کتاب کودتای پنجم در سقوط دولت جمهورى سرخ یا سیاه نویسنده :دوکتور محمد حسن شرق The book of the fifth coup d’état after the fall of the government of the Red or Black Republic

 

 

کودتای پنجم

در سقوط دولت جمهورى

سرخ یا سیاه

؟؟؟


اثريست : از دوکتور محمد حسن شرق.
حسن شرق سابقه دار ترین سیماى بیش از شش دهه تاريخ کشور،فرزند یک روحانی فقير،ولى شرافتمند اناردره ی ولایت فراه است که به برکت استعداد والايش ،ازبستر فقرکشنده ی روستا هاى آنزمان، تا درجه داکتری،برنردبان خم و پیچ فرایند های زمان ،برستیغ سیاست ،نشست.او،رئیس دفترصدارت،در حقيقت دومين شخصيت باصلاحيت در نخستین دولت جمهوری افغانستان شد، وزیرو سفیر رژیم های محمدداوود ،ببرک کارمل و نخست وزیردولت دوکتورنجیب الله احمدزی بود.
دوکتور شرق درنودودوسال زندگی پربارش، دواثربا ارزش دارد که بگونه ی خاطره یی نگاشته شده و حکایت ازمهم ترین رازهای نهفته در برهه های مختلف ،کم از کم شش دهه اخیر تاريخ کشور مان دارد:
«کرباس پوشان برهنه پا» يا«تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان»
و
همين اثر:
«کودتای پنجم در سقوط دولت جمهوری/سرخ یا سیاه ؟؟؟».
از كنارسجایاى نيك داکترشرق،اگر بگذریم،پنداروگفتارما،پیرامون خاطره هاى سياسى بازتاب يافته در اثرش مى چرخد.
این اثردر۲۷۳برگ، شامل یک پیش گفتارو پنج بخش است که ازتقلا های فقید محمد داوود به دربار محمد ظاهرشاه،در مورد جدایی حکومت از سلطنت ( ۱۳۴۳ خورشیدی )شروع و تا سقوط رژیم دوکتورنجیب الله (۱۳۷۱ خورشیدی) وپی آمدهای آن پایان مییابد.
نویسنده خاطرنشان مى كند که این کتاب ، متمم نخستین يادداشت هایش:«تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان»میباشد.
در بخش نخست،اين اثر شامل ۲۲۳ برگ،
که اکنون ازطریق رسانه های الکترونیک،دراختیارهمگان،گذاشته شده؛نویسنده،در پیشاپیش ادعاها ازرویدادهای شش دهه ی اخیر،با بررسى چهارکودتای ارتجاعی ضد رژیم،به پنجمین آن (کودتای هفت ثورکه در ظاهر سرخ و در باطن سیاه ترین بود) پرداخته و كم وبيشش رابرشمرده است.
بخش دوم زیر عنوان :
خطاب به مردم (ص ۲۲۴-۲۳۸)
نگاشته شده که شامل بیانیه تاریخی نخستین رئيس دولت جمهوری میباشد.این بخش بیشتر به توضیح و تشریح مشی حکومت و عملکرد های آن رژیم پرداخته.
او،دلیل اینکه سردار محمد داوود را شهزاده ی سرخ می گویند دو تا می پندارد:
-طرح «سیاست خارجی افغانستان»هنگام صدارتش.
-تاسیس نخستین رژیم جمهوری در افغانستان .
***********
بخش سوم،(ص۲۳۹-۲۴۹)
زیر عنوان :
تجویزتجزیه افغانستان به شمال وجنوب درسال ۱۳۶۶ه. ش.(ص۲۳۹-۲۴۹)،نگاشته شده که به قول نویسنده،از دسيسهء دولت شوروی ورژیم دوکتور نجیب الله دررابطه با پلان تجزیه کشور، به شمال و جنوب و طرح فدرالیزم حکایت دارد.
بخش چهارم کتاب از دستبردها وفساد مى نالد :
انتقال طلای مسکوک ذخیره «دافغانستان بانک» به اتحادیه جماهیرشوروی 
و هميارى رژیم نجیب الله درزمینه. ص.( ۲۴۹-۲۶۵) . 
