کتاب “افغانستان در عقب پردۀ دود” نویسنده کتاب:دی.آر. گویال ژورنالیست ، نویسنده وفعال سیاسی برگردان: رفیق عارف عرفان D.R Goyal Indian journalist, writer and political activist Afghanistan Behind the Smoke Screen

پیگفتار

این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث “انقلابی ” افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل “پژوهشی” وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با سالروز جاویدانگی زنده یاد ببرک کارمل،سابق منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ورییس جمهورپیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان ، اتفاق افتید، این فرصت دست داد تا بدین مناسبت -علی العجاله – “فصل دهم “کتاب راکه درخصوص زندگی ومبارزات سیاسی ، فقید ببرک کارمل نگارش یافته است ، برگردانی نمایم .با توجه به جوهرو درونمایه پرباروریالستیک این اثرسترگ ،که با آمیزه های خیراندیشانۀ دوستان تاریخی مردم افغانستان یعنی نویسندگان ودوستان واقعی و واقعیتگرای “هندی” ما  ،نگارش یافته است ، سعی خواهم نمود تا دربرگردانی کامل آن، اززبان انگلیسی به زبان فارسی ،درفرصت های لازم مبادرت جسته ومحتویات پرباراین اثرراکه ناگفته های فراوانی پیرامون واقعیات جریانهای “انقلابی ” افغانستان وخدمات ارزشمند وآرمان های عالی وانسانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورژیم جمهوری دموکراتیک  افغانستان، تحت زعامت فقید ببرک کارمل را دردل دارد، ترجمه وبرای خوانندگان عزیزوگرامی عرضه نمایم ؛

با تقدیروتشکرشایسته وبایسته ازنویسنده این کتاب جناب ”گویال “که با همه احساس وقلب مهرآگین خویش ،درجولانگاه آشنا قدم گذاشت وبا رسالت بزرگ وواقعی خویش از ” عقب پردۀ دود ” جریانات واقعی حوادث “انقلابی” را درافغانستان ومداخلات غرب ،ارتجاع عرب ،کشورهای منطقه وارتجاع داخلی را ،برای واژگونی نظام دموکراتیک، با درخشش خورشید حقیقت پرده برداری نموده واز زیرلایه های “دود” بیرون کشید وبا همه صداقت، تعهد وپیمان ژورنالیستی ،جریان اصلی حوادث سرزمین فلکزده وسیمای واقعی شخصیت های سیاسی آن را،درآیینۀ صفاوبطوربیباکانه به تصویرکشید؛

با تمنیات نیک ازمحترم “یاسین بیدار”،که درزمان تصدی اش به حیث نماینده آژانس خبررسانی باختردردهلی جدید ،با مشورت های خویش ،نویسنده رابرای دست یابی به کتوب فارسی،پیرامون این پژوهش ، یاری رسانید واز سوی دیگربا توجه به ارزشمند خوانی این اثر،با ،به نقد کشانیدن مسئولانه این نوشتار،انگیزه سازگشایش فصل گفتمان گردیده  وموجب شده است تا برخی نکات این نبشته بیش ازپیش وضاحت بخشیده شود؛

با سپاس های بیکران ازفرهیخته مرد فرزانه وقلم پردازحوزۀ سیاست ، تاریخ،ادب وفرهنگ کشور،محترم سترجنرال” محمد نبی عظیمی “که باهمه احساس وعطش شورانگیز،باشکیبایی بزرگ وهمیشه گی درویرایش نوشتار”مترجم” سهم دوستانه خویش را انجام داد؛

با تشکرات عمیق ازشخصیت مصلح و مدبر محترم “سیدحسن رشاد”که با اشتیاق تمام وطورپیگیر در،رد یابی وپیدایش این کتاب ارزشمند مساعدت نمود؛

با قدردانی ازمبارزنستوه ، محترم “خالد صدیق چرخی”  که با الهام ازکارنامه های قهرمانانۀ نیاکان خویش، با پیوند به تسلسل جنبش های دادخواهانه وانتقال این مشعل فروزان،برای نسل های بعدی، باروح آزاد منشانه ودین رسالت تاریخی ، برخی محتویات محدود کتاب”افغانستان درعقب پردۀ دود” را ،درخصوص شخصیت ومبارزات فقید” ببرک کارمل” ، درصفحات کتاب معروف تاریخی خویش بنام ( برگ چند ازنهفته های تاریخ درافغانستان ) منتشرۀ (1390)جلد اول،با همه بی ریائی و بطورواقعبینانه بیان داشته ونقش صادقانه و وطنپرستانه خویش را با همه امانت داری درین راستا به انجام رسانیده است؛

با سپاسهای قلبی ازمدیران محترم سایت های وزین انترنیتی چون سایت محبوب آریائی،بامداد،وطندار،سپیده دم ،مشعل وسایت “افغانستان نیویز”وفاروم پندار،همچنان کاربران عزیز،صفحات “فیس بوک” و”تویتر” که با قبول زحمات فراوان درانتشاراین نوشتار،با همه احساس وطنپرستانه همت گماشتند؛

وبا تشکرات وتمنیات قلبی ازخواننده گان عزیزومحترم که لحظات گرانبها وارزشمند خویش را برای خوانش این نبشته تخصیص دادند؛

با احترامات فایقه

محمدعارف عرفان

 

(بخش اول)

 

درباره مولف کتاب :

گویال(GOYAL) ،متولدسال (1929)درکشور هند، یک روشنفکرمتعهد وبطورهمزمان ، ژورنالیست ، نویسنده ،استاد وفعال سیاسی بوده ودرطبع وانتشار مطالب زیاد تاکنون همت جسته است.

« گویال » یکی ازآنجمله افرادیست که به کا « رسانه ای » بیشتربه حیث « وسیله ی» ، گفتمان راجع به پرابلم های ملی وبین المللی نگاه نموده تا محض ُبعد حرفه یی آن.او کار خویش را در (1946) دربخش رسانه یی آغازودرمقام « ویرایشگر » و سردبیرمجلات و رونامه ها ایفای وظیفه نموده است . درسال 1956، تحصیلات عالی خویش را دررشته  ژورنالیزم به اتمام رسانید ودرسالهای 1956ـ 1963در دانشگاه(Kirori Mal)دهلی،مشغول تدریس ادبیات زبان انگلیسی بود.درسال 1968،اوسردبیرمجله  « دموکراسی سیکولار » ودرسال(1966 )سردبیرمجله « جریان اصلی» بود.اومجلات ، جزوه ها ورساله های متعدی را بنشررسانیده است.

کتاب موجود که دارای ده فصل و(306) صفحه بوده برپایه پژوهش ها ومشاهدات نزدیک نویسنده درسالهای (1983) درجریان دوباربازدید ازافغانستان وتصویر برداری ازجریانات واقعی حوادث « انقلابی » درافغانستان صورت گرفته است. درجریان این پژوهش نویسنده احساس نمودکه : درافغا نستان  منظره دیگری نیزوجود داشته که مستلزم دقت بیشتراست. درجریان ملاقات با بخشی وسیعی ازطبقات اجتماعی،نویسنده دریافت که حمایت وسیع و گسترده یی مردمی ازحکومت تحت زعامت « ببرک کارمل » درافغانستان وجود داشته است. اماعمدتاً بوسیله دشمنان خارجی افغانستان، ازموجودیت قوای اتحاد شوروی به حیث یک «  بهانه » چون  « پرده  دود  » استفاده تبلیغاتی صورت می گرفت ، تا دسایس وتوطیه های خویش رابوسیله این تبلیغات دروغ وجدال برانگیز،بپوشانند.

چنین تبلیغات ازسوی مخالفین دولت که منافع خویش را درافغانستان ازدست داده، بوسیله ایالات متحده امریکا ومتحدین آن برای استقرارنظام طرفدارغرب درکشور،بکار می رفت.  

 

اهدا:

اهدا، به همه رفته گان،وجانباخته گان شجاع راه  انسان، که مکتب پرجلال وپرافتخار مبارزه را در راه عدالت،آزادی،دموکراسی وترقی اجتماعی ورها یی انسان دردمندجامعه مان ،تاسیس کردند.اهدا ،به آنانی که ،باهمه پیمان وتعهد,جسارت وپایمردی ،درین قافله همگام وهمسفرشده واین مشعل تابان، این ودیعه سترگ واین میراث کبیروشایسته راکه ازچشمه ساران جنبش مشروطیت درافغانستان،به جریان افتیده است ،تا آخرین ایستگاه حیات شان منتقل وبرایی نسل های بعدی به امانت میگذارند!

(برگردان )

فصل دهم

ببرک کارمل:

درهرگونه مطالعاتی راجع به افغانستان معاصر، باید اسم ببرک کارمل به مثابه  سرآغازوختم کلام به کاربرده شود. درحقیقت این ببرک کارمل بود که وسایل تحقق جنبش انقلابی را در افغانستان مساعد ساخت وباردیگر این ببرک کارمل بود که جنبش انقلابی را ازویرانگری های خاینانه حفیظ الله امین نجات داد وامروزکشور تحت رهبری ببرک کارمل،راه پیشرفت خویش را طی مینماید.هرچند کرکترستیک وشخصیت وی نمیتواندبسیارنمایان باشد؛ اما سطح نفوذ و تاثیرگذاری او نهایت چشمگیر است . زمانی که مردم میخواهند تا در راه حقوق دموکراتیک وبیداری ملی شان مبارزه نمایند ، به طوراجتناب ناپذیرنام ببرک کارمل دراین عرصه ظهور مینماید. هرچند،وی در اواسط زنده گی سنین پنجاه عمرخویش قراردارد ، اما روابط او با جهان سیاست طی سه ونیم دهه درافغانستان ، بسیارعمیق وآگاهی دهنده بوده است.

شاید این یگانه شخصیتی باشد که درعصرخویش درمیان سیاست مداران افغانستان، درمرحله خفقان آورمبارزه واقتضای قربانی های سیاسی درمراحل پرمخاطره، ایستاده گی نموده واز انجام مبارزه عقب نشینی ننموده باشد. وطنپرستی ، اهداف صادقانه ، مردم دوستی ووفاداری او درراه این آرمان ها هرگزدرلای ابرشک وتردید فرونرفته است. البته درکشوری که فتنه ودسیسه « دربار » دردستور روز قرارداشته وسیاست مداران کشورهرازگاهی به آن دچار گردیده اند.

کارمل هرگز ازروابط وموقعیت زنده گی فامیلی خویش برای پیشرفت خویش استفاده نبرده وهیچگاهی ازجولانگاه قربانیهای سیاسی خویش درمباحثات خود برای قبول نظریاتش سود نجسته است.

تواضع وفروتنی ببرک کارمل، سیمای وی را به حیث مُدل سیاسی درخشش داده است. بسیاری چهره های سیاسی درافغانستان ازوی به حیث عالیترین آموزگارسیاسی یادمینمایند. وی به حیث یک سخنران ، توده ها را نه درسخنان عوامفریبانه بل دریک تحلیل منطقی اوضاع و حیات جامعه به جنبش می آورد. به حیث یک نویسنده، قلمش به طورچالش ناپذیر زنده گی اجتماعی وراه پیشرفت آنرا به تصویرمیکشد. به حیث یک سازمانده ، قادراست تا تفاوت های سیاسی را مرتفع ساخته وآنراهماهنگ نموده واختلافات سیاسی را بطورصادقانه وجای که سوال مهم وپرنسیپیال مطرح است بدون کامپرومایزمرتفع گرداند. با لاترازهمه وی به حیث انسانی معروف است که  وجودش ازکینه ورزی وبدخواهی مبرا بوده ومشتاق آنست تا همه تدابیر ضروری را انجام داده تا جامعه را تنویربخشیده وبه سوی رفاه همگانی سمت وسو بخشد.

هرگاه درینجا قراراست تا ازشخصی به نام موسس وبنیادگذاریگانه حزب سیاسی در تاریخ افغانستان یاد شود، وی ببرک کارمل است واماهنوزخود او دراین عرصه  فروتن,بی ادعا وبی سروصدا میباشد.

کسانی که دراین چند سال اخیر،وی(کارمل) را ملاقات نموده اند با توجه به طبیعت، شخصیت ، ملایمت ومعاشرت وی، بادرنظرداشت سطح علمیتش درپیرامون جامعه وجهان سیاست و دسترسی واطمینانش نسبت به انکشافات تاریخی وضروریات افغانستان معاصر، تحت تاثیر قرارگرفته اند.

درحقیقت اعتمادی که برای پیروزی جنبش انقلابی درافغانستان بوجودآمد درشخصیت وی تجلی یافت وبرخی این شگردها به وسیله کسانی که وی راملاقات مینمایند قابل درک است. چیزی که بیشتر مردم را تحت تاثیرقرارمیدهد عبارت ازبحث جریانت به طورشفاف وواقعیات اجتناب ناپذیروهزاران مشکل حکومت وازجمله ظهورانقلابیون جوان وکم تجربه که قدرت سیاسی را درکشورتصاحب نمودند، میباشد.

درکلام وی نه گزافه گویی ونه لاف زنی مشهود است . نه این تلاش وجود دارد تا هم سخن خویش را تحت تاثیردرآورده ویا اورا تهدید نماید، بل با چشمان مشتاقانه خویش درجستجوی آن است تا احساسات وافکارهمسخنان خویش را بخواند تا ایشان بپندارند که وی آن ها را داخل جریان گفتمان نموده است. بنابراین شما حس نمی کنید تا کدام سطح آنرا درک ومثل ایشان فکر نمایید .حتی زمانی که شما درین بحث با وی توافق هم ننمایید، با آن هم نسبت به صداقت و خلوص نیت وی نسبت به خود، شک نمی کنید.

برای من چنین فرصتی دست نیافته است تا ببرک کارمل را ازنزدیک ملاقات نمایم, نظریات من در مورد وی برپایه تماشای اووشنیدن سخنرانی اش درمراسم رسمی پنجمین سالروز انقلاب، البته جایی که وی برای جمیعت بزرگ شهریان کابل سخرانی مینمود وبا لاتر ازهمه صحبت هایی که در جریان دوبار بازدید خویش از افغانستان دراوایل سال های 1983با جمعی کثیری از شهریان شهرکابل درسرک ها وبازارهای کابل داشتم ، استواراست .البته شهریان شهرکابل وی را مانند یکی از افراد خویش ومثل عضوفامیل شان دوست دارند. آن ها پیوسته اِنچ به اِنچ رشد سیاسی وی را به حیث رهبرسیاسی شاهد بوده اند. 

 محبت ودوستی واعتماد شهریان کابل نسبت به ببرک کارمل زمانی به نمایش گذاشته شد که در زمان تهدید وتوطیه نظام استبدادی سلطنتی وی را کراراً درجریان هرانتخاباتی که بعد از سال 1965برگذارشد به پارلمان فرستادند. البته آوانی که وی در عرصه انتخابات سیاسی گام گذاشت . اما با حفظ این عهد واعتماد او ورفقایش نتوانستند تا ازعمل شیطنت آمیز تروریستی حفیظ الله امین ، کسی که کارمل را مانع بزرگ درراه تحقق خوابهای خویش برای رهبریت چالش ناپذیرافغانستان تلقی مینمود ، رهایی یابند.

شاید این نگرش در سایرگوشه وکنارکشوردقیق باشد ، مگرمردمان کابل این احساس را تبارز داده اند که کارمل هرگزاشتباه نمی کند . کابلی ها میگویند: « ما ، برای مدت بیش ازسه دهه به او گوش داده ایم .آنهامیگویند : وی هرگز درسخنرانی های خویش دروغ نگفته است و صحت پیشبینی های وی به طور اجتناب ناپذیرتثبیت شده است. » بنابراین با شنیدن صحبت مردمان کابل ، یک بیتی را که به زبان اردو سرایده شده است  به خاطرآوردم :


وہ مسائل تصوف، وہ تیرا بیان غالب
تجھے ہم “ولی” سمجھتے، جو نہ بادہ خوار ہوتا

Woh massail-etasawwuf, who tera bayan ghalib

Tithe hum wail samaihte, Jo an bada-khwar hota

یعنی :«  به طریقی که شما پرابلم های فلسفی را تحلیل نموده وآنرا به شیوه مطبوع ودلپسند بیان میدارید ، برای ما این احساس دست می دهد که شما “ولی “هستید. اما، زمانی چنین می پنداریم که شما باده نوش نباشید.»   آری ! البته کارمل چنین فردی نیست وبه وسیله هیچکسی چنین اتهام میگساری به وی نسبت داده نشده است, وی انسان عالی در نحوه دیگریست. وی پیرواندیشه های انقلابیست ,با توجه به عمق اعتقادات مذهبی مردم ، وی خوش ندارد و هرگز نمیخواهد تادرکسوت« ولایت» ظاهرشود .در واقع سطح شدید تواضع وفروتنی وی وتاکیدات اوبرای تمرکزمردم درخصوص پرابلم های اساسی وتحقق آن ، مشکلات جدی دیگری را برای ناظران اوضاع افغانستان ایجاد نموده است .این جا چیزی به نام شرح زنده گی وی به طبع نرسیده است .دشوار است تا تفصیلاتی راجع به زنده گی خصوصی اوحاصل گردد.

همه آنچه راجع به نوشتارها وسخنرانی های وی قابل دسترس است، به صورت کُل در قالب سیاسی فرمولبندی شده است که شدیداً زنده گی خصوصی وشخصی وی را ازآن مجزامینماید.

بر حسب اطلاعات حاصله، وی مخالف نصب « پورتریت»ها وفوتوهای خویش دردفاتردولتی وعمارات بود، مگربیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وشورای وزیران جمهوری دموکراتیک افغانستان نه تنها برای ضروریات آیین وتشریفات معمول،  بل به خاطر الهام بخشیدن اعتماد مردم وتقویت آن این فیصله را تحمیل مینمودند.

در چهارمین بهارسالروزانقلاب ثوردراپریل 1982، شورای انقلابی عالیترین«  نشان »  دولتی (خورشید آزادی ) را برای وی اعطا نمود که اعطای این جایزه عالی، مبین خدمات وی برای مردم ومیهنش میباشد.سخنرانی نوراحمد نور(نزدیکترین همرزم اش، هنگام اهدا این جایزه در ضمایم این کتاب درج میباشد)  که با کاربرد کلمات پرهیجان و احسا س برانگیز ابراز شده ، همچنان بازگوکننده دلیری ، شکیبایی ، تقواوپرهیزگاری وی میباشد.

 بدینترتیب در تمام اسناد متعددی که برمیخوریم ,شما تنها نوشته های مردمش را می بینید که از دلسوزی ومحبت وعدم زنده گی مرفه وی  حکایت داشته که بدون شک وی دارای چنین فضایل انسانی میباشد.

یکی ازمنابع بزرگی که درک شخصیت وی ومسایل مربوط به«  انقلاب » را فراهم میساخت، در یک حادثه تراژید که به وسیله حفیظ الله امین طراحی شده بود نابود شد که حتی نسل های بعدی بروی (امین ) لعنت خواهند فرستاد.

 ببرک کارمل عادت داشت تا هرسال ، حوادث سیاسی جهان وافغانستان را ارزیابی نموده و بدینوسله، وی یک کتاب دستنویس را تکمیل نمود. طوری که از طریق اناهیتا راتب زاد، آگاه شدم ، این کتاب حاوی تحلیل های بزرگ علمی پیرامون حوادث موجود و گذشته کشوربود.  اناهیتا راتب زاد همچنان یاد داشت های دست نویسی که درمباحثات آن صدها گروپ از جمله ببرک کارمل سهم گرفته بود، آماده ساخته بود که همه این آثارمیتوانست پیرامون شخصیت ببرک کامل ومیهنش افغانستان مطالب غنی ای ارایه نمایند. تمامی این مواد در هنگام تبعید ببرک کارمل وهمفکرانش درجون 1978 درمنزلی درکابل جا بجا شدند، طوری که اکنون ما می پنداریم این بخشی از یک دسیسه بود که به وسیله حفیظ الله امین طراحی شده بود.

اما دریغا که با آتش کشیدن خانه مورد نظربه وسیله افراد امین ، این تراژیدی تحقق یافت و تمامی آن آثار قیمت بها به کتله از خاکستر مبدل شدند.

معهذا ، فروتنی وشکیبائی وی بخشی از شخصیت او را تشکیل ووی را به انسان خارق العاده مبدل نموده است .اما اساسآ محیط پرورش وی موجب زدایش خود ستایی وخود پرستی اوشد. درجوامع عقب مانده جایی که افراد برجسته چانس این را دارند که درجایگاهی قرارگرفته و توجه سالارها وشاهان را به خود معطوف دارند وجایی که شجاعت ودلاوری انسان میوه های تاریخی را در زمان قدرت وتوانگری بارآورده است، تمایلاتش برای حرکت به سوی مرکزآن صحنه بسیارطبیعیست .

در این میان سیاست مداران وچهره های ملی مانند غلام محمد غبار وداکتر محمودی که ببرک کارمل درپهلوی آنان رشد نمود، نیزشخصیت های ممتازی بودند. کارمل حتی به صورت قاطع در برابر حفیظ الله امین ونورمحمد تره کی وآنهایی که عادتاً به بیان « شخصی»  سخن می گفتند،مقابله وایستاده گی می نمود. کارمل به صورت هوشییارانه شخصیت سیاسی خویش را پرورش میداد ، زیرا ممکن وی درک نموده بود که مردم افغانستان اکثرآ بیسواد وموهوم پرست بوده ومتمایل اند تا مردان برجسته جهان را ستایش نمایند، لذا طرح افگنی پیرامون ساختمان « کیش شخصیت » ممکن سیاست هایی را که وی درجستجوی هدایت اش بود در زیرسایه افگند.

وی میخواست تا هموطنانش به صورت مردمان حقیقی وآزاد رشد نمایند، نه به صورت « گوسفند » که بوسیله شبان براه میافتند. بنابراین وی آرزو داشت تا این قدرت را دروجود مردمش برای تفکروتصامیم آزاد برانگیزد. لذا وی مایل بود تا روح پرسش انگیزوتشنه گی علمی را دروجود مردمش – با شخصیت کاریزماتیک که داشت – تاکید مینمود. تاثیرات افکارمارکسیستی شاید دلیل دیگری میبود برای برازنده گی « شخصیت » وی .

 کارمل بعد ازجنگ دوم جهانی به صورت فوری  با ادبیات مارکسیستی آشنا شد، البته زمانی که تاثیرات امراض « اگوتیسم  » وخود پسندی درتحولات انقلابی به مشاهده میرسید.

در اواخرسالهای پنجاه، زمانی که وی مارکسیسم رامشق وتمرین مینمود، مبارزات علیه « کیش شخصیت » در قلمرومارکسیسم درسراسرجهان وبا لاترازهمه دراتحاد شوروی به طغیان آمده بود. کارمل به حیث مرد حساس ، بذرتنفرخویش راعلیه مظاهر« کیش شخصیت »  بیفشاند,به خاطری که مارکسیزمی را که وی فرا گرفته بود، مبرا ازهردو گرایش«  ماوییسم » و « استالینسم » بود.

دست یافتن به « شخصیت » به معنای خودستایی وکناره گزینی از رسالت اجتماعی نیست،  بل که ضربان پرحرارت قلبی است که درقالب تحلیل علمی به تمامی درد وبد بختی عمیق انسانها پاسخ میگوید. یکی ازمظاهرعالی شخصیت دلسوزانه کارمل میتواند در« پرورشگاه وطن  » تجلی یابد.البته موسسه یی که در آن درنتیجه تداوم نبرد « مجاهدین» ، اطفال یتیم وبی سرپرست شده مورد مواظبت قرارمی گیرند . تعدادی ازفامیل ها به وسیله مجاهدین ویران ومتلاشی شده اند، برخی از آنها که توانایی فزیکی رزمیدن را دارند – شامل مرد وزن- مجبور ساخته شده اند تا اطفال خویش را ترک نموده وبه پروسه جهاد بپیوندند ویا این که در صورت رَد این درخواست، به کام مرگ کشانیده شوند. به هرصورت ، در بسیاری حالات اطفال بگونه بی سرپرست وطورتنها وبسیاری آنهادر معرض هلاکت قرارگرفتند.اما ببرک کارمل ، همزمان با حصول قدرت دولتی در مورد این پرابلم توجه نموده ومصمم شد تا دولت در مورد مراقبت، حفاظت وپرستاری این نسل بیگناه ، باید تدابیر لازم اتخاذ نماید.بنابراین خانمش (محبوبه کارمل) این مسوولیت را شخصآ بدوش گرفت تا برای تاسیس وسازماندهی  این موسسه ، جا یی که ایشان بتوانند برای اطفال وطن که از دید افغانستان انقلابی حق هر شهروند افغان است ، آسایش وحفاظت تامین نماید.

هیچ یکی از بازدید کننده گان«  پروشگاه  » با توجه به مناظرغم انگیزآن که زنده گی انسانها را به نمایش می کشد ، بدون جریحه دارشدن احساسات شان برنمی گردند. اطفال درآنجا یا به وسیله نیروهای امنیتی یا فعالین حزبی ویاهم نجات یافته گان حوادث وهمسایه ها در پرورشگاه انتقال می یابند. در آنجا اطفالی میان سنین ششماه  تا  ده سال,قرار دارند که در صورت واگذاری حالت بی سرپرستی ومواظبت دولت یا آنها به کام مرگ فرستاده میشدند ویا هم به عناصرجنایتکار جامعه مبدل می گردیدند.اما حا لا با ایشان مثل شهروند جامعه برخورد شده وایشان از سلامتی روحی وجسمی برخوردارهستند.

مادران وخانم های دیگری که اطفال به دنیا می آورند، همچنان اطفال شان درمراکز کورسهای آموزشی وحرفه یی که به وسیله « سازمان دموکراتیک زنان  » مدیریت میشود، شامل میشوند ، البته آنها پیوسته مورد مساعدت قرارگرفته تا به پاهای خود استاد شوند.این گونه موسسات درمناطق مختلف کشوربنا یافته وبنا برآن هیچ طفل به شیوه بدبخت وبدون مواظبت باقی گذاشته نمی شوند.

من مرکزاصلی این موسسات را درکابل مشاهده نمودم,ا لبته آن کاملآ با موسسات دیگری  مانند « دارالا یتام » که تحت مکلفیت های مذهبی پیشبرده میشوند، وسیعآ متفاوت بود.این موسسه کاملآ با وسایل لازم مجهز بوده ومانند شیرخوارگاه ها وکودکستان ها ومکاتب ابتداییه با استندرد های عالی درهمه جا فعالیت مینمایند. اتاق ها بطور درست گرم ، تخت خواب ها ، لباس ها ولوازم خواب پاک واطفال همه مرتب وپاکیزه ، درآنجا ترتیبات اسباب بازی برای کودکان ووسایل « گیم »  برای نوجوانان فراهم شده است .اطفال مورد مساعدت قرارمی گیرند تاازآسیب های فزیکی وروانی که قبلا به آن دچارشده بودند بیرون آمده واجتماع بشاش وشخصیت های رسالتمند رادر جامعه عرضه نمایند.آنها هرگز تصور نمیکنند که افراد  « فراموش شده  » اجتماع خودبوده وبدون توجه وحفاظت جامعه به صورت بی پناه رها شده باشند.

من با مدیر این موسسه به نام « محبوبه زهین  »  ویکی ازمعلمین  آن جا به نام زهره ملاقات نمودم , آ نها کارها ووظایف داوطلبانه را به دوش گرفته بودند,البته برای آنها مثل سایرین معاش پرداخت میشد,اما ایفای وظایف دراین گونه موسساتی که اطفال آن  با روان های فروریخته وکوبیده شده مورد مواظبت جدی قرار داده شوند به وقف وهمدردی نهایت دلسوزانه نیازمند میباشد. هردو خانم جوان یک رسالت اصلی وحقیقی برای اجرای وظایف خود داشتند. تمام مشغولیت وگرفتاری آنها معطوف بر درک کامل نیازمندی های هرطفل استواربود.

من عمیقا نسبت به حکایات راجع به سرنوشت طفلی که برایم صورت گرفت مت ثرشدم : یکی از اطفال پنج ساله که تمامی اعضای فامیلش در برابر چشمانش به قتل رسیده بودند با اعصاب آشفته ودیوانه وار به « پرورشگاه  » آمد ، او دندان های خود را پیوسته باهم می سایید، مشت های خود را گره می کرد وفریاد میکشید:«  من می کُشم ، من می کُشم، من همه  آنها را می کُشم!  » این حادثه شرارت انگیز عمیقآ روح وی را کوفته بود, معلمین باید محتاطانه روح وی را التیام میبخشیدند واین مدت شش ماه را دربرگرفت تا این طفل به حالت عادی برگشت.

این البته سوالی نیست تا راجع به یک طفل دلالت نماید.مهمترین عنصر درطرز دیدگاه ونگاه آن بر افراد بدبخت نهفته است . مهمترازهمه حتی اطفالی که عناصر مخالف دولت را مساعدت مینمودند، از چنین امتیازات برخوردار بوده وبا ایشان چنین رفتارصورت می گرفت .

اگر این سوال را از آنها (معلمین ) نماییم  که « چرا والدین گنهکار ازاطفال شان عیادت نمایند ؟ » آنها با طرح چنین سوال  میگویند : «  این یکی از دیدگاه ها واهداف انقلابی ماست که نباید جو کینه وانتقام بر قضاوت های ما ابر بگستراند وبرای” گذشته” اجازه ندهیم که” آینده” را به دارآویزد».

برای اینکه درک نمایی که کدام شخص به طور اصلی مسوول ایجاد چنین انگیزش وتحرکات بوده واین افکار ونظریات سالم را پرورش میدهد، این غریزه طبیعی وهمگانی همه افرادی است که دراین سیستم کار مینمایند . مگرجریاناتی که در بالا از آن نام برده شد، فرصت آنرا نیافته است تا دراهرم مسایل راه یافته و قصه های ببرک کارمل برای جهانیان گفته شوند. در حال حاضر اینجا تکه پاره های اجمالی که ازگفتمان وملاقات ها از مردمان، همقطاران ودوستان ببرک کارمل حاصل شده است، جمعبندی گردیده اند، افسانه های مبارزات وی ودستاورد های مبارزات قهرمانانه اولایق آنست تا باجامعترین وشایسته ترین وجه به نمایش کشیده شود.اما برای آنها باید صبر نمود!

(بخش دوم)

فصل دهم:

مراحل طفولیت وتاریخچۀ فامیلی ببرک کارمل

ببرک کارمل درمحلۀکوچک زراعتی ورهایشی “کمری” نزدیک کابل دریک روزسرنوشت ساز، در جنوری سال( 1929),هنگامی که” امیرحبیب الله کلکانی” به حمایت هند بریتانیوی(1*) آخرین ضربات خویش را برحکومت “امان الله” خان فرود می آورد، دیده به جهان گشود.

تلاشهای یک دهۀمردثابت قدم وملیگرا(شاه امان الله) که خواست جامعۀ افغانی را مدرنیته ،بیدارومستقل بسازد در نتیجۀخیانت ودسایس بریتانیا به پایان تراژیدی خویش نزدیک میشد.

در قضایایی اینچنین معمول ,قصه های زنده گی افراد دربیان چنین مطالب،مرتبط بنظرنمی رسد ؛امادرخصوص پیش زمینه های زنده گی کارمل که تاثیرات این رویداد ها برآن ها نهایت برجسته است، نمیتواند نادیده انگاشته شود.

درکشوری مانند افغانستان، جایی که  ترم”مدرن”مفهوم انتقال وفرستادن علم ومعرفت را بیان می دارد،  با روایت شفاهی به صورت دقیق بازتاب نمی یابد.

قصه های حوادث بزرگ ، مثل شکست ، خلع وعزیمت” امان الله”مستلزم آنست تا برای ایجاد نفوذ وتائثیرات عمیق دراذهان حساسیت انگیز اطفال نسل به نسل انتقال یابند.” ببرک “جوان ،ممکن در باره آن حوادث چیزهایی شنیده باشد. وی باید موضوعاتی مربوط به خیانت کشوربریتانیا درهند بریتانیوی درخصوص ممانعت این کشور درجهت انتقال وسایل ، مهمات وتجهیزات نظامی از طریق هند که امان الله از اروپاخریده بود از یکسو(*2) واز سوی دیگرحمایت  دوامدارواستواراتحاد شوروی از حکومت امان الله را تا آخرین روزحیات آن نظام شنیده باشد.

قصه های مربوط به سفیر روسیه دررابطه به مساعدت سربازان مجروح” امان الله “وفرستادن جراح به وسیله سفارت بریتانیا درخصوص درمان جراحات “حبیب الله کلکانی” به حیث قصه های آن روزگاران باید به سمع “ببرک کارمل” به وسیلۀ بسیاری مردمان کابل البته کسانی که در منزل ایشان درقلعۀ “محمدهاشم خان “سرمیزدند ، رسیده باشد.

اینجا قضایای دیگری نیزموجود است که این حدس وگمان را استحکام میبخشد.مناسبات نه چندان دور”فاروق جان” تلگرافی کسیکه درمیان انقلابیونی که تلاش نمودند تا روح، امان الله را حتی بعد از سقوط اش زنده نگهدارند، باعث آن شد تا “کارمل” جوان را به انسان برجسته مبدل نماید.”فاروق جان” دراواخرسال(1929 )، زمانی که نادرشاه براریکه سلطنت تکیه زد، بنابرجرم این که تلاش نمودتا به وسیله رساله ها و ورقه های آگاهی ، روزگاران دوره امانی رابه خاطر مردم آورده وسقوط آن را” بدبختی” مردم ارزیابی نموده واظهارمی نمود که راه امان الله هرگزفراموش ومتروک نخواهدگشت ، دستگیرشد .

فاروق جان درزندان” دهمزنگ “افگنده شد و”کارمل” ازطرف فامیل خویش موظف ساخته شد تا پیوسته ازوی از”کاکای “خویش عیادت بعمل آورده وبرایش لباس ووسایل ضروری دیگررا که از طریق مقامات مسئوول این جوازاتخاذ شده بود، ازبیرون آماده نماید.این “کاکا” درچشمان روشنفکران جامعه وافغانان آزادی دوست به مثابه یک قهرمان ، تجسم داشت.

کارمل باید طبیعتآ تحت تاثیر جسارت وطنپرستانه وروح سرکش وشجاعانه اوقرارمیگرفت. “کاکا” وهمزنجیران زندان وی همچنان شایدقصه های مربوط به “امان الله  “رابرای تاثیرگذاری وکاربرد نفوذ براو وهمچنان شرح ارزش های معنوی ، به زندان کشیدن ها وشکنجه ها رابازگونموده باشند.

همۀ این عوامل تاثیرگذار، شخصیت کارمل را به حیث “کودک ” دارای افکارجدی،مطالعه جو، سخت کوش ، شجاع وناترس ، قالب بندی نموده بودند.بنا برقول پدرش جنرال بازنشسته “محمد حسین خان” کارمل در مراحل ابتدایی دوران طفولیت خویش ، علایم “سازنده گی” را ازخود تبارزمیداد.این قابلیت وی را به شخص نهایت محبوب درنزد پدرکلانش مبدل ساخت. وی “بیلچۀ ” کوچکی را برشانه انداخته ودرمزارع ،عقب پدرکلانش براه می افتید.این مرد بزرگسال پیوسته اظهار مینمود:”این پسرک برای خانواده ما بسیارسودمند خواهدبود”. روش دیگردوران کودکی کارمل که پدرش ازآن یادمینماید عبارت ازطبع دلاوری وترس ناپذیری وی بود, اطفال از رفتن درتاریکی می هراسیدند؛ زیرا مردمان دهاتی قریه باورمند بودند که موجودات “اشباح مانند” وخطرناکی درزمین ، درفضای تاریک در پی شکارونابودی ایشان اند.اما کارمل جوان درچنین فضا هیچ چشم ترس ازخودنشان نمی داد.وی این اعتقادات را به بحث نمی کشید ودرهرزمان چه شب وچه روزبه زمین ها می رفت .

