(درفرجام)لجام گسیختگی سرشار یا دانش حقیر من و،«زمین سنت گرای ذهن ما و مارکسباوری روسی،» ،صدیق رهپوی طرزی

رفیق احمدشاه راستا

درفرجام:
« برای درک دقیق ودرست مسأله، باید اصولیت تاریخ را فهمید.»

لجام گسیختگی سرشار یا دانش حقیر
من و،
«زمین سنت گرای ذهن ما و مارکسباوری روسی،» ،صدیق رهپوی طرزی
رهپودرین نوشته ء سراپا هذیان گونه، تلاش نموده ، مارکسیزم را از روحیه ء مبارزه طبقاتی، انقلاب اجتماعی، دیکتاتوری پرولتاریا، تهی نموده، به آن چهره ء ریفورمیست وسازشکارانه دهد.در حالیکه مارکسیزم درین مورد ها حکم روشن دارد. مارکسیزم، یعنی ، فلسفه، جامعه شناسی، بیان میکانیزم چگونگی بوجود آمدن سرمایه داری یا اقتصاد سیاسی، راه انقلابی و قهر آمیز یا مسالمت آمیزبیرون رفت از بحران استثمار سرمایه و در نهایت پراتیک و پراگماتیزم ناگزیرانقلابی و درک مادی از روند های تاریخی. «مارکسيست فقط آن کسی است که قبول نظريه مبارزه ء طبقات را تا قبول نظريه ديکتاتوری پرولتاريا بسط دهد.» از دید مارکس: «دولت، يعنی پرولتاريائی که به صورت طبقه ء حاکمه متشکل شده است.». از پژوهش و فهم سنجیده شده و دقیق مارکسیزم ، چنین نتیجه میگیریم که آقای رهپو اصلا و هیچگاهی زحمت مطالعه آثار کارل مارکس را به خود نداده است و یا می خواهد آنرا مطابق نرخ روز باز سازی کند. او بااین شگرد ها، از پشت بر پیکر مارکسیزم خنجر میزند. همانگونه که بر ح د خ ا زد. رهپو، کارل مارکس را درین نوشته اش به تیوریسن منفعل، ریفورمیست، سازشکاروتسلیم شده به غول سرمایه معرفی میکند . گویا کارل مارکس، جانبدار انقلاب اجتماعی، خیزش پرولتاریا وسرنگونی نظام سرمایه نبوده ،یک فرد ریفورمیست و یا سازشکار بود. بنابران: فرموده های رهپو درین زمینه، نقد نیست.«نقد یعنی جدا کردن سره از ناسره.».
حالا در مورد مارکس باوری روسی:
رهپو،از یک اثر لنین در رد و یاتایید لنینیزم نام نمیبرد. او یک سره اندیشه های لنین را زیر نام مارکس باوری روسی ، بدون کوچکترین مدرک و استدلال منطقی رد میکند: به نظرم، لنین دربستر تجارب تاریخی سیاسی ووضع آنزمان کشور خود رشدوعمل کرد. به پیروزی های مشخص رسید و اشتباه هایی را مرتکب شد.مارکسیزم را متناسب با شرایط مشخص آنزمان و شرایط قرن بیستم جهان در روسیه آموخت ،ادامه و رشد داد. نظریه های لنین خلاف گفته های کوته اندیشانی که آنرا شکل مسخ شده مارکسیزم میدانند، ادامه مارکسیزم است در شرایط دگرگون و روسیهء آنروزی. روسیه از عقب مانده ترین کشور های سرمایه داری آنزمان بود.برای حزب بلشویک و لنین میراث شوم نظام مستبدو جنگ جهانی نخست ، اقتصاد خیلی عقب مانده، بایکوت ها، سبوتاژ ها،ارتجاع سخت جان اریستو کراسی فیودالیزم و سد ها دسیسه ء داخلی وخارجی و پرواکاسیون هابه جامانده بود.لنین وحزبش تجربه ء دولت داری نداشتند.اپورتونیست هاو بورژوازی سرنگون شده ،آماده همکاری نبودندودسیسه میکردند.کشوردچاربحران ژرف اقتصادی و سیاسی بود. هنوزدو سه سالی نگذشته بود که لنین با آگاهی کامل از وضع، سیاست نوین اقتصادی«نپ» را اعلام و راه های منطقی بیرون رفت از قحطی و فقر را جستجو کرد: «طرح اقتصادی نپ یا سیاستهای نوین اقتصادی در دهمین کنگره حزب در مارچ ۱۹۲۱به تصویب رسید.دراین کنگره لنین ناگهان تغییرموضع داد واظهار داشت که نباید برای پیروزی قبل از موعد یک نوع سوسیالیسم غیرممکن لجاجت نشان بدهیم، ما تاکنون مرتکب اشتباهاتی شده ایم ولی اکنون بهتر است با چوبدستهای سرمایه داری راه برویم، تا اصلاً راه نرویم، چون، ما باید بیش از سرمایه داری ازفقر ، وحشت داشته باشیم.». اینست واقعیت سیاست لنینی.
