عید قربان

 

 عید قربان
نشاط عید ها از زورمندان
وقربانی شدن ،از مستمندان
درین روزیکه میشد ذبح حیوان
دریغا ، هست جاری خون انسان
کجا این روزها ما نند عید است
که مظلوم اندرآن شادي ندیدست
سرای و خانه خالي سفره خالی
محیط شهر خالی کوچه خالی
بجای سرمه چشمان اشکبار است
حنا و رخت نو از ما فرار است
بهر گوشه که کسب وکار جاریست
در آنجا حمله هایی انتحاریست
یکی دو نی به ده ها نی که صد ها
بروزی کشته وزخمیست هرجا
بیکسو ظلم واستبداد فاحش
دگر سو طالب و سندی وداعش
بصحرا ، کرگسان و کفچه ما ران
به شهرا ه رهزنان و داره ماران
چنین ظلمی که باشد بر غریبان
بخوانند باز نامش عید قربان
کجایش عید را ماند برادر
که تا نا سور باشد زخم کشور
اگر عید است ،عید زور مند است
ندارد عید آنکو درد مند است
مگر وقتیکه خیزد خفته از خواب
نیارد در اذاُ یش دشمنان تاب
خروشان گردد از هر قطره تو فان
بتابد در افق خورشید تابان
وطن فارغ شود از مار و گژدم
و آنگاه عید باشد ،عید مردم
عبدالو کیل کوچی