دیوان اشعارابوالقاسم لاهوتی تهیه و ترتیب : رفیق قاسم آسمایی Divan of Abul Qasim Lahuti Poems

 

 

در دهه هفتاد عیسایی ـ کتاب نفیسی بدست کابلیان شعر دوست رسید که به روی جلد آن به ساده گی نوشته بود : دیوان لاهوتی .

دیوان لاهوتی مجموعه ای بود از اشعار گوناگون شاعری تا آن زمان ناشناخته ، بنام ابوالقاسم لاهوتی . با آنکه شرح زیادی در باره شاعر در خود دیوان داده نه شده بود ـ اما به زودی معلوم شد که  ابوالقاسم لاهوتی یک شاعر و یک فعال سیاسی دست چپی ایرانی است که بر اثر فعالیت های ضد دولتی، به مرگ محکوم شده و اما فرار، و  در اتحاد شوروی زندگی می کند

دیوان لاهوتی کم از کم به دو بخش تقسیم شده بود . بیشترین اشعار چه به سبک کهن و چه جدید و آزاد را، اشعار ” سیاسی ” تشکیل می داد که در آن بی پرده از اندیشۀ کمونیسم ستایش به عمل می آمد و مردم ایران را به قیام علیه رژیم  و برپایی نظام کمونیستی در کشورشان “دعوت ” می کرد . اشعار در وصف لنین ـ ستالین ـ انقلاب اکتبر ـ سرزمین شورا ها ـ کرملین ـ طبقه کارگر و ضرورت یک انقلاب بلشویکی برای ایران،  محتوای بیشترین اشعار دیوان  را تشکیل می داد

و اما  در بخش دگر که به ” غزلیات ” اختصاص داشت ، چنان فضا تغییر می کرد که فکر می کردی نه تنها با شاعر دیگری، که با شخصیت  کامل متفاوتی روبرو استی. درین بخش شما صرفا به عشق   مواجه می شدید و هیچ اشاره ای به سیاست و انقلاب و بلشویسم در آن اشعار راهی نداشت . همه غزلواره های ناب که  نسلی از کابلیان با آن خو گرفتند و آن را دوست داشتند

شعر لاهوتی در دو دهه ، مانند الماسی بر تارک موسیقی افغانستان درخشید و بهترین کمپوز های موسیقی زمان را از آن خود ساخت.

وقتی آهنگسازان آهنگی می ساختند ، بهترین فرا آوردۀ شان بر شعر لاهوتی استوار بود. وضع طوری بود که اگر به عنوان مثال بهترین پارچه های  موسیقی آن یک دهه رده بندی می شد و به صد پارچه آن امتیاز داده می شد ، بدون شک ، بالاترین و بیشترین امتیازها و شاید تا هشتادفیصد  نصیب پارچه هایی می شد که با غزلیات لاهوتی ترتیب و خوانده شده بود. در چنین حال و هوایی، لاهوتی به بهترین شاعر زمان برای کابلیان تبدیل شده بود

برای اثبات قول عنوان آن غزل های لاهوتی را می آورم که برای آن موسیقی ساخته شده است . و چون از حافظه می نویسم قادر نیستم در باره ساخت آهنگ ها و آواز خوانانی که این سروده ها را سراییده اند چیزی  اضافه کنم .

تنها اشاره می کنم  که چون تاریخ رسیدن این دیوان کم و بیش مصادف  با عروج احمد ظاهر سراینده بنام کشوراست ٬ درین لست می بینیم که احمد ظاهر تا چه حد زیادی از این اشعار دلنشین در موسیقی خود استفاده برده است .

