کتاب سراج التواریخ و نقل قول ها و یادداشتهای از علامه فیض محمد کاتب تهیه و ترتیب: رفیق احسان واصل

فیض محمدکاتب (۱۲۷۹-۱۳۴۹ ق) شخصیت فاضل ودانشمند کشوردراواخر قرن نزدهم دردستگاه سلطنت امیر عبدالرحمن بکار کتابت آغاز نموده است. امیر حبیب الله نوشتن تاریخ افغانستان را ازعهد احمد شاه ابدالی به عهده وی گذاشت که تا پایان کار خودش ویکسال امیر امان الله را درچهار جلد دربر میگیرد،تالیف نموده است. درمقدمهٔ جلد چهارم آمده است :«… راست گویی وواقع نویسی وحقیقت جویی درثبت وضبط حوادث ووقایع ،کارساده ای نبود.امیر حبیب الله شخصاْ برکاراونظارت داشت … آنجا که میان نوشته های فیض محمد وآرای دیگران اختلاف پیش می آمد،امیر خود به داوری می نشست… .» جلدچهارم سراج التواریخ (درسه بخش) که سالهای اخیر امیر عبدالرحمن راتا یکسال سلطنت امیرامان الله دربر میگیرد،به ویرایش ، مقدمه وبخصوص فهرست بسیاردقیق دکتورمحمدسرور مولایی درسال ۱۳۹۰ خ درکابل بچاپ رسیده است .«مطالعه وبررسی سراج التواریخ به ویژه مطالب ومندرجات جلد های سوم وچهارم که به زمانه ای ما نزدیکتراست،سوابق اعمال ورفتاروکردار بسیاری ازافراد واشخاص وقبایل وطوایف را چنانکه درتاریخ اتفاق افتاده است،برای ما بیان میکند.» 
ازآنجاییکه همه مسایل کشور توسط شخص امیر حل وفصل میشده و«اسناد» یا عرایض آن به «دفترتحریرات» آن زمان میرسیده ، فیض محمد کاتب با نثرمروج همان زمان آنرا ثبت تاریخ نموده است . این مطالب از پیدا شدن چند سکه درفلان ولایت یاآوردن چند مرغ پرپای ازخارج، باراول استفاده رنگ قلم ( بلو بلک)، تعمیر دلکشاه گرفته تابیجا نمودن وظلم وتعدی که برمردم هزاره و « نورستان» ودیگرمردمان این کشور در زمان پدر وپسر رفته، زنبارگی وتجاوز به ناموس مردم توسط امیر حبیب الله ،… بدون هرگونه ملاحظه کاری و مسامحه آنرا ثبت تاریخ نموده که درروشنی آن میتوان تاریخ دقیق کشور را درک نمود.(*)
بامروری براین اثر، یادداشتهای برداشته ام که بااندکی تغیرات ازنثرقدیم بدون اینکه دراصل متن تغیروارد نمایدآماده نموده ام وخدمت عزیزانیکه علاقمند به گذشته های تاریخی باشند ، دربخشهای جداگانه پیشکش خواهم کرد . 

اعمارقصردلکشاه

سردارعبدالرحمن در۱۸۶۸ پس ازشکست درمقابل قوای امیرشیرعلیخان ابتدا دربنو(هند)وبعدازراه سیستان به بخارا وسمرقند و تاشکند رفته وبامعاش ماهانه ۱۵۰ منات (واحدپول آنوقت روسیه تزاری) زندگی میکرد، پس از۱۲سال مهاجرت به اجازه «جنرال کافمان» ازراه بخارا داخل رستاق افغانستان گردید. از۱۸۸۰ الی۱۹۰۱ بحیث امیردولت مطلق العنان افغانستان بود که درامور مهم دولت بغیرازخودبه هیچ کس اعتماد نداشت وتمام مسایل ملکی ونظامی زیرنطر مستقیم شخص شاه حل وفصل میشد .
امیرعبدالرحمن پس ازرسیدن به سلطنت کابل بالهام ازتعمیرات بخارا،سمرقند ،تاشکند ودیگرشهرهای روسیه دست به اعمارتعمیرات ازجمله قصر دلکشاه، سلامخانه عام وسلامخانه خاص زده که تا آنوقت شاهان وامیران دربالاحصارکابل زندگی وحکمروایی میکردند. همچنان دراین دوران تعمیرات ارگ کابل،عمارت گلستان سرا وبوستان سرا، برج شهرآراء ،کوتی لندنی، مسجدعیدگاه، عمارت باغ بالا، سلامخانه پغمان،عمارت جهان آراء درخلم، قصرشاهی جلال آباد وهمچنان عماراتی درمنزل باغ قندهار،هرات، خوست ویکعده پل هاوقشله های نظامی درکابل ، دهدادی(مزارشریف) ،هرات وخوست اعمارویاترمیم گردیده ویا در دوران پادشاهی امیر حبیب الله پسرش به پایه تکمیل رسیده است .
پل ، تخته پل شوربازارهم که پس ازقتل کیوناری انگلیسی دربالاحصارکابل تخریب شده بود درهمین زمان ترمیم شد تا سنگ های تراش شده ازسنگ تراشی باراه کوتاهتر به محل اعمار قصر برسد .
فیض محمدکاتب در وقایع سال ۱۳۲۰هق(۱۹۰۳) ثبت نموده است که:«قصرسعادت وعشرت حصردلکشا را معماران واستادان چابک دست ومهندسان بادانش خردپیوست به امرحضرت اقدس والا اساس نهاده، مشغول ومواظب تعمیرآن شدند.» تمام آهن آلات سقف و استوانه های فلزی آن توسط نماینده دولت آن زمان محمداسمعیل سفیر،برای مستربراون کمپنی فرمایش داده شد. درماه صفر۱۳۲۲هـ ( ۱۹۰۵) درابتداء «مبلغ شصت هزار روپیه کله داربرحسب تخمین به مستر مذکورازپول عطیهٔ سالانه ومستمرهٔ دولت انگلیس داده شد.» پس از برآورد قیمت وکرایهٔ رساندن آن به پشاور،امرپنجاه هزار روپیه کلدارکه مجموعاْ یک لک وده هزارکلدارآن ازهمان مبلغ «عطیهْ کمک انگلیس»(*) که باامیر عبدالرحمن درزمان آغاز سلطنتش وعده شده بود وتا اخیر دوران امیر حبیب الله ادامه داشت به نام فارن سکرتردولت انگلیس حواله نمود تا سامان آلات به پشاور برسد. (ج۴ ب۲ ص۵۷۶و۳۶۲)
درآن زمان این آهن باب راازپشاورتاکابل توسط کراچی های که باگاوبسته بوده (گاو کراچی)انتقال میدادند.مسؤولین آنجا کرایه یک عراده گادی (کراچی) را ازپشاورتاکابل۲۰۰روپیه کلدار(**) ونسبت اینکه کراچی دوباره رجعت داده نمیشده قیمت کراچی را شصت روپیه کلدارمجموعاْ۲۶۰کلدار وبا علاوه اجوره جرثقیل وکارگران مجموعاْ یک لک وبیست هزارروپیه محاسبه وتقاضا نموده بودند که «حضرت والا»ازمکاید (مکر وحیله) وحیل او دانسته بود رقم فرمود :« افزون ازمبلغی که داده شده است و کافیست داده نمی شود.» و۵۲هزار روپیه کلدارکه نودودوهزارروپیه کابلی میشد،پول حیف ومیل شان داده نشد وآهن آلات قصردلکشا به کابل رسید. وبراساس نوشته سراج التواریخ «… .واین قصر دراین ایام احداث یافته تا سنه هزاروسه صدوسی (۱۹۱۲) ساخته وافراخته گشته، درسنه هزاروسه صدوسی وچهار(۱۹۱۶)، تمامت اسباب وسامان زینت و فرش آن انجام گردید.» (همانجا،ص۳۶۳ ص۶۰۲). باقیدارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس قصردلکشاه اصلی(وریجینال) است در۱۱جوزای۱۳۱۱گرفته شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) «عطیهٔ مستمرهٔ سالانه انگلیس» درسال۱۳۱۶ق به امیرعبدالرحمن داده شدکه مقدار آن پنج لک وپنجاه وهشت هزارونهصدوپنجاه وچهار روپیه کله داربود وهمه ساله تا پایان دوره امیرحبیب الله ادامه داشت .
(**) یک کلدارهندی درآن زمان معادل یک ونیم روپیه کابل بوده . وبراساس برخی نوشته ها درآن زمان قیمت یک راس گوسفندیک روپیه بوده.

برای اینکه بیشتردرمورداعمارقصر دلکشاه ، مقدارآهن باب وتعداد گاوکراچی ها رادرگذشته های بیش ازیکصد سال قبل تصور بهترداشته باشیم، صفحهٔ از سراج التواریخ را به نثر خود فیض محمد کاتب بخوانید :
« محمد اسماعیل خان سفیر، پس ازپرتووصول افگندن منشوری که روپیه ندادن برای حمل ونقل آهن آلات قصر دلکشا به روز بیست وهفتم ربیع الاخر[۱۳۲۲ هـ ] چنانچه گذشت به نام او اصدار یافته بود، که ’’:سابقاً هرواحدی ازعرادهٔ گادی رایکصد وهفتاد روپیه کرایه نوشته ویک لک روپیه خواسته بودم، چنانچه فرمان یک لک روپیهٔ کله داربه نام فارن سکرتر اصداریافت، ثانیاً که محقق ومعلوم گشت، مکشوف افتاد که یک عراده دوفرد گاوی [کراچی که دوگاو بسته شده باشد ] که دوازده من انگلیسی برمیدارد، به کرایه یکصدوپنجاه روپیه کله دارویک عرادهٔ چهارفرد گاوی که پیل پای ها وشاه تیرهای آهنین رابر میدارد وهرواحدی ازآنها سی وشش الی چهل من درشمار می آید، سه صد روپیهٔ کله دارکرایه دارد، چنانچه کارکنان مامورهٔ پشاور بمبه های خاموش کن آتش راقرار همین کرایه گسیل کابل نموده اند، پس دراین صورت کرایهٔ حمل ونقل اسباب وآهن آلات دلکشا ازسنجش ومیزان افزون به حساب می آید، زیرا تمامت اسباب وآلات آن ده هزارمن انگلیسی است. چنانچه ثلث آن به ذریعهٔ دوصد عراده حمل ونقل داده وچهل هزار روپیه کله دارتقریباً صرف شده است واز این قرارالبته دوثلث بقیهٔ آن هشتادهزار روپیه کله داربه کارداردکه تخمیناً سی هزارروپیه افزون ازیک لک روپیه ای که فرمان شده است به خرچ می رود، وغیرازمخارج فرستادن داکترویسرای وتنخواه واخراجات انجنیر برق وآتش بازی ومصالح آن ونه هزار روپیه بهای جواهرات سردار عالی که مجموع قریب بیست وپنج هزار روپیه به حساب می آید .” الغرض ازاین ابواب درجهٔ عریضهٔ خود کرده، شصت هزارروپیهٔ دیگرخواستار آمد. وحضرت والا که همه تن متوجه تعمیرقصر سعادت حصردلکشا بود ولک ها روپیه درصرف آن درنظرهمت شاهانه معادل خردلی نمی نمود، درروز سوم جمادی الاخری یک لک روپیهٔ دیگر به نام فارن سکرتر حواله فرمود که به محمد اسماعیل بدهد.» ج۴- ب۲- ص۶۲۴ 

طویلهٔ خران درکابل :


براساس شواهد تاریخی وفلم های مستند، همه کشورها، عقب مانی هایی را پشت سر گذشتانده وبه پیشرفت های نایل شده اند، کشورهای تاجیکستان، ازبکستان،ایران و کمی دورترقزاقستان،قرغیزستان ، ترکمنستان وهندوستان(پاکستان) در همسایگی باکشورافغانستان ویادرفاصله نه چندان دورقرار دارند که درگذشته هاحتی عقب مانده ترازکشور ما بودند، ولی امروز ازنقطه نظراقتصادی ، اجتماعی وکلتوری به پیشرفتهای قابل ملاحظهٔ رسیده اند. اگرزندگی یک عده ازشهر نشینان رادرنظر نگیریم ، اکثرمردم کشورما درقراء وقصبات به شیوه های خیلی عقب مانده ویا بگفته خودشان به شیوه «پدران شان» زندگی میکنند. سبب این عقب مانی بامطالعهٔ صفحات تاریخ کشوردرقدم نخست خودخواهی ونادانی شاهان وامیران که منجربه خانه جنگی ها وبرادرکشی ها شده ودرگام بعدی تداخل مسایل دینی اسلامی که با پیشرفت های اقتصادی ودموکراسی درتناقض است، بوده است. متاسفانه مردم «اکثریت خاموش» هم نتوانستند وتلاش هم نکردند تاازاشتباهات گذشته بیاموزند وسهم شان رادرتحکیم قانون،حقوق مالکیت ودرشکل گیری نهادهای اقتصادی و سیاسی انجام بدهند.وبه همین حرف های دینی ومذهبی‌اکتفا نموده به زیارتگاه ها وملا ومولوی پناه برده همه را «مقدس» شمرده خودرا آرام می ساختند که : «خداوند مهربان است » .
شاهان وامیران افغانستان هم وقتی کرسی پادشاهی را میگرفتند عمدتاً بفکر پول جمع کردن بنام های مختلف از لشکر کشی به کشورهای دیگربنام «شکستاندن بت ها» گرفته تاجمع کردن عشروذکات ، جشن سالگره وجشن نام گذاری ها مثل « ضیاء الملة والدین» ،«سراج الملة والدین» ،فروش پیداوارکشور،مالیات وغیره بودند وبیت المال را مال شخصی خود دانسته در سفروحضرهمرایشان بودونخواستند برای پیشرفت وترقی کشورکاری را انجام بدهند،آنچه ازاین پول مصرف میکردند عمدتاً«تنخواه» کارمندان وعساکرکه نظام شان را نگهداری میکردند بود. اندک ساختمان هاییکه دردوران عبدالرحمان وپسرش حبیب الله آباد شده از پول مستمری وموجودیت انگلیسها درافغانستان بود. آنهاییکه میتوانستند ومیخواستندبرای پیشرفت وطن کاری انجام بدهند از همان حربهٔ اسلامی استفاده نموده مهر«کفر وبیدینی» به آنها زدند.
براساس ثبت درسراج التواریخ ،درسال ۱۳۱۸هق (۱۸۹۹) یکصدو بیست سال قبل سرحد دارموضع چهل دختران درمحلی بنام تنوره مکتوبی ازجانب دولت روسیه تزاری توسط افسر روسی دریافت نمودکه حاوی مطلب ذیل بوده: «راه آهن ازخط مرغاب، به طرف ماورای بحرخزر،ازنقطه مرو تا موضع کوشک، تمام وانجام گردیده، پس ازاین مال التجاره شهرهای روسیه، به ذریعهٔ ریل، ازراه آهن ارسال ومرسول می شود، که حمل ونقل [حمالی وبارهای سنگین] ومسافرین، به کمال سهولت وراحت بوده موجب ترقی تجارت شده وهم سبب ارتباط روابط دولتی واتحاد و وسعت علایق تجارتی اتباع هردوکشور است. بنابراین خرسند خواهم شد که اجرای این، امرکه درحقیقت برای مملکتین همجوار، کمال اهمیت تجارت وشروط مودت (دوستی ورفاقت) راداراست، فرموده شود.»
سرهنگ محمودخان این مکتوب را ارسال حضوروالا[امیرعبدالرحمن ] نمود. امیرعبدالرحمن که به پیشرفت کشور علاقه نداشته ویا فهم آنرا نداشت چنین جواب داده :« ازطرف خود،به افسرروسی بنویسد که درحدود سرحدیه که مابین دولتین افغانستان وروس، تعیین خط ونقاط فاصله شده، دولت مخیراست راه آهن جاری کند، یاتعمیرراه پیاده نماید. اهالی افغانستان رادراجرا وعدم اجرای آن، محل گفتگویی نیست، ودرآمد ورفت تجار، چون تاحال این راه ها معلوم ومعین نشده بعدازاین هم مردم افغانستان معمول نخواهند داشت ومامورنخواهند شد که ازراه آهن رفت وآمد کنند، وهرگز گوارای خواطرایشان نیفتاده ونخواهد افتاد که ازراه آهن آمد ورفت نمایند، زیرا راه تجارت افغانستان همواره ازمشهد مقدس بوده وخواهد بود وازدیگر راه آمد وشد نخواهند کرد .» (ج۴- ب ۱- ص۴۵۱)
«همین حضرت والا» درسال ۱۳۱۷هـ برای علی محمد خان حاکم پشت رود فرمان داده که هزار سر الاغ، جهت حمل ونقل بعضی اموال جزئیهٔ خفیفه دولتی خریده، گسیل کابل نماید. واو به تعمیل امر والا پرداخت. پس از وصول خرها در کابل ، بسی الاغ ازدیگر ولایات خواسته شده، طویلهٔ جدا گانه به نام خرخانه تشکیل یافت .» ج۴ ب۱ ص۶۱۴[چه حال بوده؟] 

دید مختصر برکارکردهای«ضیاالملة والدین» و«سراج الملة والدین »


