(قسمت سوم)لجام گسیختگی سرشار یا دانش حقیر من و،«زمین سنت گرای ذهن ما و مارکسباوری روسی،» ،صدیق رهپوی طرزی

رفیق احمدشاه راستا
قسمت سوم
لجام گسیختگی سرشار یا دانش حقیر…
سیاره و قمرهایش :
رهپوزیرعنوان،سیاره و قمر هایش وسایه شوروی مینگارد:
«اردوی کوچک چل هزارنفری کشوربا جنگ افزارهای قدیمی به اردوی صد هزارنفری وقوای هوایی ده هزارنفری باجنگ افزارها تاحدودی مدرن، بدل شد.این اهرم،هم حضورمشاوران شوروی را فراهم ساخت وهم حضوراندیشه های مارکسباوری روسی را. پی آمد هایش را دردوکودتای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۸، به روشنی می توان دید.».
جناب رهپو!
به نظر عالمانه ء (!) شما،این که اردوی کوچک چهل هزارنفری کشوربه اردوی مجهز، مدرن صد هزار نفری مبدل شد،عیبش درکجاست؟ ندانستم حضورمشاورین شوروی چه ربطی به حضور اندیشه های مارکسباوری روسی داشت؟ به جای مشاورین روسی بربنیادعقل کُل شما،کی هابایدافسران وپرسونل مسلکی ماراآموزش میدادند؟ تصور نمیکنیدهزارویک دلیل دیگراز صفحه حافظه ء شما درمورد عوامل پیروزی دوکودتای ذکر شده زدوده شده باشد؟ تصورنمیکنیداردوی کشوربه جای کمک ازجانب شوروی،توسط هرکشوری اگرتمویل میگردید، آیاوطن ما،ازکودتاوکودتا بازی رهیده بود؟آیانمیدانیدکه رژیم شاهی پیوسته وباربار،ازامریکا،کشورهای غرب وناتو تقاضای کمک های اقتصادی و تجهیزاردو رانمود، ولی هر بارباشرایط اسارتبارترنسبت به روس ودعوت به شرکت درپیمان های نظامی منطقوی زیرچترحمایت ناتو، انجامید و رژیم همیشه با دست خالی و مایوسیت از نزد آنها بر گشت؟ چه خیال خام و باطلی.
رهپو می نویسد: «اندیشه بیگانه یی که اززمین وحال ووضع دیگری برخاسته ودچارهزارکژراهه ها شده بود،با نیت واردکردن دگرگونی دراین جا نازل شد.پیشینهٔ این مساله را چنین می توان دید: اتحاد شوروی با ساختارکمینترن ازهمان سال های اولی ایجادش در۱۹۱۷، توجه جدی به گسترش نفوذ به افغانستان نمود. نمونه اش در بالا یاد شده است.»
جناب رهپو!
من ندانستم اندیشه چه بیگانگی دارد؟اگراندیشه مربوط به انسانست، پس بیگانگی آن در چه است؟ کدام اندیشه وطنی که کارساز درد های عقب ماندگی طایفه یی وقبیلوی ما میشد،دران زمان وجود داشت؟ بیایید بگوییم: مرگ به سازمان ملل متحد که اندیشه بیگانه ء «بنی آدم اعضای یک پیکرند» را در سرلوحه ء شعار خویش قرارداد.زیرا این اندیشه برای آنها بیگانه است. چه کوتاه فکری ابلهانه یی برای کسی که :
فلک را سقف میشگافد؛ ولی اندیشه را بیگانه میداند؟
مگرآن اندیشه های آقای محمودطرزی که ژورنالیزم، روشنگری و مدرنیزم،قانون به جای شریعت،سیکیولاریزم ، دوستی با کشور شورا ها،«فارسی افغانی!» و غیره را ازترکیه و سوریه ، روسیه و اقصای جهان به کشور مان آوردو ملا های دیوبندی را شوراند، بیگانه نبودند؟ بیایید که برسایه طرزی بزرگ با پیروی ازکُنش های شما، سنگ های وزمین سنتی افغانی بکوبیم! ندانستم هزارکژراهه آن اندیشه کدام بود؟کژاندیشیدن،کوتاه اندیشیدن،بداندیشیدن توسط افراد،گژاندیشی ؛اندیشه نیست؟ جناب رهپو کوته فکرانه ازکمینترن یادکردند.کمینترن فشرده Communistichesky Internationalاست. یعنی اتحادیه ی بین المللی کمونیستان به سال ۱۹۱۹تا ۱۹۴۳به فعالیت خود ادامه داد که چرخش بزرگی در فعالیت نیرو های نا منسجم انقلابی ، کمونیستی و بین المللی به وجود آورد. این کنگره تجارب بزرگ و گرانبهایی را برای نهضت ها در کشور های آسیا،افریقا، امریکای لاتین و سایر کشور های نو به استقلال رسیده انتقال داد. کنگره ء هفتم کمینترن در پهلوی هزاران کارکرد بزرگ برای آزادی واستقلال خلق ها، مبارزه ء قهرمانانه یی را بر ضد فاشیسم در کشور های مختلف و منجمله جرمنی انجام داد.«بیماری کودکی و چپ روی در کمونیسم» اثر لنین ، رهنمای تیوریک درخشان برای آن بود که کار گنگره را از سکتاریزم و امراض خرده بورژوازی ، توهم و خیال پردازی رهپویی، برحذر داشت. خلاصه کمینترن،خلاف ادعاهای واهی جناب رهپو،هرگز با شیوه های جبر وفشارویا دیکتاتوری برای کشورهای جهان سوم، حزب کمونیستی نساخت.لنین در۲۹ سال حیات کمینترن حضور نداشت.
