ببرک کارمل پرچمدارِ بی بدیل در مبارزات ملی و مردمی افغانستان مقالات و سخنرانی های منتخب زنده یاد رفیق ببرک کارمل از دهه ی چهل تا دهه ی شصت خورشیدی تهیه و ترتیب: رفیق شهاب سرمند

بنام رنج های بیکران خلق زحمتکش افغانستان

دوستان عزیز!
سخن در مورد جاویدانه شدن شخصیت برجسته سیاسی ح د خ ا، مبارز دلیر، وطنپرست صدیق و مدافع خلق های رنجدیده کشور ما افغانستان است .
بلی عزیز خواننده!
ساده و راست در این کوتاه نبشته یادی از فرزند صدیق وطن، یکتن از رهبران برجسته سیاسی که درست ۲۶ سال قبل از امروز در دیار مهاجرت به جاویدانگی پیوست اما با عزت در میهن اش که عاشقانه او را و مردم آن سرزمین را دوست میداشت به خانه ابدی سپرده شد که این سفری آسمانی اش خلای جبران ناپذیر را در آن بُرهه زمانی در افغانستان به وجود آورد که این کمبود تا امروز در عرصه مبارزات سیاسی محسوس است.
در مورد رفیق ببرک کارمل رفقای همسنگرش، دوستان، هواخواهان و مخالفین اش مطالب و یاداشت های زیادی را به بدسترس مردم کشور ما قرار داده اند که هر مضمون در مقطع زمانی اهمیت و ارزش خود را داشته است، اکثری از این نوشته ها در داخل و خارج از ح د خ ا مورد جر و بحث و مداقه قرار گرفته است .
میدانیم که زنده یاد ببرک کارمل در مباحثات روی قضایای سیاسی، اجتماعی، دولتی به شمول انحرافات دولتی گفتمان را به رسم حرمت زبان و کلام می پذیرفتند که این شیوه قناعت دهی و سازمان دهی مباحثات را هم قبل از هفت ثور ۵۷ و نیز بعد از شش جدی بکار می گماشت.
ادامه این اصل از چنین شخصیت بزرگ و مطرح در صحنه سیاسی و دولتی می تواند برای ادامه دهنده گان آرمانهای رفیق ببرک کارمل روشی سازنده و اثر گزین باشد .
در اینجا می خواهم پیشنهاد نمایم که به مناسبت سی ومین سالگرد جاویدانه گی رفیق ببرک کارمل نشست حضوری دایر گردد، بهتر آنست که این نشست با شرکت موافقین و مخالفین سازمان دهی گردد.
تا با آنهای که در جوار رفیق ببرک کارمل پرچم مبارزاتی حزب را چه قبل از وحدت با جناح خلق و چه بعد از ایجاد حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان بدوش داشتند دعوت به عمل آورده شود. تا بدین صورت از جریان بحث و گفتگو ها در این نشست مردم افغانستان و اعضای ح د خ ا از آنچه بر حزب گذشته است آگاهی حاصل نمایند.
چرا این طرح ؟
تدویر چنین نشست ها تلاشی است در جهت روشن شدن حقایق که این خود گمانه زنی های گوناگون در مورد رهبری حزب را رفع کرده و ازجانب دیگر تعداد زیادی از اعضای حزب و نسل جوان کشور را در روشنایی حقیقت های زندگی و مبارزه شخصیت های مختلف حزبی ، سیاسی قرار میدهد.
حال هم یاد و خاطره یی از رفیق ببرک کارمل :
با رفیق ببرک کارمل و اندیشه های او از گذشته های دور از طریق رسانه ها، میتنگ ها و نشست های سازمان جوانان آشنایی داشتم، باری در یکی از جلسات مشترک شهر و ولایت کابل ( س . د . ج . ا ) از آغاز تا به ختم جلسه کنار هم قرار داشتیم و در همان نشست من مواظبت و حمایت شانرا به نسل جوان از ژرف های قلب احساس کردم .
باید به صراحت نوشت که نه تنها من، بلکه بسیاری از کادر های سازمان جوانان رفیق ببرک کارمل را به مثابه رهبر و شخصیت فعال و مدبر سیاسی می شناختیم، که گذشت زمان و تاریخ کشور ما بر برداشت ما صحه گذاشت و به خصوص اینکه ما کادر های سازمان جوانان با قلب و وجدان پاک انقلابی به این برداشت رسیده بودیم.
حال که زنده یاد رفیق ببرک کارمل در بین ما نیست، اما صدا و آرمان شان تعدادی زیادی از فرزندان وطن را مجذوب خود ساخته و عده کثیری از فرزندان حزب که در پیوند با آرمانهای انسانی، وطنپرستانه و خدمتگذاری به مردم وطن قرار دارند، مدیون آموزش های این رهبر دانا و توانا هستند.
بعد از آنکه رفیق ببرک کارمل در مسکو تبعید شد و زندگی پر درد مهاجرت و سخت تحت تعقیب را در پایتخت شوروی سابق آغاز کرد دیدار های منظمی با ایشان داشتم .
درس ها و خاطرات ماندگاراز رفیق ببرک کارمل در این دیدار ها :
از این دیدار ها آنچه من دریافتم و آموختم همانا صداقت به آرمان ها، پابندی به تعُهد، استوار و حرمت گذاشتن به رفاقت بود .
تواضع و فروتنی، برد باری و متانت، مبارزه و مقاومت در برابر دشواری ها، برخورد منطقی به انتقادات، خون سردی در برابر تُهمت زنیها اوصاف برجسته بود که همه را در سیمای شان به خوبی میتوانست مشاهده کرد .
رفیق ببرک کارمل بعد از برکناری از سمت های منشی عمومی کمیته مرکزی حزب و رئیس دولت هر گز تمایلی به موقف و مقام را از خود بروز نه داده، دایماً به صفت عضو عادی حزب با هدف خدمت به مردم و وطن و نجات وطن از هیولای فقر و جهل می اندیشید و آگاهانه مبارزه می کرد.
رفیق ببرک کارمل بعد از تبعید به شوروی وقت از وضع نابسامان حزب و دوری رهبری حزب از مرام حزب متاثر بود و نیز از روال حاکم در حزب به خصوص اختلافات بین رفقا رنج میبرد و تاثر خود را ابراز میکرد.
تا زمانیکه رابطه ما با در نظر داشت قیودات وضع شده در مسکو و بعد از آن در کابل ادامه داشت ما شاهد آن بودیم که او عاشق مبارزه درون حزبی بود و هیچوقت صدا و طرح ساختار تشکیل جداگانه از حزب را به سر نداشت، از همین سبب هم بود که با تمام دشواری ها و تهدید ها تا پایان عمر با حزب خود بود و به رسم عضویت در حزب و اصولِ عضویت در حزب را با افتخار رعایت میکرد.
با آنکه حزب با نام جدید یعنی حزب وطن مسما گردید، رفیق کارمل هرگز در پی جدا شدن از این حزب نه بود.
درسی دیگری که از ایشان فرا گرفتم عبارت از مبارزه بی امان علیه انحرافات در داخل سازمان های حزبی می باشد.
ببرک کارمل با دیدگاه های دور اندیشانه و پیوند با خلق های جهان ، به خصوص مردم زحمتکش کشور های همسایه ( پاکستان و ایران ) با دید و برداشت علمی با محبت و علاقه مندی یاد می کرد.

اما با دولت های مستبد و افراطیون مذهبی با قاطعیت و درایت مبارزه میکرد . رفیق ببرک کارمل با جهان سرمایه در راس امپریالیزم امریکا و با سیاست های سایر کشور های رشد یافته سرمایه داری آشتی ناپذیر بود.
در مورد سجایای آن مرد مبارز و وطنپرست، مردم دوست و شخصیت برجسته سیاسی هر قدر بنگاریم بسنده نخواهد کرد، اما چه خوب اگر شیوه زنده گی سیاسی آن رفیق بزرگ را سرمشق عمل خود قرار دهیم.
رزمنده گان صدیق ح . د . خ .ا آرمانها ، اهداف و مرام زنده یاد ببرک کارمل و شخص شان را جاویدانه در خاطر دارند.
بگذار به خاطر رنج های بیکران مردم، زیر سقف واحد مبارزه به خاطر اهداف والای خدمت به انسان زحمتکش منسجم شویم.

روان رفیق کارمل و همه مبارزان راه وطن شاد، یاد و کارنامه های شان گرامی باد

***

هموطنان گران ارج ،
باید یاد آور شد : هدف از باز نشر مضامین زنده یاد ببرک کارمل هر گز معبُد پرستی ، کیش شخصیت و یا تجارت به نام و با شخصیت شان نبوده و نیست .
شخصیت های برجسته سیاسی و مبارزین راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در همان عصر از حیات سیاسی و اجتماعی شان درج و ثبت اوراق تاریخ کشور گردیده که نیازی به تظاهر ندارند . زنده یاد ببرک کارمل نیز از جمله یکی از آ‌ن شخصیت ها میباشد .
هدف از نشر مضامین عبارت از انطباق آن در شرایط کنونی به خاطر یافتن راه حل بحران موجود در کشور میباشد نه خود را در زیر نام و فوتوی شان متبارز ساختن و یا به تجارت سیاسی پرداختن .
سرمند
 
درس های از نهضت اعتصابی
کار گران کشور مانویسنده: ببرک کارملنهضت چند ماهه اخیر اعتصابی کارگران کشور (بعد از اول می)مهمترین وظیفه ئی را برابر ما قرار داده است که از کلیه وظایف مهم دیگر به مراتب مغلق تر ، مهمتر و پیشرو تر است . درک درست و گرفتن درس صحیح ازین نهضت نوین امریست بس ضروری و خلاق .
هم اکنون نهضت جوان کارگری وطن ما در معرض آزمایش قرار دارد و هرگاه کارگران ما از لحاظ ایدیولوژی و سیاسی حاضر السلاح نباشند ، به مشکل میتوانند از ین آزمایش تاریخی پیروزمندانه برون آیند .
طی چند سال اخیر شیفتگی عمومی جوانان تحصیل کرده و محصلان به تیوری علمی و ایدیولوژی طبقه کارگر و گرایش نسبی آنان بسوی کارگران ( به موازات جنبش خود به خودی کارگران ) در بیداری روح ، زندگی و مبارزه کارگران کشور نقش قابل ملاحظه یی را ایفا کرده است که در نتیجه کارگران توانستند ، خوشبختانه بدون سپری کردن دوره نهضت مطلقاً خود بخودی طغیان آمیز ( حتی میتوان گفت ) پا به مرحله نهضت «آگاهانه » بگذارند . ولی مع الوصف نهضت اعتصابی اخیر کشور بیشتر شکل جنینی آگاهانه را در بر دارد و نا گزیر خالی از اشتباهات و نواقص نمی باشد ، که بمنظور در نظر داشتن و رفع آنها در آینده جوانب نا مساعد آن را به شکل فورمولبندی شدهٔ زیرین یاد داشت مینمائیم :
– کارگران تجارب لازم در زمینه نهضت اعتصابی نداشته و مبارزه شان با شتت و پریشانی فکری همراه بوده است .
– نهضت بدون تشکیل واتحادیه های کارگری و رهبری علمی و آگاهی سیاسی حرکت میکرد .
– همبستگی و روابط مستحکم میان کارگران یک حوزه کارگری و سراسر کشور وجود نداشت و تا اکنون ندارد .
– بعضاً طی اعتصابات ، خواستهای اقتصادی کارگران ، بخصوص خواستهای نهائی آنان ، بدون مطالعه اوضاع و احوال و تشخیص شرایط با قطیعت تام و بصورت فوری مطالبه میشد . باین معنی که کار گران بدون تفریق مطالبات حداقل و حد اکثر خویش شیوهٔ واحد مبارزه را در هردو مورد تعقیب می نمودند و بعضاً در جریان اعتصاب و تظاهرات ، شعار های از چوکات هدف معین مبارزه خارج میگردید . این وضع بهانه ئی بود بدست ارتجاع ، تا نه تنها به خواستهای قانونی کار گران جواب مثبت ندهد ، بلکه فرصتی را بدست آورد تا بسر کوبی آنان بپردازد .
– نهضت اعتصابی ، تظاهرات خیابانی ، راه پیمائی های مسالمت آمیز ، بدون در نظر گرفتن زمان لازم ، بیش از اندازه طول میکشید و بعضاً کارگران در وضعی قرار میگرفتند که تکلیف خود را نمیدانستند و نیروی مقاومت را از دست میدادند .
– بعضی اوقات در اثر مداخلات نا درست و غیر اصولی جریانات مختلف سیاسی و بنا بر اختلاف میان آنها بخصوص فتنه انگیزی ارتجاع در زمینه ، موجب آن میگردید که کارگران به جهت های مختلف سازشکاری راست و ماجراجوئی کشانیده شوند و در نتیجه ارتجاع فرصت مییافت که بغرض ایجاد بد بینی و تولید یأس در میان کارگران به تفتین بپردازند .
با وصف اینکه درجریان نهضت اعتصابی اخیر کشور نواقصی اجتاناب نا پذیر در اوضاع و احوال کنونی ــ در کار برد اما به با افتخار باید یاد آور شد که این نهضت در مجموع خود مشحون از شور و شوق و مبارزه ، از درسهای آموزنده و گرانبها ، درخشان و خلاق بوده است .
درسهای آموزنده ، پر افتخار و درخشان نهضت جوانان اعتصابی کشور :
– بطور کلی کارگران در هر اعتصاب ( در شرایطی که فتنه انگیزی نمیتوانست میان کارگران رخنه کند ) از خود چنان انظباط کارگری ، همبستگی ، برادری ، رفاقت ، نظم ، اصولیت ، هشیاری ، دلیری و قهرمانی نشان میدادند که شاید در تحت شرایط مشابه کمتر نظیری در جهان داشته باشد .
– در جریان اعتصابات و تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی نمونه های از همبستگی کارگران با دیگر طبقات و اقشار دموکراتیک اعم از دهقانان ، پیشه وران ، روشنفکران بملاحظه رسیده است که در تحت شرایط مشابه باز هم در جهان کمتر سابقه دارد .
– بعضاً در نهضت اعتصابی مسالمت آمیز کشور ، مطالبات اقتصادی با مطالبات سیاسی توأم میشد که البته از لحاظ شرایط و تاکتیک باعث تحریک ارتجاع میگردید ، ولی از لحاظ دور نمای آینده نهضت کارگری کشور طلایه درخشان و با عظمت مبارزه نشان میداد و درک ماموریت تاریخی قدرت پیشاهنگی و صلاحیت رهبری طبقه کارگر ( پرولتاریا)ی کشور را در نهضت دموکراتیک و ملی آشکار میساخت .
اینها درسهای بزرگ ، پر افتخار و گرانبها ئیست از نهضت اعتصابی وطن ما !
جهت تصریح موضوع با ید خاطر نشان ساخت ، بار ها بملاحظه رسیده است که وقتی نهضت مسالمت آمیز اعتصابی تبدیل تظاهرات و مارش های مسالمت آمیز خیابانی گردیده است ، دیگر زحمتکشان شهر و ده و روشنفکران نیز بسوی کارگران رو آورده اند . کارگران آگاه و روشنفکرانی که به تیوری مترقی و ایدیولوژی طبقه کارگر معرفت نسبی داشتند ، چنان قدرت رهبری و پیشاهنگی بینظیر و آموزندهٔ یی از خود نشان داده اند که با عث اعجاب و ستایش عموم گردیده است و ارتجاع را از جا تکان داده و حتی در بعضی قسمت ها آنرا وادار بعقب نشینی و مجبور به قبول مطالبات اقتصادی کارگران گردانیده است .
حمله ارتجاع به نهضت اعتصابی کارگران :
بعد از اینکه نهضت اعتصابی و تظاهراتی مسالمت آمیز و قانونی کارگران کشور طی پنجماه ( در حدود چهل اعتصاب و تظاهرات و مارش صورت گرفت و در آن بیش از سی هزار کارگر صنعتی ، معدنی و ساختمانی شرکت فعال داشتند ) مؤ قتاً فرو نشست ، هیات حاکمه ارتجاعی دست به اقدامات آتی زد :
– با ایجاد فضای اختناق و فشار بیسابقه ، تمام مراکز کاگری را تحت نظارت دقیق قرار داد .
– اغلب خواستهای قانونی و تعهداتیکه کار فرمایان و آمرین پروژه ها و والی ها و نمایندگان محلی حکومت و حتی وکلای شوری سپرده بودند ، زیرپا گذاشته شد .
– در حدود بیش از هفتاد کارگر آگاه از فابریکات جنگلک ، مطبعه دولتی ، فابریکه نساجی گلبهار ، فابریکه سپین زر قندوز ، پروژه استخراج نفت و گاز شبرغان وغیره بطور غیر قانونی به اشکال توطئه آمیزی باز داشت و یا به محاکمه های دستوری کشانیده شدند .
– در حدود بیش از (۶۰۰) کارگر آگاه ، تکنیشن ، انجینر و کار گران شعبات از کار اخراج و به لشکر تقریباً صدهزاری کارگران ماهر و نیمه ماهر بیکار و بینوا سوق داده شدند .
– ساده ترین حرکات و رفت و آمد های کارگران تحت تعقیب قرارگرفت .
– هرگونه وسائل بکار برده شد تا در اثر تحقیر ، توهین ، تعذیب جسمی تهدید ، فشار و آزار کارگران را به تسلیم وا دارند .
– « فهرست سیاهی » از کار گران آگاه ترتیب و به اغلب موسسات تولیدی و ساختمانی اطلاع دادند تا بآنان کار داده نشود .
رهنمود های مبرم روز برای نهضت کارگری :
مسلم است ماهیتاً هیات حاکمه ارتجاعی کشور نسبت به طبقات زحمتکش و در رأس آنها طبقه جوان کار گر از خود کینه خاصی نشان میدهد و در هر مورد و در هرزمینه بمحض اینکه خود را با اجتماع قانونی ومسالمت آمیز خلق کار گر مواجه ببیند ، بدون تردید به دسیسه و اختناق و حتی به سر نیزه توسل میجوید . لذا از آنجائیکه هنوز تناسب قوا از یکسو بنفع ارتجاع سیاه کشور است و از سوی دیگر نهضت کشور از لحاظ کمی و کیفی کوچک و فوق العاده جوان میباشد و تا کنون بمدارج لازم رشد سیاسی و طبقاتی خود نایل نیامده است ، لازم می افتد که با فراگرفتن درسها و تجارب گرانبهای که از نهضت اعتصابی و تظاهرات مسالمت آمیز کارگران وطن بدست آمده خط مشی جاری فعالیت کارگران ، در جهت حصول مطالبات شان روشن گردد :
بعقیدهٔ ما در وضع کنونی میتوان برخی رهنمودهای مشخص و مبرم ذیل را برای قوتمندی مجدد نهضت کارگری کشور طرح کرد که بر حسب آنها کارگران و عناصر آگاه وطن مطابق تجارب خود میتوانند فعالیت خویش را استواری بخشند .
– باید بدرجهٔ اول میان خواست های فوری مطابق به قوانین موجود و خواستهای عهمده تر بعدی کارگران فرق گذاشت .
به این معنی که خواستهای قانونی را باید شعار فوری قرار داد ، ولی خواستهای دیگری را که تا کنون در چوکات قانون کشوری آورده نشده است ، بدرجهٔ دوم در دستور مبارزه گنجانید ، تا دولت ناگزیر بوضع قوانین دموکراتیک و مترقی کار و کار گری گردد . مبارزه در راه قسمت اخیر الذکر مطالبات باید با پیگیری وتحمل ، با هوشیاری کارگری صورت گیرد و زمان لازم مبارزه برای آن در نظر گرفته شود .
– طبق ماده ۳۲ قانون اساسی ، کارگران آگاه باید از همه اولتر در فکر تهیه و تدارک مقدمات تشکیل اتحادیه ها و سندیکا های کارگری گردند ، تا سلاح مقدماتی و قانونی مبارزه اقتصادی بدست آید و البته باید در نظر گرفت که ایفای این امر هوشیاری ، دقت و کوشش بسیار را ایجاب میکند . همچنان باید مرامنامه و اساسنامه و فعالیت این نوع سازمانهای توده ای به ترتیبی تنظیم شود که با قوانین موجود مطابقت کند . تا پولیس و مقامات دولتی نتوانند به بهانه مخالفت با قانون از تشکیل و فعالیت آنها جلو گیری کنند .
– کارگران آگاهی که برای برآورده شدن مطالبات اقتصادی کارگران کار میکنند باید وضع موسسهٔ تولیدی و ساختمانی را دقیقاً مطالعه کنند و براساس خواستهای بسیار ضروری و مشخص ، تدریجاً میان رفقای کارگر خود اندیشهٔ قانونیت خواستها ، روحیه انظباط و همبستگی و اتحاد نظر و عمل دستجمعی را تعمیم دهند ، از قبیل افزایش معقول دستمزد ، بهبود شرایط کار ، محدود ساختن ساعات کار بحدود قانونی ، تادیه دستمزد اضافی به نسبت کار اضافی ، بیمه در مقابل حوادث ناشی از کار و بیکاری و بیماری ، جلو گیری از اخراج خلاف قانون مقررات و قرار دادهای کارگران ، تامین وسائل تامیناتی در برابر کار و دیگر خواستهای ضروری مطابق اوضاع و شرایط و وضع مشخص کار … وغیره .
الته پس از آنکه مطالبات معین در میان کارگران عمومیت پیدا کرد ، آنگاه میتوان با در نظر گرفتن شرایط ، عمل دسته جمعی را با توجه به روحیه و حدود درک و مقاومت کارگران و انتخاب صحیح زمان ، مطابق به شیوه های ذیل عنوان کرد :
ارسال نامه های دسته جمعی به مدیر و یا رئیس مؤسسه تولیدی و یا ساختمانی ، بوزارت صنایع و معادن ، بمراجع حکومتی ( ولسوال یا والی ) ، مکاتیب سرگشاده به شوری و جراید و شکایت جمعی بمراجع حکومتی و مقامات قضائی ، تعین نماینده و هیات نمایندگی برای مذاکراه و بحث با کار فرما یا آمر پروژه ، دست کشیدن محدود از کار بعنوان اعتراض ، اعتصاب کوچک ( با تعین زمان معین و محدود ) و اعتصاب عمومی و غیره .
ولی در هر حال باید اعتصابات از چوکات انظباط کارگری بجانب ماجراجوئی و هرج و مرج طلبی نگراید و حتی الامکان بهانه ئی برای حمله متقابل ارتجاع داده نشود و شعار ها از حدود معین شرایط مبارزه تجاوز نکند.
باید در نظر داشت که در ین مرحله و در تحت شرایط موجود ، عمل جمعی مسالمت آمیز و قانونی و خواست مشروع در صورت پیروزی خود ( ولو جزئی هم باشد )وسیله نیرومندی برای تشکیل اتحادیه ها و سندیکا های کارگری وشناسائی رسمی حق اعتصاب کارگران در عمل و ایجاد شور و شوق کارگری بشمار میرود و گام بگام کارگران را بسوی مبارزه وسیعتر دموکراتیک جلب میکند ، امر توسعه و تحکیم نهضت را بخاطر تحصیل آزادیها و حقوق دموکراتیک عمومی خلق تسهیل مینماید و امکان قانونی را (در پهلوی دیگر امکانات ، اشکال و صورتهای مبارزه مطابق به شرایط که باید از نظر دور نداشت ) برای توسعه جنبش وسیع سیاسی و ایدئولوژیک خلق کارگر تهیه تدارک میورزد .
نتیجه :
تجربیات چند ماه اخیر نهضت کارگری کشور و نتایج حاصلهٔ از آن ، مبین این حقیقت است که کارگران پیشرو وپیشتاز کشور اولین ضربه را به ارتجاع سیاه وارد ساختند که در اثر آن نخستین نور آزادی بر خلق رنجدیده افغانستان تابیدن گرفت .
اکنون باردیگر هیات حاکمه کشور علیه ابتدائی ترین آزادیهای مردم دست به تعرضاتی زده و باز هم در فکر توطئه ئی وسیعتر است . فئودالها، سوداگران بزرگ دلال ، ماموران بزرگ ملاک وتاجر پیشه رشوه ستان مواضع خود را مستحکم میسازند ودر همه جا بر کار گران ، دهقانان ، محصلان کارگران دفاتر ( ماموران پائین رتبه ) ظلم وستم روا میدارند و در اطراف و اکناف کشور ،در همه جا اعمال خود سرانه و استبداد قرون وسطائی مقامات حاکمه بمشاهده میرسد و مردم تحقیر میشوند . «ولی درس های تلخ بهدر نخواهد رفت »، خلق افغانستان دیگر آن خلق بیحال و خواب آلود نیست . کارگران جوان وطن و ایدئولوژی پیشرو عصر ما « شیوه مبارزه را به آنها میاموزد و آنان را بسوی پیروزی رهنمون خواهد بود ».
در نتیجه این درسهای اعتصابی و پیشروی روز افزون نهضت کار گری کشور ، به بانگ رسا اعلام میداریم که پیکار قطعی هنوز در پیش است و در مقابل ما ارتجاع با تمام نیرویش قرار گرفته است . لذا ضرورت حکم مینماید که هر چه زود تر بعمل خود بخودی و « غیر آگاهانه » نهضت کارگری خاتمه داده شود و تلاش پیگیر بعمل آید تا نقش شوری مترقی و « عناصر آگاه » بمثابه رهبران نهضت خود بخودی کارگری بسط و توسعه یابد .
قانون عینی تکامل جامعه حکم مینماید که طبقه کارگر افغانستان به پیشاهنگی سازمان واحد و متمرکز سیاسی خود رشد و تکامل خواهد کرد و از تجارب خود درس خواهد گرفت ؛ در جریان نهضت از پیچ و خم های مبارزه آگاهتر ، دلیر تر ، هوشیار تر ، مؤثر تر ، آبدیده تر و سربلند تر بیرون خواهد آمد و پرچم پیروزی و آزادی را برخواهد افراشت ؛ مبارزه اقتصادی و مبارزه عمومی سیاسی را علیه طبقه حاکمه ارتجاعی کشور در پیشاپیش نهضت آزادیبخش با هم درخواهد آمیخت ؛ در جریان مبارزه بر حسب رسالت تاریخی خویش نهضت دموکراتیک و ملی افغانستان را رهبری ( هژمونی ) خواهد کرد . با اتحاد نزدیک دهقانان و دیگر نیرو های دموکراتیک و « عناصر زنده و پاکدامن»کشور آنرا به آخر خواهد رساند ، پایگاهای ارتجاع را در سراسر کشور منهدم خواهد ساخت ، یوغ استبداد و مقاومت هیات حاکمه و ارتجاعی را در هم خواهد شکست و سر انجام نظام نوین و مترقی دموکراتیک خلق و جامعه را که بمثابه آرمان و هدف غایی ماست ایجاد خواهد کرد .