یکی ازنواقص عمده شاهان ورهبران افغانستان به صورت عموم وبخصوص شاهان دوران محمدزائی طوریکه ازثبت وقایع تاریخ معلوم است، همانا اداره وحل وفصل همه مسایل خورد وبزرگ توسط خود شاه یا امیربوده که نه تنها مشکل حل نشده بلکه افراد واشخاص استفاده جوازاین خلا استفاده های زیاد برده اند. درکشوریکه هنوز راه موتر رو وجود نداشت ، مخابرات و رفت وآمد مردم نهایت دشوار بوده مسایلی مثل کفن کشیدن فردی از گورستان ، یافت شدن چند سکه در فلان ولایت ویا جنگ ودعوای یک فامیل راکه باید « حکام » ویا نماینده امیر در محل ،حل و فصل میکردند، برخلاف، اول گزارش آنرا به امیرارسال وخواهان «هدایت» میشدند واگرمجرم دربند، طالع میکرد وامردوباره داده میشد بازهم چندین ماه راباید دربند و زندان می ماند تا امرشاه توسط افراد پیاده یا با سواری مرکب و یابو دوباره مواصلت می نمود. بسیاری وقایع را که فیض محمدکاتب ثبت نموده امرِ داده شده هم طوری بوده که « مجرم را بکابل بفرستید» تا درموردش تصمیم اتخاذ گردد . قصه های زیاد ازظلم وجور سپاهیان یاهمان جلبی ها درزمان «اجرای وظیفه» با« متهم » که یک یاچند نفر بوده ، سینه به سیه دربین مردم شهر ها و ولایات کشور وجود دارد.
افراد مغرض واستفاده جوهمه جا میتوانند باچاپلوسی ومصروف ساختن آمران خود، خود به استفاده جویی هائی مبادرت ورزند. دردوران امارت امیرحبیب الله ایشک آقاسی ها (*) دوست محمد خان، عبدالقدوس خان وبرادرش خان محمدخان، کوتوال یاهمان قوماندان پولیس محمدحسین خان، ناظرمحمد صفرخان وچندتای دیگرازافراد با «اعتماد امیر»، طور دور شاه راگرفته بودند که هرسیاه را سفید وهر سفید را میتوانستند سیاه نشان بدهند وآبی از آب هم تکان نخورد ،این درحالیست که خود امیر به لهولعب، عیش وعشرت وخوشگذرانی با زنهای نکاحی وغیر نکاحی، شکار و بازی های کودکانه ( چرخ فلک بازی ، دور دادن و کلوله کردن گِل و جنگ دادن آنها، قطعه بازی ،دیکچه پزانی) وغیره مصروف بود.
دکتورليلياس هميلتون(طبيب دربارامیرعبدالرحمن) وضع آن زمان رادرکتابی بنام (دختروزیر) نوشته که درسال ۱۳۹۱خورشيدی ترجمه و به نشر رسيده است حقايق آن زمان رادرلابلای داستان گل بيگم بیان نموده است .
درمقدمه جايی می نويسد: «… اين واقعيت است که مردم هيچ نقش وارزشی درجامعه ندارند.اگر کسی جاه طلب وهوشيار وچالاک باشد به عوض اينکه کاری رابرای منطقه اش انجام بدهد، به دربارمی رودودسيسه می چيند تااينکه کسی راازکارش برکنارکند وخودش رابه جای اوبرسرکار بياورد …» دکتور ليلياس هملتون باتاکيدمی نويسد که «اگر خواننده گان من شکايت کنندکه هيچ نقطۀ روشنی درکتاب من ديده نمی شودوداستان بدون روزنه ای اميدی هست، ان وقت جواب من به آنهااين خواهد بودکه من درکارخودموفق شده وزنده گی مردم افغانستان را همانطوری که هست به تصوير کشيده ام.»
امیرعبدالرحمن دردوران امارت خود سرزمین هزاره را «مفتوح العنوة» خواندکه ازنقطه نظرفقهی مانند بدست آوردن مال «کفار»بدست «مسلمان» است.وهمچنان ملاهای که درخدمت امیر بودندفتوای کفر به مردم هزاره و«کافرستان» یا نورستان امروز، دادند که درنتیجه سرزمین ها ومال ومنال شانراتصاحب کردند . ازاین حالت افراد استفاده جو ومتعصب سود بردند وبه تحریکات آغاز نمودند از آنجمله ایشک آقاسی دوست محمد وچندتای دیگرکه گویا زمینهای مردم هزاره بدون مالک است ،اگر کشت نشود مالیه دولت کم میشود، اضافه جریب بودن زمین ودهها بهانه دیگر، زمین های شان رابرای «مهاجرین» که اغلب کوچیهائی بودند که نصف سال درافغانستان ونصف دیگررا درهندوستان آن وقت سپری مینمودندوهمچنان برای دوست وقوم خویش وبا اخذ رشوت های بزرگ که ثبت تاریخ است، دادند. براساس این تحریکات در سالهای ۱۳۱۶ هجری قمری سردار عبدالقدوس «اعتمادالدوله» دستورالعملی درمورد زمین های لامزروع و «بی صاحب »ترتیب و آنرابه «مُهر مِهرآثار پادشاهی» رسانید وپس ازامضاومهر پادشاهی ضمیمه فرمانی بدست «سرپرست مهاجرین» ایشک آقاسی دوست محمد دادند که ازاین قرار بود : «مردم هزارهٔ متوطنهٔ علاقهٔ چوره وچله کوروغیره محال ومواضع که کوچ داده واراضی وعقار ومزارع ومراتع ومساکن ومواطن ایشان رابه افغان مهاجرسپرد یا می سپارد،ازحضورحکم است که مردم هزاره را جانب بهسود وغیره مواضع ومحال هزاره جات، که قریب ملک ومسکن آنان باشند جا وماوی دهدوبه حاکم آن موضع ومحل خبر دهد .»(ج۴ ب۱-ص۳۹۵ ) ازهمین فرمان و فرامین ضمیمهٔ آن استفاده جویی ها آغاز یافت که به گفته کاتب «قریب چهارلک خانه مردم هزاره راازموطن ومسکن متملکهٔ آبا واجدادی شان، جلا وفرار ساخته وقرار حکم والا درمواضع نزدیک ترین منزل ومقام ایشان چون ایران وترکستان روسیه وافغانیه وهند وسند اقامت گزیدند.» (همانجا ۲۹۶) ادامه دارد 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) ایشیک آقاسی منصبی بوده که به کارهای تشریفات بیرون از دربار می‌پرداخت . اِیشیک در ترکی به معنی بیرونی و آستان می‌باشد. میتواند در بخش نظامی یا ملکی باشد .

امیرحبیب الله درزمان امارت پدرش ولیعهد بود و امور سلطنت را درغیاب پدرپیش میبرد، در امور مملکت آشنائی داشت وظلم وستم را بالای مردم درزمان پدر دیده بود چنانچه دراولین نطق خود که درروز اولین سال وفات پدرش درسلامخانه ودرحضورعموم اعیان کشوری ، افسران وسرکردگان اهل دیوان واهالی محکمه ومدرسان مدرسه شاهی نمود چنین ایراد نمود : « پس ازرحلت حضرت قبله ام، ازخود وبیگانه ، آنچه درنظر داشتنداین بودکه همه شمارا بربادوخراب می پنداشتند وشمایان نیزاز اسمی که جناب مرحومی رامسمی نموده بودید،بعد ازتاریکی که انتقال شان برشمایان پیش آمد،خودهارا درظلمت عدم حساب کرده بودید،حال هرچند دروقوع وفات حضرت قبله مرحومم جای صبراست،لکن مقام هزار شکر است که پنداردشمنان بعکس نتیجه داد واقتضای رأی صاحب غرضان ثمرهٔ خلاف بخشیده» (ج۴-ب۲-ص۲۹۷)
توقع این بودکه برزخم های مردم که از ظلم وجورامیر عبدالرحمن همراه با چارکلاه هایش بوجود آمده بود مرحم بگذارد. وقتی امیرحبیب الله به سلطنت رسید، در یکی دوسال اول درامور مکتب سازی وخریداری کتاب برای مدرسه های جدید واحیای کار معلمین که درزمان پدرش برکنارویا ازکشور رانده شده بودند، اقداماتی نمود همچنان برسیاه چالهای پدر سرپوش گذاشت ویک سلسله اقدامات دیگرمثل سرک کابل – جلال آباد، بند برق جبل السراج وحفرچندنهر را رویدست گرفت ،ولی ایشک آقاسی ها بخصوص دوست محمد، عبدالقدوس اعتمادالدولة،خان محمد برادرش ، قاضی عبدالشکور،محمدحسین کوتوال،ناظرمحمد صفرودیگران دور وپیش امیر حبیب الله راگرفتند که امیرتمام امورسلطنت را به عوض اینکه قوای سه گانه دولت و ارگانهای کاری ایجاد نماید کاررا به افراد واشخاص چون برادر و دوپسرش وایشک آقاسی ها ،کوتوال ومستوفی المالک سپرد وباانتشار القاب ومناسب خاندان شاهی اختیارات مملکت رابه آنها سپرده وخود به عیش ونوش مصروف شد که دود از دمار مردم برامد . 
سراج التواریخ « تصویرواقعی ازروابط اقوام وقبایل ومردمان این کشور با یکدیگر،داد وبیداد، امتیازدادن ها، تعصبات قومی،مذهبی، خشونت ، بردگی وبندگی وآقائی وسروری، غارت وتاراج، تجاوزبه عنف فسق وفجور،عشرت جویی ها، فساد، تباهی، رشوت خواری، دوروئی، نفاق،خودکامگی حاکمان، تصرف اموال واملاک خانه و کاشانه دیگران وکوچ اجباری ومهاجرت های بی فرجام وفرمانهای غیر قابل اجراوغیره بدست میدهد »که ممکن خوشایند فرزندانِ حکمروایان دیروز نباشد اما واقعیت وحقیقت تاریخی است.
فرمانی ازامیرحبیب الله درسراج التواریخ چنین ثبت است : « … عموم ملت ورعیت تبعهٔ خودرا اطلاع وآگهی می دهیم تاهمهٔ ایشان واسطه وذریعه ومرجع امورخودرا شناخته و به آنها رجوع وازآنهاحصول مرام نمایند. شخص اول که برای امور مقرر وماموراست، برادرکامگارنصرالله خان می باشد که اورابه خطاب مستطاب نایب السلطنه ممتازفرمودیم وشخص درجه دوم فرزندسعادتمند شهزاده عنایت الله خان رابه نیابت کامگار مذکوروخطاب معین السلطنه مفاخر وشخص درجه سوم،نورچشم برومند شهزاده امان الله خان راکه خطاب عین الدوله مباهی نمودیم وشخص درجه چهارم، اخوی مقام عزت همراه،سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی را به لقب اعتمادالدوله وشخص درجه پنجم، میرزامحمدحسین خان برگد وکوتوال را به منصب مفاخرت منتسب مستوفی الممالک افغانستان وجنرال لشکری وافتخاری وشخص درجه ششم،خوش دل خان لوی ناب رابه نایب الحکومتی کابل و…ناظرمحمدصفرخان را امین الاطلاعات وسردارعبدالله خان تیموری را امین الزکات معین ومامور کردیم … .» (۴-۲-۷۱۵)
پس ازنشر این فرمان یا«انتشار اشتهار القاب» به گفته کاتب «هر سری سالاری وهر دری درباری شد» مرکزوصول عرایض ومحل صدور احکام که درگذشته ها ادارهٔ تحریرات بود ، لغو وامور مملکت بدست اشخاص افتاد. بازار رشوت خواران رونق یافت و« ذات شاهانه» به عیش ونوش وتن آسائی مشغول شد. طوریکه کاتب ثبت نموده است که دراین ایام « کمترواقعه ای که قابل ثبت تاریخ باشد ازعدم کتب ثبت فرامین وعرایض به دست آمده … واگر کسی خواسته باشد تاریخ کاملی که مبٌیین اخلاقیات وسیاسیات واقتصادیات وطبعیات دولت وملت این مملکت رادرقید تحریر وتسوید آرد، باید کتب ثبت ایشک آقاسی حضورواعتمادالدوله وایشک اقاسی ملکی ونظامی ونایب السلطنه وعین الدوله ونایب الحکومه ومیزان الشرع واجلاس متفرقه وشورای عام وشورای خاص وکوتوالی وهرسه بولک ادارهٔ تحریرات راکه هزاران جلدبه شمار خواهد آمد،به دست آورده، به زحمات شاقه وتکالیف فوق الطاقه مراد حاصل نماید والا مشکل است که تاریخ نگاری ر ا از پیش ببرد.» (همانجا ۷۱۸)
طورنمونه امیرحبیب الله حل مسایل مردم هزاره راکه ازظلم و ستم بالایشان در دوران پدرش بخوبی اطلاع داشت ، به عوض دلجوئی از آنها، به سردار نصرالله برادرش که به قول کاتب « … واو که از تعصب به حمام خاص خود، که سقای هزاره آب می انداخت، نجس دانسته غسل نمیکرد.» سپرده بود .(۴-۳-۱۷۱)
امیر حبیب الله که سرگرم تفریح ، شکار،سفرهابه منظورمیله ها وجشن های زنانه و فارغ بال ازکارسلطنت ومردم، صرف سال دوبارعریضه های مردم رامطالعه میکردواحکامی صادرمینمود که به طالع صاحبش اگرعملی میشد، کاردگری نداشت . به همین منظور است که علامه فیض محمدکاتب «مدنیت دوره امیر حبیب الله را مدنیت غیرفاضله یا مدنیت جاهلیه خوانده است.» ،مصروفیت امیرعلاوه از عیش وعشرت، لهو ولعب، شکار ،تشکیل مجالس زنانه باداشتن آنهمه زنان نکاحی وکنیزان ،عشرتکده های خاص که زمینه های آن توسط ناظرصفر فراهم میشده کاردیگری نداشت . بی خبری ازکارملک وملت ودور کردن دادخواهان از سرراه ، به کمک میرزا محمد حسین کوتوال وبه پیروی ازپدرش«ضیاءالملة والدین» برایش لقب «سراج الملة والدین» انتخاب نمودند وهرسال جشن «تجلیل ازاین القاب پدر وپسر» رابرپا مینود، که «هدایا یا شکرانه » فراوانی از مردم ولایات جمع آوری میشد. « سی و دوهزارونهصدونودودو روپیه که مردم مزاروبلخ و توابع آن به نام شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین داده بودند،به ذریعهٔ فقیرمحمدنام، پیادهٔ خزانه واصل وعایدخزانه عامرهٔ کابل شد.» (۱۸۳-۱-۴). همچنان امیرحبیب الله در روزجشن تولدی اش خودرا با نقره وزن مینمودکه ازمردم اخذ وراه غارت برای دیگران هم فراهم میشده، ثبت تاریخ است (ج۴ب۳-ص۳۳۵). واینکه زمین وباغ وجای وجایداد فراوان از کارداران وحکمران های آن دوران به میراث مانده ،همان ضرب االمثل قدیمی را بیاد انسان می آورد که (خودش دزد بوده ویا پدرش ) وبه حرف کاتب ،همه خلاف رفتاری ها درچوکات یک مدنیت جاهلیه بوده میتواند وبس .

یکی از بیشرمانه ترین عمل امیر حبیب الله درزمان پادشاهی اش تجاوز به ناموس مردمان بوده که درتاریخ کشورسابقه نداشته وخلاف هرنوع عنعنات مردم اقغانستان ودین اسلام، به صدها دختر وزن مناطق مختلف کشور تجاوزصورت گرفته است. واضح است ، زمانیکه شاه و حاکم به چنین اعمالی دست می زنند ایشک آقاسی ها و کارکنان ونوکران دستگاه او هم ازاین عمل کمتر از بادار خود انجام نمی دهند .
اگرزباغ رعییت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روادارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ (سعدی)

امیرحبیب الله پس ازطلاق دادن چهارزن خود«دخترقاضی سعدالدین حکمران هرات،دخترطالب شاه شغنانی، دخترملک لندی منگلی ودخترتاجوخان اسحق زائی» وتجاوز به کنیزان همسرانش ، هدایت میدهدکه دختران مردم «جدیدالاسلام کافرستان» که در لوگر و نواحی کابل جا داده شده بودند «پس ازاین به مجردی که به سن سیزده سالگی برسد،اسم دختروپسراوراداخل سیاهه ودرج کتاب کرده به ناظرمحمد صفرخان برسانند،واوازحضوراجازت حاصل نموده، درهرجاکه امرشد احضار حضور نماید. بعدهریک که پسند ومطبوع افتاده نگاه داشته شد،درزیرنام او رقم می شودوهرکدام که قابل حصول کام نباشد نوشته می شود که مرخص است. سپس دختران رخصت یافته باهرکه ازقوم خود که راضی باشد، اختیار زوجیت نماید والا اگرخودسربرخلاف این سر رشته یکی ازدختران رادربین خود نامزد کنند،جزا وسزای آن قتل است … وازاین روز به بعد، دختران سیزده سالهٔ جدیدالاسلام را ناظرمحمد صفر خان [!] درخانهٔ خود که معتمد بوده بخواسته ودروقت فرصت وجای خلوت ، همه راتقدیم حضور کرده، ذات شاهانه هرکدام راکه میخواست متصرف شده، …» (ج۴ب دوم ص۳۸۹) 
کاتب یاد آور میشود که تاروز قتلش قریب دوصدوسه تن از دختران جدیدی وهزاره ودرهٔ نوری ومنگلی وبدخشی واوزبیک وتاجیک وافغان رابه تصرف مباشرت درآورده،درهرجاوهر سرا، چون خانهٔ والدهٔ ماجده وهمشیرهٔ محترمه وعمات مکرمه ازدو الی پنج وشش وده نفررا امر اقامت کرده دراوقات خلوت وفرصت ، ایشان راهمی دید. ( همانجا)
همین دید وبازدیدها ومحافل عیش ونوش بود که «سراج الخواتین(سرورسلطان دختر ایشک آقاسی شیردل خان) مادرامان الله عین الدوله ( بانوی مشکوی حرم احترام) به «عادت زنانه رشک برده باذات شاهانه بد اخلاقی آغاز کرد.»
روایت است که روزی امیر به بهانه عیادت خواهر خود ، به قصرچهل ستون برای روز گزرانی با زنانی که برایش آورده بودند میرود واین خبر برای سراج الخواتین میرسد. موصوفه خودرا به آنجا میرساند وامیر را بالفعل بازنان ودختران می بیند وشاه را پس ازدشنام به سیلی میزند که امیر هم اورا طلاق میدهد ولی با پا درمیانی سران قبایل وافراد بانفوذ دیگر امیر طلاق را پس میگیرد . کاتب این موضوع را چنین آورده است : « بانوی مشکوی حرم احترام، علیاحضرت سراج الخواتین، مادر شهزاده سردارامان الله خان عین الدوله، به عادت زنانه رشک برده، باذات شاهانه بداخلاقی آغازکرد وسخن منجر به سقط گفتن ودشنام دادن شده ، حضرت والا عزم طلاق دادن اورا جزم نموده وخیر خواهان دولت ونیک اندیشان مراتب اعزاز واحترام شئون سلطنت، دربین شده .از در صلاحیت سخن رانده، امررا به عهد ومیثاق انجام دادند ومهد علیاحضرت سراج الخواتین عهد نامه ای متضمن بر چهارده ماده، به حضرت والا داده، مناقشت به مصالحت اختتام پذیرفت .»(همانجا ص۶۱۵) 
زیراین فشارها وسروصدادربین مردم بودکه امیربرای تفکیک زنان «حرم» از « لُنده هایش*» برای مولوی عبدالرب ومیرزاعبدالطیف منشی حضور وظیفه سپرد تا برای اهالی حرم القابی راآماده نمایند.
شیخ محمدرضا ، القابی که تهیه شده بود به امضای امیر رسانیده برای هرکدام مقام ومنزلتی معّین نمود که تعداد شان به یکصدوبیست نفرمیرسید.« چهارجماعه ودرهرجماعه یک تن سرجماعه ویک تن نایبه ودو وسه تن نگران وچند تن زیردستان قرارداد.» برای جلوگیری ازدراز شدن نام ها والقاب طور نمونه به اختصار تذکر میدهم .
– بنفشه دخترمحمد رضای هزاره،مادر عبدالله وعبدالواحد وعبدالصمد ، لقب نجم الحرم ومنصب سرجماعهٔ اول
– میمونه خواهر زادهٔ محمدنعیم نایب سالار،دخترمحمدعلی بدخشانی، لقب سراج الحرم ومنصب نیابت جماعه
– سلطنت ملقب به عفت الحرم ،شب بو ملقب به ریحانتهَ الحرم، فیروزه ملقبه به بدرالسرای،شمشاد ملقبه به زین الحرم وغیره
که به هریک مصروفیت های معینی سپرده شده بود ودرشب های نوکری تحت نظرسرجماعه ها باید انجام میدادند. این خدمات شامل آب وچای ، سگرت حضور، ترتیبات غسل خانه امیر، اب دستشوئی، دستمال وصابون وآفتابه ولگن وسایر امور منزل که برای هر کدام سه تا چهار زن مصروف بودند طور مثال: « … وخدمت غسل خانه رابر ذمهٔ پری دخت،دوحة السراری وجهان سلطان عابدة السراری وخیر بانوی نجم السراری ووصی خورد، جمیلة الحرم وگلرخ ونورجهان به نگرانی سلطنت عفة الحرم ازشعبه دوم وخدمت آب دستشویی .دستمال وصابون وآفتابه ولگن رابرعهدهٔ یاقوت کلان سترالسراری وارغوان وگل پری ونارنج ونیک قدم به نگرانی پری دخت نخل السراری وسنبل خورد جمیلة السراری وشگوفه، قمرالسراری وعقیق، نخبة السراری ویاقوت خورد، درة السراری به نگرانی…» (۶۱۳-۳-۴) 
به این ترتیب درداخل حرم ده ها زن به کارهای شخصی امیر مصروف بودند واوبی خیال وفکر وطن ومردم شب وروز خود را درخلوت باایشان میپرداخت.ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) لنده – اصطلاحی است که به زن غیر نکاحی ( رفیقه یا دوست دختر) شخص گفته میشود

