زنده یاد ببرک کارمل نظریه‌پرداز برجسته‌ و ایدئولوگ عالی‌رتبه‌ حزب دموکرتیک خلق افغانستان

ببـرک کارمل، در سال 1308 خ (1929 م) درده کده کمری در جنوب کابل دریک خانواده روشنفکردیده به جهان گشود و بتاریخ سوم دسامبر سال 1996 م پس از یک بیماری درازمدت،در شهر مسکو، درگذشت.

ببرک کارمل فرزند جنرال محمدحسين یکی از افسران دوره شاهی بود و پدربزرگش محمدهاشم نام داشت. پدرپدرکلان “ببرک کارمل”عبد الرحمان حبیب نام داشت ودر حکومت وقت ماموریت می کرد. ببرک کارمل از زمره نسل سوم باسواد خانواده خود بود و به زبان مادری، فارسی، سخن میزد. محمد حسین به نخستین فرزند خویش “ببرک کارمل ” امید بسته بود.کشیده شدن پای فرزندش درایام جوانی به زنده گی سیاسی،پس منظراوج گیری شخصیت پرآوزه سیاسی را در آینده،برایش،بشارت میداد.

 

 

روابط نزدیک خانواده گی با زنده نام فاروق جان تلگرافی یکی از اعضای جنبش مشروطیت دوم،در روح وروان ببرک کارمل تأثیر ژرف گذاشت.شادروان فاروق تلگرافی وطنپرست سرسخت بود و کوشش نمود تا روح شاه امان الله را حتی بعد از سقوط سلطنت وی،زنده نگهدارد.فاروق جان در اخیرسال 1929 م،زمانیکه نادرخان براریکه سلطنت تکیه زد،به اتهام پخش ورقه ها ورساله های آگاهی دهنده ازروزگاران دوران امانی،بازداشت وبه زندان دهمزنگ افگنده شد.درمدت زمانیکه فاروق تلگرافی دربند زندان بود، ببرک کارمل تازه به دوران نوجوانی پاگذاشته بود و ازطرف خانواده خویش موظف به آن ساخته شده بود تا وظیفه پایواز ایشان را انجام دهد.درجریان همین رفت وآمد وارتباط بود که فاروق تلگرافی برای ببرک کارمل به حیث یک شخصیت مهم به حساب آید. ببرک کارمل تحت تاثیر جسارت وطنپرستانه وروح سرکش وشجاعانه فاروق تلگرافی قرارگرفت.وضعیت زندگی “کاکا” وسایررفقای وی در زندان برروح وروان کارمل اثر ونفوذ بس بزرگ ازخود بجا گذاشت. همۀ این عوامل تاثیرگذار، شخصیت سیاسی کارمل را در دوران نوجوانی که خیلی ها سخت کوش ، شجاع وناترس وعلاقمند به مطالعه بود،چوکات بندی نمود. بقول “محمد حسین ” کارمل در دوران نوجوانی خویش ، نشانه های از “سازنده گی” را ازخود تبارزمیداد. وی نگاشته است: “این قابلیت وی را به شخص نهایت محبوب درنزد پدرکلانش مبدل ساخت. وی “بیلچۀ ” کوچکی را برشانه انداخته ودرمزارع ،عقب پدرکلانش براه می افتید.این مرد بزرگسال پیوسته اظهار مینمود:”این پسرک برای خانواده ما بسیارسودمند خواهدبود”. بقول محمد حسین،ببرک کارمل دردوران مکتب یک دانش آموز بسیار منظم وبا دسپلین بود,به حرکات شوخی آمیزمبادرت نمی ورزید,زودفهم وبرای همصنفی های خویش کمک کننده وهمکاربود. ببرک کارمل در سال 1947 پس از فراغت از لیسه امانی شهر کابل در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه کابل به آموزش پرداخت.اما هنوز تحصیل را به اکمال نرسانیده بود که در یکی از مظاهرات به طرفداری وکلای آزادی خواه آن وقت،دوکتورمحمودی وغبار در سال 1950 گرفتار و زندانی شد. بقول حسن شرق«او از جمله دانشجویان تندرو و از پیروان دوکتور عبدالرحمن محمودی که در آن زمان مخالف شناخته شده حکومت بود،بشمار میرفت.