پیشگفتار

اگر همزیستی مسالمت آمیز را از بنیاد تاریخی آن مورد مطالعه گیریم و اگر به بیانیهٔ «کنفرانس باندوگ» که در سال ۱۹۵۵ در باندوگ اندونزی دایر شد نظر اندازیم به اصول پذیرفته شده همزیستی مسالمت آمیز سر میخوریم وبه صراحت میابیم اینکه : اساس همزیستی مسالمت آمیز را در بین کشور های که دارای رژیم های اجتماعی مختلف نیز میباشند زندگی صلح آمیز و تامین منافع مشترک تشکیل میدهد .
افغانستان کشور عزیز ما که شور بختانه بنا بر مداخلات ایالات متحده امریکا در افغانستان و اثر گزینی بالای کشور های همسایه ما به خصوص پاکستان، این اساس و اصول پذیرفته شده (کنفرانس باندونگ ) زیر پا گردیده و کشور ماقربانی شد و این قربانی تا اکنون به اشکال مختلف آن ادامه دارد .
در این شور بختی کشور ما و استقرار نظام های خود کامه و مستبد که افغانستان را به زندان بین المللی تبدیل نموده است نقش ایالات متحده امریکا و شرکای منطقوی آن اظهرمن الشمس بوده و سکوت سازمان ملل متحد به خصوص شورای امنیت آن سوال برانگیز ، درد آور و از عجایب زمان میباشد .
بر گرفته شده از شماره بیست و هفتم جریده وزین پرچم سال ۱۳۴۷

سیاست بیطرفی و مستقل
صلحجویانه ضامن استقلال ملی کشور است

ببرک کارمل

در این اواخر بعضی از محافل حاکمه ارتجاعی و عناصر به اصطلاح «ملی» و در بعضی از جراید پیرامون سیاست بیطرفی و همزیستی مسالمت آمیز تبصره های ناشیانه و «خطر ناکی» می نمایند . این عناصر و محافل مسایل مربوط به کشورهای سوسیالیستی را مصنوعاً در ارتباط با مناسبات سیاسی و اقتصادی افغانستان و کشور های دارای سیستم های مختلف اجتماعی قرینه سازی های نادرست کرده و از آن نتیجه گیری های غیر واقعی و غیر ملی و ضد راه تکامل جامعه بشری به عمل می آورند .این محفل در توطیه و فتنه انگیزی اند تا خصلت ضد امپریالیستی سیاست بی طرفی (سیاست عدم تعهد) را در بسیاری موارد تضعیف کنند. دست آورد های نسبی چند سال اخیر کشور را که محصول شرایط عینی و تعقیب نسبی بی طرفی میباشد از بین ببرند ، کشور را به راه هوا خواهی از امپریالیزم سوق دهند ،
مناسبات افغانستان را با کشور های صلح دوست مغشوش سازند و سیاست بیطرفی بالنسبه « مثبت» افغانستان را به جهت سیاست بی طرفی غیر ملی و خنثی و تسلیم طلبانه بکشانند .
این شبح سیاه و وضع ناگوار سیاسی ایجاب میکند که یک بار دیگر خصلت سیاست بیطرفی و مستقل صلحجویانه ملی را توضیح دهیم تا مردم ما فریب سیاست سفسطه و مغالطه و بهانه جوئی مرتجعین و هوا خواهان امپریالیزم را نخورند !
بر کسی پنهان نیست که در کشور ما در دورهٔ هفت شوری ( ۱۳۲۸- ۳۱ ) از طرف نیرو های « جبهه ملی » در داخل شوری و خارج از آن و در سالهای بعد از لویه جرگه سال ۱۳۳۴ فعالیت های بالنسبه مهمی در جهت تحکیم استقلال سیاسی و جلب کمکهای اقتصادی و تخنیکی از کشور های صلحدوست بخصوص اتحاد شوروی و در جهت اتخاذ سیاست بیطرفی «مثبت» صورت گرفت .
رکود اقتصادی ، اراده بالقوه خلق کشور دشمنی تاریخی ملت افغانستان علیه استعمار و امپریالیزم ، مسأله پشتونستان ، پیدایش پکتهای تجاوز کارانهٔ نظامی سنتو و سیاتو در همجواری افغانستان ، احتیاج مبرم به اجرای پلان های اقتصادی ، فقدان اعتبارات مالی و سرمایه و وسایل لازم برای زیر سازی اقتصادی از قبیل سرک ، بند برق و میدان هوایی وغیره و تربیت پرسونل فنی از یکسو ، نیروی روز افزون و نقش سوسیالیزم و ضعف امپریالیزم و اوج گیری موج های جنبش های آزادی بخش ملی کشور های آسیا و آفریقا ، دشمنی ، بی اعتنایی و استخفاف و عدم کمک مساعد و لازم از جانب کشور های سرمایه داری غرب به خصوص امریکا در برابر مسأله ملی پشتونستان و برای اجرای پلان های اقتصادی از سوی دگر ، همه منحیث المجموع عوامل ملی بود که افغانستان را متوجه آن ساخت تا با «احتیاط» سیاست یک جانبه و وابسته کشور را به جهت نسبی مستقل ملی سوق دهد .
این تغیر جهت در آن وقت عنصر جدیدی در سیاست خارجی افغانستان بود که تا کنون علی رغم اعتراضات و انتقادات برخی از تنگ نظران سیاسی مورد تائید و پشتیبانی ما قرار گرفته است. حقایق نشان داد که با بسط مناسبات مذبور چطور سیاست و اقتصاد کشور از حالت یکجانبه و راکد سابق خود خارج شد و بصورت نسبی کاریکه از لحاظ رشد اقتصادی – اجتماعی در چهل سال صورت گرفته نتوانست در جریان چند سال دو پلان پنجساله با وصف کندی رشد ، فساد دستگاه اداری دولت و ملیونها حیف و میل و سوء استفاده و مصارف زاید اداری و ارتشاء و کار شکنی های محافل امپریالیستی و استبداد بعمل آمد .
ولی متاسفانه در همان هنگام محافل امپریالیستی به اتکاء به ارتجاع داخلی تمام نیرو و وسايل خود را برای خنثی ساختن این وضع سیاسی جدید کشور و تحکیم و احیای مواضع خود به کار می برند. حمله به سیاست بیطرفی کشور ما و تلاش برای تضعیف وبی پایه کردن آن هم از داخل و هم از خارج بعمل می آمد .
جان فاستر دالس سابق وزیر خارجه ایا لات متحده امریکا می گفت که سیاست بیطرفی« منافی اخلاقی» است و حتی خواستار آن بود که کشور های تعقیب کننده سیاست مستقل مورد مجازات اقتصادی و سیاسی قرار گیرند. جای هیچگونه تعجب نیست که درین روزها حملاتی از این نوع از طرف محافل ارتجاعی سیاسی کشور ما علیه سیاست بی طرفی و سیاست همزیستی مسالمت آمیز صورت میگیرد .
دول امپریالیستی می کوشند از ضعف اقتصاد ی کشورهای کم رشد آسیا و افریقا منجمله کشور ما استفاده کنند و راه تکامل مستقل ملی آنها را انحراف دهند .
دپلوماسی امپریالیزم برای ایجاد و تشدید اختلاف و تولید تصادم میان کشور های بیطرف و غیر متعهد و جلو گیری از بیطرف شدن کشور های متعهد و وابسته به امپریالیزم و بر هم زدن وحدت و اتحاد کشور های آسیا و افریقا و خراب کردن روابط آنها با کشور های سوسیالیستی ، بخصوص اتحادشوروی ، تلاش می نماید .
همچنان ارتجاع جهانی برای حمله به این وحدت و به سیاست بیطرفی مستقل صلحجویانه و فعال و سیاست همزیستی مسالمت آمیز از حوادث ناشی از دسایس امپریالیزم میان کشور های غیر متعهد و همچنان میان کشور های سوسیالیستی استفاده وسیع تبلیغاتی می نماید که برای نیروهای ارتجاع داخلی این کشور ها بهانه قرار میگیرد .
پیروان جان فاستردالس بار دیگر به نغمه سرائی کهن آغاز نموده و چنین مدعی اند که گویا تعقیب سیاست بیطرفی فعال و مستقل ملی ماهیت بیطرفی را ندارد و در اکثر موارد به نفع اردو گاه سوسیالیستی تمام میشود و آلهٔ دست «کمونیزم بین المللی» است. این طرز تفکر بخصوص وقتی آشکار میگردد که پای مبارزه با تجاوز استعمار و امپریالیزم ، با فاشیزم و جنگ مبارزه در راه صلح ، استقلال ملی و دموکراسی و ترقی در میان باشد .
پیروان دالس نمی خواهند به این واقعیت اعتراف کنند که ماهیت سیاست بیطرفی و مستقل صلحجویانه ملی عبارت است از :
– پشتیبانی از اصول همزیستی مسالمت آمیز ، مبارزه در راه صلح و خلع سلاح و منع سلاح ذروی ،
– پشتیبانی دایم از جنبشهای آزادی بخش ملی ،
– امتناع از شرکت در بلاکهای نظامی و دیگر پیمان های اسارت آور اقتصادی و سیاسی،
– امتناع از واگذاری خاک خود برای احداث پایگاههای نظامی بدول خارجی،
– اجتناب از از شرکت در توطئه های جدید امپریالیستی و ارتجاعی ،
– ایجاد روابط نزدیک با کشور های مترقی و صلح دوست که از صلح ، استقلال ملی ، دموکراسی و سوسیالیزم دفاع میکنند و کمکهای اقتصادی و تخنیکی آنان در جهت ایجاد اقتصاد ملی و تامین استقلال اقتصادی کشور های کم رشد آسیا و افریقا بدون اغراض و قید و شرط سیاسی صورت میگیرد .
شاگردان دالس باید بدانند که دیگر سلاح زنگ زده ضد جریانات ترقی – واقعی نیروی تجهیز کنندهٔ خود را از دست داده است و خلقهای آسیا ، افریقا و امریکای لاتین به این درجه از رشد خود رسیده اند که دیگر فریب دامهای استعمار گران و امپریالیستها و هوا داران داخلی آنها را نمی خورند و بخصوص در کشور ما دیگر این سلاح زنگ زده از کار می افتد زیرا این حقیقت هر روز روشنتر میگردد که سیاست عدم تعهد و بیطرفی و مستقل ملی خصلت آشکار ضد امپریالیستی دارد و ماهیتاً یکی از اشکال مبارزه ضد امپریالیستی است ، لبه تیز آن علیه ستمگری استعماری ، علیه سیاست امپریالیستی ، شکل بلاک های نظامی و تدارک سوء قصد هائی به آزادی و استقلال ملی متوجه است .
همبستگی خلقهای آسیا و افریقا یک بار دیگر در دفاع از خلق قهرمان ویتنام در قاهره ، آنهم در وضع فعلی ، جواب دندان شکنی بود در برابر تبلیغات سوء نیرو های ارتجاعی جهانی و دشمنان سیاست بیطرفی کشور های بیطرف هم اکنون نه تنها هوا داران همکاری دوستانه و مبتنی بر برابری حقوق بین تمام کشور ها استند ، بلکه در حل مهمترین مسايل بین المللی به سهم خود کمک های ثمر بخشی می نمایند .
سؤال علمی و دقیقی طرح میگردد: آیا سیاست بیطرفی افغانستان پایهٔ عینی دارد و یا تمایلات ذهنی آن را به وجود آورده است؟
در این شک نیست که عوامل ذهنی تا حدودی در تعیین سیاست خارجی کشور نقش خود را بازی میکند ، ولی باید جداً خاطر نشان ساخت که از لحاظ عینی سیاست بی طرفی ناشی از جریان عمومی تکامل مناسبات بین المللی دوران کنونی است که خصلت دوستانه و ضد امپریالیستی دارد و معلول تغیراتی است که در عرصه جهانی به نفع صلح و سوسیالیزم رخ داده است .
در اینجاست که سیاست بیطرفی مستقل ملی افغانستان نمی تواند دستخوش هوا و هوس این و آن قرار گیرد و نباید اجازه داد تا مرتجعین و عناصر فیودال و گروه تجار بزرگ و ملاکین بورژوا – بیروکرات به بهانه «استقلال و وطن» با ملیونها دستبرد خود از کیسهٔ ملت زندگی مرفه آینده خوش را در آغوش کشور های سرمایه داری غرب و امپریالیستی تضمین کنند و« بهانه » تبلیغاتی برای خود تهیه ببینند ، آشتی و سازش را با دشمنان استقلال ، وطن و خلق افغانستان که پیشهٔ دیرینهٔ آنهاست باز هم بسط و توسعه دهند. نیرو های صدیق ملی و وطنپرست و ترقی خواه دموکراتیک خلق افغانستان نباید هوشیاری خود را از دست بدهند !
باید این آقایان پیرو جان فاستر دالس توجه خود را به این نکته مبذول دارند که سیاست بیطرفی و همزیستی مسالمت آمیز افغانستان از همان روزهای اول قیام مسلحانه ملی خلق ما علیه امپریالیزم انگلیس ،خصلت عنعنوی و شرافت ملی را به خود گرفته است و مانند کشور های عربی بر زمینه مبارزه علیه تجاوز و دسایس و تهدید محافل امپریالیستی رشد و توسعه می یابد و هیچ گونه توجیهٔ دیگر نمی تواند داشته باشد. سیاست بیطرفی فعال و مثبت و یا سیاست واقعی مستقل ملی از هر لحاظ نقطهٔ مقابل سیاست خارجی هوا خواهی از امپریالیزم ، ضدیت با جنبشهای آزادی بخش ملی ، سوسیالیزم و جریانات ترقیخواه است. سیاست واقعی مستقل ملی با مناسبات بین المللی طراز نوین که پایه های آنرا اصول صلح ، برابری حقوق ، حق ملل در تعین سرنوشت خویش ، احترام به استقلال تمام کشور ها تشکیل میدهد ، ارتباط منطقی و جهانی دارد و کاملاً روی منافع ملی استوار است .
سیاست مستقل ملی و صلحجویانه مبتنی بر اصول همزیستی مسالمت آمیز و مبارزه فعال علیه امپریالیزم در عرصه بین المللی به کشور ما امکان میدهد که :
– نقش روز افزونی را در امور بین المللی ایفا نماید و موقعیت با اعتبار و با حیثیتی در عرصه سیاست جهانی کسب کند .
– صلح درین منطقه جهان تامین گردد و جلو تجاوز را بگیرد ، تمام منابع و ثروتهای ملی در راه رشد اقتصاد ، فرهنگ و ترقی اجتماعی و رفاه خلق به کار انداخته شود ودر نتیجه استقلال اقتصادی تامین گردد و از غارت بازار های افغانستان ممانعت به عمل آید .
– استقلال ملی استحکام یابد و کمک های بلا قید و شرط خارجی وسیعاً تعین گردد .
– کشور ما از سیستم اقتصاد سرمایه داری بیرون کشیده شود و شرایط را برای ورود براه غیر سرمایه داری فراهم سازد و مناسبات و بقایای فیودالی و نفوذ و تسلط استعمار نوین و امپریالیزم را از کشور ریشه کن سازد .
– زمینهٔ اتحاد تمام نیرو های ملی ووطنپرست ملت در جبهه واحد ضد امپریالیستی و ضد فیودالی تامین و حکومت دموکراتیک و ملی ایجاد گردد .
– دموکراسی در کشور تعمیم یابد و رستا خیز ملی بوجود آید .
مؤجز اینکه: در دوران معاصر جهان سیاست بیطرفی برای کشور های کم رشد و جوانی چون افغانستان بهترین حافظ و ضامن آزادی و استقلال ملی کشوراست. بنابرین حکومتها و زمامداران افغانستان مجبوراند که سیاست خارجی کشور را بر ملاک چنین سیاست بیطرفی و مستقل ملی بسط و توسعه دهند و جلو نوسانات سیاسی را بگیرند و بحرانهای نیرومند شدیدی را که در اثر سیاست نادرست درین منطقه جهان ایجاد خواهد شد پیشبینی کنند: زیرا سیاست بعیت از امپریالیزم و پیوند با محافل ارتجاع داخلی و امپریالیستی با منافع ملی و وطن ما مباینت دارد و محکوم به شکست است.
باید جداً در نظر داشت: سیاست بیطرفی که ما آنرا به نفع مصالح حیاتی وطن خود میدانیم سیاست بیطرفی «خنثی و بی اثر و منفعل و منفی» نیست بلکه برعکس سیاست مستقل صلحجویانه و ملی ما روی سیاست بیطرفی فعال و مثبت دفاع از صلح و استقلال ملی و دموکراسی و ترقی کشور ما و جهان استوار است .