وی درمکتب یک متعلم بسیار منظم وبا دسپلین بود,به حرکات شوخی آمیزمبادرت نمی ورزید,زودفهم وبرای همصنفی های خویش کمک کننده وهمکاربود.همصنفی های آن ایامش ازخاطرات نیکوومهربانی وپتانسیل رهبری کننده وی یادمینمایند. دخترخالۀ وی “رحیمه”که درحال حاضر به حیث نرس درکابل ایفای وظیفه مینماید،اظهارمیدارد که هم سِنان وی برای او محبت واحترام بزرگ داشتند.رحیمه نسبت به کارمل بسیارجوان بوده وپیوسته عادت داشت تا فامیل وی را درقلعه هاشم خان ملاقات نماید. درپرسش این که سال های آغازین زنده گی کارمل راترسیم نماید رحیمه پاسخ داد که سیمای ببرک کارمل درآن ایام طوری درخاطراتش به تصویرکشیده میشودکه طفلی با کتاب هایش درکنج قلعه نشسته بود,  بدون ایجاد مزاحمت به دیگران، به طورمطیع آماده پذیرش تقاضای مساعدت وهمکاری درانجام کاروباربا دیگران بود. وی همچنین بیاد می آورد که این پسربچه دیگران را درپی فراگیری علم ومطالعه کتاب به طرزجدی تشویق وترغیب مینمود.

اجداد “کارمل” پشتون بوده ومتعلق به قبیلۀ “ملاخیل “بود,البته قبیلۀ چادرنشینی که دروادی پنجشیر وساحات شرقی کشوریعنی جلال,به گردش میپرداختند.برخی مردم میپندارند که ایشان مربوط به نسلی از قبایل دُرانی بوده اند ,امااین موضوع باید مورد پژوهش قرارگرفته وتثبیت شود.همچنان درین جا کدام اثری نسبت به اعضای هیچ یک ازاعضای فامیل او وجود ندارد که درجایگاه “خان ” و”رئیس قبیله “بوده باشد.آنچیزی که هویداست عبارت ازین است که پدرپدرکلانش “محمد هاشم”به حیث زمیندارزراعتی در کمری اقامت گزید ودرآنجا قلعۀ آبادساخت.وی زمینداربزرگی نبود ومجموعۀ اراضی زراعتی این فامیل درحدودکمتراز(30 ) جریب معادل (15) هکتارزمین میرسید.

آنان یک فامیل عادی دهقانی بودند  وبه صورت صادقانه تصورمیشود که یک فامیل زحمتکش ورنجبربودند. پدرکلان “کارمل” بنام عبد الرحمان حبیب  به حیث مامورحکومت گماشته شد, پدرش به اردوپیوست وتا رتبۀجنرالی ارتقا یافت. کارمل همچنان نسل سوم  باسواد خانواده بود.آنها همه به طورجامع به زبان دری –فارسی که زبان” دربار”وروشنفکران افغان بود سخن میزدند.همچنان درخط مناسبات ورواج های مردمان کابل ، آنهاباخانم های تاجک تبارعروسی نمودند.اینها همه بخشی از زنده گی عادی مردمانی بودند که خواستند تادرشهرواطراف کابل اقامت گزیده وآرزومند بودند تا بخش “عالی” جامعه را تشکیل نمایند. آنانی که ازاین مناسبات ورواج های اجتماعی آگاهی ندارند ، برداشت های غلط را باخود حمل نموده واظهارمیدارند که اینها فامیل پشتون نیستند. واقعیت اینست که حتی امروززبان مکالمات دردایرۀ فامیلی زبان پشتو است.

هیچ یکی ازاعضای فامیل کارمل قبل ازوی به تعلیمات وآموزش منظم درمکتب ودانشگاه دست نیافت, محمد حسین خان (پدرکارمل)بعد ازآموزش ابتدایی درمنزل به مساعدت مولوی قریه دراکادمی نظامی پیوست,جایی که وی چشمان بلند پایه گان خویش را به حیث دانش آموز برجسته  به خودمعطوف داشت. وی بسیارتیز، شجاع ، وفاداروصادق بودوبه تدریج  تا سطح قوماندانی اکادمی نظامی ارتقا یافت.

محمدحسین خان به یک سربازحرفه یی مبدل گردید و به خاطرموافقت شاه دراین زمینه افتخارمینمود. محمد حسین خان انسان خداترس ومقید به اجرای وظایف ومکلفیت های مرسوم آن زمان بوده وجزخدمت درراه حاکمیت ، کدام عقیده خاص سیاسی نداشت . وی ممکن مانند سایرپدران به فرزند ارشد خویش “کارمل “که به حیث یک طفل برجسته گی، جسارت وذکاوت  خویش را نمایان ساخته بود، امید بسته بود.کشانیده شدن فرزندش درحوزۀ زنده گی سیاسی جززدایش جرأت وانباشت رنج وعذاب قلب اوهیچ چیزی را برای وی بشارت نمیداد.

درآن هنگام هیچ گونه منازعه یی میان پدروفرزندوجود نداشت, اما درسالهای( 1949-1950)زمانی که کارمل به فعال سیاسی مبدل گشت، تفاهم میان پدروفرزند تا حد زیادی کاهش یافت. یک حالت بیزاری میان پدرغیرمتمایل به سیاست وفرزند جوان که عطش خدمت برای مردم دروجودش ظهورکرده بود، پدیدارگردید. درجهت ارزیابی عدم توافق پدر درخصوص فعالیت های فرزندش  واین که رفتارفرزندش چقدردرست بود ، هردو فقط دردو نقطۀ متفاوت قرارگرفتند. “اناهیتا راتب زاد” وهم چنان “محمود بریالی” قویآ اظهارات جنرال محمد حسین خان را دراین خصوص رد نمودند.

سرانجام درحقیقت “اناهیتا “شرایط احترام متقابل را به صورت قطعی میان هردو تامین نمود. شوهر اناهیتا راتب زاد وپدرببرک کارمل باهم برادران رضاعی بودند.کارمل درزمانی که درکابل متعلم مکتب بود، ازمنزل” اناهیتا” بازدیدمینمود, زمانی که کارمل در صنف اخیرمکتب سرگرم تحصیل بود، مادرش وفات یافت. بدینوسیله”اناهیتا” به یک چینل گفتمان میان کارمل وپدرش مبدل گردید.

“اناهیتا “میگوید:”من هرگزوبه صورت محض  سخن درشت  پدرکارمل را درمورد وی نشنیده ام “وی تنها مأیوس بود که فرزند مورد امیدش درعرصه وکارزارجریان پرمخاطره یی واردشده است. هرگاه پدرکارمل با سیاست های اونا سازگارمیبود، باید دیدگاه سیاسی وی نسبت به من که از جمله پیروان خط سیاسی کارمل شدم ، نیزتغیرمینمود.اما چنین نشد. در واقع پدرکارمل آهسته آهسته به این اعتقاد دست یافت که فرزندش سرگرم کارهای پرافتخاری بوده که روزی به آن مباهات خواهدنمود.

اینجا دیگر شواهد محکمی نیزوجود دارد وآن این که زمانی که درسالهای پنجاه اساسآ فعالیت های سیاسی ضد سلطنتی کارمل هویداگردید ، دگروال محمد حسین خان (هنوزجنرال نشده بود)به وسیله “ظاهرشاه “فراخوانده شد تا یا پسرش راازفعالیت های سیاسی ممانعت کند ویا وی را “عاق”نماید .اما پدرکارمل هردو پیشنهاد را ردساخت ودرنتیجه از خدمات فعال اخراج وبه حیث افسراحتیاط درآمد. وی شایدازنظریات کارمل استقبال نمینمود ؛ اما نخواست تا با پذیرش اکت حرمت به خود،این کار را انجام دهد.باآنکه معاش اش به حیث افسر احتیاط بسیارکم وناچیزبود؛ اما با آنهم تلاش مینمودتا کارمل را ازلحاظ مادی حمایت نماید.

پدرکارمل درشهرکابل یک حویلی داشت وخواست تا آن را به کرایه واگذارنموده وپول انرا برای کارمل مساعدت نماید,اما کارمل موافقه ننمودتا ازعواید کرایۀ خانه پدراستفاده وزنده گی نماید.کارمل تا صنف ششم درمکتب متوسطۀ کمری تحصیل نمود.سپس وی شامل لیسۀ عالی نجات درکابل  شد(حال – لیسۀ امانی). درهمیجا بود که شخصیت سیاسی کارمل شکل گرفت.درهمان مکتب ، استادان ودانش آموزان پیرامون موضوعات سیاسی علاقه نشان داده ، کتوب خارجی را به مطالعه گرفته وپیوسته حوادث داخلی وبین المللی را به بحث میکشانیدند. کارمل مثل زنده گی ماهی درآب ،داخل حریم چنین اتمسفیرگردید و امکانات دریافت پاسخ های بسیاری از سوالاتی که درافکارش می خروشید درهمین اتمسفیربازتاب یافت.

درخصوص ایام دانش آموزی کارمل ، دردیدگاه پروفیسور”محمد دین ژواک “که درآن روزگاران استادادبیات مکتب بود ،  با یک نگاه گذرا تصویراوپدیدارمی گردد, ژواک شخصآ خودش همچنان یکی ازعلاقمندان سیاست درآن ایام بوده وعضویت حزب “میثاق”(نامی که بعدآ به ویش زلمیان مبدل گردید)را باخودداشت.کُنۀ مطالب ومعلومات درخصوص دوران دانش آموزی کارمل درمکتب در گفتمان باوی به دست آمد: “ببرک” به حیث یک دانش آموزبسیارفعال ، آرام ، هوشیاروبا ادب بود, دروجود وی جلوه هایی ازخودخواهی وخود نمایی به چشم نمی رسید, وی نهایت مواظب وهمواره درامتحانات درصدرقرادشت. برخوردش با هم کلاسانش نهایت عالی بود, مدت شش سالی را که وی دراین مکتب با ما بود ، ما حتی یک شکایت نسبت به وی دریافت ننمودیم.من پیوسته برای وی “شیر” صنف خطاب مینمودم وچقدرتحت تاثیرجرأت احترام برانگیزوی قرارداشتم .”

درآن مکتب استاددیگری را به نام “عبدالغفور”که مضمون ادبیات تدریس مینمود ، نیزملاقات کردم وجناب ایشان نظریات بنیادین خویش را به طرزشجاعانه درخصوص رفتارکارمل بیان داشته افزودند: “من بسیارشیفتۀ کارمل گردیده وغالبآ میگفتم”ببرک یک “نابغه “است و،او،تا سطح یک انسان بزرگ ارتقأخواهد یافت.”

ببرک کارمل بسیارحرف نمی زدوپیوسته درجستجوی سوالاتی پیرامون زنده گی مردم ، جامعه وفقربود. دردو- سه سال اول وی علایق سرشاری نسبت به استماع بحث های سیاسی ازخود نشان داده وبه ندرت افکار ونظریات واحساس خویش را درین راستا بیان میداشت.مگروی در سه سال اخیرایام تحصیلی اش درمکتب ، زمانی که استادان ومتعلمین عمیقآ تحت تاثیرسخنان آتشین وی قرارداشتند، سخنرانی های خویش را آغازکرد.بعد ازهرسخنرانی وی درمتینگ هاواجتماعات ، درباره شخصیت وآیندۀ او بحث هایی داغی درمکتب صورت می گرفت. برخی ها خوشبینی وبرخی ها بد بینی خویش را راجع به وی اظهارنموده ؛ اما همه روی این اصل متفق بودند که کارمل جوان عادی نیست.همچنان برخی ها بودندکه نسبت به وی حسادت میورزیدند.

“آنانی که نسبت به ببرک کارمل احساس بدبینی مینمودند، بسیارزیاد نسبت به امنیت شخصی وی ترس داشتند. درمکتب نجات جواسیس جوش میزد. این همان مکتبی بود که متعلم مکتب به نام “عبد الخالق”محمد نادرشاه پدرمحمد ظاهرشاه را به ضرب گلوله ازپادرآورد.سلطنت تدابیر ویژه یی نسبت به مراقبت متعلمین واستادان اتخاذ نمود. تعدادی زیادی ازمیان ایشان به حیث جواسیس استخدام گردیدند.

این میزان اندازه وهمایش بلوغیت سیاسی ببرک کارمل درزمان نوجوانی وی بود که شرایط را درک نموده وبا حفظ ابرازکامل نظریاتش هرگزدربرابرقانون تصادم نکرد. “

ازدواج

مناسبات ببرک کارمل وخانمش شاید به حیث”مانیفست “دیدگاه عام زنده گی وی نامیده شود.این بسیاردلچسپ است که وی چگونه خانمش را رشد داده وبه” بازوی” رفیقانه خود مبدل ساخت.خانم کارمل “محبوبه “دختر عبدالباقی معاون شاروالی کابل بود.در زمان ازدواج، کارمل ، یک فعال سیاسی وشخصی بود فاقد وظیفۀ منظم؛ اما “محبوبه” به حیث معلم مکتب ایفای وظیفه مینمود. فامیل ها برای همدیگرآشنابودند وزمانی که کارمل وخانماش هنوزدرمراحل طفولیت قرارداشتند ، تصمیم برازدواج گرفتند. مادر،کارمل نهایت مایل به این دختربود وکارمل مشتاق آن بود تا درین خصوص از آرزوهای وی اطاعت وآنرا به گُل نشاند.محبوبه همچنان نسبت به کارمل احترام عمیق داشت ودرمراحل طفولیت به وی به حیث شوهرآینده خویش امید بسته بود.همچنان محبوبه تمامی دختران افغان را دوست داشت.نسبت به سیاست بی تفاوت بوده وپیوسته اظهار آماده گی مینمود تا همراه وهمسفرمفید برای ببرک کارمل باشد. وی تلاش نمودتا وظایف وآرزوهای وی را درک نماید.زمانی که کارمل در سال 1953 زندانی شد، محبوبه پیوسته از وی درزندان عیادت بعمل می آورد.

ایشان درسال (1957) زمانی که کارمل از زندان بیرون شد ، باهم ازدواج نمودند.برخلاف رسم مرسوم، جشن عروسی درمیان فامیل ها ، این ازدواج درهوتل به وقوع نپیوست ؛ بلکه یک مراسم عروسی ساده درچوکات نهایت محدود وخاص ومشارکت فقط” سه” فامیل ازخویشاوندان کارمل برگذارگردید.

بعد ازعروسی ایشان دراپارتمان مربوط به”میراکبرخیبر “درمکرویان ،کسی که کارمل مناسبات رفیقانه خویش را هنگام زندان باوی تامین نموده بود،اقامت گزیدند.علی الرغم این وقف وایثار،این زنده گی داوطلبانۀ فقیرانه برای دختری از فامیل وخانواده”اعیان ” جامعه بسیاردشواربود. قراربود تنش هایی میان آن دو ایجاد شود ؛ اما کارمل خانمش را مساعدت نمود تا شرایطی را که باهم زنده گی مینمایند بپذیرند.

برادرکهترمیراکبرخیبر به نام “بسم الله “برایم گفت:”هرگزدیده نشد تا میان خانم وشوهردعوایی به وقوع بپیوندد,هرگزمیان ایشان حرف های سخت وشدیدی ردوبدل نشد, برخی اوقات ایشان ناظر سکوت غیرعادی که دلالت برتفاوت های فطری ونظری شان داشت بودند ؛ اما این وضعیت هرگزبیش ازیک روزادامه نمی یافت.

کارمل، هرگزتلاش ننمودتا صلاحیت و موقعیت شوهری خویش را برخانمش تحمیل نماید,با حفظ تقد م امورسیاسی اش وی درکارهای منزل با وی همدست بودو پس ازمدت چند سال خانمش به حیث رفیق او درامورسیاسی بدل گردید.

***

(1*)-براساس دیدگاه های مورخین وناظرین سیاسی ،حمایت کشور بریتانیا ،ا زامیر حبیب الله کلکانی ،تحت نفوذروحانیون وابسته درکشور،سرآغاز سناریو وپالیسی های استعماری برای کاربرد “ابزاری ” ومقطعی برای جاگزینی واسقرار پروژه های استراتیژیک ،بحساب میرود.درآنزمان چنین ترفند حیله گرانه به حیث نیروی “جاده صاف کن “برای واژگونی نظام شاه امان الله ومقدمات استقرار حکومت نادرخان با استفاده از ابزار ” دین ” بکار رفت واین حمایت تکتیکی فقط تا خروج شاه امان الله ،ازافغانستان ادامه یافت.اما با تکرار تاریخ باردیگر ازچنین نیروی “ابزاری ” دروجود مجاهدین ،برای نابودی رژیم دموکراتیک وابزار طالبان برای انهدام حا کمیت مجاهدین استفاده بعمل آمده وسپس ازموجودیت نظام طالبان برای استقرارنظام طرفدارغرب دروجود نظام حامد کرزی استفادشد.امادرقرن حاضر،متأسفانه درفقدان ملت بیدار، این چرخش های تاکتیکی وابزاری هنوزدرجریان است. (برگردان)

(*2)- سپس این سلاح ها ومهمات ازطریق هند بریتانوی به حکومت نادرخان،تسلیم داده شد.(برگردان)

بخش سوم

فصل دهم- ببرک کارمل

برخی دیدگاه های شخصی:

 

قبل ازنگاه ما به سیمای زنده گی سیاسی ببرک کارمل،زیبا خواهد بود تادیدگاه های چهارتنی راکه ازنزدیک ،با اوآشنائی دارند ، درین برگه بگنجانم :

*- یکی ازآنها ازجملۀمشهورترین”هنرور” افغانستان،به نام پروفیسور”غوث الدین” رسام “بوده که زمانی در،دربارشاهی به حیث” نقاش “ایفای وظیفه مینمود.امابعداً این موقف خود را به خاطرتلاش اش درجهت شرح وترسیم واقعبینانۀ زنده گی مردم ، دربوردهای نقاشی، ازدست داد.این نقاش 76 ساله عضویت هیچ حزب سیاسی را دارانبوده ؛ اما ازجملۀ مشتاقان ببرک کارمل است. وی دریک گفتگوچنین اظهارداشت:

“من فامیل کارمل رابهترازهرکس دیگرمیشناسم . پدربزرگ من به نام “کریم بخش” درنتیجۀ استبدادبریتانوی ها ،از”دهلی ” فرارنمود وبا خریداری یک پارچه زمین در”کمری”اقامت گزید.هردو فامیل طی دهه ها باهم ازروابط صمیمانه برخورداربودند. فامیل کارمل ازاعتباروصداقت بزرگ برخورداربوده ومردم ،ایشان را دوست داشته وبه آنها احترام عمیقی داشتند.جنرال حسین خان انسان نهایت مهربان بوده وپیوسته مردمش را مساعدت مینمود وازهمینرو، مردمان “کمری” وی را دوست داشتند.”

“ببرک کارمل به خاطرنظریات مستقلانه ، رفتاراحترام برانگیزومزاج های مهربانانه اش معروف میباشد. با توجه به خاستگاه مردمی اش، وی درد ومشکلات وپرابلم های مردم را درک مینماید . وی پیوسته به “استدیوی “نقاشی ام سرمیزد وساعت ها دربرابرتابلوهای نقاشی هایم که زنده گی واقعی مردم را بازتاب میداد ایستادشده وبه آنها نگاه مینمود.من میدانم که ایشان چقدربه آن رسم ها واکنش نشان میداد. وی ازمن تقاضا مینمودتا هرچه بیشتروبیشترزنده گی واقعی مردم افغانستان را به تصویربکشم.”

“مردم افغانستان برای مدت طولانی رنج وعذاب عظیمی را تحمل نموده اند،من متیقین هستم که کارمل,با مساعدت وهمکاری رفقای خود،برای اعمارجامعۀ جدید وزنده گی نوین وافغانستان نوین پیروزخواهند شد.”

*- داکتر” اناهیتا راتب زاد”که به خاطرمبارزه وبنیاد زنده گی سیاسی زنان افغانستان، درجهان مشهوراست وریاست” سازمان دموکراتیک زنان افغانستان” را بعد ازتاسیس آن، ازآغازین سالهای (1965)، تا حال به عهده داشته است، یکی دیگرازآن چهارتن است. وی درمبارزات انتخابات پارلمانی به رقابت پرداخته وبا حصول کرسی پارلمان درین امرپیروز ودرانجام مبارزات قهرمانانه درراستای آزادی زنان ورهایی شان ازقید وبند اسارت وبرده گی جامعۀ عقب مانده افغانستان،همت گماشت.این زمانی بود که وی خود ازشمار آن زنان محسوب شده ودرمحدودۀ چهاردیوارمنزل ودر زیرپرده، زنده گی مینمود. وی برایم تشریح نمود که چگونه کارمل وی را مساعدت نمود تا بیداری سیاسی را درجامعه انکشاف دهد.

اناهیتاراتب زاد ادامه داده فرمودند:”پدرکارمل وشوهرمن برادران رضاعی باهم بودند.به حیث یک متعلم مکتب درکابل  گاه گاهی وی درمنزل مان سرمیزد. پدرکارمل ، درآن زمان در ولایت کنرتوظیف شده بود. زمانی کارمل خواست تا پدرش را درکنرببیند، دربازگشت به دیدارما آمد ،درین بازدید،وی چند جلد کتاب برایم سپرد وتقاضا نمودتا به صورت مصئوون آنها را حفظ نمایم.وی به طورویژه تاکید نمودتا با احتیاط رفتارنموده وهیچ کسی نباید ازوجود این کتاب ها آگاه گردد.من راجع به این کتاب ها هیچگونه ایده نداشتم وهمچنان این کتاب ها به دلیل عدم علایقم نسبت به سیاست ، موردسوء ظن من واقع نگردید. من همچنان راجع به مطالعۀ این کتاب ها جدی نبوده وآنها رادورگذاشته وبلاخره فراموش نمودم.

“من وشوهرم هردونسبت به وی، به حیث دوست خانواده گی خود نگاه نموده وبا مهربانی ازوی مهمان نوازی مینمودیم. من هرگزدرکلام اوکه ازطبع جوانان دراین سن وسال برمیخیزد ،رفتار “سبُک ” وبی ملاحظه یی را شاهد نبودم  وی پیوسته راجع به موضوعات جدی مانند کتاب، سیاست ،مردم وغیره صحبت مینمود. وی تازه مادرخویش را ازدست داده بود وما تلاش مینمودیم تا روحیۀ تحمل پذیری وبرده باری را دروجودش بدین مناسبت برانگیزیم .ما میدانستیم که وی نهایت با مادرخویش به حیث یک “زن اصیل ” پیوند نهایت عمیق داشت .

وی راجع به پدرم که یک سیاست مداربود با من حرف می زد.من پدرخویش را ندیده بودم،زیرا زمانی که وی جهان را وداع گفت،من درمراحل ابتدایی کودکی خویش قرارداشتم. من تنها ازطریق مادرخویش وازطریق خوانش اخبار وخویشاوندان راجع به وی معلومات حاصل کرده بودم.نام وی “احمدراتب “بود. وی به نشراخباری به نام “نسیم سحر”مبادرت می جست. کاکای بزرگم “محمود طرزی” یکی ازمشهورترین وزرای “امان الله خان “ومشاوراوبود. کارمل پیوسته راجع به زنده گی آنها بحث مینمود ومن را درخط سیاسی برای گزینش راه های آنهاترغیب مینمودوپیوسته مخاطبم قرارداده می فرمود: ” شما ؛مدیون ایشان میباشید.”

کارمل بعضی اوقات راجع به انقلاب اکتُبروجنگ دوم جهانی ومبارزات ضِد فاشیستی در اروپا،وخسارات هنگفتی که هیتلردرین جنگ به جوامع انسانی وارد ساخت ،سخن می گفت. من درآن زمان راجع به این مسایل چیزهای زیادی نمیدانستم ؛ اما تحت تاثیر میزان علمیت وحکمت او قرارمی گرفتم.سپس درک نمودم که کتاب های که وی طورامانت وبرای نگهداری برایم سپرده بود،”کتاب های منتخب مارکس “بود که به زبان فارسی ترجمه شده بود.

“درسال (1951)، من جهت فراگیری تحصیلات عالی خویش عازم ایالات متحده آمریکا شده وشامل کالج “نرسینگ ” دردانشگاه “کلیفورنیا”شدم. قبل ازعزیمتم کارمل برایم گفت :”شما نباید،درزنده گی سحرآمیزآمریکا ،خود را گم کنید ؛ زیرا که درآنجاآمریکای دیگری وجود دارد که کارگران فقیردرآن زیست نموده وآنجا سیاست هایی است که شما آنرا درک نمایید.”من زمانی که درایالات متحده آمریکا درناحیۀ سیاه پوستان رفتم،آنچه که ببرک کارمل برایم گفته بود،کاملآدرست بود.من شگفت زده شدم که چگونه کارمل به این گسترده گی به عمق واقعیات زنده گی مردم امریکا دست یافته است .من برای وی نوشتم :”کارمل، شما ولی هستید .”

“من زمانی که درسال( 1954) از ایالات متحده آمریکا برگشتم،ازطریق کاکای کارمل، مطلع شدم که وی به دلیل سازماندهی مظاهرات درمخالفت با تلاش های سلطنت ,برای ایجاد پارلمان دست نشانده درکشور,به زندان افگنده شده است .وی درپایان سال( 1956)اززندان رهاشد.

“تاآن زمان کارمل به سیاست مدارنامداری مبدل شده بود. وی درمنزل مان آمد وراجع به آنچه که من درایالات متحده آمریکا دیده وآموخته بودم وآنچه که کارمل در زندان مطالعه وتجربه نموده بود،باهم به گفتگوپرداختیم.وی ازمن تقاضا نمودتا تاریخ “حزب کمونیست اتحاد شوری” را مطالعه نمایم که من البته مطالعۀ آنراطی یکنیم ماه به پایان رسانیدم. وی راجع به خصوصیات سلطنت افغانستان ،ترایبلیسم وفیودالیسم، وراجع به عقب مانی های اجتماعی-اقتصادی مردم افغانستان،به گفتگو پرداخت. وطنپرستی پرحرارت اوسخت سرایت پذیربود.

“وی درجوامع اهل “هنود”می رفت وراجع به زنده گی وپرابلم هایی شان پرسان مینمود.آنها بخش اقلیت جامعۀ ما را تشکیل نموده وکارمل پیوسته راجع به رفاه همگانی شان ابرازنگرانی مینمود.سؤالی راکه وی همواره دربرابرمردم قرارمیداد،عبارت ازین بود: “شما چه وقت تغییرخواهیندنمود؟”آنها پاسخ میدادند:شما جوان هستید،این رسالت شماست تا زنده گی راتغییردهید.”

“وی باربارازدهاقین درمزارع وازکارگران درفابریکه ها،بازدید بعمل می آوردوبرای آنها میگفت “شما آینده سازان هستیند.”من گاهی تعجب مینمودم که این چه معنایی را بشارت میدهد.اماآهسته آهسته مفهوم آنرادرک نمودم.

“درآغاز،من به مطالعهء کتاب های اساسی نپرداختم وتنها به مطالعۀ کتاب هایی که به قصه های “جاسوسی” اختصاص یافته بود می پرداختم . وی به انتقاد وبی علاقه گی من توصل نمی جست؛اما این انگیزه را برای تفکردروجودم برمی انگیخت ومی پرسید که چراچنین مسایل جدی درین قصه ها بازتاب می یابد؟.

با درک علاقه مندی من،وی،ناول”گورکی”،”جک لندن “،”مارک تواین”،”چکوف”،و”ویکتور هوگو” را برایم سپرد.با خوانش ناول (پُرازبدبختی)” ویکتورهوگو”،من عمیقآ تغییریافتم, کارمل پیوسته راجع به اتفاقات وکرکترهایی آن ناول ها به طورمشرح ازمن می پرسید.قدم بقدم وی من را به تعمق وافکاربیشتر پیرامون کشور واعماربهترزنده گی آینده فرامی خواند.

“این شاید اولین رهبرافغانستان باشد که توجه عمیق خویش را، راجع به انکشاف جامعه دربخش زنان مبذول داشته است.وی برایم میگفت:”تا زمانی که زنان درامرمبارزه اشتراک ننمایند،مبارزه برای “آینده” ،پیروز نخواهد شد.” ،

“وی ازمن تقاضا نمودتا درمیان زنان کارنمایم. من زمانی که با زنان راجع به پرابلم ها ومسایل سیاسی صحبت می نمودم،آنها فقط می خندیدند. آنها می گفتند:”شما مثل یک ایرانی حرف می زنید.”من با این دیدگاه های آنها کاملآ دلسردشده وبا کارمل صحبت نمودم:”چگونه زن ها،دریک جامعۀ عقب مانده ترقی خواهندنمود؟ آنها به هیچ چیزی خارج ازمنزل علاقه مند نیستند.” اما کارمل با این حرف توافق ننمود.وی می گفت:”این مشکل است اما ضروری، به پیش برو،بگذارآنها بخندند،تسلیم نشو!.”

*-عزیزه دخترکاکای کارمل است، به حیث معلم مکتب درکابل ایفای وظیفه مینماید.دیدگاه وی نسبت به کارمل چنین است:”کارمل به تمامی محاسن سپیدان احترام عمیق داشت وبه طرزمحبت آمیزی با والدین خویش روابط داشت.به حیث یک طفل عمومآ با کتاب ومطالعه سروکارداشت وحتی دیگر اطفال را برای خوانش کتاب ترغیب مینمود.هرزمانیکه وی به منزل ما می آمد،تاکید مینمودکه هیچ غذای مخصوصی برایش آماده نشودوهمیشه میگفت که هرغذایی که خود میخورید،من هم آنرا میخورم.

“شوهرمن به نوشیدن” مشروب” علاقه مند بود؛ اما وی هرگزبرای کارمل،آنرا سفارش نمی نمود.شوهرم به کارمل احترام فراوان داشت ؛برای وی ازسوی فامیل ما احترام بزرگی ابرازمیشد ومشورت های وی جدی تلقی میگردید.”

*- دگروال بسم الله ،درحال حاضر دراردو خدمت مینماید.وی اولین تماس خویش را با کارمل ،مشتاقانه به یاد می آورد: “من برای بارنخست کارمل را زمانی که درزندان بود،ملاقات نمودم. برادرمن”اکبرخیبر” نیز درآن زمان درزندان بود.من کارمل را انسان نهایت محبوب یافتم . اولین سوالی که وی ازمن پرسید،عبارت ازین بود:” شما به مکتب میروید؟کدام کتاب ها را مطالعه مینمایید؟”،من برایش پاسخ دادم که من نه وسایل برای مطالعه ونه دسترسی به کتاب دارم .درحقیقت من درآن زمان خانه به دوش ودرمسجد زنده گی مینمودم.برادرم درزندان انداخته شده بودوهیچ کسی ازجملۀ دوستانم آماده نبود تا برایم کمک نماید. کارمل ،سپس یک آدرس رابرایم سپرد وتقاضا نمودتا با شخصی تماس حاصل نمایم.آن آقا ،اینجانب را درمکتب شامل ساخت وبرایم کتاب آماده نمود.من زمانی که باردیگردرزندان به دیدارکارمل رفتم ،اوبرایم گفت که رفتن درمکتب برایم کافی نیست وگفت که شما باید درخانه نیزمطالعه نمایید.او یک تقسیم اوقات برایم آماده نمود وتقاضا نمودتا بااحتیاط آن راتعقیب نمایم،چنانچه که من هدایات وی راعملی نمودم.”

(بخش چهارم)

فصل دهم- ببرک کارمل

آغازمبارزات سیاسی :

 

جهانی را که ببرک کارمل درآن چشمان سیاسی خود را گشود،عبارت ازپایان جنگ دوم جهانی بود. جاده یی که درآن تغییرات،نسبت به هرزمان دیگردرسراسرتاریخ بشریت ازسرعت وشتاب بیشتر برخورداربود. درآن هنگام یعنی سال های اخیرتحصیلش درمکتب ، صدای مَهیب انفجارشهرهای “هیروشیما “و”ناگاساکی ” جاپان که ویرانی های فراوانی را ازخود به جاگذاشت شنیده شد.

هرگاه جهان با توجه به پتانسیل ویرانی های سلاح های جدید “اتمی ” مورد تأدیب قرارداده نمی شد به این سطح هوشیاری دست نمی یافت. اما درین راستا انکشافات مثبتی نیزایجاد گردید. اتحاد شوروی با مقاومت سرسختانه دربرابریورش فاشیسم،قدرت وفلسفۀ بقأ وحیات خود را به اثبات رساند.قدرت های بزرگ امپریالیستی دراروپا مانندانگلستان،فرانسه،جرمنی،اسپانیا،پورتگال وبلجیم که برای قرن ها جهان را تحت سیطره داشتند، درهم کوبیده شده وفروریختند.

برای بارنخست “پایه های گِلی”هیولای امپریالیستی به نمایش گذاشته شد ومرکزثقل امپریالیسم جهانی ازاروپایی غربی به ایالات متحده آمریکا تغییرمکان یافت. مردمان تحت استعمارکه به خاطر استقلال می رزمیدند ، برای آخرین یورش آماده میشدند.

در همسایه گی کشورافغانستان درشرق،مذاکرات در خصوص انتقال قدرت از بریتانیا دردستان مردمان هند به راه افتید. درغرب افغانستان درکشورایران،حزب توده ایران تحت رهبری دکترمصدق(3*) برای تغییروانتقال نظام ازطرزشاهی به نظام دموکراسی می رزمید. با توجه به روابط ومناسبات عنعنوی ،این تغییرات درجوارافغانستان، تاثیرات عمیقی را برای بیداری سیاسی مردم افغانستان به جاگذاشت. آزادی هند ازتاثیرات بزرگی برخورداربود: احتمال الغای خط تاریــخی   “دیورند” که به شکل غیرعادلانه بالای افغان ها تحمیل شده بود،به وجودآمد.تجزیۀ هند،جرأت وروحیۀ وطنپرستانه افغانها راکه سالهای متمادی درمبارزه درچهار چوب تشکلی به نام”خدایی خدمت گار”،تحت رهبری “خان عبدالغفارخان” هویت یافته بودند،مکدرساخته بود.همۀ این انکشافات درمکتب امانی جایی که ببرک کارمل درآن سال ها درآنجا متعلم مکتب بود،به گفتمان کشانیده میشد.

کارمل همچنان برای مناظره وگفتمان بسیارفعال بود. وی خودش را درفعالیت های سیاسی ،مطرح نمی ساخت. تنها گروپ های “مناظره” دراطراف او توسعه می یافتند.چون دولت بالای او مظنون شده بود،لذا کارمل پس ازین که ازشمولیت درفاکولتۀ حقوق دردانشگاه کابل، محروم شده بود با هوشیاری برخوردمینمود.چون آنجا یک مرکز فعال سیاسی بود. لذا روی این ملحوظ ،کارمل آرزو داشت تا درآن دایره جایی پیداکند. بنابراین دلایل،حکومت تلاش نمود تاجلوشمولیت اورا دراین مرکزبگیرد؛ زیرابدیل دیگری وجود نداشت. کارمل به حیث محصل ساینس دردانشگاه شامل شد . اما به عوض این که توجه خویش را دررشته های “فزیک،کمیا وبیولوژی”مبذول دارد، فشارهای معینی را بالای مقامات برای تغییرافکارشان وارد نموده وسرانجام درسال (1950)موفق شد تا درفاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی شامل شود.

بعد ازآن کارمل به سرعت دردایرۀ فعالیت های سیاسی ،غوطه ورشد. دراپریل (1950) وی “انجمن محصلین “(انجمن محصلین دانشگاه کابل)را اساس گذاشت.البته مرام این انجمن عبارت ازترویج افکارروشنگرانه درمیان روشنفکران بود.این انجمن ایده واندیشه های دموکراسی،آزادی وملت سازی را براساس برابری قومی ، ازطریق کنفرانس هاوفعالیت های فرهنگی،گسترش میداد.تقاضاها برای رفورم های اجتماعی ،اداری،اقتصادی وفرهنگی مطرح ساخته شده والغای محدودیت های”آزادی بیان “و”مطبوعات” به حیث موضوعات اساسی ودرخوراعتبار، مطالبه شد.

مغزوذهنی که مقارن سال های (1950) درحوزۀ سیاست داخل شد،تحت نفوذ وتأثیرتلاش های قهرمانانۀ” شاه امان الله” درجهت تلاش هایش برای مدرنیزه ساختن افغانستان،( ازطریق “فاروق جان تلگرافی “) ومبارزات بزرگ مردمان هند تحت رهبری” گاندی” و”نهرو” ،(ازطریق عبد الغفارخان ) واندیشه های سوسیالیستی (ازطریق مبارزات داکترمصدق ،علیه سلطنت درایران)(*4) و پیروزی های شکوهمند اتحاد شوروی برای درهم شکستن یورش مرگبارفاشیسم هیتلری ،قرارگرفت.

درین شکی نیست که کارمل وسیعآ ازاقدامات” شاه امان الله” برای خدمت درراه وطن،استقبال مینمود.

