زبان آلمانی) شماره 257 زمستان 1997.
2- کميتۀ 300 کانون توطئه های جهانی، تاليف: جان کولمن ترجمه: داکتريحی شمس، ناشر: بانگاه نشراتی فيروزه، تهران،چاپ دهم سال 1382 .
3- تلک خرس ( فاجعۀ قرن ما ) تاليف دگروال محمد يوسف ومارک ادکين، مترجم: داکتر نثاراحمد صمد.
4- سلمان رشدی وحقيقت درادبيات، تاليف: صادق جلال الاعظم، ترجمه: تراب حق شناس، ناشر: انتشارات سنبله شهرهامبورگ آلمان سال 1378.
5- مجلۀ هفتگی آلمانی (Der Spiegel) شماره های( 21 مورخ21/ 5/ 2007، 28 مورخ 9/ 7/ 2007، 33 مورخ 13/ 8/ 2007، 42مورخ 22/ 10/ 2007 )
6- جريدۀ هفتگی آلمانی (Die Zeit ) شماره 27مورخ 28/ 6/ 2007.
روزنامۀ آلمانی (Die Rheinpfalz ) شماره های ( 156مورخ 9/ 7/ 2007، 167مورخ 22/ 7/ 2007، 224مورخ 26/ 9/ 2007، 243مورخ 19/ 10/ 2007، 256مورخ 5/ 11/ 2007، 267مورخ 10/ 11/ 2007 )