چنانچه در تظاهرات به طرفداری دوکتور عبدالرحمن محمودی بسال 1331 ازدانشکده حقوق اخراج و محبوس گردید.» در سالهای حبس ببرک کارمل با میراکبرخیبر در زندان آشنایی پیدا نمود.این هردو در یک دخمهء زندگی می کردند،هردو روشنفکربودند ونقاط نظرمشترکی در باره ترقی و تعالی کشور خویش داشتند. ببرک کارمل وخیبر هردو باهم در زندان به عقاید مارکسیزم و لینینیزم گرویدند و مدت طولانی حبس و زندان را با فراگرفتن عمیق این تیوری انقلابی،بسررسانیدند.آنها بعد از زندان هم روابط خویشرا حفظ کردندوبعضی از روشنفکران کابل را در این حلقه پذیراگردیدند وبعد از سپری نمودن چهارونیم سال زندان،در زمان صدارت محمد داوود رها گردید. ببرک کارمل به خدمت عسکری«احتیاط»شتافت وبعد از ختم آن بار دیگر تحصیلات خویش را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دنبال کرد وبعد از ختم آموزش در وزارت پلان (وزارت برنامه و بودجه)تقررحاصل کرد. ببرک کارمل در زندگی شخصی قبل از رسیدن به قدرت، شخص ساده یی بود.لباس ساده در بر می کرد،پیراهنش معمولأ رنگ سیاه می داشت و نکتایی بسته نمی کرد.اما خوش لباس و نیکومنظربود. ببرک کارمل انسان مهذب،بافرهنگ خوش برخورد،سخنور وسخن سنج بود. قریحهءروشنی داشت که کلامش را پرجذبه،گرم و شیوا میساخت.هنگامیکه در دورهء دوازدهم وسیزدهم شورای ملی در دههء مشروطیت وکیل کابل گردید،دیگر به یک چهره مشهورضدحکومتی وبه یک چهره آشتی ناپذیر با نظام طبقاتی حاکم تبدیل شده بود.سخنرانی های او چه درتالارشورا،چه در تظاهرات خیابانی وچه در حلقات حزبی وچه از ورای امواج رادیو،هزاران شنونده را بخود می کشانید.او با جسارت و شجاعت با صدای رسا و محکم وبا کلمات گرم و آتشین حرف میزد.از رنج های بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان حکایت ها می نمود.از تن برهنه،پای به خون نشسته و شکم گرسنهءبینوایان قرن بیستم صحبت می کرد ونان سیاه و خشک جوین را که خورش روزانهء ملیونها نفرگرسنهء این سرزمین بود در مجلس پارلمان از جیبش درآورده به همه نشان داد.او همچنانکه خوب حرف میزد،خوب می نوشت،به لسان آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت.مقالات متعدد وی در جریده پرچم نشرمی شد که مورد توجه علاقمندان قرار می گرفت. ببرک کارمل درزندگی سیاسی خود با تعقیب،توقیف،تهدید،تحریکات و دسایس مختلف مقامات دولتی،مخالفین و رقبای سیاسی خود مواجه گردید.موصوف طی مبارزات سیاسی برای هرگونه آزمایشها وتغییرات سرنوشت سازآمادگی داشت.برای اهداف سیاسی ازامتیازات مادی می گذشت وتوجه زیاد به تربیت نسل جوان کشور با روحیه وطنپرستی داشت.چنانچه سالها قبل از تشکیل کنگره بعد از اینکه از زندان رها گردید،با جوانان کشور از اقشار مختلف دید وبازدید می نمود و آنها را متوجه مسئولیتهای آینده شان می کرد.