جوشش اجزاء متعدد اختلافات نژادی وزبانی میان مردمان کشوروایجاد یکپارچه گی وامحای بیعدالتی به شمول لغو خط دیورند که بوسیله قدرت های بزرگ امپریالیستی برافغانستان تحمیل گردید،توسعۀ تعلیم وتربیه،رهائی زنان ،بهبود زنده گی دهاقین کشوروبالاترازهمه ایجاد دولت وجامعۀ مدرن جایی که آزادی بیان ومطبوعات درآن بشگفد،همه آرزوها واهدافی بودندکه افکارکارمل راتسخیرکردند.

طوری که قبلآ متذکرشدیم ، به ویژه درروشنی بیان افرادی که کارمل را می شناختند، کارمل دردرجۀ اول یک “آموزگار”بود . وی نجات کشورومردمان آن را درروشنائی توسعۀ تعلیم وتربیه وبیداری سیاسی جستجومی نمود.لذا فعالیت های عمدۀ انجمن درهمین راستا متمرکزشده بود. سلطنت دروجود انجمن بُوی خطر را احساس نموده ودرنومبر (1950 ) با غیرقانونی خواندن آن – بعد ازده ماه تأسیس اش – به عمر،آن پایان بخشید.

کارمل با ناترسی نسبت به این حکم سرکوبگرانه ،فعالیت های سیاسی خویش را درمیان محصلین وروشنفکران درساختارگروپ های کوچک درابتدا درشکل عنعنوی آن وسپس به روش هایی که منجربه تأسیس یک حزب سیاسی شد، ،ادامه داد. وی همچنان با شخصیت های معروف سیاسی همچون غلام محمد غبار،عبدالرحمان محمودی،فیض محمد انگار،عبد الحی حبیبی،عبد الروف بینوا ودیگران که برای حقوق دموکراتیک وآزادی بیان واجتماعات می رزمیدند، به تماس شد.

کارمل همچنان به حامی سرسخت جنبش پشتونستان که تحت رهبری خان عبدالغفارخان فعالیت داشت مبدل شد. وی عمیقآتحت تاثیرسخنرانی های “باچاخان”قرارگرفته واز”مهاتماگاندی”و”جواهرلعل نهرو”پیوسته تمجید بعمل می آورد.

چون جنبش پشتونستان به وسیله ظاهرشاه تهدید نمی شد،لذا کارمل این را به حیث بهترین “وسیله نقلیه ” برای فعال ساختن،یاران دانشگاهی خویش به کاربست .آنها با حرارت تمام درمتینگ ها ومراسم برگزاری جشن پشتونستان وسیعآ شرکت میجستند.

“باچاخان”همچنان تحت تاثیرصداقت ،وطنپرستی،بی ریائی،وسخنرانی های بحث انگیزکارمل قرارمیگرفت وتاهمین روزنسبت به ببرک کارمل ،محبت واحترام بزرگ خودراحفظ نموده است.

حوزۀ سیاست درسالهای(1952-1953)،درآستانۀ گشایش دورهشتم پارلمان کشورنهایت داغ شده بود.

درپارلمان قبلی به تعداد (20) عضو،دارای افکار رادیکال بودند.شاه ومشاورین اش مشاهده نمودندکه ازآن جمله حتی یک تن،درانتخابات جدید برنگشتند. تمام اسباب نیرنگ ودسیسه به کاررفته بود تا مردم را برحذردارند که به نفع کاندیدان مورد نظرشان رأی دهند. رهبران دموکرات که برعلیه سلطنت به تشکیل “اپوزیسیون “مبادرت نمودند،اعلان داشتندکه انتخابات برای مردم یک انتخابات تقلبی بود:مداخله حکومت درجریان انتخابات محکوم شد وراه اندازی تظاهرات،سازماندهی گردید.اما تظاهرات به حمایت نیروی نظامی سرکوب ونشرمجلات وروزنامه ها مانند”وطن”،ندای خلق”،و”انگار” متوقف ساخته شده وچندین رهبرسیاسی دستگیرشدند.کارمل جمع کثیری ازمحصلین رابرای راه اندازی تظاهرات وتقاضای رهایی رهبران مذکورفراخواند.

آن تظاهرات نقش پراهمیتی را برای بازگویی حکایات “ببرک کارمل” ایفا مینماید؛ زیرا همین تظاهرات بود که ببرک کارمل را درخط مقدم جبهۀ سیاست قرارداد. طوری که تجمع محصلین زمانی که درنزدیک دروازۀ قصرسلطنت رسید،به وسیلۀ گارد مسلح متوقف ساخته شد.برای تظاهرکننده گان گفته شد که” پادشاه “آماده است تا تقاضاهای تظاهرکننده گان را مورد استماع قراردهد؛اما برای تمامی جمیعت تظاهرکننده گان اجازه دخول درقصرداده نخواهدشد. آنها باید تعداد محدودی ازهیئت نماینده گان خویش را برای ملاقات” شاه ” بفرستند. هیچ یکی از محصلین به استثنای” کارمل” حاضرنشدتا وارد قصرشده ودرحضور جناب اعلیحضرت قرارگیرد: ازکارمل تقاضا شد تا تنهابرود. قوماندن گارد به نام “امان الله وردک ” برای محصلین گفت که حالاناوقت شام است وشما به خانه های خودبرگردید.

برای آنها همچنان وعده داده شدکه رهبرایشان کارمل،روزآینده ازنتایج این گفتمان برای شان گزارش خواهد داد.این وعده تنها یک پوشش بود.فقط لحظه یی که تظاهرات پراگنده شد،آنها کارمل را دستگیرنمودند. وی درداخل موترتا فرداصبح حبس شد وتا این که به زندان کشانده شده وبرای مدت “چهارنیم” سال درآنجا باقی ماند. بعد ازتوقیف کارمل درزندان ،حکومت به تاکتیک های محیلانه جدید خویش مبادرت جست تا جنبش دموکراسی را متلاشی نماید .”ویش زلمیان “یکی ازاحزاب مهم  سازمان یافته بود.رهبران اصلی آن به نام های” قاضی بهرالدین “ومحمد زی” درزندان کشانیده شده ودیگران به شیوۀ تطمیع،اغواگردیدند.این دسیسه با مؤفقیت انجام شد ،چنانچه برخی ازسران حلقۀ دوم به دام افتیده ووظایف دولتی را پذیرفتند. “نورمحمد تره کی”وعبد الروف بینوا” به ترتیب به حیث اتشه های مطبوعاتی درسفارت های افغانستان درآمریکا ودهلی جدید فرستاده شدند.”غلام حسن صافی”به حیث قنسل پشاورتقرریافت ودرین میان چند تن دیگرنیزشامل بودند.اما این که این رهبران دسیسه حکومت رادرک نکردند ویا این که فریب خوردند،واضح نیست ؛ اما به هرصورت حکومت  درسرکوب این جنبش پیروزشد.

اما برای کارمل این حبس از بسیاری جهات ،بسیارمفید واقع شد.مهمترین عنصر این دستاورد عبارت ازتامین ارتباط با” میراکبرخیبر”بودکه درجومناسبات مفید رفیقانه وانقلابی،جوانه زد. خیبر به حیث استاد دراکادمی نظامی وپولیس ایفای وظیفه مینمود. اما بنا براین که دریک اجتماع افسران،برخلاف سیستم سلطنتی سخن گفته بود، دستگیر وبه زندان افگنده شد.” خیبر” از معلومات وسیعی راجع به جنبش مردمان هند برخورداربوده واز جملۀ هواداران “گاندی”وباچاخان “بود. وی اهمیت کارسیاسی درمیان اردو را درک مینمود.هردو،معلومات وداشته های علمی شان را با هم درمیان گذاشته ودرعین زمان پلانی را برای انجام کارهای سیاسی دراردوبه حیث فعالیت های عام سیاسی درنظرگرفتند. مشق وتمرین وفعالیت های مختصراجباری نظامی، میتوانست بنیادهای جدیدی را برای ایجاد شرایط لازم کارسیاسی ،مانند دانشگاه فراهم سازد .

کارمل هم چنان ازین موقع برای مطالعات بیشترآیندۀخویش سودجست. وی قبلآ زبان “آلمانی ” را درمکتب آموخته بود. درزندان ،او،آموزش زبان انگلیسی را فراگرفته وبا مهارت به  آن نایل شد.آموزش زبان انگلیسی راه های جدید مطالعه را برای اوگشود واو به خواندن کتاب های “جواهرلعل نهرو “همت گذاشت .کارمل درزمان متعلمی خویش به خوانش کتاب های مارکس ولنین که به زبان فارسی ترجمه شده بود می پرداخت.

نبشته های” نهرو”،کارمل را مساعدت نمود تااندیشه های مارکسیستی را برطبق تحلیل های اجتماعی درشرایط ویژۀ افغانستان برگزیند.هرآن چه که شاید درنظریات مارکسیستی هندی”جواهرلعل نهرو” نیزتبلورمی یافت، اما کارمل جوان، وی را بسیارمناسب والهام بخش یافت. تا امروز، کارمل به رهبر مردمان هند “جواهرلعل نهرو” به حیث “رهیاب “مهم وبرجستۀخلق های سابق تحت استعمارنگاه مینماید.شاید روی همین دلیل برخی گروه های مارکسیستی درافغانستان،کارمل را به حیث “رفورمیست”ودارایی افکاربورژوازی مطرح نموده باشند.

بعد ازرهایی اززندان،کارمل مطالعات خویش را دردانشگاه حقوق از سرگرفت ومتعاقبآ خیلی زود،

برنامۀ عروسی خویش را راه اندازی وبرای امرارحیات خویش  به کارهای تفسیروترجمه پرداخت.

درسال (1962)،حکومت درصدد شد تا با ایالات متحده آمریکا ،یک موافقتنامه اقتصادی را در رابطه به ساختمان” بند” وادی هلمند به امضارساند.اتحادیۀ محصلین یک “میتینگ “را جهت         اعتراض برضد این توافق نامه سازماندهی نمود وکارمل سخنران اصلی این متینگ بود .وی یک سخنرانی طولانی را درجهت افشای پالیسی های امپریالیستی ایالت متحده آمریکا وسایرکشورهای غربی ارائیه نمودکه حضاررا ،افسون خود ساخت .

پروفیسور”غوث الدین” رسام ،درین مورد می فرماید: “بعد ازین سخنرانی شهریان کابل درک نمودند که علاوه از”میرغلام محمدغبار” و”عبدالرحمان محمودی” ،اینجا یک انقلابی جوان دیگری نیزبه نام” ببرک کارمل” وجود دارد.

دیگرمردمان درکابل نیزخاطرات خویش رابه یاد آورده اظهارمیدارند که بعد ازهمان سخنرانی ،یک اعلان کوچک که کارمل میخواست تا درجای مشخصی سخنرانی نماید،کافی بود تاهزاران نفر رادرآن جا گِرد آورد. لاجرم همین مردم به هوادران وی مبدل شدند.

***

*(3)-درین مبحث ممکن قصد نویسنده دوران حکومت دکتر مصدق فقید باشد اما اشتبهآ درمتن ،از دکتر مصدق شخصیت ملی گرا،سیاست مدار ،دولتمرد وصدر اعظم سابق ایران به حیث رهبرحزب توده ایران ،یاد آوری صورت گرفته است .درحالیکه دکتر مصدق هیچگونه پیوند سازمانی وتشکیلاتی با حزب توده ایران نداشت .اما ازروابط دوستانه با حزب توده ایران برخورداربود. باید اذعان داشت که بهترین دوران شگوفائی مبارزات سیاسی حزب توده ایران ،دردوران حکومت دکترمصدق،شکل گرفت .اما درآن هنگام فقیدنورالدین کیانوری ،رهبری حزب توده ایران را بدوش داشت. (برگردان)

*(4)طوریکه درپراگراف فوق تذکار یافته است ،ناشر افکار سوسیالیستی درجامعه آنوقت ایران ،حزب توده ایران بود،نه جناب دکترمصدق .(برگردان)

بخش پنجم

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی

کرکتروپتانسیل اشخاص میتواند وسیعأ ازچگونگی پاسخ آنها نسبت به حرکت وشیوۀ پرستشگرانه مردم سنجش شود . زمانی دیده شد که” جواهرلعل نهرو” رییس کانگرس هند که در داخل  کشورسفرداشت،بامحبوبیت نهایت عالی وبطرزفوق العاده ،مورد پذیرائی مردم قرارگرفت. درمورد تاثیرات چنین پیشامد ، درآیندۀ مردم واثرات آن درجامعه، درروان “نهرو” ،احساسات اضطراب انگیزایجادشد.

او نشست تا “جریان متقابل” روان وافکارش را ،موردتحلیل قراردهد ، پس ازخودش پرسید که آیااوخویشتن رامثل امپراتور”قیصر”(5*) فاتح ودرحال عبورکه افتخارات بزرگ وافسانوی راازخود بجاگذاشته باشد، جلوه نداده است ؟ : وی نظریات واندیشه های خویش را درین خصوص در یک مقاله، تحت نام مستعاربیرون نموده وبالحن تند پرسید:” درشرایط عادی او (جواهرلعل نهرو)،فقط میتواندیک مدیرکارا وموفق باشد ؛ اما درچنین عصرانقلابی،”قیصریسم “همیشه در، درب خانۀ ما است.هیچ ممکن نیست که “جواهرلعل نهرو”خود را مانندامپراتور”قیصر”،جلوه دهد. وی مقالۀ خویش را با رد قاطع “قیصریسم ” ومطلق العنای به پایان رسانیده افزود: ما، قیصرنمی خواهیم .  درآن “مقاله “نه تنها بزرگی” نهرو”جلوه کرد بلکه عظمت وطرزنظامی را که او بعدأ اساس گذاشت،به نمایش گذاشته شد.

این که آیا ببرک کارمل،چنین تحلیلی رانسبت به خودانجام دادویاخیر،ما نمی دانیم ؛ اماوی چنان شخصیت خویش را درقالب درآوردکه به هراندازه یی که وی محبوبیت حاصل می نمود، به همان پیمانه بطورنیرومند تلاش مینمودتا چهارچوبی را برای ساختارنهادی که بتواند فعایت های دسته جمعی را برای سازماندهی مسایل سیاسی–اجتماعی انجام دهد،ایجادنماید.

اوضاع اجتماعی دردهۀ شصت میلادی درافغانستان ، برای ایجاد دیکتاتوری “قیصریسم “ومطلقه گرایی بیشترمساعد بودتا وجود چنین شرایط درهند دردهۀ سی .عدم انسجام اجتماعی وتقریبآ نبود ارتباطات ومخابرات وتماسها میان مردم،شرایط نامتجانس وناهمگونی بودندکه اتمسفیرکلی را برای عدم رشد وایجاد رهبریت دموکراتیک ایجاد نموده بودند: مثلاً فقرطاقت فرسا،انحطاط الیگارشی استبدادی دروضع محدودیت های ستمگرانۀ آزادی بیان ،تسریع موهوم پرستی ، شخصیت گرایی وگرایشات ماجراجویانه ایجاد نموده بود.

ما ،فقط کارمل را بطوراخص دراوایل سالهای شصت می یابیم که مصروف بحث های جــــــــــــدی با سیاستمداران ارشد ورهروان معاصرش که ازمیان این فشارها ومحدودیت های اجتماعی برخاسته اند، بود. وی با رد “مطلقه گرایی” مبارزه مینمود تاکشورش را درجادۀ دموکراسی سمت وسوبخشد.

آنجاحدود دوگروپ دوازده نفری جوانان تحصیل یافته وبیدارسیاسی درمحدودۀ کابل، وجود داشتند. کارمل تقریبآ با تمامی آنها روابط داشته ؛ امادرمیان آنها روابط سازمانی ویا اتصال داخلی وجود نداشت . اما، کارمل برای همۀآنها به حیث انسان عاقل، قابل قبول بود. دیدگاه ها ومشوره های سیاسی اش بوسیلۀ همگان،مورد توجه وپرسش قرارمی گرفت .هرگاه کارمل،مایل میبود برایش ممکن بودتا این گروپ ها را دردایرۀ پیروان شخصی خویش، توسعه داده وبه مثابه رهبران فرقه های مذهبی(پیر) جلوه نماید.

اکثرگروپ های موجودکه دراحزاب سیاسی تشکل یافتند، درنمای رهبران مذهبی،شکل “پیری – مریدی ” تظاهریافته واکثراین رهبران حتی تصورمیکردندکه آنهاراجع به دموکراسی وسوسیالیسم حرف زده اند. که بدون شک این گونه رهبران درکتگوری رهبران فرقه های مذهبی جا، می یابند. اما کارمل چنین راهی را انتخاب نکرد.اوطوری معلوم میشد که متیقن بود که دموکراتیزه ساختن افغا نستان نیازبه تشکل علمی احزاب سیاسی دارد. اوهمچنان تلاش مینمودتاسایررهبران را ترغیب نماید تا فعالیت های سیاسی خویش را درساختاراحزاب دموکراتیک ،هماهنگ وکانالیزه نمایند. شاید این یگانه فکتوربزرگی بودکه محبوبیت وجذابیت کارمل را درمیان جوانان برانگیخته بود؛ زیرا که نسل جوان درحالت ایجادگروپ ها برای مسایل جدید بودند.

تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان دراول جنوری سال (1965)وسیعآ درنتیجۀ تلاش های کارمل صورت گرفت. این بی نهایت ساده است تاگفته شود که کارمل؛ یکجا ،با تره کی اساس حزب را گذاشت.

تره کی یکی ازکسانی بود که ازلحاظ سن ،ارشد ترین فردی بود که به پندارونظریات کارمل پاسخ میگفت .کنگرۀ مؤسس درمنزل تره کی به دلیل وسعت وسطح گنجایش اش برای یک تجمع بزرگ ،برگذارشد. مباحثات چه قبل وچه درجریان “کنفرانس”،بوسیلۀ کارمل،رهبری میشد .این تحلیل های جامع وقناعت بخش کارمل بود که پیرامون اوضاع جهانی وموقعیت کشورافغانستان صورت گرفته وازسوی همه پذیرفته شد.پس چرا، نه کارمل ؛ بل تره کی به حیث منشی اول حزب جدید، برگزیده شد؟ حدس وگمانم، من، را به این نتیجه رسانیده که این اندیشۀ کارمل بود تا احتمال خلاءهمیشگی نسل جوان را اکمال نماید.کارمل، اهمیت روابط مبارزۀ قبل ازوقت را درچنین نگرش درک نموده وخواست تا شخص متناسب براقتضای همان نسل، دررأس حزب قرارگیرد . وی میتوانست تا بانسل های جوان داخل گفتمان شده وآنها راقانع سازد. اما اشخاص مسن ، ازترکیبات دیگری ساخته شده ودارائی خصایل معین بودند: آنها ضرورت داشتندتا بخاطرارشدیت ورفعت شان بطورمطمئین مورد حرمت قرارداده شوند. حزب وعقاید آن باید تداوم مبارزه درراه دموکراسی رابشارت دهد,که البته این انگیزه نیرومندمیتوانست تا “دینامیسم “ودسپلین لازم را درحزب وارد نماید.باید گفت که اهداف اساسی در برنامه حزب برای تشکیل جبهۀ وسیع که بتواند تمامی نیروهای ترقیخواه,وعناصردموکرات را درراه  مبارزه علیه استبداد بسیج نماید ، بیان شده بود.

این که کارمل موقف پایین تررا درحزب عهده دارشد، برای آن بود تا به تقاضای شرایط پاسخ گوید.زیرا که تهیه وتدارک اسناد”برنامه” ،گفتمان ومذاکرات وتهیۀ نوشتارها برای ارگان های نشراتی حزب وغیره،همه بوسیلۀ کارمل تحقق یافت. با ید خاطرنشان ساخت که گزینش تره کی دررأس حزب ،فقط یک تاکتیک نبود.کارمل بصورت واقعی برای تره کی احترام داشت وهرگز اجازه نمی داد تا کسی با بی احترامی، سیمای او را لطمه دارنماید. حتی هرگاه که برخی مخالفت ها درعقاید شان  ظهورمینمود – که هرگز چنین چیزی دربُعد ایدولوژیکی وسیاسی واقع نشد – کارمل سعی مینمودتا با صبروشکیبائی با تره کی،به بحث بپردازد.حتی زمانی که کارمل قادرنبود تا تره کی را برای پذیرش دلایل اش ترغیب وودارنماید،ازسائرعناصرمجرب وهمقطاران خویش،برای حل موضوع ،بهره می جست .اما چنین رویکرد برای شخص تره کی(که بعدأ به آن پرداخته خواهد شد)،به یک تراژیدی انجامید،اما حزب را ازیک حالت ناگوارکه باعث موانع بزرگ درخط وحدت وهمبستگی آن میشد،نجات داد.

تمایزاتی که درشخصیت سیاسی کارمل تبلورداشت عبارت از این بود که اومیخواست تا شخصیت سیاسی خویش را با منافع حزب وجنبش وابسته بسازد.جایی که موضوع اصول ومنافع حزب مطرح بود،وی ،هرگزدرآن مورد، مصالحه وکامپرومایزنمی نمود.برای مثال اوبرای گزینش حفیظ الله امین دردایرۀ رهبری حزب ،با قاطعیت تمام مخالفت نمود. در حالی که تره کی استدلال می نمود که حفیظ الله امین درایالات متحده امریکا بوده است . درحالیکه کارمل آگاهی داشت که “انجمنی “که حفیظ الله امین درآن عضویت داشت،حالت مشکوک داشت. « امین»، دارای گذشتۀ سیاسی نبود.اونه یک بار، بل  دوباربخاطرتحصیلات عالی، درایالات متحده آمریکا انتخاب گردید. “انجمن محصلین”که بوسیلۀ امین درآمریکا،ایجاد شد،معروف به این بود که از”بنیاد آسیایی”(Asia foundation)،هزینه بدست می آورد.موجودیت چنین انسان درهمچو جایگاه انقلابی،بصورت قطع مصئوون وقابل اعتبارنمی باشد.اینجا دلایل بیشماری وجود داشت تاباورنمودکه درین خصوص عناصر دشمن وجود داشت ،که حفیظ الله امین رابه خاطرمقاصد معین خویش، درین خط دردرون حزب ، به پیش می تازانیدند. نظریاتی را که امین بیان میداشت مالامال،از گرایشات “شوینستی و”ماجراجویی” بود.

سوگوارانه ،تره کی درمباحثات با کارمل این شایستگی را تبارزنداد ولاجرم پرداخت قیمت بزرگی را برای قضاوت اشتباه آمیزتاریخی حیات خویش متقبل شد.”امین “،باکرکتروروشهای “ماکیاولی “یی که داشت،بعد از برگشتش در(1966)،از ایالات متحده آمریکا تلاش های وسیع وگسترده را انجام داد تا درمغز،رهبرسالخورده “تره کی” ، تعصب وتبعیض وشکاکیت را نسبت به صداقت وصمیمیت کارمل،کشت نماید. پیروزی کارمل درانتخابات پارلمانی سال (1965)، (که تره کی درآن پیروز نشد)وایجاد تاثیرات معین درپارلمان,طوری تعبیرشد که،” کارمل”، تلاش دارد تا شخصیت خویش رامافوق رهبری تبارزدهد. “امین”این نطریه را برای “تره کی “القاءنمود که تا زمانی که کارمل درحزب است،رهبری تره کی درحزب به حالت پرمخاطره ومتزلزل باقی خواهد ماند.

درانتخابات پارلمانی سال(1965)،به تعداد (21)تن ازاعضای حزب ،کاندیدگردیدند که ازآنجمله چهارتن درین انتخابات پیروزشده وهمۀ آنها با نظریات کارمل، وچگونگی کارتوده یی میان مردم وپخش واشاعۀ افکاربیداری دهنده سیاسی درین خصوص همسوبودند.”تره کی” از ولایت غزنی به رقابت پرداخت وبه حصول پیروزی توفیق نیافت که این یک ضربۀ قوی برای تره کی محسوب شده واین اعتقاد را درذهنش پدیدآورد که اورهبرجوانان پشتون بصورت “بلامنازع ” ،نخواهدبود.

اینجا ،عقایدی متعددی وجود داردکه تره کی چنین پنداشت که وی هرگز “زخم “وارده به “اعتماد بنفس” خویش راالتیام بخشیده نخواهد توانست،وازینروطورآسیب پذیر، تحت تأثیرکلمات چاپلوسانۀ “امین “قرارگرفت.

نقشی را که بعدآ “امین “برای فخرفروشی وخودنمایی برای تره کی ایفا کرد،دریک نوشتارراجع به انقلاب ثورکه ازسوی امین تهیه شده بود، تجلی می یابید. طعم موجودبا بیان این گفته ها،حول شخصیت تره کی،با کاربرد این سخنان: “متفکر خلاق” ،”شخصیت انقلابی تره کی” ، “تقوای سیاسی “،  “پرستیژعالی میان توده ها”،هوشیاری سیاسی ودانش سوسیالیزم علمی”،قدرت وابتکارات پیروزمندانۀ رفیق نورمحمد تره کی”،دقیقا ،چشیده شد. که بدون شک اینها همه تملق گرایی وخودنمایی یی بود که بعدآ این خدعۀ شیادانه ،درحوادث بعدی به اثبات رسید.اما افسوس که نهایت دیرشده بودتا نورمحمد تره کی ،بازی یی را که امین براه انداخته بود ،می دید؛

انتخابات پارلمانی سال(1965)،بوسیلۀ کارمل ،به یک کمپاین وسیع درمیان کتلۀعظیمی از روشنفکران،به چرخش درآمد.در کابل صدها متینگ با سخنرانی های دوتن ازکاندیدان حزب : “کارمل “و”اناهیتاراتب زاد” راه اندازی شد.اناهیتا راتب زاد ریاست سازمان زنان مربوط به شاخۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت.اناهیتا ازسوی حزب کاندید شده بود تا دیدگاه حزب را در راستای حقوق زنان و تساوی حقوق میان مرد وزن ،میان مردم ابلاغ نماید .

برخی مردم نسبت به کاندیداتوری اونگرانی داشتند تا ازسوی افغانانی که مقید به محدودیت های مرسومی وعنعنوی جامعه اند ، مورد تهدید قرارنگیرد.اما کارمل واکثریت اعضای حزب ترجیح دادند تا عکس العمل معقول مردم را درخصوص تعیین سرنوشت شان که درین برنامه، فرصت لازم یافته اند، ببینند. اناهیتا ،تا آنزمان “برقع “می پوشید واودرستیژتحت پوشش برقع حاضرمی شد.

درآغازمردم درمتینگ های اومی آمدند. شاید به خاطراین که درمورد کنجکاوی نمایند ؛ اما تحت تاثیرسخنرانی،اعتماد به نفس  وشجاعت او قرارمی گرفتند.انتخابات درکابل به یک جنبش بزرگ مبدل گردید.جمع کثیری از محصلین دانشگاه کابل برای کاندیدان حزب کارمینمودند.بر اساس تخمین، حدود “دوهزار” زن چادری پوش نیزدرین کمپاین انتخاباتی شرکت جستند. هردوکاندید درین انتخابات پیروزگردیدندوپرستیژکارمل تاآسمان ها صعودکرد.جریان هایی که بعدآدرپارلمان رخ داد بیشتربردرخشش شخصیت کارمل،افزودند.

با تحلیل شجاعانۀ اوضاع کشورومحکوم ساختن سلطنت درجهت بی تفاوتی اش درخصوص رفع دشواری ها وپرابلم های جامعه،کارمل ، پارلمان را تکان داد.تمام عناصردموکرات دراطراف کارمل حلقه زدند.

عناصروابسته به سلطنت قادرنبودند تا ازطریق مباحثات منطقی کارمل را به چالش کشند. لذا تصمیم گرفتند تا طورفزیکی درزیرسقف پارلمان بر،وی حمله نمایند.درین یورش وی شدیدأ مورد لت وکوب واقع شده وازهوش خارج شده وحمله کننده گان او را به شکل بیجان درآوردند.

اخبارحملات به کارمل، درسراسرشهرانتشاریافت. مردم بیرون آمده وبه شکل غضبناک دست به اعتراض زدند.محصلین دانشگاه کابل تظاهراتی را براه انداختند که درآن حدود(پنجاه هزار)تن ازشهریان کابل اشتراک نمودند. نه تنها کابل بلکه تمام کشوربه جنبش درآمد.مردم ازفواصل زیاد دراطراف شفاخانه یی که کارمل ،پوشیده با پانسمان ، دربسترافتیده بود تجمع نمودند.مردم برای کارمل تحایف عنعنونی ودواهای گیاهی ،باخودآورده بودند.کارمل برخلاف تلاش های سلطنت برای برداشتن یک مانع بزرگ ،به یک قهرمان بزرگترمبدل گردید.

به همان تناسب اگرآژیری دیگری به پاسخ این انکشافات بوقوع نپیوست امااضطراب والتهابی که درین راستا برانگیخته شد ، ازسوی محصل تازه وارد ازایالات متحده امریکا،یارنورمحمد تره کی یعنی حفیظ الله امین بود.او فعالت های فرکسیونی خویش را تشدید بخشید ولاجرم درجولای سال(1967 ) قادر شد تا حزب را منشعب نماید.او تره کی را ترغیب نمود تا درعرصۀ  کار درمیان پرسونل اردو توجه نموده تا بتوانند تنها بوسیله اردو، انقلاب را پیروزنمایند.ما،حال، شاید مفهوم انقلاب را درپنداراو که مردم به مشکل میتواند،درآن نقش ایفا نماید ،مشاهده نماییم.برای اومفهوم “انقلاب”، تصرف قدرت ازطریق کودتای نظامی ،بیان می شد.

امین، همچنان کارمل را محکوم نموده واذعان میداشت که کارمل،به حیث یک” رفورمیست بورژوا”، استعداد راه اندازی انقلاب را نداشته وپیوسته سعی مینماید تا رهبرماهرونیرومند مباحثات وگفتمان باشد.

گروپ های مائوئیستی مانند “شعلۀجاوید”و”ستم ملی “همچنان درکمپاین ضد کارمل داخل شدند.کارمل احساس آسیب پذیری نمود،نه بخاطراین که شخصیت اوآماج قرارداده میشد بلکه بخاطرنقش یک “اجنت ” بیگانه که خواست تاحزب را منشعب گرداند. با وجود آن، کارمل هرگز تحریک نشدونخواست تا بدینسان به عمل تلافی جویانه پاسخ گوید.او مصمم شد تا وحدت وهمبستگی وسیع وممکن نیروهای دموکرات را تشکیل داده وازایجاد شرایط ناگواروغیرضروری اجتناب نماید.بویژه بخاطری که اومعتقد بودکه اشتباه مصنوعی یی که ایجاد شده است، برداشته خواهدشد.

کارمل ورفقایش بطورمتداوم درخط فیصله های کنفرانس سال (1965)،کارنمودند.به تعدادچهارتن ازجملۀ هفت تن ازاعضای کمیته مرکزی،شامل ببرک کارمل،دستگیر پنجشیری،شهرالله شهپر،وسلطانعلی کشتمند،باهم یکجاماندند،درحالی که تره کی وزیری ،جداشدند.(*6)

برای بیان افکارونظریات شان هفته نامه” پرچم” را درمارچ (1968) ،که نشرات آن تااکتبر(1969)،ادامه یافت،بیرون کشیدند.حزبی که بوسیلۀ کارمل رهبری میشد،بر اساس اسم هفته نامه اش، به نام “پرچم” معروف شد درحالیکه جناح دیگربرطبق هفته نامۀ حزب که بوسیله تره کی به نشرات پرداخت ،خود را خلقی نامیدند. هفته نامۀ پرچم همچنان یک روند مثبت را برگزید وپیوسته درراه وحدت وهمبستگی تاکیدمینمود.اما ازسوی دیگر “امین “تلاش نمود تا حد اکثرخسارات ممکن را واردنماید.درجریان انتخابات پارلمانی سال (1969)، امین به مساعدت وهمدستی گروه های اسلامی وماوئیست،موفق شد تا به استثنای ببرک کارمل،تمامی کاندید های “پرچم” را به شکست مواجه سازد.

درمورد این که به پاسخ” امین”، عمل تلافی جویانه وبالمثل(ازسوی پرچمی ها-ب) صورت نگرفت واضح است ،زیراکه اوموفق شد تا درحوزۀ انتتخابات پغمان نزدیک کابل پیروزی بدست آورد.

برای پارلمان دورۀ دوازدهم،اجازه فعالیت داده نشد.سه، لایحۀ بزرگی که درنظربود تاپروسۀ دموکراسی را درکشورتوسعه بخشد،ازسوی” ظاهر شاه” رَد شد.طوریکه ظاهرشاه قادرنبود تا مشکلات روزافزون اقتصادی را درکشورحل نماید . بنابرآن هرروزبیش ازپیش، حکومت ،حالت سرکوبگرانه را اتخاذ مینمود. درآن سالها درافغانستان حالت قحطی وخشکسالی ،جامعه را تهدید نموده ومردم به ستوه آمده بودند.شمارش ایام زمامداری ظاهرشاه به پایان خویش نزدیک میشدوهیچ بخشی ازجامعۀ سیاسی افغانستان، ازاوحمایت نمی نمودند.درجولای (1973)،ظاهرشاه، بوسیلۀ پسرکاکایش وصدراعظم سابق کشور،سردارمحمد داوودخان سقوط داده شد.داوود یا باید ازبخش ارتجاع جامعه یعنی “اخوان المسلمین” ویا ازبخش ترقیخواه جامعه که بوسیله کارمل رهبری میشد،حمایت مطالبه مینمود .اما جناح پرچم ،برای حمایت متداوم داوود خان،تحت شرایط تعهدات داود خان برای تحقق رفورم های سیاسی واقتصادی، که ازجانب حزب پیشنهاد شده بود ابرازآماده گی نمود.داوود برای تحقق پیشنهادات توافق نمود،زیرا که او حمایت”پرچم” را به حیث موثرترین بخش جامعه بدست آورده بود. ارائۀ حمایت حزب برای داوود خان مبرا ازهرگونه اشتباه نبود ؛ بل به حیث قدم های تاکتیکی بکاررفت تا بتواندجلو واکنش ارتجاع را برای تصرف قدرت درکشورسلب نماید.

“داوود “درسالهای اول حاکمیت خویش برخی اقدامات مردمی را مانند “اصلاحات ارضی ” اعلان داشت؛  اما آماده نبودتا درین خط به پیش رفته وتغییرات مهم دموکراتیک را دربخش اداره که خود میتوانست درراستای تطبیق اقدامات ترقیخوانه اطمینان بخش باشد ، انجام دهد.برداشت قدم های نیم بند نتوانست تا رفاه اجتماعی را تامین نماید. بنا برآن سرخوده گی های طولانی راسبب گردید . نیروهای اخوانی تحت حمایت پاکستان وایران تلاش نمودند تاعلیه رژیم ،درکابل”کودتا “نماید.کودتا ناکام اما “داوود”شکسته وناامید شد.طوری که درفصل قبلی تذکاربعمل آمد،اودست کمک به شاه ایران درازنموده وتحت مشورت های او تلاش نمود تا ازعضویت «کشورهای عدم انسلاک» بیرون شده ودرزیرچترغرب قرارگیرد.ازسازمان “ساواک”کمک مطالبه شدتا کشوررا ازدست تروریسم نجات دهدکه درنتیجۀ حالت نو،شرایط تهدید آمیزی را برای کلیه نیروهای ترقیخواه ودموکرات جامعه،ایجاد نمود.

کارمل بُوی خطر را حس نموده وتلاش نمود تاحزب را دوباره متحد سازد. درجولای سال (1977)،هردو حزب باهم یکجا شدند.کارمل برای گزینش اش دررأس رهبری حزب ،با تناسب نیروی هردوبخش حزب ،بخاطرجلوگیری ازخدشه پذیری پروسۀ وحدت ، هیچگونه اصرارنورزید.او حتی ازمخالفت اساسی اش برای زدایش عضویت “امین”ازحزب ،دست کشید. یگانه شرطی را که کارمل پیش کشید عبارت ازاین بود تا عضویت امین در”بیروی سیاسی”پذیرفته نشود،که ازجانب خلقی ها پذیرفته شد.اما باید قیمت آن با حذف” میراکبرخیبر” که قیمت عادی نبود،پرداخته میشد.