منابع مالی دوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله راعمدتاٌ استخراج انواع سنگهای قیمتی مانندلاجورد و لعل بدحشان، یاقوت جگدلک، سنگ مرمر، صادرات پوست قره گلی(قره قلی)،پوستین وپوستینچه،تریاک،پوست گاو، شیرخشت، بادام، پسته وچوب تشکیل میداد که مطلقاْ در انحصار «دولت» قرار داشت ودولت به تولید کنندگان این کالاها مبلغ کمی می پرداخت وباقیمت های گران ودهها برابرازآنچه پرداخته بود، به خارج کشورتوسط نماینده های شخصی بفروش میرسید. دررأس این درآمد هاپول اهدائی دولت بریتانیا قرار داشت که در زمان امیر عبدالرحمن براساس قراردادخاصی بسته شده بود و به قول کاتب « مبالغ عطیهٔ مستمرهٔ سالانهٔ انگلیس» بود که مقدار آن پنج لک وپنجاه وهشت هزارونهصدوپنجاه وچهار روپیه کله دار بوده که تا پایان دوره امیرحبیب الله پرداخته میشد. علاوتاْ انواع مالیات چون مالیات گمرک، مالیات بار ومسافر، عبورومروروسایط(؟)،مالیات ازگله داران،اصناف و پیشه وران ،نکاح وترکه پولی،عشرونذرات … مالیات شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین وسراج الملة والدین که هرسال درکشورجشن گرفته میشد، وغیره بود.
طوریکه ثبت تاریخ است بخصوص امیر حبیب الله اگر قسمت ناچیز این درآمدهارا صرف معاشات ویا برای کدام ساخت وساز به مصرف میرسانید ولی قسمت زیاد آن درراه های شخصی ضروریات دربار وآرایش وزینت درباریان وحرمسرا برای زنان نکاحی وغیر نکاحی وکنیزان حیف ومیل میشدوهمچنان راه استفاده جویی های «ایشک اقاسی ها ملکی ونظامی وخارجه ، سپهسالارها،نایب سالارها،برگدها،کرنیل های خودمختار وهیات های خریداری اموال ونماینده های مقیم خارج »وغیره را بازمیکرد.
قابل تذکر است پولیکه باظلم وستم بنام عیدی ، عشر،نذر وشکرانه لقب ها ازمردم جمعاوری میشددرزمان عبدالرحمن وحبیب الله برای تعدادزیاد ازافرادوخانواده های که ارتباط قومی وقبیله یی داشتند اعم از زن ومرد وطفل (به شرطیکه از جانب پدر محمد زائی می بود) درداخل وخارج کشوربنام تنخواه داده میشد (سربلند خان پسر سردار احمدخان ،سردار محمدابراهیم خان پسرامیرشیرعلیخان سردارمحمدعمرخان پسرامیرکبیردوست محمدخان ،غلام محمدطرزی… درسوریه ،هند وایران ) واگرچنین افرادی درکشورخارج قرضدار هم می بودند قرض شان پرداخته میشد . دردوران امیر حبیب الله که یک تعدادازاین خانواده هادوباره به کشوربرگشتند نه تنها مخارج راه برایشان پرداخته شد بلکه خودشان هم به منصب های بلند دولتی رسیدند که فهرست مکمل شان در سراج التواریخ تذکر داده شده است :«سردار محمدخان پسرسردارمحمدزمان خان ابن امیرکبیردوست محمدخان، … اجازه مراجعت درافغانستان نموده،حضرت اقدس والا ازمراحم ملوکانه و صلهٔ ارحامی،اورامورد تفقدات شاهانه فرموده وازعریضهٔ اخیراوکه مشتمل برتعداد عیال واطفالش بود،قرار تنخواه نَسَبی عموم فرقهٔ جلیلهٔ محمدزائی، درسالی چارصد روپیهٔ کابلی برای خود او وسه صدروپیه برای هریک ازدو تن دخترکبیرهٔ اوویکصد وشصت روپیه برای یک نفردختر صغیرهٔ او،مجموع یکهزارویکصد وشصت روپیه تنخواه معین ومرحمت فرموده، … بعدها که اجازت مراجعت یافته ودرکابل آمده مامورحکومت پشت رود شد ودارای مکنت وثروت زیاد شد… .»(ج۴ب۲ص۱۷۰)،(۴-۱-۴۳۵)
این بخشش ها بعضاْ شامل مواد مورد ضرورت بطورخشکه ودرنبود شخص هم اجرا گردیده است «… درسالی چهل روپیه نقد وچهارخروارغله وده راس گوسپند وبیست بار چوب ویک ثوب چوخای شاهی ویک طاقه عمامهٔ ململ ویک کله قند کلان، وظیفهٔ مستمرهٔ ملا اختر نام معروف به لوانی [لیونی – دیوانه] ازقوم اسحق زائی، که ازدولت مقررداشت وخودش فوت شده بود،به نام محمد اکبر ومحمدانور پسرانش، برحال وثبت دفتر جاوید گشت ورقم دایمی از حضور والا به هردو برادر داده شد» . (۴-۳-۲۷۶)
تنخواه نَسَبی ویا نپرداختن مالیات شامل خوانین و رؤسای قبایل هم میشد که پس ازبه قدرت رسیدن امان الله خان قطع گردید ویکی از دلایل مخالفت قبایل بااو یکجا با تحریکات انگلیسها هم میتواند باشد .
براساس گذارشات سراج التواریخ این خودسری هاوولخرچی ها که ازدوران امیر عبدالرحمن آغاز یافته بود، نسبت عدم بازپرسی کارکنان دولتی وایشک اقاسی ها و حکمرانان وکارکنان «دولتی» ودیگرخیانت کاران، آسوده خاطر بکار خودادامه میداند که باوجود موجودیت اسناد دردوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله مورد بررسی قرار نگرفت تا اینکه همین کهنه کاران در زمان سلطنت امیر امان الله تمام اسناد ومدارک راحریق وازبین بردند (۴-۱-۷۴۷)
گرایش به تجمل، ارایش زنان حرم وخریداری تاج های مرصع به الماس، زنجیر کمربا ورقه های مثلثی طلا برای زینت زنان و کنیزان که تعداد شان هم کم نبوده دردوران امیر عبدالرحمن و جانشینش امیر حبیب الله ازهمه دوره های گذشته بیشتر ثبت صفحات سراج التواریخ است .
درسال ۱۳۱۶ هجری دیوان نندوی صرّاف درپشاوریک زوج سوارمرصع [دستبندزنانه] ازیکصدوشصت وشش قطعه الماس رابه هفتصدونود روپیه کله دار ویک زوج گوشوارهٔ مرصع ازپنجاوشش قطعه الماس رابدون صدور حکم امیر از پشاور خریده ارسال نمود و«حضرت والا» [امیرعبدالرحمن ] آن را رد نفرموده به یکی ازخدمهٔ حرم بخشیده وبه دیوان نندوچنین نوشت :« اگرچه دستیاره وگوشواره خوب ومرغوب نبودند،چون فرستاده بودید، آنرابه یکی ازخدمهٔ حضور بخشیده، یکهزارودوصدوشصت ونه روپیهٔ کله داربهای هردو رامنظورفرمودیم که بدهند .» (ج۴ب۱ص۳۵۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکسها: ازگوگل

حقایقی درمورد بیطرف ماندن افغانستان درجنگ اول جهانی

با دریغ تاریخ سرزمین ما، مملو از جعل است، بنابرین بازنگاری آن بخصوص تاریخ معاصر افغانستان براساس اسناد نیاز جامعه ماست.

تاجاییکه بیاد دارم، مطالعهٔ تاریخ کشور چه دردوران تعلیم وتحصیل وچه علاقمندی به مطالعه آن مملو ازجعلیات بوده و صرف ازخانه جنگی ها، لشکر کشی ها و چوروچپاول، برادرکشی ها، کور کردن ها، تقرر برادران وپسران درمحلاتیکه ازنقطه نظر مالی پردرامد بوده است وغیره بحث مینماید. اکثرتاریخ نویسان کشور به دلایل گونا گون ویا تحت تاثیراشخاص بانفوذ ویا امیران وشاهان فقط همین حالات را نوشته اند بدون اینکه تحولات سیاسی واجتماعی کشوررا مد نظرداشته باشند. آنانیکه همت نمودند علت وسبب های این همه بدبختی های مردم را درشرایط مختلف جامعه خواستند برای مردم بازگو نمایند، سرنوشت خود ویا کتاب شان به زندانها افتاد ویا درخارج از کشوراین وظیفه را انجام دادند که مؤثریت آن کمتر بود. 
فیض محمدکاتب درچهارجلد(سراج التواریخ) باثبت وقایع تاریخی این راه را برای تاریخ نویسان وعلاقمندان به سرنوشت کشورشان می گشاید و باقاطعیت نه تنها با بیان کار و کردار حکمرانان وامیران بلکه براساس مقدمه سراج التواریخ بیان «احوال مردم و شیوهٔ زندگی، رفتار وکردار، تاثیرعمل ودید وگفتار حاکمان، تبعیض وتعصب، اخلاق، صداقت وخیانت، خدمت به وطن، سنن وآداب فرهنگی، دشمنی ودوستی، صلح وامنیت، رفاه ، پیشرفت … همه وهمه را مدنظر داشته وبدون جعل کاری چیزیکه واقع شده و بوده» برای خواننده بازگو مینماید.

حقایقی درمورد بیطرف ماندن افغانستان درجنگ اول جهانی 

قدرت های بزرگ اروپا در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ درپی منافع وعلایق خود بودند. (الفردگراف فون شلیفن) ژنرال پروسی در سال ۱۹۰۵ برای آلمان قیصری طرح استراتژیک ریخته بود که درصورت بروز جنگ، آلمان باید با حمله های غافلگیرانه «پشت جبهه » (فرانسه) رافتح کرده باشد و بعد با نیروی قوی نظامی خود متوجه روسیه شود. 
آلمان با این عمل خود مجبور بود از طریق کشور های بلژیک وهالند، فرانسه را مورد حمله قرار بدهد، بناءً امپراتوری بریتانیا به دفاع از متحدین خویش بخصوص کشور بلژیک و ترس از کشور آلمان و متحدش ( امپراتوری اتریش – مجارستان ) بخصوص موفقیت های آلمان در قدرت بحری با روسیه وفرانسه نزدیک شد.
«در این سالها قدرت امپراتوری عثمانی روبه زوال میرفت، بناءً امپراتوری اتریش – مجارستان درپی تحکیم مواضع خود در بالکان بودند. روسیه تزاری با توجه به ضعف امپراتوری عثمانی در کشور های بالکان درپی تحکیم مواضع خود در کشورهای بالکان برامد که روبروی روسیه و پادشاهی (اتریش – مجارستان) اجتناب ناپذیر شد.
ولیعهدامپراتوری اتریش – مجارستان وهمسرش که در بوسنی سفر کرده بودند، در سارایوا مورد هدف گلوله یک ناسیونالیست قرار گرفته، هردو جان باختند . این عمل به مثابه یک جرقه در انبار باروت بود که در۲۸ جون۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغازگردید. دراین جنگ ابتدا امپراتوری اتریش – مجارستان به صربستان اعلان جنگ داد، روسیه تزاری درپشتیبانی از صربستان بااتریش – مجارستان وارد جنگ شد. آلمان به اتریش – مجارستان پیوست. فرانسه و بریتانیا یکی به پشتیبانی دیگری داخل جنگ شدند. کشورهای خورد وکوچک دیگر که تحت سلطهٔ دولت عثمانی ویا دیگر کشور های اروپایی بودند اجباراً وارد جنگ شدند .به زودی جنگ ازمرزهای اروپا فراتررفته کشورهای آسترلیا، کانادا، زیلاند، جاپان، ایتالیا، بلغاریا و امریکا هم به این جنگ فرسایشی که تغیرات بزرگی را درجهان بوجود اورد، پیوستند. 
جنگ جهانی اول از «مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است » و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشت. این جنگ نقطه پایانی بر اکثر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا گذاشته و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریش – مجارستان، آلمان، عثمانی و روسیه تزاری گردید .
قبل ازجنگ جهانی، ترکیه عثمانی مرکزخلافت اسلامی وهم پیمان باآلمان علیه متحدین آلمان داخل جنگ شد واعلان «جهاد» داده بود. قابل تذکر است که دراین زمان انگلیس از مخالفین عثمانی درهندوستان و افغانستان حضور داشت.
بااین مختصر، فیض محمد کاتب درسال۱۳۳۳(۱۹۱۴م) براساس دعوت « سلطان معظم عموم اسلام به جهاد»، جنگ جهانی اول را چنین تعریف نموده است: «محاربهٔ بین الدولی به روی روز آمده، دولت ترک عثمانی با دولت آلمان به عزم اثبات شاهنشاهی خود بر دول قاره های پنجگانهٔ دنیا، اقدام درجنگ عمومی کرد… .» (ج ۴-ب ۳-ص۵۶۰)همه کشورهای شامل درجنگ از طریق نماینده های علنی ومخفی خود تلاش داشتند تا کشور های که بتوانند منافع شان را تامین کند به نفع خود درجنگ شامل ویا حد اقل مانع نفوذ طرف مقابل وکمک های لوژیستیکی گردند. باقی دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکسها:گوگل. «سلطلن معظم که امر جهاد» داده بود و هیات عثمانی، اتریشی وآلمانی بدربار امیر حبیب الله

