سیری برمصاحبه ی رزاق مأمون با صبور الله سیاسنگ نویسنده : رفیق عارف عرفان

آقای صبورالله سیاه سنگ از تبارنویسندگان خرد ورز و یکی از پژوهشگران جامعه فرهنگی ما است که، مستدام وبطرزی سرشار، در عرصه های بزرگ رسانه ای و پردازش به ریشه های رخداد ها و بحران های نزدیک به نیم قرن اخیر، انرژی مصرف نموده وداشته های عظیمی را برای نسل های کنونی وفردای جامعه ی ما سخاوتمندانه تقدیم نموده است.
درین اواخر مصاحبه ی موصوف را با جناب آقای رزاق مأمون ژورنالیست آگاه، فعال و انسان خردورز کشور در خصوص ««پرونده ناپدید میر اکبر خیبر» که نگارش ازخود ایشان است وعمدتأ به تجلی و میدانگاه عقده گشایانهٔ دوستان ریایی روانشاد میراکبر “خیبر” وحلقهٔ بدنام ومسخ شده رهبران دیروزی جناح پرچم و یاران نزدیک حفیظ الله امین در جناح پرچم درآمده است، شنیدم. برخلاف انتظار معمول نسبت به روال کار اصلی پژوهشی، رویکرد های نوشتاری وکاربرد های شنیداری وتبارز عریان شگرد های عظیم پارادوکسی نسبت به برگه های تاریخی که باید با حسن امانت داری به جولان افتد، تفاسیر بایسته و داوری حقیقی را بازتاب دهد،درد مندانه چنین نبود هکذا برایم انگیزه بخشید تا قلم بردارم و با حفظ احترام بزرگ به جناب داکتر سیاه سنگ که یار قدیمی و قابل حرمت ام نیز می باشند، نکاتی را از رشحه برتابد.
کتاب پرونده ناپدید، برغم اسم بی مسما اش برخی از عناصر مهم را پدید آورد؛ وآن عبارت از موجودیت یخ بندان قدیمی جاده های ایدئولوژیک در میان روشنفکران ودرد نهفتهٔ زنجیر زندان ورویکرد مرگبار زهر شاه مارانی که سالها در درون آستین “ح. د. خ. ا.” خزیده بودند ودر مقاطع تاریخی برپیکر حزب و رهبران صدیق آن زهر افشانی نموده اند.
در آغاز کلام، جناب آقای دکتر سیاه سنگ گرامی بر چشم انداز رادیو گرافی “ح. د. خ. ا.” مکث نموده واز منشای بحران درون سازمانی برای توجیهٔ اتهامات مخالفین اش برای تدوین ونقشهٔ «کتاب پرونده ناپدید» در سمت جدل های مهندسی شده میان سازمانی ومیان جناحی سخن گفته واین بحران را فقط میراث رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان میداند. در حالی که ما همه گواه هستیم که این سازمان های جهادی، مائویستی، تکنوکرات های صادر شده از بیرون…چه نمایشات مضحک و بزرگ افتراق سیاسی را پشت سرگذاشتند ولاجرم به پارچه های شکسته یی
کریستالی مبدل شدند. معلوم میشود که رفتار فرهنگی جامعه ی ما، لاجرم این مقدرات سیاسی را به نام همهٔ ما به ثبت رسانیده است.
آقای سیاه سنگ از وابستگی ح د خ ا به اردوگاه سوسیالیسم شوروی نیز نقد نموده اند، این در حالی است، در آن زمان بیشترینه عنصری که این مناسبت را پیوند زده بود، شعار “انترناسیونالیسم” که اکثر احزاب برادر جهان تحت این پرچم ومناسبات قرار داشته اند. اینکه پیامد این ارتباط برای ما چه بود، موضوع بحث جدا است. اما در سمت دیگر آن آیا برخی از سازمان های مائویستی نبودند که بنا بر جوحاکم وقت و به استشارهٔ رهبران چین در کنار ارتجاع سیاه سنگر گرفتند؟! … به کمپ های نظامی پاکستان به تعلیمات نظامی پرداختند، از طرف غرب وپاکستان تمویل شدند و علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان به نبرد برخاستند ودر تمامی منازعات سهم داشتند؟
در بخشی دیگری از گفتمان خود جناب سیاسنگ گرامی بطرز تحریف شده از سخنان مرحوم کریم میثاق در کتاب «خاطره ها» نقل قول نموده وفقید ببرک کارمل را به شدت بمباران نمودند.نامبرده از مرحوم میثاق نقل قول نموده اظهار نمود: “یک روز ببرک کارمل به مه گفت که ما باید متوجه باشیم که خیبر وامین باهم نزدیک شدند وخطر نزدیکی این دونفر به خاطر اینست که اینها پشتون هستند. پشتون ها نفوذ کردند در حزب وخاصتا نفوذ کردند در بخش نظامی. ببرک کارمل به من گفت که باید مواظب باشیم وبرای اینها[خیبر-امین] وانمود کنیم که شما ارتقا میکنید، اما در حقیقت ارتقا نمی کنند. ما موافق به ارتفای اینها نیستیم؛ به خاطری که رفقای شوروی نمی خواهد که میر اکبر خیبر بالا کشیده شود”.
آقای سیاهسنگ از کریم میثاق نقل قول نموده ،اظهار داشت که گویا ببرک کارمل میخواست میان هزاره وپشتون نفاق را بیشتر دامن بزند.
جناب سیاسنگ درین نگرش به تفسیر شخصی خودش پرداخته که حزب یی که به تیوری طبقاتی، رهبری که مبارزه طبقاتی میکند نباید دغدغه او پشتون، تاجیک وهزاره باشد. او چگونه به کریم میثاق میگوید که متوجه پشتون ها باش که اینها زیاد نفوذ کردند”.
اما علیرغم اظهارات دکتر سیاسنگ، فریادی مرحوم کریم میثاق از اعماق خاک سیاه در برگه های کتابش برخاست وگفت : دوستان عزیز حرف های مرا تحریف ننموده ارزش های نوشتاری وژونالیستی را گرامی بدارید.
او درین خصوص مینگارد (۱):
وقتی کارمل با من جداگانه ملاقات کرد، تقریبا محتوای گپ هایش همینطور بود[یعنی دیدگاه تره کی به نقش امین] تنها الفاظش رنگین تر بود واو از جدایی امین از حزب تشویش داشت؛ ومی کوشید برای من بفهماند که بودن امین در حزب به هر صورت از جدایی اش مفید تر است.او از یک چیز زیاد تشویش داشت ،از نزدیک شدن حفیظ الله امین ومیر اکبر خیبر.او برایم گفت:”چون امین وخیبر در میان جوانان پشتون دارای نفوذ قابل ملاحظه ای هستند