امین،همچنان برای جلوگیری ازتداوم پروسۀ وحدت دراردو،موفق شد.کارمل همۀ این ها را ،بلعید وتحمل کرد ؛ زیرا اومیخواست تاپروسۀ وحدت هرچه زودترتحقق یابد.این تقاضای فوری شرایط آن روزگاران بود، زیرا داوود به سرعت درجهت برقراری حاکمیت فاشیستی راه می رفت. علاوه برآن این درک وجود داشت که به مشکل میتوان اختلافات شدید ایدولوژیک را میان دوجناح پیدا نمود.با تحقق وحدت،کارمل چنین پنداشت که فراگیری تجارب جدید،شرایط لازم را برای درک ارزشهای هرفرد، ورفع سوءتفاهمات پدید خواهد آورد.

 

***

*(5)«قیصر›› لقب امپراتوران روم بطور عموم و خصوصاً امپراتوران روم شرقی بود..
لقب« قیصر»در ابتدا لقب ‹‹ یولیوس›› امپراتوردیکتاتور روم متولد 100 قبل از میلادبود لیکن پس از وی، امپراتور روم مربوط به خاندان وی را به لقب قیصر ،و بعد ها همه امپراتوران روم را قیصر می نامیدند. (برگردان)

* (6)- متکی بر اسناد تاریخی ،درزمان انشعاب حزب دموکراتیک خلق افغانستان  به تعداد (9) تن، اعضای اصلی کمیتۀ مرکزی را تشکیل نموده که ازآنجمله ،پنج تن به شمول ببرک کارمل،شهرالله شهپر،دستگیرپنجشیری ،سلطانعلی کشتمندو نوراحمد نور،جناح پرچم وبه تعدا چهارتن ازآنجمله نورمحمد تره کی ، محمد طاهر بدخشی ،صالح محمد زیری وداکترشاه ولی جناح خلق را تشکیل نموده بودند. (برگردان)

بخش ششم

 

 

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی …خطرناکترین چالشی که دربرابرکارمل وقابلیت های سازمانی وحکمت وفرزانگی اوپدیدارشد، بعد ازانقلاب ثوربود که امین تلاش نمودتا تقریبأ همۀ دستآورد های این رخداد رابرباید.در مورد شرارت وشیطنت امین تمامی پرچمی ها میدانستند، درحالیکه هنوزدیگران این خصوصیت امین رادرک نمی کردند. سوءظن نسبت به امین،  زمانی به اوج خود رسیدکه حکومت داوود ،دریک واکنش شدید بعد ازقتل میراکبرخیبردر17 اپریل (1978) ،اکثررهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دستگیرنمود.”امین” یگانه کسی بود که نه مخفی ونه ازطرف حکومت دستگیر شد. چنین حالت ،این حدس وگمان ها را افزایش دادکه امین چون ” مارمیان آستین “با دشمنان حزب درزدوبند مخفی قراردارد.فقط چند نفرمحدود درمورد قتل “میراکبرخیبر”وتلاشهای قبلی وناکام برای قتل “ببرک کارمل”،بوسیلۀ امین،بالای اومظنون گردیدند.

زمانی که انقلاب در27 اپریل (1978) آغازیافت،امین تلاش های ابهام برانگیز را برای صدورفرمان انقلاب ، بدون هماهنگی با” نوراحمد نور”که به نماینده گی حزب فعالیت ودرمخفیگاه بسرمیبرد،ازخود  تبارزداد.چنین مشاهده شد که امین تلاش نمود تاحالت “تقابل “رادردرون نیروهای مسلح میان هوادران مربوط جناح پرچم ازیکسو وجناح خلق ازسوی دیگر برانگیزد. حقایق مربوط به این توطئه، برای اخراج امین ازحزب ،دربیروی سیاسی کشانیده شده وفیصله برآن شد تا امین ازحزب اخراج گـــردد.تره کی تقاضا نمود تابرای امین یک ماه وقت داده شود تاکنترول مسایلی را که دردست امین قرارداشت دردست گرفته و بعد ازآن تصمیم مبنی براخراج امین را ازحزب تحقق خواهد بخشید.

به طریقی با این فیصله ، امین مجال تنفس پیداکردوبرنامه ریزی نمود تا به ضد حمله متوصل شود.در22می (1978)،یک رساله یی تحت نام “انقلاب ثور” ازنام ریاست سیاسی اردومربوط به دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نشررسید. تاکنون هیچ کسی چنین نگرانیی را برای مقامات حزب برنیانگیخته ونه هم جوازنشرچنین مطالب صادرشده بود . نه تنها این که صلاحیت نشراین “رساله” صادرنشده بود بل محتویات آن، سیمای انقلاب را به رنگ غلط منعکس ساخته ومخصوصأ اینکه با برداشتهای بنیادین حزب درتناقض بود.تلاش هایی صورت گرفت تا چنین پنداربه وجودآید که آماده گی انقلاب،بطوراخص وبصورت کامل با دستان حفیظ الله امین صورت گرفت واین تنها امین بود که ازتره کی دستورراه اندازی “کودتا “راحاصل نمود.درین رساله هیچ بیانی راجع به حزب ومبارزات آن درمیان مردم وراجع به مبارزاتی که منتج به وقوع انقلاب شد،نرفته بود.حتی اسمای افسران ونیروهای مسلح وبویژه نام های افسران مربوط به جناح پرچم که درقیام علیه داوود سهم داشتند، درین رساله حذف شده بود. عمدتآ نشراین رساله به نفع دشمنانی که میخواستند تا چهرۀ “انقلاب” را مکدرنموده وآنرا با مشارکت “شاخۀ” ازافسران – درانجام آن – “کودتا” بخوانند،انجامید.

درین هیچ شکی نیست که صلاحیت نشرکتاب، صادرشده بود وحتی به وسیله خودامین تحریریافته بود.اغراق وگزافه گویی های این کتاب به درستی دست امین را درآن افشاءمینمود.نشراین “رساله ” درراستای این هدف بکاررفته بودتا بیان شود که انقلاب ثورکاملأ یک حادثۀ “جدید”درتاریخ بشریت بوده وبنابرین”این انقلاب نگرش های جدید جامعه شناسی علمی را با تیزیس ها ی نوین درشکل ومضمون خودبرای حصول قدرت بوسیلۀ”حزب کارگران”،به نمایش گذاشه است.”

درین “رساله ” کاملاً ادعاهای غلط ونادرست بکاررفته وچنین وانمود ساخته شده بود که مبارزات 13ساله مبارزه یی بود که بوسیلۀ رهبروالا ودانشمند انقلابی کشوررفیق نورمحمد تره کی به راه افتید. این روش امین بودتا حمایت تره کی را دریکی ازوخیم ترین مراحلی که دست او(امین)درتوطئه افشأ شده بود،جلب نماید.امین درین شگردهمچنان برای تره کی مفهوم کاربرد واستعمال نیروی نظامی رانشان داد: ” رفیق تره کی،با فکرخلاق خویش درک نمودکه تحت شرایط معین درافغانستان،بهترین تضمین برای پیروزی مردم وبرای تحقق جوانب متعدد، ایدولوژی دوران سازطبقه کارگر،به تشریک مساعی،  قوای مسلح کشورمرتبط است”. طوریکه دررساله گفته شده بود، .درنتیجۀ چنین درک ،تره کی وکمیتۀ مرکزی حزب درسال (1973) توافق نمودند تا امورسازماندهی فعالیت های حزبی را درمیان نیروهای مسلح کشوربرای امین ،تحت نظارت مستقیم رفیق تره کی واگذارنمایند.

درین رساله همچنان برخی حملات پوشیده وضعیف درمورد منتقدین امین نیزبکاررفته بود وگفته میشد رقباودشمنان حزب  ” یعنی آن هایی که مصمم بودند تا زمین را زیرپای رفیق حفیظ الله امین خالی نموده وتلاش داشتندتا فعالیت های حزبی اورا، دراردو قطع نمایند.”

هرگاه تاکنون درمورد امین شکی وجود داشت ، انتشار این “رساله “واضح ساخت که امین دربرابر وحدت واتحاد “خلق” و”پرچم” دراردو – با طرح روشن که آنرابرای تصرف قدرت خویش ، استفاده نموده وبعدأ بکارخواهدبرد – مقاومت نمود. انتشاراین “رساله” درمیان رده های نیروهای مسلح مانند یک بمب ساعتی بود.هرگاه مندرجات این رساله ردمیشد وبوسیلۀهریک از جناح حزب متناقض خوانده میشد، این خود یک احساس غلط را ایجاد نموده واعتباراردو را خدشه دارمیساخت.اما هرگاه مندرجات این رساله متناقض خوانده نمی شد،بخش اعظمی ازنیروهای مسلح که با امین نبودند متضررمیشدند. درهردو حالت ،رشد اختلافات وبد خواهی ها خود برای انقلاب خطرسازبود. و حالت وهم انگیزتکرارحوادث خونین انقلاب فرانسه (زمانیکه فرزندان انقلاب ،انقلاب را به قتل رسانیدند)رابرای شکارانقلابیون وفادارپدید آورد.

درجلسۀ بیروی سیاسی در17جون(1978)،حفیظ الله امین،یک حالت تحریک آمیزتهاجمی را بکاربست وصلاحیت وحضورکارمل ودیگران را در”قوماندانی اعلی” (انقلاب-ب)به چالش کشید.این روش های متناقض امین درتمام اموربوسیلۀ کارمل،مورد مخالفت قرارگرفته وبا توجه به آن گفته شد که چنین روش همه چیزراخراب خواهد نمود. این وظیفهء تره کی بود تاسوابق امین را مستقیمآ بررسی مینمود.معلومات حاصله مشعربرآن  بود که “امین”درجریان مشارکت اش دراجلاس ملل متحد درنیویارک،با رئیس جمهورکارتروعنصرضد انقلاب به نام “ضیا ناصری “دیدن نمود. زمانی که کارمل درک نمودکه هنوزهم تره کی ازامین دفاع مینماید، پیشنهادنمودتا ازعضویت بیروی سیاسی وحکومت،استعفا نماید.

اوضاع موجود حکایت دعوای طفلی را تداعی مینمود که مورد منازعۀ مادراصلی ومادراندرش قرارگرفته ودربرابر”سلیمان” ظاهرشد. مادراندرآماده بود، تا طفل به دوحصۀمساوی قطع شده ومیان هردومدعی تقسیم شود .اما مادراصلی ترجیح داد تا به عوض دیدن  قطع شدن طفلش ، حاضر شود تا ازدعوا دست کشیده وطفل برای مادراندر سپرده شود. کارمل به عوض تماشای سقوط انقلاب درمیان حوض خون که بوسیلۀ امین کشانیده میشد،تصمیم گرفت تا ازتقاضای خویش نسبت به مشارکتش درستاد رهبری دست بکشد. حالت تقابل درینجا حتی هرگاه کارمل اکثریت (آراء- مترجم) را ازخود می ساخت ،اوضاع انقلابی را خراب می کرد ، زیراکه دیده میشد که حتی امین آماده بودتا “جنگ داخلی” را، راه اندازی نماید.زیرا او مادراصلی نبود ؛ بل مادراندربود .درچنین حالت پیروزی انقلاب،ایجاب می کردتا شخصیت هایی مثل کارمل کنارکشیده شده وقبل ازکناررفتن آنها،بایدوحدت حزب قویأتامین میشد. سکوت تره کی درچنین فضا دلالت براین داشت که اوهنوزدرباره امین با توهم نگاه مینمود. کارمل تصمیم گرفت تا درروزی که امین برای نبردانتخاب نموده بود، باوی مقابله ننماید.او این را معقول پنداشت تا صبرنماید تا روزی تره کی وخلقی های دیگربطورواقعی شخصیت ویرانگرانه امین را درک نمایند. کارمل معتقد بود که اکثرخلقی ها، انقلابیون صادقی بوده وملزم هستند تا ازطریق این”گیم “،همه چیز راببینند.  بیروی سیاسی فیصله نمودتا اکثر رهبران” پرچم “را ازکشورخارج نموده وبه حیث سفیردربیرون بفرستد.کارمل قبل ازترک افغانستان درخصوص امین برای تره کی آخرین هوشیارباش لحظات اخیررا صادرنموده،اظهارداشت که:مراقب،باش!اما تره کی خندید.

نه تنها کارمل خودش ، صدورهوشداربه تره کی رامتوقف نساخت بل برای همه پرچمی ها هوشدارداده شد تا هرچه عاجل منتظرسرکوبی ورویارویی باشند.برای آنها درمورداختفای شان هدایت داده شد ه وگفته شد تا روابط خویش راازیکسو بامردم وازسوی دیگربا”خلقی” ها ، تامین نمایند.

یک سیستم “خبرنامه”تامین شده وترتیبات لازم اتخاذ شدتا معلومات اساسی ازداخل کشورجمع آوری شده ودراختیارببرک کارمل، درچکوسلواکیا قرارگیرد.کارمل پیشبینی نمودکه بسیاردورنخواهد بودتاخلقی ها درک نمایندکه امین یک “دشمن”است.روزی که آنها درک نمودند،آن روزعبارت ازروزی خواهد بود تا آنها قیام نموده ومرحلۀ دیگرانقلاب را آغازنمایند. صحت پیشبینی کارمل ،ظرف چند روزموفقانه ازآب بیرون شد. تمامی سفرای” پرچم “،ازوظایف شان برکنارورهبران وکادرهای پرچم،هرروزدرداخل کشوردستگیرمیشدند. شیپوراتهامات راه اندازی توطئه”،برای انجام”کودتا”، بخاطرسقوط نظام،علیه پرچمی ها به صدا درآمد. کسانی که حتی یکباربا پرچمی ها،دراردو، درادارات دولتی،درمکاتب ودانشگاه ها،همکاری نموده بودند،مورد تعقیب وپیگرد قرارمیگرفتند.هزاران تن به زندان وهزاران تن به کام مرگ سپرده می شدند.

“امین، با نوشیدن خون وبا اطمینان ازبیرون ساختن پرچمی هاازقدرت، چشمان کینه توزانۀ خویش را بسوی خلقی ها گشود.برای امین ،یک حزب سازمان یافته وعناصرهوشیارسیاسی،”ملعون”پنداشته میشد. لذا هیچ خلقی خوب وصادق احساس مصئوونیت نمی نمود.حالت سرکوب ، پرچمی ها وخلقی ها را باهم نزدیک ساخت.لاجرم زمانی که امین علیه تره کی دست به کودتا زده واورا به قتل رساند، آنگاه همۀ خلقی ها وپرچمی ها درک نموده ومیقین شدند که کارمل مردی تحلیلگرزمان بود.

سیاسیون افغانستان ،منتظرآن بودندتایک رهبرصادق وفداکاربه سراغ شان آمده وآنها را از شرحاکمیت “فاشیستی “امین نجات دهد.

زمانی که اخباراین انکشافات به سمع کارمل در”پراگ”رسید،  تصمیم گرفت تا همراه با “نوراحمد نور”به کشوربرگردد.”نوراحمدنور”مسؤول کارحزبی دراردو بود.کارمل میخواست تا عناصرسیاسی را بسیچ نموده ونوراحمد نورباید نیروهای مسلح را برای نجات کشورآماده میساخت.آنها درماه اکتبربه کابل آمدند. البته اندکی یک ماه بعد ترازقتل تره کی ،میان ماه های اکتبرودسمبر. بلاخره آنها سه مرتبه تلاش نمودندتا امین را سرنگون نمایند؛اما ناکام شدند.(*7)

پیروزی یی که در27 دسمبر(1979) بدست آمد ،نتیجۀ یک پلان احتیاط آمیزاستراتیژیکی بود(*8).قابلیت مهارت وسازماندهی کارمل میتواند تنها دریک حقیقت مورد قضاوتقرارداده شود:”کارمل ونوربرای مدت دوماه برای بسیج نیروها،جهت حمله درکابل بودند وبا وجود رخداد دواتفاق ناگوار،حتی امین ازوجود ایشان،آگاه نشد.این ستایش دلالتی است برمهارت و سازماندهی ببرک کارمل. “

شکیبایی،ثبات واستقامت،آرامش روحی درزمان خشم،حصول سریع فرصت ها،عدم کامپرومایزبر مسایل اصولی،انعطاف درمسایل شخصی،همه عناصری هستند که باعث شد تا کارمل دراوج طوفان های سیاسی،تحت نا مطلوب ترین شرایط درافغانستان بیشتر از(35) سال زنده گی سیاسی نماید.

نه تنها این که اوازخطرات چنین شرایط نجات یافته وزنده بماند ؛ بل دسته یی ازکادرهای متخصص را برای جامعۀ افغانستان تربیه واهداء نمود که آنها ،هرگزنخواهند گذاشت تا مشعلی که بوسیلۀ کارمل  روشن شده بود بواسطۀ بادهای سرد،سوزناک وفلاکتبارامپریالیستی وفاشسیتی به خاموشی گراید.گفته میشود که چنین نیروها ازعناصرانقلابی ساخته شده اند!

پایان (بخش ششم) وآخرفصل دهم

(*7) با توجه به جریان واقعی رخدادهای سالهای پیشین، میتوان اذعان داشت که حضور ببرک کارمل ونوراحمد نور،قبل ازسقوط نظام امین درکشور، ودر اوج توحش وبربریت آن نظام،برحسب ادعای نویسندۀ محترم این کتاب ،با واقعیت ،سازگاربه نظرنمی رسد.

(8*) دررابطه به این پراگراف ،که درخصوص حوادث 27 دسمبر(1979) ودقت پلان استراتیژیکی برای واژگون شدن نظام امین ،سخن رانده شده است میتوان ،بیان داشت که طرح ودیزاین چنین برنامه ها ،متکی بر سطح وحرفه،تخصص وکارائی پلان نظامی  وعملیاتی بوده است. لذا مربوط ومنوط به کارگذاران اصلی (افسران بلند پایۀ اتحاد شوروی) وقت میباشد. اما برپایۀ بسیاری از واقعیت ها، میتوان بیان داشت که هواداران فقید ببرک کارمل درجناح پرچم درآن ایام ،برای سقوط امین تدارکاتی را برای انجام قیام مسلحانه ،روی دست داشتند وبرای سه مرتبه این برنامه ریزی صورت گرفته وبه دلایلی به تعویق افتیدند

گفتنیست که ،برپایه گزارشات منابع معتبر جهانی ،”ببرک کارمل “،با اعزام نیروهای اتحاد شوروی در افغانستان شدیدآ مخالف بود وضمن ارسال نامۀ به کمیتۀ مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی،مخالفت خویش را درین راستا بیان داشت .چنانچه در اسناد مربوط به آرشیف سازمان استخباراتی اتحاد شوروری وقت (کی جی بی )،که بوسیله محترم “غوث جانباز” ترجمه شده ودرسایت” افغان جرمن “تحت عنوان “چگونه ما به بیماری ویروس A (هجوم به افغا نستان) ،مبتلا می گردیدیم ،در صفحات (301-302) این کتاب ،آمده است:  کارمل در آنروز ها ازیک چیز می شرمید، باری در مرکزمحرم (کی جی بی) که آنها بسر میبردند، …”ولادیمیر کریوچکوف “ریس اداره کشف خارجی هنگام صرف چای بطورغیر مستقیم ،اشاره نمودکه اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحاد شوروری،به افغانستان اعزام خواهند شد،او(کارمل) گفت :”مگر ما خود میتوانیم از عهدۀ چنین یک کاری بدرآئیم ،من درنامه ایکه به آدرس حزب کمونست فرستادم ،خاطر نشان ساخته ام که به مجرد دعوت به قیام ،امین فورآ ازطریق رفقای ما که اکنون درشرایط مخفی قراردارند،وهم از طرف توده های وسیع مردم که ازوی متنفر هستند،سرنگون خواهد شد،شما افغانها را نمی شناسید ،من به شما اطمینامن میدهم..مردم ما دیگر تحمل همچو مستبد وماجراجو را ندارد”…کارمل درحالیکه چشمان قهوه رنگش بطرف مهمان می دیدند گفت:” شما در باره آن فکر کرده اید که اگرمن همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم ،ودررائس دولت قرار بگیرم ،مردم افغانستان به کدام دیده به من خواهند نگریست؟”

آری! اینکه چگونه،کارمل دربرابر یک عمل انجام یافته قرارگرفت وزعامت سیاسی کشور،برکارمل تحمیل شد،موضوعیست که مهار ساختن فوران یک آتش فشان ویرانگروخانمانسوز درسراسر کشور وانسداد جویبارخون ازسوی امین ،وجلوگیری ازچیره شدن سیاه ترین نیروی جهنمی بنیادگرا وتروریستی وابسته به غرب وپاکستان،برمقدرات کشور،بدون هرگونه الترنتیو دیگر،او رابرای پذیرش این مسئولیت ،مجبورساخت. .(برگردان کننده)

برنامهٔ قیام مسلحانه و انگیزهٔ ترور میراکبرخیبر نویسنده : رفیق عارف عرفان

بیش از چهارونیم دهه از رخداد “قیام مسلحانه ۷ ثور ۱۳۵۷ سپری می‌گردد، اما تا هنوز جلوه‌های متفاوت در گفتمان‌ها، برگه‌های سیاسی- تاریخی، نوشتارها و رسانه‌های گفتاری و نوشتاری بر محور آن نمایان بوده و بر تصاویر ریالستیک، و مقاصد این رخداد و به‌ویژه عامل و انگیزه ترور میراکبرخیبر شهید که رخ دیگر از سکه‌یی اطلاعت بیشتر دربارهبرنامهٔ قیام مسلحانه و انگیزهٔ ترور میراکبرخیبر نویسنده : رفیق عارف عرفان[…]

برنامهٔ قیام مسلحانه و انگیزهٔ ترور میراکبرخیبر نویسنده : رفیق عارف عرفان

بیش از چهارونیم دهه از رخداد قیام مسلحانه ۷ ثور ۱۳۵۷ سپری می‌گردد ،اما تا هنوز جلوه‌های متفاوت در گفتمان‌ها، برگه‌های سیاسی- تاریخی، نوشتارها و رسانه‌های گفتاری و نوشتاری بر محور آن نمایان بوده و بر تصاویر ریالستیک و اهداف این رخداد و به‌ویژه عامل و انگیزه ترور میراکبرخیبر شهید که رخ دیگر از سکه‌یی برنامهٔ راه اندازی این اطلاعت بیشتر دربارهبرنامهٔ قیام مسلحانه و انگیزهٔ ترور میراکبرخیبر نویسنده : رفیق عارف عرفان[…]

نبرد داراب و ستیزا در دادگاه نور احمد نور خاطرهٔ از شجاعت زنده یاد عبدالرسول داراب و زنده یاد اسد ستیزا؛ نویسنده : رفیق عارف عرفان

  با کودتای پلینوم هژده که بیگمان محصول طراحی استخبارات خارجی بود و تحت مهندسی «ایتلاف دوستانه» به مشارکت سیا، آی اس آی و کی گی بی عصر گرباچف به غرض اهداف استراتژیک درازمدت و تغییر رهبری در افغانستان به وقوع پیوست بزرگترین بحران دامنه دار سیاسی در حزب دموکراتیک خلق افغانستان سایه انداخت. رهبران اطلاعت بیشتر دربارهنبرد داراب و ستیزا در دادگاه نور احمد نور خاطرهٔ از شجاعت زنده یاد عبدالرسول داراب و زنده یاد اسد ستیزا؛ نویسنده : رفیق عارف عرفان[…]

زنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Babrak Karmal’s life, struggle and work in the passage of documentary history

, 2021 زمان هر قدر میگذرد، گرد های ریخته شده بر آیینه تاریخ پاکتر شده و صداقت و شهامت و آگاهی زنده یاد ببرک کارمل عزیز بر همه جهانیان به اثبات میرسد. او نه تنها یک رهبر شایسته برای زحمتکشان افغانستان بود که، یک انترناسیونالیست وفادار به اندیشه های انسانی پرولتاریا و معتقد به جهان اطلاعت بیشتر دربارهزنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Babrak Karmal’s life, struggle and work in the passage of documentary history[…]

فهرست کتاب ها در کتابخانه راه پرچم (کلکسیون های جراید و کتا ب های سیاسی،تاریخی، پژوهشی ،ادبی و … ) هر روز با کتاب جدید

  ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق » جزوه بیانیه رفیق ببرک کارمل در محفل برافراشتن بیرق گزارش های رفیق ببرک کارمل به پلینوم های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ببرک کارمل دولت حزب و مردم ببرک کارمل «به سوی جامعۀ نوین» یا سوسیالیسم یا توحش؛ تاریخ‌نگاری به مدد نشریات چپ افغانستان اطلاعت بیشتر دربارهفهرست کتاب ها در کتابخانه راه پرچم (کلکسیون های جراید و کتا ب های سیاسی،تاریخی، پژوهشی ،ادبی و … ) هر روز با کتاب جدید[…]

سیمای ببرک کارمل دربرابرتابش حقیقت زمان نویسنده : رفیق عارف عرفان Babrak Karmal

ببرک کارمل گُهرنایاب و ناشناخته ایست که پس ازهمه طوفانها در برابرنورخورشید حقیقت میدرخشد.دست یابی به رموزهای سیاسی وپژوهش فراگیر حول آرمانهای سترگ وکارنامه های انسانی او هنوز دشوار است. اودرگهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ ومرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید. او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پردازبی‌همتای عصر خود اطلاعت بیشتر دربارهسیمای ببرک کارمل دربرابرتابش حقیقت زمان نویسنده : رفیق عارف عرفان Babrak Karmal[…]

قیام ای که به قوام نرسید یادوارۀ‌ ازتدارک”قیام “سازمان مخفی”پرچم” نویسنده رفیق عارف عرفان M Aref Erfan

    تدابیربرپای قیام دسمبر سال ۱۹۷۹ که حدود دوهفته قبل ازرخداد “ششم جدی “۱۳۵۸به هدف سرنگونی رژیم امین به تعویق افتید ،هنوزمنحیث یکی ازمعماهای پرسش بر انگیز درسرنوشت سیاسی کشور وح د خ ا باقیست.چرا که اینجانب نه تنها به حیث شاهد عینی بل به حیث یکی ازاشتراک کننده گان فعال تدارک این”قیام”تاکنون پرسش اطلاعت بیشتر دربارهقیام ای که به قوام نرسید یادوارۀ‌ ازتدارک”قیام “سازمان مخفی”پرچم” نویسنده رفیق عارف عرفان M Aref Erfan[…]

رفیق عارف عرفان هشتم مارچ گذرگاهی بسوی آزادی زنان جهان

برگه های زرین وپرجلال تاریخ حماسه سازبشریت مشحون ازمبا رزات آزادی خواهی ،دادخواهی وعدالت پروری بوده که ثمره هاومیراثهای عظیمی را به مثابه” لوکوموتیف “وچرخشگاه جامعه ،نثاربشریت نموده است .بدینسان روزهشتم مارچ که به ارادۀ پرتوان وپیکار های رزمجویانۀ زنان جهان رقم خورد ، به مثابۀ زمین لرزه سیاسی –اجتماعی تکانه های نیرو مند برای اطلاعت بیشتر دربارهرفیق عارف عرفان هشتم مارچ گذرگاهی بسوی آزادی زنان جهان[…]

مصاحبهٔ تاریخی فقید ببرک کارمل بامجلهٔ شپیگل برگردان: رفیق محمد عارف عرفان

ببرک کارمل که درسن۶۲ حیات اش بسر میبرد،همزمان باتهاجم نیروهای شوروی دردسامبر ۱۹۷۹،به حیث رهبر افغانستان انقلابی زمام اموررا بدست گرفت ودر سال ۱۹۸۶بانجیب الله تعویض شد،اخیراً از مسکوبه کابل برگشته است. [][] اشپیگل:بعد ازینکه ازقدرت برکنارشدید،آیاشمابه میل خود برای مدت چهار سال،دراتحادشوروی زندگی نمودید؟ کارمل :این انتخاب به ارادهٔ اینجانب نبود،من فقط قربانی وسپر اطلاعت بیشتر دربارهمصاحبهٔ تاریخی فقید ببرک کارمل بامجلهٔ شپیگل برگردان: رفیق محمد عارف عرفان[…]

رفیق عارف عرفان ببرک کارمل در آزمونگاه تاریخ؛؛

کارمل چون شمع درخشان ،تاریکترین سلولهای جامعه را روشن ساخت وچون پروانهٔ در شفتگی میهن ومردمش در راه عدالت وداخواهی سوختن گرفت وزندان وتبعید گاه ها را پیهم تجربه نمود . کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیر ابر دیکتاتوری بذررهایی افشاند وبا پیام آزادی اطلاعت بیشتر دربارهرفیق عارف عرفان ببرک کارمل در آزمونگاه تاریخ؛؛[…]

مخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان؛؛ Babrak Karmal نویسنده : رفیق عارف عرفان

رفیق عارف عرفان مخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان؛؛ آیینهٔ تاریخ وبازتاب حقیقت ،بازدایش ابر پاره ها وغبار های توهم انگیز, اصلی ترین تصویر پردرخشش و ماندگار تاریخی رابامخالفت فقید ببرک کارمل با اعزام نیرو های شوروی در افغانستان به نمایش میگذارد. مجموعهٔ زندگی سیاسی،ابعادخردورزی، بنیاد گذاری نهضت ترقیخواهی ،پیکار های دادخواهانه،مبارزات پارلمانی، اطلاعت بیشتر دربارهمخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان؛؛ Babrak Karmal نویسنده : رفیق عارف عرفان[…]

رزمنده گان راه پرچم سرود سپاهیان انقلاب

سرود ماندگار سپاهیان انقلاب اهدا به آنهایی که پرچم مبارزه را به زمین نگذاشته اند. درود آتشین به راهیان انقلاب ! درود برشما ! سپاهیان انقلاب ! شما که با درفش سرخ حزب تان به جنگ بی امان می روید…. درود بر شما فدائیان انقلاب شما زگرمی فضای دوستان زناز شوخ دختران شهر تان بریده اطلاعت بیشتر دربارهرزمنده گان راه پرچم سرود سپاهیان انقلاب[…]

عارف عرفان راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ

نویسنده وپژوهش:رفیق عارف عرفان تهیه وترتیب : رفیق نبی آرین راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ پژوهش،تحلیل،فلم ونظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان قسمت اول فلم مستند برگردان قسمت اول درفرایند قیام هفت ثور1357خورشیدی وسیرتحولات بعدی درکشور , ناوگانهای تبلیغاتی غرب وشرکاء با کاربرد مجموعی بیش اطلاعت بیشتر دربارهعارف عرفان راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ[…]

مخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان

مخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان؛؛ آیینهٔ تاریخ وبازتاب حقیقت ،بازدایش ابر پاره ها وغبار های توهم انگیز, اصلی ترین تصویر پردرخشش و ماندگار تاریخی رابامخالفت فقید ببرک کارمل با اعزام نیرو های شوروی در افغانستان به نمایش میگذارد. مجموعهٔ زندگی سیاسی،ابعادخردورزی، بنیاد گذاری نهضت ترقیخواهی ،پیکار های دادخواهانه،مبارزات پارلمانی، قابلیت عالی دولتمداری اطلاعت بیشتر دربارهمخالفت ببرک کارمل با اعزام ارتش سرخ درافغانستان[…]

رفیق عارف عرفان چشم انداز اهداف تجاوز آمریکا درافغانستان؛؛

  رفیق عارف عرفان  چشم انداز اهداف تجاوز آمریکا درافغانستان؛؛ هفتم اکتبر مصادف است با پانزدهمین سالروز لشکرکشی ایالات متحده آمریکادرافغانستان.درین روز رسمآ عملیات نظامی آمریکا تحت عنوان « عملیات آزادی پایدار » ظاهرا برای سرکوب طالبان و سازمان تروریستی القاعده اغاز شد وتازه ترین فازی را در تاریخ بحرانزای افغانستان بازکرد. هرچند ناوگان های اطلاعت بیشتر دربارهرفیق عارف عرفان چشم انداز اهداف تجاوز آمریکا درافغانستان؛؛[…]

جنرال دوستم درنشانگاه یک دسیسهٔ بزرگ؛؛عارف عرفان

  عارف عرفان جنرال دوستم درنشانگاه یک دسیسهٔ بزرگ؛؛ وقتا که جنرال شجاع ووطندوست کشور “رحمت الله روفی”بخاطر دفاع از خاک ، شرف وناموس وطن دریک اقدام حماسه ساز ودر هم شکستن طلسم اسارتبار، با همه پایمردی و دلاوری بیرق پاکستان ،این کشور خونتاومتجاوز را درهنگام دروازه سازی مرز «تورخم »به خاک زد وبه فرمایش اطلاعت بیشتر دربارهجنرال دوستم درنشانگاه یک دسیسهٔ بزرگ؛؛عارف عرفان[…]

در سوگ جانسوز شفیق الله توده یی ؛؛

  در سوگ جانسوز شفیق الله توده یی ؛؛ رفیق شفیق الله توده یی آن چهره یی ماندگار تاریخ غروب کرد. باهزاران درد واندوه بیکران زنده یاد شفیق الله توده یی آن قامت افراشته وسرافراز ،آن فرزند برومند وطن ،مبارز اصیل ، ستاره درخشان جنبش دادخواهانه، پیکار جوی متعهد ووفادار به اندیشه های ملی وترقیخواهانه،بطرز اطلاعت بیشتر دربارهدر سوگ جانسوز شفیق الله توده یی ؛؛[…]

ببرک کارمل وطرح خروج ارتش سُرخ ازافغانستان

عارف عرفانببرک کارمل وطرح خروج ارتش سُرخ ازافغانستانمحتویات نوارهای مستند که پس از انهدام کامل وقسمی زیر بناها های اقتصادی افغانستان وبزرگرترین جنایات بشری در افغانستان از آرشیف های یخ زده غرب بیرون میتراود بر حقایق سیاستهای ملی ووطنپرستانه فقید ببرک کارمل وطرح دفاع مستقلانه جمهوری دموکراتیک افغانستان در پرتو نور خورشید حقیقت صحه میگذارد.این اطلاعت بیشتر دربارهببرک کارمل وطرح خروج ارتش سُرخ ازافغانستان[…]

ضرورت بازنگری حمایت سیاسی “چپ”از نظام موجود!

