« من را در کوره راه عبرت یگانه سرباز حقیقت قلمداد کرند، وگوشزد نمودند ، که من شایسته ترینم » غرزی لایق فرزند سلیمان لایق!؟

احمدشاه راستا 

« من را در کوره راه عبرت یگانه سرباز حقیقت قلمداد کرند،

وگوشزد نمودند ، که من شایسته ترینم »

غرزی لایق فرزند سلیمان لایق!؟


همان لایق، نورمحمد تره کی را پدر خواند

همان لایق، حفیظ الله امین را رهبر خواند

همان لایق، ببرک کارمل را فرشته نجات خواند

همان لایق، دکتور نجیب الله را فرزند و نامرد، فراری و خائن خواند

همان لایق، مجددی را پیشوای صلح و مسعود را مرد زمانه ها خواند

همان لایق، باآستان بوسی کرزی و روی دالر سیاستمدار ملی خواند

اکنون فرزند اصیل پدر نوشته های پدر را به نام خود نشر کرده دالر و پوند پدر را حلال میکند.

دریک برگه، نوشته غرزی لایق ، که با لای پشقل سوار وجهان را می بیند ، به نام « من را در کوره راه عبرت یگانه سرباز حقیقت قلمداد کرند، وگوشزد نمودند ، که من شایسته ترینم » را خواندم با خود دریغ کردم « ای وای مگر این انسانهای که هنوز در خم یک کوچه هم نیستند و تا ایدون نتوانسته اند ، که با اصول نگارش زبان دسترسی داشته باشند ، چگونه به خوداجازه می دهند ، تا خود را « فر نام شایسته ترینم » قلمداد کنند.

باری در سوره ای لقمان در قران خوانده بودم « ولا تمشی فی الارض مرحآ » یعنی مرو در روی زمان با خرام ، که تو موجودی کوته نگری هستی ، ایدون خود ستایی را تا این اندازه ندیده بودم . این کوته نگر پشقل سوار در آغازین فراز نگارشش به خطای نوشتاری روبرو می شود . می نویسد: ومن اما ، بدون مجوز همردیفان ویاران دیروز …» نخست «و» عطف را که میان دو فراز می آید ، بدون موجب در اغاز فراز نوشته است .