پسان ها، استالین، در گیر سیاست های وحشتناک و استبداد خشن شد. ولی نباید از خدمت های بزرگ استالین به خاطر دفاع قهرمانانه از سرزمینش، در جنگ جهانی دوم چشم پوشید. رهپو حتی از یک دستاورد آن شرایط دشوارزندگی سیاسی شوروی منحیث نقد یادی نمیکند. هر چه است درمورد ناسره ها میگوید وسره ها از کنج ذهن شریفش تو گویی فرار کرده. بخاطر داشته باشید که دولت شورا هاتازه ایجاد شده، آلمان هتلری تا ماسکو پیش آمده، تقریبا همه شهر ها و نصفی از کشوردر جنگ وحشتناک فرسایشی ویران شده ،نیرو های انسانی به تحلیل رفته و یا کاملا تلف شده ، شوروی پس از جنگ شاید بیست ملیون کشته از خود بجا گذاشته بود. رهپو بویی از تاریخ شوروی، تاریخ جهان و جنگ جهانی دوم نمیبرد. او تا توانسته یک سره بر پیکر ضعیف شوروی زوال شده چسپیده و بیرحمانه تر و یک جانبه تر نسبت به جهان سرمایه و کولاک های داخلی زیر نام مارکس باوری روسی ، به هذیان ها ی غیر مستند و خیال انگیز پرداخته است . به گمانم برخورد نقد گونه ، به پدیده ها چنین نیست.نقد یعنی «جدا ساختن سره از ناسره».
رهپو شمه یی از تاریخ انقلاب های اجتماعی اروپا، انترناسیونال ها، رابطه های جنبش های چپ کارگری،انقلاب های آزادیخواهی کشور های جهان سوم،ماهیت
استعمارامپریالیزم،نیوکلونیالیزم، نظام شوروی منحیث تکیه گاه این جنبش ها، جنبش عدم انسلاک و غیره را یا نمیداند و یا خاص برای رغبت و رضای باداران کنونی جهان و نظام سرمایه، همه ی این کشور ها را اسیر و برده ی شوروی میداند.او جنبش های مذهبی، ارتجاعی و عقب گرای آسیای میانه ی شوروی را آزادی خواهانه می نامد، همانگونه که مجاهدین کشورما تروریزم، دهشت، وحشت و این همه فاجعه های شانرا دربرابر نظام دولت جمهوری دموکراتیک وقت و مردم افغانستان، جنبش آزادیخواهی مینامند. به باورم پس از سقوط شوروی، رویداد های کشور ما، عراق، لیبیا، سوریه ،اوکرایین،یوگوسلوایا چیچینیا، تاجیکستان و اقصای جهان ،چشم هر کوری را بینا میسازد. ولی اقای رهپو با چشمان نابینا به این رویداد نگاه میکند و یا عمدا ازان با خاموشی و مُهربرلب کنارمیرود. هیچ کسی شک ندارد که ثبات نسبی سیاسی ،مدرنیزم و بیشترین پروژه های بنیادی صنعتی، در وطن ما فراورد کمک ها و کریدت های بدون عوض اتحادجماهیر شوروی وقت است.