رهپو ادامه میدهد: «این عقده ها ونیازهای متراکم شده وسرکوب شده، آن گاهی که فضای سیاسی دردههٔ مردم سالاری، سال های ۱۹۶۰، باز گردید در وجود ح.د.خ. ا. و بعد ظهور شاخه های دیگر چپ، انفجارپرُسرو صدایی را به میان آورد. درهمین دهه درسمت دیگر، اندیشه های اسلام سیاسی ـ نی سنتی ـ که در وجود گروه اخوان المسلمین و شاخه های دیگرش تبلور یافته بودند، جامعه درس خواندهٔ کشور را به دو قطب چپ و راست تقسیم نمود. دراین میان نبود وحضور دیدگاه های مردمسالاروآزادیخواه،زمینه را برای ترکتازی نیروهای هواداردیدگاه های مارکس باور روسی واخوان المسلمین، که ازدرونش جنبش های بنیادگرای اسلامی و گروه های رنگارنگ چپ، ظهور نمودند، فراهم و مساعد ساخت.»
اقای رهپو! از کدام عقده می حرفید؟ اگر آزادیخواهی، مبارزه بر ضد استبداد شیوه ء تولید آسیایی، مبارزه برای حق و عدالت خواهی واعتراض های مدنی ح د خ ا وسایر نیرو های چپ ،در شرایط اپوزیسیون بر ضد نیرو های اهریمنی تاریک اندیش و عقبگرا،عقده بود ، بگذار رهروان راستین آن برهه تاریخی مبارزه ء دشوار که روشنگران آن را با خطر جان متقبل شده بودند از دید تنگ افکارعقده مند شما ، عقده باشد. ح د خ ا، بنا بر ضرورت زمان، ادامهء مبارزات روشنگرانهء صدها وهزاران قربانی دهه های پیشین خود شکل گرفت. درین جای شک نیست که حزب، ازتجارب جنبش های آزادیخواهی منطقه و بین المللی با تکیه برنیروی همسایه ء شمالی و زیر تاثیر آن اندیشه ها،راه خویش را سوسیالیزم و الگوی روسی برگزید، ولی هدفش ماجراجویی، کودتا و خونریزی نبود.حزب در برنامه اش نامی از سوسیالیزم نبرد. حزب به مبارزه ء آرام و مدنی خویش ادامه میداد.حزب با براه انداختن تظاهرات مسالمت آمیز، مبارزه ء پارلمانی،کار بزرگ روشنگرانه و تبلیغی و تربیتی را میان قشر جوان و مردم براه انداخت. در کمترین مدت ، این حزب در تاریخ جنبش چپ به یکی از با انظباط ترین و نیرومند ترین ستاد آگاهان سیاسی و نخبگان کشور مبدل شد.آیا شما شمه یی از کارکردهاو قربانی های یک نسل جسورانقلابی آن روزگاران را درین نقد گونه ی سراپا فانتیزی بیان کردید؟ آقای رهپو باید میدانست که بیشترین اعضای کنگره ی ح د خ ا از روسیه نه بلکه با الهام از کمونیست های هند و پاکستان و امریکا به« مارکس باوری روسی!» گرویدند.
رهپو بازهم مینویسد: «فضای آزاد ومردمسالار، زمینه ساز شکل گیری گروه های سیاسی آن گونه که یاد نمودم، با آغاز دههٔ شصت سدهٔ بیست عیسایی، دگرگونی ژرفی با اعلام قانون اساسی نو،خورشید آزادی از پس ابر های تیرهٔ استبداد که یک دههٔ تمام برتاروپودجامعه چنگ افگنده بود، بیرون شد. درب زندان ها باز گردید و فضای نوی برای تنفس سیاسی فراهم آورده شد.»
جناب رهپو! درین جای شک نیست که دولت وقت زیر تاثیر فشارهای ملل متحد،کشور های خارجی وصدای اعتراض نیرو های داخلی، پرابلم های درونی و رقابت های خاندان شاهی و ده ها عامل های دیگر، وادار به رشته یی ازعقبگرد ها واعلان آزادی بیان شد. چگونه آن زمان را مردمسالارمی نامید؟ آیا مفهوم دموکراسی را میدانید؟قانون اساسی۱۹۶۴ و ماده ء بیست چهارم آنرا خوانده ایٔد؟ ازکدام دموکراسی و کدام خورشید آزادی میگویید؟ احزاب اجازه ی فعالیت داشتند؟ شاه مطلق ا لعنان نبود؟ شوراو قضاو حکومت، بدون اجازه ی مقامات ،اندک ترین تصمیم گرفته میتوانستند؟ انسان کشور ما به آزادی درونی، وجدانی،فرهنگیو بلاخره خود آگاهی که ریشه اش اقتصادیست رسیده بود؟ انتخابات پارلمانی دموکراتیک و عادلانه و بی غش بود؟ مگراین آزادی ها صرف یک نام نبود؟ کدام جنبش مردمی و آزادیخواه را از سیاره ی دیگر می آوردیم تا حس عطش رهپو رادرین عصر انقلاب انترنتی، گلوبالیزم، جهانی شدن بیشترسرمایه ،عصر انفارمشن ها و کمونیکیشن ها، فرو می نشاند وبدون اتکا به شوروی در برابر غول سرمایه، ارتجاع سیاه منطقه، نیرو های طاغوتی اخوانی و مرتجع وطنی ،اژدهای خون آشام توطیه های رژیم مطلق العنان شاهی به ظاهر مشروطه و به گفته ی شما مردمسالار! ؛تاب مقاومت می آورد؟
ادامه دارد