عارف «عرفان»ضرورت بازنگری حمایت سیاسی “چپ”از نظام موجود!ضرورت بازنگری حمایت سیاسی “چپ”از نظام موجود!! با توجه به چشم انداز مبارزات سیاسی واندیشه یی دادخواهانۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مثابۀ بخش عظیمی از اردوگاه چپ که فصلی از مباحثات موجود را احتوا نموده وحدود یکنیم دهه بر سکوی قدرت سیاسی درکشور تکیه داشته است، باید اطلاعت بیشتر دربارهضرورت بازنگری حمایت سیاسی “چپ”از نظام موجود![…]

هشتم مارچ گذرگاه بسوی آزادی زنان؛؛

عارف «عرفان»هشتم مارچ گذرگاه بسوی آزادی زنان؛؛اهدا:«به زنان ودختران شجاع ورزم آوران ” کوبانی “که طلسم بلند پروازیهای مردسالارانه را بر باد داده وقامت بزرگرترین هیولای تروریستی جهان را درهم شکستند.»آغاز کلام—————برگه های زرین وپرجلال تاریخ حماسه سازبشریت مشحون ازمبارزات آزادی خواهی ،دادخواهی وعدالت پروری بوده که ثمره هاومیراثهای عظیمی را به مثابه” لوکوموتیف “وچرخشگاه اطلاعت بیشتر دربارههشتم مارچ گذرگاه بسوی آزادی زنان؛؛[…]

تهدیدترکیه بابمباردمان اتمی؛؛

  برگردان:عارف «عرفان»تهدیدترکیه بابمباردمان اتمی؛؛دراجلاس شورای امنیت روسیه مورخ یازدهم فبروروری 2016چه گذشت؟برپایه اظهارات “Robert parry”ژورنالیست پژوهشگر ایالات متحده آمریکا وبا استناد از وبسایت معتبر” Russia Insider”دولت روسیه به اردوغان اخطار داده است ،که روسیه آماده است تا برای دفاع از نیرو های ضربتی خویش در سوریه در برابر حملات ترکیه،از سلاح های تکتیکی اتمی اطلاعت بیشتر دربارهتهدیدترکیه بابمباردمان اتمی؛؛[…]

انهدام دهلیز عملیات قاچاقی سیا از سوی روسیه در سوریه؛؛

عارف « عرفان »انهدام دهلیز عملیات قاچاقی سیا از سوی روسیه در سوریه؛؛بر پایه منابع سایت ” USA politics totay ” یک گذرگاه مهم عملیات قاچاق تجهیزات نظامی”سیا ” در مرزسوریه که با ترکیه متصل بود،نابود گردید.بر قول این منبع این انکشاف یکی بزرگترین ضرباتیست که بر پیکر قدرتهای غربی در راستای دخالت مخفی شان اطلاعت بیشتر دربارهانهدام دهلیز عملیات قاچاقی سیا از سوی روسیه در سوریه؛؛[…]

حماسه های قهرمانانه جوانترین رزم آور میهن

 عارف عرفانحماسه های قهرمانانه جوانترین رزم آور میهناخیرآبه تاریخ سوم نوامبر روزنامه پرتیراژ بریتانیا ” افنینگ ستندرد “مقاله یی را به قلم «مایکل هویی»در خصوص قهرمانیها وتراژیدی شهادت پسر‌بچه ده ساله افغان که لاجرم شکار بزدلانه ونامردانه طالبان گردید به نشر سپرده است.چون سرگذشت شکوهمند وقهرمانی های ماندگار وپیکار های متهورانه این پسر بچه یی اطلاعت بیشتر دربارهحماسه های قهرمانانه جوانترین رزم آور میهن[…]

اهدای چهار فروند هواپیمای جنگی برای افغانستان

  عارف « عرفان »اهدای چهار فروند هواپیمای جنگی برای افغانستان♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢ درتازه‌ترین اخبارگفته میشود که به تعداد چهار فروند هواپیمای نظامی از آخرین بقایای جنگ دوم جهانی از سوی ایالات متحده آمریکا برای دولت افغانستان ارسال میگردد.به گفته کارشناسان نظامی هرچند نیات مقامات پنتاگون از ارسال این جنگنده ها ماموریت نبرد با طالبان مطمع نظر اطلاعت بیشتر دربارهاهدای چهار فروند هواپیمای جنگی برای افغانستان[…]

دستور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل ؛؛

عارف « عرفان »دستور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل ؛؛اخیرا حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل از سوی قضات ارشد دولت اسپانیا در خصوص تجاوز آنکشوربا لا ی نوار غزه در سال 2010 صادر شده است .گفتنیست که درین حکم دستور دستگیری حکام ارشد پیشین وحال دولت اسرائیل چون وزارای دفاع ،داخله اطلاعت بیشتر دربارهدستور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل ؛؛[…]

چشم اندازفروپاشی کابوس”اخوانیت” درمصر

  عارف « عرفان »چشم اندازفروپاشی کابوس”اخوانیت” درمصر در چرخشگاه زمانه ، درعصر کنونی ، که روال بازی های سیاسی وراهبردی دولت های استعمارگر، بربنیاد جستجوواتخاذ موقعیت جیواستراتیژیک وجیوایکانومیک جهانی ومنطقه وی درگردش است ، در اوج رقابت های سیاسی- اقتصادی ، انتخاب کشور های اسلامی بویژه حوزه “خاورمیانه بزرگ” به مثابه میدان اصلی نبرد که اطلاعت بیشتر دربارهچشم اندازفروپاشی کابوس”اخوانیت” درمصر[…]

کتاب “افغانستان در عقب پردۀ دود” نویسنده کتاب:دی.آر. گویال ژورنالیست ، نویسنده وفعال سیاسی برگردان: رفیق عارف عرفان D.R Goyal Indian journalist, writer and political activist Afghanistan Behind the Smoke Screen

پیگفتار این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث “انقلابی ” افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل “پژوهشی” وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با سالروز جاویدانگی زنده یاد اطلاعت بیشتر دربارهکتاب “افغانستان در عقب پردۀ دود” نویسنده کتاب:دی.آر. گویال ژورنالیست ، نویسنده وفعال سیاسی برگردان: رفیق عارف عرفان D.R Goyal Indian journalist, writer and political activist Afghanistan Behind the Smoke Screen[…]

هدا به آنانی که دودهۀتام ،تحت نام “کودتا”دروغ گفتند،

 هدا به آنانی که دودهۀتام ،تحت نام “کودتا”دروغ گفتند،جعل آفریدند وهیاهوی کاذبانه برپا کردند. کتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان نویسنده :فلیپ کاروین. ترجمه:حکیم سروری نقش سلیمان لایق برای “گروگان گیری”شهید داکترنجیب الله  گفتکوی لایق وسیوان درقرارگاه [حزب دموکراتیک خلق افغانستان] “وطن” سیوان :ما همه میدانیم که مجاهدین هیچیک کمونست را درشورای بیطرف نمیخواهند.ونیزمیدانیم که حزب اطلاعت بیشتر دربارههدا به آنانی که دودهۀتام ،تحت نام “کودتا”دروغ گفتند،[…]

مگر جعل حقایق تا چی زمانی امکان دارد؟

عارف « عرفان » مگر جعل حقایق تا چی زمانی امکان دارد؟ و اما جعل کننده ها گاهی فکر کرده اند که اگر جعل شان آشکار شود، چی واقع میشود؟ در این عصر کامپیوتر و انترنت که جهان دهکده یی بیش نیست، مگر میشود حقایق را طور دیگری جلوه داد؟ آیا به راستی اینقدر ساده اطلاعت بیشتر دربارهمگر جعل حقایق تا چی زمانی امکان دارد؟[…]

شعبده بازاني که با اين “فوتو” آفتاب را پنهان ميدارند!!

 شعبده بازاني که با اين “فوتو” آفتاب را پنهان ميدارند!!مناظري که با آن ميخواهند تاريخ را مسخ نمايند!!باتوجه به درازنائي تاريخ تجاوزات استعماري ،مداخلات وجنايات هولناکي که درسرزمين افغانستان رخ داد ، همگام با رخداد قيام مسلحانه هفتم ثوروکژرويشي هاي رژيم نوين ،اين صفحات تحت برنامه هاي غرب وپاکستان وهواريون شان وارد فصل خونبارگرديد.نقش مسخ اطلاعت بیشتر دربارهشعبده بازاني که با اين “فوتو” آفتاب را پنهان ميدارند!![…]

سیا واژدهای خفته اش درحزب دموکراتیک خلق افغانستان

  محمد عارف  عرفان       سیا،واژدهای خفته اش درحزب دموکراتیک خلق افغانستان         درقلمرو تاریخ برای اولین بارفاش میشود که : حفيظ الله امين جاسوس «سيا» بود. «سیا» ارتش سرخ رابه افغانستان کشاند.                                             “رادیوی دولتی فرانسه (6)”   درامتداد گذرگاه پرمخاطرۀ تاریخ ،قایق طوفانزدۀ افغانستان ، که پیوسته اسیرطوفانها بود درواپسین سده های اطلاعت بیشتر دربارهسیا واژدهای خفته اش درحزب دموکراتیک خلق افغانستان[…]

گشایش جدید جبهات پاکستان دردرون” ارکان امنیتی” افغانستان !

  گشایش جدید جبهات پاکستان دردرون” ارکان امنیتی” افغانستان !درامتداد بازیهای دراماتیک وفاجعه سازحامد کرزی،رییس جمهورپاکستان پرورافغانستان،در پی معاملات وتبانی های مستمربا سازمان جهنمی پاکستان (آی اس آی )،وبا تداوم عقب نشینی هاوتسلیم پذیری های ممتد دربرابر تجاوزات وتهاجمات خونین پاکستان ،برقلمروافغانستان ،درین اواخرجناب حامد کرزی درحاشیۀ سفرتاریخی خویش ،به پاکستان ،دو”ارکان امنیتی”،دولت افغانستان(وزارت داخله اطلاعت بیشتر دربارهگشایش جدید جبهات پاکستان دردرون” ارکان امنیتی” افغانستان ![…]

رخُ دیگرآئینۀ سیاست غرب درافغانستان

  رخُ دیگرآئینۀ سیاست غرب درافغانستان اکنون که باسقوط نظام دموکراتیک درکشور , مجموع پروژه های ویرانگرانه وسبوتاژگرانۀ دول استعمارواستبداددرفازاول خویش درافغانستان خاتمه یافته , وافغانستان درپی عوام فریبیها وحیله گریهای مکارانه ایشان پس ازآزمایشات پروژه های”جهادی” , “طا لبی” ونظام “فساد سالار” دموکراتیک نما , به تسلط عام وتام استعمارکشانیده شده است ,اسنادوشواهدی تازه اطلاعت بیشتر دربارهرخُ دیگرآئینۀ سیاست غرب درافغانستان[…]

ببرک کارمل وآن شب ظلمانی :

  عارف « عرفان » ببرک کارمل وآن شب ظلمانی :دریک چشم اندازعینی وواقعی ،دررثای ،صفات عالی وگهربار فقید ببرک کارمل که ازممیزات بی بدیل ،جسورانه وایثارگرانه او ،مایه می جست ،وباعواطف واحساسات ویژۀ او دربروزکنش ها وواکنش های پرمخاطره ،بازتاب می یابید،میتوان سخن راند. البته خصایلی نابی که با او زایش یافته بود،ودرشگرد های اطلاعت بیشتر دربارهببرک کارمل وآن شب ظلمانی :[…]

بخاطر رنج های بیکران خلق افغانستان

                                  عارف عرفان بخاطر رنج های بیکران خلق افغانستان چشم اندازنقش رهبران پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان دربسترزمان          فقط همین شعارفوق که گوهراصلی ودرونمایۀانگیزه سازومنشایی جنبش رهایی وتا سیس حزب دمو کراتیک خلق افغانستان درکشورگردید,رهبران,کادرها اطلاعت بیشتر دربارهبخاطر رنج های بیکران خلق افغانستان[…]

رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی

  محمد عارف « عرفان »رازهای حقیقی دعوت ارتش شورویومداخلات غرب وشُرَکاءدرافغانستان “برروال فیلم های مستند”                 درفراسوی رخداد” قیام “مسلحانۀهفتم ثور: درفرایند قیام هفت ثور1357خورشیدی وسیرتحولات بعدی درکشور , ناوگانهای تبلیغاتی غرب وشرکاء با کاربرد مجموعی بیش از ” 130″ساعت تبلیغ در “24”ساعت علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان , اطلاعت بیشتر دربارهرازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی[…]

 

 

 

اهدا:

اهدا، به همه رفته گان،وجانباخته گان شجاع راه  انسان، که مکتب پرجلال وپرافتخار مبارزه را در راه عدالت،آزادی،دموکراسی وترقی اجتماعی ورها یی انسان دردمندجامعه مان ،تاسیس کردند.اهدا ،به آنانی که ،باهمه پیمان وتعهد,جسارت وپایمردی ،درین قافله همگام وهمسفرشده واین مشعل تابان، این ودیعه سترگ واین میراث کبیروشایسته راکه ازچشمه ساران جنبش مشروطیت درافغانستان،به جریان افتیده است ،تا آخرین ایستگاه حیات شان منتقل وبرایی نسل های بعدی به امانت میگذارند!

***

پیگفتار

این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث “انقلابی ” افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل “پژوهشی” وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،داکتر(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با شانزدهمین سالروزوفات زنده یاد ببرک کارمل،سابق منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ورییس جمهورپیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان ، اتفاق افتید، این فرصت دست داد تا بدین مناسبت -علی العجاله – “فصل دهم “کتاب راکه درخصوص زندگی ومبارزات سیاسی ، فقید ببرک کارمل نگارش یافته است ، برگردانی نمایم .با توجه به جوهرو درونمایه پرباروریالستیک این اثرسترگ ،که با آمیزه های خیراندیشانۀ دوستان تاریخی مردم افغانستان یعنی نویسندگان ودوستان واقعی و واقعیتگرای “هندی” ما  ،نگارش یافته است ، سعی خواهم نمود تا دربرگردانی کامل آن، اززبان انگلیسی به زبان فارسی ،درفرصت های لازم مبادرت جسته ومحتویات پرباراین اثرراکه ناگفته های فراوانی پیرامون واقعیات جریانهای “انقلابی ” افغانستان وخدمات ارزشمند وآرمان های عالی وانسانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورژیم جمهوری دموکراتیک  افغانستان، تحت زعامت فقید ببرک کارمل را دردل دارد، ترجمه وبرای خوانندگان عزیزوگرامی عرضه نمایم ؛

با تقدیروتشکرشایسته وبایسته ازنویسنده این کتاب جناب داکتر”گویال “که با همه احساس وقلب مهرآگین خویش ،درجولانگاه آشنا قدم گذاشت وبا رسالت بزرگ وواقعی خویش از ” عقب پردۀ دود ” جریانات واقعی حوادث “انقلابی” را درافغانستان ومداخلات غرب ،ارتجاع عرب ،کشورهای منطقه وارتجاع داخلی را ،برای واژگونی نظام دموکراتیک، با درخشش خورشید حقیقت پرده برداری نموده واز زیرلایه های “دود” بیرون کشید وبا همه صداقت، تعهد وپیمان ژورنالیستی ،جریان اصلی حوادث سرزمین فلکزده وسیمای واقعی شخصیت های سیاسی آن را،درآیینۀ صفاوبطوربیباکانه به تصویرکشید؛

با تمنیات نیک ازمحترم “یاسین بیدار”،که درزمان تصدی اش به حیث نماینده آژانس خبررسانی باختردردهلی جدید ،با مشورت های خویش ،نویسنده رابرای دست یابی به کتوب فارسی،پیرامون این پژوهش ، یاری رسانید واز سوی دیگربا توجه به ارزشمند خوانی این اثر،با ،به نقد کشانیدن مسئولانه این نوشتار،انگیزه سازگشایش فصل گفتمان گردیده  وموجب شده است تا برخی نکات این نبشته بیش ازپیش وضاحت بخشیده شود؛

با سپاس های بیکران ازفرهیخته مرد فرزانه وقلم پردازحوزۀ سیاست ، تاریخ،ادب وفرهنگ کشور،محترم سترجنرال” محمد نبی عظیمی “که باهمه احساس وعطش شورانگیز،باشکیبایی بزرگ وهمیشه گی درویرایش نوشتار”مترجم” سهم دوستانه خویش را انجام داد؛

با تشکرات عمیق ازشخصیت مصلح و مدبر محترم “سیدحسن رشاد”که با اشتیاق تمام وطورپیگیر در،رد یابی وپیدایش این کتاب ارزشمند مساعدت نمود؛

با قدردانی ازمبارزنستوه ، محترم “خالد صدیق چرخی”  که با الهام ازکارنامه های قهرمانانۀ نیاکان خویش، با پیوند به تسلسل جنبش های دادخواهانه وانتقال این مشعل فروزان،برای نسل های بعدی، باروح آزاد منشانه ودین رسالت تاریخی ، برخی محتویات محدود کتاب”افغانستان درعقب پردۀ دود” را ،درخصوص شخصیت ومبارزات فقید” ببرک کارمل” ، درصفحات کتاب معروف تاریخی خویش بنام ( برگ چند ازنهفته های تاریخ درافغانستان ) منتشرۀ (1390)جلد اول،با همه بی ریائی و بطورواقعبینانه بیان داشته ونقش صادقانه و وطنپرستانه خویش را با همه امانت داری درین راستا به انجام رسانیده است؛

با سپاسهای قلبی ازمدیران محترم سایت های وزین انترنیتی چون سایت محبوب آریائی،بامداد،وطندار،سپیده دم ،مشعل وسایت “افغانستان نیویز”وفاروم پندار،همچنان کاربران عزیز،صفحات “فیس بوک” و”تویتر” که با قبول زحمات فراوان درانتشاراین نوشتار،با همه احساس وطنپرستانه همت گماشتند؛

وبا تشکرات وتمنیات قلبی ازخواننده گان عزیزومحترم که لحظات گرانبها وارزشمند خویش را برای خوانش این نبشته تخصیص دادند؛

با احترامات فایقه

محمدعارف عرفان

لندن –  مورخ جنوری 2013

 

 

(بخش اول)

 

درباره مولف کتاب :

داکتر(GOYAL) ،متولدسال (1929)درکشور هند، یک روشنفکرمتعهد وبطورهمزمان ، ژورنالیست ، نویسنده ،استاد وفعال سیاسی بوده ودرطبع وانتشار مطالب زیاد تاکنون همت جسته است.

داکتر« گویال » یکی ازآنجمله افرادیست که به کا « رسانه ای » بیشتربه حیث « وسیله ی» ، گفتمان راجع به پرابلم های ملی وبین المللی نگاه نموده تا محض ُبعد حرفه یی آن.او کار خویش را در (1946) دربخش رسانه یی آغازودرمقام « ویرایشگر » و سردبیرمجلات و رونامه ها ایفای وظیفه نموده است . درسال 1956، تحصیلات عالی خویش را دررشته  ژورنالیزم به اتمام رسانید ودرسالهای 1956ـ 1963در دانشگاه(Kirori Mal)دهلی،مشغول تدریس ادبیات زبان انگلیسی بود.درسال 1968،اوسردبیرمجله  « دموکراسی سیکولار » ودرسال(1966 )سردبیرمجله « جریان اصلی» بود.اومجلات ، جزوه ها ورساله های متعدی را بنشررسانیده است.

کتاب موجود که دارای ده فصل و(306) صفحه بوده برپایه پژوهش ها ومشاهدات نزدیک نویسنده درسالهای (1983) درجریان دوباربازدید ازافغانستان وتصویر برداری ازجریانات واقعی حوادث « انقلابی » درافغانستان صورت گرفته است. درجریان این پژوهش نویسنده احساس نمودکه : درافغا نستان  منظره دیگری نیزوجود داشته که مستلزم دقت بیشتراست. درجریان ملاقات با بخشی وسیعی ازطبقات اجتماعی،نویسنده دریافت که حمایت وسیع و گسترده یی مردمی ازحکومت تحت زعامت « ببرک کارمل » درافغانستان وجود داشته است. اماعمدتاً بوسیله دشمنان خارجی افغانستان، ازموجودیت قوای اتحاد شوروی به حیث یک «  بهانه » چون  « پرده  دود  » استفاده تبلیغاتی صورت می گرفت ، تا دسایس وتوطیه های خویش رابوسیله این تبلیغات دروغ وجدال برانگیز،بپوشانند.

چنین تبلیغات ازسوی مخالفین دولت که منافع خویش را درافغانستان ازدست داده، بوسیله ایالات متحده امریکا ومتحدین آن برای استقرارنظام طرفدارغرب درکشور،بکار می رفت.  

 

اهدا:

اهدا، به همه رفته گان،وجانباخته گان شجاع راه  انسان، که مکتب پرجلال وپرافتخار مبارزه را در راه عدالت،آزادی،دموکراسی وترقی اجتماعی ورها یی انسان دردمندجامعه مان ،تاسیس کردند.اهدا ،به آنانی که ،باهمه پیمان وتعهد,جسارت وپایمردی ،درین قافله همگام وهمسفرشده واین مشعل تابان، این ودیعه سترگ واین میراث کبیروشایسته راکه ازچشمه ساران جنبش مشروطیت درافغانستان،به جریان افتیده است ،تا آخرین ایستگاه حیات شان منتقل وبرایی نسل های بعدی به امانت میگذارند!

(برگردان )

فصل دهم

ببرک کارمل:

درهرگونه مطالعاتی راجع به افغانستان معاصر، باید اسم ببرک کارمل به مثابه  سرآغازوختم کلام به کاربرده شود. درحقیقت این ببرک کارمل بود که وسایل تحقق جنبش انقلابی را در افغانستان مساعد ساخت وباردیگر این ببرک کارمل بود که جنبش انقلابی را ازویرانگری های خاینانه حفیظ الله امین نجات داد وامروزکشور تحت رهبری ببرک کارمل،راه پیشرفت خویش را طی مینماید.هرچند کرکترستیک وشخصیت وی نمیتواندبسیارنمایان باشد؛ اما سطح نفوذ و تاثیرگذاری او نهایت چشمگیر است . زمانی که مردم میخواهند تا در راه حقوق دموکراتیک وبیداری ملی شان مبارزه نمایند ، به طوراجتناب ناپذیرنام ببرک کارمل دراین عرصه ظهور مینماید. هرچند،وی در اواسط زنده گی سنین پنجاه عمرخویش قراردارد ، اما روابط او با جهان سیاست طی سه ونیم دهه درافغانستان ، بسیارعمیق وآگاهی دهنده بوده است.

شاید این یگانه شخصیتی باشد که درعصرخویش درمیان سیاست مداران افغانستان، درمرحله خفقان آورمبارزه واقتضای قربانی های سیاسی درمراحل پرمخاطره، ایستاده گی نموده واز انجام مبارزه عقب نشینی ننموده باشد. وطنپرستی ، اهداف صادقانه ، مردم دوستی ووفاداری او درراه این آرمان ها هرگزدرلای ابرشک وتردید فرونرفته است. البته درکشوری که فتنه ودسیسه « دربار » دردستور روز قرارداشته وسیاست مداران کشورهرازگاهی به آن دچار گردیده اند.

کارمل هرگز ازروابط وموقعیت زنده گی فامیلی خویش برای پیشرفت خویش استفاده نبرده وهیچگاهی ازجولانگاه قربانیهای سیاسی خویش درمباحثات خود برای قبول نظریاتش سود نجسته است.

تواضع وفروتنی ببرک کارمل، سیمای وی را به حیث مُدل سیاسی درخشش داده است. بسیاری چهره های سیاسی درافغانستان ازوی به حیث عالیترین آموزگارسیاسی یادمینمایند. وی به حیث یک سخنران ، توده ها را نه درسخنان عوامفریبانه بل دریک تحلیل منطقی اوضاع و حیات جامعه به جنبش می آورد. به حیث یک نویسنده، قلمش به طورچالش ناپذیر زنده گی اجتماعی وراه پیشرفت آنرا به تصویرمیکشد. به حیث یک سازمانده ، قادراست تا تفاوت های سیاسی را مرتفع ساخته وآنراهماهنگ نموده واختلافات سیاسی را بطورصادقانه وجای که سوال مهم وپرنسیپیال مطرح است بدون کامپرومایزمرتفع گرداند. با لاترازهمه وی به حیث انسانی معروف است که  وجودش ازکینه ورزی وبدخواهی مبرا بوده ومشتاق آنست تا همه تدابیر ضروری را انجام داده تا جامعه را تنویربخشیده وبه سوی رفاه همگانی سمت وسو بخشد.

هرگاه درینجا قراراست تا ازشخصی به نام موسس وبنیادگذاریگانه حزب سیاسی در تاریخ افغانستان یاد شود، وی ببرک کارمل است واماهنوزخود او دراین عرصه  فروتن,بی ادعا وبی سروصدا میباشد.

کسانی که دراین چند سال اخیر،وی(کارمل) را ملاقات نموده اند با توجه به طبیعت، شخصیت ، ملایمت ومعاشرت وی، بادرنظرداشت سطح علمیتش درپیرامون جامعه وجهان سیاست و دسترسی واطمینانش نسبت به انکشافات تاریخی وضروریات افغانستان معاصر، تحت تاثیر قرارگرفته اند.

درحقیقت اعتمادی که برای پیروزی جنبش انقلابی درافغانستان بوجودآمد درشخصیت وی تجلی یافت وبرخی این شگردها به وسیله کسانی که وی راملاقات مینمایند قابل درک است. چیزی که بیشتر مردم را تحت تاثیرقرارمیدهد عبارت ازبحث جریانت به طورشفاف وواقعیات اجتناب ناپذیروهزاران مشکل حکومت وازجمله ظهورانقلابیون جوان وکم تجربه که قدرت سیاسی را درکشورتصاحب نمودند، میباشد.

درکلام وی نه گزافه گویی ونه لاف زنی مشهود است . نه این تلاش وجود دارد تا هم سخن خویش را تحت تاثیردرآورده ویا اورا تهدید نماید، بل با چشمان مشتاقانه خویش درجستجوی آن است تا احساسات وافکارهمسخنان خویش را بخواند تا ایشان بپندارند که وی آن ها را داخل جریان گفتمان نموده است. بنابراین شما حس نمی کنید تا کدام سطح آنرا درک ومثل ایشان فکر نمایید .حتی زمانی که شما درین بحث با وی توافق هم ننمایید، با آن هم نسبت به صداقت و خلوص نیت وی نسبت به خود، شک نمی کنید.

برای من چنین فرصتی دست نیافته است تا ببرک کارمل را ازنزدیک ملاقات نمایم, نظریات من در مورد وی برپایه تماشای اووشنیدن سخنرانی اش درمراسم رسمی پنجمین سالروز انقلاب، البته جایی که وی برای جمیعت بزرگ شهریان کابل سخرانی مینمود وبا لاتر ازهمه صحبت هایی که در جریان دوبار بازدید خویش از افغانستان دراوایل سال های 1983با جمعی کثیری از شهریان شهرکابل درسرک ها وبازارهای کابل داشتم ، استواراست .البته شهریان شهرکابل وی را مانند یکی از افراد خویش ومثل عضوفامیل شان دوست دارند. آن ها پیوسته اِنچ به اِنچ رشد سیاسی وی را به حیث رهبرسیاسی شاهد بوده اند. 

 محبت ودوستی واعتماد شهریان کابل نسبت به ببرک کارمل زمانی به نمایش گذاشته شد که در زمان تهدید وتوطیه نظام استبدادی سلطنتی وی را کراراً درجریان هرانتخاباتی که بعد از سال 1965برگذارشد به پارلمان فرستادند. البته آوانی که وی در عرصه انتخابات سیاسی گام گذاشت . اما با حفظ این عهد واعتماد او ورفقایش نتوانستند تا ازعمل شیطنت آمیز تروریستی حفیظ الله امین ، کسی که کارمل را مانع بزرگ درراه تحقق خوابهای خویش برای رهبریت چالش ناپذیرافغانستان تلقی مینمود ، رهایی یابند.

شاید این نگرش در سایرگوشه وکنارکشوردقیق باشد ، مگرمردمان کابل این احساس را تبارز داده اند که کارمل هرگزاشتباه نمی کند . کابلی ها میگویند: « ما ، برای مدت بیش ازسه دهه به او گوش داده ایم .آنهامیگویند : وی هرگز درسخنرانی های خویش دروغ نگفته است و صحت پیشبینی های وی به طور اجتناب ناپذیرتثبیت شده است. » بنابراین با شنیدن صحبت مردمان کابل ، یک بیتی را که به زبان اردو سرایده شده است  به خاطرآوردم :

Woh massail-etasawwuf, who tera bayan ghalib

Tithe hum wail samaihte, Jo an bada-khwar hota

یعنی :«  به طریقی که شما پرابلم های فلسفی را تحلیل نموده وآنرا به شیوه مطبوع ودلپسند بیان میدارید ، برای ما این احساس دست می دهد که شما “ولی “هستید. اما، زمانی چنین می پنداریم که شما باده نوش نباشید.»   آری ! البته کارمل چنین فردی نیست وبه وسیله هیچکسی چنین اتهام میگساری به وی نسبت داده نشده است, وی انسان عالی در نحوه دیگریست. وی پیرواندیشه های انقلابیست ,با توجه به عمق اعتقادات مذهبی مردم ، وی خوش ندارد و هرگز نمیخواهد تادرکسوت« ولایت» ظاهرشود .در واقع سطح شدید تواضع وفروتنی وی وتاکیدات اوبرای تمرکزمردم درخصوص پرابلم های اساسی وتحقق آن ، مشکلات جدی دیگری را برای ناظران اوضاع افغانستان ایجاد نموده است .این جا چیزی به نام شرح زنده گی وی به طبع نرسیده است .دشوار است تا تفصیلاتی راجع به زنده گی خصوصی اوحاصل گردد.

همه آنچه راجع به نوشتارها وسخنرانی های وی قابل دسترس است، به صورت کُل در قالب سیاسی فرمولبندی شده است که شدیداً زنده گی خصوصی وشخصی وی را ازآن مجزامینماید.

بر حسب اطلاعات حاصله، وی مخالف نصب « پورتریت»ها وفوتوهای خویش دردفاتردولتی وعمارات بود، مگربیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وشورای وزیران جمهوری دموکراتیک افغانستان نه تنها برای ضروریات آیین وتشریفات معمول،  بل به خاطر الهام بخشیدن اعتماد مردم وتقویت آن این فیصله را تحمیل مینمودند.

در چهارمین بهارسالروزانقلاب ثوردراپریل 1982، شورای انقلابی عالیترین«  نشان »  دولتی (خورشید آزادی ) را برای وی اعطا نمود که اعطای این جایزه عالی، مبین خدمات وی برای مردم ومیهنش میباشد.سخنرانی نوراحمد نور(نزدیکترین همرزم اش، هنگام اهدا این جایزه در ضمایم این کتاب درج میباشد)  که با کاربرد کلمات پرهیجان و احسا س برانگیز ابراز شده ، همچنان بازگوکننده دلیری ، شکیبایی ، تقواوپرهیزگاری وی میباشد.

 بدینترتیب در تمام اسناد متعددی که برمیخوریم ,شما تنها نوشته های مردمش را می بینید که از دلسوزی ومحبت وعدم زنده گی مرفه وی  حکایت داشته که بدون شک وی دارای چنین فضایل انسانی میباشد.

یکی ازمنابع بزرگی که درک شخصیت وی ومسایل مربوط به«  انقلاب » را فراهم میساخت، در یک حادثه تراژید که به وسیله حفیظ الله امین طراحی شده بود نابود شد که حتی نسل های بعدی بروی (امین ) لعنت خواهند فرستاد.

 ببرک کارمل عادت داشت تا هرسال ، حوادث سیاسی جهان وافغانستان را ارزیابی نموده و بدینوسله، وی یک کتاب دستنویس را تکمیل نمود. طوری که از طریق اناهیتا راتب زاد، آگاه شدم ، این کتاب حاوی تحلیل های بزرگ علمی پیرامون حوادث موجود و گذشته کشوربود.  اناهیتا راتب زاد همچنان یاد داشت های دست نویسی که درمباحثات آن صدها گروپ از جمله ببرک کارمل سهم گرفته بود، آماده ساخته بود که همه این آثارمیتوانست پیرامون شخصیت ببرک کامل ومیهنش افغانستان مطالب غنی ای ارایه نمایند. تمامی این مواد در هنگام تبعید ببرک کارمل وهمفکرانش درجون 1978 درمنزلی درکابل جا بجا شدند، طوری که اکنون ما می پنداریم این بخشی از یک دسیسه بود که به وسیله حفیظ الله امین طراحی شده بود.

اما دریغا که با آتش کشیدن خانه مورد نظربه وسیله افراد امین ، این تراژیدی تحقق یافت و تمامی آن آثار قیمت بها به کتله از خاکستر مبدل شدند.

معهذا ، فروتنی وشکیبائی وی بخشی از شخصیت او را تشکیل ووی را به انسان خارق العاده مبدل نموده است .اما اساسآ محیط پرورش وی موجب زدایش خود ستایی وخود پرستی اوشد. درجوامع عقب مانده جایی که افراد برجسته چانس این را دارند که درجایگاهی قرارگرفته و توجه سالارها وشاهان را به خود معطوف دارند وجایی که شجاعت ودلاوری انسان میوه های تاریخی را در زمان قدرت وتوانگری بارآورده است، تمایلاتش برای حرکت به سوی مرکزآن صحنه بسیارطبیعیست .

در این میان سیاست مداران وچهره های ملی مانند غلام محمد غبار وداکتر محمودی که ببرک کارمل درپهلوی آنان رشد نمود، نیزشخصیت های ممتازی بودند. کارمل حتی به صورت قاطع در برابر حفیظ الله امین ونورمحمد تره کی وآنهایی که عادتاً به بیان « شخصی»  سخن می گفتند،مقابله وایستاده گی می نمود. کارمل به صورت هوشییارانه شخصیت سیاسی خویش را پرورش میداد ، زیرا ممکن وی درک نموده بود که مردم افغانستان اکثرآ بیسواد وموهوم پرست بوده ومتمایل اند تا مردان برجسته جهان را ستایش نمایند، لذا طرح افگنی پیرامون ساختمان « کیش شخصیت » ممکن سیاست هایی را که وی درجستجوی هدایت اش بود در زیرسایه افگند.

وی میخواست تا هموطنانش به صورت مردمان حقیقی وآزاد رشد نمایند، نه به صورت « گوسفند » که بوسیله شبان براه میافتند. بنابراین وی آرزو داشت تا این قدرت را دروجود مردمش برای تفکروتصامیم آزاد برانگیزد. لذا وی مایل بود تا روح پرسش انگیزوتشنه گی علمی را دروجود مردمش – با شخصیت کاریزماتیک که داشت – تاکید مینمود. تاثیرات افکارمارکسیستی شاید دلیل دیگری میبود برای برازنده گی « شخصیت » وی .

 کارمل بعد ازجنگ دوم جهانی به صورت فوری  با ادبیات مارکسیستی آشنا شد، البته زمانی که تاثیرات امراض « اگوتیسم  » وخود پسندی درتحولات انقلابی به مشاهده میرسید.

در اواخرسالهای پنجاه، زمانی که وی مارکسیسم رامشق وتمرین مینمود، مبارزات علیه « کیش شخصیت » در قلمرومارکسیسم درسراسرجهان وبا لاترازهمه دراتحاد شوروی به طغیان آمده بود. کارمل به حیث مرد حساس ، بذرتنفرخویش راعلیه مظاهر« کیش شخصیت »  بیفشاند,به خاطری که مارکسیزمی را که وی فرا گرفته بود، مبرا ازهردو گرایش«  ماوییسم » و « استالینسم » بود.

دست یافتن به « شخصیت » به معنای خودستایی وکناره گزینی از رسالت اجتماعی نیست،  بل که ضربان پرحرارت قلبی است که درقالب تحلیل علمی به تمامی درد وبد بختی عمیق انسانها پاسخ میگوید. یکی ازمظاهرعالی شخصیت دلسوزانه کارمل میتواند در« پرورشگاه وطن  » تجلی یابد.البته موسسه یی که در آن درنتیجه تداوم نبرد « مجاهدین» ، اطفال یتیم وبی سرپرست شده مورد مواظبت قرارمی گیرند . تعدادی ازفامیل ها به وسیله مجاهدین ویران ومتلاشی شده اند، برخی از آنها که توانایی فزیکی رزمیدن را دارند – شامل مرد وزن- مجبور ساخته شده اند تا اطفال خویش را ترک نموده وبه پروسه جهاد بپیوندند ویا این که در صورت رَد این درخواست، به کام مرگ کشانیده شوند. به هرصورت ، در بسیاری حالات اطفال بگونه بی سرپرست وطورتنها وبسیاری آنهادر معرض هلاکت قرارگرفتند.اما ببرک کارمل ، همزمان با حصول قدرت دولتی در مورد این پرابلم توجه نموده ومصمم شد تا دولت در مورد مراقبت، حفاظت وپرستاری این نسل بیگناه ، باید تدابیر لازم اتخاذ نماید.بنابراین خانمش (محبوبه کارمل) این مسوولیت را شخصآ بدوش گرفت تا برای تاسیس وسازماندهی  این موسسه ، جا یی که ایشان بتوانند برای اطفال وطن که از دید افغانستان انقلابی حق هر شهروند افغان است ، آسایش وحفاظت تامین نماید.

هیچ یکی از بازدید کننده گان«  پروشگاه  » با توجه به مناظرغم انگیزآن که زنده گی انسانها را به نمایش می کشد ، بدون جریحه دارشدن احساسات شان برنمی گردند. اطفال درآنجا یا به وسیله نیروهای امنیتی یا فعالین حزبی ویاهم نجات یافته گان حوادث وهمسایه ها در پرورشگاه انتقال می یابند. در آنجا اطفالی میان سنین ششماه  تا  ده سال,قرار دارند که در صورت واگذاری حالت بی سرپرستی ومواظبت دولت یا آنها به کام مرگ فرستاده میشدند ویا هم به عناصرجنایتکار جامعه مبدل می گردیدند.اما حا لا با ایشان مثل شهروند جامعه برخورد شده وایشان از سلامتی روحی وجسمی برخوردارهستند.

مادران وخانم های دیگری که اطفال به دنیا می آورند، همچنان اطفال شان درمراکز کورسهای آموزشی وحرفه یی که به وسیله « سازمان دموکراتیک زنان  » مدیریت میشود، شامل میشوند ، البته آنها پیوسته مورد مساعدت قرارگرفته تا به پاهای خود استاد شوند.این گونه موسسات درمناطق مختلف کشوربنا یافته وبنا برآن هیچ طفل به شیوه بدبخت وبدون مواظبت باقی گذاشته نمی شوند.