رهپو نقش ح د خ ا وعامل خارجی شوروی رادرسیرحادثه های سه دهه ی اخیرکشورمان آنقدر تعیین کننده و برجسته میسازد که به صورت قطع از دیگرعامل ها چون، موقعیت جیوپولیتیک، جیو استراتیژیک ، مداخله ء کشورها وسازمان های جاسوسی مختلف چون ، کی جی بی، جی آر یو، سی آی ا ، آی اس آی، ساواک، ریخت و بافت های قبیله و سد ها عامل دیگر را عمدا نادیده گرفته تمام گناه هارا برای خوش خدمتی اربابان زور و زر ملی و بین ا لمللی به گردن حزب و رژیمی که تا اخیرخودش زبان گویای آن بوده، مینهد و بار تمام معصیت راها به دوش ناتوان خویش حمل میکند. آقای رهپوهمانگونه که بیشترین بخش عمرخویش را با بی باوری وحفظ امتیازات بلنددرچشم رژیم دولت جمهوری تا آخرین لحظه سقوط آن خاک زد،همانگونه اکنون میخواهد ازین مانور تجربه شده ء موفق در آخرین مرحله ء زندگی، متناسب به نرخ روز سود برده و نامش را نو آوری ،دید روشنگرانه و نقدبر گذشته بنامد. اونمیداند که تغییرات جهشی واین همه بد بختی هادرکشورما ایدیولوژیک نه؛ بلکه ژیوپولیتیک ،سیاسی ،روی فعالیت های استخباراتی و اوپراتیفی ابرقدرت ها و کشورهای منطقه در فضای جنگ سردشکل گرفته است.
در اخیر:
جناب رهپو!
گیریم که این ایدیولوژی ناقص بود ولی اعمالی که ما انجام دادیم با کدام فورمول های مارکسیزم و لنینیزم یا بنا به گفته شما مارکس باوری روسی برابر بود؟ شما باید بدانید که رهبران ح د خ ا مسوول اعمال خویشند، نه ایدیولوژی واعتقاد یا شوروی . ببینید،همین اکنون جهادی ها زیرهرنام ونشان ،چگونه روی منافع مشترک با هم گره می خورند؛ ولی در صف های جنبش چپ، کسانی به نام روشنگر نرخ روز،معامله گران، قوم پرستان، اپورتونیست های چوکی پرست، زیر نام نقد، روشنگری و دید به اصطلاح عقلانی، چگونه درز ایجاد میکنند. به گمانم یکی از خیانت ها و اشتباه های بزرگ رهبری ح د خ ا هنگام قدرت، دادن امتیازها و صلاحیت هابه چنین افراد ضعیف النفس، بی اندیشه ، تنبل، بی صلاحیت ،معامله گر، که جز ذکر خیرجیب وشکم خویشتن، دیگرهیچ اندیشه و پرنسیپی نداشتند ؛ میباشد. اکنون با درنظر داشت این همه ارزیابی ها، بیایید ، با همه حرف های جناب رهپوبرای لحظه یی موافق باشیم.درین صورت، آیا پس از گذشت چهار دهه جنگ و خونریزی، در نبود الترناتیف های گوارا و خوشایند،همان سوسیالیزم کج و معوج شوروی، همان مارکس باوری روسی، همان حزب توتالیتر، گزینهء بهتر ازین رژیم های دلخواه جهادی، طالبی، اسلامی -امریکایی لیبرال با این همه فاجعه های کنونی شرم و ننگ تاریخ و بشریت برای شما نیست؟ اینجاست که باید گفت: فرموده های رهپو نقد نیستند.«نقد جدا کردن سره از ناسره است.» در حالیکه مفهوم نقد به مراتب ژرف تر ووسیع تر از آنجه رهپو آنرا «جدا کردن سره از ناسره» میداند؛ می باشد.
پایان