وبخش پنجم:
از سفربری دیروزتا بی تفاوتی امروز،ص.( ۲۶۶-۲۷۳) نوشته شده.
-نویسنده درهربخش اثرخویش، به مشروعيت اقدام به کودتا،انسداد واختلال پروسه ی جوان دموکراسى شاهى وتعويض آن به رژیم تک حزبی، فردمنش جمهوری زيرقيادت سردارمحمد داوود،داورى هاى خوشبينانه ارايه داده و بى اعتنا به آراى شاه،طرح تفکیک حکومت ازسلطنت ازجانب محمد داوود،برداشت کودتا چیان از تاریخ مبارزات جمهوری خواهان دراروپا، کشورهای شرق میانه ،آسیاواقصای جهان را موجه مى داند.از سوى ديگر 
نویسنده ادعا میکند که محمد داوود متکی براندیشه ی «نه شرق و نه غرب»،از نخستين پايه گذاران عملى كشوردرجنبش عدم انسلاک بود كه راه به سوى دموکراسی واقعی،عدم وابستگی به پیمان های سیاسی- نظامی و عدم لغزش کشور به چپ و راست برده بود. 
اودرگفته هایش دو گرایش سیاسی نوپیدای تاریخ معاصرکشوررا سوای ( حزب وحدت ملی- شاه، جوزای ۱۳۴۳تحت رهبری دوکتور محمد یوسف)،بنام افراطیون چپ( کمونیست) و بنیاد گرایان اسلامی( اخوان ا لمسلمین)، مینامد وادعا میکند که حکومت های رژیم شاه در تقویت آن جنبش ها، پیوسته تمکین کرده اند.
اودموکراسی نوخاسته ی شاه را:«گدودی برای دموکراسی یا دموکراسی برای گدودی» یا به عبارت دیگرانارشیزم میداند.
نویسنده ادعای بسیاری ها رادر مورد دوکتورمحمد حسن شرق،که در خرابی رابطه سردار محمد داوود با شاه، تا سرحد اقدام به کودتا، تبلیغ و تصورمیکردند؛ رد میکند.
-او علت های سقوط جمهوری را اتکاو اعتماد بیش از حد رهبرجمهوری به شاه پرستان و توطیه های پیهم شخص محمد ظاهر شاه، برای بازگشت دو باره به رژیم شاهی، توهم و انشعاب جمهوری خواهان دراثرعدم اعتماد سردارمحمد داوود به كودتاچيان ،به ویژه( خودش) ،نارضایتی اطرافيان رییس دولت، پیوستن برخی ازافراد وفادار به محمد داوود به احزاب خلق و پرچم از روی ناگزیری ويأس،توطیه های ساواک و رژیم شاهی ایران، پاکستان و کشورهای اسلامی،می شمارد.
باتکیه بر فاکت ها، مینویسد:در نتیجه ی وعده های دروغین کشورهای اسلامی درهمکاری به پروژه های انکشافی و بقای رژيم جمهوری،عدم علاقمندی وشرایط دشوار کشورهای جهان غرب و سرمایه بخاطر کمک های اقتصادی به ما؛دولت مجبور بود به امداد ها ی بلاعوض و مساعد دولت شوروی، کشور های سوسیالیستی و دولت هند دست تمنا دراز کند.
نویسنده،یکی دیگرازعوامل خارجی را توطیه های مستقیم وغیرمستقیم کشورهای اسلامی به ویژه کشورپاکستان وایران درسقوط نخستین دولت جمهوری میداند.
اوادعا میکند که اقدام محمد داوود به کودتا، نه برای کسب قدرت،بلکه جهت تغییر نظام بود.
اوتعداد قیام کنندگان،کودتاچیان و افسران را دربرانداختن نظام شاهی،۱۱۹نفرمیشمارد.
نویسنده متکی برآثار رهبران ح د خ ا وسایر اسناد، بصورت قطع،نقش وسهم «کمونیست ها» را در کودتای داوود رد میکند.