من مرکزاصلی این موسسات را درکابل مشاهده نمودم,ا لبته آن کاملآ با موسسات دیگری  مانند « دارالا یتام » که تحت مکلفیت های مذهبی پیشبرده میشوند، وسیعآ متفاوت بود.این موسسه کاملآ با وسایل لازم مجهز بوده ومانند شیرخوارگاه ها وکودکستان ها ومکاتب ابتداییه با استندرد های عالی درهمه جا فعالیت مینمایند. اتاق ها بطور درست گرم ، تخت خواب ها ، لباس ها ولوازم خواب پاک واطفال همه مرتب وپاکیزه ، درآنجا ترتیبات اسباب بازی برای کودکان ووسایل « گیم »  برای نوجوانان فراهم شده است .اطفال مورد مساعدت قرارمی گیرند تاازآسیب های فزیکی وروانی که قبلا به آن دچارشده بودند بیرون آمده واجتماع بشاش وشخصیت های رسالتمند رادر جامعه عرضه نمایند.آنها هرگز تصور نمیکنند که افراد  « فراموش شده  » اجتماع خودبوده وبدون توجه وحفاظت جامعه به صورت بی پناه رها شده باشند.

من با مدیر این موسسه به نام « محبوبه زهین  »  ویکی ازمعلمین  آن جا به نام زهره ملاقات نمودم , آ نها کارها ووظایف داوطلبانه را به دوش گرفته بودند,البته برای آنها مثل سایرین معاش پرداخت میشد,اما ایفای وظایف دراین گونه موسساتی که اطفال آن  با روان های فروریخته وکوبیده شده مورد مواظبت جدی قرار داده شوند به وقف وهمدردی نهایت دلسوزانه نیازمند میباشد. هردو خانم جوان یک رسالت اصلی وحقیقی برای اجرای وظایف خود داشتند. تمام مشغولیت وگرفتاری آنها معطوف بر درک کامل نیازمندی های هرطفل استواربود.

من عمیقا نسبت به حکایات راجع به سرنوشت طفلی که برایم صورت گرفت مت ثرشدم : یکی از اطفال پنج ساله که تمامی اعضای فامیلش در برابر چشمانش به قتل رسیده بودند با اعصاب آشفته ودیوانه وار به « پرورشگاه  » آمد ، او دندان های خود را پیوسته باهم می سایید، مشت های خود را گره می کرد وفریاد میکشید:«  من می کُشم ، من می کُشم، من همه  آنها را می کُشم!  » این حادثه شرارت انگیز عمیقآ روح وی را کوفته بود, معلمین باید محتاطانه روح وی را التیام میبخشیدند واین مدت شش ماه را دربرگرفت تا این طفل به حالت عادی برگشت.

این البته سوالی نیست تا راجع به یک طفل دلالت نماید.مهمترین عنصر درطرز دیدگاه ونگاه آن بر افراد بدبخت نهفته است . مهمترازهمه حتی اطفالی که عناصر مخالف دولت را مساعدت مینمودند، از چنین امتیازات برخوردار بوده وبا ایشان چنین رفتارصورت می گرفت .

اگر این سوال را از آنها (معلمین ) نماییم  که « چرا والدین گنهکار ازاطفال شان عیادت نمایند ؟ » آنها با طرح چنین سوال  میگویند : «  این یکی از دیدگاه ها واهداف انقلابی ماست که نباید جو کینه وانتقام بر قضاوت های ما ابر بگستراند وبرای” گذشته” اجازه ندهیم که” آینده” را به دارآویزد».

برای اینکه درک نمایی که کدام شخص به طور اصلی مسوول ایجاد چنین انگیزش وتحرکات بوده واین افکار ونظریات سالم را پرورش میدهد، این غریزه طبیعی وهمگانی همه افرادی است که دراین سیستم کار مینمایند . مگرجریاناتی که در بالا از آن نام برده شد، فرصت آنرا نیافته است تا دراهرم مسایل راه یافته و قصه های ببرک کارمل برای جهانیان گفته شوند. در حال حاضر اینجا تکه پاره های اجمالی که ازگفتمان وملاقات ها از مردمان، همقطاران ودوستان ببرک کارمل حاصل شده است، جمعبندی گردیده اند، افسانه های مبارزات وی ودستاورد های مبارزات قهرمانانه اولایق آنست تا باجامعترین وشایسته ترین وجه به نمایش کشیده شود.اما برای آنها باید صبر نمود!

(بخش دوم)

فصل دهم:

مراحل طفولیت وتاریخچۀ فامیلی ببرک کارمل

ببرک کارمل درمحلۀکوچک زراعتی ورهایشی “کمری” نزدیک کابل دریک روزسرنوشت ساز، در جنوری سال( 1929),هنگامی که” امیرحبیب الله کلکانی” به حمایت هند بریتانیوی(1*) آخرین ضربات خویش را برحکومت “امان الله” خان فرود می آورد، دیده به جهان گشود.

تلاشهای یک دهۀمردثابت قدم وملیگرا(شاه امان الله) که خواست جامعۀ افغانی را مدرنیته ،بیدارومستقل بسازد در نتیجۀخیانت ودسایس بریتانیا به پایان تراژیدی خویش نزدیک میشد.

در قضایایی اینچنین معمول ,قصه های زنده گی افراد دربیان چنین مطالب،مرتبط بنظرنمی رسد ؛امادرخصوص پیش زمینه های زنده گی کارمل که تاثیرات این رویداد ها برآن ها نهایت برجسته است، نمیتواند نادیده انگاشته شود.

درکشوری مانند افغانستان، جایی که  ترم”مدرن”مفهوم انتقال وفرستادن علم ومعرفت را بیان می دارد،  با روایت شفاهی به صورت دقیق بازتاب نمی یابد.

قصه های حوادث بزرگ ، مثل شکست ، خلع وعزیمت” امان الله”مستلزم آنست تا برای ایجاد نفوذ وتائثیرات عمیق دراذهان حساسیت انگیز اطفال نسل به نسل انتقال یابند.” ببرک “جوان ،ممکن در باره آن حوادث چیزهایی شنیده باشد. وی باید موضوعاتی مربوط به خیانت کشوربریتانیا درهند بریتانیوی درخصوص ممانعت این کشور درجهت انتقال وسایل ، مهمات وتجهیزات نظامی از طریق هند که امان الله از اروپاخریده بود از یکسو(*2) واز سوی دیگرحمایت  دوامدارواستواراتحاد شوروی از حکومت امان الله را تا آخرین روزحیات آن نظام شنیده باشد.

قصه های مربوط به سفیر روسیه دررابطه به مساعدت سربازان مجروح” امان الله “وفرستادن جراح به وسیله سفارت بریتانیا درخصوص درمان جراحات “حبیب الله کلکانی” به حیث قصه های آن روزگاران باید به سمع “ببرک کارمل” به وسیلۀ بسیاری مردمان کابل البته کسانی که در منزل ایشان درقلعۀ “محمدهاشم خان “سرمیزدند ، رسیده باشد.

اینجا قضایای دیگری نیزموجود است که این حدس وگمان را استحکام میبخشد.مناسبات نه چندان دور”فاروق جان” تلگرافی کسیکه درمیان انقلابیونی که تلاش نمودند تا روح، امان الله را حتی بعد از سقوط اش زنده نگهدارند، باعث آن شد تا “کارمل” جوان را به انسان برجسته مبدل نماید.”فاروق جان” دراواخرسال(1929 )، زمانی که نادرشاه براریکه سلطنت تکیه زد، بنابرجرم این که تلاش نمودتا به وسیله رساله ها و ورقه های آگاهی ، روزگاران دوره امانی رابه خاطر مردم آورده وسقوط آن را” بدبختی” مردم ارزیابی نموده واظهارمی نمود که راه امان الله هرگزفراموش ومتروک نخواهدگشت ، دستگیرشد .

فاروق جان درزندان” دهمزنگ “افگنده شد و”کارمل” ازطرف فامیل خویش موظف ساخته شد تا پیوسته ازوی از”کاکای “خویش عیادت بعمل آورده وبرایش لباس ووسایل ضروری دیگررا که از طریق مقامات مسئوول این جوازاتخاذ شده بود، ازبیرون آماده نماید.این “کاکا” درچشمان روشنفکران جامعه وافغانان آزادی دوست به مثابه یک قهرمان ، تجسم داشت.

کارمل باید طبیعتآ تحت تاثیر جسارت وطنپرستانه وروح سرکش وشجاعانه اوقرارمیگرفت. “کاکا” وهمزنجیران زندان وی همچنان شایدقصه های مربوط به “امان الله  “رابرای تاثیرگذاری وکاربرد نفوذ براو وهمچنان شرح ارزش های معنوی ، به زندان کشیدن ها وشکنجه ها رابازگونموده باشند.

همۀ این عوامل تاثیرگذار، شخصیت کارمل را به حیث “کودک ” دارای افکارجدی،مطالعه جو، سخت کوش ، شجاع وناترس ، قالب بندی نموده بودند.بنا برقول پدرش جنرال بازنشسته “محمد حسین خان” کارمل در مراحل ابتدایی دوران طفولیت خویش ، علایم “سازنده گی” را ازخود تبارزمیداد.این قابلیت وی را به شخص نهایت محبوب درنزد پدرکلانش مبدل ساخت. وی “بیلچۀ ” کوچکی را برشانه انداخته ودرمزارع ،عقب پدرکلانش براه می افتید.این مرد بزرگسال پیوسته اظهار مینمود:”این پسرک برای خانواده ما بسیارسودمند خواهدبود”. روش دیگردوران کودکی کارمل که پدرش ازآن یادمینماید عبارت ازطبع دلاوری وترس ناپذیری وی بود, اطفال از رفتن درتاریکی می هراسیدند؛ زیرا مردمان دهاتی قریه باورمند بودند که موجودات “اشباح مانند” وخطرناکی درزمین ، درفضای تاریک در پی شکارونابودی ایشان اند.اما کارمل جوان درچنین فضا هیچ چشم ترس ازخودنشان نمی داد.وی این اعتقادات را به بحث نمی کشید ودرهرزمان چه شب وچه روزبه زمین ها می رفت .

وی درمکتب یک متعلم بسیار منظم وبا دسپلین بود,به حرکات شوخی آمیزمبادرت نمی ورزید,زودفهم وبرای همصنفی های خویش کمک کننده وهمکاربود.همصنفی های آن ایامش ازخاطرات نیکوومهربانی وپتانسیل رهبری کننده وی یادمینمایند. دخترخالۀ وی “رحیمه”که درحال حاضر به حیث نرس درکابل ایفای وظیفه مینماید،اظهارمیدارد که هم سِنان وی برای او محبت واحترام بزرگ داشتند.رحیمه نسبت به کارمل بسیارجوان بوده وپیوسته عادت داشت تا فامیل وی را درقلعه هاشم خان ملاقات نماید. درپرسش این که سال های آغازین زنده گی کارمل راترسیم نماید رحیمه پاسخ داد که سیمای ببرک کارمل درآن ایام طوری درخاطراتش به تصویرکشیده میشودکه طفلی با کتاب هایش درکنج قلعه نشسته بود,  بدون ایجاد مزاحمت به دیگران، به طورمطیع آماده پذیرش تقاضای مساعدت وهمکاری درانجام کاروباربا دیگران بود. وی همچنین بیاد می آورد که این پسربچه دیگران را درپی فراگیری علم ومطالعه کتاب به طرزجدی تشویق وترغیب مینمود.

اجداد “کارمل” پشتون بوده ومتعلق به قبیلۀ “ملاخیل “بود,البته قبیلۀ چادرنشینی که دروادی پنجشیر وساحات شرقی کشوریعنی جلال,به گردش میپرداختند.برخی مردم میپندارند که ایشان مربوط به نسلی از قبایل دُرانی بوده اند ,امااین موضوع باید مورد پژوهش قرارگرفته وتثبیت شود.همچنان درین جا کدام اثری نسبت به اعضای هیچ یک ازاعضای فامیل او وجود ندارد که درجایگاه “خان ” و”رئیس قبیله “بوده باشد.آنچیزی که هویداست عبارت ازین است که پدرپدرکلانش “محمد هاشم”به حیث زمیندارزراعتی در کمری اقامت گزید ودرآنجا قلعۀ آبادساخت.وی زمینداربزرگی نبود ومجموعۀ اراضی زراعتی این فامیل درحدودکمتراز(30 ) جریب معادل (15) هکتارزمین میرسید.

 آنان یک فامیل عادی دهقانی بودند  وبه صورت صادقانه تصورمیشود که یک فامیل زحمتکش ورنجبربودند. پدرکلان “کارمل” بنام عبد الرحمان حبیب  به حیث مامورحکومت گماشته شد, پدرش به اردوپیوست وتا رتبۀجنرالی ارتقا یافت. کارمل همچنان نسل سوم  باسواد خانواده بود.آنها همه به طورجامع به زبان دری –فارسی که زبان” دربار”وروشنفکران افغان بود سخن میزدند.همچنان درخط مناسبات ورواج های مردمان کابل ، آنهاباخانم های تاجک تبارعروسی نمودند.اینها همه بخشی از زنده گی عادی مردمانی بودند که خواستند تادرشهرواطراف کابل اقامت گزیده وآرزومند بودند تا بخش “عالی” جامعه را تشکیل نمایند. آنانی که ازاین مناسبات ورواج های اجتماعی آگاهی ندارند ، برداشت های غلط را باخود حمل نموده واظهارمیدارند که اینها فامیل پشتون نیستند. واقعیت اینست که حتی امروززبان مکالمات دردایرۀ فامیلی زبان پشتو است.

هیچ یکی ازاعضای فامیل کارمل قبل ازوی به تعلیمات وآموزش منظم درمکتب ودانشگاه دست نیافت, محمد حسین خان (پدرکارمل)بعد ازآموزش ابتدایی درمنزل به مساعدت مولوی قریه دراکادمی نظامی پیوست,جایی که وی چشمان بلند پایه گان خویش را به حیث دانش آموز برجسته  به خودمعطوف داشت. وی بسیارتیز، شجاع ، وفاداروصادق بودوبه تدریج  تا سطح قوماندانی اکادمی نظامی ارتقا یافت.

محمدحسین خان به یک سربازحرفه یی مبدل گردید و به خاطرموافقت شاه دراین زمینه افتخارمینمود. محمد حسین خان انسان خداترس ومقید به اجرای وظایف ومکلفیت های مرسوم آن زمان بوده وجزخدمت درراه حاکمیت ، کدام عقیده خاص سیاسی نداشت . وی ممکن مانند سایرپدران به فرزند ارشد خویش “کارمل “که به حیث یک طفل برجسته گی، جسارت وذکاوت  خویش را نمایان ساخته بود، امید بسته بود.کشانیده شدن فرزندش درحوزۀ زنده گی سیاسی جززدایش جرأت وانباشت رنج وعذاب قلب اوهیچ چیزی را برای وی بشارت نمیداد.

 درآن هنگام هیچ گونه منازعه یی میان پدروفرزندوجود نداشت, اما درسالهای( 1949-1950)زمانی که کارمل به فعال سیاسی مبدل گشت، تفاهم میان پدروفرزند تا حد زیادی کاهش یافت. یک حالت بیزاری میان پدرغیرمتمایل به سیاست وفرزند جوان که عطش خدمت برای مردم دروجودش ظهورکرده بود، پدیدارگردید. درجهت ارزیابی عدم توافق پدر درخصوص فعالیت های فرزندش  واین که رفتارفرزندش چقدردرست بود ، هردو فقط دردو نقطۀ متفاوت قرارگرفتند. “اناهیتا راتب زاد” وهم چنان “محمود بریالی” قویآ اظهارات جنرال محمد حسین خان را دراین خصوص رد نمودند.

سرانجام درحقیقت “اناهیتا “شرایط احترام متقابل را به صورت قطعی میان هردو تامین نمود. شوهر اناهیتا راتب زاد وپدرببرک کارمل باهم برادران رضاعی بودند.کارمل درزمانی که درکابل متعلم مکتب بود، ازمنزل” اناهیتا” بازدیدمینمود, زمانی که کارمل در صنف اخیرمکتب سرگرم تحصیل بود، مادرش وفات یافت. بدینوسیله”اناهیتا” به یک چینل گفتمان میان کارمل وپدرش مبدل گردید.

“اناهیتا “میگوید:”من هرگزوبه صورت محض  سخن درشت  پدرکارمل را درمورد وی نشنیده ام “وی تنها مأیوس بود که فرزند مورد امیدش درعرصه وکارزارجریان پرمخاطره یی واردشده است. هرگاه پدرکارمل با سیاست های اونا سازگارمیبود، باید دیدگاه سیاسی وی نسبت به من که از جمله پیروان خط سیاسی کارمل شدم ، نیزتغیرمینمود.اما چنین نشد. در واقع پدرکارمل آهسته آهسته به این اعتقاد دست یافت که فرزندش سرگرم کارهای پرافتخاری بوده که روزی به آن مباهات خواهدنمود.

اینجا دیگر شواهد محکمی نیزوجود دارد وآن این که زمانی که درسالهای پنجاه اساسآ فعالیت های سیاسی ضد سلطنتی کارمل هویداگردید ، دگروال محمد حسین خان (هنوزجنرال نشده بود)به وسیله “ظاهرشاه “فراخوانده شد تا یا پسرش راازفعالیت های سیاسی ممانعت کند ویا وی را “عاق”نماید .اما پدرکارمل هردو پیشنهاد را ردساخت ودرنتیجه از خدمات فعال اخراج وبه حیث افسراحتیاط درآمد. وی شایدازنظریات کارمل استقبال نمینمود ؛ اما نخواست تا با پذیرش اکت حرمت به خود،این کار را انجام دهد.باآنکه معاش اش به حیث افسر احتیاط بسیارکم وناچیزبود؛ اما با آنهم تلاش مینمودتا کارمل را ازلحاظ مادی حمایت نماید.

پدرکارمل درشهرکابل یک حویلی داشت وخواست تا آن را به کرایه واگذارنموده وپول انرا برای کارمل مساعدت نماید,اما کارمل موافقه ننمودتا ازعواید کرایۀ خانه پدراستفاده وزنده گی نماید.کارمل تا صنف ششم درمکتب متوسطۀ کمری تحصیل نمود.سپس وی شامل لیسۀ عالی نجات درکابل  شد(حال – لیسۀ امانی). درهمیجا بود که شخصیت سیاسی کارمل شکل گرفت.درهمان مکتب ، استادان ودانش آموزان پیرامون موضوعات سیاسی علاقه نشان داده ، کتوب خارجی را به مطالعه گرفته وپیوسته حوادث داخلی وبین المللی را به بحث میکشانیدند. کارمل مثل زنده گی ماهی درآب ،داخل حریم چنین اتمسفیرگردید و امکانات دریافت پاسخ های بسیاری از سوالاتی که درافکارش می خروشید درهمین اتمسفیربازتاب یافت.

درخصوص ایام دانش آموزی کارمل ، دردیدگاه پروفیسور”محمد دین ژواک “که درآن روزگاران استادادبیات مکتب بود ،  با یک نگاه گذرا تصویراوپدیدارمی گردد, ژواک شخصآ خودش همچنان یکی ازعلاقمندان سیاست درآن ایام بوده وعضویت حزب “میثاق”(نامی که بعدآ به ویش زلمیان مبدل گردید)را باخودداشت.کُنۀ مطالب ومعلومات درخصوص دوران دانش آموزی کارمل درمکتب در گفتمان باوی به دست آمد: “ببرک” به حیث یک دانش آموزبسیارفعال ، آرام ، هوشیاروبا ادب بود, دروجود وی جلوه هایی ازخودخواهی وخود نمایی به چشم نمی رسید, وی نهایت مواظب وهمواره درامتحانات درصدرقرادشت. برخوردش با هم کلاسانش نهایت عالی بود, مدت شش سالی را که وی دراین مکتب با ما بود ، ما حتی یک شکایت نسبت به وی دریافت ننمودیم.من پیوسته برای وی “شیر” صنف خطاب مینمودم وچقدرتحت تاثیرجرأت احترام برانگیزوی قرارداشتم .”

درآن مکتب استاددیگری را به نام “عبدالغفور”که مضمون ادبیات تدریس مینمود ، نیزملاقات کردم وجناب ایشان نظریات بنیادین خویش را به طرزشجاعانه درخصوص رفتارکارمل بیان داشته افزودند: “من بسیارشیفتۀ کارمل گردیده وغالبآ میگفتم”ببرک یک “نابغه “است و،او،تا سطح یک انسان بزرگ ارتقأخواهد یافت.”

ببرک کارمل بسیارحرف نمی زدوپیوسته درجستجوی سوالاتی پیرامون زنده گی مردم ، جامعه وفقربود. دردو- سه سال اول وی علایق سرشاری نسبت به استماع بحث های سیاسی ازخود نشان داده وبه ندرت افکار ونظریات واحساس خویش را درین راستا بیان میداشت.مگروی در سه سال اخیرایام تحصیلی اش درمکتب ، زمانی که استادان ومتعلمین عمیقآ تحت تاثیرسخنان آتشین وی قرارداشتند، سخنرانی های خویش را آغازکرد.بعد ازهرسخنرانی وی درمتینگ هاواجتماعات ، درباره شخصیت وآیندۀ او بحث هایی داغی درمکتب صورت می گرفت. برخی ها خوشبینی وبرخی ها بد بینی خویش را راجع به وی اظهارنموده ؛ اما همه روی این اصل متفق بودند که کارمل جوان عادی نیست.همچنان برخی ها بودندکه نسبت به وی حسادت میورزیدند.

“آنانی که نسبت به ببرک کارمل احساس بدبینی مینمودند، بسیارزیاد نسبت به امنیت شخصی وی ترس داشتند. درمکتب نجات جواسیس جوش میزد. این همان مکتبی بود که متعلم مکتب به نام “عبد الخالق”محمد نادرشاه پدرمحمد ظاهرشاه را به ضرب گلوله ازپادرآورد.سلطنت تدابیر ویژه یی نسبت به مراقبت متعلمین واستادان اتخاذ نمود. تعدادی زیادی ازمیان ایشان به حیث جواسیس استخدام گردیدند.

این میزان اندازه وهمایش بلوغیت سیاسی ببرک کارمل درزمان نوجوانی وی بود که شرایط را درک نموده وبا حفظ ابرازکامل نظریاتش هرگزدربرابرقانون تصادم نکرد. “

ازدواج

مناسبات ببرک کارمل وخانمش شاید به حیث”مانیفست “دیدگاه عام زنده گی وی نامیده شود.این بسیاردلچسپ است که وی چگونه خانمش را رشد داده وبه” بازوی” رفیقانه خود مبدل ساخت.خانم کارمل “محبوبه “دختر عبدالباقی معاون شاروالی کابل بود.در زمان ازدواج، کارمل ، یک فعال سیاسی وشخصی بود فاقد وظیفۀ منظم؛ اما “محبوبه” به حیث معلم مکتب ایفای وظیفه مینمود. فامیل ها برای همدیگرآشنابودند وزمانی که کارمل وخانماش هنوزدرمراحل طفولیت قرارداشتند ، تصمیم برازدواج گرفتند. مادر،کارمل نهایت مایل به این دختربود وکارمل مشتاق آن بود تا درین خصوص از آرزوهای وی اطاعت وآنرا به گُل نشاند.محبوبه همچنان نسبت به کارمل احترام عمیق داشت ودرمراحل طفولیت به وی به حیث شوهرآینده خویش امید بسته بود.همچنان محبوبه تمامی دختران افغان را دوست داشت.نسبت به سیاست بی تفاوت بوده وپیوسته اظهار آماده گی مینمود تا همراه وهمسفرمفید برای ببرک کارمل باشد. وی تلاش نمودتا وظایف وآرزوهای وی را درک نماید.زمانی که کارمل در سال 1953 زندانی شد، محبوبه پیوسته از وی درزندان عیادت بعمل می آورد.

ایشان درسال (1957) زمانی که کارمل از زندان بیرون شد ، باهم ازدواج نمودند.برخلاف رسم مرسوم، جشن عروسی درمیان فامیل ها ، این ازدواج درهوتل به وقوع نپیوست ؛ بلکه یک مراسم عروسی ساده درچوکات نهایت محدود وخاص ومشارکت فقط” سه” فامیل ازخویشاوندان کارمل برگذارگردید.

بعد ازعروسی ایشان دراپارتمان مربوط به”میراکبرخیبر “درمکرویان ،کسی که کارمل مناسبات رفیقانه خویش را هنگام زندان باوی تامین نموده بود،اقامت گزیدند.علی الرغم این وقف وایثار،این زنده گی داوطلبانۀ فقیرانه برای دختری از فامیل وخانواده”اعیان ” جامعه بسیاردشواربود. قراربود تنش هایی میان آن دو ایجاد شود ؛ اما کارمل خانمش را مساعدت نمود تا شرایطی را که باهم زنده گی مینمایند بپذیرند.

برادرکهترمیراکبرخیبر به نام “بسم الله “برایم گفت:”هرگزدیده نشد تا میان خانم وشوهردعوایی به وقوع بپیوندد,هرگزمیان ایشان حرف های سخت وشدیدی ردوبدل نشد, برخی اوقات ایشان ناظر سکوت غیرعادی که دلالت برتفاوت های فطری ونظری شان داشت بودند ؛ اما این وضعیت هرگزبیش ازیک روزادامه نمی یافت.

کارمل، هرگزتلاش ننمودتا صلاحیت و موقعیت شوهری خویش را برخانمش تحمیل نماید,با حفظ تقد م امورسیاسی اش وی درکارهای منزل با وی همدست بودو پس ازمدت چند سال خانمش به حیث رفیق او درامورسیاسی بدل گردید.

***

(1*)-براساس دیدگاه های مورخین وناظرین سیاسی ،حمایت کشور بریتانیا ،ا زامیر حبیب الله کلکانی ،تحت نفوذروحانیون وابسته درکشور،سرآغاز سناریو وپالیسی های استعماری برای کاربرد “ابزاری ” ومقطعی برای جاگزینی واسقرار پروژه های استراتیژیک ،بحساب میرود.درآنزمان چنین ترفند حیله گرانه به حیث نیروی “جاده صاف کن “برای واژگونی نظام شاه امان الله ومقدمات استقرار حکومت نادرخان با استفاده از ابزار ” دین ” بکار رفت واین حمایت تکتیکی فقط تا خروج شاه امان الله ،ازافغانستان ادامه یافت.اما با تکرار تاریخ باردیگر ازچنین نیروی “ابزاری ” دروجود مجاهدین ،برای نابودی رژیم دموکراتیک وابزار طالبان برای انهدام حا کمیت مجاهدین استفاده بعمل آمده وسپس ازموجودیت نظام طالبان برای استقرارنظام طرفدارغرب دروجود نظام حامد کرزی استفادشد.امادرقرن حاضر،متأسفانه درفقدان ملت بیدار، این چرخش های تاکتیکی وابزاری هنوزدرجریان است. (برگردان)

(*2)- سپس این سلاح ها ومهمات ازطریق هند بریتانوی به حکومت نادرخان،تسلیم داده شد.(برگردان)

بخش سوم

فصل دهم- ببرک کارمل

برخی دیدگاه های شخصی:

 

قبل ازنگاه ما به سیمای زنده گی سیاسی ببرک کارمل،زیبا خواهد بود تادیدگاه های چهارتنی راکه ازنزدیک ،با اوآشنائی دارند ، درین برگه بگنجانم :

*- یکی ازآنها ازجملۀمشهورترین”هنرور” افغانستان،به نام پروفیسور”غوث الدین” رسام “بوده که زمانی در،دربارشاهی به حیث” نقاش “ایفای وظیفه مینمود.امابعداً این موقف خود را به خاطرتلاش اش درجهت شرح وترسیم واقعبینانۀ زنده گی مردم ، دربوردهای نقاشی، ازدست داد.این نقاش 76 ساله عضویت هیچ حزب سیاسی را دارانبوده ؛ اما ازجملۀ مشتاقان ببرک کارمل است. وی دریک گفتگوچنین اظهارداشت:

“من فامیل کارمل رابهترازهرکس دیگرمیشناسم . پدربزرگ من به نام “کریم بخش” درنتیجۀ استبدادبریتانوی ها ،از”دهلی ” فرارنمود وبا خریداری یک پارچه زمین در”کمری”اقامت گزید.هردو فامیل طی دهه ها باهم ازروابط صمیمانه برخورداربودند. فامیل کارمل ازاعتباروصداقت بزرگ برخورداربوده ومردم ،ایشان را دوست داشته وبه آنها احترام عمیقی داشتند.جنرال حسین خان انسان نهایت مهربان بوده وپیوسته مردمش را مساعدت مینمود وازهمینرو، مردمان “کمری” وی را دوست داشتند.”

“ببرک کارمل به خاطرنظریات مستقلانه ، رفتاراحترام برانگیزومزاج های مهربانانه اش معروف میباشد. با توجه به خاستگاه مردمی اش، وی درد ومشکلات وپرابلم های مردم را درک مینماید . وی پیوسته به “استدیوی “نقاشی ام سرمیزد وساعت ها دربرابرتابلوهای نقاشی هایم که زنده گی واقعی مردم را بازتاب میداد ایستادشده وبه آنها نگاه مینمود.من میدانم که ایشان چقدربه آن رسم ها واکنش نشان میداد. وی ازمن تقاضا مینمودتا هرچه بیشتروبیشترزنده گی واقعی مردم افغانستان را به تصویربکشم.”

“مردم افغانستان برای مدت طولانی رنج وعذاب عظیمی را تحمل نموده اند،من متیقین هستم که کارمل,با مساعدت وهمکاری رفقای خود،برای اعمارجامعۀ جدید وزنده گی نوین وافغانستان نوین پیروزخواهند شد.”

*- داکتر” اناهیتا راتب زاد”که به خاطرمبارزه وبنیاد زنده گی سیاسی زنان افغانستان، درجهان مشهوراست وریاست” سازمان دموکراتیک زنان افغانستان” را بعد ازتاسیس آن، ازآغازین سالهای (1965)، تا حال به عهده داشته است، یکی دیگرازآن چهارتن است. وی درمبارزات انتخابات پارلمانی به رقابت پرداخته وبا حصول کرسی پارلمان درین امرپیروز ودرانجام مبارزات قهرمانانه درراستای آزادی زنان ورهایی شان ازقید وبند اسارت وبرده گی جامعۀ عقب مانده افغانستان،همت گماشت.این زمانی بود که وی خود ازشمار آن زنان محسوب شده ودرمحدودۀ چهاردیوارمنزل ودر زیرپرده، زنده گی مینمود. وی برایم تشریح نمود که چگونه کارمل وی را مساعدت نمود تا بیداری سیاسی را درجامعه انکشاف دهد.

اناهیتاراتب زاد ادامه داده فرمودند:”پدرکارمل وشوهرمن برادران رضاعی باهم بودند.به حیث یک متعلم مکتب درکابل  گاه گاهی وی درمنزل مان سرمیزد. پدرکارمل ، درآن زمان در ولایت کنرتوظیف شده بود. زمانی کارمل خواست تا پدرش را درکنرببیند، دربازگشت به دیدارما آمد ،درین بازدید،وی چند جلد کتاب برایم سپرد وتقاضا نمودتا به صورت مصئوون آنها را حفظ نمایم.وی به طورویژه تاکید نمودتا با احتیاط رفتارنموده وهیچ کسی نباید ازوجود این کتاب ها آگاه گردد.من راجع به این کتاب ها هیچگونه ایده نداشتم وهمچنان این کتاب ها به دلیل عدم علایقم نسبت به سیاست ، موردسوء ظن من واقع نگردید. من همچنان راجع به مطالعۀ این کتاب ها جدی نبوده وآنها رادورگذاشته وبلاخره فراموش نمودم.

“من وشوهرم هردونسبت به وی، به حیث دوست خانواده گی خود نگاه نموده وبا مهربانی ازوی مهمان نوازی مینمودیم. من هرگزدرکلام اوکه ازطبع جوانان دراین سن وسال برمیخیزد ،رفتار “سبُک ” وبی ملاحظه یی را شاهد نبودم  وی پیوسته راجع به موضوعات جدی مانند کتاب، سیاست ،مردم وغیره صحبت مینمود. وی تازه مادرخویش را ازدست داده بود وما تلاش مینمودیم تا روحیۀ تحمل پذیری وبرده باری را دروجودش بدین مناسبت برانگیزیم .ما میدانستیم که وی نهایت با مادرخویش به حیث یک “زن اصیل ” پیوند نهایت عمیق داشت .

وی راجع به پدرم که یک سیاست مداربود با من حرف می زد.من پدرخویش را ندیده بودم،زیرا زمانی که وی جهان را وداع گفت،من درمراحل ابتدایی کودکی خویش قرارداشتم. من تنها ازطریق مادرخویش وازطریق خوانش اخبار وخویشاوندان راجع به وی معلومات حاصل کرده بودم.نام وی “احمدراتب “بود. وی به نشراخباری به نام “نسیم سحر”مبادرت می جست. کاکای بزرگم “محمود طرزی” یکی ازمشهورترین وزرای “امان الله خان “ومشاوراوبود. کارمل پیوسته راجع به زنده گی آنها بحث مینمود ومن را درخط سیاسی برای گزینش راه های آنهاترغیب مینمودوپیوسته مخاطبم قرارداده می فرمود: ” شما ؛مدیون ایشان میباشید.”

کارمل بعضی اوقات راجع به انقلاب اکتُبروجنگ دوم جهانی ومبارزات ضِد فاشیستی در اروپا،وخسارات هنگفتی که هیتلردرین جنگ به جوامع انسانی وارد ساخت ،سخن می گفت. من درآن زمان راجع به این مسایل چیزهای زیادی نمیدانستم ؛ اما تحت تاثیر میزان علمیت وحکمت او قرارمی گرفتم.سپس درک نمودم که کتاب های که وی طورامانت وبرای نگهداری برایم سپرده بود،”کتاب های منتخب مارکس “بود که به زبان فارسی ترجمه شده بود.

“درسال (1951)، من جهت فراگیری تحصیلات عالی خویش عازم ایالات متحده آمریکا شده وشامل کالج “نرسینگ ” دردانشگاه “کلیفورنیا”شدم. قبل ازعزیمتم کارمل برایم گفت :”شما نباید،درزنده گی سحرآمیزآمریکا ،خود را گم کنید ؛ زیرا که درآنجاآمریکای دیگری وجود دارد که کارگران فقیردرآن زیست نموده وآنجا سیاست هایی است که شما آنرا درک نمایید.”من زمانی که درایالات متحده آمریکا درناحیۀ سیاه پوستان رفتم،آنچه که ببرک کارمل برایم گفته بود،کاملآدرست بود.من شگفت زده شدم که چگونه کارمل به این گسترده گی به عمق واقعیات زنده گی مردم امریکا دست یافته است .من برای وی نوشتم :”کارمل، شما ولی هستید .”

“من زمانی که درسال( 1954) از ایالات متحده آمریکا برگشتم،ازطریق کاکای کارمل، مطلع شدم که وی به دلیل سازماندهی مظاهرات درمخالفت با تلاش های سلطنت ,برای ایجاد پارلمان دست نشانده درکشور,به زندان افگنده شده است .وی درپایان سال( 1956)اززندان رهاشد.

“تاآن زمان کارمل به سیاست مدارنامداری مبدل شده بود. وی درمنزل مان آمد وراجع به آنچه که من درایالات متحده آمریکا دیده وآموخته بودم وآنچه که کارمل در زندان مطالعه وتجربه نموده بود،باهم به گفتگوپرداختیم.وی ازمن تقاضا نمودتا تاریخ “حزب کمونیست اتحاد شوری” را مطالعه نمایم که من البته مطالعۀ آنراطی یکنیم ماه به پایان رسانیدم. وی راجع به خصوصیات سلطنت افغانستان ،ترایبلیسم وفیودالیسم، وراجع به عقب مانی های اجتماعی-اقتصادی مردم افغانستان،به گفتگو پرداخت. وطنپرستی پرحرارت اوسخت سرایت پذیربود.

“وی درجوامع اهل “هنود”می رفت وراجع به زنده گی وپرابلم هایی شان پرسان مینمود.آنها بخش اقلیت جامعۀ ما را تشکیل نموده وکارمل پیوسته راجع به رفاه همگانی شان ابرازنگرانی مینمود.سؤالی راکه وی همواره دربرابرمردم قرارمیداد،عبارت ازین بود: “شما چه وقت تغییرخواهیندنمود؟”آنها پاسخ میدادند:شما جوان هستید،این رسالت شماست تا زنده گی راتغییردهید.”

