سلیمان لایق(چهره های با صدرنگ و هزار نیرنگ)

فرید فریاد
( سلیمان لایق)
چهره های با صدرنگ و هزار نیرنگ

بخش اول
ملاغنی مهره از “بازی بزرگ”(1) و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور
پنج
یادآوری ضروری:
نشر چهار قسمت قبلی این نوشته بیانگر این حقیقت است که با افشا شدن ماهیت مخفی ملاعبدالغنی در اغتشاش خوست و برملاشدن نقش جاسوسی جمعه خان صوفی ( داماد غلام مجدد)، عناصر معلوم الحال و اجیرشده خوان غلام مجدد که با معاش دالری تمویل میگردند؛ درصدد شستن روی سیاه این سلسله و پنهان نگهداشتن کارنامه های این خانواده هستند و مانند همه جواسیس کارکشته، تلاش دارند تا برای اغفال اذهان هموطنان چرندیاتی را برای بیگناهی خود و وارد کردن اتهام بردیگران، رقم زنند. ناگفته پیداست که در عقب این همه تلاشها در جهت خاک انداختن بر روی سوابق این خاندان خدمتگذار، ادارات معین اطلاعاتی سهیم و نقش عمدۀ دارند. انگیزۀ اصلی از چنین تلاشها این است تا مهره های از این سلسله را برای اجرای وظایف بعدی مصئون و محفوظ نگهدارند. بگذار آنها بیشتر هار گردند، به جز رسوایی بیشتری همانند ملاغنی، نصیب آنها نخواهد شد.
باید علاوه کرد که در این راستا، با اضافه از غلام مجدد که با وارخطایی وارد اروپا شده است، چند فرد معلوم الحال دیگر، در ظاهر با نیت خیرخواهی به شماری از سابقه داران حزب مراجعه وخواستار توقف نشر این سلسله شده اند. اینان استدلال می نمایند که گویا “در وضع کنونی چنین افشاگریها مانع نزدیکی رفقا شده وبه نفع دشمن تمام میشود”. برای این “خیرخواهان غیرمسئول و واجب الاحترام” باید گفت که افشا ساختن چهره های نفوذی در داخل جنبش نتنها مانع وحدت و نزدیکی نمی گردد بلکه با رسوا ساختن حلقۀ از جواسیس که در طول موجودیت حزب از عقب بر آن خنجر زده اند، جنبش راه خودرا خوبتر و بهتر پیدا نموده میتواند.
***
میرعلی که بعد از برگشت از مدرسه دیوبند به ملاعبدالغنی شهرت یافته و نقش اساسی را در اغتشاش برعلیه دولت امانیه در پهلوی ملای لنگ ایفا نموده و به شکل “معجزه آسا” از اعدام نجات یافت؛ بعد از خارج شدن نورالمشایخ از کشور، او در رکاب پیرش در هند قرار داشت و از همانجا مصروف فعالیت بر ضد دولت امانی بود.
نورالمشایخ که از حمایه کامل دولت انگلیس برخوردار بود، تلاش های دیگری را برضد شاه امان الله خان آغاز نمود. صادق مجددی که بعد از مرگ شمس المشایخ (1925 سال) جانشین او گردید بود؛ قبل از تدویر لویه جرگۀ سال 1928به اتفاق برادرزاده اش( میاجان محمد معصوم مجددی) پسر شمس المشایخ و همنوائی یک عده از ملایان کابل فتوای کفرشاه را با امضای چهارصد تن از ملاها حاصل نموده و یکباردیگردرمیان قبایل جنوبی رفت و سعی کرد تا آتش بغاوت را که چهارسال قبل نیز مریدان این خانواده (ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ و عبدالغنی مشر قبايل سليمانخيل و ملاعبدالرشيد سهاکی) برپا کرده بودند، مشتعل سازد.
صادق مجددی در سال 1928 برای نورالمشایخ دستور داد تا داخل کشور شود و البته زمینه پذیرایی و امکانات برای استقبال آنها قبلاً از جانب ملاعبدالغنی مشر قبیله سلیمانخیل، در زادگاهش کاملاً آماده ساخته شده بود.
