من ســردار داوود را نکشـته ام نویسنده و تهیه کننده : داکتر صبورالله سياه سنگ (منع تارنمای وزین کابل نتهـ) و درباره انقلاب ۷ ثور بازتایپ و تدوین: رفیق قاسم آسمایی

 

دســتگير پنجشـيري (بنيادگـذار و عضــو بيوروي سـياسـي حـزب دمـوکراتيک خلق افغانسـتان/ وزيـر آمــوزش و پـرورش، ســرودپـرداز، نويســنده و پژوهشــگــر) در پيرامــون گفته هاي بالا ســخنان دگرگونه يي دارد:

در شـب گـرفتاري رهــبري جمعيت دمـوکراتيک خلـق افغانسـتان، سـليمان لايـق، بـارق شـفيعي، نـور احمــد نور و کــريم ميثاق مصـروف ثبت و تکثير کســت مـراســم تشــييع و تدفين اســتاد مير اکـبر خـيبر بودند. بعد از شــنيدن خـبر گـرفتاري اعضاي دفتر ســياســي از راديو افغانســتان، سـليمان لايق و بارق شــفيعي خــود را داوطلبانه به پليس تســليم کردند، ولــي کــريم ميثاق و نــور احمــد نور در منزل يک کارگــر حــزبي خــود را پنهان کرده بودند. بنا بـــر اين، روايت کــريم ميثاق در کتاب “افغانســتان در قـــرن بيســتم”) دقيق و کامـل نيســت.

ســــياه ســنگ: چشــمديد شــما چگونه اســت؟ امــام الــدين به کجا آمد و چــه گفت؟

پنجشــيري: امــام الــدين به راديو افغانســتان آمد و به نور محمــد تــره کي گـــزارش تقــــديم کـــرد. او گفت که از ســردار محمــد داوود چندين بار محـترمــانه تقاضا شــد تا با خــانواده خـــود در يک جـــاي امــن تشــريف ببرند، اما با وجــود خـواهشــهاي مکـــرر، او به پســرش فـــرمان داد که بر افســران، ســربازان و حتا بر اعضاي خــانواده خــود فير کند. در نتيجه آتش متقابل شــروع شــد.

همچنان، امـــام الــدين يادآور شــد که به ســردار داوود گفتم: قدرت ســــياســــي به حــزب دموکراتيک خلق افغانســتان انتقال کرده و شــما بايد تســليم شــويد. داوود گفت من به کمونيســتها تســليم نميشــوم. بعــد راســاً به ســر خــودم فير کرد. مــا هـــم زديم، ســتياي شــان کــديم.” جـنرال امــام الــدين دقيقاً همين اصطــلاح “ســتيا” را به کار برد. يادم اســت که گفت “ســتياي شــان کديم.”

ســياه ســنگ: “ســتيا…”؟ ســتيا چه معنا دارد؟ اين اصطلاح کجايي اســت؟

پنجشــيري: ســتيا يعني “محــو و نابود”. به خيالم که اين اصطلاح اردو يا هندي باشــد.

ســـياه ســنگ: پيش از آنکـه به گپهاي مهمـــتر پرداخته شــود، بايد اعتراف کنم که کلمــه “ســتيا” از زبان جنرال امام الدين، پرســش خـيلي ناشــايســتي را در ذهـنم زنده ميســازد: به خـــاطر همــان اصطلاح، ميخواهـــم بدانم که امــام الــدين از کــدام گوشـــه افغانســتان اســت.

پنجشــيري: او از لوگر اســت، از پشــتونهاي لوگر. شــايد همانجا، اســتعمال “ســتيا” در بين يک عده مردم رواج داشــته باشــد. خـــودم دقيق نمــيدانم.

ســياه ســنگ: امـــام الدين عضــو کدام جناح حــزب بود؟

پنجشــيري: او خلقي بود و از طريق سـازمــان نظامــي جناح خلق با حفيظ الله امين رابطه داشــت.

ســــياه ســنگ: به اســاس گفته هاي شــما، امــام الــدين نه کلاشــينکوف برداشــته و نه به ســوي محمــــد داوود و خــانواده اش آتش کشــوده اســت.

