کودتای شهنوازتنی و گلبدین حکمتیار نویسنده: رفیق تورن جنرال آصف الم

کودتای تنی __ گلبدین :
مقدمتن باید نوشت :
افغانستان کشوریست که طی قرون واعصارگذرگاه کشورکشایان بوده وبه نحوی ازانحا درسده های اخیراز جانب امرا ، سلاطین ، شاهان وروسای قبایل درسازش با استعمار کهن وبه خدمت گرفتن روحانیت شیاد وفریبکارچنان در حالت عقب ماندگی وتسلط شرایط بستۀ قبیلوی نگهداشته شد که تا هنوز اززیر بار آن کمر راست نکرده است وبا آنکه دنیا از برکت پیشرفت وارتقای سطح دانش بشری ورشد بالای تکنالوژی به دهکد ۀ هم مانند گردیده است مردم ما درشرایط قبیلوی دست وپا میزنند چنانچه می بینیم که افغان ها تا هنوز دارای آن استعدادی نگردیده اندکه پرابلم ومشکلات شانرا خود شان حل کنند بلکه میخواهند تا بحرانیرا که خود شان خلق کرده اند آنرا خارجی ها حل کرده وگروهی را به حاکمیت برسانند .
چیزفهمان وتحصیل دیدگان افغان نیزکه متاثر از فرهنگ عقبماندۀقبیلوی هستندبه آن مرحلۀ از مسئولیت نرسیده اندکه کار خویش رابا انتقاد از خود آغاز کرده وفراتر از منافع قومی ، گروهی زبانی ، وقبیله فکر کنند .
تا جائیکه از بعضی تحلیل ها وارزیابی ها معلوم میشود در محیط روشنفکری ما هم تفکر قبیلوی وسکتاریستی مسلط میباشد وحتی بعضی از روشنفکران چپ نیز ازین رهبر ویا آن رهبر هویت گرفته وبا استفادۀ ناجائز ازمقام ومنزلت یکی از رهبران به هر کژ اندیشی یی دست می یازند وشماری از آنها افرادی را که مثل سائر انسانها بوده ودر عملکردشان خوبی ها ، زشتی ها ، دستاوردها وخطاها وجود داشته است بر سریر تخت قدسیت جا میدهند تا در موردش سوالی مطرح نگردد ؛ اینها نه تنها آینده را قربان دیروز کردند بلکه با شیوۀ کهنه خوبی ها را به خود وبار بدی ها را بدوش دیگران می اندازند .
بعد ازین مختصر قابل ذکر است که ح ، د ،خ ،ا در متن چنین جامعه ودر چنین شرایطی با مرام
بسیار عالی ، مترقی وپیشرفته تاسیس گردید ، رشد کرد وحتی به اقتدار وحاکمیت رسید (ویا اینکه حاکمیت بر او تحمیل گردید ) ولی گفته نمی توانیم که حزب تافتۀ جدا بافته از جامعه بوده ومبراء از تاثیرات آن رشد کرده است بلکه داشته های جامعه را در خود نهفته داشته است یعنی طرز تفکر قبیلوی را ؛وبه همین علت حزب چندین بار به انشعاب گرفتار آمد .
آخرین اختلاف وانشعاب برمیگردد به زمان اقتدار دکتور نجیب الله که شهنواز تنی وزیر دفاع نظام علیه وی دست به کودتا زد .
شهنواز خان تنی واکثریت شرکا ، فرزندان قبیله اند که فرهنگ قبیله ومحیط آن بدون شک در تشکل شخصیت آنها تاثیر عظیم داشته وحب وطن را که در دائرۀ وسیعتری مبتنی بروحدت منافع علیای مردم کشور قرار داشت فرا نگرفتند و با وجود داشتن عضویت در ح ، د خ ، ا خودرا به معیار خواست حزب که از اعضایش تقاضا میکرد عیار کرده نتوانسته بلکه پیوسته در کنش ، واکنش وطرز تفکر آنها منافع قوم ، قبیله ، زبان وگروه ارجحیت داشته است چنانچه مقرریهای داخل صلاحیت وی همیشه مربوط گروه خودی بود .
یگانه راهی که انسانها خوبی را از بدی وکژراهه را از راه مستقیم تشخیص داده میتوانند مطالعه وفراگیری دانش پربار وآموزش تجارب پیشینان است که متاسفانه طوریکه من میدانم نظامیان زیادی ومنجمله شهنواز خان تنی ازان محروم بوده ودانش نظامی او نیز از سطح تحصیل حربی پوهنتون فرا نرفته بود به همین علت شیوه وسطح تفکر او از سطح اندیشیدن به منافع قومی وگروهی فراتر رفته نتوانست .