آنها را با اندیشه های انقلابی و مبارزه طبقاتی آشنا می ساخت و احساس وطن دوستی و راستکاری را در میان آنها پرورش میداد.موصوف برخلاف تبلیغات دشمنان و مخالفینش رهبر تصادفی و تحمیلی نبود.بلکه برعکس،از توانمندی بلندی،در امر سازماندهی و رهبری هوادارانش برخورداربود و روابط نزدیک با کادرها و فعالین حزبی داشت واز آنها مواظبت مینمود وآنها نیز،وی را بحیث رهبر حزب احترام می کردن ودوست داشتند. ببرک کارمل در دهه دموکراسی دو دوره از طرف مردم شهرکابل بحیث نماینده پارلمان انتخاب شد و بیانات پرشور وانقلابی ایراد می نمود. فعالان سیاسی افغانستان در دهه 40 خورشیدی اوضاع پیچیده کشورما را به بررسی می گرفتند و با ارائه دیدگاه های مبتنی بر جامعه شناسی علمی،تحلیل های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی را پیشکش می نمودند که ببرک کارمل از پیش کسوتان بود. در آن دوران ببرک کارمل ده ها نوشته تحلیلی سیاسی بیرون داد. در پیشاپیش ده ها راهپیمایی و همایش سیاسی ضد ارتجاع و استبدادی و امپریالیزم قرار گرفت و از تریبیون پارلمان وقت بیانیه های پرشور انقلابی داد. شرکت درمبارزات انتخاباتی: احساس ضرورت تحول درآخرین سالهای حکومت ده ساله محمدداوود،سپس اعلام دموکراسی درکشور وقانون اساسی جدیددرنخستین سالهای دهه 1960م،امکانات نوین برای فعالیتهای سیاسی را بوجود اورده بود.به تأسی ازفیصله حزب،ببرک کارمل برای وکالت در دوره دوازدهم شورا،کاندید وانتخاب شد. ببرک کارمل پس ازقیام مسلحانه اپریل 1978 (ثور1357) بحیث معاون شورای انقلابی ومعاون صدراعظم مقررشد و پس از چند ماه محدود به عنوان سفیر درچکسلواکیا توظیف شد. ببرک کارمل پس ازآنکه ازسفارت افغانستان درچکسلواکیا برکنارگردید و مدتی درمحل دورافتاده ی کوهستانی (تاترا) درجمهوری سلواک کنونی زندگی می کرد. باتحول (6 جدی 1358) رهبری حزب و دولت را بدوش گرفت. دولتی که از کارمل بجاماند متشکل از بهترین، اگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته بود که امروز نبود شان را مردم افغا نستان وجامعه بین المللی به خوبی حس میکنند.

 

 

حکومت ببرک کارمل از لحاظ ترکیب ملی و جا بجائی نمایندگان اقوام و ملیت های افغانستان در تاریخ کشور بی نظیر بود. برای اولین بار صدراعظم افغانستان ازملیت هزاره تعیین شد. در14 ثور1365 بر اساس یک توطئه سازمان یافته از سوی مسکو – اسلام آباد – واشنگتن «گرباچف – جنرال ضیاالحق – ریگان»در برابر ببرک کارمل کودتای سیاسی به کمک و همکاری منحرفین و فرصت طلبان داخلی،صورت گرفت و با اقدامهای زورگویانه و سرکوبگرانه پی در پی از رهبری حزب ودولت کنار زده شد و به تبعید رو به رو شد.

 

 

ببرک کارمل در سالهای آخر زندگی با بیماری سرطان دست و گریبان بود و در شهرک حیرتان حیات بسر می برد تا اینکه جهت تداوی به مسکو انتقال داده شد وهم در آنجا در بستر بیماری با زندگی وداع گفت.پیکر ببرک کارمل به کشور انتقال یافت و در شهرک حیرتان بخاک سپرده شد.

روان اش شاد ویادش همیشه گرامی باد.