هموطنان محترم و دوستان گرامی !
مضمون که بخوانش شما عزیزان پیش میگردد بیانگر حقیقت روشن از موضع گیری سالم ، وطن پرستانه و مردمی نگارنده آن میباشد .
در آن زمان مطابق قانون ، وزیر مالیه مکلف بود تا از بودجه مالی سالانه به ولسی جرگه گذارش ارائه بدارد و از چگونگی شکست ریخت و مساعد بودن و نا مساعد بودن آن ، ولسی جرگه را در جریان قرار دهد .
باشنیدن ارائه گذارش درد ناک و اسفبار شخصیت های مترقی ، روشنفکر ، مبارز ، وطن پرست و مردم دوست ،سکوت اختیار نکرده و به خاطر اعتلای وطن و مرحم گذاری روی زخم های مردم رنجدیده افغانستان به واکنش علمی و آگانه پرداخته زمامداران مستبد را هوشدار میدادند که خلق رنج دیده افغانستان غلامان شما نبوده و نیز خلق ستمدیده کشور تنها نیستند .
مضمونی تحت عنوان ( یکی از عوامل « رکود آقتصادی » فقدان اداره و رهبری درست اقتصادی ) که توسط زنده یاد رفیق ببرک کارمل در شماره بیست و سوم جریده تابناک پرچم در سال ۱۳۴۷ به نشر رسیده مصداق یاد داشت مختصر بالايی میباشد .
زمان میگذرد اما تاریخ و اسنادی تاریخی همان زمان خود قضاوت میکند و برداشت ما تکرار خوانش اسناد دیروز ، رهنمایی موثر برای نجات امروز و فردای کشور و مردم بوده و با الهام از لابلای این نبشته ها نیرو و توانمندی ما در ادامه مبارزه آگانه ، با درک مسئولیت و تحلیل وضع کنونی رقت بار و ناهنجار کشور و مردم که زمام داران حاکم مستبد افراطیت و تحجر با استفاده از دین و مذهب بالای مردم ما تحمیل نموده اند بیشتر میگردد.
سکوت در برابر استبداد نوین حاکم و سکوت در برابر ارتجاع حاکم در کشور و خاموشی و تحمل استعمار نوین امپریالزم امریکا و شرکایش در کشور گناه برزگ و نا بخشودنی است .
مضمون زیرین، بیانگر شدید ترین وضع نا هنجار حاکم در عرصه های گوناگون و به فقدان اداره و رهبری درست در جغرافیای ما میباشد .که توجه تان را به آن معطوف مداریم .
یکی از علل « رکود اقتصادی » فقدان اداره
و رهبری درست اقتصادی در کشور است
ببرک کارمل
شاغلی وزیر مالیه هنگام ارائه بودجه سال ۱۳۴۷ در ولسی جرگه ، نسبت به « رکود اقتصادی »در کشور اعتراف کرد ( مراجعه شود به شماره گذشته پرچم ) . واقعیت عینی این است که افغانستان پیوسته به رکود اقتصادی مزمن دچار بوده و است و تا وقتیکه اقتصاد ملی کشور ایجاد نگردد و مسأله تامین استقلال اقتصادی ضد استعماری و ضد امپریالیزم شعار عملی حکومتها قرار نگیرد ، اوضاع به همین منوال خواهد بود . در زمره دها عامل اساسی و فرعی علل رکود اقتصادی در کشور ، یکی همانا عدم وجود اداره و رهبری درست منطقی و علمی اقتصادی است که در این مرحله تاریخی مقدمات آن تنها از طریق ایجاد یک حکومت دموکراتیک ملی تدارک شده میتواند .
ساختمان مادی وفنی بنیانِ یک جامعه «مترقی و مرفه » مستلزم ایجاد یک اداره مترقی و رهبری صحیح اقتصاد ملی و تنظیم پلان کار است ، که افغانستان فاقد آن میباشد .
وظیفه اساسی یک اداره و رهبری اقتصادی سالم و مترقی طبق پلان عبارت از جلو گیری جدی و پیگیر از مصارف زا ئید و بیمورد و زیانبخش از عواید دولت و اشخاص و نظارت دقیق در برابر سؤ استفاده و اختلاس ،از یکسو و استفادهٔ معقول و مثمر از منابع مادی ، کار و مالی و ثروتهای طبیعی کشور با سرعت و صحت کامل از سوی دیگر است .
بکمال تاسف باید اظهار داشت که عکس آن تا اکنون در حکومتهای افغانستان که خود وسیله بدبختی های عظیم خلق گردیده اند ، حیف و میل نیرو های مادی و حتی منابع طبیعی کشور به حد اعلای خود رسیده است وزین نیرو ها و منابع بصورت کیف ما یشاء مورد سؤ استفاده اشخاص قرار میگیرد .
طبق تخمینا تیکه متخصص خارجی و داخلی طی پلان های اول و دوم نموده اند ، حد اوسط در حدود سالانه بیش از نصف بودجه قلیل و ناتوان عادی و انکشافی دولت در راه های غیر اقتصادی ، بصورت غیر معقول و بدون ثمر بهدر رفته و یا مورد سؤ استفاده و دستبرد اشخاص قرار گرفته است .
شرط ضروری ساختمان اقتصادی یک جامعه عبارت است از : «نیل به بهترین نتایج به نفع جامعه با حد اقل مصارف » که از طریق ایجاد یک اداره مترقی و رهبری معقول اقتصادی امکان پذیر است ، نه از طریق حکومتهای ضد دموکراتیک و ضد ملی و ادارهٔ کهنه ای که وسیله طبقات حاکمه ستمگر و استثمار گر و طفیلی جامعه اند .
از آنجائیکه ما در شماره گذشته راه حل معضلات مالی و اقتصادی کشور را به هموطنان وعده داده بودیم ، بصراحت اعلام میداریم که تنها از طریق تحول بنیادی در حیات اقتصادی و سیاسی میتوان ادارهٔ مترقی و رهبری درست اقتصاد ملی را بوجود آورد و دستگاه اداری را مرحله بمرحله از هر جهت ساده و کم خرچ کرد .
در چنین شرایط نظام نوین اقتصادی – اجتماعی است که :
– رهبری و اداره جداً متوجه تسریع آهنگ رشد اقتصاد و فرهنگ میگردد .
– تکتیک نوین جهت ارتقای سطح تولید تعمیم می یابد ،
– در برابر هر واحد پولی سرمایه گذاری شده در کل مملکت محصولات افزایش می یابد ،
– اصل انظباط کار و نظارت و از بین بردن عناصر مخرب و رشوه ستان و سود پرست مرکز عمده فعالیت قرار میگیرد ،
– انتخاب اشخاص شایسته ، پرورش و رهنمائی اشخاصیکه مستقیماً در رأس تشبثات صنعتی و زراعتی و تجارتی و مالی قرار دارند بعمل می آید.
– سازمان دادن معقول تولید و اداره اهمیت قاطع و حیاتی کسب میکند،
– مقام های پیشرو ساحه های تولیدی مادی (که در اصل یک ساحه عمده در حیات اجتماعی است) به اشخاص لایق و مبتکر سپرده میشود ،
– حسابداری دقیق تنظیم می یابد ،
– آمار و احصائیه های صحیح بدست می آید ،
– امور بانکداری و بهره برداری معقول از ثروتهای ملی کنترول میگردد ،
– مواد و پول صرفه جوئی گردیده و بصورت متناسب استعمال میشود ،
– پلانهای دولتی اقتصاد ملی بهبودی و تکامل دایمی می یابد ،
– اداره به اسالیب مترقی بوجود می آید ،
– تشکیلات بهبودی حاصل میکند ،
– انظباط آگاهانه خلق میشود ،
– ابتکار مردم رشد می یابد ،
– سیستم مترقی پرداخت مزد به کار گران و عموم زحمتکشان ایجاد میگردد،
– وسهم گیری فعال کار گران و اتحادیه های کارگری وصنفی در تطبیق پلانهای دولتی از طریق محرکات مادی و معنوی تشویق میشود.
برای تامین این منظور ، وطن محبوب ما افغانستان نیاز شدید بیک تحول بنیادی دارد تا به رکود و وضع فعلی اقتصادی کشور که ناشی از سیاست ارتجاعی و محافظه کارانه موجود هیأت حاکمه افغانستان است خاتمه داده شود و راه رشد سریع اقتصاد و فرهنگ جامعه ما هموار گردد
استقرار ارتجاعی یا تحول
بنیادی در کشور
نویسنده: ببرک کارملمحافل حاکمه ارتجاعی افغانستان هر روز در راه حفظ مناسبات اقتصادی – اجتماعی موجود و حتی در راه رجعت به قهقرا و استقرار دکتاتوری سیاه خشن و نا هنجار و تحکیم سیطره و مواضع سیاسی خویش و حذف رفورم های نیم بند و سطحی در توطئه و کوشش اند . چندین دهه است که حکومتهای افغانستان با هیجان کین توزانه ، تمام تلاش خود را معطوف سر کوبی بیداری خلق و نیرو های تحول طلب کشور کرده اند .
ولی با گذشت زمان و تغیرات مهمی که در جهان رخ داده و در اثر بیداری و مبارزه مردم افغانستان ، هیات حاکمه احساس کرد که زور گویی و استبداد و اختناق دیگر نمی تواند بقای طولانی قدرتش را تضمین کند .
استبدادو دیپلوماسی مکیاولیستی سیاست نرمش مهیب یعنی اسلوب تحمیق خلق ، مانور ها و عوامفریبی های سیاسی تحریک و تطمیع … وسیعاً شروع و حکومتها عرصه بروز آن گردید و در اسلوب و روش عمل دولتی تغیراتی به عمل آمد . «تحول از بالا» شعار قرار گرفت ، دستور ایجاد قانون اساسی جدید صادر گردید ، یخ ها آب شد(!) انتخابات دوره دوازدهم اعلان و شوری بوجود آمد ،نهضت اوج گرفت ،جنبش محصلان ، روشنفکران ،و شهریان به دژ استبداد یورش بردند و نهضت کار گری جوان کشور ظاهر گشت ، دو حکومت در عرصه دو سال سقوط کرد و حکومت سوم «آستانه تحول» تشکیل شد. بدین ترتیب استبداد ی طولانی کلاسیک تبدیل به یکنوع سلطه استبدادی جدید و ارتجاعی در پرده «دموکراسی فئودالی »گردید . در این هنگام ایست که محافل حاکمه برای تثبیت مقام تاریخی (!) و ارتجاعی خویش در تقلا افتادند و جای شعار « تحول»را « دموکراسی فئودالی» ارتجاعی در پرده محافل حاکمه برای تثبیت مقام تاریخی (!) و ارتجاعی خویش در تقلا افتادند وجای شعار «تحول » را شعار ظریفانه « تثبیت اوضاع و استقرار سیاسی» گرفت . سلاح ترسناک استقرار دکتاتوری مستبد طراز نوین آسیائی در قیافه غربی ،از زراد خانه ارتجاع بیرون کشیده شد و در میان هوا داران استعمار نوین و محافل محاکمه به مثابه سلاح تهدید و شانتاژسیاسی وسیعاً علیه نهضت و حتی ضد قانون اساسی و ضد نیروی تحول طلب وطنپرست قرار گرفت، چنانچه اخیراً «صدای تفتین آمیزشان در اکونومیست لندن و جام جهان نمای بی بی سی » آن مرکز اداره سنتی استعماری جهان ،دشمن شماره یک تاریخی خلقهای افغانستان و سر زمین آمو تا سند به جهت استقرار ارتجاع و استبداد و نفوذ استعمارنوین انعکاس کرد و حکومت «بیطرف اعتمادی» را تا سرحد ناتوانی وبیماری کشانید … تا دیده شود که سیستم اداره کیف مایشای موجود در سرنوشت خلق ووطن چه نقش دیگری بازی میکند .
به هر حال وظیفه ماست که تا حدود امکان و شرایط قانونی (!)در این همه نوسانات و بحران ها و بن و بست های پیهم که هیات حاکمهٔ کشور بآن دست و پا میزند و تلاش در تجدد آرایش قوی دارد و باز هم مدعی تحول و رفورم است و مواعید و دعاوی اصلاحات را به میان میکشد ِ، تحقیق و مطالعات خویش را پیگیرانه دوام بدهیم و ماهیت واقعی این «تحول و اصلاح »را تشخیص دهیم .
قبل از اینکه به اصل موضوع پرداخته شود ،این سوال را مطرح میسازم که آیا نیرو های ترقیخواه خلق که طرفدار جدی و پر شور تغیر کیفی و بنیادی و سریع در کشور عقب مانده خویش اند ، رفورم یعنی اصلاحات را تردید می نمایند ؟ خیر !
جهان بینی علمی مخالف رفورم نیست و اصلاحات و رفورم ها را که در کشور های عقب مانده و حتی در چوکات سرمایه داری انجام میگیرد ،نفی نمیکند نیرو های ترقیخواه علماً معتقد اند که رفورم محصول فرعی مبارزه است زیرا وقتیکه مبارزه و جنبش مؤ‌قتاً به پیروزی نمی انجامد ، باز هم هیات حاکمه مجبور به عقب نشینی و رفورم میگردد . در اینجا ماموریت تاریخی نیرو های پیشرو است که باید مردم را به مبارزه برای بسط ، توسعه و تعمیق رفورم و اصلاحات تشویق و تجهیز نمایند و چنانکه گفته مشهور است :« از رفورم ها برای بسط و توسعه مبارزات طبقاتی استفاده کنند» وبموازات آن سعی کنند تا از مطلق کردن رفورمیزم جلو گیری به عمل آورند و رفورم و تغیر سریع کیفی و بنیادی را به مثابه دو قطب دیالکتیکی در جریان مبارزه مورد استفاده درست و اصولی قرار دهند .
لذا با تذکر توضیع فوق اکنون سوال در اینجاست که ماهیت ادعای رفورم و تحول هیات حاکمه افغانستان چیست ؟ آیا واقعاً در افغانستان رفورم اجتماعی در عمل وجود دارد ؟ در ابتدا باید اعلام داشت که به استثنای چند تغیر نسبی و نیم بند در سیاست خارجی کشور و ایجاد یک سلسله تاسیسات اقتصادی ووضع قانون اساسی و غیره (که البته ما نه تنها جهات مثبت وملی و مترقی آنرا تائید میکنیم ، بلکه در بسط و توسعه آن سعی فراوان مبدول خواهیم داشت )اصلاح و تحولی که هیات حاکمه کشور مدعی آنست به هیچ وجه ماهیت آنرا ندارد تا در ساختمان و نظام فرتوت و کهنه اجتماعی کنونی کشور ما تحولات بنیادی را بوجود آورد و قدرت حکومت از چنگ نیرو های ارتجاعی و ستمگر بدست نیرو های تحول طلب صدیق و دموکراتیک و ملی و مترقی ووطنپرست منتقل شود و نفوذ استعمار و امپریالیزم و نظام فئودالیزم در وطن ما ریشه کن و در عوض آن نظام اقتصادی و اجتماعی نوین و شگوفان ایجاد گردد . هیئات که محتوای ادعای هیات حاکمه ،اصلاح واقعی و تحول بنیادی در کشور نیست ! و اصلاً چنین قصدی وجود ندارد و هم مظاهر آن به مشاهده نمی رسد .بلکه برعکس در زیر قیا فه «ملایم» وبکار بردن اصطلاحات عوامفریبانه ،تمام تقلا ها برای این است که موسسات کهنه اجتماعی را ثابت نگهدارند ، وضع موجود و امتیازات طبقاتی ملاکان و تاجران بزرگ دلال و ملاکین بورژا بیروکرات و نفوذ استعمار گران امپریالیست و هوا داران آنها را نه تنها حفظ کنند بلکه مواضع آنها را در شهر و ده بیشتر استحکام بخشند و در نتیجه از طریق اجراء « برخی رفورم ها ی» نیم بند و فرعی ارتجاع را در کشور بیشتر تثبیت و مستقر سازند و در زیر یک نقشه دقیق راه رشد سریع اقتصادی و فرهنگ را مسدود نمایند و نیرو های صدیق ترقیخواه ووطنپرست و دموکراتیک را با حیل گوناگون سرکوب کنند و اگر لازم افتد« حکومت مقتدر » و دکتاتوری سیاه نظامی و یا ملکی را بیک ضربه آنی- طوریکه در این روز ها در محافل سیاسی کشور تبصره میگردد-تدارک ببینند .