ومخصوصأ که اردو و پولیس به دست پشتون ها است وانان در اردو و پولیس هم نفوذ دارند واز جانب دیگر هردو چون در دفتر سیاسی نیامده اند، ناراضی هستند.این خطر موجود است که باهم نزدیک شوند. از آن رو بسیار باید هوشیار بود. هردو را باید در حزب نگه داشت وطوری با ایشان برخورد کرد که امید وار باشند که امروز یا فردا به دفتر سیاسی می آیند وامتیار می گیرند.اخراج آنان از حزب هیچ نفعی ندارد.باید آنان را در حزب نگه داشت وتحت مراقبت و نظارت حزب قرار داد وبا ایشان هوشیارانه برخورد کرد….خلاصه که فیصله دفتر سیاسی در باره عدم اعتماد سیاسی به امین واخراج او از حزب در اثر کوشش وتلاش تره کی وکارمل وموضع گیری جدی آنان به سود امین باطل شد”
این بود شیرازهٔ از سخنان مرحوم کریم میثاق.
درین جا میتوان به بزرگترین رویکرد خط انحرافی درین مصاحبه متوجه شد:
نخست- در گفتمان ببرک کارمل با آقای کریم میثاق، موضوع نفوذ پشتون ها در داخل حزب وجود ندارد.
دوم- از مخالفت ببرک کارمل در خصوص ارتقای خیبر حرفی نیست.
سوم- از مخالفت رفقای شوروی راجع به خیبر یاد آوری صورت نگرفته است. درین صفحات هیچ موردی وجود ندارد که ببرک کارمل به کریم میثاق گفته باشد که متوجه پشتون ها باش.
جناب سیاسنگ باید پراگراف های پیشین این کتاب را میخواندند که این گفتمان میان ببرک کارمل ومیثاق زمانی صورت گرفت که میثاق بر خروج امین از حزب اصرار داشت وببرک کارمل با استناد به دلایلی از خروج وتحریک امین نگرانی داشت ویکجا با تره کی در برهه ای تاریخ از عدم اخراج امین از حزب دفاع نموده اند.درین خصوص نه تنها هیچ گونه تحریک علیه پشتون ها وجود ندارد بلکه ببرک کارمل جناب میثاق راتشویق نمود تا راه مدارا ومصالحه را با امین پشتون اختیار نماید.
تفسیر نگرانی اتحاد “امین-خیبر” نه به کدام سیاست گذار ونه به پژوهشگر نیاز دارد، بل داوری وآزمون تاریخ، قبلا در مورد رخدام قیام مسلحانه ثور به دستور امین نسبت به این مثئله پاسخ روشن داشت.
زنده یاد کارمل از نقش ونفوذ امین-خیبر در میان ارتشیان پشتون آگاه بودند و مبتنی بر برداشت واقعیت نگرانه نمی خواست که در نتیجه تحریکات درون سازمانی منتج به اتحاد کسانی گردد که زخم مشترک عدم ارتقا در بیروی سیاسی حزب را مشترکأدر سینه داشتند.او هراس داشت که در سایه این حس انتقام جویی ها آنها متحد نشوندو خود سرانه دست به کودتای نظامی نزنند که سوگوارانه چنین شد ومصیبت های بزرگی به جا گذاشت
سرگذشت تاریخ به دیدگاه های فراقومی وهمشهری گرایی فقید ببرک کارمل صحه گذاشت واین برچسب ها چندان بازار ندارد.درین جا هیچ شگردی وجود ندارد که برخلاف ادعای دکتر سیاه سنگ، فقید ببرک کارمل گویا میثاق را علیه پشتون ها تحریک نموده باشد.
جناب سیاسنگ در بخش دیگری از مصاحبه ی خویش، با تحریف پارادوکس نمایانه خود در خصوص نوشته آقای عبد الوکیل در خصوص خیبر اظهار داشته اند که: “وکیل خیلی چهرهٔ میناتوری ظریف از قاتل میر اکبر خیبر به دست می دهد. می گوید کسی که یا کسانی که میر اکبر خیبر را به قتل رسانیدند، باید کسی کشته شود که مایهٔ تفرقه میان حزب نشود، مرگش باعث برهم خوردن وحدت دو جناح خلق و پرچم نشود. در عین حال کسی را انتخاب نمایند که بسیار محبوبیت فراوان هم در بین دوجناح نداشته باشد. باز به تعقیب اش می افزاید، خو اگر ببرک کارمل را برای قتل انتخاب میکردند، طبیعی است که پرچمی ها تور می خوردند وجناح خلق را قاتل می گرفتند .اگر نورمحمد تره کی به قتل می رسید عین سناریو وارونه می شد،انها پرچمی ها را متهم می ساختند ،لذا آنها میر اکبر خیبر را به قتل رسانیدند.”
جناب سیاه سنگ این بخش سناریو را مورد تفسیر قرار داده اظهار داشته اند:”گویا این کس ویا نیروی که میراکبر خیبر را به قتل رسانیدند، نیرو وافراد مصلح بوده و جانبدار حزب دموکراتیک بوده، خواهان تفاهم وحدت میان دوجناح بوده، نمی خواسته کاری کند که این حزب فرو بپاشد، بلکه مستحکم شود. در تداوم این تحلیل ها، دکتر سیاه سنگ سخنان آقای وکیل را به هدف انتقام از ببرک کارمل تحریف نموده اظهار نمود:وکیل مخالف ببرک کارمل هم نیست وپرچمی هم است ،یعنی که مربوط تنظیم جهادی هم نمی شود.مربوط سازمان شعله جاوید هم نمی شود واز روی کینه جویی این گپ ها را نزده است.
آری خواننده عزیز؛
حالا ببینیم که صحت، ثقم و برداشت آقای سیاه سنگ با اصل ،ماهیت واهداف نگارش آقای عبد الوکیل چگونه تا ثریا فاصله دارد.
هرگاه جناب سیاه سنگ در پرتو یک داوری عادلانه تنها به عنوان این بحث نگاه ژرف انداخته بود، تمامی سناریوی قتل خیبر، مهندسین این جنایت وادرس مشخص آن برجسته میشد وبنا بر درجه اعتماد سیاه سنگ گرامی نسبت به کتاب آقای عبد الوکیل ممکن احتیاجی به تدوین پرونده نا پدید نمی داشت.
در عنوان همین نبشته که آقای سیاسنگ به آن استناد جسته وغیر مستقیم فقید ببرک کارمل را گویا در ترور میراکبر خیبر آماج قرار میدهد، چنین آمده است – «ترور میر اکبر خیبر انگیزه یی برای قیام نظامی افسران مربوط به ح د خ ا »(۲)
فقط در قالب همین عنوان آدم های ساده میتوانند به این درک برسند که این قیام را کدام کسی فرمان داد، کدام کسی به خاطر راه اندازی قیام به انگیزه نیاز داشت، کدام کسی از آن سود جست؛ برخلاف کدام شخصیت های حزبی از کشور تبعید شدند، افسران کدام جناح حزب در لحظات آغازین قیام تیر باران شدند وکدام بخشی از جناح حزب شاهد هلاکت حدود ۲۵۰۰ رزمنده خود زیر ساطور امین جلاد شد؟
