ازین تابوت‌ها بیرون بیایید!

 ازین تابوت‌ها بیرون بیایید!
-سلول کوچک مرگ-
شما که زنده هستید
برای مرده‌‌گان خوبند
درون آن نخوابید
درَش را میخ می‌کوبند

نفس در سینه دارید
میان آن هوا نیست
چرا خواب‌اید و خاموش؟
شما که حنجره دارید
درون چاله‌ها جای صدا نیست

ازین تابوت‌ها بیرون بیایید!
مگر این زنده‌درگوری،‌ چه رسم است؟
چنین زاری، ضعیفی
و این زوری، چه رسم است؟

چرا بر مردن ِ خود پادرازی؟
قبرکن در محله‌‌ بی‌شمارند
اگر یک شام بیماری بگیری
ترا فردا به گوری می‌سپارند
به عزرائیل‌ها هم دست دارند

چرا هرروز مثل مورکان باید عزادار؟
چرا باید جنازه داشته باشید؟
چرا باید برای زنده‌گی کردن
فقط از پاشنه داران اجازه داشته باشید؟

ازین تابوت‌ها بیرون بیایید!
که مرده‌شوی کوچه
چشم بر دامن آبی گلدار
و آن پیراهن سبز ستاره دار تان دارد
و زاغ فاتحه خوان “قاغ‌قاغی”
سر ِ دیوار تان دارد
و خطبه‌خوان سخن‌ها
گزافه بر سر کردار تان دارد

کفن‌کش‌ها شبانه در کمین‌ دفن تان‌اند
سپیدی کفن‌ چشمان شان را خیره کرده
سیاهی‌ی شبانه مثل خفاش
ضمیر و ذهن شان را تیره کرده

ازین تابوت‌ها بیرون بیایید
که نجاران ِ آن ابلیس‌هایند
به نام ِ”صندوق” آن‌را تخته می‌بندند
و می‌گویند
در آن تندیس‌هایند

رزاق زلمی