یک نگاه به سطح هلاکتبار زندگی مردم ، به وضع ننگین مالی دولت ، قلت بودجه انکشافی ، به فساد دستگاه اداری دولت ، به ظلم و ستمگری ، خود سری ها ، ارعاب و اسکات و تحمیلات گوناگون ، رواج دزدی و اختلاس ، شکست صنایع داخلی ، رکود بازار داخلی ، فقدان سرمایه واسعار ، وضع رسوای صادرات وواردات ، افزایش دائمی مصارف زندگی ، تنزیل روز بروز قدرت خرید و مزد و حقوق خلق کار گر ، بیماری های کشنده ، فقر جانگداز ، بیکاری مزمن جهل و رکود اقتصادی ، کندی هلاکتبار رشد اقتصاد و فرهنگ ، وجود نظام قرون وسطائی در تمام شئون زندگی ، سرکوبی نهضت کارگران … و صد ها مظاهر دیگر ووضع فلاکتبار کشور کافیست که به تمام ادعای دروغین نیرو های حاکمه کشور ، خط بطلان کشیده شود .حقیقت تلخ این است که ادعای هیات حاکمه افغانستان جز گفتار و تظاهر ماهیت عملی ندارد و تمام هدف آنها استقرار ارتجاع ، کاهش حدت مبارزه اجتماعی و نهضت رهائی بخش ملی و دموکراتیک و گسترش سراب امید برای تشنگان خود فریب و خوشباور و راحت طلب میباشد .
در قبال این وضع سوال حیاتی در برابر خلق و مبارزان دلیر کشور مطرح میگردد که آیا ، هیات حاکمه افغانستان خواهد توانست اوضاع را به نفع ارتجاعی خویش استقرار بخشد . جلو نهضت رهائی بخش ملی ودموکراتیک را بگیرد و جامعه افغانستان راهمیشه محکوم با کندی هلاکت بار رشد اقتصاد و فرهنگ سازد و مردم را در وضع پر از رنج و عذاب کنونی برای زمان طولانی ، در بن بست قرار دهد و زنجیر ستم و اسارت توده های عظیم خلق را محکم تر سازد ، با توجه عمیق به پاره ئی از عوامل داخلی و خارجی ذیل باین سوال و به آرزوی هیات حاکمه و ارتجاع پاسخ داده میشود .
– خلق افغانستان روز بروز بیدار میگردد و نیروهای ملی و دموکراتیک و ترقیخواه ووطنپرست متشکل تر و نیرو مند تر میشوند . شعور سیاسی طبقاتی و ملی طبقات پیشرو و زحمتکش کشور نضج مییآبد و همه در یک جبهه ، در راه خواستهای اساسی نزدیک و دور خویش به مبارزه بر میخیزند و از اصلاحات عمیق و تحول بنیادی دفاع میکنند، بدین ترتیب هیات حاکمه افغانستان نخواهند توانست (ولو موقتاً تناسب قوی به نفع وی باشد وزور آوری کند) اشتیاق پر شور و نیرو مند خلق کشور را ارضا کند و جلو جنبش نجات بخش ملی و دموکراتیک و ترقیخواه کشور را بگیرد . دیگر موعد سالها تحمل و انتظار و کرنش و تسلیم بسر رسیده است !
برای مردم افغانستان ثابت گردیده که نیرو های حاکمه ارتجاعی افغانستان در ماهیت خویش فاقد حسن نیت و فاقد شجاعت اخلاقی،شایستگی و کفایت و لیاقت اند .در تاریخ معاصر کشور بمشاهده رسیده است که سالها نیروهای حاکمه افغانستان بنا بر خصوصیت ضد ملی و ضد دموکراتیک و ضد ترقی وضد خلقی خود به غارتگری دروغگویی و ستمگری و امتیاز طلبی مشغول بوده اند و بر مبنای حسن نیت در جهت منافع و مصالح خلق ووطن از منافع و مصالح خویش نگذشته اند ،ودر صد ها پهلوی حیات ملی – سیاسی – اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی از خود بی کفایتی و نا لایقی نشان داده اند و حتی در برابر مسایل جزیی و پاره ئی از نهضت های کارگری و روشنفکری ارکان وجود شان به لرزه افتاده و ناشیانه و بدون سنجش دست به اختناق ، ترور و دسیسه زده اند . لذا نیرو های حاکمه ایکه اعتبار و حیثیت خود را در برابر مردم از دست دهد ،پایه های آن دیگر سست و گلی خواهد بود و در زیر سنگینی بار گناه خویش سقوط مهیب و مدهش خواهد کرد وخلق پیروز خواهد گردید .
– نکته مهم که محافل حاکمه ارتجاعی افغانستان نمی تواند سد راه ترقی و نهضت و پیروزی مردم گردد ،همانا وجود فساد و پوسیدگی عمقی در دستگاه اداره دولتی است . دستبرد به اموال دولت ،عدم اصل قانونیت و اجرای قوانین ،تقلب و جعل کاری در امور ،ستم ملی و تبعیضات ، بورو کراسی، کار شکنی و سهل انگاری ماموران ،کرنش و چاپلوسی ، مشوره های غلط و غرض آلود ، نفوذ دستهای اجنبی استعمار گر و اجنبی پرستان و هوا داران امپریالیزم ،رقابت های فئودالی و سیاست بازی های شیطانی ، مقررات و قوانین کهنه و فرتوت ، نفوذ قوی نیرو های کهنه پرست ،ارتجاعی و محافظه کار در دستگاه عریض و متورم و مریض دولت همه عواملی اند که حتی هیات حاکمه کشور قادر نیست نقشه های مطروحه خویش را مورد تطبیق قرار دهد.
همچنان در دستگاه دولت افغانستان ، در میان خود عمال دولت حس عدم اعتماد و عدم مصئونیت و دوری دستگاه از مردم و عدم همکاری ،همچو موریانه ماشین دولت را میخورد .
برای آنکه در افغانستان واقعاً اصلاحات اساسی و بنیادی تحقق پذیرد ، باید کار بر مبنای مرکزیت دموکراتیک ، سیستماتیک و ثمر بخش باشد و نیرو های وسیع خلق و ابتکار و خلاقیت توده های مردم شهر و ده با شور و شوق برانگیخته شود . طبعاً برای اینکار اعتماد مردم شرط اساسی است هیات حاکمه افغانستان فاقد چنین اعتماد است. ولو در ظاهر امر چنین تلقیات برای مدتی مردم را علی رغم اراده شان به زور وادار به سکوت مدهش سازد . سکوتی که فردا خواهد شکست و دستگاه زنگ زده و پوسیده اداره کهن را در هم خواهد ریخت .
– عنصر دیگری که سیاست استقرار ارتجاعی هیات حاکمه افغانستان را از هم خواهد پاشید ، وجود انواع تناقضات و اختلافات و تضاد ها ،تحریکات و رقابتهای محافل حاکمه کشور در میان خود شان است که عمل منفی و مثبت یکدیگر را تخریب و فلج میکند .
این وضع در میان هیات و طبقه حاکمه ارتجاعی کشور روز بروز تشدیدمیگردد وامکان هرگونه «تثبیت و اشتقرار اوضاع» را از میان میبرد و هرج و مرج و رقابت های خصمانه ،کار شکنی خرابکاری های متقابل را افزایش میدهد و علی رغم ادعای شان این خود آنان استند که «اوضاع را اخلال »می نمایند .
هیات حاکمه کشور توانایی آنرا ندارند که از این وضع خود را نجات دهند .این شیوه سنتی و کهن آنهاست ،این میراث سابق است و در آینده نیز بحکم تاریخ چنین خواهد بود و خود در دامی که برای مردم نهاده اند ، گیر خواهند آمد .
– عمده تر اینکه هیات حاکمه کشور برای استقرار ارتجاع و جلو گیری از جنبش و تحول بنیادی در کشور و حتی برای ایفای وعده و دعوی اصلاحی خویش فاقد منابع لازم مالیست . آنچه افغانستان از لحاظ مالی داشت یا بخارج انتقال کرد و یا در راه ترمیم و چرخاندن لنگا لنگان دستگاه فرسوده اداری دولت و یا مورد استفاده مفت خواران ،رشوه خواران ،سود خواران و زمین خواران ددمنش ،اپارتمان سازان و قصر سازان قرار دارد .در ین هیچ جای شبهه نیست که وطن ما کشور یست از لحاظ ثروت های دست نخورده ملی غنی و بالقوه دارای منابع فراوان مادی و انسانی برای تجمع و تراکم سرمایه ملی، ولی در تحت نظام موجود اقتصادی – اجتماعی -سیاسی و در اثر سالها غارتگری نیرو های استعمار گر و ارتجاع داخلی و عقب ماندگی ایکه قرون متمادی دامنگیر آنست ، بشدت ناتوان و فقیر است . روز بروز خلق افغانستان فقر و بد بختی را در پوست و گوشت خود احساس می کنند هیات حاکمه افغانستان نه تنها در زمینه تغیر تصمیمی ندارد ، بلکه عمداً و قصداً در اندیشه جبران این فقر مالی و بکار انداختن ثروت های ملی و ایجاد اصلاحات و تحول بنیادی نمیباشد و هم بنابر ماهیت ارتجاعی و طبقاتی خود قادر بدان نیست که طبقات حاکمه ستمگر و استثمار گر را از جامعه ریشه کن سازد و راه را برای رشد نیرو های مولده باز کند . حکومت های افغانستان سالهای متمادیست که از یکسو جلو رشد و تقویه صنایع ملی را گرفته اند و از سوی دیگر خود با بودجه قلیل و ننگین که قسمت عمده آن در راه امنیت طبقه حاکمه و اداره بمصرف میرسد (در سال جاری بیش از ۱۵ فیصد معادل تقریباً۲۰ ملیون دالر بودجه انکشافی دولت در راه رشد خالص وواقعی اقتصادی بمصرف نمیرسد )گام اساسی و سریعی در راه انکشاف اقتصادی و فرهنگ کشور نبرداشته و به حرکت سنگ پشت می خواهد به اصطلاح رفورم های نیم بند را عملی کند .
این وضع خود موجب آن میگردد که نیرو های تحول طلب و خلق کشور دیگر نه تنها در برابر « استقرار ارتجاعی » تن در دهد،بلکه با نیروی عظیم مبارزه ملی ،ِدموکراتیک خلقی راه را برای تحول بنیادی باز خواهد کرد. طبقه حاکمه افغانستان اکنون به بزرگترین مانع راه پیشرفت جامعه بدل گشته است .اگر در این قرن رشد عظیم نیرو های مولده و تکامل علم وفن در جهان ، هنوز به فقر ملیونها افراد کشور پایان داده نشده ووفور نعم مادی و معنوی برای همه افراد کشور تامین نگردیده است ،گناه و مسئولیت عظیم و خطیر آن بگردن محافل حاکمه ارتجاعی ،استعمار و امپریالیزم و هوا داران داخلی آنست . قانون زمان و قانون عمیق تکامل جامعهٔ ما بنحوی آمرانه در برابر ما این وظیفه را قرار میدهد که باید وضع موجود و مناسبات اقتصادی اجتماعی مسلط عوض گردد ،نیرو های مولده و انسانی پر قدرت و خلاق کشور از بند اسارت رهایی یابند و تمام نیرو های تولیدی کشور به خیر و سلاح جامعه مورد استفاده وسیع قرار گیرد .
-از آنجائیکه «تحول تاریخی جهانی جامعه بشری از سرمایه داری به سوسیالیزم …. نتیجه قانونی و طبیعی تکامل جامعه است» ، از آنجائیکه سیستم جهانی سوسیالیزم نیرو های جنبش آزادی بخش ملی و طبقه بین المللی کارگر در مبارزه با ارتجاع و امپریالیزم ، بخاطر صلح و استقلال ملی ، دموکراسی ، ترقی اجتماعی و رفاه و سوسیالیسم ،امنیت و آزادی ملت ها به پیش میرود وپیهم سدها و موانع را می شکنند و اوضاع جهان با سرعت شگفت انگیزی تحول میکند ،هیات حاکمه افغانستان دیگر قادر نخواهد بود که با حرکت سنگ پشت مانند خود و با ایجاد موانع وبند های خاکی ومیان تهی خویش جلو جریان خروشان و نیرومند رشد و تکامل ا جتماعی و تحول بنیادی را در افغانستان بگیرد .
بلی این عوامل و ده ها عامل دیگر داخلی و خارجی قدم بقدم مانع آن میگردد که ارتجاع وضع را به نفع خود مستقر و تثبیت نماید.ولی باید جداً در نظر داشت که طرح این مطالب و تحلیل وضع موجود باین معنی نیست که نیرو های ارتجاعی کشور بخودی خود از هم فروخواهد پاشید . باید متوجه بود که هنوز تناسب قوا بنفع ارتجاع است و هیات حاکمه کشور هنوز میتواند (باوصف ضعف مبانی آن و علی رغم اینکه محکوم جریان تاریخ است )تا دیر نشده زمانی جلو تحول را بگیرد .اکنون سوال بزرگ و حیاتی در اینجاست که آیا «سیاست استقرار ار تجاعی »سیاست ضد دموکراتیک وضد ترقی ، محافل ارتجاعی حاکمه افغانستان حتی به صلاح خود هیات حاکمه فغانستان بوده میتواند ؟ پاسخ ما منفی است . از آنجائیکه جهان بینی علمی و ایدیالوژی سوسیالیسم علمی بشر دوستی ( هومانیسم )عالی عصر ماست و از بی رحمی و خشونت و از اعمال قهر بی مورد (تا جبراً تحمیل نگردد) کراهت دارد و بر آنست که «اگر حل مسایل از طریق شیوه های مسالمت آمیز ممکن باشد باید آنرا بر شیوه های قهرآمیز ، علی رغم پیچیده و طولانی تر بردن آن مرجع دانست » و همچنان توصیه میگردد که « باید با وسواس تمام از کلیه امکانات سیر مسالمت آمیز و شیوه دموکراتیک اقناع و تجدید تربیت استفاده نمود » لذا ،میگوییم که هنوز نا وقت نیست که هیات حاکمه افغانستان با عقل سلیم از طریق مسالمت آمیز مانع راه پیشرفت و ترقی جامعه و رشد سریع اقتصاد و فرهنگ و آزادی عمل مسالمت آمیز نیرو های ملی ودموکراتیک و ترقیخواه وطنپرست نگردد و یوغ سنن ارتجاعی را بدور افگند و به جریان تاریخ و زمان هم گام شود و اندیشه نقشه کشی « استقرار ارتجاعی » و ایجاد حکومتهای زور گو و دکتاتوری های سیاه ارتجاعی را در قیافه غربی و در قالب آسیایی از مغز و کله خویش شستشو کنند . این مشوره و توصیه نیست . حکم آمرانه تاریخ است ! وگر نه خلق خود راه خویش را باز خواهند کرد و زنجیر های اسارت را در هم خواهد شکست . و هم اکنون تمام نیرو های مترقی وطنپرست کشور در برابر نقشه « استقرار ارتجاعی»نیرو های خشن استبداد و دسایس استعماری ، نقشه نجیب ووالای انسانی خویش را یعنی نقشه «تحول بنیادی » را مطرح کرده است .
ما سخت بدین معتقدیم که یگانه راه درست پیروزی مطابق به آرمانهای عظیم خلق و اندیشه های پیشرو عصر ما همانا عبارت از تحقق آرمان های دموکراتیک خلق افغانستان و ایجاد نظام نوین اجتماعی است .
خلق افغانستان بالقوه خواستار تحول بنیادی درنظام اجتماعی و ماهیت حکومت میباشد . زیرا در چوکات تنگ و تاریک وضع موجود حل مسایل و معضلات ملی کشور ما امکان پذیر نیست و باین شیوه ووضع نمیتوان کشور عقب مانده خویش را بیک کشور مترقی ،ِ کشور فقر و جهل ومرض خویش را بیک کشور آزاد و سعادتمند و مرفه بدل کرد .
ایجاد تحول بنیادی ناشی از ضرورت تاریخ و ضرورت ملی و ضرورت مبارزه طبقاتی کشور است . باید با پیگیری ، با روحیه قوی و رزمنده در راه نجات و رفاه خلق ،در راه ساختمان وطن نوین ، در راه انجام جنبش رهایی بخش ملی و دموکراتیک بجهت هدف غایی شجاعانه به پیش رفت .
پیروزی از آن خلق است ، از آن ماست

