رفیق حفیظ روند ( یاد بود از فرزندان مادر وطن )

رفیق حفیظ روند

یاد بود از فرزندان مادر وطن

اهدا به شاد روان رفیق ببرک کارمل فقید 

درین روز ها که تعدادی از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان به پیشواز از هشتادوهشتمین سالگرد تولد و بیست ویکمین سالروز درگذشت آن فرزانه و فرهیخته ای میروند که نامش درجنبش چپ دموکراتیک افغانستان به خط زرین نوشته شده و او ببرک کارمل بزرگوار وقبیله برانداز است که رهبری حرب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت. که من هم به بهانه این مناسبت ، برای آن بزرگ مرد تاریخ و یگانه تقوی و پرهیزگاری در تاریخ کشور مان ، اسطوره از قشر زن را معرفی مینمایم که ، تحت رهبری خردمندانه آن رهبر فرزانه در حوزه غرب افغانستان بخاطر تامین امنیت و درهم کوبیدن دشمنان میهن حماسه آفرید و به تحجر نه گفت، او راضیه اسپ سوار مشهور به زلمی مردانه پوش فرزند عبدالغیاث جمشیدی از توابع ولسوالی کشک رباط سنگی هرات میباشد. که به شهرت رسید و سر از رسانه های جهان سوسیالسیتی و کشور های همسو به آن در دوران جنگ سرد ، کشیده و به چهره نام آشنایی مبدل گردیده و مورد تقدیر و تشویق شخص زنده یاد ببرک کارمل قرار گرفت . او که قبلن پدرش را توسط گروه های آدمکش و مزدور از دست داده بود وخون آزادمنشی و آزاده گی جمشید فریدون و روح سرکش یعقوب لیث صفار ، رزم و پیکار جمشیدیان آزاده آنجا در وجودش متبلور گردیده بود ، به خاطر دفاع از میهن وانتقام خون پدرش بمیدان می آید و سلاح برشانه میگیرد و به مردان روستا صدا میزند، چادرش را از برای بسیج و تنظیم جوانان در صف مبارزه عادلانه بر ضد دشمنان پهن مینماید و میگوید :(( ای مردم من را تنها نگذارید، تعرض بالای دشمن از من ، دفاع از شما ، قربانی دادن از من و همدردی از شما، بیائید که جمع شویم )). آنجاست که مردم بیدفاع و آشنا به دلیری و شهامت عبدلغیاث جمشیدی و مشاهده علائیم سلحشوری در سیمای فرزندش راضیه اسپ سوار به صدایش لبیک گفته تنظیم میشوند و به فرمان او بسراغ دشمن میروند ، در چندین عملیات دشمن را شکست مفتضحانه میدهند ، تعدادی از روستا ها را از وجود آنها تصفیه میکنند ، جهت تامین امنیت شاهراه هرات ــ سیاه تپه ( تورغوندی ) پوسته امنیتی افراز مینمایند . تا اینکه بعد از فروپاشی حکومت دکتور نجیب لله و وارد شدن مجاهدین به شهر ها ، من هم که عضو دفتر مجلس اداری ولایت هرات بودم ، روزی متوجه شدم که نا گهان خانمی پیچانده در چادر با صدای آشنا موضوعی را به مسول دفتر میگوید و مسول دفتر سوال میکند که تو فرزند عبدا لغیاث جمشیدی هستید ؟ راضیه درپاسخ گفت : بلی ، درجا مسول دفتر با چهره جدی و غیر عادی از دفتر خارج شد، راضیه اسپ سوار هم که زن هوشیار و لحظه شناسی بود ، وضیعت را درک نموده سریع از دفتر خارج شد که دیگر ندیدمش. قرار آگاهی که عزیزان هرات بمن دادند اونیز به صف رفته گان پیوسته و دیگر دربین همرزمان و مردم خویش نمیباشد ، ازینرو برای او و شاد روان ببرک کارمل و همه شهدای میهن فردوس برین از خداوند قادر آرزو نموده و ارواح شانرا شاد میخواهم .