داکتر شرق،کودتای ثوررا یک شورش دربرابررژیم جمهوری میداند ودرین کتاب ازرازهایی پرده برمیدارد که برای هرخواننده تازگی دارد.
در بخشی از کتاب چنین آمده:
یکی از پیامد های سفررسمی محمد داوود به کشور های اسلامی به ویژه ایران،آن بود که:
«در اثر پیشنهاد شاه ایران در یک صحبت خصوصی با رییس دولت افغانستان، باید میان ساواک ایران و شبکه های اطلاعاتی رژیم جمهوری، تبادل اطلاعاتی صورت میگرفت.پس ازان عبد القدیر وزیر داخله به حیث نماینده ی دولت در گفتگو ها با نماینده ی ساواک به نویسنده گزارش میدهد. او روی دشمنان مشترک ایران و افغانستان به روایت ساواکی های تاکید میکند.»
دوکتور شرق ضمن مخالفت نهانی با این همکاری استخباراتی و نخستین اشاره هایش به گرایش رژیم در یک جهت، چنین مینویسد:
«از طرف دیگر،تردستی و مهارت و اختیارات مالی ساواکی ها.بیچارگی ما در ناتوانی مالی و دانش استخباراتی، ما را به جایی خواهد برد که سیاست بیطرفی ما را نقض و از کشور های بیطرف و متحد،ما را تجرید کند.»
نویسنده در برگ ۶۰ کتاب خویش از نام قدیرنورستانی وزیر داخله،در مورد همکاری حفیظ الله امین با دولت چنین می نگارد:
«او گفت: اما درجناح خلق دوست و همکاری پیدا کردم که از همکاری توده ای ها با ح د خ ا معلومات زیاد دارد. ».
نویسنده از یکی از صحبت هایش با عبد القدیر یاد آور میشود و مینویسد:«به گمانم فراموش کرده بود که ازهمکاری عضورابط باجناح ح د خ ا چیزی بگویدو منهم بخاطر نداشتم تا بپرسم و از جانب دیگر دریافته بودم که رضا کار مذکوراسد الله امین،داماد و برادرزاده ی حفیظ الله امین است که خود را به اختیار قدیر خان گذاشته است. »ص۷۰
بنا براظهار نویسنده: قدیر خان وزیر داخله می پنداشت که با همکاری ساواکی ها از خارج و کمک خلقی ها از داخل، استخبارات نیرومندی را به سطح منطقه ایجاد میکند. ص ۹۵.
در جای دیگر این اثر چنین می خوانیم:
قدیر خان: مستشار سفارت ایران به من گفت: «ما حاضریم آنچه شما در باره ی جلوگیری از نفوذ کمونیزم در کشور خویش ضرورت داشته باشید، بصورت بلا عوض همکاری کنیم.» 
چون صلاحیت چنین موافقه ای را نداشتم سکوت کردم… »ص ۱۲۵
… از عبد القدیر خان پرسیدم: از خلقی ها چه خبر؟
گفت: آنها خیلی صمیمانه پیش آمد دارندواکثرخبرهاییکه می دهند با آنچه معلومات داریم شباهت دارند. 
داکتر شرق: خوب باز چه شد؟
او( قدیر خان) گفت: چند شب پیشتر یک دیدار محرمانه ی تعارفی برای چند دقیقه با حفیظ الله امین داشتم.
نویسنده:از شناختی که از حفیظ الله امین داشتم،برای اینکه غرورقدیرخان خدشه دارنشود نه چیزی پرسیدم ونه چیزی گفتم… واگرمی پرسیدم واقعیت را نمی گفت.ولی به هرصورت حفیظ الله امین ازان نیرنگ باز های ماهری بود که صد بار تشنه را در آب غوطه میداد و تشنه کام بالا میکشید.». ص ۱۲۶
اودرجای دیگر مینویسد:
حفیظ الله امین لته ی سیاه را در جامه سرخ با چنان مهارتی آستر کرده بود که حتی دولت مداران شوروی با همه طول وعرضش،اوراکمونست پنداشته، دیوانه وارمیستودندوبرجنایاتش کف میزدند. ص۲۰۳
داکتر شرق:از من خواهش کردند تا با نورمحمد تره کی در خانه شان ملاقات کنم. ولی محمد داوود به این امرموافقت نکرد.