پیگیری و دلیری در مبارزه ضامن پیروزیست

نویسنده: ببرک کارمل

منبع: شماره بیست ویکم جریده تابناک پرچم ماه اسد ۱۳۴۷
از نخستین جرقه های مبارزه در راه مشروطیت و استقلال بیش از نیم قرن میگذرد [ هدف بیش از نیم قرن عبارت از زمانی میباشد که این مضمون آماده نشر گردیده بود ] . از آن تاریخ تا اکنون در چندین مرحله مبارزات آزادیخواهی و ملی کشور ما نشیب و فراز های فراوانی را دیده و راهی بس طولانی را پیموده است که مشحون از شکستها ی موقتی و پیروزی های پر افتخار بوده است .
در این مدت تغیرات عظیمی در جهان و همچنان بصورت نسبی در افغانستان بوجود آمده است . انهدام فاشیسم و ملیتاریسم جاپان در دومین جنگ جهانی ، نیرومندی سوسیالیسم و تبدیل آن به یک سیستم جهانی ، تشدید و تعمیق بحرانهای سرمایه داری جهانی ، بسط و تحکیم جنبش انقلابی کارگری ، پیدایش عصر انقلاب های خروشان بخش ملی و موج نیرومند آن که طومار نظام استعماری را در هم پیچید و در ارکان امپریالیسم و ایدیولوژی بورژوایی و رفورمستی شکست وارد کرد و همچنان ایجاد مناسبات بین المللی طرازنوین بر پایه های اصول همزیستی مسالمت آمیز و مبارزه در راه صلح جهانی ، همه در یک جریان و جبهه عظیم تناسب نیرو ها را به نفع صلح ، استقلال ملی ، دموکراسی و ترقی اجتماعی و رفاه به زیان ارتجاع و امپریالیسم تغیر داد . که در نتیجه امکانات وسیع برای رشد و تکامل سریع اقتصاد و فرهنگ کشور های تازه به استقلال رسیده و کم رشد بوجود آمد . ولی باید به کمال تاسف خاطر نشان ساخت در وطن ما نه تنها از این امکانات مساعد جهانی و شرایط داخلی تا کنون استفاده لازم بعمل نیامده بلکه بالعکس بنا بر شیوه های استبداد سیاه شرقی و دوره های طولانی و بیرحم اختناق و توطئه های پیهم ارتجاع ، استعمار و امپریالیسم با استفاده از سلاح زهر آگین نفاق ملی ، قبیلوی و قومی و ایجاد پراگندگی ، تشتت و بی اعتمادی در صفوف نیرو های آزادیخواه ، ملی و دموکراتیک ، جنبش رهایی بخش ملی ما ضربات مدهشی دید به شکست و نا کامی گرائید و ارتجاع قرون وسطایی و هواداران استعمار همچنان در کشور ما پا بر جا باقی ماند .
شکست نهضت مشروطیت اول و جنبش ضد استعماری و ضد ارتجاعی عناصر ملی جوان و «امانسیت ها در دوره اعلیحضرت امان الله خان » و ناکامی مبارزات دوره هفت شورای ملی همه فاجعه های بزرگی در طول تاریح معاصر وطن ماست .
این دوره های طولانی اختناق ، استبداد فردی را با تمام کابوس وحشتناک آن بر جامعه ما مسلط ساخت ، چنانچه هیچگاه
«محبس دهمزنگ ، و دیگر زندانهای کشور از آزادیخواهان خالی نمانده و بسیاری از قهرمانان مشهور و گم نام در راه آرمانهای مقدس ملت و وطن جانهای خود را قربان کردند که الهام بخش مبارزات نیرو های دموکرات و ترقی خواه وطنپرست ما گردیده است . با الهام گرفتن از آنهاست که پرچمداران دموکراتیک خلق
با وجود درک شرایط سخت و دشوار و ره طولانی و بر پیچ در پیوند با خلق ، برای آرمانهای خلق ، ضد دشمنان خلق ، بمبارزه رهایی بخش ادامه میدهند ، و بهمین جهت است که هر روز در ضمن مبارزه با ارتجاع داخلی وخارجی مورد کین و غضب حیوانی ، توطئه ، دسیسه و تحریک دشمنان سوگند خورده خلق قرار دارند . ولی با پیگیری و سازش نا پذیری چون پیشتازان کشاف در راه های نا منکشف نجات بخش خلق و وطن دلیرانه و خونسردانه به پیش میروند و از موانع و حملات خصمانه دشمنان عمده از جلو و عقب وهمچنین منحرفین راست و «چپ» نمی هراسند .
گر چه ده ها سال مبارزات مردم و نیرو های ملی و دموکراتیک وطن به پیروزی نینجامید ، ولی اثرات نسبی آن در حیات اجتماعی و سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی جامعه ما بجا مانده است . علی رغم تحولات نسبی ایکه در سالهای اخیر در ساحه سیاست خارجی و رشد اقتصادی کشور بوجود آمده و هم اینکه هیات حاکمه افغانستان به یک سلسله رفورم ها تن در داده است که منشاء و محرک آن مبارزات طولانی نیرو های ملی و دموکراتیک کشور میباشد . اما باید جداً در نظر داشت که تا کنون محتوای اقتصادی کشور ما جهت ضد استثمار استعماری نداشته و سطح آهنگ رشد اقتصادی ما نازلترین سطح در جهان میباشد .
سیاست خارجی کشور از لحاظ ضدیت خود با استعمار امپریالیسم جبون و محافظه کار است . فرهنگ استعماری و ارتجاعی در کشور تسلط دارد ، اکثریت عظیم خلقهای وطن ما عملاً از کمترین حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک اعم از سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی محرومند و در منجلاب فقر ، جهل و مرض دست و پا میزنند ، استبداد و ارتجاع ، تبعیض ، ستم ملی و قومی در شهر و ده کشور حکمفرماست ، ظلم و ستمگری ، رشوه ستانی و فساد، کران نمی شناسد .
موجز اینکه خلق کشور ما رنج عظیم میکشد و هیات حاکمه افغانستان با شکل و ماهیتی که دارد قادر به حل مسائل ملی و نتاقضات و تضاد های جامعه ما نیست . بدینجهت ما معتقدیم که تنها از طریق اجرای تحولی بنیادی و تغیر کیفی و سریع میتوان خلق و وطن را نجات داد ، حیات ملی را تجدید کرد ، به فقر و عقب ماندگی دیرینه که از قرون متوالی دامنگیر ماست پایان بخشید ، به استقلال اقتصادی نایل آمد ،کشور را صنعتی ساخت و آهنگ سریع رشد اقتصاد و فرهنگ را تأمین کرد و به روش ضد ملی و ضد دموکراتیک خاتمه داد و از طریق راه رشد غیر سرمایه داری و ایجاد حکومت دموکراتیک و ملی ، حکومت خلق بر خلق را در کشور مستقر ساخت .
پُر واضع است که چنین تحولی بنیادی در کشور بصورت خود بخودی بوجود نمیاید و بدون اتحاد و همبستگی نیرو های ملی ، دموکراتیک و ترقیخواه وطنپرست جامعه نمیتوان این وظیفه سنگین را که چون کوه گران بر دوش مبارزان راه آزادی ، دموکراسی و ترقی اجتماعی کشور قرار دارد ، سریعاً انجام داد .
اما باید گفت که تحت هرگونه شرایطی ما این رسالت سترگ تاریخی را به پیش خواهم برد و معتقدیم که تسلیم شدن بوضع موجود و به انتظار سرنوشت نشسته و یا یاس ، نا امیدی ، سرخوردگی ، کناره گیری از مبارزه ، سازش غیر اصولی را شیوه خویش قرار دادن اندیشه های زهر آگین و عبثی است که حکم انتحار سیاسی و اجتماعی را دارد . بدینجهت باید هر عنصر آگاه وطنپرست صدیق و سر سپرده راه آزادی مستشعر باشد که بدون پیگیری ، دلیری و هوشیاری در مبارزه پیروزی نا ممکن است اما باید این حقیقت بزرگ را بعموم هموطنان خاطر نشان ساخت که آنچه دارای اهمیت عظیم است مبارزه اصولی است نه تحویل دادن صرفاً شعار های انقلابی نمای ، قهر آمیز قیام … غیر عملی و پیش از شرایط ( که بلاخره در اثر ناکامی موجب یاس ، سرخوردگی و حتی تسلیم خواهد شد ) و فحش و دشنام دادن ضد اصول مترقی به « پرچم» و اتهام بستن به این و آن …
راه مبارزه طولانی ، پیچیده ، سخت و دشوار است ، و پیگیری در چنین مبارزه ایست که ماهیت و جوهر یک انقلابی صدیق وطنپرست را ظاهر میسازد و ضامن پیروزی مبارزه خلاق است . این سخن آموزنده را نباید از یاد برد که: « قهرمانی در کار سازمانی طولانی مصرانه در مقیاس سراسر کشور بمراتب دشوار تر و در عوض بمراتب عالیتر از قهرمانی قیامها است».
تردیدی نیست که هدف ما در آخرین مرحله و در متکاملترین شکل آن هدفیست که جهان بینی علمی و اندیشه های پیشرو عصر ما یعنی تئوری سوسیالیزم علمی صحت و ضرورت تاریخی آنرا ثابت ساخته است . این تئوری عالیترین حقوق و آزادیهای بشری را تامین مینماید و بشریت را از نابرابری اجتماعی و از کلیه اشکال ستمگری و استثمار و کابوس جنگ رهایی میبخشد و « صلح ،کار ، آزادی ،برابری ،برادری و خوشبختی» را برای انسانها به ارمغان می آورد .
ولی مسله مهم اینست که راه ووسیله نیل به این اهداف تابناک و درخشان سهل و ساده نیست و صرف از طریق مبارزه دلیرانه و پیگیر با تجهیز تمام نیرو ها یی که کلااً و جزء در هر مرحله از مبارزه آماده اند ، ممکن است . این مبارزه با شور و شوق تمام در چهار چوب ملی و وطن ما افغانستان که تاریخ ما را بدان پیوند ناگسستنی میدهد ، صورت میگیرد و در طبیعت خود با جریانات پیشرو مترقی جهان همراه است . این مبارزه رهایی بخش از طریق مرکز رهبری مبارزه یعنی جرگه رزمندگان پیشآ هنگ ( سازمان سیاسی ) زحمتکشان کشور به پیروزی میانجامد .
با حفظ این امر که باید در مدتی تا حدامکان هر چه کوتاه تر طرق نیل به پیروزی قطعی پیموده شود ، بخاطر باید داشت کسانیکه در این راه باز هم طولانی ، و الا و نجیب مبارزه نجات بخش پا میگذارند ، نباید شکیب و تحمل را از دست بدهند و سرسختی ، خشونت و حملات بی رحمانه دشمنان یعنی مرتجعین ، مستبدین و متنفذین و نیرو های محافظه کار ، پیچیدگی ذایی مبارزه ، پیچ و خم ، نشیب و فراز ، مدو جزر ، شکست و ناکامی ، حوادث و تصادفات مساعد و نا مساعد را از یاد ببرند و در برابر آن از خود نا استواری نشان دهند . چه تجربه مبارزات نشان داده است که راه حرکت بسوی ترقی و تکامل جامعه ، هموار ، بی خطر و سهل و روان نیست . در جریان مبارزه و کار برای ایجاد تحولات کیفی ( نظام نوین اجتماعی ) در کشور مشکلات عظیمی وجود دارد که از همه اولتر مشکلات ناشی از مقاومت نیروی سر سخت « سنن و عادات ناپسندیده» اجتماعی است که ده ها قرن وجود امتیازات طبقاتی ، مرض های جسمی و روحی ، فقر و جهل و فرد پرستی باعث تسلط آنها در جامعه ملی ما گردیده است . و در برابر هرگونه جریانات نو عکس العمل شدیدی نشان میدهد .
برخی ها گمان میکنند که بر اساس دستور و احکام پیشوائی میتوان جهان را در یک لحظه دگر گون و « انقلاب تمدن و فرهنگ»
را پیروز ساخت و در دوران کوتاهی نظام جدید را در جای نظام کهنه قرار داد . این طرز تفکر انحرافی بر مبنای اصالت اراده فردی ( ولنتاریستی) استوار بوده مولود ذهنگیری میباشد که در نتیجه مبارزه را به گمراهی سوق میدهد ، لذا باید شرایط ، جریان تکامل و مراحل مبارزه را در نظر گرفت !
مشکل دیگری در مبارزه عبارت است از پیچیده بودن و متضاد بودن جریان حرکت تاریخ و دشواری رهبری و پیش بینی اشتباهات و شکستها که در جریان مبارزه رخ میدهد و غالباً ناشی از عدم تجربه و درک نادرست از پدیده های اجتماعی و انطباق خلاق تئوری با عمل جامعه و عدم تشخیص درست تناسب منطقی (دیالکتیکی ) میان دو قطب متقابل و متضاد در مراحل مختلف مبارزه و تکامل میباشد.
در اینصورت لازم است که تناسب صحیح بین دو قطب متقابل مبارزه بادرک آنکه کدام قطب عمده است بدون اینکه قطب مقابل آن از نظر انداخته شود و یا از تاثیر بیفتد تشخیص گردد .
موجز اینکه : دیالکتیک جریان تاریخ و مبارزه رهایی بخش چون پیچیده ، دشوار است ، بنا بران با پیگیری ، هوشیاری و دلیری در مبارزه ، تحلیل دقیق از وضع مشخص جامعه بر اساس اسلوب علمی تفکر ، انتقال بموقع از یک قطب به قطب دیگر مبارزه و در نظر گرفتن تمام اصول و موازین مبارزه اجتماعی و فن سازمان دهی و قواعد رهبری علمی و در نظر گرفتن صورت ها و اشکال مختلف مبارزه مطابق به شرایط میتوان به پیروزی نایل آمد ، به درستی به پیش رفت و آینده را تا حدودی پیشبینی کرد و نهضت و جنبش و جامعه را رهبری نمود . البته این امریست فوق العاده مشکل و بغرنج که شکیب میخواهد و شتاب ، نرمش میخواهد و قاطعیت ، جسارت و دلیری میخواهد و هوشیاری و احتیاط ، ترصد میخواهد و تعرض پیشروی میخواهد و عقب نشینی ….
بدینترتیب هر گاه «هدف درست باشد ، سازمان محکم ، رهبری صحیح ، مبارزه سنجیده و پیگیر و از حوادث بدرستی عبرت اندوزی شود در طول مدت پیروزی حتمی است».
تجربه نشان میدهد که تنها مبارزان با وقف در راه خلق و وطن در راه جهان بینی علمی و بری از اغراض شخصی و خود پرستی ، خونسرد و هوشیار ، متکی به وجدان علمی و اجتماعی میتوانند در جریان مراحل مختلف مبارزه تاکتیک درست ، اشکال صحیح سازمان و کار ، جهت درست و منطقی مبارزه را دریافت کنند و مسائل را جسورانه طرح نمایند و خود و دیگران را بجهت هدف رهنمون باشند ….. چنین کسان مبارزین واقعی کشور اند ، نه عناصریکه روی موقف شخصی و اندیشه های ذهنگری وولنتاریستی توام با بی اعتنایی در برابر خلق ووطن و قضاوت تاریخ برخورد مینمایند . در اینجاست که با استفاده از تجارب درد ناک و احیا ناشرین اسلاف قهرمان خود و با اعتقاد و عشق به هدفهای عالیه خود نباید از دشواری ها هراسید و باید پیگرانه بمبارزه مقدس آزادیبخش ملی و رهایی بخش خلق وطن خود ادامه داد و با ایمان استوار و اراده قوی و شکست ناپذیر و درک روشن به پیش رفت و در برابر خطرات جسورانه ، مستقیم و بیباک نگریست و هوشیارانه سنجید که چه نیرو هایی در اردو گاه دشمن یعنی ستمگران و چه نیروهایی در اردو گاه خلق یعنی دوستان قرار دارد .
جنبش به پیش میرود ، بسط می یابد و نمو میکند . وظایفی هم که در برابر ما قرار میگیرد افزایش می یابد ، دامنه و عمق مبارزه گسترش می یابد .