«دولت ترکیه عثمانی عاصم بیگ، سفیر آن کشور در تهران را مخفیانه وظیفه داده بودتا به اتفاق سفیر دولتین آلمان و اتریش، یکتعداد افراد «باخرد ومعتمد» را برگزیده به هروسیلهٔ که بتوانند جانب افغانستان،بخارا، اورگنج، یارکند(یارقند)، سمرقند، تبت، کاشغر وهندوستان سفر نموده وعموم اهالی اسلام را برانگیزد که دولتین روس وانگلیس رادروسط آسیا مشغول محاربات باخودساخته از قوت و سوق الجیش شان جانب افریقا، اروپا، شامات وغیره بازدارند که نتوانند لشکر بدان سرزمین ها برسانند، تاشاید دست استعمارایشان به ذریعهٔ قوت ومکنت دول آلمان – اتریش وترک قطع گردیده ازتصرف ممالک اسلامیه وغیره ممالک آسیا کوتاه گردد… .» (ج۴-ب۳ -ص۵۶۰)
سرحدات درشمال وغرب افغانستان توسط روسها و انگلیسها تحت کنترول بود وحین بازجویی تعدادی از این افراد بازداشت شدند. یکی ازاین«معتمدین»، شیخ محمد حسین وارد علاقه خواف (سرحد افغانستان وایران*) شده نامهٔ را توسط عبدالحکیم نامی درهرات برای محمدسرور خان نایب الحکومه رساند که نوشته بود: « ازمقام رفیع حضرت خلافت پناهی، اعنی(در تفسیر و توضیح مطلبی گفته می‌شود، همچنان به معنی قصددارم ومراد دارم) دولت علیه عثمانی، برای اجرای مطالب ومآرب (نیازها وحاجت ها)مهمه حتمیه بادستورالعملی حسب الامر خلافت مامورم که فوراً به مقام محترم دولت خداداد حضرت امیر مشرف شوم وعرایض خود را به محل ابراز و اظهار آرم تاآنچه رآی مبارک اقتضای اجرا فرماید، آنرا بلادرنگ به پایهٔ اورنگ خلافت و دولت علیهٔ عثمانیه آگهی دهم…، امید که اجازت ورود درهرات برایم صادر آید.»
نایب الحکومهٔ هرات چون آن شخص را نمی شناخته و یا اینکه صلاحیت «ویزه» را نداشته نامه رابرای امیر فرستاد و شفاهاً برای موصوف احوال داده تا الی رسیدن جواب از«حضور»به جای خودمقیم باشد. امیرجبیب الله تصمیم نایب الحکومه را مورد تائید قرارداده و هدایت داده بوده تاعبدالله خان کارگزار دولت در ایران معلومات حاصل نماید که این شخص(شیخ محمدحسین) دراصل و نژاد ایرانی است یا قسطنطنیه(استانبول امروزی) وتبعهٔ دولت عثمانی؟ و همچنان بسته پیشنهادات خود را سربسته برای عبدالله خان و وی به هرات و از انجا به «حضور» فرستاده شود. 
قراریکه ازنوشته های کاتب برمی آید، نایب الحکومهٔ هرات براساس دستور امیر، شخصی بنام بابه جان خان ازمردم هرات را برای کسب اطلاعات از شیخ موصوف روانه خواف نمود وتقاضای اسناد را نمود که به جواب منفی فرستاده سفیرتُرک مواجه گردیده اظهارنموده که مطالب خودرا باید درحضور والا و یا حکمران هرات طور محرمانه ابراز نماید زیرا اگر«روس وانگلیس که برهم زن جمعیت واتحاد اهالی اسلامند، آگاه شوند، تباهم میکنند.»(ج۴-ب۳-ص۵۶۳)
اخبار جنگ دراروپا و تلفات کشورهای درگیر بخصوص دولت عثمانی وآلمان را واداشته بود تا در میان مردم مسلمان به تبلیغات وسیع علیه انگلیس درافغانستان وهندوستان وهمچنان روسیه که با افغانستان هم سرحد بود بپردازند. عاصم بیگ سفیر دولت عثمانی، باسفیرآلمان و اتریش نماینده ها(جواسیس) خود را طور خفیه از راه های غیرقانونی به افغانستان، بخارا، خیوا وسایر ممالک اسلامی فرستادند تاعموم مردم مسلمان را به جهاد علیه انگلیس وروس برانگیزند. اکثراین فرستادگان در سرحدات گرفتار شدند، سفارت عثمانی درتهران به شیخ محمد حسین اکتفا نکرده میرزا محمدرفیع خان پسر میرزا محمد باقرخان از قزلباش های قندهار که مشکلات زیادی را از دست سردار عبدالقدوس خان دیده بود، درتهران برای او لقب رفیع الممالک داده بودند، موظف نمودند تا درزمینه با«حضرت والا» دیدار نموده وتقاضای دولت عثمانی را برایش برساند. حاکم هرات او را درقلعهٔ بیرون شهر جاداده و دوهزارقِران (واحدپول درگذشته ) به نام پول حمام برایش داده والی آمدن امر « حضرت والا» جای و مصارف پانزده سوار را برایش علاوه از جو و کاه ، قند وچای وغیره معین کرد.»
براساس نوشته های فیض محمدکاتب، رفیع الممالک که اصلاً تبعه افغانستان بود، با اجازه شهزاده امان الله واخذ کرایه راه یکجا با خانواده اش دوباره به وطن بازگشت. اما «مکاتیب دولت عثمانی وآلمانی که دولت افغانستان راتکلیف شرکت درجنگ عمومی کرده ومصحوب(یار وهمرا شده) رفیع الممالک فرستاده و او به ذریعهٔ حکمران هرات ارسال داشته بود، از دوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص، به دست نگارنده(کاتب) نیامد که عیناً درج وثبت می شد.»(ج۴-ب۳ -ص ۵۷۰)
دولت عثمانی و آلمان بافرستادن مخفیانهٔ شیخ محمدحسین و رفیع الممالک به منظور تحریک افغانستان به جنگ با انگلیس نتوانستند مرام خودرا بدست بیاورند، لذا افراد دیگر(عاصم بیگ، فتن تگ،مولوی قدرت الله هندی ، راجه مهندرپرتاب، واتکفوق، چاوش ولیندی نامان) به منظور تحریکات درهند وافغانستان از طریق هرات وارد کابل شدند و باغ بابر به مهمان داری حاجی محمودخان تایمنی در اختیارشان قرار داده شد.
صوبه دارخیری افندی که از قبل در تعلیم و تربیت نظامی کار میکرد دستهٔ موزیک قطعه نظامی را به استقبال «مهمانان» تا مهتاب قلعه به پذیرایی شان برده بود که مورد عتاب امیر حبیب الله قرارگرفت زیرا «نمی خواست اموری روی کار آید و این موضوع قصه وافسانه شودکه برخلاف اظهار بی طرفی دولت افغانستان باشد و دولت انگلیس ازآن بدگمان گردد.» (ص۵۸۹) 
امیرحبیب الله میدانست که عموم مردم افغانستان (از شاه تا «گدا»)طبق احکام مذهبی «سلطان معظم » راخلیفة المسلمین وواجب الاطاعت دانسته و امرو نهی اش را ، امر و نهی خدا و رسول میدانند و از جانب دیگر موجودیت انگلیس و مستعمره بودن افغانستان، نمیتوانست افغانستان با انگلیس به طرفداری دولت عثمانی وآلمان داخل جنگ شود بناءً از این «اندیشه که مبادا عدم مداخله دولت افغانستان را در جنگ، ذات شاهانه را تارک(ترک کننده) امر خدا و رسول و سلطان معظم وجهاد گفته، تکفیرش کنند»(همانجا۵۸۹) وبه یقین با مشوره انگلیسها (مشاورین) هیأتی از رجال گوش به فرمان دولت که اکثراً از خاندان سلطنت بودند تشکیل داد و «اجرای امر را به مشورت افگند.» . 
اعضای هیات عبارت بودند ازسردار نصرالله نایب السلطنه، شهزاده عنایت الله معین السلطنه، شهزاده امان الله عین الدوله، سعدالدین و ملاعبدالرزاق قاضی القضاة، خوش دل لویناب حاکم کابل، سردرافتح محمدامین العسس، ایشک آقاسی ملکی علی احمد، ایشک آقاسی نظامی محمدسلیمان، ایشک آقاسی خارچه محمودبیگ طرزی مدیر سراج الاخبار، میرزا محمد حسین مستوفی، سپه سالار محمدنادر و دیگران. 
براساس «امر والا» وفیصلهٔ «مجلس» به همان شیوهٔ کهنه انگلیسی که تاامروز ادامه دارد، مجلسی از «نمایندگان مردم» درکابل جمع نمودند و« به هریکی روز چهار روپیه [بیش از۱۲۰روپیه درماه – ودریکسال ۱۴۴۰روپیه (**) ] ازخزانه دولت بنام مهمانی که مجموعاً پنجصدهزار روپیه در عرصهٔ یکسال شد برای شان داده شد .
قابل دقت است که سردارنصرالله نایب السلطنه وشهزاده عنایت الله معین السلطنه هر دو مایل و طرفدار شرکت در جنگ بودند. «درهفته یک یا دوبار، شب هنکام به منظور احترام و اکرام و رسم مهمان نوازی، مخفیانه[؟] نزد مهمانان در باغ بابر می رفتند و از مذاکرات شوری[ مجلس] با ایشان می گفتند… .» (ج۴-ب۲-ص۵۹۰) باقی دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) کوچه (خافیا) درچنداول هم ارتباط به مردم همین منطقه دارد.
(**)درآن سالها معاش سالانه نایب السلطنه ۳۶۰۰۰۰روپیه، ملکه ۲۰۰۰۰۰روپیه، ملکه مادر۱۰۰۰۰۰روپیه،معین السلطنه ۲۰۰۰۰۰روپیه،…،مستوفی الممالک۷۰۰۰روپیه،درباریان امیر۳۶۰۰ تا۷۲۰۰روپیه ومعاش افسران اردو دریکسال ازاینقرار بود:بلوک مشر۳۰۰روپیه، تولیمشر۶۰۰روپیه، کمیدان۹۰۰روپیه، کندکمشر۱۲۰۰روپیه،عندمشر۲۴۰۰روپیه. نرخ اشیا در این زمان گندم فی سیر(۷کیلوگرام)یک روپیه، گوشت فی سیر۴روپیه ، برنج فی سیر۳روپیه، روغن فی سیر۱۵روپیه بود.(افغانستان درمسیرتاریخ ص۷۰۹)
عکسها: گوگل « خلیفة المسلمین»

براساس یادداشتهای سراج التواریخ در آن زمان نماینده های کشور های آلمان، اتریش، ترک عثمانی، بخارا و همچنان سپاهیان اسیر اتریشی که در روسیه رها شده بودند به مقاصد ارائه شده ازجانب دولت هایشان در افغانستان فعالیت های علنی و مخفی داشتند. انگلستان هم که سلطنت افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله مستمره خور دولت شان بود(دربخشهای گذشته توضیح شد) بیکار ننشسته علاوه از نماینده هایش درداخل سلطنت، بافرستادن جواسیس از بیرون مرز و یا اجیر نمودن افراد در داخل کشور از کنترول نمایندگان خارجی و مهمانان دربار، به فیصله های «مجلس » هم ورود کامل داشت.
از همان آغاز جنگ جهانی گروه های تندرو اسلامی بخصوص در هندوستان مردم مسلمان را به طرفداری آلمان و ترکیه عثمانی و بر ضد انگلستان تشویق و ترغیب مینمودند تابر اثر شکست انگلیس، هندوستان آزادی خودرا بدست آرد. ظفرحسن آیبک (***)در خاطرات خود می نویسد: «دولت عثمانی متحد آلمان و درجنگ سهم گرفته بود، خلیفة المسلمین اعلان جهاد نمود که عدهٔ از دانشجویان سربکف کالج لاهور به اعلان جهاد لبیک گفته در نیمه شب ۵ فبروری ۱۹۱۵ جهت سهم عملی در جهاد پس ازعبور از دریای سند به قبایل آزاد و سپس رهسپار افغانستان شدیم.» [این همان راهی است که به «جنت» میرود!] افراداین گروه عبارت بودند از میاعبدالباری بعدها رهبر مسلم لیگ، شیخ عبدالقادر دانشجوی دوره ماستری، الله نواز دانشجوی دوره لیسانس، شیخ عبدالله دانشجوی لیسانس،عبدالرشید دانشجوی لیسانس، خوشی محمددانشجوی سال دوم میدیکل کالج، عبدالحمید دانشجوی مدیکل کالج و ظفرحسن دانشجوی لیسانس کالج لاهور.
گفتنی است که قبل ازاین هم هندی ها به افغانستان آمده بودند که در دربار، ادارات و مکاتب مصروف کار بودند. از آنجمله داکتر عبدالغنی و برادرانش نجف علی و چراغ علی، مولوی قیام الدین ودیگران که عمدتاً فرستادگان انگلیس هابودند. عبدالحی حبیبی می نویسد:«درباره عبدالغنی ازهمان اوقات ورودش به افغانستان شایعاتی بوده که او فرستادهٔ مقامات انگلیسی حکمران هندوستان است. چون اسناد انتلجنس سرویس انگلیس در هندوستان اکنون از محرمیت برامده و در دسترس پژوهندگان است، کسانی که آنرا دیده اند گویندکه دربارهٔ دکتور مذکور اسنادی موجوداست که وابستگی او را به دستگاه جاسوسی می رساند.»(****)
فیض محمدکاتب در این مورد ثبت نموده که داکترعبدلغنی و مولوی قایم الدین [قیام الدین] پنجابی پس ازاعلان [موافقه] حضرت والا[امیر عبدالرحمن] به اجازه و دستور مقامات انگلیس بخاطر پیشبرد سیاست انگلیس در دربار افغانستان از طریق جلال آباد وارد کابل شدند. براساس برخی نوشته ها زمانیکه سردارنصرالله جهت «مذاکره» به لندن رفته بود داکترعبدالغنی ترجمان اوبوده وبنابر تقاضایش بکابل آمد وبحیث مدیرقلم مخصوص انگلیسی امیر عبدالرحمن وبعدتر با امیر حبیب الله کار میکرد. 
یکی دیگر از این فتنه انگیزان عبیدالله سندهی بود که در اکتوبر۱۹۱۵ به کابل آمده و رهبری گروپ «دانشجویان» را بر عهده گرفت. «عبیدالله سندهی یکی از همراهان شیخ الهندبود، نام وی درکودکی بوتاسنگهـ وچون مسلمان شدعبیدالله نامیده شد. در دیوبند علوم اسلامی خواند در۱۹۱۵ به کابل آمد و از سران مبارز ملی بشمار میرفت.»(ص۱۳۷ ع.حبیبی)
قبل از آمدن مولانا سندهی به کابل شخصی بنام شیخ محمدابراهیم فضا را برای او آمده نموده و در کابل باشخاص صاحب رسوخ به خصوص باخانواده سپه سالار محمد نادر راه یافته بود. مولانا سندهی معرفی نامه های عنوانی سردار محمودبیگ طرزی وسپه سالار محمدنادر باخود داشت و به همین سبب بود که مولاناسندهی بوسیلهٔ محموبیگ طرزی باداماد او سردار عنایت الله معین السلطنه ملاقات نمود و سپس به معرفت سردار عنایت الله و حاجی عبدالرزاق رئیس محکمه شرعیه به سردار نصرالله نایب السلطنه معرفی و هدف سفر خود را چنین بیان میکند: که او بحیث نماینده مسلمانان هند به افغانستان آمده است تا پادشاه افغانستان را برضد انگلیس به حمله به هندتشویق کند.(ص۱۱۲ظفرحسن)
پس چنین بوده که سردار نصرالله و سردار عنایت الله درمخالفت با امیر حبیب الله درمورد جنگ بودندوشب ها«مخفیانه» بانماینده های ترک عثمانی ، آلمانی واتریشی درباغ بابر ملاقات مینمودند و آنها را وعده میدادند که افغانستان درجنگ به طرفداری آلمان وترکیه و بر ضد انگلیسها اشتراک میکنند(هم لعل بدست آید وهم دل یار نرنجد). اینکه انگلیسها چه خوابی برایشان دیده بوده بر اساس گفته های کاتب اسناد و مکاتیب این صحبت ها «ازدوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص به دست نگارنده نیامده» از ثبت بازمانده است.
جولزاستوارت کتابی زیر نام ( هیات اعزامی قیصر به کابل) یکی ازاین علت ها را چنین می نویسد:« انگلیسها شمار زیادی از نیروهایشان ( هندی وبریتانیائی) را برای جنگیدن فرانسه وبین النهرین (عراق) ازهند اعزام کرده بودند وشمار نیروهای کم درهند داشتند. برای آلمانی ها روشن بود که ایالت سرحد شمال غربی هند یکی از نقاط ضعف بریتانیایی ها است، اگر بتوانند قبایل پشتون ساکن نواحی مرزی رابه شورش[ همان امرجهاد]، وا دارند، بریتانیایی ها مجبور میشوند صدها هزار نیرو راکه برای حفاظت ازهند، فرانسه وبین النهرین است، بدانجا اعزام کنند .»
ازملاقات امیر با نماینده ها معلوم میشود که طی یکسال نگهداری نماینده ها«وفد دول ثلاثه» درکابل وملاقات های به اصطلاح مخفیانه نایب السلطنه و طرفدارانش به طرفداری از جنگ بخاطر دلخوشی «خلیفة المسلمین»،کارها و سیاست های «انگلیسی» در جریان بوده که برای نماینده های دولت های عثمانی، آلمان و اتریش که ازسیاست هم ممکن بهرهٔ کافی نداشتند، هم خسته کننده بوده باشد. فیض محمد کاتب ملاقات خصوصی آنهارا با امیر زیر عنوان «خلوت و مذاکره والا باوفد دول ثلاثه»(ج۴-ب ۳-ص ۵۹۹) ثبت نموده است: «دراواخرسال سردارنصرالله خان نایب السلطنه، اوراق امضایافته هیئت شورای خاص [همان مجلس وافرادیکه دربالا تذکرداده شده] را که امضا به شرکت دولت افغانستان درجنگ عمومی کرده بودند، تقدیم حضور والا نموده، حضرت والا شرکت حرب را باعث خرابی و بربادی دولت و ملت و مملکت افغانستان می دانست، عذرآورده فرمودکه اوراق زیاد است درشب تنها مطالعه کرده امضا خواهم نمود. و در شب کاظم بیگ فرستادهٔ دولت عثمانی و رئیس هیئت وفد اتریش و آلمانی را در قصردلکشا به خلوت دعوت فرموده، مکتوباً از ایشان سوال کردکه دول ثلاثه بادولت افغانستان معاضدند یا معاند(دوست است یا دشمن) ؟ ایشان باخامهٔ اظهار دوستی و اتحاد نگار دادندکه اگر مراتب مؤدت (دوستی) وموالفت(الفت) درمیان مربوط نمی بود، از اروپا در آسیا نمی آمدیم همانا جذبهٔ محبت است که ما را جلب و شرفیاب حضورکرده است. پس ازاین گزارش ایشان، حضرت والا سوال فرمود که عساکر و قوهٔ جدالیهٔ شما درچه مدت از ارهٔ معاونت در افغانستان رسیده ودولت انگلیس و روس رامدافعت می توانند؟ ایشان نوشتند که از راه ایران تاعرصهٔ شش ماه الی یکسال، آن هم اگر دولت[ها]حایل ومانع نشوند و الا درمدت سه سال می توانند که به قتال و جدال خود را خسارت هاداده ومصارف زیادی کرده در افغانستان برسانند، وحضرت والا سوال نمود که دولت روس و انگلیس که خط تهدید حدود متصلانه با مملکت افغانستان دارند، درچه مدت داخل خاک این دولت می توانند شوند؟ ایشان نوشتند که از یکساعت تاده ساعت با قوهٔ هرچه تمامتر پانهاد و داخل این کشور شده چپ وراست را زیرو زبر می توانند…» پس ازاین توضیحات و سوال وجواب امیر خود هیأت را منصف قرار داده نظرخواست که ایشان درذیل تحریرخود بی طرفی افغانستان را در جنگ صواب دانسته ، امضا وعزم مراجعت نمودند.»
فردای آن روز سردارنصرالله و عدهٔ دیگرکه طرفدارجنگ بودند «ازشوق وبه امید اینکه حضرت والا اسناد را امضا نموده» از آنجمله سردار نصرالله برخلاف عادت، وقتر « شرفیاب حضور» گردیده و خواستار «عرض واستدعای اوراق امضا شدهٔ خود و اعضای شورا را نمود که حضرت والا آنها را از بکس خاص بر اورده به او سپرد.» 
سردارنصرالله نایب السلطنه و دیگران که علاقمند شرکت در جنگ بودند از مشاهدهٔ سوال و جواب فرستادگان «دول ثلاثه» و امضای شان متاثر گردیده به « امر والا تهیه سفر و بدرقهٔ شان توسط شجاع الدوله الی سرحد هرات» آماده شد و افغانستان درجنگ شامل نشده حالت بیطرفی اختیار کرد. (ج۴-ب۳-ص۶۰۰) پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(***)خاطرات ظفرحسن آیبک (افغانستان ازسلطنت امیرحبیب الله تاصدرات سردار محمدهاشم)
ظفرحسن در۲۶ سپتامبر۱۸۹۵درشهرکرنال هند متولد شده آموزش اولیه را در مسجد، سپس درلیسه کرنال که برای فرزندان دهقانان مجانی بود بپایان رسانده ، در سال۱۹۱۱شامل کالج دولتی لاهور و پس از آن شامل دانشکده ساینس میشود. بنا بر تبلیغات و جروبحث های مذهبی و تاثیر اشعار اقبال و بخاطر«شهدای» ترکیه در آن زمان به گروپ محصلین طرفدار آلمان علیه انگلیس می پیوندد و با اعلان «جهاد» از طرف « خلیفة المسلمین » باعدهٔ دیگر ازمحصلین لاهور بتاریخ ۵ فبروری ۱۹۱۵وارد کابل میشود. بعدها درترکیه عروسی میکند و(ایبک) درنامش اضافه و دوباره وارد افغانستان میشود وبا سردار نادردر«فتح تل» (؟) وسپس در وزارت حربیه سکرترخاص محمدنادر وزیر دفاع، کار میکند.
(****) جنبش مشروطیت درافغانستان – عبدالحی حبیبی
۱۸-۷-۲۰۱۹
عکسها: سردارنصرالله،الله نواز،مولانا سندهی، سیدعبدالله شاه جی ازگوگل

 

فیض محمدکاتب (۱۲۷۹-۱۳۴۹ ق) شخصیت فاضل ودانشمند کشوردراواخر قرن نزدهم دردستگاه سلطنت امیر عبدالرحمن بکار کتابت آغاز نموده است. امیر حبیب الله نوشتن تاریخ افغانستان را ازعهد احمد شاه ابدالی به عهده وی گذاشت که تا پایان کار خودش ویکسال امیر امان الله را درچهار جلد دربر میگیرد،تالیف نموده است. درمقدمهٔ جلد چهارم آمده است :«… راست گویی وواقع نویسی وحقیقت جویی درثبت وضبط حوادث ووقایع ،کارساده ای نبود.امیر حبیب الله شخصاْ برکاراونظارت داشت … آنجا که میان نوشته های فیض محمد وآرای دیگران اختلاف پیش می آمد،امیر خود به داوری می نشست… .» جلدچهارم سراج التواریخ (درسه بخش) که سالهای اخیر امیر عبدالرحمن راتا یکسال سلطنت امیرامان الله دربر میگیرد،به ویرایش ، مقدمه وبخصوص فهرست بسیاردقیق دکتورمحمدسرور مولایی درسال ۱۳۹۰ خ درکابل بچاپ رسیده است .«مطالعه وبررسی سراج التواریخ به ویژه مطالب ومندرجات جلد های سوم وچهارم که به زمانه ای ما نزدیکتراست،سوابق اعمال ورفتاروکردار بسیاری ازافراد واشخاص وقبایل وطوایف را چنانکه درتاریخ اتفاق افتاده است،برای ما بیان میکند.» 
ازآنجاییکه همه مسایل کشور توسط شخص امیر حل وفصل میشده و«اسناد» یا عرایض آن به «دفترتحریرات» آن زمان میرسیده ، فیض محمد کاتب با نثرمروج همان زمان آنرا ثبت تاریخ نموده است . این مطالب از پیدا شدن چند سکه درفلان ولایت یاآوردن چند مرغ پرپای ازخارج، باراول استفاده رنگ قلم ( بلو بلک)، تعمیر دلکشاه گرفته تابیجا نمودن وظلم وتعدی که برمردم هزاره و « نورستان» ودیگرمردمان این کشور در زمان پدر وپسر رفته، زنبارگی وتجاوز به ناموس مردم توسط امیر حبیب الله ،… بدون هرگونه ملاحظه کاری و مسامحه آنرا ثبت تاریخ نموده که درروشنی آن میتوان تاریخ دقیق کشور را درک نمود.(*)
بامروری براین اثر، یادداشتهای برداشته ام که بااندکی تغیرات ازنثرقدیم بدون اینکه دراصل متن تغیروارد نمایدآماده نموده ام وخدمت عزیزانیکه علاقمند به گذشته های تاریخی باشند ، دربخشهای جداگانه پیشکش خواهم کرد . 