داکتر شرق درجای دیگر کتاب خویش مینگارد:
«اوشان(محمد داوود) همیشه کمونست هارا خلقی و پرچمی می نامید، اما نه آنروزونه امروزنامی از خلقی ها نبردند، نشده باشد که حفیظ الله امین خدا نخواسته همکاری و صداقت خود را از عدم شناخت وزیرداخله ازوی،بروزارت داخله قبولانده باشد؟؟؟»
نویسنده از قول سلیک هریسن( واشنگتن پوست) ۱۹۷۹ مینگارد:
این شاه ایران بود،نه بریژنف که زنجیرحوادث راتاسرحد سقوط محمد داوودکش نمود.ص ۱۹۸
اما شگفت انگیزاینکه درهمان روزهای اول ماموریت نماینده ی ساواک در کابل بود که عبد القدیر نورستانی برایم گفت که نماینده ی نور محمد تره کی و حفیظ الله امین نزدم آمده بودوباعلاقمندی خاصی،همکاری طرفداران خود را به دولت جمهوری وعده داده بودند وهفته ی بعدحفیظ الله امین به ملاقات قدیرنورستانی میاید وبه گفته ی نماینده ی خویش مهرتاییدمیزند.
ص۲۰۱
داکتر شرق درمورد هویت سیاسی مشکوک امین و تره کی مینویسد که ، آنها پس از قیام هفت ثور، تمام اسناد استخبارات را نابود کردند و ادامه میدهد:
ورنه دران اوراق سندی وجود داشت که هویت امین و تره کی را برعکس آنچه شعار میدادند هویدا می کرد. ص۲۰۲
نویسنده از صحبت خصوصی خویش با محمد داوود چنین حکایت میکند:
محمد داوود فرمودند: معاون صاحب، شما یک طرف قضیه را خوانده اید.حکومت پاکستان در ایجاد بی امنی در افغانستان تنها نیست.ازطرف ساواک ایران تمویل وازجانب سی آی حمایت میشوند.»ص ۶۴
نویسنده در ص ۱۴۲ از تجاوز سرحدی و ماجراجویی های ایران به افغانستان و توطیه آن کشور حرف به میان میاورد.
چنین است برخی از حقیقت های نهفته و ناگفته از جانب نویسنده.
داکترشرق چنانکه دربالا گفته شد در پهلوی دیگرعوامل سقوط جمهوریت،اشتباه های رهبری جمهوری را چنین بر می شمارد:
«با اینکه هدف محمد داوود در سقوط سلطنت از مقاصد دیگر شهزادگان متفاوت بود، ولی با همه صفات نیکویی که داشتند بازهم یک شهزاده ودارای پیوند ناگسستنی با منسوبین شاه وعواطف مشترک خانوادگی با آنان بود. » ص ۱۱۹
نویسنده یکی دیگرازعوامل سقوط رژیم را تک تازی های برخی از رهبران جمهوری در ترمیم کابینه و تصمیم های بزرگ دولت و در حاشیه قراردادن رفقای کودتایی رییس جمهور میداند.
او پرده ازخود سری ها وفرکسیون بازی های برخی از رهبری کودتا برمیدارد ومینویسد با الهام از حزب رستاخیزملی ایران:«..سید عبدا لالله و عبدالقدیرو غوث الدین فایق ( درماه های دلو و حوت ۱۳۵۴ه. ش) گرد هم آمدن شبانه را با اشخاص مورد نظر شان در وزارت مالیه تشکیل میکنند.ودر تابستان ۱۳۵۵ ه. ش. حزبی را بنام رستاخیز ملی( انقلاب ملی) سرپا کند.»ص۱۳۳
که خط مبارزه آنان،مبارزه با کمونست ها رقم خورده بود.
