یادی از یک رفیق همرزم…

 دکتور حیدر عدل

یادی از یک رفیق همرزم…

مدت چهار سال از بهترين دوران زندگي محصلي و حزبي خود را با رفيق دلاور عزيز يكجا در كشور بلغاريا و در يك كميته حزبي با هم بوديم. خواستم به پاس ان رفاقت ها و ان روز هاي بياد ماندني ، از رفيق مهربان و دلسوز و كسيكه كوچكترين ادعابراي رسيدن به مقام و يا چوكي در زندگي نداشت و در بد ترين شرايط در كشور باقي ماند و در برابر همه سختي ها و ناملايمات زندگي مردانه ايستاده گي كرد و به صفت معلم در يكي از مكاتب شهر كابل تا اخرين روز هاي زندگي خود مصروف اموزش و پرورش نسل جوان بود يادي نمايم.

بياد دارم كه با همه مشكلات و نا داراي هاي زندگي ساخت ولي از نزديكترين دوستان و رفقاي خود كمك مالي تقاضا نكرد. و به همان معاش بخور و نمير معلمي قناعت نمود.

دلاور واقعا با دلاوري خود در شرايط اختناق امين خونخوار حدود ١٥٠قطعه شب نامه را از تعمير چهارده منزله واقع سينماي پامير به هوا پرتاب نمود كه با اين حركتش پشت ان رژيم را به لرزه در اورد.
روح ان رفيق جانباز و سر به كف ما شاد باد. 
شادروان دلاور در كوچه هاي غربت پشاور سرگردان بدست اوردن لقمه نان بود. در اخير روز ازينكه كار و پولي نتوانسته بود بدست اورد و طفل نوزادش هم شير و غذا ميخواست. مجبورا يگانه بوت خود را براي فروش در دوكان هاي شهر براي فروش برده بود و با شهامت ذاتي كه داشت، نمي خواست دست كمك به ديگران دراز نمايد. 
در حاليكه در زمان حاكميت حزبش در مقامي قرار داشت كه ميتوانست با سو استفاده از ان مقام صاحب مليون ها افغاني شود. 
ولي او با وجدان پاك و حزبي خود نه براي حزبش خيانت كرد و نه به مردمش.

در عكس نفر وسطي رفيق دلاور عزيز ميباشد.
طرف راست من هستم و نفر سوم محترم سهيل عزيزي ميباشد.
دکتور حیدر عدل
********************
قصه پخش شب نامه افشای جنایات امین و باند اش که دلاور پرچمداری در روز روشن و در بلندترین تعمیر آنوقت شهر سینمای پامیر انجام داده بود و این ابتکار باشهامت اش امین و باند وی را دیوانه کرده بود. او زنده یاد رفیق عبدالرحمن دلاور بود .
روانش شاد و یاد و کارنامه های پُرافتخار اش جاوید باد.
راه پرچم