“وی باربارازدهاقین درمزارع وازکارگران درفابریکه ها،بازدید بعمل می آوردوبرای آنها میگفت “شما آینده سازان هستیند.”من گاهی تعجب مینمودم که این چه معنایی را بشارت میدهد.اماآهسته آهسته مفهوم آنرادرک نمودم.

“درآغاز،من به مطالعهء کتاب های اساسی نپرداختم وتنها به مطالعۀ کتاب هایی که به قصه های “جاسوسی” اختصاص یافته بود می پرداختم . وی به انتقاد وبی علاقه گی من توصل نمی جست؛اما این انگیزه را برای تفکردروجودم برمی انگیخت ومی پرسید که چراچنین مسایل جدی درین قصه ها بازتاب می یابد؟.

با درک علاقه مندی من،وی،ناول”گورکی”،”جک لندن “،”مارک تواین”،”چکوف”،و”ویکتور هوگو” را برایم سپرد.با خوانش ناول (پُرازبدبختی)” ویکتورهوگو”،من عمیقآ تغییریافتم, کارمل پیوسته راجع به اتفاقات وکرکترهایی آن ناول ها به طورمشرح ازمن می پرسید.قدم بقدم وی من را به تعمق وافکاربیشتر پیرامون کشور واعماربهترزنده گی آینده فرامی خواند.

“این شاید اولین رهبرافغانستان باشد که توجه عمیق خویش را، راجع به انکشاف جامعه دربخش زنان مبذول داشته است.وی برایم میگفت:”تا زمانی که زنان درامرمبارزه اشتراک ننمایند،مبارزه برای “آینده” ،پیروز نخواهد شد.” ،

“وی ازمن تقاضا نمودتا درمیان زنان کارنمایم. من زمانی که با زنان راجع به پرابلم ها ومسایل سیاسی صحبت می نمودم،آنها فقط می خندیدند. آنها می گفتند:”شما مثل یک ایرانی حرف می زنید.”من با این دیدگاه های آنها کاملآ دلسردشده وبا کارمل صحبت نمودم:”چگونه زن ها،دریک جامعۀ عقب مانده ترقی خواهندنمود؟ آنها به هیچ چیزی خارج ازمنزل علاقه مند نیستند.” اما کارمل با این حرف توافق ننمود.وی می گفت:”این مشکل است اما ضروری، به پیش برو،بگذارآنها بخندند،تسلیم نشو!.”

*-عزیزه دخترکاکای کارمل است، به حیث معلم مکتب درکابل ایفای وظیفه مینماید.دیدگاه وی نسبت به کارمل چنین است:”کارمل به تمامی محاسن سپیدان احترام عمیق داشت وبه طرزمحبت آمیزی با والدین خویش روابط داشت.به حیث یک طفل عمومآ با کتاب ومطالعه سروکارداشت وحتی دیگر اطفال را برای خوانش کتاب ترغیب مینمود.هرزمانیکه وی به منزل ما می آمد،تاکید مینمودکه هیچ غذای مخصوصی برایش آماده نشودوهمیشه میگفت که هرغذایی که خود میخورید،من هم آنرا میخورم.

“شوهرمن به نوشیدن” مشروب” علاقه مند بود؛ اما وی هرگزبرای کارمل،آنرا سفارش نمی نمود.شوهرم به کارمل احترام فراوان داشت ؛برای وی ازسوی فامیل ما احترام بزرگی ابرازمیشد ومشورت های وی جدی تلقی میگردید.”

*- دگروال بسم الله ،درحال حاضر دراردو خدمت مینماید.وی اولین تماس خویش را با کارمل ،مشتاقانه به یاد می آورد: “من برای بارنخست کارمل را زمانی که درزندان بود،ملاقات نمودم. برادرمن”اکبرخیبر” نیز درآن زمان درزندان بود.من کارمل را انسان نهایت محبوب یافتم . اولین سوالی که وی ازمن پرسید،عبارت ازین بود:” شما به مکتب میروید؟کدام کتاب ها را مطالعه مینمایید؟”،من برایش پاسخ دادم که من نه وسایل برای مطالعه ونه دسترسی به کتاب دارم .درحقیقت من درآن زمان خانه به دوش ودرمسجد زنده گی مینمودم.برادرم درزندان انداخته شده بودوهیچ کسی ازجملۀ دوستانم آماده نبود تا برایم کمک نماید. کارمل ،سپس یک آدرس رابرایم سپرد وتقاضا نمودتا با شخصی تماس حاصل نمایم.آن آقا ،اینجانب را درمکتب شامل ساخت وبرایم کتاب آماده نمود.من زمانی که باردیگردرزندان به دیدارکارمل رفتم ،اوبرایم گفت که رفتن درمکتب برایم کافی نیست وگفت که شما باید درخانه نیزمطالعه نمایید.او یک تقسیم اوقات برایم آماده نمود وتقاضا نمودتا بااحتیاط آن راتعقیب نمایم،چنانچه که من هدایات وی راعملی نمودم.”

(بخش چهارم)

فصل دهم- ببرک کارمل

آغازمبارزات سیاسی :

 

جهانی را که ببرک کارمل درآن چشمان سیاسی خود را گشود،عبارت ازپایان جنگ دوم جهانی بود. جاده یی که درآن تغییرات،نسبت به هرزمان دیگردرسراسرتاریخ بشریت ازسرعت وشتاب بیشتر برخورداربود. درآن هنگام یعنی سال های اخیرتحصیلش درمکتب ، صدای مَهیب انفجارشهرهای “هیروشیما “و”ناگاساکی ” جاپان که ویرانی های فراوانی را ازخود به جاگذاشت شنیده شد.

هرگاه جهان با توجه به پتانسیل ویرانی های سلاح های جدید “اتمی ” مورد تأدیب قرارداده نمی شد به این سطح هوشیاری دست نمی یافت. اما درین راستا انکشافات مثبتی نیزایجاد گردید. اتحاد شوروی با مقاومت سرسختانه دربرابریورش فاشیسم،قدرت وفلسفۀ بقأ وحیات خود را به اثبات رساند.قدرت های بزرگ امپریالیستی دراروپا مانندانگلستان،فرانسه،جرمنی،اسپانیا،پورتگال وبلجیم که برای قرن ها جهان را تحت سیطره داشتند، درهم کوبیده شده وفروریختند.

برای بارنخست “پایه های گِلی”هیولای امپریالیستی به نمایش گذاشته شد ومرکزثقل امپریالیسم جهانی ازاروپایی غربی به ایالات متحده آمریکا تغییرمکان یافت. مردمان تحت استعمارکه به خاطر استقلال می رزمیدند ، برای آخرین یورش آماده میشدند.

در همسایه گی کشورافغانستان درشرق،مذاکرات در خصوص انتقال قدرت از بریتانیا دردستان مردمان هند به راه افتید. درغرب افغانستان درکشورایران،حزب توده ایران تحت رهبری دکترمصدق(3*) برای تغییروانتقال نظام ازطرزشاهی به نظام دموکراسی می رزمید. با توجه به روابط ومناسبات عنعنوی ،این تغییرات درجوارافغانستان، تاثیرات عمیقی را برای بیداری سیاسی مردم افغانستان به جاگذاشت. آزادی هند ازتاثیرات بزرگی برخورداربود: احتمال الغای خط تاریــخی   “دیورند” که به شکل غیرعادلانه بالای افغان ها تحمیل شده بود،به وجودآمد.تجزیۀ هند،جرأت وروحیۀ وطنپرستانه افغانها راکه سالهای متمادی درمبارزه درچهار چوب تشکلی به نام”خدایی خدمت گار”،تحت رهبری “خان عبدالغفارخان” هویت یافته بودند،مکدرساخته بود.همۀ این انکشافات درمکتب امانی جایی که ببرک کارمل درآن سال ها درآنجا متعلم مکتب بود،به گفتمان کشانیده میشد.

کارمل همچنان برای مناظره وگفتمان بسیارفعال بود. وی خودش را درفعالیت های سیاسی ،مطرح نمی ساخت. تنها گروپ های “مناظره” دراطراف او توسعه می یافتند.چون دولت بالای او مظنون شده بود،لذا کارمل پس ازین که ازشمولیت درفاکولتۀ حقوق دردانشگاه کابل، محروم شده بود با هوشیاری برخوردمینمود.چون آنجا یک مرکز فعال سیاسی بود. لذا روی این ملحوظ ،کارمل آرزو داشت تا درآن دایره جایی پیداکند. بنابراین دلایل،حکومت تلاش نمود تاجلوشمولیت اورا دراین مرکزبگیرد؛ زیرابدیل دیگری وجود نداشت. کارمل به حیث محصل ساینس دردانشگاه شامل شد . اما به عوض این که توجه خویش را دررشته های “فزیک،کمیا وبیولوژی”مبذول دارد، فشارهای معینی را بالای مقامات برای تغییرافکارشان وارد نموده وسرانجام درسال (1950)موفق شد تا درفاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی شامل شود.

بعد ازآن کارمل به سرعت دردایرۀ فعالیت های سیاسی ،غوطه ورشد. دراپریل (1950) وی “انجمن محصلین “(انجمن محصلین دانشگاه کابل)را اساس گذاشت.البته مرام این انجمن عبارت ازترویج افکارروشنگرانه درمیان روشنفکران بود.این انجمن ایده واندیشه های دموکراسی،آزادی وملت سازی را براساس برابری قومی ، ازطریق کنفرانس هاوفعالیت های فرهنگی،گسترش میداد.تقاضاها برای رفورم های اجتماعی ،اداری،اقتصادی وفرهنگی مطرح ساخته شده والغای محدودیت های”آزادی بیان “و”مطبوعات” به حیث موضوعات اساسی ودرخوراعتبار، مطالبه شد.

 مغزوذهنی که مقارن سال های (1950) درحوزۀ سیاست داخل شد،تحت نفوذ وتأثیرتلاش های قهرمانانۀ” شاه امان الله” درجهت تلاش هایش برای مدرنیزه ساختن افغانستان،( ازطریق “فاروق جان تلگرافی “) ومبارزات بزرگ مردمان هند تحت رهبری” گاندی” و”نهرو” ،(ازطریق عبد الغفارخان ) واندیشه های سوسیالیستی (ازطریق مبارزات داکترمصدق ،علیه سلطنت درایران)(*4) و پیروزی های شکوهمند اتحاد شوروی برای درهم شکستن یورش مرگبارفاشیسم هیتلری ،قرارگرفت.

درین شکی نیست که کارمل وسیعآ ازاقدامات” شاه امان الله” برای خدمت درراه وطن،استقبال مینمود.

جوشش اجزاء متعدد اختلافات نژادی وزبانی میان مردمان کشوروایجاد یکپارچه گی وامحای بیعدالتی به شمول لغو خط دیورند که بوسیله قدرت های بزرگ امپریالیستی برافغانستان تحمیل گردید،توسعۀ تعلیم وتربیه،رهائی زنان ،بهبود زنده گی دهاقین کشوروبالاترازهمه ایجاد دولت وجامعۀ مدرن جایی که آزادی بیان ومطبوعات درآن بشگفد،همه آرزوها واهدافی بودندکه افکارکارمل راتسخیرکردند.

طوری که قبلآ متذکرشدیم ، به ویژه درروشنی بیان افرادی که کارمل را می شناختند، کارمل دردرجۀ اول یک “آموزگار”بود . وی نجات کشورومردمان آن را درروشنائی توسعۀ تعلیم وتربیه وبیداری سیاسی جستجومی نمود.لذا فعالیت های عمدۀ انجمن درهمین راستا متمرکزشده بود. سلطنت دروجود انجمن بُوی خطر را احساس نموده ودرنومبر (1950 ) با غیرقانونی خواندن آن – بعد ازده ماه تأسیس اش – به عمر،آن پایان بخشید.

کارمل با ناترسی نسبت به این حکم سرکوبگرانه ،فعالیت های سیاسی خویش را درمیان محصلین وروشنفکران درساختارگروپ های کوچک درابتدا درشکل عنعنوی آن وسپس به روش هایی که منجربه تأسیس یک حزب سیاسی شد، ،ادامه داد. وی همچنان با شخصیت های معروف سیاسی همچون غلام محمد غبار،عبدالرحمان محمودی،فیض محمد انگار،عبد الحی حبیبی،عبد الروف بینوا ودیگران که برای حقوق دموکراتیک وآزادی بیان واجتماعات می رزمیدند، به تماس شد.

کارمل همچنان به حامی سرسخت جنبش پشتونستان که تحت رهبری خان عبدالغفارخان فعالیت داشت مبدل شد. وی عمیقآتحت تاثیرسخنرانی های “باچاخان”قرارگرفته واز”مهاتماگاندی”و”جواهرلعل نهرو”پیوسته تمجید بعمل می آورد.

چون جنبش پشتونستان به وسیله ظاهرشاه تهدید نمی شد،لذا کارمل این را به حیث بهترین “وسیله نقلیه ” برای فعال ساختن،یاران دانشگاهی خویش به کاربست .آنها با حرارت تمام درمتینگ ها ومراسم برگزاری جشن پشتونستان وسیعآ شرکت میجستند.

“باچاخان”همچنان تحت تاثیرصداقت ،وطنپرستی،بی ریائی،وسخنرانی های بحث انگیزکارمل قرارمیگرفت وتاهمین روزنسبت به ببرک کارمل ،محبت واحترام بزرگ خودراحفظ نموده است.

حوزۀ سیاست درسالهای(1952-1953)،درآستانۀ گشایش دورهشتم پارلمان کشورنهایت داغ شده بود.

درپارلمان قبلی به تعداد (20) عضو،دارای افکار رادیکال بودند.شاه ومشاورین اش مشاهده نمودندکه ازآن جمله حتی یک تن،درانتخابات جدید برنگشتند. تمام اسباب نیرنگ ودسیسه به کاررفته بود تا مردم را برحذردارند که به نفع کاندیدان مورد نظرشان رأی دهند. رهبران دموکرات که برعلیه سلطنت به تشکیل “اپوزیسیون “مبادرت نمودند،اعلان داشتندکه انتخابات برای مردم یک انتخابات تقلبی بود:مداخله حکومت درجریان انتخابات محکوم شد وراه اندازی تظاهرات،سازماندهی گردید.اما تظاهرات به حمایت نیروی نظامی سرکوب ونشرمجلات وروزنامه ها مانند”وطن”،ندای خلق”،و”انگار” متوقف ساخته شده وچندین رهبرسیاسی دستگیرشدند.کارمل جمع کثیری ازمحصلین رابرای راه اندازی تظاهرات وتقاضای رهایی رهبران مذکورفراخواند.

آن تظاهرات نقش پراهمیتی را برای بازگویی حکایات “ببرک کارمل” ایفا مینماید؛ زیرا همین تظاهرات بود که ببرک کارمل را درخط مقدم جبهۀ سیاست قرارداد. طوری که تجمع محصلین زمانی که درنزدیک دروازۀ قصرسلطنت رسید،به وسیلۀ گارد مسلح متوقف ساخته شد.برای تظاهرکننده گان گفته شد که” پادشاه “آماده است تا تقاضاهای تظاهرکننده گان را مورد استماع قراردهد؛اما برای تمامی جمیعت تظاهرکننده گان اجازه دخول درقصرداده نخواهدشد. آنها باید تعداد محدودی ازهیئت نماینده گان خویش را برای ملاقات” شاه ” بفرستند. هیچ یکی از محصلین به استثنای” کارمل” حاضرنشدتا وارد قصرشده ودرحضور جناب اعلیحضرت قرارگیرد: ازکارمل تقاضا شد تا تنهابرود. قوماندن گارد به نام “امان الله وردک ” برای محصلین گفت که حالاناوقت شام است وشما به خانه های خودبرگردید.

برای آنها همچنان وعده داده شدکه رهبرایشان کارمل،روزآینده ازنتایج این گفتمان برای شان گزارش خواهد داد.این وعده تنها یک پوشش بود.فقط لحظه یی که تظاهرات پراگنده شد،آنها کارمل را دستگیرنمودند. وی درداخل موترتا فرداصبح حبس شد وتا این که به زندان کشانده شده وبرای مدت “چهارنیم” سال درآنجا باقی ماند. بعد ازتوقیف کارمل درزندان ،حکومت به تاکتیک های محیلانه جدید خویش مبادرت جست تا جنبش دموکراسی را متلاشی نماید .”ویش زلمیان “یکی ازاحزاب مهم  سازمان یافته بود.رهبران اصلی آن به نام های” قاضی بهرالدین “ومحمد زی” درزندان کشانیده شده ودیگران به شیوۀ تطمیع،اغواگردیدند.این دسیسه با مؤفقیت انجام شد ،چنانچه برخی ازسران حلقۀ دوم به دام افتیده ووظایف دولتی را پذیرفتند. “نورمحمد تره کی”وعبد الروف بینوا” به ترتیب به حیث اتشه های مطبوعاتی درسفارت های افغانستان درآمریکا ودهلی جدید فرستاده شدند.”غلام حسن صافی”به حیث قنسل پشاورتقرریافت ودرین میان چند تن دیگرنیزشامل بودند.اما این که این رهبران دسیسه حکومت رادرک نکردند ویا این که فریب خوردند،واضح نیست ؛ اما به هرصورت حکومت  درسرکوب این جنبش پیروزشد.

اما برای کارمل این حبس از بسیاری جهات ،بسیارمفید واقع شد.مهمترین عنصر این دستاورد عبارت ازتامین ارتباط با” میراکبرخیبر”بودکه درجومناسبات مفید رفیقانه وانقلابی،جوانه زد. خیبر به حیث استاد دراکادمی نظامی وپولیس ایفای وظیفه مینمود. اما بنا براین که دریک اجتماع افسران،برخلاف سیستم سلطنتی سخن گفته بود، دستگیر وبه زندان افگنده شد.” خیبر” از معلومات وسیعی راجع به جنبش مردمان هند برخورداربوده واز جملۀ هواداران “گاندی”وباچاخان “بود. وی اهمیت کارسیاسی درمیان اردو را درک مینمود.هردو،معلومات وداشته های علمی شان را با هم درمیان گذاشته ودرعین زمان پلانی را برای انجام کارهای سیاسی دراردوبه حیث فعالیت های عام سیاسی درنظرگرفتند. مشق وتمرین وفعالیت های مختصراجباری نظامی، میتوانست بنیادهای جدیدی را برای ایجاد شرایط لازم کارسیاسی ،مانند دانشگاه فراهم سازد .

کارمل هم چنان ازین موقع برای مطالعات بیشترآیندۀخویش سودجست. وی قبلآ زبان “آلمانی ” را درمکتب آموخته بود. درزندان ،او،آموزش زبان انگلیسی را فراگرفته وبا مهارت به  آن نایل شد.آموزش زبان انگلیسی راه های جدید مطالعه را برای اوگشود واو به خواندن کتاب های “جواهرلعل نهرو “همت گذاشت .کارمل درزمان متعلمی خویش به خوانش کتاب های مارکس ولنین که به زبان فارسی ترجمه شده بود می پرداخت.

نبشته های” نهرو”،کارمل را مساعدت نمود تااندیشه های مارکسیستی را برطبق تحلیل های اجتماعی درشرایط ویژۀ افغانستان برگزیند.هرآن چه که شاید درنظریات مارکسیستی هندی”جواهرلعل نهرو” نیزتبلورمی یافت، اما کارمل جوان، وی را بسیارمناسب والهام بخش یافت. تا امروز، کارمل به رهبر مردمان هند “جواهرلعل نهرو” به حیث “رهیاب “مهم وبرجستۀخلق های سابق تحت استعمارنگاه مینماید.شاید روی همین دلیل برخی گروه های مارکسیستی درافغانستان،کارمل را به حیث “رفورمیست”ودارایی افکاربورژوازی مطرح نموده باشند.

بعد ازرهایی اززندان،کارمل مطالعات خویش را دردانشگاه حقوق از سرگرفت ومتعاقبآ خیلی زود،

  برنامۀ عروسی خویش را راه اندازی وبرای امرارحیات خویش  به کارهای تفسیروترجمه پرداخت.

درسال (1962)،حکومت درصدد شد تا با ایالات متحده آمریکا ،یک موافقتنامه اقتصادی را در رابطه به ساختمان” بند” وادی هلمند به امضارساند.اتحادیۀ محصلین یک “میتینگ “را جهت         اعتراض برضد این توافق نامه سازماندهی نمود وکارمل سخنران اصلی این متینگ بود .وی یک سخنرانی طولانی را درجهت افشای پالیسی های امپریالیستی ایالت متحده آمریکا وسایرکشورهای غربی ارائیه نمودکه حضاررا ،افسون خود ساخت .

پروفیسور”غوث الدین” رسام ،درین مورد می فرماید: “بعد ازین سخنرانی شهریان کابل درک نمودند که علاوه از”میرغلام محمدغبار” و”عبدالرحمان محمودی” ،اینجا یک انقلابی جوان دیگری نیزبه نام” ببرک کارمل” وجود دارد.

دیگرمردمان درکابل نیزخاطرات خویش رابه یاد آورده اظهارمیدارند که بعد ازهمان سخنرانی ،یک اعلان کوچک که کارمل میخواست تا درجای مشخصی سخنرانی نماید،کافی بود تاهزاران نفر رادرآن جا گِرد آورد. لاجرم همین مردم به هوادران وی مبدل شدند.

***

*(3)-درین مبحث ممکن قصد نویسنده دوران حکومت دکتر مصدق فقید باشد اما اشتبهآ درمتن ،از دکتر مصدق شخصیت ملی گرا،سیاست مدار ،دولتمرد وصدر اعظم سابق ایران به حیث رهبرحزب توده ایران ،یاد آوری صورت گرفته است .درحالیکه دکتر مصدق هیچگونه پیوند سازمانی وتشکیلاتی با حزب توده ایران نداشت .اما ازروابط دوستانه با حزب توده ایران برخورداربود. باید اذعان داشت که بهترین دوران شگوفائی مبارزات سیاسی حزب توده ایران ،دردوران حکومت دکترمصدق،شکل گرفت .اما درآن هنگام فقیدنورالدین کیانوری ،رهبری حزب توده ایران را بدوش داشت. (برگردان)

*(4)طوریکه درپراگراف فوق تذکار یافته است ،ناشر افکار سوسیالیستی درجامعه آنوقت ایران ،حزب توده ایران بود،نه جناب دکترمصدق .(برگردان)

بخش پنجم

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی

کرکتروپتانسیل اشخاص میتواند وسیعأ ازچگونگی پاسخ آنها نسبت به حرکت وشیوۀ پرستشگرانه مردم سنجش شود . زمانی دیده شد که” جواهرلعل نهرو” رییس کانگرس هند که در داخل  کشورسفرداشت،بامحبوبیت نهایت عالی وبطرزفوق العاده ،مورد پذیرائی مردم قرارگرفت. درمورد تاثیرات چنین پیشامد ، درآیندۀ مردم واثرات آن درجامعه، درروان “نهرو” ،احساسات اضطراب انگیزایجادشد.

او نشست تا “جریان متقابل” روان وافکارش را ،موردتحلیل قراردهد ، پس ازخودش پرسید که آیااوخویشتن رامثل امپراتور”قیصر”(5*) فاتح ودرحال عبورکه افتخارات بزرگ وافسانوی راازخود بجاگذاشته باشد، جلوه نداده است ؟ : وی نظریات واندیشه های خویش را درین خصوص در یک مقاله، تحت نام مستعاربیرون نموده وبالحن تند پرسید:” درشرایط عادی او (جواهرلعل نهرو)،فقط میتواندیک مدیرکارا وموفق باشد ؛ اما درچنین عصرانقلابی،”قیصریسم “همیشه در، درب خانۀ ما است.هیچ ممکن نیست که “جواهرلعل نهرو”خود را مانندامپراتور”قیصر”،جلوه دهد. وی مقالۀ خویش را با رد قاطع “قیصریسم ” ومطلق العنای به پایان رسانیده افزود: ما، قیصرنمی خواهیم .  درآن “مقاله “نه تنها بزرگی” نهرو”جلوه کرد بلکه عظمت وطرزنظامی را که او بعدأ اساس گذاشت،به نمایش گذاشته شد.

این که آیا ببرک کارمل،چنین تحلیلی رانسبت به خودانجام دادویاخیر،ما نمی دانیم ؛ اماوی چنان شخصیت خویش را درقالب درآوردکه به هراندازه یی که وی محبوبیت حاصل می نمود، به همان پیمانه بطورنیرومند تلاش مینمودتا چهارچوبی را برای ساختارنهادی که بتواند فعایت های دسته جمعی را برای سازماندهی مسایل سیاسی–اجتماعی انجام دهد،ایجادنماید.

اوضاع اجتماعی دردهۀ شصت میلادی درافغانستان ، برای ایجاد دیکتاتوری “قیصریسم “ومطلقه گرایی بیشترمساعد بودتا وجود چنین شرایط درهند دردهۀ سی .عدم انسجام اجتماعی وتقریبآ نبود ارتباطات ومخابرات وتماسها میان مردم،شرایط نامتجانس وناهمگونی بودندکه اتمسفیرکلی را برای عدم رشد وایجاد رهبریت دموکراتیک ایجاد نموده بودند: مثلاً فقرطاقت فرسا،انحطاط الیگارشی استبدادی دروضع محدودیت های ستمگرانۀ آزادی بیان ،تسریع موهوم پرستی ، شخصیت گرایی وگرایشات ماجراجویانه ایجاد نموده بود.

ما ،فقط کارمل را بطوراخص دراوایل سالهای شصت می یابیم که مصروف بحث های جــــــــــــدی با سیاستمداران ارشد ورهروان معاصرش که ازمیان این فشارها ومحدودیت های اجتماعی برخاسته اند، بود. وی با رد “مطلقه گرایی” مبارزه مینمود تاکشورش را درجادۀ دموکراسی سمت وسوبخشد.

آنجاحدود دوگروپ دوازده نفری جوانان تحصیل یافته وبیدارسیاسی درمحدودۀ کابل، وجود داشتند. کارمل تقریبآ با تمامی آنها روابط داشته ؛ امادرمیان آنها روابط سازمانی ویا اتصال داخلی وجود نداشت . اما، کارمل برای همۀآنها به حیث انسان عاقل، قابل قبول بود. دیدگاه ها ومشوره های سیاسی اش بوسیلۀ همگان،مورد توجه وپرسش قرارمی گرفت .هرگاه کارمل،مایل میبود برایش ممکن بودتا این گروپ ها را دردایرۀ پیروان شخصی خویش، توسعه داده وبه مثابه رهبران فرقه های مذهبی(پیر) جلوه نماید.

اکثرگروپ های موجودکه دراحزاب سیاسی تشکل یافتند، درنمای رهبران مذهبی،شکل “پیری – مریدی ” تظاهریافته واکثراین رهبران حتی تصورمیکردندکه آنهاراجع به دموکراسی وسوسیالیسم حرف زده اند. که بدون شک این گونه رهبران درکتگوری رهبران فرقه های مذهبی جا، می یابند. اما کارمل چنین راهی را انتخاب نکرد.اوطوری معلوم میشد که متیقن بود که دموکراتیزه ساختن افغا نستان نیازبه تشکل علمی احزاب سیاسی دارد. اوهمچنان تلاش مینمودتاسایررهبران را ترغیب نماید تا فعالیت های سیاسی خویش را درساختاراحزاب دموکراتیک ،هماهنگ وکانالیزه نمایند. شاید این یگانه فکتوربزرگی بودکه محبوبیت وجذابیت کارمل را درمیان جوانان برانگیخته بود؛ زیرا که نسل جوان درحالت ایجادگروپ ها برای مسایل جدید بودند.

تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان دراول جنوری سال (1965)وسیعآ درنتیجۀ تلاش های کارمل صورت گرفت. این بی نهایت ساده است تاگفته شود که کارمل؛ یکجا ،با تره کی اساس حزب را گذاشت.

تره کی یکی ازکسانی بود که ازلحاظ سن ،ارشد ترین فردی بود که به پندارونظریات کارمل پاسخ میگفت .کنگرۀ مؤسس درمنزل تره کی به دلیل وسعت وسطح گنجایش اش برای یک تجمع بزرگ ،برگذارشد. مباحثات چه قبل وچه درجریان “کنفرانس”،بوسیلۀ کارمل،رهبری میشد .این تحلیل های جامع وقناعت بخش کارمل بود که پیرامون اوضاع جهانی وموقعیت کشورافغانستان صورت گرفته وازسوی همه پذیرفته شد.پس چرا، نه کارمل ؛ بل تره کی به حیث منشی اول حزب جدید، برگزیده شد؟ حدس وگمانم، من، را به این نتیجه رسانیده که این اندیشۀ کارمل بود تا احتمال خلاءهمیشگی نسل جوان را اکمال نماید.کارمل، اهمیت روابط مبارزۀ قبل ازوقت را درچنین نگرش درک نموده وخواست تا شخص متناسب براقتضای همان نسل، دررأس حزب قرارگیرد . وی میتوانست تا بانسل های جوان داخل گفتمان شده وآنها راقانع سازد. اما اشخاص مسن ، ازترکیبات دیگری ساخته شده ودارائی خصایل معین بودند: آنها ضرورت داشتندتا بخاطرارشدیت ورفعت شان بطورمطمئین مورد حرمت قرارداده شوند. حزب وعقاید آن باید تداوم مبارزه درراه دموکراسی رابشارت دهد,که البته این انگیزه نیرومندمیتوانست تا “دینامیسم “ودسپلین لازم را درحزب وارد نماید.باید گفت که اهداف اساسی در برنامه حزب برای تشکیل جبهۀ وسیع که بتواند تمامی نیروهای ترقیخواه,وعناصردموکرات را درراه  مبارزه علیه استبداد بسیج نماید ، بیان شده بود.

این که کارمل موقف پایین تررا درحزب عهده دارشد، برای آن بود تا به تقاضای شرایط پاسخ گوید.زیرا که تهیه وتدارک اسناد”برنامه” ،گفتمان ومذاکرات وتهیۀ نوشتارها برای ارگان های نشراتی حزب وغیره،همه بوسیلۀ کارمل تحقق یافت. با ید خاطرنشان ساخت که گزینش تره کی دررأس حزب ،فقط یک تاکتیک نبود.کارمل بصورت واقعی برای تره کی احترام داشت وهرگز اجازه نمی داد تا کسی با بی احترامی، سیمای او را لطمه دارنماید. حتی هرگاه که برخی مخالفت ها درعقاید شان  ظهورمینمود – که هرگز چنین چیزی دربُعد ایدولوژیکی وسیاسی واقع نشد – کارمل سعی مینمودتا با صبروشکیبائی با تره کی،به بحث بپردازد.حتی زمانی که کارمل قادرنبود تا تره کی را برای پذیرش دلایل اش ترغیب وودارنماید،ازسائرعناصرمجرب وهمقطاران خویش،برای حل موضوع ،بهره می جست .اما چنین رویکرد برای شخص تره کی(که بعدأ به آن پرداخته خواهد شد)،به یک تراژیدی انجامید،اما حزب را ازیک حالت ناگوارکه باعث موانع بزرگ درخط وحدت وهمبستگی آن میشد،نجات داد.

تمایزاتی که درشخصیت سیاسی کارمل تبلورداشت عبارت از این بود که اومیخواست تا شخصیت سیاسی خویش را با منافع حزب وجنبش وابسته بسازد.جایی که موضوع اصول ومنافع حزب مطرح بود،وی ،هرگزدرآن مورد، مصالحه وکامپرومایزنمی نمود.برای مثال اوبرای گزینش حفیظ الله امین دردایرۀ رهبری حزب ،با قاطعیت تمام مخالفت نمود. در حالی که تره کی استدلال می نمود که حفیظ الله امین درایالات متحده امریکا بوده است . درحالیکه کارمل آگاهی داشت که “انجمنی “که حفیظ الله امین درآن عضویت داشت،حالت مشکوک داشت. « امین»، دارای گذشتۀ سیاسی نبود.اونه یک بار، بل  دوباربخاطرتحصیلات عالی، درایالات متحده آمریکا انتخاب گردید. “انجمن محصلین”که بوسیلۀ امین درآمریکا،ایجاد شد،معروف به این بود که از”بنیاد آسیایی”(Asia foundation)،هزینه بدست می آورد.موجودیت چنین انسان درهمچو جایگاه انقلابی،بصورت قطع مصئوون وقابل اعتبارنمی باشد.اینجا دلایل بیشماری وجود داشت تاباورنمودکه درین خصوص عناصر دشمن وجود داشت ،که حفیظ الله امین رابه خاطرمقاصد معین خویش، درین خط دردرون حزب ، به پیش می تازانیدند. نظریاتی را که امین بیان میداشت مالامال،از گرایشات “شوینستی و”ماجراجویی” بود.

سوگوارانه ،تره کی درمباحثات با کارمل این شایستگی را تبارزنداد ولاجرم پرداخت قیمت بزرگی را برای قضاوت اشتباه آمیزتاریخی حیات خویش متقبل شد.”امین “،باکرکتروروشهای “ماکیاولی “یی که داشت،بعد از برگشتش در(1966)،از ایالات متحده آمریکا تلاش های وسیع وگسترده را انجام داد تا درمغز،رهبرسالخورده “تره کی” ، تعصب وتبعیض وشکاکیت را نسبت به صداقت وصمیمیت کارمل،کشت نماید. پیروزی کارمل درانتخابات پارلمانی سال (1965)، (که تره کی درآن پیروز نشد)وایجاد تاثیرات معین درپارلمان,طوری تعبیرشد که،” کارمل”، تلاش دارد تا شخصیت خویش رامافوق رهبری تبارزدهد. “امین”این نطریه را برای “تره کی “القاءنمود که تا زمانی که کارمل درحزب است،رهبری تره کی درحزب به حالت پرمخاطره ومتزلزل باقی خواهد ماند.

درانتخابات پارلمانی سال(1965)،به تعداد (21)تن ازاعضای حزب ،کاندیدگردیدند که ازآنجمله چهارتن درین انتخابات پیروزشده وهمۀ آنها با نظریات کارمل، وچگونگی کارتوده یی میان مردم وپخش واشاعۀ افکاربیداری دهنده سیاسی درین خصوص همسوبودند.”تره کی” از ولایت غزنی به رقابت پرداخت وبه حصول پیروزی توفیق نیافت که این یک ضربۀ قوی برای تره کی محسوب شده واین اعتقاد را درذهنش پدیدآورد که اورهبرجوانان پشتون بصورت “بلامنازع ” ،نخواهدبود.

اینجا ،عقایدی متعددی وجود داردکه تره کی چنین پنداشت که وی هرگز “زخم “وارده به “اعتماد بنفس” خویش راالتیام بخشیده نخواهد توانست،وازینروطورآسیب پذیر، تحت تأثیرکلمات چاپلوسانۀ “امین “قرارگرفت.

نقشی را که بعدآ “امین “برای فخرفروشی وخودنمایی برای تره کی ایفا کرد،دریک نوشتارراجع به انقلاب ثورکه ازسوی امین تهیه شده بود، تجلی می یابید. طعم موجودبا بیان این گفته ها،حول شخصیت تره کی،با کاربرد این سخنان: “متفکر خلاق” ،”شخصیت انقلابی تره کی” ، “تقوای سیاسی “،  “پرستیژعالی میان توده ها”،هوشیاری سیاسی ودانش سوسیالیزم علمی”،قدرت وابتکارات پیروزمندانۀ رفیق نورمحمد تره کی”،دقیقا ،چشیده شد. که بدون شک اینها همه تملق گرایی وخودنمایی یی بود که بعدآ این خدعۀ شیادانه ،درحوادث بعدی به اثبات رسید.اما افسوس که نهایت دیرشده بودتا نورمحمد تره کی ،بازی یی را که امین براه انداخته بود ،می دید؛

انتخابات پارلمانی سال(1965)،بوسیلۀ کارمل ،به یک کمپاین وسیع درمیان کتلۀعظیمی از روشنفکران،به چرخش درآمد.در کابل صدها متینگ با سخنرانی های دوتن ازکاندیدان حزب : “کارمل “و”اناهیتاراتب زاد” راه اندازی شد.اناهیتا راتب زاد ریاست سازمان زنان مربوط به شاخۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت.اناهیتا ازسوی حزب کاندید شده بود تا دیدگاه حزب را در راستای حقوق زنان و تساوی حقوق میان مرد وزن ،میان مردم ابلاغ نماید .