اویکی ازعوامل بین المللی سقوط رژیم را چنین بر میشمارد: 
مسافرت موصوف( محمد داوود) خصوصا درکشور های حوزه خلیج فارس، نه تنها ثمری در برنداشت، بلکه برخلاف توقعات ما،دیده شد که شاهان وشیوخ دوروبرخلیج فارس نه آرزومندی و نه صلاحیت آنرادارند تا برای رفع نیازمندی کشورهای مسلمان همکاری وکمک نمایند.چنانچه بعد از هزاران وعده ووعید کوه پیکر،به افغانستان نه قرض دادند و نه هم خیرات.» ص ۱۷۳
نویسنده پس از بیان برخی از عوامل چنین نتیجه میگیردو انتقاد هایش را جسورانه ازرژیم جمهوری و شخص خودش بیان میکند:
بنا بازهم تکرار میشود که خود ما برخود ما،ستم کردیم نه ابر قدرت امریکا ویا روسیه شوروی ویا کشوردیگر.
ولی به هرصورت ،این حادثه قرینه ای است بر قراین دیگرکه ، چگونه خود ما به دست خود ما از هم پاشیدیم.
سپس نویسنده به قسمت و تقدیر پناه میبردو می نویسد:
– بااینکه نصیب و قسمت را نمی شودتغییرداد،اما بازهم دنیامحل اسباب است واشخاص فوق در آن روزروزگار،بهترین وسیله برای جلوگیری ازحادثه ی شوم هفت ثوربه شمارمیآمدند.ص۱۸۹
نویسنده از حضور نظامی چهل کشور،امریکا و ناتو یاد میکند و مبارزه طالبان را تلویحا ً خیزش مردم افغانستان میداند.
اگراشتباه های نگارشی این اثررا بدیده ی اغماض نگریم،درمجموع،طرزبیان آن پر جذبه است.جریان حادثه هاباچنان صداقت وسادگی تصویرشده که خواننده خویشتن رادرلابلای آن میبیند.داکترشرق تلاش کرده،ثابت سازد که رژیم جمهوری مبنى بر ضرورت زمان و بازتاب الگو های تاریخی ادامه ی روش های انقلابی سقوط سلطنت ها ی خود کامه شاهی اروپاست که مشروعیت تاریخی و منطقی داشت.
نویسنده درین اثر به روشنی، گروه های راست و چپ، شاه پرستان و همه را یکسره به باد انتقاد میگيرد،نفی میکند وباذکرپنج کودتا،توطیه های گروه هاواقشارمختلف لایه های اجتماعی- سیاسی را افشا میکند.
او علت سقوط رژیم جمهوری رادودستگی وانقطاب دررهبری نظام،تک تازی و نفهمی برخی از رهبران جمهوری و حواریون دررژیم جمهوری میداند. اومداخله های مستقیم دولت های همسایه به ویژه ایران، پاکستان رادرسقوط نظام ازجمله عوامل خارجی میپندارد.
بر خلاف ادعای گروه های مخالف جمهوری(از شاه پرستان تا مجاهدین)،او جداًنقش شوروی ها رادر قیام هفت ثور و پیش ازوقوع آن،رد میکند.
نویسنده،با استناد برچشمدید هایش می نویسد که رهبروقوماندان قیام هفت ثور،شخص مجهول الهویه ایست که برای احراز قدرت واهداف شومش با مهارت وشارلاتانی،شرق،غرب وهم نیروی های مختلف داخلی را فریب میدهد.او ازهمکاری متقابل بلند پایگان رژیم جمهوری با خلقی ها،شخص وزیر داخله ی رژیم و مسوول درجه اول اطلاعات جاسوسی داخلی رژیم،پرده برمیدارد.
داکترشرق نخستین کسیست که با صداقت وشهامت درین اثر،ازنارسایی های رژیمش انتقاد میکند و مهم ترین علت سقوط راپیش ازهمه،در اشتباهات مرگبار رهبری جمهوری و کمیته ی مرکزی حزبش میداند.