ببرک کارمل
مبارزه برای دموکراسی
عمده‌ترین رسالت کنونی ماست
جریده تابناک پرچم
شماره (شانزدهم) دوشنبه ۳ سرطان ۱۳۴۷
دوستان گران ارج،
ما در آستانه سالروز جاویدانگی فقید ببرک کارمل، بنیانگزار جنبش دادخواهانه کشور، مبارز جسور و وطن پرست پرشور کشور ما قرار داریم. اکنون دیگر واقعیت شخصیت ببرک کارمل فقید با گذشت زمان تجلی هرچه بیشتر یافته است. و روز تا روز توطیه ها، افتزاها و کینه‌توزی‌های دشمنان و حریفان سیاسی او افشا شده می رود و از پس آن سیمای شفاف و چهره‌ی انسانی این مرد بزرگ، باتقوا، وطن‌پرست، انسان دوست و مبارز انقلابی هرچه بیشتر و بیشتر نمایان می‌گردد. ببرک کارمل شخصیتی بود با تمام جوانب انسانی که در برهه معیینی از تاریخ کشور ما جنبش انقلابی را بنیان گذاشت، رهبری کرد و در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. مدتی اداره کشور را در دست داشتند از این لحاظ ضرور است تا این شخصیت بی مانند کشور ما برای نسل‌های آینده از طریق نشر خاطره ها یادبودها مقالات نوشته های شان در جراید پرچم و سایر نشرات حزبی و دولتی شناسانده شود. من منحیث یکی از راهروان صادق آن جنبش فقید ببرک کارمل را به حیث رهبر خود می شمارم و از آموزه ها او دایم بهره گرفته ام و بهره می گیرم، دوست ندارم تا از شخصیت مرحوم ببرک کارمل اسطوره سازی و افسانه پردازی گردد و سیمای واقعی انسانی او را پنهان و خدشه دار نمایند. چه خوب است که روشنگران و روشنفکران ما دیدگاه ها کارنامه ها او را از دید نقادانه بررسی نمایند و از داشته های آن زمان بهره مند شوند. بدین منظور مقاله شان را زیر عنوان “مبارزه برای دموکراسی عمده‌ترین رسالت کنونی ماست” از شماره شانزدهم جریده پرچم برگزیده ام، یادی از دیدگاه های ببرک کارمل فقید در این رابطه نموده باشیم.
با درود
*******
مبارزه برای دموکراسی
عمده‌ترین رسالت کنونی ماست
در هر کشور مطابق به شرایط مشخص آن رسالت مبارزه در راه دموکراسی صورت‌های گوناگونی بخود می‌گیرد ولی این مبارزه در تمام موارد و با وصف تنوع اشکال آن، با مبارزه در راه صلح، استقلال ملی، ساختمان جامعه نوین و مترقی پیوند ناگسستنی دارد. به همین جهت است که نیروهای ترقی‌خواه وطن‌پرست «مبارزه در راه دموکراسی را جز لاینفک مبارزه در راه سوسیالیزم» تلقی می‌کنند و در راه بسط و توسعه و پیوند میان آن‌ها در جریان نهضت رهایی‌بخش، دلیرانه مبارزه می‌نمایند.
از همین جاست که در شرایط کنونی مسأله استقرار و بسط دموکراسی در زمره اساسی ترین و عمده‌ترین وظیفه مبارزه و در مرکز ثقل مسایل تکامل کشور ما قرار می‌گیرد.
چنانکه ما بارها اعلام داشته‌ایم عملاً نظام سیاسی، اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی افغانستان خصلت ضد دموکراتیک را محتویست که با آزادی و دموکراسی و ترقی اجتماعی و رفاه عمومی مردم مباینت دارد. قضاوت جریان ما در باره خصلت فوق، بر اساس تحلیل علمی شرایط اجتماعی- اقتصادی کشور ما بنا یافته و علی‌رغم بعضی تغییراتی که طی دهه اخیر در سیاست داخلی و خارجی افغانستان رخ داده است، با وجود پهلوهای مثبت آن، اساس حکم و قضاوت ما پا برجا و تزلزل‌ناپذیر است.
ماهیت روش ضد دموکراتیک هیأت حاکمه افغانستان و توطیه نیروهای امپریالیستی علیه آزادی‌های دموکراتیک و بر خلاف آزادی‌های مطرح در قانون اساسی و ایجاد موانع روزافزون در راه استقرار و بسط دموکراسی و مغالطه کردن دموکراسی با روش اداره استبدادی و شیوه فرتوت قرون‌وسطایی و تحریک نیروهای ارتجاعی و دادن امتیازات گوناگون برای آن‌ها، نشانه آنست که نیروهای ارتجاعی و استعماری هدفی جز بدنام ساختن دموکراسی و استحکام و استقرار استبداد در کشور ندارند.
به همین جهت به نظر ما سمت اساسی مبارزه در وضع کنونی باید متوجه تأمین آزادی‌های دموکراتیک و استقرار و بسط دموکراسی باشد و در جهت طرد ارتجاع، استبداد و استعمار در افغانستان قرار گیرد.
باید خاطرنشان کرد که شعار مبارزه در راه تأمین دموکراسی و حقوق و آزادی‌های دموکراتیک مردم از یکسو شعار اصولیست و از سوی دیگر «بر مبنای اصول قانون اساسی نیز نمی‌تواند قابل تعقیب و مجازات باشد» و اگر از طرف دولت تعقیب و مورد مجازات قرار گیرد باید متوجه بود که به عکس‌العمل شدید مردم و افکار عمومی جهان مواجه می‌گردد.
تجربه زندگی معرف این امر است که مبارزه دموکراتیک علیه استبداد و ارتجاع نه تنها جنبش رهایی‌بخش ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم ما را به تعویق نمی‌اندازد، بلکه آن را به هدف نزدیک تر می‌سازد.
هرچه جنبش دموکراتیک و مبارزه در راه دموکراسی پیگیرتر و عمیق‌تر صورت گیرد به همان پیمانه سطح شعور سیاسی توده‌ها به درجات عالی تری رشد و توسعه می‌یابد و برای آن‌ها محسوس و قابل‌درک می‌گردد که دموکراسی صوری سیاسی را باید به دموکراسی واقعی سیاسی،اقتصادی و اجتماعی ارتقا دهند و بالأخره برای آن‌ها روشن تر می‌شود که فقط سوسیالیزم می‌تواند راه آزادی واقعی و بهبود زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برایشان بگشاید.
باز هم باید خاطرنشان ساخت که برای نیروهای ترقی‌خواه مفاهیم «دموکراسی، آزادی» معنی واقعی دارد و تصورات موهوم و توجیهات نادرستی را که دشمنان از این مفاهیم می‌نمایند، تردید و محتوی طبقاتی آن‌ها را بر حسب شرایط تاریخی افشا می‌کنند. نیروهای ترقی‌خواه همیشه می‌پرسند: «دموکراسی و آزادی برای کی؟» به این سؤال پاسخ علمی می‌دهند: «دموکراسی برای اکثریت، برای تمام خلق، آزادی برای انسان!» برای رفتن بسمت این مفاهیم واقعی است که باید از دموکراسی و آزادی بمثابه عمده‌ترین وظیفه کنونی مجدانه دفاع بعمل آید.
مبرهن است که خلق‌های وطن ما در حد اقل حقوق و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی محروم‌اند. محافل حاکمه ارتجاعی کشور و طبقات حاکمه ستمگر در شهر و ده آن‌چنان شرایط اختناق آور و تحمیق کننده‌یی را ایجاد می‌کنند که دیگر روز بروز برای مردم غیرقابل‌تحمل می‌گردد. هرگاه سری به اطراف و اکناف کشور زده شود بخوبی نمایان می‌گردد که هیأت حاکمه در عمل وسیله‌یی در دست متنفذین و مستبدین و مرتجعین شهرها و دهات‌اند که این خود موجب ایجاد عدم استقرار و بی‌نظمی در کشور می‌گردد و محافل حاکمه علی‌رغم این حقایق و عدم توجه به منشأ و علت اصلی این وضع همیشه سعی کرده‌اند تا مسئولیت را بعهده نیروهای نو ظهور مبارز وطن‌پرست و ترقی‌خواه اصولی بیاندازند و آزادی و دموکراسی را از مفهوم واقعی آن تهی کنند و عرصه را برای ارتجاع سیاه باز گذارند. به همین جهت با اعتماد و اعتقاد راسخ و با درک و تشخیص حقانیت راه خویش، وظیفه حکم می‌نماید که از دشواری‌ها نباید هراسید و پیگیرانه مبارزه مقدس و شجاعانه خود را در راه دموکراسی و برای انجام تغییر سریع بنیادی و کیفی در کشور ادامه داد. ولی باید خاطرنشان ساخت آنچه که می‌تواند نهضت کنونی را به هدف رساند، لزوم مبارزه دستجمعی برای بسط و توسعه دموکراسی است. درین جای شک نیست که نیروهای ملی پیوسته چه در تظاهرات، اجتماعات، اعتصابات و چه در جراید و از تریبون پارلمان از حقوق و آزادی‌های مردم، از دموکراسی و از ارزش‌های دموکراتیک قانون اساسی دفاع کرده‌اند. ولی بکمال تأسف باید اعلام داشت که این «دفاع» اعتراض علیه اعمال خودسرانه هیأت حاکمه کشور از آنجمله حکومت‌ها بدون شعار مبرم مشخص و بدون اتحاد و همبستگی نیروهای تحول طلب و وطن‌پرست و آزادیخواه و بدون پیگیری صورت گرفته است.
در چنین وضع و شرایط همیشه تحلیل و ارزیابی نادرست از اوضاع کشور و برخوردهای متفاوت بوجود آمده است. به این معنی که بعضی ازین نیروها بیش از اینکه به مسأله مبرم روز اهمیت دهند، بیشتر به اهداف و شعارهای دور خویش پرداخته‌اند و در حلقه لند پروازی شخصی، محفلی و سازمانی و به بهانه اختلافات ایدئولوژیکی در انجماد فکری و تنگ‌نظرانه خود گیر آمده‌اند و بعضی دیگر چنین استدلال می‌نمایند که باید اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را طبق اراده خویش با یک ضربه سرنگون ساخت. این گروه‌های اجتماعی مبارزه برای حقوق و آزادی‌های دموکراتیک افراد را عمل بی‌فایده و بی‌نتیجه می‌دانند و در نتیجه بیشتر لبه تیز مبارزه را در داخل نیروهای دموکراتیک، ملی و ترقی‌خواه بکار می‌برند. همچنین هستند کسان دیگری که اصلاً بنا بر روحیه بد بینی و عدم اعتماد، اعتقاد به مبارزه ندارند و مترصد «معجزات سیاسی» استند و بنا بر بی‌رحمی و خشونت ارتجاع دستخوش یاس و ناامیدی می‌گردند.
به عقیده ما تمام این برخوردها با مصالح خلق افغانستان و رشد نهضت دموکراتیک و ملی کشور درین مرحله تاریخی مباینت دارد و در واقعیت امر ناشی از عدم اعتقاد به مبارزه ملی، دموکراتیک، مترقی و خلقی است. درک سلیم و شرایط جامعه ما حکم می‌نماید:
درحالی‌که ارتجاع با تمام قدرت و توانایی خود در جامعه مسلط است، مبارزه برای دفاع از حقوق و آزادی‌های وسیع دموکراتیک و از آنجمله در راه آزادی‌های مطرح در قانون اساسی با مبارزه برای اصلاحات اساسی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تغییر سریع کیفی و بنیادی نه تنها مباینت ندارد، بلکه دارای پیوند منطقی و ناگسستنی است.
تجربه ثابت کرده که در جریان مبارزه برای دموکراسی، برای حقوق و آزادی‌های دموکراتیک وسیع افراد (آزادی بیان، مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات، تشکیل احزاب سیاسی و سازمان‌های اجتماعی … و غیره) است که می‌توان توده‌های مردم را بعرصه مبارزه دلیرانه جلب کرد، اتحاد آن‌ها و همبستگی تمام نیروهای آزادیخواه و وطن‌پرست کشور را استحکام بخشید و در نتیجه نیروهای ارتجاعی و استبدادی را به هنگام و پیهم زیر ضربه گرفت و قدم بقدم به عقب‌نشینی واداشت، تضعیف کرد و بالأخره زمینه استواری را برای یک اقدام همه‌جانبه، برای استقرار حکومت دموکراتیک و ملی تهیه دید و جنبش دموکراتیک و ملی را به پیروزی نهایی رساند. به این ترتیب مبارزه روزمره و وظایف مبرم پالیسی جاری را از نظر و عمل انداختن و به انتظار حوادث و جریان خود بخودی نشستن و یا صرف با دادن شعارهای نهایی و مغازله با الفاظ دل خوش کردن و به دیگران ناسزا گفتن و یا دستخوش کینه‌های شخصی، خودخواهی، یاس و ناامیدی شدن و از مبارزه دست کشیدن، هم به مبارزه روزمره و جاری و هم به مبارزه عمومی، هم به هدف و شعارهای مشخص مبرم و هم به هدف و شعارهای استراتیژیک و هدف غایی لطمه عظیمی وارد می‌کند.
تجربه تاریخ نشان‌دهنده این حقیقت است که اگر جنبش نیرومندی ایجاد گردد و اشخاص، محافل، سازمان‌های ملی، دموکراتیک، وطن‌پرست و ترقی‌خواه کشور متحداً عمل کنند، می‌توان نیروهای مرتجع و مستبد کشور را در هر موقف اجتماعی و سیاسی که باشند در هم شکست. بر پیشتازان و پیش‌آهنگان جنبش است که شعار عمده و اساسی «دفاع از دموکراسی و آزادی‌های دموکراتیک افراد» را که نیروی خلاق معنوی و بالقوه است،
به نیروی مادی و بالفعل تبدیل کنند، تا بتوان طومار ارتجاع، استبداد، استعمار و ستم ملی را از جامعه درهم پیچید و زمینه را برای تحول کیفی و اساسی فراهم ساخت.
طوری که در بالا اشاره گردید، به همگان معلوم است که خلق‌های وطن ما تا کنون در عمل و در واقعیت امر از ابتدایی ترین حقوق و آزادی‌های مصرح در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت افغانستان تطبیق آن را در کشور تعهد کرده است، محروم‌اند و طبقات حاکمه و محافل حاکمه سیاسی کشور هر روز بدون احساس ترس و مسئولیت با کبر و غرور و بی‌رحمی در برابر حقوق و آزادی‌های دموکراتیک مردم، با بی‌اعتنایی و بی‌پروایی برخورد می‌کنند، مردم را فریب می‌دهند و ارتجاع افراطی و دست راستی را علیه جنبش و نیروهای ترقی‌خواه وطن‌پرست بیشتر تحریک می‌نمایند.
بنا برین حقایق مشخص، اتحاد و مبارزه برای استقرار دموکراسی و حقوق و آزادی‌های وسیع دموکراتیک عمده‌ترین و ضروری ترین وظیفه کنونی و وجه مشترک تمام وطن‌پرستان و آزادی خواهان افغانستان است.
همچنین خاطرنشان می‌گردد که حتی در داخل شعارهای مبرم و ضروری هم می‌توان مطابق به اوضاع و احوال مشخص شعار مبرم تر و ضروری تری را برای اتحاد نیروهای تحول طلب و آزادیخواه دریافت کرد و آن را سرلوحه اتحاد عمل و مبارزه مشترک در برابر ارتجاع و استبداد قرار داد. ارزش درک این مسئله حیاتی درین است که نخست این شعار برای توده‌های عظیم خلق نزدیک تر و قابل‌درک بیشتر است و دوم اینکه خصوصیت عمومی تر دارد و مربوط به زندگی روزمره مردم کشور ماست و ازین طریق می‌توان خلق‌ها را برای مبارزه آماده ساخت و به مبارزه و جنبش کشانید. سوم اینکه هیچ‌گونه بهانه اختلاف را در میان نیروهای ملی، دموکراتیک و ترقی خواهان وطن‌پرست باقی نمی‌گذارد و ایفای آن سهل تر است. پس سؤال درین جاست که این شعار مبرم تر، ضروری تر و برجسته‌تر برای اتحاد و برای مبارزه علیه ارتجاع و استبداد، در اوضاع و احوال مشخص کنونی چیست؟
با در نظر گرفتن تجارب گذشته، نظر ما چنین است که: این شعار برجسته و مشخص در وضع کنونی که مهمترین نقطه‌ضعف هیأت حاکمه افغانستان را عدم تطبیق آزادی‌های افراد مصرح در قانون اساسی تشکیل می‌دهد، عبارت از شعار مبارزه برای تطبیق آزادی‌های افراد مصرح در قانون اساسی می‌باشد که می‌تواند حلقه وصل تمام نیروهای تحول طلب و آزادیخواه کشور که ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد ستم ملی، ضد استعمار مبارزه می‌کنند قرار گیرد. در صورت تطبیق این آزادی‌های افراد می‌توان از یکسو زمینه مقدماتی مبارزه را برای بسط و توسعه حقوق و آزادی‌های وسیع دموکراتیک و استقرار دموکراسی تهیه دید و از سوی دیگر اعمال خودسرانه قدرت‌های حاکمه را افشا نمود و زمینه رشد و ارتقای شعور طبقاتی و سیاسی توده‌های عظیم خلق کشور را فراهم کرد. از طریق درک صحیح و در دست گرفتن این نوع حلقات و شعارهای مشخص روز مبارزه است که به تدریج مبارزه و جنبش دموکراتیک و ملی ما بسط و توسعه می‌یابد و روز بروز نیروهای نوینی را در مبارزه بخود جذب می‌نماید، اتحاد و همبستگی نیروها و استحکام می‌یابد و امکانات جدید و مساعدی را بوجود می‌آورد. بدین ترتیب است که می‌توان با مطالعه مجدد و تحلیل مشخص علمی اوضاع، احوال و شرایط داخلی و خارجی کشور این شعارها را بسط و توسعه داد، بدون اینکه یک لحظه هم، دیگر امکانات و احتمالات را از نظر انداخته و یا اهداف و شعارهای عمومی و غایی را از نظر و عمل دور داشت و آن‌ها را با عمده‌ترین وظایف شعارهای مبرم جاری و برجسته «معامله» کرد و یا آن‌ها را طرح نکرد و در راه آن‌ها مبارزه نه نمود؛ زیرا باید پیوسته متوجه بود که مقصود از مبارزه در راه شعارهای عمده و مبرم پیروز ساختن نهضت در نبردهای مشخص و معین، در جهت و هدف شعارهای استراتیژیک است که نسبت به تغییراتی که در اوضاع سیاسی پیش می‌آید تغییر می‌کند.
مهمترین وظیفه مشی جاری عبارت است از تشخیص آن طرق و وسایل، آن اشکال و صورت‌های مبارزه که بیش از همه در یک وضع و حالت معین و مشخص سیاسی و اجتماعی مطابقت دارد و منحیث یک حلقه وصل و کلید پیروزی‌های آتی و به مشی عمومی جنبش کمک فراوان می‌نماید.
موجز اینکه: اکنون جنبش دموکراتیک و ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم وطن ما به آن درجه مقدماتی از رشد خود رسیده است که در نظر تردید لزوم اتحاد و مبارزه نیروهای ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد استعمار و ضد ستم ملی وجود ندارد. ولی باید با کمال تأسف اعلان داشت که تا کنون میان نظر و عمل اتحاد، شگاف و فاصله عمیقی وجود دارد. هنوز هم کسانی استند که بدون احساس مسئولیت در برابر خلق و وطن و جهان‌بینی علمی و مصالح ملی کشور برای وحدت و اتحاد نیروهای ملی دموکراتیک و ترقی‌خواه و وطن‌پرست شرط‌های ذهنی و شخصی و «استثنایی» را پیش می‌کشند و حتی لبه تیز مبارزه را علیه مبارزین ترقی‌خواه بکار می‌برند. به همه معلوم است هم اکنون قدرت‌های ارتجاعی کشور ازین تفرقه نیروهای تحول طلب ملی و ترقی‌خواه وطن استفاده می‌کنند و حلقه استبداد را روز بروز فشرده‌تر می‌سازند. ما بصراحت و صداقت اعلان می‌داریم که هیچ بهانه و هیچ عاملی نمی‌تواند سد راه آن شود که حد اقل مبارزه متحد (حتی اگر اکنون در مقیاس کوچک و محدودی هم باشد) برای دفاع از دموکراسی، حقوق و آزادی‌های وسیع و دموکراتیک و آزادی‌های مصرح در قانون اساسی بعمل آید.
مبرهن است که «اگر» تمام اشخاص، عناصر، محافل و نیروهای آزادیخواه و وطن‌پرست کشور بر اساس یک پلتفورم (مرام) مشترک (با حفظ استقلال و ایدئولوژی) که مورد قبول همه نیروها قرار گیرد، متحداً بدفاع از حقوق و آزادی‌های دموکراتیک مردم افغانستان بر خیزند، طبعاً جنبش کنونی کشور اوج می‌گیرد، فعالیت وسیع شروع می‌شود و شور و شوق مبارزه در سرتاسر کشور بسط و توسعه می‌یابد و سرانجام نتایج بزرگی نصیب جنبش دموکراتیک و ملی وطن واحد ما افغانستان می‌گردد. دموکراسی استقرار می‌یابد و طومار ارتجاع، استبداد، ستم ملی و استعمار در هم می‌پیچد.
پیروز باد آزادی و دموکراسی!
سرنگون باد استبداد، ارتجاع، ستم ملی و استعمار!

ببرک « کارمل »
آسه مایی از حقوق دموکراتیک مردم
آزادی لـســان

اصل آزادی زبان عبارت از آن است که تمام مردم حق داشته باشند به زبان مادری و مروج خود حرف بزنند، علم بیاموزند، نشرات نمایند، مکاتبه کنند و در محاکم از خود دفاع نمایند. از نظر پرنسیپ نمی‌توان هیچ‌کسی را اجباراً وادار به آموختن تکلم و نوشته به زبان دیگری نمود (غیر ازآنچه که ماهیت تعلیمی دارد و در اینجا موضوع بحث ما نیست).
در شرایط تسلط استعماری و در تهاجمات سابق چنین مرسوم بود (حتی تاکنون به اشکال مختلف در جوامع طبقاتی معمول است) که وقتی یک ملت یا قوم تحت تهاجم ملت و یا قوم حاکم قرار می‌گرفت، زبان مادری و فرهنگ ملی ملت یا قوم تحت ستم مورد تحقیر قرار گرفته و کوشش می‌شد که به‌زور سر نیزه محو شود و لسان ملت یا قوم ستمگر برایشان تحمیل گردد، تمام دوایر حکومتی، دفاتر مالیاتی واداری، محاکم و مکاتب به آن لسان برگردانده شود. مقرر می‌گردد که نامه‌ها، مکاتیب عرایض به ادارات مقامات رسمی به زبانی که مردم به آن هیچ آشنایی نداشتند تحریر یابد و حتی مردم وادار گردند که جبراً به آن تکلم نماید. همچنان از طرف ملیت‌ها و اقوام حاکم در درون جامعه نیز بر ملیت‌ها و اقوام دیگر و اقلیت‌ها که دریک سرزمین مشترک و مادری بسر می‌برند، رویه بدتر از آن صورت می‌گرفت.
پرواضح است که این رویه ظالمانه علاوه بر استخفاف بزرگی که بر ملل محکوم بود، باعث آن می‌گردید که تمام غنای علم و فرهنگ ملل و امکانات انکشاف آن از میان برود و یا لطمه سنگینی بر آن وارد آید تا در همان مراحل ابتدائی انکشاف خود باقی بماند، بسیار استعدادهای پر نبوغ اقلیت‌ها و ملت‌های ستمدیده و محکوم، در نطفه محو کردد.
نمونه‌هایی از چنین فشارها و ستمگری‌های ملی در تاریخ و حال زیاداست، که به‌طور مثال می‌توان فجایع و بدبختی‌هایی را که ستم استعمار انگلیس بر مردم هند و پاکستان تحمیل کرد، از رشد و انکشاف السنه ملی جلوگیری نمود و در عوض آن نفاق‌های ملی و لسانی را دامن زد، یادآوری نمود که امروز جامعه هند از ناحیه لسان‌ها و صورت حل این مسأله مواجه به مشکلات عظیمی می‌باشد.
فشارها و محدودیت‌هایی که از ناحیه لسان بر مردم واقع می‌گردد نه تنها مانع توسعه و انکشاف و غنای علمی فرهنگی جامعه می‌شود، بلکه موجب برهم خوردن شیرازه وحدت یک کشور و جامعه نیز شده می‌تواند و این حقیقتی است برخلاف این عقیده که ترویج و تبلیغ می‌گردد: گویا عدم تساوی زبان‌ها و تبعیض در برابر بعضی از آن‌ها، امر طبیعی و ضروری برای حفظ تمامیت و وحدت ملی دریک کشور می‌باشد.
با استفاده ازین نظر و استنباط غلط، توسط محافل عناصر محاکم ارتجاعی کوشش می‌شود که تمام قدرت و وسایل دست داشته، فرهنگ زبان و خصوصیات ملی یک ملت، میلت یا یک قوم سرکوب گردد. بدین‌جهت است که مسأله آزادی ملت‌ها از یوغ استعمار، ستم و استبداد و وابستگی‌های گوناگون بر اساس حق تعین سرنوشت ملل به‌صورت یک مسئله حاد و اوج گیرنده جهان امروزی درآمده است.
ایدئولوگ‌های مرتجع و بورژوازئی سعی می‌ورزند که حل مسئله ملی را به‌صورت غلط و به اشکال کهنه آن تبلیغ نمایند، زیرا مصالح و دوام حاکمیت طبقات حاکمه را در آن می‌بینند، ولی جهان بینی علمی و نوین ثابت می‌سازد که طبیعی بودن عدم تساوی میان ملل و خصومت ملی ادعائیست بی‌پایه و امریست مصنوعی که زائیده شرایط ناجور اجتماعی و اقتصادی می‌باشد. ملت‌ها و اقوام از نژادهای مختلف می‌توانند با وارد آمدن تحول کیفی و بنیادی در زندگی مادی و اقتصادی ایشان که بر پایه تغیر در روابط تولیدی بسود طبقات محروم جامعه صورت می‌پذیرد، با حقوق کاملاً مساوی. درحالی‌که فرهنگ و لسان ملی‌شان پیوسته تکامل اختیار می‌نماید، در کمال صلح و آرامش و وحدت و همآهنگی در کنار هم، دریک وطن به سر برند.
آنچه را ایدئولوگ‌های مرتجع و بورژوازئی ادعا می‌نماید که مسأله ملی و لسان حل ناشدنی است و خصومت ملی پابرجا می‌ماند، تا آنجا صحیح است که سیستم‌های مبتنی بر طبقات و استثمار انسان از انسان باقیست و مصداق آن تمام جهان کهنه و جوامع طبقاتی می‌باشد، ولی این مسأله در جوامع نوین بری از هرگونه ستم و استثمار انسان از انسان، راه حل معقول و منطقی را به خود یافته است، شکل جدید از روابط و همکاری ملل پدید آمده و تساوی واقعی بین آن‌ها به تحقق پیوسته است.
نظام‌های نوین مترقی در جهان عملاً به اثبات رساند که راه حل منطقی این مسئله این است که اسارت اقتصادی و سیاسی از میان مردم برداشته شود، حقوق مساوی برای تمام مردم تأمین، لسان و فرهنگ آنان، بدون اینکه از هم جدا شوند، احترام و تقویت گردد. و البته این امر موجب آن می‌شود تا مردم داوطلبانه متحد شوند و مسایل بغرنجی را متفقاً حل نمایند. برین اساس بقایای قبایل و اقوام منفرد و عادات قبیلوی و قومی از میان می‌رود و فرهنگ‌های ملی که محتوای آن‌ها مترقی می‌باشد، رشد می‌کند استعداد و قریحه ملی و لسانی دریک وطن مشترک پرورش می‌یابد.
تا اینجا مطلب عمومیاتی بود که تذکرات مختصری از آن داده شد و حال باید دید که وضع لسان‌ها در کشور ما ازچه قرار است:
در کشور عقب مانده ما، زبان‌های متعددی موجوداست که مردم به آن‌ها مکالمه می‌نمایند. تمام خلق‌های کشور با وصف داشتن لسان‌های جداگانه مشترکاً رنج و بدبختی را متحمل شده‌اند و در مبارزات علیه بیگانگان و مهاجمین دوش بدوش هم از وطن دفاع کرده‌اند. ولی استعمار و طبقات حاکمه ارتجاعی در طول تاریخ کشور با ایجاد کینه و خصومت میان خلق‌های زحمت کش وطن کوشش کرده‌اند که از اتحاد و وحدت آن‌ها جلوگیری نمایند. زمانی اختلافات نژادی، منطقه‌ی و مذهبی و گاهی قومی و لسانی را دامن زده و حاد ساخته‌اند تا خود به تأسی ازین اصل مشهور استعماری و نسخهء کهنه برای شیوه اداره استعماری و استبدادی که «تفرقه بیانداز و حکومت کن» از بیداری شعور مردم جلوگیری کرده و بقای خود و طبقات ارتجاعی را که از آن نمایندگی کرده‌اند، تأمین نمایند.
با تأسف باید گفت که لسان‌های ملی و محلی در افغانستان نه تنها پرورش داده نشده است، بلکه به وسایل گوناگونی در برابر فریاد آزادی خواهانهء مردم مبتنی برداشتن حق آزادی تکلم، نشرات، آموزش و دادخواهی به زبان مادری خود از طرف طبقات محافل و عناصر مرتجع شدت عمل نشان داده شده و گنجینه‌های پربهای ادب و فلکلور مردم مورد تعرض و تباهی قرار گرفته است.
به‌منظور اینکه اهمیت نقش و ارزش آزادی لسان که در ترقی و توسعه فرهنگ و بیداری مردم مؤثر می‌باشد، نشان داده شود حقایق را به‌طور مثال مطرح می‌نماید:
همه میدانیم که متأسفانه اکثریت قریب به تمام مردم بی‌سوادند، پس چطور توده‌های مردم از نشرات رادیویی که به زبان‌های غیر از زبان خودشان باشد می‌توانند استفاده نمایند و یا از مطالب نشراتی که به زبان خودشان باشد تحریر نیافته از طریق باسوادان به‌درستی مطلع گردند.
آموزشی که به زبان مادری اطفال صورت نگیرد، مجبوراند که با صرف چندین سال وقت لسان دیگری را بیاموزند و بعداً قادر گردند، مطالب و مفاهیم علمی را فرا گیرند که این امر باعث عقب ماندگی سطح شعور و ذهن آنان می‌گردد، درحالی‌که در لسان خودی با سرعت و عمق بیشتر می‌توانند وظیفه آموزشی خود را انجام دهند.
قضیه مشخصی را که در یکی از محاکم مطرح باشد در نظر گیریم: متهم که اصلاً لسان‌های معمول در محکمه را نداند چطور می‌تواند از خود دفاع نماید و احیاناً بی‌گناهی خود را به اثبات رساند، درین صورت بناً حق فرمان حکومت وی صادر خواهد شد.
حقایق نشان می‌دهد که به مشکل می‌توان لسان را بر مردم تحمیل کرد، برعکس آنکه کوته نظران و ملت پروران دروغین ادعا می‌نمایند این امر باعث انکشاف و غنای لسان نمی‌گردد، بلکه یک زمان را با کار جدی از طریق تألیفات و تراجم آثار مترقی و علمی، تعمیم وسیع آن در میان متکلمین مربوطه، نوآوری‌های معقول و بجا و وارد آوردن اصلاحات در آن می‌توان بسط و انکشاف داد، بدون اینکه در برابر السنه دیگر حساسیت نشان داد و یا آن را محترم نشمرد.
ما معتقدیم که باید در برابر تمام لسان‌های افغانستان، از کوچک تا بزرگ برخورد علمی و عاقلانه صورت گیرد، کلیهء آن‌ها رشد و انکشاف داده شده و احیا گردد. آزادی تکلم، آمورش، نشرات، مکاتبات، دفاع و غیره علی سویه برای تمام لسان‌ها تأمین گردد.
وطن پرستان ترقی خواه دموکراتیک خلق افغانستان بر آنند که در جامعه نوین و مترقی کشور حل دموکراتیک و اساسی، قاطع و علمی مسأله لسان‌ها امکان پذیر خواهد بود. 