اعمارقصردلکشاه 

سردارعبدالرحمن در۱۸۶۸ پس ازشکست درمقابل قوای امیرشیرعلیخان ابتدا دربنو(هند)وبعدازراه سیستان به بخارا وسمرقند و تاشکند رفته وبامعاش ماهانه ۱۵۰ منات (واحدپول آنوقت روسیه تزاری) زندگی میکرد، پس از۱۲سال مهاجرت به اجازه «جنرال کافمان» ازراه بخارا داخل رستاق افغانستان گردید. از۱۸۸۰ الی۱۹۰۱ بحیث امیردولت مطلق العنان افغانستان بود که درامور مهم دولت بغیرازخودبه هیچ کس اعتماد نداشت وتمام مسایل ملکی ونظامی زیرنطر مستقیم شخص شاه حل وفصل میشد .
امیرعبدالرحمن پس ازرسیدن به سلطنت کابل بالهام ازتعمیرات بخارا،سمرقند ،تاشکند ودیگرشهرهای روسیه دست به اعمارتعمیرات ازجمله قصر دلکشاه، سلامخانه عام وسلامخانه خاص زده که تا آنوقت شاهان وامیران دربالاحصارکابل زندگی وحکمروایی میکردند. همچنان دراین دوران تعمیرات ارگ کابل،عمارت گلستان سرا وبوستان سرا، برج شهرآراء ،کوتی لندنی، مسجدعیدگاه، عمارت باغ بالا، سلامخانه پغمان،عمارت جهان آراء درخلم، قصرشاهی جلال آباد وهمچنان عماراتی درمنزل باغ قندهار،هرات، خوست ویکعده پل هاوقشله های نظامی درکابل ، دهدادی(مزارشریف) ،هرات وخوست اعمارویاترمیم گردیده ویا در دوران پادشاهی امیر حبیب الله پسرش به پایه تکمیل رسیده است .
پل ، تخته پل شوربازارهم که پس ازقتل کیوناری انگلیسی دربالاحصارکابل تخریب شده بود درهمین زمان ترمیم شد تا سنگ های تراش شده ازسنگ تراشی باراه کوتاهتر به محل اعمار قصر برسد .
فیض محمدکاتب در وقایع سال ۱۳۲۰هق(۱۹۰۳) ثبت نموده است که:«قصرسعادت وعشرت حصردلکشا را معماران واستادان چابک دست ومهندسان بادانش خردپیوست به امرحضرت اقدس والا اساس نهاده، مشغول ومواظب تعمیرآن شدند.» تمام آهن آلات سقف و استوانه های فلزی آن توسط نماینده دولت آن زمان محمداسمعیل سفیر،برای مستربراون کمپنی فرمایش داده شد. درماه صفر۱۳۲۲هـ ( ۱۹۰۵) درابتداء «مبلغ شصت هزار روپیه کله داربرحسب تخمین به مستر مذکورازپول عطیهٔ سالانه ومستمرهٔ دولت انگلیس داده شد.» پس از برآورد قیمت وکرایهٔ رساندن آن به پشاور،امرپنجاه هزار روپیه کلدارکه مجموعاْ یک لک وده هزارکلدارآن ازهمان مبلغ «عطیهْ کمک انگلیس»(*) که باامیر عبدالرحمن درزمان آغاز سلطنتش وعده شده بود وتا اخیر دوران امیر حبیب الله ادامه داشت به نام فارن سکرتردولت انگلیس حواله نمود تا سامان آلات به پشاور برسد. (ج۴ ب۲ ص۵۷۶و۳۶۲)
درآن زمان این آهن باب راازپشاورتاکابل توسط کراچی های که باگاوبسته بوده (گاو کراچی)انتقال میدادند.مسؤولین آنجا کرایه یک عراده گادی (کراچی) را ازپشاورتاکابل۲۰۰روپیه کلدار(**) ونسبت اینکه کراچی دوباره رجعت داده نمیشده قیمت کراچی را شصت روپیه کلدارمجموعاْ۲۶۰کلدار وبا علاوه اجوره جرثقیل وکارگران مجموعاْ یک لک وبیست هزارروپیه محاسبه وتقاضا نموده بودند که «حضرت والا»ازمکاید (مکر وحیله) وحیل او دانسته بود رقم فرمود :« افزون ازمبلغی که داده شده است و کافیست داده نمی شود.» و۵۲هزار روپیه کلدارکه نودودوهزارروپیه کابلی میشد،پول حیف ومیل شان داده نشد وآهن آلات قصردلکشا به کابل رسید. وبراساس نوشته سراج التواریخ «… .واین قصر دراین ایام احداث یافته تا سنه هزاروسه صدوسی (۱۹۱۲) ساخته وافراخته گشته، درسنه هزاروسه صدوسی وچهار(۱۹۱۶)، تمامت اسباب وسامان زینت و فرش آن انجام گردید.» (همانجا،ص۳۶۳ ص۶۰۲). باقیدارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس قصردلکشاه اصلی(وریجینال) است در۱۱جوزای۱۳۱۱گرفته شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) «عطیهٔ مستمرهٔ سالانه انگلیس» درسال۱۳۱۶ق به امیرعبدالرحمن داده شدکه مقدار آن پنج لک وپنجاه وهشت هزارونهصدوپنجاه وچهار روپیه کله داربود وهمه ساله تا پایان دوره امیرحبیب الله ادامه داشت .
(**) یک کلدارهندی درآن زمان معادل یک ونیم روپیه کابل بوده . وبراساس برخی نوشته ها درآن زمان قیمت یک راس گوسفندیک روپیه بوده.

برای اینکه بیشتردرمورداعمارقصر دلکشاه ، مقدارآهن باب وتعداد گاوکراچی ها رادرگذشته های بیش ازیکصد سال قبل تصور بهترداشته باشیم، صفحهٔ از سراج التواریخ را به نثر خود فیض محمد کاتب بخوانید :
« محمد اسماعیل خان سفیر، پس ازپرتووصول افگندن منشوری که روپیه ندادن برای حمل ونقل آهن آلات قصر دلکشا به روز بیست وهفتم ربیع الاخر[۱۳۲۲ هـ ] چنانچه گذشت به نام او اصدار یافته بود، که ’’:سابقاً هرواحدی ازعرادهٔ گادی رایکصد وهفتاد روپیه کرایه نوشته ویک لک روپیه خواسته بودم، چنانچه فرمان یک لک روپیهٔ کله داربه نام فارن سکرتر اصداریافت، ثانیاً که محقق ومعلوم گشت، مکشوف افتاد که یک عراده دوفرد گاوی [کراچی که دوگاو بسته شده باشد ] که دوازده من انگلیسی برمیدارد، به کرایه یکصدوپنجاه روپیه کله دارویک عرادهٔ چهارفرد گاوی که پیل پای ها وشاه تیرهای آهنین رابر میدارد وهرواحدی ازآنها سی وشش الی چهل من درشمار می آید، سه صد روپیهٔ کله دارکرایه دارد، چنانچه کارکنان مامورهٔ پشاور بمبه های خاموش کن آتش راقرار همین کرایه گسیل کابل نموده اند، پس دراین صورت کرایهٔ حمل ونقل اسباب وآهن آلات دلکشا ازسنجش ومیزان افزون به حساب می آید، زیرا تمامت اسباب وآلات آن ده هزارمن انگلیسی است. چنانچه ثلث آن به ذریعهٔ دوصد عراده حمل ونقل داده وچهل هزار روپیه کله دارتقریباً صرف شده است واز این قرارالبته دوثلث بقیهٔ آن هشتادهزار روپیه کله داربه کارداردکه تخمیناً سی هزارروپیه افزون ازیک لک روپیه ای که فرمان شده است به خرچ می رود، وغیرازمخارج فرستادن داکترویسرای وتنخواه واخراجات انجنیر برق وآتش بازی ومصالح آن ونه هزار روپیه بهای جواهرات سردار عالی که مجموع قریب بیست وپنج هزار روپیه به حساب می آید .” الغرض ازاین ابواب درجهٔ عریضهٔ خود کرده، شصت هزارروپیهٔ دیگرخواستار آمد. وحضرت والا که همه تن متوجه تعمیرقصر سعادت حصردلکشا بود ولک ها روپیه درصرف آن درنظرهمت شاهانه معادل خردلی نمی نمود، درروز سوم جمادی الاخری یک لک روپیهٔ دیگر به نام فارن سکرتر حواله فرمود که به محمد اسماعیل بدهد.» ج۴- ب۲- ص۶۲۴ 

طویلهٔ خران درکابل :


براساس شواهد تاریخی وفلم های مستند، همه کشورها، عقب مانی هایی را پشت سر گذشتانده وبه پیشرفت های نایل شده اند، کشورهای تاجیکستان، ازبکستان،ایران و کمی دورترقزاقستان،قرغیزستان ، ترکمنستان وهندوستان(پاکستان) در همسایگی باکشورافغانستان ویادرفاصله نه چندان دورقرار دارند که درگذشته هاحتی عقب مانده ترازکشور ما بودند، ولی امروز ازنقطه نظراقتصادی ، اجتماعی وکلتوری به پیشرفتهای قابل ملاحظهٔ رسیده اند. اگرزندگی یک عده ازشهر نشینان رادرنظر نگیریم ، اکثرمردم کشورما درقراء وقصبات به شیوه های خیلی عقب مانده ویا بگفته خودشان به شیوه «پدران شان» زندگی میکنند. سبب این عقب مانی بامطالعهٔ صفحات تاریخ کشوردرقدم نخست خودخواهی ونادانی شاهان وامیران که منجربه خانه جنگی ها وبرادرکشی ها شده ودرگام بعدی تداخل مسایل دینی اسلامی که با پیشرفت های اقتصادی ودموکراسی درتناقض است، بوده است. متاسفانه مردم «اکثریت خاموش» هم نتوانستند وتلاش هم نکردند تاازاشتباهات گذشته بیاموزند وسهم شان رادرتحکیم قانون،حقوق مالکیت ودرشکل گیری نهادهای اقتصادی و سیاسی انجام بدهند.وبه همین حرف های دینی ومذهبی‌اکتفا نموده به زیارتگاه ها وملا ومولوی پناه برده همه را «مقدس» شمرده خودرا آرام می ساختند که : «خداوند مهربان است » .
شاهان وامیران افغانستان هم وقتی کرسی پادشاهی را میگرفتند عمدتاً بفکر پول جمع کردن بنام های مختلف از لشکر کشی به کشورهای دیگربنام «شکستاندن بت ها» گرفته تاجمع کردن عشروذکات ، جشن سالگره وجشن نام گذاری ها مثل « ضیاء الملة والدین» ،«سراج الملة والدین» ،فروش پیداوارکشور،مالیات وغیره بودند وبیت المال را مال شخصی خود دانسته در سفروحضرهمرایشان بودونخواستند برای پیشرفت وترقی کشورکاری را انجام بدهند،آنچه ازاین پول مصرف میکردند عمدتاً«تنخواه» کارمندان وعساکرکه نظام شان را نگهداری میکردند بود. اندک ساختمان هاییکه دردوران عبدالرحمان وپسرش حبیب الله آباد شده از پول مستمری وموجودیت انگلیسها درافغانستان بود. آنهاییکه میتوانستند ومیخواستندبرای پیشرفت وطن کاری انجام بدهند از همان حربهٔ اسلامی استفاده نموده مهر«کفر وبیدینی» به آنها زدند.
براساس ثبت درسراج التواریخ ،درسال ۱۳۱۸هق (۱۸۹۹) یکصدو بیست سال قبل سرحد دارموضع چهل دختران درمحلی بنام تنوره مکتوبی ازجانب دولت روسیه تزاری توسط افسر روسی دریافت نمودکه حاوی مطلب ذیل بوده: «راه آهن ازخط مرغاب، به طرف ماورای بحرخزر،ازنقطه مرو تا موضع کوشک، تمام وانجام گردیده، پس ازاین مال التجاره شهرهای روسیه، به ذریعهٔ ریل، ازراه آهن ارسال ومرسول می شود، که حمل ونقل [حمالی وبارهای سنگین] ومسافرین، به کمال سهولت وراحت بوده موجب ترقی تجارت شده وهم سبب ارتباط روابط دولتی واتحاد و وسعت علایق تجارتی اتباع هردوکشور است. بنابراین خرسند خواهم شد که اجرای این، امرکه درحقیقت برای مملکتین همجوار، کمال اهمیت تجارت وشروط مودت (دوستی ورفاقت) راداراست، فرموده شود.»
سرهنگ محمودخان این مکتوب را ارسال حضوروالا[امیرعبدالرحمن ] نمود. امیرعبدالرحمن که به پیشرفت کشور علاقه نداشته ویا فهم آنرا نداشت چنین جواب داده :« ازطرف خود،به افسرروسی بنویسد که درحدود سرحدیه که مابین دولتین افغانستان وروس، تعیین خط ونقاط فاصله شده، دولت مخیراست راه آهن جاری کند، یاتعمیرراه پیاده نماید. اهالی افغانستان رادراجرا وعدم اجرای آن، محل گفتگویی نیست، ودرآمد ورفت تجار، چون تاحال این راه ها معلوم ومعین نشده بعدازاین هم مردم افغانستان معمول نخواهند داشت ومامورنخواهند شد که ازراه آهن رفت وآمد کنند، وهرگز گوارای خواطرایشان نیفتاده ونخواهد افتاد که ازراه آهن آمد ورفت نمایند، زیرا راه تجارت افغانستان همواره ازمشهد مقدس بوده وخواهد بود وازدیگر راه آمد وشد نخواهند کرد .» (ج۴- ب ۱- ص۴۵۱)
«همین حضرت والا» درسال ۱۳۱۷هـ برای علی محمد خان حاکم پشت رود فرمان داده که هزار سر الاغ، جهت حمل ونقل بعضی اموال جزئیهٔ خفیفه دولتی خریده، گسیل کابل نماید. واو به تعمیل امر والا پرداخت. پس از وصول خرها در کابل ، بسی الاغ ازدیگر ولایات خواسته شده، طویلهٔ جدا گانه به نام خرخانه تشکیل یافت .» ج۴ ب۱ ص۶۱۴[چه حال بوده؟] 

دید مختصر برکارکردهای«ضیاالملة والدین» و«سراج الملة والدین »