در بخش های آخرین کتابش،همه ی دولت های پس ازجمهوری را آله ی دست بیگانه و جانبدارمی پندارد.
داکتر شرق چنانچه درصحبت ها وديدارهايش بامن ،درین اثرش هم باربارروی استقلال ، آزادی ،غرور ملی،رهايى از وابستگى به بيگانه و…تاكيد دارد . 
درتمام این اثرنویسنده حقانیت رژیم داوود،دستاورد ها وپلان های انکشافی آن و از سوى ديگر توطیه های چپ و راست وسنتریست هاعلیه رژیم را برجسته تبارز داده است .
و اما؛
وقتی اگر ازیک دید عينى وسیرروند جامعه شناسی بدون انگیزه های اعتقاد به ایدیولوژی ها ،سنت ها و عواطف به پديده ها بنگريم، پرداخت به چند مهم درین عرصه ضرورى مى نمايد.
هیچ کسی نمیتواند انکار کندکه یک رژیم ایده آل جمهوری بهتروخوبترازنظام شاهی نیست.
ولی دشواراست باورکرد تاکودتایی كه ازدرون خانواده ی شاهی آنهم توسط کمتراز یک ونیم سد افسرخرد رتبه نظامی،بدون پشتوانه ی توده یی به پیروزی برسد،آنرا با تغییر نظام های شاهی به جمهوریت،دراروپا وسایر کشورها مقایسه كرد.
در اروپای قرن سیزده تا اوایل قرن نزده،این تغییرهادرنتیجه ی انقلاب های بزرگ ووسیع توده یی بوقوع پیوست.خاستگاه آن،ضرورت ها،ناگزیری هاى تاریخی وتحول هاى اجتماعی بود كه منحیث نیروی محرک دگرگونی ها،دوره روشنگری،گذاراز قرون وسطا وانگیزیسیون مذهبی به مدرنیزم اندیشه وپندار را به كرسى نشاند. رنسانس با پيامد هايش چون انقلاب صنعتی،ضرورت جدایی دولت و سیاست از کلیسا ومذهب(سیکیولاریزم) همپا با روند جنگ نیروهای مولد با شیوه ی تولید كهنه ،يعنى تصادم نیروهای عقب گرا با بورژوازی نوخاسته و بالنده،ضرورت زمان بود.
دربیشتراین انقلاب ها،توده های مردم منحیث نیروهای دینامیک،توسط سازمان هایی با اهداف شفاف رهبری میشدند.مردم به آگاهی حد اقل سیاسی دست یافته بودند.به هیمن دلیل این انقلاب ها قدرت دفاع خویش را داشتند و به صورت طبیعی ازآزمون زمان پیروزبدرآمدند.
با تکیه براین فاکت ها،کودتای سردار داوودازکمترین مشخصات عينىيى چنين فورمول ها برخورداربود .پس به خطا رفته ایم كه کودتا های سایرکشورها را با جسارت فردى در فروريزى حاكميت پوسيده در کشور خویش مقایسه کنیم.به دیگر سخن،موقعیت جیوپولیتیک،جیواستراتیژیک و جیواکانومیک کشوروتاریخچه ی شکنندپیدایش آن، با درنظرداشت جوسیاسی جنگ سرد زمان و چگونگی ساختار موزاییک جامعه ما؛به فرسخ ها از زمينه هاى کشورهاى به مثال گرفته شده بدوراست.
بنا بران،بسیار دشواراست تادررابطه با کاپی میکانیکی یا الگوسازی ازان کودتاها،این اندیشه را پذیرفت.البته درین جای شک نیست که هرخیزش سیاسی- اجتماعی میتوانداز تجربه های جنبش های چپ و راست دنیا و کشورهای دیگرالهام گیرد.ولی مجریان کودتای سرطان،نه پلانی برای حال ٰرژیم شان داشتند و نه برای نگهداشت آینده آن.
اینرابايست پذيرفت كه :هرنهاد دگرگون ساز،زمانی ارزش دارد که توان پايايى و دفاع از خودرا داشته باشد. نه رژیمی که در روز روشن به رهبرى فرد نظام ناديده وتعداد محدودافسران، در ظرف چند ساعت ،نقش زمين گردید.