 

 

ببرک کارمل

پرچمدارِ بی بدیل در مبارزات ملی و مردمی افغانستان

ببرک کارمل یکی از رهروان راه مبارزات نهُضت مشروطیت در افغانستان به حساب میرود.
ببرک کارمل یکی از ادامه دهنده گان سُنن داد خواهانه مبارزات نُهضت مشروطیت در افغانستان بود.
ببرک کارمل انسان افغانستان نوین، یا به عباره دیگر انسان افغان نوین بود که خود چنین گفته بود.
انسانِ افغان نوین بود، آراسته با همه سجایای یک انسان نوین در افغانستان.
انسانِ افغان نوین بود که انگیزه داشت، انگیزه خلق میکرد و آنرا به دیگران انتقال میداد.
انسانِ افغان نوین بود که وطنش را عاشقانه دوست داشت و به آن افتخار می نمود.
انسانِ افغان نوین بود که تا پایان عمرش در کنار برهنه پاها و انسانِ زحمتکش کشور استوار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که به ارزشها و آرمان هایش تا آخر صادق بود ، پایدار ماند و با آن معامله نکرد.
انسانِ افغان نوین بود که نه از زور کار گرفت ، نه زر اندوخت و تا پایان عمر با افتخار همین طور زیست.
انسانِ افغان نوین بود که با زور گویان، قانون شکنان ، قانون گریزان و ستم پیشه گان هیچگاه سر آشتی نداشت.
انسانِ افغان نوین بود که به تامین نان، خانه، لباس، برادری، برابری و عدالت اجتماعی پابند بود و به آن بی تزلزل و پایدار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که استثمار فرد از فرد و تفاوت های طبقاتی را به چالش کشید ، اراده داشت و تلاش کرد آنرا در حیاتش ریشه کن سازد.
انسانِ افغان نوین بود که به دوستی خلق های جهان و مردم کشورش باور کامل داشت و در آن راه صادقانه تلاش کرد.
انسانِ افغان نوین بود که در شرافت و صداقت، مهربانی و دلسوزی، استواری و پایداری، انسان پروری و انسان دوستی و وطن پرستی سر مشق هم رزمان و همراهانش بود و به آن پابند ماند.
انسانِ افغان نوین بود که با وجود همه بهتانها ها و عربده کشی های دشمنان وطن راه و مکتب خدمت به مردم را کنار نگذاشت و به اندیشه های مترقی و انسان دوستانه خود مانند یک دژ تسخیر ناپذیر استوار و پایدار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که صداقت و وفا داری به انسان زحمتکش، مردم دوستی و وطن پرستی را در تار و پود همراهان و همباورانش پرورش داد و می خواست زنده نگهدارد.
انسانِ افغان نوین بود که تلاش کرد، تا درس آگاهی به مبارزه طبقاتی و اعتقاد به آن را به همباوران و همقطارنش بیآموزاند.
انسانِ افغان نوین بود که خواست باور ها و آرمان هایش را یکجا با همرزمانش با صداقت و باورمندی در عمل پیاده نماید.
انسانِ افغان نوین بود که یگانه آرزویش تعالی و ترقی کشور ، رفاه همگانی و تحولات مثبت اجتماعی بود.
انسانِ افغان نوین بود که آرزو داشت تا کشور و مردم آنرا در قطار کشور های ترقی یافته و مرفه جهان ببیند.
انسانِ افغان نوین بود که توانست با گفتار، کردار و پندار نیک اش مکتبِ انسان دوستی جاویدانه ای را به همفکرانش به ارث بگذارد.
انسانِ افغان نوین بود که از گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک گاهی هم عدول نکرد، استوره ای شد درین راه که سر بلند از دروازه تاریخ عبور کرد.
دردا و دریغا که عدهٔ از همفکران، همقطاران و رهروان آن بزرگ مرد نه توانستند، راه و رسم مبارزات اجتماعی- سیاسی را به پیروی از آن مکتب دوام داده و آنرا انکشاف دهند.

هموطنان عزیز، برادران و خواهران!
اکنون پس از دو دهه حضور پُر رنگ امریکایی ها و بعداً خروج غیر مسؤلانه آنها از افغانستان و سقوط مجدد کشور بدست سیاه ترین نیرو ها ، یعنی طلبان تروریست، اکثر از نیرو های روشنفکر، ترقیخواه و عدالت پسند کشور به این باور رسیده اند که این مکتب از محتویات کلاسیک خود فاصله گرفته است.
درس های لازم آن مکتب را باید باز خوانی کرد و انکشاف داد که این بازخوانی ، صادقانه و مسؤلانه در دسترس نسل نو از روشنفکران وطنپرست، ترقیخواهان و تحول طلبان افغانستان باید قرار داده شود.

راه و مکتب رفیق ببرک کارمل ماندگار است.

 

یاد ها و خاطره ها گویند سیلی روز گار و شکوه دارند ز روز گار و سیلی آن و من گویم بگذار روز گار با سیلی خویش ما را به را حق و راستی سوق دهد و بار بار سیلی خود را حواله رخسار ترکیده و به خاک آغشته ما نماید . چون روز گار سیلی بی پدری و دوری از آغوش مادررا بر ما حواله نموده بود من نزد یکی از اقارب ما به شکل فرزندی باز هم تکرار می نویسم فرزندی زیست میکردم و در آن زمان بدون کلا شوئی و تنور دیگر کاری نبود که باید من از انجامش سرکشی میکردم این هم نوع دیگر سیلی بود صنف سوم مکتب بودم که این بار مشکل بدوشم گذاشته شد در همین خانواده زمانی صنف پینج بودم جریده را روی میز اتاق فرزند این خانواده دیدم در وسط صفحه اول که کلان نوشته شده بود پرچم و متاباقی نوشته های زیرین این عنوان درشت برای من مشکل بود به هرصورت شعری از لایق را دیدم و خواندم ومطالب در رابطه به کاندید بودن وکیل یکی از مناطق شهر کابل که نام زنده یاد ببرک کارمل در آن به درشتی نوشته شده بود خواستم این مطلب را بخوانم و تاجای خوانده بودم که پسر جوان داخل اتاق خود شد و با قهر جریده را از من گرفت و بد بد سویم دید و گفت اگر کسی دیگر میبود خوب سیلی کاریش میکردم من که سیلی روزگار را خورده و نمکش را چشیده بودم لبخند زدم و در دلم گفتم این لعنتی سیلی هر جا باید باشد پرسید چرا خنده میکنی گفتم هیچ فقط هیمنطور بعد وی کمی روی جریده و خبر نشدن پدر از این جراید برایم گفت و سوی کارش رفت . به هرصورت من بلاخره زندگی خود را در پناه گاه پهلوی چون من سیلی روز گار دیده ها از خانواده تا به جوان نوجوان یافتم و با استفاده از کتابخانه آن میحط و تماس با دوستان از فرزندی نجات یافته فرزند آن محیط با سفا و حزبم شدم که تا اکنون هم بنامش و بنام رهبران صدیقش می بالم و افتخار میکنم . در یکی از جلسات حزبی بیاد دارم که رفیق یعقوب برادر رفیع برایم گفت که خودت به یک مسولیت دیگر در نظر گرفته شدی و باید روز سه شنبه به این آدرس نزد یکی از رفقا که استاد است در پولتخنیک بروی . من پرسیدم که ارتباط حزبی من هم با این رفیق میباشد گفت در وعده دیگر با هم یکجا می بینیم یعنی که نه . در روز معین من باید مکتب میرفتم و وقت از محل زندگی راه پیمودم ، در پهلوی سیلو آدرس داده شده راپیدا کرده دروازه را دق الباب نمودم دیدم رفیق غیاثی که آنوقت تنها بنام استاد برای من معرفی شده بودند دررا باز کرد وداخل خانه شدم و رفیق غیاثی چای و نان تعارف کرد من غریب که کیک را روی میز دیدم اشتهایم سوخت چون درک من چیز دیگر بود و نادرست بود فکر میکردم که اگر من چای با بوره و توته نان میخورم باید همه چنین باشند اما راستی جراۀت نتوانستم تا توته از همان کیک را بخورم و دردش تا حال به دلم مانده که چرا نخوردم چون همان زمان لذت دیگر داشت . به هرصورت بعد از صحبت پیرامون دروس و زندگی خود بعد از ن رفیق عیاثی روی ضرورت ، مبرمیت و شیوه کار با جوانان سرم را خلاص کرد و به رفیق نورالله مرا معرفی کرد . اولین دید و بازدید ما در طرف خانه رفیق سپاهی در سرک طولانی پر از چنار صورت گرفت که نمیدانم چند بار آن سرک را گز و پل کردیم و من در صحبت های رفیق نورالله جدیت و گاه گاهی عصانیت را میدیم و متوجه حرف های رفیق غیاثی میشدم اگر راست بنویسم خود را هم براۀت میدادم چون جوان عصبی بودم و همه ناشی از عدم مطالعه وفهم پاین بود . به هر صورت کاررا شروع کردیم وبه همکاری رفقای عزیز هزیک سپاهی ، محب بارش ، متین روان شاد و سلام شهید از حلقه دوستان خود تا به سرحد قرغه ، افشار ، کارته مامورین و بعدن در لیسه که میرفتم اولی امانی و دوم لیسه میخانیکی کابل با یک عشق و امید برای فردای نسل جوان کار میکردم . چه زیبا بود برای نسل جوان ونوجوان آن وقت تشریح کردن ن مرام سازمان و چه زیبا بود که اگر همان 13فقره بعد از آن هم در نظر گرفته میشد . من در مکتب بهترین جای فعالیت سازمانی خود را در جمعیت سارندوی یافتم چون شاگرد مکتب بودم و پالندوی محصلین را احتوا میکرد و بسیاری از مواد مرام سازمان را در مقررات آن جمعیت میدیدم و موفق به جذب جوانان به سازمان با استفاده از کمک های درسی هم شدم ولی دردا که این موسسه و این جمعیت زیبا و بیطرف بلاخره طعمه اتقلاب شد و تا ختم نامش بالای کارمندان یکی از وزارت خانه های ما گذاشته شد و خودش مانند هزاران انسان دسته جمعی به گور دسته جمعی سپرده شد ! زمانی از لیسه میخانیک حرف میزنم آغاز کارم را به رفیق مزدک مجسم مسیازم که چه زیبا و چه با انرژی بود در معرفت با رفیق مزدک که آدرس دهنده هم برای من رفیق نورالله بود قبلن هم بنام رفیق فرید آشنائی داشتم زیرا بعد از زندانی شدن در کدام جلسه و کورس حزبی نبود که از رفیق فرید و دفاعیه شان یاد نمی شد بیاد دارم که در یکی از کورس ها ظاهر طنین با همان سبک خاص داشت همه را بسوی شهامت و مردانگی رفیق فرید دعوت کردند ورفیق یعقوب در دید و بازدید های انفرادی زمانی که نام از فرید میگرفت چنان سگرت دود میکرد که گوئی آب حیات می نوشد و به وجد صحبت میکرد . روز گار خوب بود نه تنها روز گار که در پهلوی حزب سازمان سبب رشد و تکمیل شخصیت و انسانیت برای من بود ما در آن زمان درد دندان و سر یکدیگر را تحمل کرده نمی توانستیم چون صمیمی و بدون مرض بودیم برای یک دیگر و به خاطر یک دیگر جان میدادیم و این شیوه را من در حلقه رهبری و کادر همان زمان سازمان یافتم . زمانی بود که از شب تا به دم دم صبح کتاب خوانده میشد و روی آن بحث میشد این کتاب چه بنیاد آموزش ،چه تاریخ حزب کمونست ویا الفبای مبارزه می بود و مدرس همه این ها برای ما مزدک عزیز بود . ما تحمل زشت گفتن و یاوه سرائی را به آدرس هیچ رفیق خود نداشتیم و به زودی عکس العمل نشان میدادیم پیوند ما صمیمانه و روابطه ما آگاهانه بدون الگو سازی و تابوت پروری بود . با علاقه وافر و انرژی از محبت و تشویق رفقا و بلخصوص رفیق فرید می شتابیدیم و می رزمیدیم نقش سازمانهای ما در حوادث گوناگون برجسته بود طور مثال در رژه و مارش تاریخی تشیع جنازه میر اکبر خیبر و قبل ازآن در مورد وحدت دو حزب به یک نام و دها های دیگر الی حادثه ثور 57 که از اصل موضوع ما همه به شمول رفیق مزدک در سرک طرف خانه محترم سلیمان لایق پیش دکان سنگ تراشی رفیق سپاهی آگاه شدیم که حرف دیگری نیست رفقا دست به عمل نظامی زده و در تاریکی شام بعد از شنیدن این خبر هرکس سوی خانه های خود رفت . و زندگی با سیلی های انقلابی رنگ دیگر را با خود گرفت . بعد از ثور 57 را ، رفیق داکتر وداد نگاشته اند و زیبا نوشته اند تنها چیزیکه میخواهم بنویسم و آن هم ارتباط به همان آموزش از دوران زندانی شدن مزدک عزیز دارد که ظاهر طنین همه را به این شجاعت و فروتنی و آگاهی فرا خوانده بود در شیوه کار با جوانان و ادامه آن رفیق شفیع هدایت یکجا با من و رفیق وداد مبتکر و طراح بود که همه با هم آنرا پذیرفته و عمل کردیم هیچ جوان را نخواستیم از حلقه سازمان خلقی جوانان که ببرک شینواری برای ما اعلان کرد دور سازیم و خود را همیشه در آن سازمان میافتیم و از تصامیم ناجوانمردانه شان از طریق رفقای خود آگاه می شدیم . برای من جالب بود که زمان ببرک شنواری سازمان را تسلیم میشد از فوتوهای که در مراسم تشیع جنازه میر اکبر خیبر در کتاب خانه وجود داشت نقد کرد و گفت اوس دا سازمان یو خلقی سازمان ده او خلکو ته خدمت کوی .ما را رخصت کرد و گفت دیگر به شما ضرورت نیست . بدون تردید نوشته داکتر وداد عزیز آغاز و بیانگر دشوار ترین و موفق ترین حیات فعالیت سازمان دموکرانیک جوانان افغانستان را در بر میگیرد که امید باز گشائی شده و شیر گردد تا مانند د افغانستان سارندوی تولنه نابود و فراموش نشود . از کوتاهی و گسست در نگارش پوزش میخواهم .