برخی مردم نسبت به کاندیداتوری اونگرانی داشتند تا ازسوی افغانانی که مقید به محدودیت های مرسومی وعنعنوی جامعه اند ، مورد تهدید قرارنگیرد.اما کارمل واکثریت اعضای حزب ترجیح دادند تا عکس العمل معقول مردم را درخصوص تعیین سرنوشت شان که درین برنامه، فرصت لازم یافته اند، ببینند. اناهیتا ،تا آنزمان “برقع “می پوشید واودرستیژتحت پوشش برقع حاضرمی شد.

درآغازمردم درمتینگ های اومی آمدند. شاید به خاطراین که درمورد کنجکاوی نمایند ؛ اما تحت تاثیرسخنرانی،اعتماد به نفس  وشجاعت او قرارمی گرفتند.انتخابات درکابل به یک جنبش بزرگ مبدل گردید.جمع کثیری از محصلین دانشگاه کابل برای کاندیدان حزب کارمینمودند.بر اساس تخمین، حدود “دوهزار” زن چادری پوش نیزدرین کمپاین انتخاباتی شرکت جستند. هردوکاندید درین انتخابات پیروزگردیدندوپرستیژکارمل تاآسمان ها صعودکرد.جریان هایی که بعدآدرپارلمان رخ داد بیشتربردرخشش شخصیت کارمل،افزودند.

با تحلیل شجاعانۀ اوضاع کشورومحکوم ساختن سلطنت درجهت بی تفاوتی اش درخصوص رفع دشواری ها وپرابلم های جامعه،کارمل ، پارلمان را تکان داد.تمام عناصردموکرات دراطراف کارمل حلقه زدند.

عناصروابسته به سلطنت قادرنبودند تا ازطریق مباحثات منطقی کارمل را به چالش کشند. لذا تصمیم گرفتند تا طورفزیکی درزیرسقف پارلمان بر،وی حمله نمایند.درین یورش وی شدیدأ مورد لت وکوب واقع شده وازهوش خارج شده وحمله کننده گان او را به شکل بیجان درآوردند.

اخبارحملات به کارمل، درسراسرشهرانتشاریافت. مردم بیرون آمده وبه شکل غضبناک دست به اعتراض زدند.محصلین دانشگاه کابل تظاهراتی را براه انداختند که درآن حدود(پنجاه هزار)تن ازشهریان کابل اشتراک نمودند. نه تنها کابل بلکه تمام کشوربه جنبش درآمد.مردم ازفواصل زیاد دراطراف شفاخانه یی که کارمل ،پوشیده با پانسمان ، دربسترافتیده بود تجمع نمودند.مردم برای کارمل تحایف عنعنونی ودواهای گیاهی ،باخودآورده بودند.کارمل برخلاف تلاش های سلطنت برای برداشتن یک مانع بزرگ ،به یک قهرمان بزرگترمبدل گردید.

به همان تناسب اگرآژیری دیگری به پاسخ این انکشافات بوقوع نپیوست امااضطراب والتهابی که درین راستا برانگیخته شد ، ازسوی محصل تازه وارد ازایالات متحده امریکا،یارنورمحمد تره کی یعنی حفیظ الله امین بود.او فعالت های فرکسیونی خویش را تشدید بخشید ولاجرم درجولای سال(1967 ) قادر شد تا حزب را منشعب نماید.او تره کی را ترغیب نمود تا درعرصۀ  کار درمیان پرسونل اردو توجه نموده تا بتوانند تنها بوسیله اردو، انقلاب را پیروزنمایند.ما،حال، شاید مفهوم انقلاب را درپنداراو که مردم به مشکل میتواند،درآن نقش ایفا نماید ،مشاهده نماییم.برای اومفهوم “انقلاب”، تصرف قدرت ازطریق کودتای نظامی ،بیان می شد.

امین، همچنان کارمل را محکوم نموده واذعان میداشت که کارمل،به حیث یک” رفورمیست بورژوا”، استعداد راه اندازی انقلاب را نداشته وپیوسته سعی مینماید تا رهبرماهرونیرومند مباحثات وگفتمان باشد.

گروپ های مائوئیستی مانند “شعلۀجاوید”و”ستم ملی “همچنان درکمپاین ضد کارمل داخل شدند.کارمل احساس آسیب پذیری نمود،نه بخاطراین که شخصیت اوآماج قرارداده میشد بلکه بخاطرنقش یک “اجنت ” بیگانه که خواست تاحزب را منشعب گرداند. با وجود آن، کارمل هرگز تحریک نشدونخواست تا بدینسان به عمل تلافی جویانه پاسخ گوید.او مصمم شد تا وحدت وهمبستگی وسیع وممکن نیروهای دموکرات را تشکیل داده وازایجاد شرایط ناگواروغیرضروری اجتناب نماید.بویژه بخاطری که اومعتقد بودکه اشتباه مصنوعی یی که ایجاد شده است، برداشته خواهدشد.

کارمل ورفقایش بطورمتداوم درخط فیصله های کنفرانس سال (1965)،کارنمودند.به تعدادچهارتن ازجملۀ هفت تن ازاعضای کمیته مرکزی،شامل ببرک کارمل،دستگیر پنجشیری،شهرالله شهپر،وسلطانعلی کشتمند،باهم یکجاماندند،درحالی که تره کی وزیری ،جداشدند.(*6)

برای بیان افکارونظریات شان هفته نامه” پرچم” را درمارچ (1968) ،که نشرات آن تااکتبر(1969)،ادامه یافت،بیرون کشیدند.حزبی که بوسیلۀ کارمل رهبری میشد،بر اساس اسم هفته نامه اش، به نام “پرچم” معروف شد درحالیکه جناح دیگربرطبق هفته نامۀ حزب که بوسیله تره کی به نشرات پرداخت ،خود را خلقی نامیدند. هفته نامۀ پرچم همچنان یک روند مثبت را برگزید وپیوسته درراه وحدت وهمبستگی تاکیدمینمود.اما ازسوی دیگر “امین “تلاش نمود تا حد اکثرخسارات ممکن را واردنماید.درجریان انتخابات پارلمانی سال (1969)، امین به مساعدت وهمدستی گروه های اسلامی وماوئیست،موفق شد تا به استثنای ببرک کارمل،تمامی کاندید های “پرچم” را به شکست مواجه سازد.

درمورد این که به پاسخ” امین”، عمل تلافی جویانه وبالمثل(ازسوی پرچمی ها-ب) صورت نگرفت واضح است ،زیراکه اوموفق شد تا درحوزۀ انتتخابات پغمان نزدیک کابل پیروزی بدست آورد.

برای پارلمان دورۀ دوازدهم،اجازه فعالیت داده نشد.سه، لایحۀ بزرگی که درنظربود تاپروسۀ دموکراسی را درکشورتوسعه بخشد،ازسوی” ظاهر شاه” رَد شد.طوریکه ظاهرشاه قادرنبود تا مشکلات روزافزون اقتصادی را درکشورحل نماید . بنابرآن هرروزبیش ازپیش، حکومت ،حالت سرکوبگرانه را اتخاذ مینمود. درآن سالها درافغانستان حالت قحطی وخشکسالی ،جامعه را تهدید نموده ومردم به ستوه آمده بودند.شمارش ایام زمامداری ظاهرشاه به پایان خویش نزدیک میشدوهیچ بخشی ازجامعۀ سیاسی افغانستان، ازاوحمایت نمی نمودند.درجولای (1973)،ظاهرشاه، بوسیلۀ پسرکاکایش وصدراعظم سابق کشور،سردارمحمد داوودخان سقوط داده شد.داوود یا باید ازبخش ارتجاع جامعه یعنی “اخوان المسلمین” ویا ازبخش ترقیخواه جامعه که بوسیله کارمل رهبری میشد،حمایت مطالبه مینمود .اما جناح پرچم ،برای حمایت متداوم داوود خان،تحت شرایط تعهدات داود خان برای تحقق رفورم های سیاسی واقتصادی، که ازجانب حزب پیشنهاد شده بود ابرازآماده گی نمود.داوود برای تحقق پیشنهادات توافق نمود،زیرا که او حمایت”پرچم” را به حیث موثرترین بخش جامعه بدست آورده بود. ارائۀ حمایت حزب برای داوود خان مبرا ازهرگونه اشتباه نبود ؛ بل به حیث قدم های تاکتیکی بکاررفت تا بتواندجلو واکنش ارتجاع را برای تصرف قدرت درکشورسلب نماید.

“داوود “درسالهای اول حاکمیت خویش برخی اقدامات مردمی را مانند “اصلاحات ارضی ” اعلان داشت؛  اما آماده نبودتا درین خط به پیش رفته وتغییرات مهم دموکراتیک را دربخش اداره که خود میتوانست درراستای تطبیق اقدامات ترقیخوانه اطمینان بخش باشد ، انجام دهد.برداشت قدم های نیم بند نتوانست تا رفاه اجتماعی را تامین نماید. بنا برآن سرخوده گی های طولانی راسبب گردید . نیروهای اخوانی تحت حمایت پاکستان وایران تلاش نمودند تاعلیه رژیم ،درکابل”کودتا “نماید.کودتا ناکام اما “داوود”شکسته وناامید شد.طوری که درفصل قبلی تذکاربعمل آمد،اودست کمک به شاه ایران درازنموده وتحت مشورت های او تلاش نمود تا ازعضویت «کشورهای عدم انسلاک» بیرون شده ودرزیرچترغرب قرارگیرد.ازسازمان “ساواک”کمک مطالبه شدتا کشوررا ازدست تروریسم نجات دهدکه درنتیجۀ حالت نو،شرایط تهدید آمیزی را برای کلیه نیروهای ترقیخواه ودموکرات جامعه،ایجاد نمود.

کارمل بُوی خطر را حس نموده وتلاش نمود تاحزب را دوباره متحد سازد. درجولای سال (1977)،هردو حزب باهم یکجا شدند.کارمل برای گزینش اش دررأس رهبری حزب ،با تناسب نیروی هردوبخش حزب ،بخاطرجلوگیری ازخدشه پذیری پروسۀ وحدت ، هیچگونه اصرارنورزید.او حتی ازمخالفت اساسی اش برای زدایش عضویت “امین”ازحزب ،دست کشید. یگانه شرطی را که کارمل پیش کشید عبارت ازاین بود تا عضویت امین در”بیروی سیاسی”پذیرفته نشود،که ازجانب خلقی ها پذیرفته شد.اما باید قیمت آن با حذف” میراکبرخیبر” که قیمت عادی نبود،پرداخته میشد.

امین،همچنان برای جلوگیری ازتداوم پروسۀ وحدت دراردو،موفق شد.کارمل همۀ این ها را ،بلعید وتحمل کرد ؛ زیرا اومیخواست تاپروسۀ وحدت هرچه زودترتحقق یابد.این تقاضای فوری شرایط آن روزگاران بود، زیرا داوود به سرعت درجهت برقراری حاکمیت فاشیستی راه می رفت. علاوه برآن این درک وجود داشت که به مشکل میتوان اختلافات شدید ایدولوژیک را میان دوجناح پیدا نمود.با تحقق وحدت،کارمل چنین پنداشت که فراگیری تجارب جدید،شرایط لازم را برای درک ارزشهای هرفرد، ورفع سوءتفاهمات پدید خواهد آورد.

 

***

*(5)«قیصر›› لقب امپراتوران روم بطور عموم و خصوصاً امپراتوران روم شرقی بود..
لقب« قیصر»در ابتدا لقب ‹‹ یولیوس›› امپراتوردیکتاتور روم متولد 100 قبل از میلادبود لیکن پس از وی، امپراتور روم مربوط به خاندان وی را به لقب قیصر ،و بعد ها همه امپراتوران روم را قیصر می نامیدند. (برگردان)

* (6)- متکی بر اسناد تاریخی ،درزمان انشعاب حزب دموکراتیک خلق افغانستان  به تعداد (9) تن، اعضای اصلی کمیتۀ مرکزی را تشکیل نموده که ازآنجمله ،پنج تن به شمول ببرک کارمل،شهرالله شهپر،دستگیرپنجشیری ،سلطانعلی کشتمندو نوراحمد نور،جناح پرچم وبه تعدا چهارتن ازآنجمله نورمحمد تره کی ، محمد طاهر بدخشی ،صالح محمد زیری وداکترشاه ولی جناح خلق را تشکیل نموده بودند. (برگردان)

بخش ششم

 

 

فصل دهم- ببرک کارمل

تأسیس حزب ومبارزات پارلمانی …خطرناکترین چالشی که دربرابرکارمل وقابلیت های سازمانی وحکمت وفرزانگی اوپدیدارشد، بعد ازانقلاب ثوربود که امین تلاش نمودتا تقریبأ همۀ دستآورد های این رخداد رابرباید.در مورد شرارت وشیطنت امین تمامی پرچمی ها میدانستند، درحالیکه هنوزدیگران این خصوصیت امین رادرک نمی کردند. سوءظن نسبت به امین،  زمانی به اوج خود رسیدکه حکومت داوود ،دریک واکنش شدید بعد ازقتل میراکبرخیبردر17 اپریل (1978) ،اکثررهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دستگیرنمود.”امین” یگانه کسی بود که نه مخفی ونه ازطرف حکومت دستگیر شد. چنین حالت ،این حدس وگمان ها را افزایش دادکه امین چون ” مارمیان آستین “با دشمنان حزب درزدوبند مخفی قراردارد.فقط چند نفرمحدود درمورد قتل “میراکبرخیبر”وتلاشهای قبلی وناکام برای قتل “ببرک کارمل”،بوسیلۀ امین،بالای اومظنون گردیدند.

زمانی که انقلاب در27 اپریل (1978) آغازیافت،امین تلاش های ابهام برانگیز را برای صدورفرمان انقلاب ، بدون هماهنگی با” نوراحمد نور”که به نماینده گی حزب فعالیت ودرمخفیگاه بسرمیبرد،ازخود  تبارزداد.چنین مشاهده شد که امین تلاش نمود تاحالت “تقابل “رادردرون نیروهای مسلح میان هوادران مربوط جناح پرچم ازیکسو وجناح خلق ازسوی دیگر برانگیزد. حقایق مربوط به این توطئه، برای اخراج امین ازحزب ،دربیروی سیاسی کشانیده شده وفیصله برآن شد تا امین ازحزب اخراج گـــردد.تره کی تقاضا نمود تابرای امین یک ماه وقت داده شود تاکنترول مسایلی را که دردست امین قرارداشت دردست گرفته و بعد ازآن تصمیم مبنی براخراج امین را ازحزب تحقق خواهد بخشید.

به طریقی با این فیصله ، امین مجال تنفس پیداکردوبرنامه ریزی نمود تا به ضد حمله متوصل شود.در22می (1978)،یک رساله یی تحت نام “انقلاب ثور” ازنام ریاست سیاسی اردومربوط به دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به نشررسید. تاکنون هیچ کسی چنین نگرانیی را برای مقامات حزب برنیانگیخته ونه هم جوازنشرچنین مطالب صادرشده بود . نه تنها این که صلاحیت نشراین “رساله” صادرنشده بود بل محتویات آن، سیمای انقلاب را به رنگ غلط منعکس ساخته ومخصوصأ اینکه با برداشتهای بنیادین حزب درتناقض بود.تلاش هایی صورت گرفت تا چنین پنداربه وجودآید که آماده گی انقلاب،بطوراخص وبصورت کامل با دستان حفیظ الله امین صورت گرفت واین تنها امین بود که ازتره کی دستورراه اندازی “کودتا “راحاصل نمود.درین رساله هیچ بیانی راجع به حزب ومبارزات آن درمیان مردم وراجع به مبارزاتی که منتج به وقوع انقلاب شد،نرفته بود.حتی اسمای افسران ونیروهای مسلح وبویژه نام های افسران مربوط به جناح پرچم که درقیام علیه داوود سهم داشتند، درین رساله حذف شده بود. عمدتآ نشراین رساله به نفع دشمنانی که میخواستند تا چهرۀ “انقلاب” را مکدرنموده وآنرا با مشارکت “شاخۀ” ازافسران – درانجام آن – “کودتا” بخوانند،انجامید.

درین هیچ شکی نیست که صلاحیت نشرکتاب، صادرشده بود وحتی به وسیله خودامین تحریریافته بود.اغراق وگزافه گویی های این کتاب به درستی دست امین را درآن افشاءمینمود.نشراین “رساله ” درراستای این هدف بکاررفته بودتا بیان شود که انقلاب ثورکاملأ یک حادثۀ “جدید”درتاریخ بشریت بوده وبنابرین”این انقلاب نگرش های جدید جامعه شناسی علمی را با تیزیس ها ی نوین درشکل ومضمون خودبرای حصول قدرت بوسیلۀ”حزب کارگران”،به نمایش گذاشه است.”

درین “رساله ” کاملاً ادعاهای غلط ونادرست بکاررفته وچنین وانمود ساخته شده بود که مبارزات 13ساله مبارزه یی بود که بوسیلۀ رهبروالا ودانشمند انقلابی کشوررفیق نورمحمد تره کی به راه افتید. این روش امین بودتا حمایت تره کی را دریکی ازوخیم ترین مراحلی که دست او(امین)درتوطئه افشأ شده بود،جلب نماید.امین درین شگردهمچنان برای تره کی مفهوم کاربرد واستعمال نیروی نظامی رانشان داد: ” رفیق تره کی،با فکرخلاق خویش درک نمودکه تحت شرایط معین درافغانستان،بهترین تضمین برای پیروزی مردم وبرای تحقق جوانب متعدد، ایدولوژی دوران سازطبقه کارگر،به تشریک مساعی،  قوای مسلح کشورمرتبط است”. طوریکه دررساله گفته شده بود، .درنتیجۀ چنین درک ،تره کی وکمیتۀ مرکزی حزب درسال (1973) توافق نمودند تا امورسازماندهی فعالیت های حزبی را درمیان نیروهای مسلح کشوربرای امین ،تحت نظارت مستقیم رفیق تره کی واگذارنمایند.

درین رساله همچنان برخی حملات پوشیده وضعیف درمورد منتقدین امین نیزبکاررفته بود وگفته میشد رقباودشمنان حزب  ” یعنی آن هایی که مصمم بودند تا زمین را زیرپای رفیق حفیظ الله امین خالی نموده وتلاش داشتندتا فعالیت های حزبی اورا، دراردو قطع نمایند.”

هرگاه تاکنون درمورد امین شکی وجود داشت ، انتشار این “رساله “واضح ساخت که امین دربرابر وحدت واتحاد “خلق” و”پرچم” دراردو – با طرح روشن که آنرابرای تصرف قدرت خویش ، استفاده نموده وبعدأ بکارخواهدبرد – مقاومت نمود. انتشاراین “رساله” درمیان رده های نیروهای مسلح مانند یک بمب ساعتی بود.هرگاه مندرجات این رساله ردمیشد وبوسیلۀهریک از جناح حزب متناقض خوانده میشد، این خود یک احساس غلط را ایجاد نموده واعتباراردو را خدشه دارمیساخت.اما هرگاه مندرجات این رساله متناقض خوانده نمی شد،بخش اعظمی ازنیروهای مسلح که با امین نبودند متضررمیشدند. درهردو حالت ،رشد اختلافات وبد خواهی ها خود برای انقلاب خطرسازبود. و حالت وهم انگیزتکرارحوادث خونین انقلاب فرانسه (زمانیکه فرزندان انقلاب ،انقلاب را به قتل رسانیدند)رابرای شکارانقلابیون وفادارپدید آورد.

درجلسۀ بیروی سیاسی در17جون(1978)،حفیظ الله امین،یک حالت تحریک آمیزتهاجمی را بکاربست وصلاحیت وحضورکارمل ودیگران را در”قوماندانی اعلی” (انقلاب-ب)به چالش کشید.این روش های متناقض امین درتمام اموربوسیلۀ کارمل،مورد مخالفت قرارگرفته وبا توجه به آن گفته شد که چنین روش همه چیزراخراب خواهد نمود. این وظیفهء تره کی بود تاسوابق امین را مستقیمآ بررسی مینمود.معلومات حاصله مشعربرآن  بود که “امین”درجریان مشارکت اش دراجلاس ملل متحد درنیویارک،با رئیس جمهورکارتروعنصرضد انقلاب به نام “ضیا ناصری “دیدن نمود. زمانی که کارمل درک نمودکه هنوزهم تره کی ازامین دفاع مینماید، پیشنهادنمودتا ازعضویت بیروی سیاسی وحکومت،استعفا نماید.

اوضاع موجود حکایت دعوای طفلی را تداعی مینمود که مورد منازعۀ مادراصلی ومادراندرش قرارگرفته ودربرابر”سلیمان” ظاهرشد. مادراندرآماده بود، تا طفل به دوحصۀمساوی قطع شده ومیان هردومدعی تقسیم شود .اما مادراصلی ترجیح داد تا به عوض دیدن  قطع شدن طفلش ، حاضر شود تا ازدعوا دست کشیده وطفل برای مادراندر سپرده شود. کارمل به عوض تماشای سقوط انقلاب درمیان حوض خون که بوسیلۀ امین کشانیده میشد،تصمیم گرفت تا ازتقاضای خویش نسبت به مشارکتش درستاد رهبری دست بکشد. حالت تقابل درینجا حتی هرگاه کارمل اکثریت (آراء- مترجم) را ازخود می ساخت ،اوضاع انقلابی را خراب می کرد ، زیراکه دیده میشد که حتی امین آماده بودتا “جنگ داخلی” را، راه اندازی نماید.زیرا او مادراصلی نبود ؛ بل مادراندربود .درچنین حالت پیروزی انقلاب،ایجاب می کردتا شخصیت هایی مثل کارمل کنارکشیده شده وقبل ازکناررفتن آنها،بایدوحدت حزب قویأتامین میشد. سکوت تره کی درچنین فضا دلالت براین داشت که اوهنوزدرباره امین با توهم نگاه مینمود. کارمل تصمیم گرفت تا درروزی که امین برای نبردانتخاب نموده بود، باوی مقابله ننماید.او این را معقول پنداشت تا صبرنماید تا روزی تره کی وخلقی های دیگربطورواقعی شخصیت ویرانگرانه امین را درک نمایند. کارمل معتقد بود که اکثرخلقی ها، انقلابیون صادقی بوده وملزم هستند تا ازطریق این”گیم “،همه چیز راببینند.  بیروی سیاسی فیصله نمودتا اکثر رهبران” پرچم “را ازکشورخارج نموده وبه حیث سفیردربیرون بفرستد.کارمل قبل ازترک افغانستان درخصوص امین برای تره کی آخرین هوشیارباش لحظات اخیررا صادرنموده،اظهارداشت که:مراقب،باش!اما تره کی خندید.

نه تنها کارمل خودش ، صدورهوشداربه تره کی رامتوقف نساخت بل برای همه پرچمی ها هوشدارداده شد تا هرچه عاجل منتظرسرکوبی ورویارویی باشند.برای آنها درمورداختفای شان هدایت داده شد ه وگفته شد تا روابط خویش راازیکسو بامردم وازسوی دیگربا”خلقی” ها ، تامین نمایند.

یک سیستم “خبرنامه”تامین شده وترتیبات لازم اتخاذ شدتا معلومات اساسی ازداخل کشورجمع آوری شده ودراختیارببرک کارمل، درچکوسلواکیا قرارگیرد.کارمل پیشبینی نمودکه بسیاردورنخواهد بودتاخلقی ها درک نمایندکه امین یک “دشمن”است.روزی که آنها درک نمودند،آن روزعبارت ازروزی خواهد بود تا آنها قیام نموده ومرحلۀ دیگرانقلاب را آغازنمایند. صحت پیشبینی کارمل ،ظرف چند روزموفقانه ازآب بیرون شد. تمامی سفرای” پرچم “،ازوظایف شان برکنارورهبران وکادرهای پرچم،هرروزدرداخل کشوردستگیرمیشدند. شیپوراتهامات راه اندازی توطئه”،برای انجام”کودتا”، بخاطرسقوط نظام،علیه پرچمی ها به صدا درآمد. کسانی که حتی یکباربا پرچمی ها،دراردو، درادارات دولتی،درمکاتب ودانشگاه ها،همکاری نموده بودند،مورد تعقیب وپیگرد قرارمیگرفتند.هزاران تن به زندان وهزاران تن به کام مرگ سپرده می شدند.

“امین، با نوشیدن خون وبا اطمینان ازبیرون ساختن پرچمی هاازقدرت، چشمان کینه توزانۀ خویش را بسوی خلقی ها گشود.برای امین ،یک حزب سازمان یافته وعناصرهوشیارسیاسی،”ملعون”پنداشته میشد. لذا هیچ خلقی خوب وصادق احساس مصئوونیت نمی نمود.حالت سرکوب ، پرچمی ها وخلقی ها را باهم نزدیک ساخت.لاجرم زمانی که امین علیه تره کی دست به کودتا زده واورا به قتل رساند، آنگاه همۀ خلقی ها وپرچمی ها درک نموده ومیقین شدند که کارمل مردی تحلیلگرزمان بود.

سیاسیون افغانستان ،منتظرآن بودندتایک رهبرصادق وفداکاربه سراغ شان آمده وآنها را از شرحاکمیت “فاشیستی “امین نجات دهد.

زمانی که اخباراین انکشافات به سمع کارمل در”پراگ”رسید،  تصمیم گرفت تا همراه با “نوراحمد نور”به کشوربرگردد.”نوراحمدنور”مسؤول کارحزبی دراردو بود.کارمل میخواست تا عناصرسیاسی را بسیچ نموده ونوراحمد نورباید نیروهای مسلح را برای نجات کشورآماده میساخت.آنها درماه اکتبربه کابل آمدند. البته اندکی یک ماه بعد ترازقتل تره کی ،میان ماه های اکتبرودسمبر. بلاخره آنها سه مرتبه تلاش نمودندتا امین را سرنگون نمایند؛اما ناکام شدند.(*7)

پیروزی یی که در27 دسمبر(1979) بدست آمد ،نتیجۀ یک پلان احتیاط آمیزاستراتیژیکی بود(*8).قابلیت مهارت وسازماندهی کارمل میتواند تنها دریک حقیقت مورد قضاوتقرارداده شود:”کارمل ونوربرای مدت دوماه برای بسیج نیروها،جهت حمله درکابل بودند وبا وجود رخداد دواتفاق ناگوار،حتی امین ازوجود ایشان،آگاه نشد.این ستایش دلالتی است برمهارت و سازماندهی ببرک کارمل. “

شکیبایی،ثبات واستقامت،آرامش روحی درزمان خشم،حصول سریع فرصت ها،عدم کامپرومایزبر مسایل اصولی،انعطاف درمسایل شخصی،همه عناصری هستند که باعث شد تا کارمل دراوج طوفان های سیاسی،تحت نا مطلوب ترین شرایط درافغانستان بیشتر از(35) سال زنده گی سیاسی نماید.

نه تنها این که اوازخطرات چنین شرایط نجات یافته وزنده بماند ؛ بل دسته یی ازکادرهای متخصص را برای جامعۀ افغانستان تربیه واهداء نمود که آنها ،هرگزنخواهند گذاشت تا مشعلی که بوسیلۀ کارمل  روشن شده بود بواسطۀ بادهای سرد،سوزناک وفلاکتبارامپریالیستی وفاشسیتی به خاموشی گراید.گفته میشود که چنین نیروها ازعناصرانقلابی ساخته شده اند!

پایان (بخش ششم) وآخرفصل دهم

(*7) با توجه به جریان واقعی رخدادهای سالهای پیشین، میتوان اذعان داشت که حضور ببرک کارمل ونوراحمد نور،قبل ازسقوط نظام امین درکشور، ودر اوج توحش وبربریت آن نظام،برحسب ادعای نویسندۀ محترم این کتاب ،با واقعیت ،سازگاربه نظرنمی رسد.

(8*) دررابطه به این پراگراف ،که درخصوص حوادث 27 دسمبر(1979) ودقت پلان استراتیژیکی برای واژگون شدن نظام امین ،سخن رانده شده است میتوان ،بیان داشت که طرح ودیزاین چنین برنامه ها ،متکی بر سطح وحرفه،تخصص وکارائی پلان نظامی  وعملیاتی بوده است. لذا مربوط ومنوط به کارگذاران اصلی (افسران بلند پایۀ اتحاد شوروی) وقت میباشد. اما برپایۀ بسیاری از واقعیت ها، میتوان بیان داشت که هواداران فقید ببرک کارمل درجناح پرچم درآن ایام ،برای سقوط امین تدارکاتی را برای انجام قیام مسلحانه ،روی دست داشتند وبرای سه مرتبه این برنامه ریزی صورت گرفته وبه دلایلی به تعویق افتیدند

گفتنیست که ،برپایه گزارشات منابع معتبر جهانی ،”ببرک کارمل “،با اعزام نیروهای اتحاد شوروی در افغانستان شدیدآ مخالف بود وضمن ارسال نامۀ به کمیتۀ مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی،مخالفت خویش را درین راستا بیان داشت .چنانچه در اسناد مربوط به آرشیف سازمان استخباراتی اتحاد شوروری وقت (کی جی بی )،که بوسیله محترم “غوث جانباز” ترجمه شده ودرسایت” افغان جرمن “تحت عنوان “چگونه ما به بیماری ویروس A (هجوم به افغا نستان) ،مبتلا می گردیدیم ،در صفحات (301-302) این کتاب ،آمده است:  کارمل در آنروز ها ازیک چیز می شرمید، باری در مرکزمحرم (کی جی بی) که آنها بسر میبردند، …”ولادیمیر کریوچکوف “ریس اداره کشف خارجی هنگام صرف چای بطورغیر مستقیم ،اشاره نمودکه اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحاد شوروری،به افغانستان اعزام خواهند شد،او(کارمل) گفت :”مگر ما خود میتوانیم از عهدۀ چنین یک کاری بدرآئیم ،من درنامه ایکه به آدرس حزب کمونست فرستادم ،خاطر نشان ساخته ام که به مجرد دعوت به قیام ،امین فورآ ازطریق رفقای ما که اکنون درشرایط مخفی قراردارند،وهم از طرف توده های وسیع مردم که ازوی متنفر هستند،سرنگون خواهد شد،شما افغانها را نمی شناسید ،من به شما اطمینامن میدهم..مردم ما دیگر تحمل همچو مستبد وماجراجو را ندارد”…کارمل درحالیکه چشمان قهوه رنگش بطرف مهمان می دیدند گفت:” شما در باره آن فکر کرده اید که اگرمن همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم ،ودررائس دولت قرار بگیرم ،مردم افغانستان به کدام دیده به من خواهند نگریست؟”

آری! اینکه چگونه،کارمل دربرابر یک عمل انجام یافته قرارگرفت وزعامت سیاسی کشور،برکارمل تحمیل شد،موضوعیست که مهار ساختن فوران یک آتش فشان ویرانگروخانمانسوز درسراسر کشور وانسداد جویبارخون ازسوی امین ،وجلوگیری ازچیره شدن سیاه ترین نیروی جهنمی بنیادگرا وتروریستی وابسته به غرب وپاکستان،برمقدرات کشور،بدون هرگونه الترنتیو دیگر،او رابرای پذیرش این مسئولیت ،مجبورساخت. .(برگردان کننده)

 

پیگفتار

این کتاب یکی ازجملۀ ارزشمند ترین اثرتاریخیست که تاکنون بوسیلۀ نویسندگان خارجی درپیرامون حوادث “انقلابی ” افغانستان بصورت واقعی وبیطرفانه وبشکل “پژوهشی” وکنکناش عینی حوادث بوسیلۀ شخص نویسنده محترم ،داکتر(D.R GOYAL)وحضورآن درداخل حوادث جامعه وکشوربرپایۀ ملاحظات بصری ،شواهد ومدارک معتبر ،نگارش یافته است ، اخیرآبا دستیابی این اثرگهربارکه همزمان با شانزدهمین سالروزوفات زنده یاد ببرک کارمل،سابق منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ورییس جمهورپیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان ، اتفاق افتید، این فرصت دست داد تا بدین مناسبت -علی العجاله – “فصل دهم “کتاب راکه درخصوص زندگی ومبارزات سیاسی ، فقید ببرک کارمل نگارش یافته است ، برگردانی نمایم .با توجه به جوهرو درونمایه پرباروریالستیک این اثرسترگ ،که با آمیزه های خیراندیشانۀ دوستان تاریخی مردم افغانستان یعنی نویسندگان ودوستان واقعی و واقعیتگرای “هندی” ما  ،نگارش یافته است ، سعی خواهم نمود تا دربرگردانی کامل آن، اززبان انگلیسی به زبان فارسی ،درفرصت های لازم مبادرت جسته ومحتویات پرباراین اثرراکه ناگفته های فراوانی پیرامون واقعیات جریانهای “انقلابی ” افغانستان وخدمات ارزشمند وآرمان های عالی وانسانی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورژیم جمهوری دموکراتیک  افغانستان، تحت زعامت فقید ببرک کارمل را دردل دارد، ترجمه وبرای خوانندگان عزیزوگرامی عرضه نمایم ؛

با تقدیروتشکرشایسته وبایسته ازنویسنده این کتاب جناب داکتر”گویال “که با همه احساس وقلب مهرآگین خویش ،درجولانگاه آشنا قدم گذاشت وبا رسالت بزرگ وواقعی خویش از ” عقب پردۀ دود ” جریانات واقعی حوادث “انقلابی” را درافغانستان ومداخلات غرب ،ارتجاع عرب ،کشورهای منطقه وارتجاع داخلی را ،برای واژگونی نظام دموکراتیک، با درخشش خورشید حقیقت پرده برداری نموده واز زیرلایه های “دود” بیرون کشید وبا همه صداقت، تعهد وپیمان ژورنالیستی ،جریان اصلی حوادث سرزمین فلکزده وسیمای واقعی شخصیت های سیاسی آن را،درآیینۀ صفاوبطوربیباکانه به تصویرکشید؛

 با تمنیات نیک ازمحترم “یاسین بیدار”،که درزمان تصدی اش به حیث نماینده آژانس خبررسانی باختردردهلی جدید ،با مشورت های خویش ،نویسنده رابرای دست یابی به کتوب فارسی،پیرامون این پژوهش ، یاری رسانید واز سوی دیگربا توجه به ارزشمند خوانی این اثر،با ،به نقد کشانیدن مسئولانه این نوشتار،انگیزه سازگشایش فصل گفتمان گردیده  وموجب شده است تا برخی نکات این نبشته بیش ازپیش وضاحت بخشیده شود؛

با سپاس های بیکران ازفرهیخته مرد فرزانه وقلم پردازحوزۀ سیاست ، تاریخ،ادب وفرهنگ کشور،محترم سترجنرال” محمد نبی عظیمی “که باهمه احساس وعطش شورانگیز،باشکیبایی بزرگ وهمیشه گی درویرایش نوشتار”مترجم” سهم دوستانه خویش را انجام داد؛

با تشکرات عمیق ازشخصیت مصلح و مدبر محترم “سیدحسن رشاد”که با اشتیاق تمام وطورپیگیر در،رد یابی وپیدایش این کتاب ارزشمند مساعدت نمود؛

با قدردانی ازمبارزنستوه ، محترم “خالد صدیق چرخی”  که با الهام ازکارنامه های قهرمانانۀ نیاکان خویش، با پیوند به تسلسل جنبش های دادخواهانه وانتقال این مشعل فروزان،برای نسل های بعدی، باروح آزاد منشانه ودین رسالت تاریخی ، برخی محتویات محدود کتاب”افغانستان درعقب پردۀ دود” را ،درخصوص شخصیت ومبارزات فقید” ببرک کارمل” ، درصفحات کتاب معروف تاریخی خویش بنام ( برگ چند ازنهفته های تاریخ درافغانستان ) منتشرۀ (1390)جلد اول،با همه بی ریائی و بطورواقعبینانه بیان داشته ونقش صادقانه و وطنپرستانه خویش را با همه امانت داری درین راستا به انجام رسانیده است؛

با سپاسهای قلبی ازمدیران محترم سایت های وزین انترنیتی چون سایت محبوب آریائی،بامداد،وطندار،سپیده دم ،مشعل وسایت “افغانستان نیویز”وفاروم پندار،همچنان کاربران عزیز،صفحات “فیس بوک” و”تویتر” که با قبول زحمات فراوان درانتشاراین نوشتار،با همه احساس وطنپرستانه همت گماشتند؛

وبا تشکرات وتمنیات قلبی ازخواننده گان عزیزومحترم که لحظات گرانبها وارزشمند خویش را برای خوانش این نبشته تخصیص دادند؛

با احترامات فایقه

محمدعارف عرفان

لندن –  مورخ جنوری 2013

 

 

 

 

****************

 

 

………..کتاب افغانستان در عقب پرده دود