پنجشــيري: کامــلاً درســت اســت. امـــام الـــدين نميتوانســت کلاشــينکوف را بــردارد و فــير کـند. او خودش زخـمي شــده بود. عسـکرهـاي مســلحي که همراهش بودند، ديدند که داوود و پســرش فير ميکنند. اينها هم دســت به عمل متقابل زدند. به همين دليل اســت که امــام الــدين ميگويد: “مـا هــم زديم، ســتياي شــان کــديم.”

ســياه ســنگ: امــام الــدين و همــراهان تفنگدارش فــرمان آن کشــتار بيدريغ را از چــه کس يا کســاني گرفته بودند؟ رهبري حــزب در مـورد ســرنوشــت محمـد داوود و خــانواده اش چه ميگفت؟ شــما چه نظر داشــتيد؟

پنجشــيري: پس از انتقال نورمحمــد تـره کي، ببرک کارمــل، داکتر شــاه ولـي، مــن (دســتگير پنجشــيري)، ســليمان لايق، بارق شــفيعي، عبدالحکيم شــرعـــي جــوزجاني و حفيظ الله امين از بازداشــتگاه ولايت کابل به راديو افغانسـتان، تقســيم وظايف چنين صورت گرفت: تره کي، کارمل، لايق و مــن وظيفه تبليغ سـياســي را به عهــده گرفتيم و حفيظ الله امين، عبدالقـــادر هــراتي و محمـد اســلم وطنجار رهــبري نظامــي را به دوش گــــرفتند.

نور محمـد تره کي و ببرک کارمل در مــوضــوع چگـونگي برخورد با محمــــد داوود و خـاندانش نظرهــاي متفاوت داشــتند. تره کي به کشــتن و کارمــل به زنده نگهــداشــتن شـان اصـرار ميکرد.

مـــن به پاســخ نور محمــد تره کـي گفتم: “نبايد اصــول مبارزه اجتماعــي را خــوار شــمرد و نبايد با قيام بازي کــرد”. ســليمان لايق که از مــرگ دامــاد و رفيق بســيار نزديک خود، عميقاً غمگـين بود، درمــورد محمـد داوود گفت: “دا فـــرعـون ووژل شــي” (اين فـــرعـون کشــته شــود).

در اين برهــه حســاس و فيصله کن تاريخ، نور محمــــد تره کي به رهــبري نظامــي انقلاب (حفيظ الله امين، عبدالقادر و اســلم وطنجار) دســتور مشــخص زيرين را صــادر کــرد:

“هـــرگاه ســردار محمــد داوود و وابســتگانش از فـــرمان انقلاب گردنکشــي کنند، در مقـابل قيام کنندگان دســت به ســلاح ببرند و در برابر دســتور حــزب بيچون و چرا تســليم نشــوند، نيروهـــاي مســلح مــا حــق دارند که از آزادي و امنيت شـخصــي خود و از نظم انقلابي شــجاعــانه دفــاع کنند. هــرگاه آنها از مقاومت مســلحانه دســت بکشــند و ســلاح بر زمين بگــذارند، بايد به جــاي مصون انتقال يابند. در اينصورت، با آنان طبق قوانين مملکتي برخـورد محترمانه و افغاني خـواهد شــد.”

ســترجـنرال محمــد نبي عظــيمي در برگهــاي 141 و 142، کتاب “اردو و ســياســت در سـه دهــه اخــير افغانســتان“، چاپ سـوم، مـرکـز نشــراتي ميوند، پشــاور/ پاکســتان، 1999 مينگارد:

تانکها ديوار احاطه ولايت کابل را تخريب کرده، رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان را رها نموده و بالاي تانکهاي خويش ارکاب مينمايند. در طول راه تانکي در يکي از چهارراهها توقف ميکند. حفيظ الله امين از دريچه تانک در حالي که دستانش با اولچک بسته شده است، سر خود را بيرون کرده و دستانش را براي ســربازان و افســران کودتاچي و رهگذران تکان ميدهد. اين ژست در آن لحظات حساس محبوبيت وي را در بين طــرفــداران خلـقي اش بالا ميبرد.