آیا حفیظ الله امین با تمامی هوشیاری خود از درک تحلیل آقای وکیل برای انتخاب مقتول و ضرورت اتحاد حزب در آستانه برنامه ریزی قیام که قبلاً تدارک دیده شده بود،عاجز بود؟
برخلاف برداشت ها واتهامات بی اساس آقای سیاه سنگ به زنده یاد ببرک کارمل، آقای عبدالوکیل در بخش دیگری از کتاب خود درین باره مینویسد: “طوریکه در صفحات قبلی تذکر به عمل آمد،حفیظ الله امین چهار ماه قبل از ۷ثور ۱۳۵۷ در جلسه چهار نفری کمیته نظامی در ۱۵ جدی سال ۱۳۵۶ در جریان بحث راجع به اوضاع کشور ،نیات اصلی خود را برای براه اندازی قیام نظامی نشان داد….به این ترتیب درک میگردد که چگونه زمینه عملی شدن پلان های سنجیده شده قبلی حفیظ الله امین ،مساعد گردید.همچنان امین مدت ها قبل از ترور میر اکبر خیبر وزندانی شدن رهبران حزب به اساس نوشته ها وگفتار ها ….برای مسئولین ملکی ونظامی خلقی خویش ،دستور داده بود که در صورت زندانی شدن رهبران حزب ،باید آمادگی برای قیام نظامی داشته باشید.بنأ حفیظ الله امین بخاطر براه انداختن قیام نظامی منتظر زندانی شدن رهبران حزب بود ،تا انگیزه ای براه انداختن قیام در بین نظامیان وفادار مربوط به ح د خ ا داشته باشد (۳)
همچنان برخلاف ادعای دکتر سیاه سنگ، اقای وکیل از محبوبیت خیبر در حزب سخن میگوید.
در بخش دیگر این مصاحبه دکتر سیاه سنگ اعتراف صریح حکمتیار و وحید مژده را کمرنگ جلوه داده وبیشتر بر قول یکی از دستر خوان نشینان محمد داوود وبدخواه فقید ببرک کارمل یعنی آقای اکرم عثمان آن نور چشمی سپاه پاسداران ایران اتکا نموده واز قول او اقتباس مینماید که چرا این تروریست ده دقیقه قبل که [قدوس غوربندی در کنارش بود] به خیبر شلیک نکرد تا غوربندی را هم به قتل می رسانید.
آری عزیزان؛
در یک دید هوشمندانه مجموعه از کاوش ها نشان میدهد که این ترور به غرض انگیزه بخشی راه اندازی قیام مسلحانه لحظات بعد از نشست حفیظ الله امین وگلبدین حکمتیار در منزل سرور خان خروتی در جوار سیلوی کابل، صورت گرفت وحکمتیار شخصا از مشارکت حزب اش درین ترور اعتراف کرد وحتی ممکن وحید مژده قربانی چنین افشاگری نابهنگام شده باشد.
مبرهن است که شخص برنامه ساز برای تروریست ها نگفته بود که یار نزدیک اش قدوس غوربندی را که پای میر اکبر خیبر را تا شکار گاه کشانیده بود، نیزبه رگبار بندد.
دکتر سیاسنگ در بخش پایانی مصاحبه،بعد از اتهامات تلویحی به زنده یاد ببرک کارمل در پیوند به قتل میر اکبر خیبر،در یک چرخش دراماتیک دایره ی اتهامات را گسترش بخشیده و به استناد به نوشته های تحریف شده ی آقای عبد الوکیل که منظورش از قاتل حفیظ الله امین است واراجیف بغض آلود وکینه جویانه عنصر بدنام تاریخ جنرال ذبیح الله زیارمل،هردو جناح حزب ولاجرم سفارت شوروی را در قتل میر اکبر خیبر مقصر می‌پندارد.جناب سیاسنگ طبق اظهارات خودش معتقد است که پلان قتل خیبر وکودتای۷ ثوریک سناریوی “کامپلکسی”است و نه تافته های جدا بافته.پس چگونه آقای سیاسنگ به این پارادوکس پاسخ خواهد داشت که شخص ببرک کارمل وجناح پرچم حزب در کجای این برنامه ی کودتاه ی قرار داشتند؟
آیا این ببرک کارمل نبود که در نخستین لحظات قیام که هنوز از زندان خارج نشده بود،مخالفت خود را با قیام ثور وسپس مخالفت خود را با قتل محمد داوود اعلام داشت ومتعاقبأ از افغانستان تبعید ساخته شد؟پس این تناقضات صریح چگونه میتواند در همدستی فقید ببرک کارمل در قتل نزدیک ترین همرزم اش شهید میراکبر خیبر با عقل سلیم توجیه پذیر باشد؟
از سوی دیگر زمانی که دکتر سیاسنگ گرامی از دکتر حسن شرق در قتل خیبر اقتباس مینماید،نمی گوید که دکتر شرق معتقد است که گویا این قتل توسط سفارت شوروی وبه مشارکت قدوس غوربندی صورت گرفت.
پس نمی‌دانم که دوستان عزیز. ما با کدام درجه عقل در برابر چنین داوری ها واراجیف سخیفانه مخالفین ودشمنان درون سازمانی چون لایق، بارق، جنرال ذبیح الله زیارمل… تمکین نموده ودر سمت انتقام از شخصیت های مورد نظر، اعتماد سیاسی شانرا به حراج میگذارند.” پرونده ناپدید” باتوجه به ترکیب برخی کارگردانان وسوابق شیطانی و ویرانگرانه آنها در ح د خ، لغزش ها وکژراهگی های ممتد سیاسی، کاربرد اتهامات، اکاذیب وتحریف عریان حقایق، نسخه ایست که” حقیقت” را به تازیانه زده و”دروغ “را حکم میدان ساخته است.شکار جادو گران است که صید بی گناه را به رگبار بسته وبه گردن گنهکاران ُگل آویخته است.
حال آخرین پرسش عبارت ازین است که آیا جناب دکتر سیاه سنگ گرامی ازتفسیر واقعی این جملات نه چندان پیچیده در صفحات کتاب های که از آن ها به حیث مآخذ در خصوص ترور میر اکبر خیبر یاد شده است عاجز است ویا …؟؟؟
پروفیسور میشل چوسودوفسکی نویسنده مشهور کانادایی اظهار میدارد: “امید و باور ما این است که «دروغ بزرگ» روزی با وزن غیرقابل انکار حقیقت درهم شکسته خواهد شد.ما همچنان به این امید پایبندیم”
با احترام بی پایان
عارف عرفان
لندن ،ماه می ۲۰۲۳
منابع:
۱-کتاب خاطره ها،نویسنده مرحوم عبدالکریم میثاق صفحه ۱۵۳
۲-کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان نویسنده عبد الوکیل صفحه ۳۴۵
۳-کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان ،نویسنده عبد الوکیل صفحات ۲۴۷-۲۴۸