شرایط مخفی:

حادثه ثور شد، گویا انقلاب زنجیر شکن برای شکستن زنجیر های بعضی حزبی ها و تا گلو زنجیربند نمودن مردم و روشنفکران عدالت خواه و مبارز. میتنگ ها گرفته شد و شادی ها سر داده شد آهسته آهسته چون نم نم باران حرف های در مورد اختلافات در سطح رهبری و مخالفت رفیق کارمل در مورد کشتن داود و خانواده اش بیرون به چکیدن گرفت و شک و تردید بار آورد که واقعیت هم چنین بود که سر انجام به کودتای حزبی انجامید ، روزی در پوهنتون محفل پشتیبانی از انقلاب کبیر ثور و غریب و صغیر کش گرفته شده بود و فردای آن ما در مرستون چنین محفل را در پیش رو داشتیم در هردو محفل رفیق فرید مزدک شرکت نموده بودند بعد از ختم محفل رفیق فرید برایم گفت که فیض الله طوفان کرده بود و من به حرف رسیدم چنانچه جای نوشته بودم که از جمله مستعد ترین منشی ها بود وی از با استعداد ترین کادر همان زمان خود هم بود . در محفل ما جناب قادر آشنا روی ستیژ آمده و درجریان صحبت به پشتو شهادت خیبر را به زنده یاد ببرک کارمل مارک زد در این وقت یکی از بانوهای شجاع بنام حبیبه جان خوازک از جا برخواست و با صدای بلند در جریان صحبتش گفت که « ای دروغ میگوید درغگوی خائین » که در آن واحد حبیبه با خواهرش گرفتار شده و بسوی ولایت کابل سوق داده می شوند . خوب من متعلم بودم و سال اخیر درسم بود بعد از ختم درس امتحان کانکور داده و در جستجوی کار شدم خوشبختانه این بار سیلی روز گار مثبت تمام شد از نظر عباس خروشان ، عین الله عینی ، قادر اشنا و سگ های زنجیری شاان نجات یافته به بند برق کجکی معرفی شدم شنیده بودم که مردم در آنجا همه ضد دولت اند وویرانگر، مگر زمان که از نزدیک دیدم همه مصروف روزگار خود و پیدا کردن لقمه نان برای خانواده خود بودند وبس . بعد از سه ماه نامه از برادرم گلب اادین بدست آوردم که از موفقیتم در کانکور و شمولیتم در پولی تنخیک حکایت میکرد به بهانه رخصتی خود را به کابل رساندم ودر قریه شیوکی مسکن گزین شدم فردا در صحن دانشگاه یا پوهنتون کابل نزد بورد اعلاتات خود را رساندم و دیدم که من در انتخاب دومم کامیاب شده ام و خواستم به لیله پولتخنیک شامل شوم خود را در گیر قصاب دادم تا سند از زندگی خود را در قلمروش بدست آورم وبواسطه آن سند شامل لیله شوم مگر چنین نشد بر عکس عین الله عینی با دارودسته خود تصمیم گرفتند تا بنده را دستگیر نموده و در پهلوی دیگر اشراف زاده ها قرار دهند . برای یک ماه در همان چار ئیواری خود را قید کردم و بعد از یک ماه و چند روز به مساعدت یکی از دوستان که آشنائی نزدیک با ریس تدریسات مسلکی داشت تقرر معلمی را در مکتب تنخیک ثانوی حاصل کردم و در همه این گیرودار و خم و پیچ روز گار باز هم اینبار بروت های کشال و بد فوکس سبب نجاتم میشد که حتی مامور بخش معاشات برای حل مشکلش داشت از من کمک بخواهد تا مدیر مکتب ر ا واسطه شده و کمک اش نمایم آنجا فهمیدم که یک قدرت دیگراین نوع بروت ها است. باید نوشت که در مدت کم وبیش از سه ماه هیچ نوع رابطه سازمانی با هیچ رفیق نداشتم چون در گوشه از میهن موظف به خدمت شده بودم بعد از برگشت دوباره به کابل تلاش نمودم به شکل از اشکال رابطه خود را با رفقا تامین نمایم که چنین هم شد بعد مدت کوتاه رابطه به حلقه مرکزی مخفی گاه رابطه من با رفیق شمس وبعدن با رفیق نظر برهان تامین شده و در عرصه های نظامی و ملکی مصروف کار با نسل جوان بودم دوخاطره که برای من جالب اند دیدار با رفیق مزدک در شرایط مخفی است که این دیدار به مثابه یک انرژی برای من تمام شد و بعد از آن دیدار با ایشان در صبح وقت روز شش جدی و خطاب شان که « کجاستی انتی سویتیست » من درک کردم که همان صدای ناله و فریاد مردم را که اسمان خراش های شوروی سابق شب و روز سبب آزار شان میشد در یکی از جلسات نققد نموده و شریک تمام جرم که امین و تره کی بالای مردم ورفقای ما روا داشته بود از ژرفای قلبم بیان کردم به مزدک عزیز گذارش داده شده است که باید هم میشد چون در آن زمان منبر و عشق همه از بالا تا پاین همان شوروی و حزب کمونست شوروی بود . بعد از احوال پرسی بجای که موظف شدم رفتم و کار را با جوانان آغازکردم . هوا سرد بود پای پیاده سوی افشار روان شدم برایم جالب بود که در کارته مامورین دو تانک توقف داشت و همه روس ها بودند ، من را استاد کرده و می پرسند پرول ، پرول ومن نمیدانم چه میگویند نا خدا گاه از زبانم برامد ببرک کارمل سویم دیدند و رهایم کردند و به راه خود ادامه دادم این پرول را رفیق ناصر شوکت برایم معنی کرد که شفر خاص بین قطعات گذاشته میشود و در شرایط خاص باید مورد استفاده قرار گیرد و آن زمان پرول بازو بند سفید بود که من نداشتم به هرصورت در محل که موظف شده بودم رسیدم ولی دردا که هر لحظه قاتلین رفقای خود را میدیم و می سوختم . از تبصره در این مورد میگذرم به هر صورت ایبنار کار را از انجمن نه بلکه.از سازمان اولیه آغاز کردم .

شش جدی وحضور شوروی ها و تحریک مردم بر ضد حزب و رهبری

پرچمداران و رهبری جناح پرچم حزب از همان آغاز در بین مردم از محبوبیت خاص برخوردار بودند اما دردا که حضور نظامیان شوروی همه این محبوبیت را از بالا تا پاین خد شه دار ساخت و مارک وطن فروشی را به رخ ما کشید گرچه دعوت نطامی های شوروی چون آفتاب روشن است که توسط کی صورت گرفت و قانونی هم کدام مرجع می تواند دعوت کننده باشد که ما در زمینه هیچ کاره بودیم . بعد از شش جدی طوریکه در بالا نوشتم کار را از سازمان اولیه جوانان در مربوطات ناحیه دوم آغاز کردم وبعداز مدت رفقا لازم دیدن ومن را به صفت معاون کمیته ولایتی کابل سازمان گماشتند که در آن زمان منشی از جناح خلق بنام سپین جان یک کس بود .روزی پلان شد تا جهت ایجاد کمیته های سازمان به ولسوالی ها رفته وکار را آغاز نمایم در آن زمان در دو ولسوالی سازمان فعال داشتیم ولسوالی بگرامی و ولسوالی ده سبز در دیگر ولسوالی ها باید سازمان ایجاد میشد در پلان برای منشی کمیته ولسوالی پغمان و برای معاون ولسوالی شکردره و میر بچه کوت در نظر گرفته شده بود من ورفیق قادر که مسولیت تشکیلات را داشت سوی ولسوالی شکردره و میر بچه کوت حرکت کردیم و نا وقت روز از شکرده بدون دست آورد و از میربچه کوت با ساختن کمیته ولسوالی دوباره برگشتیم فردا آنروز باید در جلسه صبحانه که تحت ریاست منشی دایر مشید گذارش ارائه میکردیم تا نا وقت های روز انتظار منشی را کشیدیم و بنا بر عوامل و باریکی های همان زمان جلسه دایر نشد چون منشی را باید رعایت میکردیم زیرا آزموده را تحمیلی بار دگر آزمایش میکردیم چند روز بعد منشی آمد و از مصروفیت زیاد خود در اداره کاری اش بیان کرد و پوزش خواست همان پوزش بود و که رفت و رفت . ما تلاش خود را کردیم و کمیته ها و سازمان های جوانان را در همه ولسوالی های کابل ایجاد و فعال نمودیم که همکاری کمیته های حزبی در زمینه نقش موثر را داشت .بعد مدت جلسه کادر ها و فعالین شهر وولایت کابل تدویر گردید و در مسائل تشکیلاتی من کمترین را به صفت منشی انتخاب نمودند و اینجا بود که دوره سربازی را باید سپری میکردم و مسرورم که بدون گزند و خدعه با همکاری رفقای عزیز خود هر یک انجینر قادر ، سامعه اخلاص ، احمد شاه راستا ، وحید کشتمند ، جانعلی نورسگر و بعد ها نصیر ولی ، سامعه مازیار ، ممتاز میرناگل و شاولی تکل و کریمه جان این دوره رابا دست آورد کم اما با صداقت و همدلی سپری نمودم دوخاطره از خاطره های کمیته ولایتی . 1/ روزی جهت ایجاد سازمان علاقه داری گلدره مربوط ولسوالی شکردره چون مکتب در آن جا وجود داشت با همکاری مجتبی که از با وقف ترین کارمندان تخنیکی آن زمان سازمان بود به دریوری رشید دریور با دو میل سلاح کلشینکوف عزم سفر بستیم نزدیک مکتب گلدره به خاطر خریدن قطی سگرت توقف کردیم واز موتر پاین شده خواستم قطی سگرت بخرم دکان دار که مرد کهن سال و مهربان بود سگرت را برایم داد و پرسید کجا میروید من گفتم به مکتب میرویم کمی کار داریم وی با سیمای گرفته و تاثر گفت حیف جوانی تان اگر از من می شنوید دور بخورید و برگردید در همین زمان رشید دریور متوجه مرد های مسلح در بالای تپه شده و صدا زد رفیق سرمند داخل موتر شوید من هنوز درست درجای ننشسته بودم که رشید روی موتر را دور داد وما فرار را برقرار تر جیع دادیم و چند روز بعد تر خبر شدیم که آن دکاندار محسن را به اتهام جاسوسی از موجودیت این جنایت کا ران به شهادت رسانده بودند که روانش با جمع شهدای راه انسانیت شاد و خجسته باد . 2/ در یکی از عید ها که بطور یقین عید قربان بود بنا بر پیشنهاد منشی کمیته ولسوالی جوانان رفیق راستا و منشی حزبی رفیق افضل یکجا با رفقا فاروق ثواب ، احمدشاه ، ممتاز و ظریف به دریوری رشید سوی قریه بت خاک ولسوالی بگرامی حرکت کردیم بعد از نماز عید ملای مسجد حرف های خود را گفت و در ختم تقضا صورت گرفت تا من هم به نمایندگی از کمیته حزبی و سازمان جوانان این روز را برایشا ن شاد باش و تبریک بگویم حرف روی همسایه داری و بلاخره همسایه های وطن چرخید و بعد از توضحات و تشریحات یکی از نماز گذاران از جا برخاست بالای حزب و دولت و شوروی ها تاخت و شتافت و دل را از درد و غصه خالی کرد من که کمترین همه این رفقا بودم با تمام نرمی با مثال های زنده از روزگار و بطور خاص قبل از شش جدی و تغیرات که در رفورم ها آمده بود به حضار بیان داشتم و مردم بلی بلی گفته حرف های نا چیز من را قبول نمودند نماز و وعظ و گپ ختم شد نماز گزاران هر یک از ما دعون نمود تا در قربانی و شوربای قربانی شان همه مهمان شویم ولی ما را ترس فرا گرفته بود و محل بدست حکمتیار بود با سپاس از همه خواستیم از راه که آمدیم دوباره برگردیم در این قت یکی از دوستان منشی کمیته حزبی نزدش آمده و عید مبارکی را بهانه نمود ه به ما فهماند که در راه برای بشما مین فرش نموده اند بهتر است از راه سرک پلچرخی بروید وی ما رابا این گوشزد از مرگ حتمی نجات داد

بعد از کمیته ولایتی چون زون ها در آن زمان ایجاد شده بود من را در آمریت زون مرکزی که ولایات کابل ، پروان ، کاپیسا ، لوگر ، وردک و بامیان را در بر داشت موظف ساختند از کار در زون مرکزی بیشتر وقت خویش را در ولایات دیگر سپری نموده و در ولایت کابل با داشتن منشی مجرب ، با فهم و با پشتکار « رفیق آراشید » که از همان آغاز سازمان جوانان افغانستان با نسل جوان در کار مصروف بودند کمتر سرو کار داشتم . در زمان مصروفیت در زون مرکزی خاطره بیادم آمد که : یکی از روز ها با مشاور زون عزم سفر را به ولایت پروان نموده و بعد از دید و بازید از کمیه شهری وولایتی ولایت پروان و مالاقات با منشی حزبی رفیق آصف نبرد گپ در مورد ولسوالی پنجشیر چرخید و مسول عدل دفاع که سنگر تخلص میکرد خواست تا به پنجشیر رفته و مشکلی را برسی نماید من و مشاورم هم علاقه گرفتیم و روانه پنجشیر شده و شب را در قرارگاه مشترک نظامی روسها و افغانها واقع در انابه«عنابه» پنجشیر سپری کردیم از همان تاریکی شام تا دم دم صبح دو طرف در زد خورد و صدای راکت و مرمی مصروف بودند و با هر انفجار هاوان من و مشاورم یک قد می پریدیم ولی شب را زنده صبح کردیم و فردا روانه شهر چاریکار شده از آنجا به بگرام و از بگرام به کابل امدیم زمانی به کمیته مرکزی رسیدیم اطلاع یافتم که فیصله شده تا سپاهیان انقلاب به پنجشیر فرستاده شود خوب شرایط جنگ بود و فیصله حزب ساعت 4 عصر بود که رفیق مزدک تعداد از رفقا را که اگر اشتباه نکرده باشم رفقا نظر برهان ، حنیف بکتاش ، داود مازیار و زنده یاد انور صفدری را که من هم در جمع شان بودم جمع نموده و از فرستادن جوانان به پنجشیر همه را مطلع ساخته و وظایف خاص را به همه سپردند بدون مبالغه و خود خواهی من مخالفت خود را در مورد اعضای سازمان در ترکیب سپاهیان انقلاب ابراز داشتم و برای اولین بار جسارت نمودم مگر اثر گزین تمام نشد و فردا صبح سپاهیان انقلاب با مارش ظفر آفرین شان بسوی اجرای وظیفه حرکت کردند و اولین زربه را در گلبهار رفقای ما متقبل شدند که تعداد از جوانان ما شدید زخم برداشتند و به کابل فرستاده شدند بیاد دارم که فردین عزیز هم در جمله جراحت برداشته ها بود . حادثه جالب گلبهار و موتر تبلیغاتی را که ما در آن بودیم میشود با شیر و شکرآن رفیق ضمیر «شوخک» با شما شریک سازد . لازم میدانم که یاد آور شوم ما در جریان کار ووظیفه با هم دیگر جدی میشدیم و تند زشت میگفتیم ولی هرگز بد نمی گفتیم و بدبین نمی شدیم وتوطه و دسیسه نمی ساختیم و بین ما دوباره فضا همان فضای همدلی و اعتماد بود هر زمان که احساس بی اعتمادی بروز میکرد تشویش همه را فرا میگرفت زیرا در واقعیت ما یک خانواده نهایت بزرگ و صمیمی بودیم و هیچ نوعه خدشه را دربین خانواده تحمل نداشتیم هر چه بود رو برو و پوست کنده میگفتیم وهمه این گفتن ها برای بهبود کار و روابط ما بود هر گز از عقب خنجر نمی زدیم و در صدد اتهام و تحقیر از بالا تا پاین نبودیم این یک رمز بزرگ موفقیت وپایه داری صمیمیت رهبری کادر ها و فعالین سازمان دموکراتیک جوانان بود که تا اکنون پا برجا و جاودانی خود را دارد. بعد از زون قرار گاه مرکزی ساخته شد و من در ترکیب این قرارگاه تحت اداره شعبه تشکیلات که رفیق شمس مسول آن شعبه بود موظف شدم و بعد از سفر نا تمام در تاشکند و خود کشی یکی از اعضای گروپ به کابل آمدم و یا شاید هم خواسته شدم و به یکی از اداره های خدمات اطلاعات دولتی در بخش جوانان بنا بر تقاضای آمر سیاسی آن ادره یعنی ریاست ده موظف شدم تا به مدیریت جوانان و بعد از پلنوم 18 غرض با سواد شدن و آموختن به یکی از موسسات تحصیلی به مسکو اعزام شدم در جریان تحصیل بار بار دوستی تقاضای فرار را نمود تا به آلمان با خانواده یکجا فرار کنم ولی برای من وطن و خدمت به وطن و پیوند رفاقت و حزبیت اولویت داشت این پیشنهاد را نذپرفته به وطن برگشتم و به اداره مربوطه خویش مراجعه نمودم دیدم که فضا و هوا طور دیگر است و زمام داری از سخره به مقیم پیکار مشهور به« مقیم کور» که با یک چشم ده دید داشت، انتقال نموده است . شرایط کار را نا مساعد دانسته تا تعین سرنوشت بعد از یک بگو مگو با مقیم پیکار در گوشه خانه نشستم تا با وساطت رفیق داود مازیار و حمایت رفیق مزدک از وزارت امنیت دولتی سبک دوش و به شورای مرکزی ایفای وظیفه نمودم باز هم سروکارم با جوانان در شعبه روابط سیاسی حزب که به ریاست رفیق سخی مرجان و معاون بخش هم رفیق اسلم بود الی سه روز فبل از سقوط حزب مصروف بودم. . یاد از خاطره ها بود نه خود نمائی اگر جسارت نمده باشم و کمبود صورت گرفته باشد همکاران با بزرگی و فهم والای که دارند این کمترین را معذور بدارند . در فرجام آنچه ذهنم یاری کرد ولازم بود به شکل پراگنده با شما شریک ساختم و آنچه در ختم میخواهم بنویسم چنین قلم زده و سیاه مشق میدارم . برای همه ما زمانی یا اوغایتا کلمه رفیق با عظمت تر و الا تر از هر کلمه دیگر بود رفیق یعنی برادر ، همدرد ، همدل و یار روزگار خوب وبد . متاسفانه رویداد های سیاسی بنا بروابستگی سازمان به حزب و عضویت ما در حزب شرایط را تیره و روابط و صمیمیت ها را خدشه دار ساخت بدون اینکه همه به این اصل فکر میکردیم زمانی که تصمیم را برادر بزرگ اتخاذ نماید آن تصمیم باید عملی گردد که چنان هم شد بجان یک دیگر فتادیم و بد بینی ها را ایجاد کردیم روی جزئیات آن در این خاطره نمی پردازم چون آن حادثه و تغیر و تبدیل بدست ما نبود اسناد محرم کمیته مرکزی حزب کمونست شوروی سابق در زمینه صراحت دارد . . . تفاوت کاری سازمان با اتحادیه به برداشت من عبارت از استقلال یا نیمه استقلال اتحادیه از حزب بود چرا نیمه؟ به خاطریکه رهبری و کادر سازمان به شکل از اشکال رابطه تا سرحد عضویت کمیته مرکزی با حزب داشتند ولی در برنامه اتحادیه جوانا ن تفاوت کاری زیاد در نتاسب به سازمان دیده میشد . ما رفیق بودیم از رفیق عزیز گرامی در دیار مهاجرت عزیز و گرامی نسبت به رفیق بیشتر در سخن وقلم مورد استفاده است که با تاسف این هردو هم بنا بر دلایل زیر سوال قرار گرفت چه زیبا بود بیان بی آلایشانه کلمه رفیق . ! . . . بلی آنچه انجام دادیم و آرزو داشتیم سعادت مردم و آبادی و آزادی وطن بود ولی در همه این کرد و ناکرد ها کمودات وجود داشت که از عدم حضور ما خصم بهره میگرفت و سرمایه گذاری تبلیغانی میکرد . وآن هم دوری از دهقان ، پیشه ور ، کارگر وروحانوین بود ما کمتر به رسم و عنعنه مردم ما توجه می نودیم مساجد محل پروپاگند خصم بود و ما همه در دوران حاکمیت به آن ارزش نمی دادیم چون باور به آن نداشتیم ولسوالی ها را و مکاتب را با ساختن خانه های دوستی خود نا امن و به آتش میکشانیدیم . کمتر به خواست های نسل جوان رسیدگی میکردیم و در نهایت خلاف مرام حزب که سازمان هم مقلد آن بود آزادی بیان و احزاب را تابوت نموده و به خاک سپردیم میدان را از خود دانسته و خود را عقل کامل می پنداشتیم . . همکاران محترم : در طول کار مشترک و بطور خاص در دیار مهاجرت و درد دوری از وطن و دوستان اگربا سیاه مشق ها ویا حضوری من خاطر را ازرده و سبب ناراحتی رفیق شده باشم پوزش میخواهم صراحت میدهم که برای من همه با هر گرایش و دیدگاه و آرمان که اند رفیق اند وقابل حرمت . اگر در جای زیاده روی در تبارز خود نموده ام هرگز هدف خود نمائی نبوده بلکه خود را مانند همه اعضای عضو برگه دانسته و فکر میکردم از حق خود استفاده می نمایم هر چه بوده روبرو گفته و یانوشته ام هر گز از عقب به خنجر زدن مواصلت نکرده و رسم یاری و رفاقت نشکسته ام برای من همدلی ، همرنگی و صمیمیت رفقایم چون هوا جهت تنفس ارزش داشت ودارد و اگر عزیز و گرامی نوشتم در آن کلمه هیچ مرض و غرض سیاسی . بادرود ها و الوداع وجود نداشته و این واژه ها برایم در شرایط غیر وابستگی سیاسی و تشکیلاتی قدسیت و اولویت دارند . همه را حرمت میگذارم و همه برای من عزیز و گرامی اید بادرود