باید علاوه کنم که شاید اولین با ر هنرمندان تاجیکی بودند که از سه پارچه از اشعار لاهوتی در کنسرت های خود در کابل استفاده برده و در حقیقت زمینه شناخت بیشتر این شاعر را مهیا گردانیدند :

– افغان مرا میشنوی ای بت افغان

– آن دلبر افغان چه سلحشور برد دل

– زندگی آخر سرآید …

و اما عنوان برخی آهنگ های فاخر آن عصر مزین به شعر لاهوتی از این قرار است :

جز عشق جهان هنر ندارد

فقط سوز دلم را در جهان  پروانه میداند

عاشقم عاشق به رویت گر نمیدانی بدان

بت نازنینم مه مهربانم

نشد یک لحظه از یادت جدا دل

خبر داری که از غم آتشی افروختم بی تو

زندگی آخر سرآید بندگی در کار نیست

ای رهزن جان و غارت دل

دست نه بر سرم که تب دارم

ترا از خود نهان دارد دل من

من خوانم و دل رقصد

دیوانه نمودم دل فرزانه خود را

دل را ببین دل را ببین در کوی جانان آمده

دل من خانه دلدار من است

با دلم دوش سر زلف تو بازی میکرد

خورشید من کجایی

صد ره در انتظارت تا پشت در دویدم

یار از دل من خبر ندارد

شدم در آتش عشقت کباب آهسته آهسته

دلداری نمی دانی

دیده رنجیده به من ای مه من باز مکن

در جان و دل از هر نگهت رخنه و راهی است

عاشقم عاشق به رویت

ایا صیاد رحمی کن

ای دزدیده چشم از آهو

ای درد تو آرام دل من

سلسله مو

فراق آتش به جان افروخت

خورشید من کجایی-

چه کرده ام که زجانان خود جدا شده ام

گر تو پنداری دلم را غیر تو یاری هست نیست .

دل را ببین

وچون از تقسیم بندی دیوان صحبت کردیم ،واضح  است کسانی که دیوان  را بدست می آوردند ، تنها به خوانش  بخش غزلیات و عاشقانه های او اکتفا نمی کردند  بلکه آشکار است  که به آن “بخش دیگر” یعنی اشعار سیاسی  هم نظری می انداخته و از روی آن به وضع  ناهنجار در ایران ، مسائل مربوط به فقر . ضرورت انقلاب و شعار های سیاسی شاعر نیز آگاهی می یافتند

عناوین برخی از این سروده های رزمی را یادآور می شوم :

برخیز، ای داغ لعنت‌خورده، دنیای فقر و بندگی-

جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی

باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند-

آنگه نوین جهانی سازیم، هیچ‌بودگان هر چیز گردند

روز قطعی جدال است، آخرین رزم ما-

انترناسیونال است نجات انسان‌ها

-این گلبن نور رس را بی ریشه نباید کرد

در سایه استبداد پژمرده شد آزادی

– چون کوهکن هر روز با تیشه نه باید کند

با داس و چکش کن محو این خسرو و ایوان را

درست این بخش اشعار است که مشکلی پیش آورد و دولت ایران حساسیت شدیدی به محبوبیت لاهوتی در افغانستان  نشان داد که درباره آن ٬ یاد داشته های خود را با شما شریک می کنم:

قسمت دوهم

(با معذرت که تقدیم قسمت دوهم  بنا بر مریضی که عاید حالم بود به تاخیر افتاد)

در آنروز ها در سفارت ایران در کابل ، وابسته جدید فرهنگی به کار آغاز نموده بود .آقای اوبهی .

این آقای اوبهی بسیار صمیمی، در یک دعوت و از روی تصادف با پدرم در منزل صاحب خانه ی او آشنا می شود و کار به رفت و آمد های متقابل می کشد .

در یکی از گفتگو ها ، اوبهی از پدرم سوال جالبی می کند :

“شما را بسیار علاقمند به شعر و شاعران یافتم . با چنین علاقه ای ،آیا باری لاهوتی را ملاقات کرده اید ؟

و پدرم جواب میدهد :”چطور میتوانم این شاعر را که فرسنگ ها دور از ما زندگی می کند  دیده باشم ؟! ”

اوبهی پس از یک قهقه معنی دار  می گوید :

«شما اشتباه می کنید . لاهوتی می آید و میرود ، رتق و فتق کمونیست های دیار شما در دست اوست .*»

چندی می گذدرو این مرد برای پیدا کردن لاهوتی در کابل بسیار فعال می شود . با هنرمندان و فرهنگیان اما با احتیاط این موضوع را مطرح می کند و این علت را که چرا شعر لاهوتی این” دشمن ایران ” درین درجه  از ارزش در موسیفی افعانستان راه یافته ، گلایه سر میدهد .