یکی از فکتور های منفی در فرهنگ قبیله دشمن سازی میباشد ؛ افراد قبیله به غیر از خودیها که یک حس بدوی میباشدنسبت به سائراقوام ، گروه ها ومردمان به دیدۀ انزجار ونفرت می نگرند وتمام هم وغم شان تامین منفعت خودیها میباشد. این منفعت میتواند به شکل علاقه مندی به دارائی باشد ویا علاقه مندی به جاه ومقام وبه فرمودۀغلام محمد غبار مورخ شهیر کشورنیکی در نظر این افراد عبارت است از (نیکوئی به خود) وخقیقت عبارت است از(منفعت ) برای خود . چنین احساس ، عزت نفس را به تکبر وجاه طلبی را به ظلم وجورمبدل میکند .
بر شهنواز خان تنی که در تنگنای فرهنگ قبیله بزرگ شده بودیک فکتور عمدۀ دیگر نیز تاثیرات عمیق وژرف بجا گذاشت وآن اینکه برطبق خصلت دولت های مذهبی وایدیولوژیک وکودتائی که گروه خاصی برسرنوشت مردم حاکم میگردند بعضا چنین واقع میشود که اشخاص کوچک وبی تجربه به شکل میتا فزیکی آن به مقامهای عالی دولت منصوب میگردند . شهنواز تنی نیزیکی ازچنین اشخاصی بود که با رتبۀ خورد ، تجربۀ کم ودانش سیاسی ونظامی پائین به عالیترین مقامات حزبی ودولتی منصوب گردید درحالیکه صدها افسر وجنرال دارای تحصیل اکادمیک وهزاران کدر با دانش تر از وِی به قومانده وهدایت او اجرای وظیفه میکردند .دادن چنین امتیاز غیر عادلانه طبیعی بود که توسن خود بزرگ بینی ،غرور کاذب وبلند پروازی قبیلوی اورا چنان مهمیز کرد که مانند حفیظ الله امین رهبر خویش که پست های وزارت خارجه وصدارت قناعت اورا فراهم کرده نتوانست وجهت رسیدن به زروۀ علیای قدرت گلوی رهبر خویش نور محمد ترکی را فشرد واورا نامردانه به قتل رسانید پست بلند نظامی وسیاسی وزارت دفاع نیز قناعت تنی را فراهم نکرده وبه تمامیت خواهی پرداخت وجهت به دست آوردن این منفعت برای خودیها مسئلۀ ایدیالوژی ومنافع والای خلق را به باد فراموشی سپرده واین مارکسیست لیننیست دو آتشه ! ! ؟ووزیر دفاع حاکمیت ح ،د ،خ ، ا ( که مخالفین از روی عناد آنرا تا کنون حزب کمونیست میخوانند) ویارانش به یکبارگی از اوج مبارزات انتر ناسیونالیستی چنان به پائین سقوط کردند که با مرتجعترین ، عقبگراترین ومتحجر ترین نیروی ضد ترقی وپیشرفت گلبدین حکمتیار یکجا شده وبه یاری وکمک دشمنان تاریخی افغانستان ، پاکستان ودستگاه جاسوسی آن (آی ، اس آی ) بمهای پنجصد کیلو گرامه را بالای مردمان بی دفاع وبی پناه کابل ریختاندند وجان صدهائی را به نرخ کاه ماش گرفتند وبدین ترتیب شهنواز تنی ویاران او آلۀ دستان ناپاک خارجیها قرار گرفته وبه پیکر مام وطن زخمهای خونینی وارد آوردند .
بالاخره این کودتای خونین به اثر تلاش فرزندان واقعی وصادق کشور به ناکامی مواجه گردید که نقش دکتور نجیب الله بحیث رئیس جمهور ، جنرالان ، افسران وحزبی های حقیقت بین چون جنرال محمد رفیع جنرال محمد نبی عظیمی ،جنرال اعظم سعید جنرال اسلم وطنجار جنرال آصف دلاور جنرال بیگی جنرال جلال رزمنده وپکتین برجسته بود .
تنی وبرخی از یارانش با طیاره ی ان دوازده فرار کرده ودر آغوش آی اس آی پاکستان پناه گزیدند وبدین صورت لکۀ ننگ ابدی را به جبین خویش آذین بستند.
.
صورت تعرض ودفاع در کودتا از جانب دوست عزیزم زنده یاد ستر جنرال نبی عظیمی به بهترین وجه توضیح گردیده است که تکرار آنرا لازم نمی بینم