گوژپشت نتردام نویسنده: ویکتور هوگو (۲۶ فبروری ۱۸۰۲م – ۲۲ می ۱۸۸۵م) ترجمه: جواد محبی

گوژپشت نتردام

نویسنده: ویکتور هوگو (۲۶ فبروری ۱۸۰۲م – ۲۲ می ۱۸۸۵م) 

ترجمه: جواد محبی

 

هفتۀ پیش در کویت نمایشگاه کتاب دایر گردید و نکتۀ که سبب جلب توجه به این نمایشگاه شد،  همانا ممنوعیت در حدود نهصد جلد کتاب در این نمایشگاه بود. فهرست مکمل کتابهای ممنوعه را یافته نتواستم اما نوشتند که کتاب «برادران کارامازوف» نوشته لیوتولستوی و «گوژپشت نتردام» نوشته ویکتور هوگو از جملۀ آنها بود. دولت و سیستمی که از کتاب بترسد، دلالت برآن دارد که  در درون جامعه پرابلم های وجود دارد که دیر یازود سرنوشت آن دولت را دیگرگون خواهد کرد.

به همین مناسبت کتاب این هفته به گوژپشت نتردام اختصاص یافت و غرض دانلود در اختیار هموطنان قرار داده میشود.

در بارۀ این کتاب نوشته اند:

«گوژپشت نتردام :  Notre-Dame de Paris)) رمانی است به قلم ویکتور ماری هوگو، نویسنده فرانسوی که در ۱۸۳۱ انتشار یافت. این کتاب یکی از آثار ادبی برجستهٔ جهان است که در سبک رمانتیک نگاشته شده است.

ویکتور هوگو در مقدمه کتاب می نویسد: «چند سال پیش نویسنده این کتاب [خودم]، به هنگام تماشا یابهتر بگوییم ضمن کاوش در کلیسای نتردام در یکی از زوایای تاریک کلمه ای را دیدم که دستی عمیقاً بر یکی از دیوارها کنده بود. کسی که این کلمه را بر دیوار برج کلیسای نتردام نقش زده بود چندین قرن پیش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم به دنبال وی ناپدید گردیده، پایان عمر کلیسا نیز بسیار نزدیک است. کتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحریر در آمده‌است.»

خلاصه ی داستان

در پاریس قرن پانزدهم، دختر کولی جوان و زیبایی بنام “اسمرالدا” به همراه بز باهوش خود جایی می رقصید و برنامه اجرا می کرد.

“کلود فرولو”، رئیس شماس های نتردام و راهبی که نفس شکنجه‌اش می دهد در نهان عاشق اسمرالدا شده‌است. او سعی می‌کند با کمک “کازیمودو”، ناقوس زن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید، ولی با دخالت کاپیتان “فوبوس دوشاتوپر”ناکام می ماند و کازیمودو دستگیر می شود. کازیمودو را در میدان اعدام با شلاق مجازات می کنند و تنها اسمرالدا که قلبی مهربان دارد به او کمک می‌کند و جرعه‌ای آب به او می دهد.

 دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک شد، گوژپشت می خواست به هر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد. ولی دختر قمقمه‌ای را که بر کمربند آویخته بود باز کرد و به آرامی آن را با لب سوزان مرد بینوا آشنا ساخت.

در چشم شرربار و خشک گوژپشت اشکی حلقه زد و بر چهره نازیبای او فروغلطید. شاید این نخستین قطره اشکی بود که در سراسر زندگی از دیده فرو می ریخت.

اسمرالدا به شدت عاشق فوبوس شده بود ولی فوبوس که جوانی سبکسر و هوسباز است تنها لحظاتی کوتاه با اوست و تقریباً توانسته اسمرالدای پاکدامن را مغلوب سازد که توسط کلود فرولو مورد اصابت خنجر قرار می گیرد.

اسمرالدا به جرم قتل به اعدام محکوم می شود. کلود فرولو در زندان به اسمرالدا ابراز عشق می‌کند ولی اسمرالدا او را از خود می راند و همچنان به یاد فوبوس رنج ها را تحمل می کند.

در روز اعدام اسمرالدا را برای توبه به در نتردام می برند، او در آنجا اتفاقی چشمش به فوبوس که از ضربت چاقو جان بدر برده بود می افتد ولی فوبوس از او رو برمی گرداند. اسمرالدا تا این دم هر رنج و سختی را تحمل کرده بود. ولی این ضربت آخرین بسیار شکننده بود بود.

در این لحظه کازیمودو، گوژپشت یکچشم و کر، اما بسیار نیرومند متهورانه دخترک را از دست نگهبانان نجات می دهد و او را با خود به برج های نتردام می برد و دخترک در آنجا پناهنده می‌شود و بست می نشیند.

اسمرالدا که کماکان به عشق فوبوس دل بسته‌است متوجه شدت عشق کازیمودو به خود نمی‌شود. بعد از مدتی کولیان و خلافکاران شهر با تحریک غیر مستقیم کلود فرولو برای نجات اسمرالدا و البته غارت کلیسا، به نتردام حمله می کنند ولی کازیمودو که متوجه نیت واقعی آنها نشده‌است برای دفاع از اسمرالدا به مقابله با آنها می پردازد.

این تعقیب و گریزها ادامه می یابد تا آنجا که در نهایت کلود فرولو، اسمرالدا را می یابد و به دار می آویزد.

در همین زمان کازیمودو که از گم شدن دخترک سردرگم شده‌است متوجه کلود فرولو می‌شود که از بالای برج مشغول تماشای اعدام اسمرالداست، او متوجه اصل داستان می شود.

گوژپشت گامی چند پشت سر رییس شماسان برداشت و ناگهان خود را با دهشت به روی او افکند و با دو دست زمخت خویش او را به پرتگاهی که بر آن خم شده بود افکند. بعد از آن کسی کازیمودو را ندید تا روزی که در میان اجساد اعدام شدگان دو اسکلت دیده شد که بطور شگفت آوری در آغوش هم خفته بودند… وقتی خواستند اسکلت کازیمودو را از اسمرالدا جدا کنند خاکستر شد و فرو ریخت… »

ذکر این نکته ضرور است که :

«دانلود کردن کتاب هنر نیست؛ بل خواندن آن هنر است.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

….گوژپشت-نتردام