بیش از چهارونیم دهه از رخداد “قیام مسلحانه ۷ ثور ۱۳۵۷ سپری می‌گردد، اما تا هنوز جلوه‌های متفاوت در گفتمان‌ها، برگه‌های سیاسی- تاریخی، نوشتارها و رسانه‌های گفتاری و نوشتاری بر محور آن نمایان بوده و بر تصاویر ریالستیک، و مقاصد این رخداد و به‌ویژه عامل و انگیزه ترور میراکبرخیبر شهید که رخ دیگر از سکه‌یی برنامهٔ راه اندازی این قیام است، یا به طرز ناخودآگاه و یا به‌صورت عمدی به‌منظور اهداف خاص، غبار افشانی صورت گرفته و بعضی‌ها درین آشفته بازار در جست‌وجوی آنند تا با هزاران ترفند سیاسی و عقده گشایی بر پل پای دشمنان اصلی میر اکبر خیبر شهید خاک پاشیده و از فرزندان صدیق و راستین میهن انتقام بکشند. ویابا رویکردهای دیپلماتیک مآبانه پیراهن خونین میراکبر خیبر شهید را به فروش رسانیده وجیفه ای ازآن کمایی نمایند.

چقدر دردناک است که مسئولیت قیام ۷ ثور بنام ح د خ ا به ثبت رسید اما در واقع تا همین اکنون، کوچک‌ترین اسنادی وجود نداشته است، تا بر فیصلۀ “هیئت رهبری” حزب دموکراتیک خلق افغانستان، جهت راه اندازی “قیام” به هدف براندازی رژیم محمد داوود صحه بگذارد، سوگوارانه با این کژراهگی قدرت سیاسی بر ح د خ ا تحمیل شد و حزب و جامعه را در باتلاق سیاسی داخل نمود.