یکی ازنواقص عمده شاهان ورهبران افغانستان به صورت عموم وبخصوص شاهان دوران محمدزائی طوریکه ازثبت وقایع تاریخ معلوم است، همانا اداره وحل وفصل همه مسایل خورد وبزرگ توسط خود شاه یا امیربوده که نه تنها مشکل حل نشده بلکه افراد واشخاص استفاده جوازاین خلا استفاده های زیاد برده اند. درکشوریکه هنوز راه موتر رو وجود نداشت ، مخابرات و رفت وآمد مردم نهایت دشوار بوده مسایلی مثل کفن کشیدن فردی از گورستان ، یافت شدن چند سکه در فلان ولایت ویا جنگ ودعوای یک فامیل راکه باید « حکام » ویا نماینده امیر در محل ،حل و فصل میکردند، برخلاف، اول گزارش آنرا به امیرارسال وخواهان «هدایت» میشدند واگرمجرم دربند، طالع میکرد وامردوباره داده میشد بازهم چندین ماه راباید دربند و زندان می ماند تا امرشاه توسط افراد پیاده یا با سواری مرکب و یابو دوباره مواصلت می نمود. بسیاری وقایع را که فیض محمدکاتب ثبت نموده امرِ داده شده هم طوری بوده که « مجرم را بکابل بفرستید» تا درموردش تصمیم اتخاذ گردد . قصه های زیاد ازظلم وجور سپاهیان یاهمان جلبی ها درزمان «اجرای وظیفه» با« متهم » که یک یاچند نفر بوده ، سینه به سیه دربین مردم شهر ها و ولایات کشور وجود دارد.
افراد مغرض واستفاده جوهمه جا میتوانند باچاپلوسی ومصروف ساختن آمران خود، خود به استفاده جویی هائی مبادرت ورزند. دردوران امارت امیرحبیب الله ایشک آقاسی ها (*) دوست محمد خان، عبدالقدوس خان وبرادرش خان محمدخان، کوتوال یاهمان قوماندان پولیس محمدحسین خان، ناظرمحمد صفرخان وچندتای دیگرازافراد با «اعتماد امیر»، طور دور شاه راگرفته بودند که هرسیاه را سفید وهر سفید را میتوانستند سیاه نشان بدهند وآبی از آب هم تکان نخورد ،این درحالیست که خود امیر به لهولعب، عیش وعشرت وخوشگذرانی با زنهای نکاحی وغیر نکاحی، شکار و بازی های کودکانه ( چرخ فلک بازی ، دور دادن و کلوله کردن گِل و جنگ دادن آنها، قطعه بازی ،دیکچه پزانی) وغیره مصروف بود.
دکتورليلياس هميلتون(طبيب دربارامیرعبدالرحمن) وضع آن زمان رادرکتابی بنام (دختروزیر) نوشته که درسال ۱۳۹۱خورشيدی ترجمه و به نشر رسيده است حقايق آن زمان رادرلابلای داستان گل بيگم بیان نموده است .
درمقدمه جايی می نويسد: «… اين واقعيت است که مردم هيچ نقش وارزشی درجامعه ندارند.اگر کسی جاه طلب وهوشيار وچالاک باشد به عوض اينکه کاری رابرای منطقه اش انجام بدهد، به دربارمی رودودسيسه می چيند تااينکه کسی راازکارش برکنارکند وخودش رابه جای اوبرسرکار بياورد …» دکتور ليلياس هملتون باتاکيدمی نويسد که «اگر خواننده گان من شکايت کنندکه هيچ نقطۀ روشنی درکتاب من ديده نمی شودوداستان بدون روزنه ای اميدی هست، ان وقت جواب من به آنهااين خواهد بودکه من درکارخودموفق شده وزنده گی مردم افغانستان را همانطوری که هست به تصوير کشيده ام.»
امیرعبدالرحمن دردوران امارت خود سرزمین هزاره را «مفتوح العنوة» خواندکه ازنقطه نظرفقهی مانند بدست آوردن مال «کفار»بدست «مسلمان» است.وهمچنان ملاهای که درخدمت امیر بودندفتوای کفر به مردم هزاره و«کافرستان» یا نورستان امروز، دادند که درنتیجه سرزمین ها ومال ومنال شانراتصاحب کردند . ازاین حالت افراد استفاده جو ومتعصب سود بردند وبه تحریکات آغاز نمودند از آنجمله ایشک آقاسی دوست محمد وچندتای دیگرکه گویا زمینهای مردم هزاره بدون مالک است ،اگر کشت نشود مالیه دولت کم میشود، اضافه جریب بودن زمین ودهها بهانه دیگر، زمین های شان رابرای «مهاجرین» که اغلب کوچیهائی بودند که نصف سال درافغانستان ونصف دیگررا درهندوستان آن وقت سپری مینمودندوهمچنان برای دوست وقوم خویش وبا اخذ رشوت های بزرگ که ثبت تاریخ است، دادند. براساس این تحریکات در سالهای ۱۳۱۶ هجری قمری سردار عبدالقدوس «اعتمادالدوله» دستورالعملی درمورد زمین های لامزروع و «بی صاحب »ترتیب و آنرابه «مُهر مِهرآثار پادشاهی» رسانید وپس ازامضاومهر پادشاهی ضمیمه فرمانی بدست «سرپرست مهاجرین» ایشک آقاسی دوست محمد دادند که ازاین قرار بود : «مردم هزارهٔ متوطنهٔ علاقهٔ چوره وچله کوروغیره محال ومواضع که کوچ داده واراضی وعقار ومزارع ومراتع ومساکن ومواطن ایشان رابه افغان مهاجرسپرد یا می سپارد،ازحضورحکم است که مردم هزاره را جانب بهسود وغیره مواضع ومحال هزاره جات، که قریب ملک ومسکن آنان باشند جا وماوی دهدوبه حاکم آن موضع ومحل خبر دهد .»(ج۴ ب۱-ص۳۹۵ ) ازهمین فرمان و فرامین ضمیمهٔ آن استفاده جویی ها آغاز یافت که به گفته کاتب «قریب چهارلک خانه مردم هزاره راازموطن ومسکن متملکهٔ آبا واجدادی شان، جلا وفرار ساخته وقرار حکم والا درمواضع نزدیک ترین منزل ومقام ایشان چون ایران وترکستان روسیه وافغانیه وهند وسند اقامت گزیدند.» (همانجا ۲۹۶) ادامه دارد 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) ایشیک آقاسی منصبی بوده که به کارهای تشریفات بیرون از دربار می‌پرداخت . اِیشیک در ترکی به معنی بیرونی و آستان می‌باشد. میتواند در بخش نظامی یا ملکی باشد .

امیرحبیب الله درزمان امارت پدرش ولیعهد بود و امور سلطنت را درغیاب پدرپیش میبرد، در امور مملکت آشنائی داشت وظلم وستم را بالای مردم درزمان پدر دیده بود چنانچه دراولین نطق خود که درروز اولین سال وفات پدرش درسلامخانه ودرحضورعموم اعیان کشوری ، افسران وسرکردگان اهل دیوان واهالی محکمه ومدرسان مدرسه شاهی نمود چنین ایراد نمود : « پس ازرحلت حضرت قبله ام، ازخود وبیگانه ، آنچه درنظر داشتنداین بودکه همه شمارا بربادوخراب می پنداشتند وشمایان نیزاز اسمی که جناب مرحومی رامسمی نموده بودید،بعد ازتاریکی که انتقال شان برشمایان پیش آمد،خودهارا درظلمت عدم حساب کرده بودید،حال هرچند دروقوع وفات حضرت قبله مرحومم جای صبراست،لکن مقام هزار شکر است که پنداردشمنان بعکس نتیجه داد واقتضای رأی صاحب غرضان ثمرهٔ خلاف بخشیده» (ج۴-ب۲-ص۲۹۷)
توقع این بودکه برزخم های مردم که از ظلم وجورامیر عبدالرحمن همراه با چارکلاه هایش بوجود آمده بود مرحم بگذارد. وقتی امیرحبیب الله به سلطنت رسید، در یکی دوسال اول درامور مکتب سازی وخریداری کتاب برای مدرسه های جدید واحیای کار معلمین که درزمان پدرش برکنارویا ازکشور رانده شده بودند، اقداماتی نمود همچنان برسیاه چالهای پدر سرپوش گذاشت ویک سلسله اقدامات دیگرمثل سرک کابل – جلال آباد، بند برق جبل السراج وحفرچندنهر را رویدست گرفت ،ولی ایشک آقاسی ها بخصوص دوست محمد، عبدالقدوس اعتمادالدولة،خان محمد برادرش ، قاضی عبدالشکور،محمدحسین کوتوال،ناظرمحمد صفرودیگران دور وپیش امیر حبیب الله راگرفتند که امیرتمام امورسلطنت را به عوض اینکه قوای سه گانه دولت و ارگانهای کاری ایجاد نماید کاررا به افراد واشخاص چون برادر و دوپسرش وایشک آقاسی ها ،کوتوال ومستوفی المالک سپرد وباانتشار القاب ومناسب خاندان شاهی اختیارات مملکت رابه آنها سپرده وخود به عیش ونوش مصروف شد که دود از دمار مردم برامد . 
سراج التواریخ « تصویرواقعی ازروابط اقوام وقبایل ومردمان این کشور با یکدیگر،داد وبیداد، امتیازدادن ها، تعصبات قومی،مذهبی، خشونت ، بردگی وبندگی وآقائی وسروری، غارت وتاراج، تجاوزبه عنف فسق وفجور،عشرت جویی ها، فساد، تباهی، رشوت خواری، دوروئی، نفاق،خودکامگی حاکمان، تصرف اموال واملاک خانه و کاشانه دیگران وکوچ اجباری ومهاجرت های بی فرجام وفرمانهای غیر قابل اجراوغیره بدست میدهد »که ممکن خوشایند فرزندانِ حکمروایان دیروز نباشد اما واقعیت وحقیقت تاریخی است.
فرمانی ازامیرحبیب الله درسراج التواریخ چنین ثبت است : « … عموم ملت ورعیت تبعهٔ خودرا اطلاع وآگهی می دهیم تاهمهٔ ایشان واسطه وذریعه ومرجع امورخودرا شناخته و به آنها رجوع وازآنهاحصول مرام نمایند. شخص اول که برای امور مقرر وماموراست، برادرکامگارنصرالله خان می باشد که اورابه خطاب مستطاب نایب السلطنه ممتازفرمودیم وشخص درجه دوم فرزندسعادتمند شهزاده عنایت الله خان رابه نیابت کامگار مذکوروخطاب معین السلطنه مفاخر وشخص درجه سوم،نورچشم برومند شهزاده امان الله خان راکه خطاب عین الدوله مباهی نمودیم وشخص درجه چهارم، اخوی مقام عزت همراه،سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی را به لقب اعتمادالدوله وشخص درجه پنجم، میرزامحمدحسین خان برگد وکوتوال را به منصب مفاخرت منتسب مستوفی الممالک افغانستان وجنرال لشکری وافتخاری وشخص درجه ششم،خوش دل خان لوی ناب رابه نایب الحکومتی کابل و…ناظرمحمدصفرخان را امین الاطلاعات وسردارعبدالله خان تیموری را امین الزکات معین ومامور کردیم … .» (۴-۲-۷۱۵)
پس ازنشر این فرمان یا«انتشار اشتهار القاب» به گفته کاتب «هر سری سالاری وهر دری درباری شد» مرکزوصول عرایض ومحل صدور احکام که درگذشته ها ادارهٔ تحریرات بود ، لغو وامور مملکت بدست اشخاص افتاد. بازار رشوت خواران رونق یافت و« ذات شاهانه» به عیش ونوش وتن آسائی مشغول شد. طوریکه کاتب ثبت نموده است که دراین ایام « کمترواقعه ای که قابل ثبت تاریخ باشد ازعدم کتب ثبت فرامین وعرایض به دست آمده … واگر کسی خواسته باشد تاریخ کاملی که مبٌیین اخلاقیات وسیاسیات واقتصادیات وطبعیات دولت وملت این مملکت رادرقید تحریر وتسوید آرد، باید کتب ثبت ایشک آقاسی حضورواعتمادالدوله وایشک اقاسی ملکی ونظامی ونایب السلطنه وعین الدوله ونایب الحکومه ومیزان الشرع واجلاس متفرقه وشورای عام وشورای خاص وکوتوالی وهرسه بولک ادارهٔ تحریرات راکه هزاران جلدبه شمار خواهد آمد،به دست آورده، به زحمات شاقه وتکالیف فوق الطاقه مراد حاصل نماید والا مشکل است که تاریخ نگاری ر ا از پیش ببرد.» (همانجا ۷۱۸)
طورنمونه امیرحبیب الله حل مسایل مردم هزاره راکه ازظلم و ستم بالایشان در دوران پدرش بخوبی اطلاع داشت ، به عوض دلجوئی از آنها، به سردار نصرالله برادرش که به قول کاتب « … واو که از تعصب به حمام خاص خود، که سقای هزاره آب می انداخت، نجس دانسته غسل نمیکرد.» سپرده بود .(۴-۳-۱۷۱)
امیر حبیب الله که سرگرم تفریح ، شکار،سفرهابه منظورمیله ها وجشن های زنانه و فارغ بال ازکارسلطنت ومردم، صرف سال دوبارعریضه های مردم رامطالعه میکردواحکامی صادرمینمود که به طالع صاحبش اگرعملی میشد، کاردگری نداشت . به همین منظور است که علامه فیض محمدکاتب «مدنیت دوره امیر حبیب الله را مدنیت غیرفاضله یا مدنیت جاهلیه خوانده است.» ،مصروفیت امیرعلاوه از عیش وعشرت، لهو ولعب، شکار ،تشکیل مجالس زنانه باداشتن آنهمه زنان نکاحی وکنیزان ،عشرتکده های خاص که زمینه های آن توسط ناظرصفر فراهم میشده کاردیگری نداشت . بی خبری ازکارملک وملت ودور کردن دادخواهان از سرراه ، به کمک میرزا محمد حسین کوتوال وبه پیروی ازپدرش«ضیاءالملة والدین» برایش لقب «سراج الملة والدین» انتخاب نمودند وهرسال جشن «تجلیل ازاین القاب پدر وپسر» رابرپا مینود، که «هدایا یا شکرانه » فراوانی از مردم ولایات جمع آوری میشد. « سی و دوهزارونهصدونودودو روپیه که مردم مزاروبلخ و توابع آن به نام شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین داده بودند،به ذریعهٔ فقیرمحمدنام، پیادهٔ خزانه واصل وعایدخزانه عامرهٔ کابل شد.» (۱۸۳-۱-۴). همچنان امیرحبیب الله در روزجشن تولدی اش خودرا با نقره وزن مینمودکه ازمردم اخذ وراه غارت برای دیگران هم فراهم میشده، ثبت تاریخ است (ج۴ب۳-ص۳۳۵). واینکه زمین وباغ وجای وجایداد فراوان از کارداران وحکمران های آن دوران به میراث مانده ،همان ضرب االمثل قدیمی را بیاد انسان می آورد که (خودش دزد بوده ویا پدرش ) وبه حرف کاتب ،همه خلاف رفتاری ها درچوکات یک مدنیت جاهلیه بوده میتواند وبس .

یکی از بیشرمانه ترین عمل امیر حبیب الله درزمان پادشاهی اش تجاوز به ناموس مردمان بوده که درتاریخ کشورسابقه نداشته وخلاف هرنوع عنعنات مردم اقغانستان ودین اسلام، به صدها دختر وزن مناطق مختلف کشور تجاوزصورت گرفته است. واضح است ، زمانیکه شاه و حاکم به چنین اعمالی دست می زنند ایشک آقاسی ها و کارکنان ونوکران دستگاه او هم ازاین عمل کمتر از بادار خود انجام نمی دهند .
اگرزباغ رعییت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روادارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ (سعدی)

امیرحبیب الله پس ازطلاق دادن چهارزن خود«دخترقاضی سعدالدین حکمران هرات،دخترطالب شاه شغنانی، دخترملک لندی منگلی ودخترتاجوخان اسحق زائی» وتجاوز به کنیزان همسرانش ، هدایت میدهدکه دختران مردم «جدیدالاسلام کافرستان» که در لوگر و نواحی کابل جا داده شده بودند «پس ازاین به مجردی که به سن سیزده سالگی برسد،اسم دختروپسراوراداخل سیاهه ودرج کتاب کرده به ناظرمحمد صفرخان برسانند،واوازحضوراجازت حاصل نموده، درهرجاکه امرشد احضار حضور نماید. بعدهریک که پسند ومطبوع افتاده نگاه داشته شد،درزیرنام او رقم می شودوهرکدام که قابل حصول کام نباشد نوشته می شود که مرخص است. سپس دختران رخصت یافته باهرکه ازقوم خود که راضی باشد، اختیار زوجیت نماید والا اگرخودسربرخلاف این سر رشته یکی ازدختران رادربین خود نامزد کنند،جزا وسزای آن قتل است … وازاین روز به بعد، دختران سیزده سالهٔ جدیدالاسلام را ناظرمحمد صفر خان [!] درخانهٔ خود که معتمد بوده بخواسته ودروقت فرصت وجای خلوت ، همه راتقدیم حضور کرده، ذات شاهانه هرکدام راکه میخواست متصرف شده، …» (ج۴ب دوم ص۳۸۹) 
کاتب یاد آور میشود که تاروز قتلش قریب دوصدوسه تن از دختران جدیدی وهزاره ودرهٔ نوری ومنگلی وبدخشی واوزبیک وتاجیک وافغان رابه تصرف مباشرت درآورده،درهرجاوهر سرا، چون خانهٔ والدهٔ ماجده وهمشیرهٔ محترمه وعمات مکرمه ازدو الی پنج وشش وده نفررا امر اقامت کرده دراوقات خلوت وفرصت ، ایشان راهمی دید. ( همانجا)
همین دید وبازدیدها ومحافل عیش ونوش بود که «سراج الخواتین(سرورسلطان دختر ایشک آقاسی شیردل خان) مادرامان الله عین الدوله ( بانوی مشکوی حرم احترام) به «عادت زنانه رشک برده باذات شاهانه بد اخلاقی آغاز کرد.»
روایت است که روزی امیر به بهانه عیادت خواهر خود ، به قصرچهل ستون برای روز گزرانی با زنانی که برایش آورده بودند میرود واین خبر برای سراج الخواتین میرسد. موصوفه خودرا به آنجا میرساند وامیر را بالفعل بازنان ودختران می بیند وشاه را پس ازدشنام به سیلی میزند که امیر هم اورا طلاق میدهد ولی با پا درمیانی سران قبایل وافراد بانفوذ دیگر امیر طلاق را پس میگیرد . کاتب این موضوع را چنین آورده است : « بانوی مشکوی حرم احترام، علیاحضرت سراج الخواتین، مادر شهزاده سردارامان الله خان عین الدوله، به عادت زنانه رشک برده، باذات شاهانه بداخلاقی آغازکرد وسخن منجر به سقط گفتن ودشنام دادن شده ، حضرت والا عزم طلاق دادن اورا جزم نموده وخیر خواهان دولت ونیک اندیشان مراتب اعزاز واحترام شئون سلطنت، دربین شده .از در صلاحیت سخن رانده، امررا به عهد ومیثاق انجام دادند ومهد علیاحضرت سراج الخواتین عهد نامه ای متضمن بر چهارده ماده، به حضرت والا داده، مناقشت به مصالحت اختتام پذیرفت .»(همانجا ص۶۱۵) 
زیراین فشارها وسروصدادربین مردم بودکه امیربرای تفکیک زنان «حرم» از « لُنده هایش*» برای مولوی عبدالرب ومیرزاعبدالطیف منشی حضور وظیفه سپرد تا برای اهالی حرم القابی راآماده نمایند.
شیخ محمدرضا ، القابی که تهیه شده بود به امضای امیر رسانیده برای هرکدام مقام ومنزلتی معّین نمود که تعداد شان به یکصدوبیست نفرمیرسید.« چهارجماعه ودرهرجماعه یک تن سرجماعه ویک تن نایبه ودو وسه تن نگران وچند تن زیردستان قرارداد.» برای جلوگیری ازدراز شدن نام ها والقاب طور نمونه به اختصار تذکر میدهم .
– بنفشه دخترمحمد رضای هزاره،مادر عبدالله وعبدالواحد وعبدالصمد ، لقب نجم الحرم ومنصب سرجماعهٔ اول
– میمونه خواهر زادهٔ محمدنعیم نایب سالار،دخترمحمدعلی بدخشانی، لقب سراج الحرم ومنصب نیابت جماعه
– سلطنت ملقب به عفت الحرم ،شب بو ملقب به ریحانتهَ الحرم، فیروزه ملقبه به بدرالسرای،شمشاد ملقبه به زین الحرم وغیره
که به هریک مصروفیت های معینی سپرده شده بود ودرشب های نوکری تحت نظرسرجماعه ها باید انجام میدادند. این خدمات شامل آب وچای ، سگرت حضور، ترتیبات غسل خانه امیر، اب دستشوئی، دستمال وصابون وآفتابه ولگن وسایر امور منزل که برای هر کدام سه تا چهار زن مصروف بودند طور مثال: « … وخدمت غسل خانه رابر ذمهٔ پری دخت،دوحة السراری وجهان سلطان عابدة السراری وخیر بانوی نجم السراری ووصی خورد، جمیلة الحرم وگلرخ ونورجهان به نگرانی سلطنت عفة الحرم ازشعبه دوم وخدمت آب دستشویی .دستمال وصابون وآفتابه ولگن رابرعهدهٔ یاقوت کلان سترالسراری وارغوان وگل پری ونارنج ونیک قدم به نگرانی پری دخت نخل السراری وسنبل خورد جمیلة السراری وشگوفه، قمرالسراری وعقیق، نخبة السراری ویاقوت خورد، درة السراری به نگرانی…» (۶۱۳-۳-۴) 
به این ترتیب درداخل حرم ده ها زن به کارهای شخصی امیر مصروف بودند واوبی خیال وفکر وطن ومردم شب وروز خود را درخلوت باایشان میپرداخت.ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) لنده – اصطلاحی است که به زن غیر نکاحی ( رفیقه یا دوست دختر) شخص گفته میشود