با تکیه برشواهد واسناد،به پندار من ،اقدام رهبرکودتا وبلند پایگان همراهش، بدون ارزیابی دقیق تناسب نیروها،تحلیل وضع ملی و بین المللی،عینیت پدیده ها،عوامل ذيدخل و جالب تراين كه تکیه براعتقاداتى همچو،قسمت وتقدیرو نيروى لايزال ماورالطبیعه يا اوراد و جادو و برخورد های خیالپردازانه واحساساتی ،لاجرم محکوم به زوال است . تاریخ این حقیقت را با تاسف با خشونت برای ما ثابت کرد.
داکترشرق درهردو کتاب ازمجاهدین صحبت میکند.حساب مجاهدین « واقعی!» را با تنظیم های دیوبندی وقُم،سوا میپندارد.غافل ازینکه تفاوت های سرشتی میان مجاهدین سه جنگ افغان-انگلیس ، با مجاهدین معاصرمااندك نه كه نا محسوس است .باید به واژه ی جهاد و پیشینه ی تاریخی آن درنگ کرد.جهاد،ازدیدگاه سیاست مدرن و پسامدرن،بیشتر برنامه های كهنه و مذهبیى را درذهن تداعی میکند كه با عينيت وواقعيت حرکت های سیاسی معاصر فرسنگ ها فاصله دارد ،تا اين كه باسرشت منطقى مطابق به اوضاع و زمان داشته باشد. بنا بران اگر به جنبش های خود بخودی،در برابر نیروی های شوروی كه به خروش آمد،جنبش مقاومت ملی نام داده مى شد،شایدآبروی خیزش های مردم بیشترپاسداری میگردید ،تا دادن ویژگی های مذهبی و جهادی برآن! اما واقعیت های تلخ مى نماياندکه جهاد وانگیزش آن در كشور فقط شاخ به شاخ شدن دوابرقدرت برای حفظ و بسط اهداف ومنافع کلان شان بود كه بر شانه هاى خميدهء مردم نا آگاه از كنه رويداد ها تا مرز فروپاشىی وطن شان تحميل شد. 
داکتر شرق بدون ارایه ی اسناد و شواهد،ازتقسیم کشور به زون های مختلف، که گويا،شوروی ها با همدستی رژیم نجیب الله و گروه های مجاهدین به ویژه جمعیت اسلامی،تلاش های مصرانه داشتند،سخن مى گويد. اما ثابت نشد که رهبران آن رژیم چرا و روی کدام انگیزه یی، چنین نیتی داشته بودند.درین جای شک نیست که با درنظرداشت خرابی اوضاع،دولت نجیب الله می بایست،نقاط امن پشت سنگرها را در صورت فروپاشی رژیم با خودمیداشت تا در روز های دشوار پناهگاهی میبود برای سکانداران رژیم فروریخته. ولى اين هرگز دليلى نميتوان شد بر ادعاى نويسنده.
درین اثر با درنظرداشت بیان حقیقت های تلخ، راوى کدام نسخه و راه حل مشخصی برای حال 
وآینده ندارد.
البته جای شک نیست ،هرگاه نیرنگ تاریخ و جریان حادثه ها،سبب سرنگونی رژیم محمد داوود نمیشد،کشور،مسیر به ترازهمه الترناتیف ها مى داشت ومادچار بحران ،عقبگردو فاجعه های دهشتناک نمیگردیدیم. 
نویسنده چشم دیدهایش را از رویداد های شش دهه ی اخیربا روشنی،نگاشته است.
اینک برهوش پژوهشگران ودست اندرکاران رسانه ها واهل سیاست است که در تکذیب یا تایید و يا شگافتن حقیقت های گفته شده پيرامون آن روزگار،بیشترازپیش درژرفا اندرشوند تا با استفاده و کاربرد این تجارب،برای آینده رهنمود های مشخصی از درس های تاریخی بدست دهند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کودتای پنجم در سقوط دولت جمهوری افغانستان حسن شرق راه پرچم