رفیق سید حسن رشاد گلبدین و زد وبندهایش از امین تا …

تکرار احسن : یک خاطره


میخواهم زیر این عنوان مطلب جالبی را که چند ماه قبل در صفحه ام انداخته بودم .و دراین شبان وروزان مخصوصاً ازنگاه پژوهشکران بدردخورخواهد بود بازنویسی کنم .!
ده او سالهای رفته در ستر درستیز همکاری داشتم که قبل کار در ستردرستیز افسر پولیس بود بنام سرورخان خروتی از نزدکان ودوست شخصی غیر حزبی سفاک تاریخ حفیظ الله امین . ودر افشار سیلودر جوارقبرسید بلخی زندگی میکرد .
روزی برایش ضرورتی جدی پیدا شد ومن اورا توسط موتر دفترکه خودم دریوری میکردم خواستم اورا به منزلش برسانم . در قسمت بازار نزدیک سیلو در چهره اش تغیری را خواندم وجویایی مطلب شدم . او چنین حکایت کرد !
ده او ماه های آخرریاست جمهوری داوود خان که گلبدین حکمت یار هم مخفی وفراری بود .روزی حفیظ الله امین ره در کوته سنگی دیدم بعد سلام وعلیک زاری گونه از مه خواست. میشود فردا شب با یک مهمان خصوصی ام منزلتان بیایم درصورتیکه مهمانم شب را تادم صبح باید نزد توکه امانتدار من هستی بماند، وصبح فردا اورا تا کوته سنگی همراهی کنی . گفتم حاجت جگی جگی نیست فرداشب با شوربای لاندی انتظارتان هستم .خلاصه اوفرداشب ساعت هفت شام درب مارا کوبید . که بعد صرف شوربا. امین تام یازده بجه شب منزل ما راترک کرد . وناگفته نماند که از 7-11 شب انها دو به دو صحبت های تنهایی داشتند .که بعد برآمدن امین من جهت آراستن بستر خواب ورسیده گی به مهمان ناشناخته که در وقت آمدن سر ورویش را پیچانده بود . به اطاق مهمان رفتم وخوب که به چهره او متوجه شدم اوجز گلبدین حکمتیار کس دیگر نبود .
او با من وطندار وقوم خطاب کرده هم گرم گرفت. بعد چند ساعت محدود خوابید .درست ساعت پنج صبح ما یکجایی منزلمان راتر ک کردیم ونظر به قرار قبلی من اورا باید تا بازار کوته سنگی همرایی میکردم . اما اومرا در همین نقطه از تاکسی پایان وخودش به صوب نامعلوم سفر کرد . سرور خان با هشادوچند سال عمرشکر اکنون هم حیات دارد.
————-
بارنخست که اورادیدم : ( حفیظ الله امین سفاک را ) .
به سلسله خاطره ی از دیدارخصوصی حفیظ الله امین سفاک وگلبدین در اواخرجمهوریت داوود خان درمنزل سرور خان خروتی خویش نزدیک ورفیق خصوصی وغیر حزبی امین مطلبی را نوشتم که عزیزان در جریان قرار دارند .
به دوام این مطلب وپیوند نهایت نزدیک وخودمانی امین سفاک که او هم خودش را خروتی میدانست با سرور خان خروتی که دوماه قبل به ابدیت پیوست خاطره ی در ذهنم زنده شد که برای شما عزیزان هم باید جالب افتد ،
دویاسه سال قبل از حادثه 7 ثور 57 که ما جز افسران گارد بودیم روزی آگاهی حاصل کردیم که پدر سرور خان فوت نموده اند واز ارتباط نزدیک که با او وخانواده شریف اش داشتیم نظر به خواست شهید عبدالحق علومی من و عبدالحق مدیر اعاشه گارد وافسری به نام انور غزنوی به سواری موتر علومی شهید قبل از مراسم دفن به منزل سرور خان که در آن شبان وروزان در قلعه واحد زندگی میکردند رفتیم که پیش از ما جز کسان نزدیک سرورخان حفیظ الله امین هم آنجا حضور یافته بود ومانند برادر سرور خان خروتی به امر ونهی مصروف بود،
که دیدن او در آن محل ومراسم برایم تعجب آور بود و بالبداهه از سروخان پرسیدم که این شخص حفیظ الله امین نیست او اینجا چه میکند ، که سرورخان بسیار ساده گفت بلی خودش است اورفیق شخصی وخویش من است ، باالآخره ما شب را تاصبح در منزل سرور خان ماندیم ودر اولین دیدار سر صحبت با امین باز شد که عواقب آن صحبت ها در دور زندان برایم گران تمام شد ، چه هر شب که آن صحبت ها با امین سفاک در خاطرم زنده میشد تا صبح کابوس میدیدم وخدا را شکر که آن شب را اوفراموش کرده بود ورنه امروز شما این مطالب را نمی خواندید .