منابع مالی دوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله راعمدتاٌ استخراج انواع سنگهای قیمتی مانندلاجورد و لعل بدحشان، یاقوت جگدلک، سنگ مرمر، صادرات پوست قره گلی(قره قلی)،پوستین وپوستینچه،تریاک،پوست گاو، شیرخشت، بادام، پسته وچوب تشکیل میداد که مطلقاْ در انحصار «دولت» قرار داشت ودولت به تولید کنندگان این کالاها مبلغ کمی می پرداخت وباقیمت های گران ودهها برابرازآنچه پرداخته بود، به خارج کشورتوسط نماینده های شخصی بفروش میرسید. دررأس این درآمد هاپول اهدائی دولت بریتانیا قرار داشت که در زمان امیر عبدالرحمن براساس قراردادخاصی بسته شده بود و به قول کاتب « مبالغ عطیهٔ مستمرهٔ سالانهٔ انگلیس» بود که مقدار آن پنج لک وپنجاه وهشت هزارونهصدوپنجاه وچهار روپیه کله دار بوده که تا پایان دوره امیرحبیب الله پرداخته میشد. علاوتاْ انواع مالیات چون مالیات گمرک، مالیات بار ومسافر، عبورومروروسایط(؟)،مالیات ازگله داران،اصناف و پیشه وران ،نکاح وترکه پولی،عشرونذرات … مالیات شکرانهٔ لقب ضیاءالملة والدین وسراج الملة والدین که هرسال درکشورجشن گرفته میشد، وغیره بود.
طوریکه ثبت تاریخ است بخصوص امیر حبیب الله اگر قسمت ناچیز این درآمدهارا صرف معاشات ویا برای کدام ساخت وساز به مصرف میرسانید ولی قسمت زیاد آن درراه های شخصی ضروریات دربار وآرایش وزینت درباریان وحرمسرا برای زنان نکاحی وغیر نکاحی وکنیزان حیف ومیل میشدوهمچنان راه استفاده جویی های «ایشک اقاسی ها ملکی ونظامی وخارجه ، سپهسالارها،نایب سالارها،برگدها،کرنیل های خودمختار وهیات های خریداری اموال ونماینده های مقیم خارج »وغیره را بازمیکرد.
قابل تذکر است پولیکه باظلم وستم بنام عیدی ، عشر،نذر وشکرانه لقب ها ازمردم جمعاوری میشددرزمان عبدالرحمن وحبیب الله برای تعدادزیاد ازافرادوخانواده های که ارتباط قومی وقبیله یی داشتند اعم از زن ومرد وطفل (به شرطیکه از جانب پدر محمد زائی می بود) درداخل وخارج کشوربنام تنخواه داده میشد (سربلند خان پسر سردار احمدخان ،سردار محمدابراهیم خان پسرامیرشیرعلیخان سردارمحمدعمرخان پسرامیرکبیردوست محمدخان ،غلام محمدطرزی… درسوریه ،هند وایران ) واگرچنین افرادی درکشورخارج قرضدار هم می بودند قرض شان پرداخته میشد . دردوران امیر حبیب الله که یک تعدادازاین خانواده هادوباره به کشوربرگشتند نه تنها مخارج راه برایشان پرداخته شد بلکه خودشان هم به منصب های بلند دولتی رسیدند که فهرست مکمل شان در سراج التواریخ تذکر داده شده است :«سردار محمدخان پسرسردارمحمدزمان خان ابن امیرکبیردوست محمدخان، … اجازه مراجعت درافغانستان نموده،حضرت اقدس والا ازمراحم ملوکانه و صلهٔ ارحامی،اورامورد تفقدات شاهانه فرموده وازعریضهٔ اخیراوکه مشتمل برتعداد عیال واطفالش بود،قرار تنخواه نَسَبی عموم فرقهٔ جلیلهٔ محمدزائی، درسالی چارصد روپیهٔ کابلی برای خود او وسه صدروپیه برای هریک ازدو تن دخترکبیرهٔ اوویکصد وشصت روپیه برای یک نفردختر صغیرهٔ او،مجموع یکهزارویکصد وشصت روپیه تنخواه معین ومرحمت فرموده، … بعدها که اجازت مراجعت یافته ودرکابل آمده مامورحکومت پشت رود شد ودارای مکنت وثروت زیاد شد… .»(ج۴ب۲ص۱۷۰)،(۴-۱-۴۳۵)
این بخشش ها بعضاْ شامل مواد مورد ضرورت بطورخشکه ودرنبود شخص هم اجرا گردیده است «… درسالی چهل روپیه نقد وچهارخروارغله وده راس گوسپند وبیست بار چوب ویک ثوب چوخای شاهی ویک طاقه عمامهٔ ململ ویک کله قند کلان، وظیفهٔ مستمرهٔ ملا اختر نام معروف به لوانی [لیونی – دیوانه] ازقوم اسحق زائی، که ازدولت مقررداشت وخودش فوت شده بود،به نام محمد اکبر ومحمدانور پسرانش، برحال وثبت دفتر جاوید گشت ورقم دایمی از حضور والا به هردو برادر داده شد» . (۴-۳-۲۷۶)
تنخواه نَسَبی ویا نپرداختن مالیات شامل خوانین و رؤسای قبایل هم میشد که پس ازبه قدرت رسیدن امان الله خان قطع گردید ویکی از دلایل مخالفت قبایل بااو یکجا با تحریکات انگلیسها هم میتواند باشد .
براساس گذارشات سراج التواریخ این خودسری هاوولخرچی ها که ازدوران امیر عبدالرحمن آغاز یافته بود، نسبت عدم بازپرسی کارکنان دولتی وایشک اقاسی ها و حکمرانان وکارکنان «دولتی» ودیگرخیانت کاران، آسوده خاطر بکار خودادامه میداند که باوجود موجودیت اسناد دردوران امیرعبدالرحمن وپسرش حبیب الله مورد بررسی قرار نگرفت تا اینکه همین کهنه کاران در زمان سلطنت امیر امان الله تمام اسناد ومدارک راحریق وازبین بردند (۴-۱-۷۴۷)
گرایش به تجمل، ارایش زنان حرم وخریداری تاج های مرصع به الماس، زنجیر کمربا ورقه های مثلثی طلا برای زینت زنان و کنیزان که تعداد شان هم کم نبوده دردوران امیر عبدالرحمن و جانشینش امیر حبیب الله ازهمه دوره های گذشته بیشتر ثبت صفحات سراج التواریخ است .
درسال ۱۳۱۶ هجری دیوان نندوی صرّاف درپشاوریک زوج سوارمرصع [دستبندزنانه] ازیکصدوشصت وشش قطعه الماس رابه هفتصدونود روپیه کله دار ویک زوج گوشوارهٔ مرصع ازپنجاوشش قطعه الماس رابدون صدور حکم امیر از پشاور خریده ارسال نمود و«حضرت والا» [امیرعبدالرحمن ] آن را رد نفرموده به یکی ازخدمهٔ حرم بخشیده وبه دیوان نندوچنین نوشت :« اگرچه دستیاره وگوشواره خوب ومرغوب نبودند،چون فرستاده بودید، آنرابه یکی ازخدمهٔ حضور بخشیده، یکهزارودوصدوشصت ونه روپیهٔ کله داربهای هردو رامنظورفرمودیم که بدهند .» (ج۴ب۱ص۳۵۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکسها: ازگوگل

حقایقی درمورد بیطرف ماندن افغانستان درجنگ اول جهانی 

با دریغ تاریخ سرزمین ما، مملو از جعل است، بنابرین بازنگاری آن بخصوص تاریخ معاصر افغانستان براساس اسناد نیاز جامعه ماست.

تاجاییکه بیاد دارم، مطالعهٔ تاریخ کشور چه دردوران تعلیم وتحصیل وچه علاقمندی به مطالعه آن مملو ازجعلیات بوده و صرف ازخانه جنگی ها، لشکر کشی ها و چوروچپاول، برادرکشی ها، کور کردن ها، تقرر برادران وپسران درمحلاتیکه ازنقطه نظر مالی پردرامد بوده است وغیره بحث مینماید. اکثرتاریخ نویسان کشور به دلایل گونا گون ویا تحت تاثیراشخاص بانفوذ ویا امیران وشاهان فقط همین حالات را نوشته اند بدون اینکه تحولات سیاسی واجتماعی کشوررا مد نظرداشته باشند. آنانیکه همت نمودند علت وسبب های این همه بدبختی های مردم را درشرایط مختلف جامعه خواستند برای مردم بازگو نمایند، سرنوشت خود ویا کتاب شان به زندانها افتاد ویا درخارج از کشوراین وظیفه را انجام دادند که مؤثریت آن کمتر بود. 
فیض محمدکاتب درچهارجلد(سراج التواریخ) باثبت وقایع تاریخی این راه را برای تاریخ نویسان وعلاقمندان به سرنوشت کشورشان می گشاید و باقاطعیت نه تنها با بیان کار و کردار حکمرانان وامیران بلکه براساس مقدمه سراج التواریخ بیان «احوال مردم و شیوهٔ زندگی، رفتار وکردار، تاثیرعمل ودید وگفتار حاکمان، تبعیض وتعصب، اخلاق، صداقت وخیانت، خدمت به وطن، سنن وآداب فرهنگی، دشمنی ودوستی، صلح وامنیت، رفاه ، پیشرفت … همه وهمه را مدنظر داشته وبدون جعل کاری چیزیکه واقع شده و بوده» برای خواننده بازگو مینماید.

حقایقی درمورد بیطرف ماندن افغانستان درجنگ اول جهانی 

قدرت های بزرگ اروپا در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ درپی منافع وعلایق خود بودند. (الفردگراف فون شلیفن) ژنرال پروسی در سال ۱۹۰۵ برای آلمان قیصری طرح استراتژیک ریخته بود که درصورت بروز جنگ، آلمان باید با حمله های غافلگیرانه «پشت جبهه » (فرانسه) رافتح کرده باشد و بعد با نیروی قوی نظامی خود متوجه روسیه شود. 
آلمان با این عمل خود مجبور بود از طریق کشور های بلژیک وهالند، فرانسه را مورد حمله قرار بدهد، بناءً امپراتوری بریتانیا به دفاع از متحدین خویش بخصوص کشور بلژیک و ترس از کشور آلمان و متحدش ( امپراتوری اتریش – مجارستان ) بخصوص موفقیت های آلمان در قدرت بحری با روسیه وفرانسه نزدیک شد.
«در این سالها قدرت امپراتوری عثمانی روبه زوال میرفت، بناءً امپراتوری اتریش – مجارستان درپی تحکیم مواضع خود در بالکان بودند. روسیه تزاری با توجه به ضعف امپراتوری عثمانی در کشور های بالکان درپی تحکیم مواضع خود در کشورهای بالکان برامد که روبروی روسیه و پادشاهی (اتریش – مجارستان) اجتناب ناپذیر شد.
ولیعهدامپراتوری اتریش – مجارستان وهمسرش که در بوسنی سفر کرده بودند، در سارایوا مورد هدف گلوله یک ناسیونالیست قرار گرفته، هردو جان باختند . این عمل به مثابه یک جرقه در انبار باروت بود که در۲۸ جون۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغازگردید. دراین جنگ ابتدا امپراتوری اتریش – مجارستان به صربستان اعلان جنگ داد، روسیه تزاری درپشتیبانی از صربستان بااتریش – مجارستان وارد جنگ شد. آلمان به اتریش – مجارستان پیوست. فرانسه و بریتانیا یکی به پشتیبانی دیگری داخل جنگ شدند. کشورهای خورد وکوچک دیگر که تحت سلطهٔ دولت عثمانی ویا دیگر کشور های اروپایی بودند اجباراً وارد جنگ شدند .به زودی جنگ ازمرزهای اروپا فراتررفته کشورهای آسترلیا، کانادا، زیلاند، جاپان، ایتالیا، بلغاریا و امریکا هم به این جنگ فرسایشی که تغیرات بزرگی را درجهان بوجود اورد، پیوستند. 
جنگ جهانی اول از «مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است » و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشت. این جنگ نقطه پایانی بر اکثر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا گذاشته و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریش – مجارستان، آلمان، عثمانی و روسیه تزاری گردید .
قبل ازجنگ جهانی، ترکیه عثمانی مرکزخلافت اسلامی وهم پیمان باآلمان علیه متحدین آلمان داخل جنگ شد واعلان «جهاد» داده بود. قابل تذکر است که دراین زمان انگلیس از مخالفین عثمانی درهندوستان و افغانستان حضور داشت.
بااین مختصر، فیض محمد کاتب درسال۱۳۳۳(۱۹۱۴م) براساس دعوت « سلطان معظم عموم اسلام به جهاد»، جنگ جهانی اول را چنین تعریف نموده است: «محاربهٔ بین الدولی به روی روز آمده، دولت ترک عثمانی با دولت آلمان به عزم اثبات شاهنشاهی خود بر دول قاره های پنجگانهٔ دنیا، اقدام درجنگ عمومی کرد… .» (ج ۴-ب ۳-ص۵۶۰)همه کشورهای شامل درجنگ از طریق نماینده های علنی ومخفی خود تلاش داشتند تا کشور های که بتوانند منافع شان را تامین کند به نفع خود درجنگ شامل ویا حد اقل مانع نفوذ طرف مقابل وکمک های لوژیستیکی گردند. باقی دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکسها:گوگل. «سلطلن معظم که امر جهاد» داده بود و هیات عثمانی، اتریشی وآلمانی بدربار امیر حبیب الله