در آن برهه‌یی زمانی، حزب آگاهانه، چالش‌های پرمخاطره را درین راستا درک می‌نمود و برخلاف، مجموعۀ برچسب‌ها و تبلیغات مخالفین سیاسی‌اش، رهبران آگاه و طراز اول حزب، کوچک‌ترین اراده و نقش هدایتگرانه را در خصوص راه اندازی قیام نداشت. بنا بر قول آقای عبدالوکیل وزیر پیشین خارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان و مسئول شاخۀ نظامی جناح “پرچم “، فقید ببرک کارمل که با هوشمندی، شرایط سیاسی و اجتماعی افغانستان را مورد تحلیل قرار می‌داد، برخلاف هرگونه اقدام ماجراجویانه، و راه اندازی “قیام و “کودتا ” بود. چنانچه روزگاری قبل از رخداد هفتم ثور، در برابر طرح هوس آلود راه اندازی کودتا علیه رژیم محمد داوود، به پاسخی وی گفته بود: “در روال کنونی، جامعۀ سیاسی افغانستان، به زن حامله یی می‌ماند، که هرگونه فشار بیرونی قبل از وقت، هم نوزاد و هم، مادر را، تلف می‌نماید. لذا به‌طور جدی حزب و رفقا باید از چنین گزینه بپرهیزند.”

آخرین جلسه بیروی سیاسی قبل از رخداد هفتم ثور به تاریخ ۵ ثور ۱۳۵۷ مطابق ۲۵ اپریل ۱۹۷۸ دایر شد و چنین فیصله به عمل آمد: “برای مدتی هیچ گونه اعمال سیاسی تحریک انگیز علیه رژیم داوود صورت نگیرد. حزب در همه جا خاموش باشد. همچنان از تجلیل جشن اول ماه می و تبارز حزبی اجتناب به عمل آید “(۱)

تدارک قیام مسلحانه هفتم ثور

در موجودیت چنین اتمسفر سیاسی و عدم تقابل با رژیم حاکم که در هسته‌یی رهبری حزب وجود داشت، پس چرا و تحت کدام انگیزه و برنامه، این قیام به راه افتید، دامان حزب با رنگ قرمز آلوده شد، در افغانستان جویبار خون به راه افتید، جوانه‌های نهضت سرکوب شد، صدها هزار نفر به خاک و خون غلطید و هزاران رزمنده دادخواه شامل پرچمی‌ها و خلقی‌ها، اعضا و رهبران سایر سازمان‌های چپ، شخصیت‌های ملی و مترقی و روشنفکران میهن‌دوست و هزاران انسان بی‌گناه به غل و زنجیر کشیده شدند و به زندان‌ها ها و پولیگون ها فرستاده شدند؟

در یک دید انداز بزرگ و ژرف ریشه‌های همۀ این ماجراها را می‌توان در روحیه‌ای سرکش و ماجراجویانه، عطش و جنون اقتدار طلبی، برنامه‌های شیطانی و وابستگی حفیظ الله امین به سازمان جهنمی استخباراتی دریافت که این لغزش‌ها و گرایشات در درازنای دوره حاکمیت و اقتدار وی تبلور روشن داشت.

گزارشات و اسناد معتبر حاکی از آن است که حتی قبل از حادثۀ “ترور ” شهید میراکبر خیبر، طرح ” قیام ” از جانب حفیظ الله امین به حیث مسئول نظامی جناح خلق ریختانده شده بود. چنانچه درین خصوص در کتاب “ما چگونه به بیماری وایروس (A) هجوم به افغانستان مبتلا می‌گردیدیم، که از داشته‌های معتبر “کی گی بی “است، آمده است:

” فقط چندی قبل، در شروع بهار، امین دعوت نامه‌یی به “عبدالقادر ” فرستاد تا در منزل یک پیلوت دیگر بنام اسدالله سروری که در غرب شهر کابل زندگی می‌نمود بیاید. در خانۀ سروری، او، بر علاوۀ امین، با یک صاحب منصب دیگر، از کندک تانک، بنام اسلم وطنجار نیز معرفی گردید. امین پس از آنکه شخصآ مطمئن گردید که کسی در اتاق همجوار، گفتگوی آن‌ها را گوش نمی‌دهد حاضرین را مخاطب قرار داده گفت: ” رفقا، می‌خواهم شما را به یک فیصلۀ مهم آشنا بسازم، بیروی سیاسی حزب عقیده دارد که داوود، پس از آگاهی از وحدت حزب قصد دارد رهبری ما را زیر ضربه قرار دهد. این معلومات را، ما از حلقات نزدیک به رئیس جمهور به دست آورده‌ایم. اگر اعضای بیروی سیاسی حزب دستگیر شوند، “سازمان نظامی انقلابی ” باید داخل اقدام شود. ” امین در حالی که با قیافۀ نهایت جدی به صاحب منصبان می‌دید، ادامه داد:

“شما وظیفه دارید تدابیر معینی را روی دست گرفته آن‌ها را عملی نمایید، من‌جمله قیام مسلحانه را علیه نظام به راه اندازید. من شما را به اینجا دعوت کردم تا پلانی برای همچون یک قیامی ترتیب گردد. ”

“طی روزهای بعدی قادر روی جزئیات آتی پلان کودتا کار می‌کرد: برای هجوم و اشغال ارگ ریاست جمهوری، وزارت دفاع، میدان‌های هوائی، مراکز و مؤسسات مهم و راه‌ها، به چه تعداد تانک ضرورت خواهد بود، کی ها از جملۀ طرفداران سر سپردۀ داوود باید در قدم اول دستگیر شوند و کی‌ها بلافاصله سر به نیست شوند؛ طرق هماهنگی میان آن عده قطعات که در کودتای نظامی سهم خواهند گرفت…” وطنجار وعده داده بود که در ساعات اول قیام، حداقل بیست تانک و ماشین محاربوی را برساند. قادر باور داشت که تعداد مذکور برای کامیابی کودتا کافی است…”

“مسئلۀ که نزد این توطئه گر مسلکی (هدف قادراست- مترجم) روشن نبود و موجبات تشویش او را به بارمی آورد. عدم موجودیت پرچمی‌ها در جلساتی که برای پلان گذاری کودتای نظامی به راه انداخته می‌شدند، بود. افزون بر همه او متوجه شد که همه دساتیر پنهانی در داخل اردو صرف به صاحب منصبان جناح “خلق ” داده می‌شد. قادر با خود فکر می‌کرد که یا امین بالای پرچمی‌ها اعتماد ندارد و یا می‌خواهد خود یکه تاز میدان باشد.”

“درین میان حوادث به‌شدت انکشاف می‌کرد، و یکی از محبوب‌ترین چهرۀ حزب دموکراتیک خلق “میراکبرخیبر، به قتل رسید. (۲)”

بر بنیاد مدارک مستند فوق، و کاربرد عقل سلیم باید چنین پنداشت، که حزب خود درگیر یک دسیسه قبلاً طراحی شده، از سوی دشمنان داخلی خود شد، و ناخودآگاه در باتلاق خون شنا کرد. برای ابهام زدایی برنامۀ قیام که از سوی حفیظ الله امین در غیاب حزب، صورت گرفت، بهتراست تا به سخنان یکی از نقش آفرینان اصلی قیام “جنرال قادر “گوش فراداده، به قضاوت بنشنیم:

“چیزی حدود یک سال قبل از هفت ثور، «امین»، من و وطنجار را به خانهء اسدالله «سروری» دعوت کرد. وطنجار نیامد. به جای او «قادر آکا» آمد. ما خاکۀ آن پلان را ساختیم. یک هفته بعد، من و وطنجار به خانهء اسدالله سروری رفتیم و پلان نهایی را من و وطنجار باهم ساختیم.

با توجه به برداشت یافته‌های “کی گی بی “و سخنان جنرال قادر، در محوریت، آمادگی و تدارکات نظامی پشت پردۀ حزب، به‌وسیلۀ حفیظ الله امین، جهت راه اندازی قیام، همرنگی کامل، به چشم می‌رسد؛ اما با توجه به ظهور ضعف حافظه جنرال قادر که در کتاب خاطرات اش، در بسا موارد مشهود است، منطقاً، موعد تدارک قیام را می‌توان بر پایۀ اطلاعات “کی گی بی ” در اوایل بهار ۱۹۷۸ نسبت داد، نه یک سال قبل از آن.

درین گذرگاه به خاطر حصول همه ابزارهای قدرت در حزب و ارتش، حفیظ الله امین در سایه حمایت شاد روان نور محمد تره کی موفق شد تا مرحوم صالح محمد زیری و زنده یاد عبدالکریم میثاق را از عضویت کمیسیون بخش نظامی خارج نموده و جهت راه اندازی بازی‌های بعدی، خود اهرم قدرت را به دست گیرد. (۴)

اما در اوج یکه تازی امین در بخش نظامی حزب، دو حادثهٔ پی درپی در خزان سال ۱۳۵۶ خورشیدی به وقوع پیوست که جایگاه و دورنمای زندگی سیاسی امین را در حزب تضعیف نموده و آن را به مخاطره می‌کشید:

بر قول مرحوم غلام دستگیر پنجشیری،” بعد از اثبات نقش “امین “در ترور علی احمد خرم وزیر پلان فقید محمد داوود که به تاریخ ۲۵ عقرب ۱۳۵۶ هجری شمسی، رخ داد، پس از دریافت گزارش “کمسیون حقیقت یاب “، بیروی سیاسی حزب، موضوع سبکدوشی امین را از عضویت کمیتۀ مرکزی و سبکدوشی وی را از سمت “شاخۀ نظامی ” حزب، مطرح ساخت که با تعلل و تأخیر همراه بود. (۵)”