غبار مورخ نامدار کشور درمورد مینویسد: « نورالمشایخ ازراه درۀ بولان وارد ولایت پکتیا شد و به « شرن ـ کتواز» اقامت گزید. چندین هزارنفر سلیمانخیلی ها از ورود نورالمشایخ در کتواز استقبال نمودند. نورالمشایخ که میدانست امان الله درقندهار و در صدد حمله به کابل است، نمی خواست که بچۀ سقاو از پا در افتد، از دیگر طرف سلیمان خیلی ها که درحدود هفت هزارنفردر دور نورالمشایخ بودند و مصارف قرارگاه اورا در یک شبانه روز پانزده گاو و سی گوسفند می پرداختند.» (2)
ضرورت به توضیح است که دیگرگون جلوه دادن حوادث تاریخی و دفاع از نقش جواسیس و برائت دادن آنها، جز اساسی از وظایف ادارات استخباراتی است تا بتوانند برای ادامه فعالیت های بعدی سایر عمال خود زمینه را بهتر مهیا سازند، چنانچه نزدیک به یک قرن از نقش خائنانۀ ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ ودستیارش ملاعبدالغنی، در تضعیف دولت امان افغان سپری شده است و در این مدت از جانب صدها منبع داخلی و خارجی نقش او به حیث جاسوس و عامل ادارات انگلیسی تثبیت گردیده است؛ اما باوجود اینهمه اسناد و مدارک، اکنون در یکی از سایت های انترنیتی، امان الله خان غازی را “شاه ظالم” و ملای لنگ را “مصلح بزرگ”، “از پیشتازان نهضت جهانی ضد دموکراسی”، شهید راه اسلام”، “مجاهد بزرگ اسلام، ومصلح عظیم اسلام ” دانسته و برای تحمیق بیشتر مردم علاوه نموده اند که « بر قبر ملاصاحب عبد الله، هر شب نور دیده می شد که تا آسمان بلند شده بود .” (3)
غلام مجدد (سلیمان لایق) به حیث دستپرودۀ پدر، همانند سایر جواسیس، در طول زندگی سعی نموده است تا سابقه پدرش نیز همیشه در سایه ابهام قرار داشته باشد واگر گاهی مجبور شده است تا حقیقتی را بیان نماید تلاش نموده است تا آنرا طوری پراگنده و بگونه سرهمبندی شده بیان نماید تا فکر خواننده به جهت دیگری معطوف گردد و تصویری شخصی خیرخواه را از او ترسیم نماید. چنانچه غرزی لایق به حواله نوشته های گویا چندین جلدی پدرش، پدرکلان خودرا “نيايى سرخروي”، ” وطنپرست واقعاً آتشين و ضد استعمار”، “عاقل و زیرک”، “شخصيت با مناعت و ضد ستمگرى و دشمن دربار فيودالى” تعریف و در یکی از نوشته هایش پیرامون نزدیکی او با نورالمشایخ، چنین روایت میکند:
«شنيده بودم كه در زمان پادشاهى حبيب الله مشهور به بچه ى سقا، در “ضيافت” باغ تيره در حومه ى شهر گرديز براى روشن شدن سرنوشت تخت پادشاهى، دركنار حضرت مجددى (نورالشايخ )، نادرخان، شمس الدين خان احمدزى يگانه پسر زيردار گريخته ى جان داد خان احمدزى، به حيث يكى از چهره هاى مطرح دينى زمان خود شركت فعال داشت.» (4)
از چند سطر بالایی بخوبی میتوان دریافت که ملاغنی چه نقش و موقفی را در ایجاد اغتشاش و سقوط دولت امان افغان داشته است. نشستن او در کنار نورالمشایخ که به دستور انگلیس ها فتوای جهاد را برعلیه دولت امانیه صادر نموده بود و نادرشاه که نیز بر طبق سناریوی انگلیسها بنام امان الله خان برعلیه حبیب الله مشهور به بچه سقاء فعالیت مینمود و مصروف تمرین تخت نشینی بود؛ بیانگر این حقیقت است که ملاغنی نقش ها و زدوبندهای چندگانه را در ماجراهای آن زمان داشته و با اضافه زمینه را برای فعالیت بیشتر او در دولت ساخته انگلیس با تخت نشینی نادرشاه مساعد ساخته است.
در تاریخ غمبار کشور، یکی از وسایل و امکانات نزدیکی به حاکمان و قدرتمندان زمان، قربانی ساختن اولاد بوده است، چناچه بارها دیده شده است که عناصر قدرت طلب، منفعت جو و سودپرست، دختران خودرا خلاف خواست آنها به عقد اجباری نورچمشی های صاحبان زر و زور در آورده و بدین وسیله سخیف، مقرب در ودرگاه و دربار شده اند.
ملاعبدالغنی نیز برای نزدیکی بیشتر باحضرت نورالمشایخ و از طریق او با پادشاه آینده (نادرشاه) و استحکام موقف، از این شیوۀ بسیار رذیلانه استفاده نمود و دختر خودرا به آن خانواده به حیث “نذر” پیشکش نمود. سلیمان لایق در مورد چنین روایت میکند: « پدرم در اثر اخلاص…بزرگترين خواهرم را در سال ١٣١٩ به صبغت الله كه شاگرد صنف نهم ليسه حبيبيه آنوقت بود به حيث نذر پير به زنى داد…” (5)
غرزی لایق با افتخار این گونه نزدیکی ها را با صاحبان زر و زور چنین یاد آوری مینماید: «و به اينگونه براى دودمان ما سند ارزشمند سربلندى و غرور را به ارث گذاشته است كه از هر سطر و جمله ى آن به خود مى بالم. » (6)
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. . بازی بزرگ اصطلاحی است که به رقابت‌های سیاسی و نظامی دو امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری در آسیای مرکزی، از اوایل قرن نزده به بعد اطلاق میگردد و با گذشت تقریبا نزدیک به دوقرن به اشکال گوناگون تا هنوز ادامه دارد. بخش عمدۀ این بازی توسط ادارات جاسوسی و شبکه های پخش شدۀ دو کشور سازماندهی شده و در آن طرفین سعی داشته اند تا با گسترش شبکه های اطلاعاتی در منطقه و نفوذ در بین مقامات بالایی دولت ها، زمینه را برای فعالیت طرف مقابل تنگ ساخته و راه را برای تأمین منافع خویش هموار سازند. در بسیاری موارد جواسیس دست آموز آنها نسل اندرنسل مصروف خدمت گذاری و ایفای وظیفه بوده و هستند.
2. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول صفحه 832
3. http://kabull.com/?p=18824