***

در پی بحران های سیاسی که در منطقه در حال وقوع است شاه ایران به افغانستان سفر خواهد کرد . برای دولت افغانستان این سفر از اهمیت خاصی برخودار است . اما در این سفر غیر از مسایل سیاسی تشویش دیگری وچود دارد که به مزاج و شخصیت شاه ایران مربوط میشود .  او آدم تند خو ، مغرور و در حالاتی هم بهانه  جوست و باید پذیرایی از او  به طور خاصی صورت بگیرد تا کدام بهانه ای بدست او نه دهد .

برای این کار  مجلسی تحت زعامت پادشاه ترتیب و هشدار های لازم داده می شود .  مجلس به دلایل بسیاری و بر خلاف معمول ، انتخاب مهماندار ارشد برای  پذیرایی و همراهی مهمان را از کدر دپلماتیک نه ، بلکه به انتخاب پادشاه می گذارد و او جنرال محمد علی ابوی را به این سمت می گمارد .

جنرال ابوی از مکالمه که بین وابسته فرهنگی سفارت ایران با پدرم آگاهی دارد، اما به هیچصورتی فکر نمی کند که این موضوع در سطح بلند تری مطرح شود .

باری ، اوبه پدرم گفته بود که در یکی از لحظالتی که با شاه ایران قدم می زدیم و موضوع گفتگوی ما مشترکات هر دو کشوربود، ا و ایستاد بی مقدمه ای از من پرسید :” آیا شما با یک شاعر ایرانی  به نام لاهوتی که در افغانستان در رفت و آمد است بر خورده اید ؟”

جنرال ابوی که از پیشیه موضوع اطلاع داشت ، باآنکه دیوان لاهوتی را صاحب بوده و اشعار اور بسیار دوست دارد ، با جدیت تمام شناخت از لاهوتی را انکار می کند .

(دنباله دارد )

 

میهن
ای
میهن

تنیده یاد تو در تار و پودم، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو، بود و نبودم، میهن ای میهن
فزون تر گرمی مهرت اثر می کرد، چون دیده
به حال پر عذابت می گشودم، میهن ای میهن
به هر مجلس به هرزندان،به هرشادی به هرماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن
اگر مستم اگر هوشیار، اگر خوابم اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمی روید
من این زیبا زمین را آزمودم، میهن ای میهن
مسکو ١٩٥٥

زنــــدگی آخر سر آیـــد بندگــی در کـــار نیست
بنـــــدگی گر شرط باشد زنـــدگی در کار نیست
گـــر فشار دشمنان آبت کنـــــد مسکیــن مشــــو
مرد باش ای خسته دل شرمندگی در کار نیسـت
با حقارت گـــر ببارد بر سرت بـــــــــــاران در
آسمـــــان را گو برو بــــارندگی در کــارنیست
گـــر که با وابستگی داران این دنیــــــــا شـوی
دورش افگن این چنین دارندگی در کــار نیسـت
گــر بشرط پایکوبی سر بمـــانــــــــد در تن ات
جان ده و ردکن که سر افکندگی در کـار نیسـت
زنـــدگی آزادی انســـان و استقــــــــلال اوست
بهـــــر آزادی جدل کن بنـــــدگی در کار نیست
مسکو ١٩٣٠

 

 سرود 

“انترناسیونال” 

برخیز، ای داغ لعنت‌خورده، دنیای فقر و بندگی!
جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی.
باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند،
آنگه نوین جهانی سازیم، هیچ‌بودگان هر چیز گردند.
روز قطعی جدال است، آخرین رزم ما.
انترناسیونال است نجات انسان‌ها

 

دیوان-اشعار-ابولقاسم-لاهوتی