حادثهٔ دیگری که جایگاه سیاسی امین را در حزب مورد تهدید قرار می‌داد عبارت از نمایش حرکات مشکوک او در پروسه ادغام تشکیلاتی در حوزه نظامی میان جناح خلق و پرچم بود که لاجرم بخش اعظم رهبری حزب را معتقد ساخت تا حفیظ الله امین را از حزب اخراج نمایند. درین خصوص مرحوم کریم میثاق می‌نگارد:”…سرانجام کمسیون تشکیلات و مالی که هر چهار عضو رهبری آن اعضای بیروی سیاسی بودند (زیری، میثاق، نور و بارق) در خزان سال ۱۳۵۶ خورشیدی تصمیم گرفتند پیشنهادی را که حاوی عدم اعتماد سیاسی به حفیظ الله امین باشد، به بیروی سیاسی تقدیم کنند و اخراج وی را از حزب تقاضا کنند. سپس جلسه بیروی سیاسی درین خصوص دایر گردید، اکثریت اعضای بیروی سیاسی محتوای پیشنهاد کمسیون را که حاوی عدم اعتماد سیاسی به حفیظ الله امین و اخراج او از حزب بود، تأیید و تصویب کرد “(۶).

متأسفانه به استناد مندرجات کتاب «از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان-نویسنده عبدالوکیل» در نتیجه‌ای فشار شوروی‌ها و پا در میانی ردیف ارشد رهبری حزب و شخص نور محمد تره کی فیصله نهایی در مورد طرح پیشنهادی کمسیون در خصوص اخراج امین از حزب صورت نگرفت و این رویکردها با توجه به عدم راهیابی امین به دفتر سیاسی و دارالانشأ حزب او را به یک مار زخمی و کینه توز مبدل نموده و وی را وادار ساخت تا با طرح تئوری توطیه دست به ترور زده و بستر لازم را برای راه اندازی قیام نظامی فراهم نماید.

گفتنیست که بر تداوم برنامه‌های نظامی، حفیظ الله امین ۴ ماه قبل از ۷ ثور ۱۳۵۷ سناریوی قیام را در ذهن خود آماده ساخته بود و حتی از گرفتاری رهبران حزب توسط رژیم پیشگویی معین داشت. آقای عبد الوکیل وزیر خارجه سابق افغانستان درین خصوص می‌نگارد: “در جلسه چهار نفری کمیته نظامی (نور احمد نور، شاه ولی، حفیظ الله امین و عبد الوکیل) که به تاریخ ۱۵ جدی ۱۳۵۶ صورت گرفت، حفیظ الله امین با هیجان این سؤال را مطرح کرد و گفت «رفقا، اگر دولت دست به گرفتاری و زندانی نمودن رهبران حزب بزند، شما دو تن اعضای دارالانشأی کمیته مرکزی، برای من و رفیق وکیل بگویید که درین صورت مسئولیت و مکلفیت ما چیست و ما باید چه اقداماتی انجام دهیم…در پاسخ به پرسش امین نور احمد نور بر فیصله بیروی سیاسی تأکید نمود، اما حفیظ الله امین به آهستگی گفت: لعنت بر بیروی سیاسی‌تان»(۷)

طوری که نمایان است، انگار حفیظ الله امین از قبل مجموعه‌ای افزار سیاسی و نظامی را برای انجام کودتا آماده ساخته بود و یگانه عنصر که کمبود داشت ایجاد انگیزه سیاسی برای تحرک بخشی ماشین نظامی و پیاده ساختن برنامه‌هایش در راستای سرنگونی رژیم محمد داوود و تصاحب قدرت سیاسی بود.

برای انگیزه و ایجاد اتمسفر جدید جهت راه اندازی کودتای نظامی، امین به ریزش خون رهبران و حریفان سیاسی خود نیاز داشت‌ تا با یک تیر دو هدف را به دست آورد. امین، بار اول تلاش نمود تا به‌وسیله تروریستان مربوط، زنده یاد ببرک کارمل را به گلوله ببندد که در نتیجه در یک سوء تفاهم، تروریستان امین، شب هنگام انعام الحق گران پیلوت شرکت هوایی آریانا را که شباهت با زنده یاد ببرک کارمل داشت به خطا به گلوله بستند. به سلسله این سناریوی مرگبار امین بار دیگر تصمیم گرفت تا یکی دیگر از کاخ‌های بلند جناح پرچم و شخصیت محبوب میر اکبر خیبر را به خاک و خون غلطانده و سپس حزب و رژیم را در تقابل سیاسی و نظامی کشیده و حول این جو آشفته برنامه اصلی خود را با راه اندازی قیام نظامی پیاده ساخته و متعاقباً پلان‌های شیطانی خود را در گذرگاه یک مأموریت سیاسی گام بگام به اجرا درآورد.

ترور میر اکبر خیبر شهید.

ظاهراً انگیزهٔ ترور میر اکبر خیبر شهید، که ظاهراً ابعاد و اهداف آن پیچیده به نظر می‌رسد اما در یک ژرفنای استراتژیک و با قرار دادن پارچه‌های حوادث گذشته و پازل‌های همرنگ در چوکات عملکردهای حفیظ الله امین و رفتار ماجراجویانه وی در کنار هم، می‌توان به سهولت داوری کرد که چرا میراکبر خیبر شهید ترور شد؟

یکی از نویسندگان معروف آمریکا در خصوص گشایش برخی گره‌های سیاسی چنین می‌نگارد: زمانی که برخی رخدادهای پیچیده اتفاق می‌افتد نیازی نیست تا به پیش‌داوری پرداخته و استنتاج نادرست را از آن بیرون نمایید. صبر کنید و ببینید که پسمنظر آن حادثه چیست و به تعقیب آن چه اتفاقی می‌افتد. بلی با کاربرد ساده‌ترین تعمق می‌توان پی برد که پسمنظر ترور میراکبر خیبر شهید قیام خونین نظامی بود که پس از ماه‌ها انتظار امین را از کمینگاه بیرون آورد به دستور و فرمان شخصی او قیام مسلحانه افسران خلقی به راه افتید که بلوسیله به درستی نشان انگشت امین را در قتل فجیع و ناجوانمردانه شهید میراکبر خیبر به نمایش گذاشت.