دوما : « من اما ..» این دومین نادرستی اش ، بر بنیاد دستور زبان دری من اما نادرست است ، اگر می نوشت اما من ، آنهم در حالی که پیش از این فراز ،فراز تشریحی دیگری وجود می داشت ، درست می بود . او باید می نوشت « من ، بدون مجوز….» . فراز پسین این پشقل سوار : « من ، اما مجوز را به بهانه نه نشسته وپا به پای …» مجوز را به بهانه نه نشسته یعنی چی ؟ مگر کسی بهانه را می نشیند ، در کدام زبان وادبیات دری بهانه را نشانده اند . این چه گونه ادبیات وزبان است » درستتر آن ، « من مجوز را بهانه نساخته » می نوشت درستتر می شد . در یک بخش دیگر نگارش این پشقل سوار چنین امده است :من برای همیش از حسود های مکتب ناسپاس انروز ها بریده ام !» حسود های آن مکتب یعنی چی ؟ واما در مورد این خامه غرزی لایق که در دوران مبارزات مخفی همچو سالوسان تعویذ بدست ودر بدر دنبال دگر اندیشان می گشت ، این بار سر از قبای نفرین گران تاریخ در آورده است وبدون درنگ وایستایی به دشنام پراگنی به گذشته های خودش وبا خود دگر اندیشان انسانگرا ، میهن پرستان مهر به کف ، عاشقان پاک دامن وپاکدست راه انسانیت وازادی را به ناسزا گرفته است . او که فرزند همان کاکلی ناز پرور ، هردم خیال است ، هردم خیالی را از پدرش به ارث برده وبه نفرین پراگنی روی آورده است ، پدرش سلیمان لایق که حامی تروریست وآدمکش ستیزه خو امین جلاد بود و در کشتار دگر اندیشان وآزادی خواهان نقش برازنده داشت ، نیز ایدون توبه نصوح کشیده و به نرخ روز سوار بر قاطر مادیان تبار گرایی ، می خواهد تا ریزه های خوان امپریالیزم را نشخوار کند ، پسرش غرزاد لایق که از پدر همین به نرخ روز زنده گی کردن را آموخته است ، حالا دست به قلم فرسایی می زند و گذشته ای شوم وپلید خودش را به باد انتقاد می گیرد ودر این میان پای رهبران صادق وحزبی های عاشق را که جز کفش های کهنه ودست ودامن پاک دیگر فرایندی ندارند ، نیز زیر رکبار دشنام قرار می دهد . من کاری به کار توبه نامه ای او ندارم ، می تواند ، هرروز مانند آب دلدلزار چهره عوض کند ولباس فاخر نفرین را بدوش کشد ، مگر به او کسی این اجازه را نمی دهد ، تا بر دامن رهبران وشخصیت های فراتباری وعاشقان سینه چاک راه مردم ، که سینه های گرم شان را سپر بلای غرب ، اخوان الشیطان های مزور وجاسوسان آی اس آی ساخته بودند و تا آخرین دم ،عشق مردم وعشق میهن در سینه های پاک شان هک شده بود بتازد، بدون شک هر کسی حق دارد ، تا گذشته ای خودش را به باد انتقاد بگیرد ، گذشته ای که سرشار از جاسوسی ، سر شار از مقام پرستی ، سر شار از مردم آزاری ، سرشار از انتقامجویی ، سرشار از جاه طلبی بوده است به چالش بکشد ، این حق را دارد ، او این حق را دارد، تاگندیده گی هایش را به روی تاریخ بکشد مگر این حق را ندارد ، تا بر دامن پاک هزاران شهید ، هزاران باورمندان راه انساندوستی ، راه برابری ، راه عدالت اجتماعی ، راه ترقی پسندی بتازد ، نه تنها او بلکه هزاران جاسوس وجیره خوار دیگر تا امروز به خاطر پاسداری از ظلم ، تجاوز ، امتیاز طلبی وبرتری جویی چهره گشتانده وبه سوی نرخ بازار روی آورده است ، این یکی با نقاب شیطانی راه خودرا می خواهد با بدنامی دیگران جدا کند ، بدنامی که می خواهد تا سوار بر بالهای واژ ه های سیاه، سپید اندیشان دادخواه را بدنام سازد ، کاری که ای اس آی پاکستان واخوند های ایران با مصارف بسیار زیاد نتوانستند ، تا با ساده گی انجام دهند ، ایدون با خریدن مشتی از غرزاده گان نا لایق می خواهند تا جنبش دادخواهی وداد گستری را بدنام سازد. او می اندیشد، که با دسته شدن برای تبر سازمانهای بدنام جاسوسی می خواهد تا اندیشه والای دموکراسی ، دادگستری وترقی پسندی را از زیشه قطع نماید ، بی خبر از اینکه این پشقل سواران بی همه چیز با چربوی بار آورده خود را دنگوله چی آنها قرار می دهد. ما هموندان پر افتخار دادخواهی ، ترقی پسندی ،دموکراسی گرایی ، در حالی که دیدگاه این خود خواه خود مطرح گرا را مردود می شماریم واو را مانند هزاران جاسوس وفروخته شده های غرب و ای اس آی مردود می پنداریم ، ایده ها ودیدگاه های اور ا مربوط به خودش می دانیم و اظهار می داریم ، که این جاسوس آی -اس -آی وانتجنس سرویس وآم آی ۶، هیچگاهی عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان نبوده واز اندیشه والای دادگستری ، ترقی پسندی وآزادی خواهی بی بهره می باشد.بادرود