بازگذرم ده پسکوچه های روزهای رفته افتید وچند حکایت ناشنیده برای تان آورده ام که سلسله همان عنوان جالها وچالهاست ، شما در پای همان عنوان کمنت دقیق رفیق آسمایی وجناب خواریکش ژورنالیست صادق وتوانا را که برواقعیت همان وقایع صحه گذاشته اند وهم نقل قولی از داکتر صاحب شرق یکی ازبازیگران مطرح کودتا 26 سرطان ویار نزدیک داود خان آورده بودند حتمن ازنظرگذرانده اید وحال متباقی :
به ادامه آن که این حلقه سر نخ شان به دم حفیظ الله امین سفاک گره خورده بود چه سان ازخوشباوری سردارداود خان توسط مطمین ترین افرادش وزیر دفاع سردارحیدر ووزیر داخله قدیر نورستانی ووحید عبدالله معین وزارت خارجه استفاده بردند ووفادارترین گاردش را با قوماندان جوان ووفادار به رهبر، ضیا مجید را ضربه زده گارد راپاشان کردند ، وبه عوض یک یک آنها افراد حزب اسلامی وجمعیت سلامی و افغان ملتی ها واگنتهای آی . اس .آی وسیاه را جابجا کردند که دراین تغیرات درخفا نقش امین سفاک برجسته بود ، شما یک مراتبه به تعینات روزهای آخرگارد واین مجریان کودتا نظر بیندازید ، واما :
عیب رندان همه گفتی ، هنرش نیز بگو ؟
حفیظ الله امین سفاک وقتی متوجه شد که دوعنصراساسی یعنی وزیرداخله ووزیر دفاع راکه توسط وزیرداخله داودخان جزب کرده بود درمشت دارد در مقدمه اولین کاری که کرد توسط عیسی پغمانی آمرعمومی استخبارات وامکانات وزیر داخله نورستانی همه دوسیه های اگنت های سر شناس به شمول بزرگان ح.د.خ.ا رااز مصونیت ملی به استخبارات وزارت داخله انتقال داد که دراولین ساعات بعد قیام ثور وشایدهم قبلن پیش از آنکه رفیق نوروزیر داخله پرچمی متوجه شود توسط عزیزاکسا خواهر زاده اسدالله سروری به دسترس امین قرار گرفت که به حساب اسناد بدنام کننده چه استفاده ها که از آن به نفع خود امین سفاک نکرد چون مطلب به همه معلوم است حاجت به گفتن وتکرار ندارد ، ودیگراینکه به قوه جذب وسحرزبان امین سفاک باید آفرین گفت چنان برافراد نزدیک داود خان بانشان دادن باغ سرخ وزرد اثر گذارده بود که در روزهای آخرزعامت داود خان که این قصه بعدها عام شد روزی مرحوم صاحب جان قوماندان گارد داود نزد سردار حیدریکه تا دیروزداود خان را پیشوا خطاب میکرد میرود واز نام داود خان مطلبی را به اوبازگو میکند که اودر جواب بسیاربه خشم میگوید نزدمن بسیار رهبررهبر نگو وصاحب جان رااز دفتر بیرون میکندوجالب تر اینکه پسربزرگش عمربه نمایندگی پدرافسران را به کودتای مقابل داود خان دعوت میکرد که این مطلب را هستند افسرانیکه دعوت شده واین خاطره را بیاد دارند ، وچنان این دووزیریعنی دفاع وداخله عار شده بودند که روزهای اخیربه داود خان دشنام های بازاری ره هم دریغ نمیکردند ، بیاییدیک مطلب را صادقانه بیان کنم که من با عیسی خان پغمانی به ارتباط برادرم میر احمد وهم با جناب همایون آمر دفترقدیر نورستانی دوستی نزدیک داشتم وگاهی هم از وصیت های برادرانه شان مستفید میشدم که این ادعای من از جانب فامیل هردوی شان باید تصدیق شود که حال برعلاوه سخنهای که ازاین دونفر شنیده ام یک حکایت جالب از دوست عزیزی که چون اجازه ازیادآوری اسم ایشان ندارم ازبردن نام شان خوداری میکنم که دردفتر وزیر داخله موءظف بودند حکایتی تقدیم میکنم .