به نقل از شخصیت معتبر وطن آقای سید حسن رشاد از طراز افسران نامدار گارد ریاست جمهوری افغانستان، و مبتنی بر شهادت آقای سرور خان خروتی که از جمله دوستان نزدیک و همبازی‌های دوره طفولیت حفیظ الله امین می‌باشد، در آستانه کودتای هفتم ثور، ملاقات محرمانه میان حفیظ الله امین و گلبدین حکمتیار در منزل سرور خان خروتی در جوار سیلوی مرکز در شهر کابل صورت گرفت که این ملاقات میان دو نفر ساعت‌ها طول کشید و پلان‌های مشترک ریخته شد، در نتیجه رنگ سیاه با رنگ سرخ تلفیق پیدا کرد و متعاقباً فاجعه تاریخی را در سرزمین غمزده افغانستان کلید زد و متعاقباً ترور میر اکبر خیبر شهید را به همراه داشت.

بار نخست وحید مژده عضو پیشین حزب اسلامی و کارآگاه وزارت خارجه دور نخست حکومت طالبان به استناد از منابع معتبر استخباراتی حزب اسلامی، از نقش حزب اسلامی در ترور میراکبر خیبر شهید پرده برداشت و سپس گلبدین حکمتیار با تبختر اظهار داشت که میراکبر خیبر توسط چریک‌های حزب اسلامی به قتل رسانیده شد.

شاید ظاهراً ظهور چنین پدیده و تبانی دو چهره سرخ و سیاه عجیب به نظر برسد اما هرگاه به پیشمنظر مناسبات امین و گلبدین در دسیسه قتل علی احمد خرم وزیر پلان محمد داوود، و پسمنظر آن آمادگی هر دو برای پایه گذاری نظام مشترک سیاسی، سپس هم آغوشی و همصدای گلبدین با کسانی که بنام کمونیست و ملحد یاد می‌شدند و راه اندازی کودتای مشترک تنی-گلبدین به این معماها پایان داد و به اثبات رسانید که هردو حاضرند تا برای تحقق اهداف سیاسی‌شان با شیطان هم آغوش گردند. از یاد نبریم که رشته‌های استخباراتی، مقدرات سیاسی هر دو را باهم یکجا گره زده بود ‌.

به پندار من، هیچ‌گونه لاطائلات فریبکارانه و افسانه سازی‌های غرض آلود و بی‌بنیاد بر “حقیقت ” این جریان‌های غمبار که به مقیاس خورشید می‌درخشد هیچ تأثیری نخواهد داشت. هرگاه یکی از فاکتورهای احتمالی دیگر که در همدستی با امین نقش ایفا نموده باشد، حضور نزدیک‌ترین یاران ریایی خیبر است که بعد از ۷ ثور در دایره قدرت از گریبان امین سر برون نمودند.

با جرئت می‌توان استنباط کرد که این پرونده چیزی دیگری در آستین ندارد تا به کمین نشستگان تاریخی، شمشیر برانش را بر گردن مخالفین بی‌گناه سیاسی‌اش فرود آورده و یا با موج سواری به آرزوهای دیرینه‌اش دست یابد.

سال‌ها قبل نویسنده “نیویارک دیلی آقای ” «Jim Gallagher» در خصوص ماشین‌های دروغ افگنی و تبلیغاتی علیه رخدادهای افغانستان گفته بود:”سه و نیم دهه به‌عوض گذاشتن گوسالۀ بی‌سر در دایرۀ حلال،”حقیقت ” خون آلود را به تازیانه زدند، و به دایرۀ حلال پرتاب کردند؛ که غذایست برای سگان ”

در فرجام امید است تا مجموعهٔ این رخدادهای خونبار، و درس‌های تلخ و آموزنده آن مسیر آینده افغانستان را به سمت رهایی، آزادی، استقلال، عدالت، دادخواهی، اتحاد و همبستگی ملی باز نماید.

با حرمت

عارف عرفان

لندن، مورخ

…‌…

منابع:

(۱) کتاب خاطره‌ها نویسنده شادروان عبد الکربم میثاق صفحه ۱۷۲

(۲)-ما چگونه به بیماری وایروس (A) هجوم به افغانستان مبتلا. می‌گردیدیم. صفحات ۲۰-۲۱

(۳) -خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر صفحه ۱۶۷

(۴)-کتاب خاطره‌ها، نویسنده عبدالکریم میثاق صفحه ۱۴۷

(۵) – غلام دستگیر پنجشیری، ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان، صفحه ۵۵-۵۶، جلد

(۶)-کتاب خاطره‌ها، نویسنده مرحوم کریم میثاق صفحات ۱۵۰-۱۵۱

(۷) کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، صفحه ۲۴۱، نویسنده عبدالوکیل