تانکها حرکت ميکنند و به سوي راديو افغانستان به راه مي افتند. رهبران بعد از ساعتي به طرف قرارگاه قواي هوايي و مدافعه هوايي حرکت ميکنند. در آنجا کميته مرکزي ح.د.خ.ا تشکيل جلسه ميدهد و حفيظ الله امين موظف ميگردد تا اعلاميه شوراي نظامي را که در آن خبر سقوط دولت محمد داوود خان به مـــردم اطلاع داده ميشود، ترتيب نمايد.

طبيعي است که نشر آن بالاي اعضاي ح.د.خ.ا در تمام اردو تاثير گوارا بر جاي ميگذارد و باعث ميگردد تا آنها قوماندانان خويش را در قطعات اطراف خلع سلاح و گرفتار نموده، قدرت را به دست گيرند. بعد از نشر اعلاميه افسران بخش پرچمي حزب کلاً فعال ميگردند و همراه با رفقاي خلقي خويش کار همآهنگ و مشترک را پيش ميبرند. ساعت يک بجه شب گارد جمهوري سقوط ميکند. جگرن صاحبجان و بعضي از افســـران نزديک به وي دستگير ميگردند.

امــر دســتگيري ســردار محمد داوود به لمري بريدمن امام الدين افســر قطعه کوماندو داده ميشود. امام الدين همراه با دگـرمــن گـل آقــا آمــر اپراســـيون گــارد به نزد داوود ميرود و به وي ميگويد: “نظــر به امر کميته مــرکـزي حــزب دموکراتيک خلق افغانســتان شــما ســلاح خود را به زمين گذاشـــته تســـليم شويد.”

داوود جواب ميدهد: “براي کمونيسـتها تســليم نميشــوم” و به ســرعت بالاي امـــام الدين آتش مينمايد. امام الدين از ناحيه بازو مجروح ميشـــود، ولي با وجود مجــروح شــدن، آتش جناحــي را توسـط کلاشــينکوف دســتداشته اش، بالاي محـمــد داوود و همــراهــانش باز مينمايد. زدوخورد شروع ميگردد و در نتيجه سردار محمد داوود، سردار محمد نعيم، عبدالاله، زينب داوود همســر محمد داوود و خــواهر محمد ظــاهر شــاه پســران و اعضاي خانواده محمد داوود که تعداد آنها جمعاً به هفــده نفر ميرســد، جابجا کشــته ميشــوند.

 

 

ســلطان عـلي کشـــتمند در برگهــاي 343 و 344، کتاب “يادداشــتهاي ســياســي ورويدادهــاي تاريخــي، خـاطــرات شـخصــي با بـرهــه هــايي از تاريخ ســياســي معاصــر افغانســتان“، انتشـــارات ژاکات، لندن/ انگلســتان، 2002، نوشته است:

“درهم شکستن آخرين مقاومتها: صبحگاهــان 28 اپريل [1978] در اثر مســـاعي مشترک تانکيستها و پيلوتها، آخــرين مقاومتهاي گارد جمهــوري درهم شکست، ولي محمــد داوود تا آنگاه مقاومت کرده بود. پس از آن گــروهي از قاصدان نزد وي به ارگ فرســـتاده شدند. هيات رهبري حزب [دموکراتيک خلق افغانستان] هنگامــي که در حدود ســاعتهاي هشت و نه صبح 28 اپريل [1978] بار ديگر به مرکز راديو افغانســتان تشــکيل جلســه دادند، مطلع شــدند که محمد داوود حاضر به تسليم [شــدن] نيست.