اوعزیزموظف دفترکارقدیرنورستان وزیرداخله X چنین حکایت کرد از آنجاییکه وزیرصاحب داخله نورستانی مخصوصن ده اوروزهای اخیرروزانه برای دیدن فلمهای پرانی هندی بدون سانسور که به آن شوق مفرط داشت نزدرفیق اش به سینمای آریوب میرفت ، دریکی ازهمین روزها وقت برآمدن به من دستوردادکه هرکی تیلفون کرد بگو نیست واگررهبر زنگ زد بگوگزمه بر آمده وبیاومراخبر ده که واقعن چنین شد رهبر زنگ ومن سخن وزیررا برای شان تکرارکردم وعاجل به سینمای آریوب رفتم ومطلب را به گوش نورستانی صاحب بازگوکردم که ایشان این مطلب را با یک دشنام بازاری در حق رهبر ( داود ) استقبال نموده جانب ارگ روان شد .
به عقیده من این مطلب میرساند که قدیر نورستانی آن باورقبلی رادیگردر مورد داود خان که تا دیروز رهبر وپیشواه میخواندش نداشت وکاملن جادوی سخنهای امین سفاک شده بود .
مطلب جالب دیگر : که باید پژوهشگران درون شگافی اش کنند
موضوع زعامت بعد داود خان است که یک تعداد افغانان نظربه سوابق کار واعتبارش تاجک وپشتون وهزاره آقای میوند وال را مستخق میدانستند وازجانبی یک حزب فعال وصاحب کدر های صاحب دانش بنام افغان ملت درپهلوی خود داشت وجسته و گریخته سخنهای موجود بود که افغان ملتی ها هم فکر کودتا به سر دارند ودر گارد جمهوری هم هسته گذاری کرده بودند که همین استخبارات وزارت داخله وهمی عزیز اکسا وعیسی خان پغمانی برای آقای میوندوال ترتیب دوسیه دادند وذهن داود خان رادر مورد او مغشوش واوراگرفتار کردند ودیگر اینکه درشب قتل اوهم عیسی پغمانی آمراستخبارات وزارت داخله به حیث مدیرسرپرست محبس دهمزنگ در محل موجود بود که ده ها نفر شاهد درمورد است ودرآن شب بود که یک زندانی خطر ناک از زندان فرار داده شد وخسته را به پای رفیق ازهرشکستند وافواعات را داغ کردند که من به مقدسات قسم میخورم که اگر از صد رگ یک رگ ازهر هم از این واقعه خبر بوده باشد ، چرا اینکار رادر حق او انجام دادند برای اینکه در برابر میوند وال نه زنده یاد ترکی چانس داشت ونه امین سفاک ، وچرا امین سفاک جناب میلنی راکه یکی از کادرهای برجسته حزب افغان ملت واز حلقه نزدیک آقای میوند وال بود را مجال یک هفته زندگی بعد هفت ثورنداد ودر عین روزیکه ترکی اورا خواست ونوازش کرد امین سفاک اورا اختطاف واعدام کرد او نه پرچمی بود ونه اخوانی لیکن عضو روابط در بعضی مسایل بود .
باز هم تا ادای باقیداری پدرود .
باقیدارد