«دولت ترکیه عثمانی عاصم بیگ، سفیر آن کشور در تهران را مخفیانه وظیفه داده بودتا به اتفاق سفیر دولتین آلمان و اتریش، یکتعداد افراد «باخرد ومعتمد» را برگزیده به هروسیلهٔ که بتوانند جانب افغانستان،بخارا، اورگنج، یارکند(یارقند)، سمرقند، تبت، کاشغر وهندوستان سفر نموده وعموم اهالی اسلام را برانگیزد که دولتین روس وانگلیس رادروسط آسیا مشغول محاربات باخودساخته از قوت و سوق الجیش شان جانب افریقا، اروپا، شامات وغیره بازدارند که نتوانند لشکر بدان سرزمین ها برسانند، تاشاید دست استعمارایشان به ذریعهٔ قوت ومکنت دول آلمان – اتریش وترک قطع گردیده ازتصرف ممالک اسلامیه وغیره ممالک آسیا کوتاه گردد… .» (ج۴-ب۳ -ص۵۶۰)
سرحدات درشمال وغرب افغانستان توسط روسها و انگلیسها تحت کنترول بود وحین بازجویی تعدادی از این افراد بازداشت شدند. یکی ازاین«معتمدین»، شیخ محمد حسین وارد علاقه خواف (سرحد افغانستان وایران*) شده نامهٔ را توسط عبدالحکیم نامی درهرات برای محمدسرور خان نایب الحکومه رساند که نوشته بود: « ازمقام رفیع حضرت خلافت پناهی، اعنی(در تفسیر و توضیح مطلبی گفته می‌شود، همچنان به معنی قصددارم ومراد دارم) دولت علیه عثمانی، برای اجرای مطالب ومآرب (نیازها وحاجت ها)مهمه حتمیه بادستورالعملی حسب الامر خلافت مامورم که فوراً به مقام محترم دولت خداداد حضرت امیر مشرف شوم وعرایض خود را به محل ابراز و اظهار آرم تاآنچه رآی مبارک اقتضای اجرا فرماید، آنرا بلادرنگ به پایهٔ اورنگ خلافت و دولت علیهٔ عثمانیه آگهی دهم…، امید که اجازت ورود درهرات برایم صادر آید.»
نایب الحکومهٔ هرات چون آن شخص را نمی شناخته و یا اینکه صلاحیت «ویزه» را نداشته نامه رابرای امیر فرستاد و شفاهاً برای موصوف احوال داده تا الی رسیدن جواب از«حضور»به جای خودمقیم باشد. امیرجبیب الله تصمیم نایب الحکومه را مورد تائید قرارداده و هدایت داده بوده تاعبدالله خان کارگزار دولت در ایران معلومات حاصل نماید که این شخص(شیخ محمدحسین) دراصل و نژاد ایرانی است یا قسطنطنیه(استانبول امروزی) وتبعهٔ دولت عثمانی؟ و همچنان بسته پیشنهادات خود را سربسته برای عبدالله خان و وی به هرات و از انجا به «حضور» فرستاده شود. 
قراریکه ازنوشته های کاتب برمی آید، نایب الحکومهٔ هرات براساس دستور امیر، شخصی بنام بابه جان خان ازمردم هرات را برای کسب اطلاعات از شیخ موصوف روانه خواف نمود وتقاضای اسناد را نمود که به جواب منفی فرستاده سفیرتُرک مواجه گردیده اظهارنموده که مطالب خودرا باید درحضور والا و یا حکمران هرات طور محرمانه ابراز نماید زیرا اگر«روس وانگلیس که برهم زن جمعیت واتحاد اهالی اسلامند، آگاه شوند، تباهم میکنند.»(ج۴-ب۳-ص۵۶۳)
اخبار جنگ دراروپا و تلفات کشورهای درگیر بخصوص دولت عثمانی وآلمان را واداشته بود تا در میان مردم مسلمان به تبلیغات وسیع علیه انگلیس درافغانستان وهندوستان وهمچنان روسیه که با افغانستان هم سرحد بود بپردازند. عاصم بیگ سفیر دولت عثمانی، باسفیرآلمان و اتریش نماینده ها(جواسیس) خود را طور خفیه از راه های غیرقانونی به افغانستان، بخارا، خیوا وسایر ممالک اسلامی فرستادند تاعموم مردم مسلمان را به جهاد علیه انگلیس وروس برانگیزند. اکثراین فرستادگان در سرحدات گرفتار شدند، سفارت عثمانی درتهران به شیخ محمد حسین اکتفا نکرده میرزا محمدرفیع خان پسر میرزا محمد باقرخان از قزلباش های قندهار که مشکلات زیادی را از دست سردار عبدالقدوس خان دیده بود، درتهران برای او لقب رفیع الممالک داده بودند، موظف نمودند تا درزمینه با«حضرت والا» دیدار نموده وتقاضای دولت عثمانی را برایش برساند. حاکم هرات او را درقلعهٔ بیرون شهر جاداده و دوهزارقِران (واحدپول درگذشته ) به نام پول حمام برایش داده والی آمدن امر « حضرت والا» جای و مصارف پانزده سوار را برایش علاوه از جو و کاه ، قند وچای وغیره معین کرد.»
براساس نوشته های فیض محمدکاتب، رفیع الممالک که اصلاً تبعه افغانستان بود، با اجازه شهزاده امان الله واخذ کرایه راه یکجا با خانواده اش دوباره به وطن بازگشت. اما «مکاتیب دولت عثمانی وآلمانی که دولت افغانستان راتکلیف شرکت درجنگ عمومی کرده ومصحوب(یار وهمرا شده) رفیع الممالک فرستاده و او به ذریعهٔ حکمران هرات ارسال داشته بود، از دوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص، به دست نگارنده(کاتب) نیامد که عیناً درج وثبت می شد.»(ج۴-ب۳ -ص ۵۷۰)
دولت عثمانی و آلمان بافرستادن مخفیانهٔ شیخ محمدحسین و رفیع الممالک به منظور تحریک افغانستان به جنگ با انگلیس نتوانستند مرام خودرا بدست بیاورند، لذا افراد دیگر(عاصم بیگ، فتن تگ،مولوی قدرت الله هندی ، راجه مهندرپرتاب، واتکفوق، چاوش ولیندی نامان) به منظور تحریکات درهند وافغانستان از طریق هرات وارد کابل شدند و باغ بابر به مهمان داری حاجی محمودخان تایمنی در اختیارشان قرار داده شد.
صوبه دارخیری افندی که از قبل در تعلیم و تربیت نظامی کار میکرد دستهٔ موزیک قطعه نظامی را به استقبال «مهمانان» تا مهتاب قلعه به پذیرایی شان برده بود که مورد عتاب امیر حبیب الله قرارگرفت زیرا «نمی خواست اموری روی کار آید و این موضوع قصه وافسانه شودکه برخلاف اظهار بی طرفی دولت افغانستان باشد و دولت انگلیس ازآن بدگمان گردد.» (ص۵۸۹) 
امیرحبیب الله میدانست که عموم مردم افغانستان (از شاه تا «گدا»)طبق احکام مذهبی «سلطان معظم » راخلیفة المسلمین وواجب الاطاعت دانسته و امرو نهی اش را ، امر و نهی خدا و رسول میدانند و از جانب دیگر موجودیت انگلیس و مستعمره بودن افغانستان، نمیتوانست افغانستان با انگلیس به طرفداری دولت عثمانی وآلمان داخل جنگ شود بناءً از این «اندیشه که مبادا عدم مداخله دولت افغانستان را در جنگ، ذات شاهانه را تارک(ترک کننده) امر خدا و رسول و سلطان معظم وجهاد گفته، تکفیرش کنند»(همانجا۵۸۹) وبه یقین با مشوره انگلیسها (مشاورین) هیأتی از رجال گوش به فرمان دولت که اکثراً از خاندان سلطنت بودند تشکیل داد و «اجرای امر را به مشورت افگند.» . 
اعضای هیات عبارت بودند ازسردار نصرالله نایب السلطنه، شهزاده عنایت الله معین السلطنه، شهزاده امان الله عین الدوله، سعدالدین و ملاعبدالرزاق قاضی القضاة، خوش دل لویناب حاکم کابل، سردرافتح محمدامین العسس، ایشک آقاسی ملکی علی احمد، ایشک آقاسی نظامی محمدسلیمان، ایشک آقاسی خارچه محمودبیگ طرزی مدیر سراج الاخبار، میرزا محمد حسین مستوفی، سپه سالار محمدنادر و دیگران. 
براساس «امر والا» وفیصلهٔ «مجلس» به همان شیوهٔ کهنه انگلیسی که تاامروز ادامه دارد، مجلسی از «نمایندگان مردم» درکابل جمع نمودند و« به هریکی روز چهار روپیه [بیش از۱۲۰روپیه درماه – ودریکسال ۱۴۴۰روپیه (**) ] ازخزانه دولت بنام مهمانی که مجموعاً پنجصدهزار روپیه در عرصهٔ یکسال شد برای شان داده شد .
قابل دقت است که سردارنصرالله نایب السلطنه وشهزاده عنایت الله معین السلطنه هر دو مایل و طرفدار شرکت در جنگ بودند. «درهفته یک یا دوبار، شب هنکام به منظور احترام و اکرام و رسم مهمان نوازی، مخفیانه[؟] نزد مهمانان در باغ بابر می رفتند و از مذاکرات شوری[ مجلس] با ایشان می گفتند… .» (ج۴-ب۲-ص۵۹۰) باقی دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) کوچه (خافیا) درچنداول هم ارتباط به مردم همین منطقه دارد.
(**)درآن سالها معاش سالانه نایب السلطنه ۳۶۰۰۰۰روپیه، ملکه ۲۰۰۰۰۰روپیه، ملکه مادر۱۰۰۰۰۰روپیه،معین السلطنه ۲۰۰۰۰۰روپیه،…،مستوفی الممالک۷۰۰۰روپیه،درباریان امیر۳۶۰۰ تا۷۲۰۰روپیه ومعاش افسران اردو دریکسال ازاینقرار بود:بلوک مشر۳۰۰روپیه، تولیمشر۶۰۰روپیه، کمیدان۹۰۰روپیه، کندکمشر۱۲۰۰روپیه،عندمشر۲۴۰۰روپیه. نرخ اشیا در این زمان گندم فی سیر(۷کیلوگرام)یک روپیه، گوشت فی سیر۴روپیه ، برنج فی سیر۳روپیه، روغن فی سیر۱۵روپیه بود.(افغانستان درمسیرتاریخ ص۷۰۹)
عکسها: گوگل « خلیفة المسلمین»

براساس یادداشتهای سراج التواریخ در آن زمان نماینده های کشور های آلمان، اتریش، ترک عثمانی، بخارا و همچنان سپاهیان اسیر اتریشی که در روسیه رها شده بودند به مقاصد ارائه شده ازجانب دولت هایشان در افغانستان فعالیت های علنی و مخفی داشتند. انگلستان هم که سلطنت افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله مستمره خور دولت شان بود(دربخشهای گذشته توضیح شد) بیکار ننشسته علاوه از نماینده هایش درداخل سلطنت، بافرستادن جواسیس از بیرون مرز و یا اجیر نمودن افراد در داخل کشور از کنترول نمایندگان خارجی و مهمانان دربار، به فیصله های «مجلس » هم ورود کامل داشت.
از همان آغاز جنگ جهانی گروه های تندرو اسلامی بخصوص در هندوستان مردم مسلمان را به طرفداری آلمان و ترکیه عثمانی و بر ضد انگلستان تشویق و ترغیب مینمودند تابر اثر شکست انگلیس، هندوستان آزادی خودرا بدست آرد. ظفرحسن آیبک (***)در خاطرات خود می نویسد: «دولت عثمانی متحد آلمان و درجنگ سهم گرفته بود، خلیفة المسلمین اعلان جهاد نمود که عدهٔ از دانشجویان سربکف کالج لاهور به اعلان جهاد لبیک گفته در نیمه شب ۵ فبروری ۱۹۱۵ جهت سهم عملی در جهاد پس ازعبور از دریای سند به قبایل آزاد و سپس رهسپار افغانستان شدیم.» [این همان راهی است که به «جنت» میرود!] افراداین گروه عبارت بودند از میاعبدالباری بعدها رهبر مسلم لیگ، شیخ عبدالقادر دانشجوی دوره ماستری، الله نواز دانشجوی دوره لیسانس، شیخ عبدالله دانشجوی لیسانس،عبدالرشید دانشجوی لیسانس، خوشی محمددانشجوی سال دوم میدیکل کالج، عبدالحمید دانشجوی مدیکل کالج و ظفرحسن دانشجوی لیسانس کالج لاهور.
گفتنی است که قبل ازاین هم هندی ها به افغانستان آمده بودند که در دربار، ادارات و مکاتب مصروف کار بودند. از آنجمله داکتر عبدالغنی و برادرانش نجف علی و چراغ علی، مولوی قیام الدین ودیگران که عمدتاً فرستادگان انگلیس هابودند. عبدالحی حبیبی می نویسد:«درباره عبدالغنی ازهمان اوقات ورودش به افغانستان شایعاتی بوده که او فرستادهٔ مقامات انگلیسی حکمران هندوستان است. چون اسناد انتلجنس سرویس انگلیس در هندوستان اکنون از محرمیت برامده و در دسترس پژوهندگان است، کسانی که آنرا دیده اند گویندکه دربارهٔ دکتور مذکور اسنادی موجوداست که وابستگی او را به دستگاه جاسوسی می رساند.»(****)
فیض محمدکاتب در این مورد ثبت نموده که داکترعبدلغنی و مولوی قایم الدین [قیام الدین] پنجابی پس ازاعلان [موافقه] حضرت والا[امیر عبدالرحمن] به اجازه و دستور مقامات انگلیس بخاطر پیشبرد سیاست انگلیس در دربار افغانستان از طریق جلال آباد وارد کابل شدند. براساس برخی نوشته ها زمانیکه سردارنصرالله جهت «مذاکره» به لندن رفته بود داکترعبدالغنی ترجمان اوبوده وبنابر تقاضایش بکابل آمد وبحیث مدیرقلم مخصوص انگلیسی امیر عبدالرحمن وبعدتر با امیر حبیب الله کار میکرد. 
یکی دیگر از این فتنه انگیزان عبیدالله سندهی بود که در اکتوبر۱۹۱۵ به کابل آمده و رهبری گروپ «دانشجویان» را بر عهده گرفت. «عبیدالله سندهی یکی از همراهان شیخ الهندبود، نام وی درکودکی بوتاسنگهـ وچون مسلمان شدعبیدالله نامیده شد. در دیوبند علوم اسلامی خواند در۱۹۱۵ به کابل آمد و از سران مبارز ملی بشمار میرفت.»(ص۱۳۷ ع.حبیبی)
قبل از آمدن مولانا سندهی به کابل شخصی بنام شیخ محمدابراهیم فضا را برای او آمده نموده و در کابل باشخاص صاحب رسوخ به خصوص باخانواده سپه سالار محمد نادر راه یافته بود. مولانا سندهی معرفی نامه های عنوانی سردار محمودبیگ طرزی وسپه سالار محمدنادر باخود داشت و به همین سبب بود که مولاناسندهی بوسیلهٔ محموبیگ طرزی باداماد او سردار عنایت الله معین السلطنه ملاقات نمود و سپس به معرفت سردار عنایت الله و حاجی عبدالرزاق رئیس محکمه شرعیه به سردار نصرالله نایب السلطنه معرفی و هدف سفر خود را چنین بیان میکند: که او بحیث نماینده مسلمانان هند به افغانستان آمده است تا پادشاه افغانستان را برضد انگلیس به حمله به هندتشویق کند.(ص۱۱۲ظفرحسن)
پس چنین بوده که سردار نصرالله و سردار عنایت الله درمخالفت با امیر حبیب الله درمورد جنگ بودندوشب ها«مخفیانه» بانماینده های ترک عثمانی ، آلمانی واتریشی درباغ بابر ملاقات مینمودند و آنها را وعده میدادند که افغانستان درجنگ به طرفداری آلمان وترکیه و بر ضد انگلیسها اشتراک میکنند(هم لعل بدست آید وهم دل یار نرنجد). اینکه انگلیسها چه خوابی برایشان دیده بوده بر اساس گفته های کاتب اسناد و مکاتیب این صحبت ها «ازدوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص به دست نگارنده نیامده» از ثبت بازمانده است.
جولزاستوارت کتابی زیر نام ( هیات اعزامی قیصر به کابل) یکی ازاین علت ها را چنین می نویسد:« انگلیسها شمار زیادی از نیروهایشان ( هندی وبریتانیائی) را برای جنگیدن فرانسه وبین النهرین (عراق) ازهند اعزام کرده بودند وشمار نیروهای کم درهند داشتند. برای آلمانی ها روشن بود که ایالت سرحد شمال غربی هند یکی از نقاط ضعف بریتانیایی ها است، اگر بتوانند قبایل پشتون ساکن نواحی مرزی رابه شورش[ همان امرجهاد]، وا دارند، بریتانیایی ها مجبور میشوند صدها هزار نیرو راکه برای حفاظت ازهند، فرانسه وبین النهرین است، بدانجا اعزام کنند .»
ازملاقات امیر با نماینده ها معلوم میشود که طی یکسال نگهداری نماینده ها«وفد دول ثلاثه» درکابل وملاقات های به اصطلاح مخفیانه نایب السلطنه و طرفدارانش به طرفداری از جنگ بخاطر دلخوشی «خلیفة المسلمین»،کارها و سیاست های «انگلیسی» در جریان بوده که برای نماینده های دولت های عثمانی، آلمان و اتریش که ازسیاست هم ممکن بهرهٔ کافی نداشتند، هم خسته کننده بوده باشد. فیض محمد کاتب ملاقات خصوصی آنهارا با امیر زیر عنوان «خلوت و مذاکره والا باوفد دول ثلاثه»(ج۴-ب ۳-ص ۵۹۹) ثبت نموده است: «دراواخرسال سردارنصرالله خان نایب السلطنه، اوراق امضایافته هیئت شورای خاص [همان مجلس وافرادیکه دربالا تذکرداده شده] را که امضا به شرکت دولت افغانستان درجنگ عمومی کرده بودند، تقدیم حضور والا نموده، حضرت والا شرکت حرب را باعث خرابی و بربادی دولت و ملت و مملکت افغانستان می دانست، عذرآورده فرمودکه اوراق زیاد است درشب تنها مطالعه کرده امضا خواهم نمود. و در شب کاظم بیگ فرستادهٔ دولت عثمانی و رئیس هیئت وفد اتریش و آلمانی را در قصردلکشا به خلوت دعوت فرموده، مکتوباً از ایشان سوال کردکه دول ثلاثه بادولت افغانستان معاضدند یا معاند(دوست است یا دشمن) ؟ ایشان باخامهٔ اظهار دوستی و اتحاد نگار دادندکه اگر مراتب مؤدت (دوستی) وموالفت(الفت) درمیان مربوط نمی بود، از اروپا در آسیا نمی آمدیم همانا جذبهٔ محبت است که ما را جلب و شرفیاب حضورکرده است. پس ازاین گزارش ایشان، حضرت والا سوال فرمود که عساکر و قوهٔ جدالیهٔ شما درچه مدت از ارهٔ معاونت در افغانستان رسیده ودولت انگلیس و روس رامدافعت می توانند؟ ایشان نوشتند که از راه ایران تاعرصهٔ شش ماه الی یکسال، آن هم اگر دولت[ها]حایل ومانع نشوند و الا درمدت سه سال می توانند که به قتال و جدال خود را خسارت هاداده ومصارف زیادی کرده در افغانستان برسانند، وحضرت والا سوال نمود که دولت روس و انگلیس که خط تهدید حدود متصلانه با مملکت افغانستان دارند، درچه مدت داخل خاک این دولت می توانند شوند؟ ایشان نوشتند که از یکساعت تاده ساعت با قوهٔ هرچه تمامتر پانهاد و داخل این کشور شده چپ وراست را زیرو زبر می توانند…» پس ازاین توضیحات و سوال وجواب امیر خود هیأت را منصف قرار داده نظرخواست که ایشان درذیل تحریرخود بی طرفی افغانستان را در جنگ صواب دانسته ، امضا وعزم مراجعت نمودند.»
فردای آن روز سردارنصرالله و عدهٔ دیگرکه طرفدارجنگ بودند «ازشوق وبه امید اینکه حضرت والا اسناد را امضا نموده» از آنجمله سردار نصرالله برخلاف عادت، وقتر « شرفیاب حضور» گردیده و خواستار «عرض واستدعای اوراق امضا شدهٔ خود و اعضای شورا را نمود که حضرت والا آنها را از بکس خاص بر اورده به او سپرد.» 
سردارنصرالله نایب السلطنه و دیگران که علاقمند شرکت در جنگ بودند از مشاهدهٔ سوال و جواب فرستادگان «دول ثلاثه» و امضای شان متاثر گردیده به « امر والا تهیه سفر و بدرقهٔ شان توسط شجاع الدوله الی سرحد هرات» آماده شد و افغانستان درجنگ شامل نشده حالت بیطرفی اختیار کرد. (ج۴-ب۳-ص۶۰۰) پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(***)خاطرات ظفرحسن آیبک (افغانستان ازسلطنت امیرحبیب الله تاصدرات سردار محمدهاشم)
ظفرحسن در۲۶ سپتامبر۱۸۹۵درشهرکرنال هند متولد شده آموزش اولیه را در مسجد، سپس درلیسه کرنال که برای فرزندان دهقانان مجانی بود بپایان رسانده ، در سال۱۹۱۱شامل کالج دولتی لاهور و پس از آن شامل دانشکده ساینس میشود. بنا بر تبلیغات و جروبحث های مذهبی و تاثیر اشعار اقبال و بخاطر«شهدای» ترکیه در آن زمان به گروپ محصلین طرفدار آلمان علیه انگلیس می پیوندد و با اعلان «جهاد» از طرف « خلیفة المسلمین » باعدهٔ دیگر ازمحصلین لاهور بتاریخ ۵ فبروری ۱۹۱۵وارد کابل میشود. بعدها درترکیه عروسی میکند و(ایبک) درنامش اضافه و دوباره وارد افغانستان میشود وبا سردار نادردر«فتح تل» (؟) وسپس در وزارت حربیه سکرترخاص محمدنادر وزیر دفاع، کار میکند.
(****) جنبش مشروطیت درافغانستان – عبدالحی حبیبی
۱۸-۷-۲۰۱۹
عکسها: سردارنصرالله،الله نواز،مولانا سندهی، سیدعبدالله شاه جی ازگوگل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تاج-التواریخ-۱۷۴۷-تا-۱۹۰۰-میلادی-ج۱و۲-امیر-عبدالرحمن-خان01