در باره اينکه با وي، همکاران و خانواده اش چگونه برخورد صورت گيرد، بحث داغي ميان اعضـــاي کميته مــرکــزي مــوجــود درگرفت. امين با نحو آتشين در باره انجام حمله مسلحانه بر وي و در صورت مقاومت از ميان برداشــتن فوري او و همکارانش سخــن ميگفت. عده يي از اعضاي کميته مرکزي حاضر در جلسه اين نظر را حمايت کردند، ولي ببرک کارمل به نحو قاطع با آن مخالفت نمود و اظهــار داشت که نبايد به هيچ صــورت به اين امــر مبادرت ورزيد. او گفت: “بگذار با حــوصله مندي و خونسردي اين مساله حل گردد و از همين اکنون نبايد به مردم و جهانيان چنين انتباه داده شود که انقلاب بيرحم است و ماوراي قانون عمل ميکند. بگذار دادگاه مردمي در باره آينده وي تصميم بگيرد.”

من به پشــتيباني جــدي از موضــع کارمل گفتم که به تاييد از حــرف رفيق کارمــل، مــن هـــم به اين عـقيده اســتم که نبايد از همين اکنون به خودســري راه داد و روســياهي تاريخـي را پذيرفت.

اين حرفها موجب خشم امين ‏گرديد. وي درحالي که اظهار ميداشت: “ما با ســازشــکاري ســازگار نيســتيم”، از جــا برخـاســت ‏و تحت بهانه تامين تمــاس با برخي از قــوماندانان قطعات، جلســه را ترک گفت و پس از ‏ساعتي بازگشت.

بحث پبرامــون اين مســاله و مســايل ديگــر بدون مــوجــوديت امين و با ‏موجــوديت او براي مــدتي ادامــه داشــت، تا اينکه يک تن از افســران کـه گفته ميشــد از زمــره ‏خلقيهاي وفــادار ولــي نه هــواخــواه شــخص امين بود، با دست و بازوي راســت خــونين وارد اتاق گــرديد و مطــالبي به اين مفهــوم اظهــار داشت:

“مــن با عده يي از افســران و ســربازان ‏داخــل گلخــانه ارگ شــدم و از نام شـــوراي نظــامــي به محمــد داوود ابلاغ کــردم که ســلاح بر زمين ‏بگــذارد و تســليم شـــود، ولي او نپذيرفت و با ســلاح دســتداشــته خــود بر مــا فـير کــرد. يک تن ‏از رفقــاي مــا کشــته شــد و طــوري که ميـبـيـنـيد، مــن جــراحت برداشـــتم. همــراهــان مــن طاقت ‏نياوردند، او و هــمـه را که همــراه او بودند، تحــت آتش متقابل گــرفتند.”

آنچه که معلــوم اســت اينکه حفيظ الله امين بنا بر هــر انگيزه يي که در ذهــن وي تســلط ‏داشــت، اعــم از اينکه ســياســي بود و يا شخصــي، ازهـمـان آغــاز تلاش ميورزيد تا ‏محمــد داود را ازميان بردارد. ‏

 

 

درباره انقلاب ۷ ثور ۱۳۵۷ افغانستان
چرا بازپخش این جزوه؟

بیشتر از چهار دهه از قیام نظامی هفتم ثور میگذرد، در مورد چگونگی اجرای این قیام، طی این مدت، مطالبی گوناگونی به نشر رسیده و از زوایای گوناگون با خوشبینی وبدبینی تحلیل گردیده وگاهی هم مطالبی پیرامون آن رقم یافته است که از اصل حقیقت کاملاً بدور بوده است.

راه پرچم برای تحقیق وتدقیق بیشتر چگونگی تصمیم در مورد قیام، نحو اجرا، اشتراک کنندگان و رهبری عملی قیام، جزوه حاضر را که سه هفته بعد از هفتم ثور 1357 به تیراژ وسیع پخش گردیده و سپس در مطبوعات آن وقت نیز تکثیر گردیده بود؛ باردیگر در دنیای انترنیت همگانی میسازد.

محتوای اصلی جزوه این است که تصمیم قیام شخصاً توسط حفیظ الله امین و بدون موافقه وآگاهی رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان گرفته شده وتوسط حلقۀ مشخص از نظامیان عملی گردیده و حزب را در مقابل عمل انجام شده قرار داده است.

بازپخش این جزوه امکان آنرا فراهم میسازد تا محققین و پژوهندگان حوادث وووقایع تاریخی کشور، مستند به سند اصلی در مورد به داوری بیطرفانه بپردازند. راه پرچم