ولگرد سیاسی * عاقبت گرگ زاده گرگ شود

ولگرد سیاسی
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
غلام مجدد«سلیمان لایق»در مورد خویش چنین گفته است:(بعضی ها مرا ناسیونالیست میدانند،بعضی ها مرا کمونیست می گویند و بعضی ها هم صرف مرا یک شاعر میدانند،اما خودم نمیدانم که من کی هستم و چی هستم.)
عجب است!که او خودش را نمی شناسد و کسی که خود را نشناسد او هرگز خانواده،که اساس جامعه را تشکیل میدهد،نمی شناسد.بالاخره محیط ماحول وجامعه خودرا نیز نمی شناسد.چنین افراد را مردم ازعقل بیگانه گویند،ازآنجایی که آقای غلام مجدد خودرا نمی شناسد بهتر است که کمی اورا به دوستان و خواننده گان این صفحه معرفی دارم.
درفرهنگ سیاسی اصطلاح اپرتونیست که معنی عامیانه آن «پله بین» یا«فرصت طلب»میباشد،یکی از واژه هایی است که به افرادی چون غلام مجدد اطلاق گردیده ویا با دریغ که در روزگار ما کاربرد مورد استفاده زیاد قرار دارد.آدمهای که ثبات و استقرار سیاسی نداشته واز همه مهمتر قول و قرار وطنی ومردانه نداشته وهر روز اینجا،آنجاسرخود را شور دهد و تنها منافع خود را مد نظر داشته باشد،پله بین گویند.
آقای لایق که فرزندیک روحانی مشهور به خلیفهء بازار شهر پلخمری می باشد در یک فامیل عقب گرا و متعصب مذهبی که اصلأ از ولایت غزنی اند،متولد گردیده است.او درکودکی نزد ملاهای محل بحیث طالب تحت آموزش قرارگرفت.برهمین اساس بعدأ به دارالعلوم عربی وسپس فاکولته شرعیات را به اتمام رسانید.
ازلحاظ سیاسی شناخت من نسبت به لایق بعد از7 ثور 1357 چنین آغاز گردید:
1 – بعد از قیام مسلحانه افسران ورویداد 7 ثور که حفیظ الله امین خود را رهبر و قهرمان انقلاب اعلام نمود،درآن هنگام یک عده از کادرهای باند جنایتکار امین در ولایت بغلان از جمله خلیل موج،دستگیرهژبر وغیره در آن ولایت مخالف اصول حزبی چنین تبلیغات را به راه انداختند:(…….مظهراصولیت در ح.د.خ.ا تنها امین و رفیق وطنجار هستند.ما کسی دیگری را نمی شناسیم…….)کمیته حزبی آنوقت ولایت بغلان تصمیم گرفت تا موضوع را طبق اصول و پرنسیپ های حزبی در جلسه کمیته ولایتی مورد برسی قرار دهد.اسناد لازم توسط مسئول بخش کنترول حزبی کمیته ولایتی ترتیب وقرار شد که جلسه در کلوب فابریکه قند بغلان در اخیر ثور 1357 دایر گردد.قبل ازشروع جلسه به ما اطلاع رسید که یکی از اعضای بیروی سیاسی به بغلان میرسد و در جلسه اشتراک میورزد.همان بود که بعد از ظهر همان روز سلیمان لایق به فابریکه قند بغلان رسید(اینکه چگونه لایق به طور عاجل در زمان محدود به دستور امین به بغلان رسید،قابل درک و فهم است).به هرحال جلسه دایر شد و بعد از آنکه جریان موضوع بصورت مفصل و مستند برایش توضیح گردد،لایق بصورت ساده و مختصر گفت:((…..اگرآنها جوان و کم تجربه هستند و احساساتی برخورد نمودند،شما نباید احساساتی عمل نمایید….))وقتی رفقا سوال کردند که تشویش ما در آنست که«زیر کاسه نیم کاسه نباشد.وی با ژست بزرگ منشانه گفت:((من به حیث عضو بیروی سیاسی که همه چیز را میدانم،به شما میگویم که نی کاسه است و نی نیم کاسه،همه چیز طبق اصول به پیش میرود.))سرانجام جلسه بدون کدام فیصله طبق خواست و نظر لایق به پایان رسید.چندی بعدهمه دسایس خاینانه،کاسه ها و نیم کاسه ها و زدوبندهای پنهانی لایق و امین برملا گردید.همان بود که دستان سیاه لایق،قدوس غوربندی و بارق شفیعی در جلسهءبیروی سیاسی به نفع طرح باند امین بالا شد و بدین ترتیب تبر تیز امین جلاد را دسته دادند.
در این جلسه فیصله بعمل آمد تا رفقا زنده یاد ببرک کارمل،نوراحمد نور، دکتور اناهیتا راتب زاد و یک عده اعضای کمیته مرکزی چون رفقا محمود بریالی،نجیب الله،عبدالوکیل و…..بنام سفیر ازکشور تبعید گردند.رفقا در آن لحظات حساس وبخاطر جلوگیری از رویارویی خونبار،از کشورخارج گریدند.رفیق ببرک کارمل قبل از ترک وطن به نورمحمد تره کی چنین گفت:((……ما از کشور خارج میشویم ولی باید تذکر داد که درین کشور فاجعهء غم انگیز رخ میدهد و شما مسئولیت این فاجعه را خواهید داشت.))واقعأپیش بینی درست و علمی بود.باند جنایت کار امین بر اوضاع مسلط گردید.هزاران عضو شریف ح.د.خ.ا زندانی و شکنجه گردیدند.پیش از 2500 نفر بهترین و صادق ترین کادر های حزبی اعم از خلقی و پرچمی اعدام گردیدند.بنام انقلاب حرکات و اعمال ضد ملی و ضد انسانی جهت بدنامی ح.د.خ.ا صورت گرفت.باید گفت که درین همه جنایات و فاجعه رقت بار بعدی سلیمان لایق همدست و شریک جرم حفیظ الله امین سفاک پنداشته می شود.
پس از آنکه امین استفاده لازم را از این افراد ابن الوقت نمود و بر اوضاع مسلط گردید،دیگر آن شاعران ظاهر پرست را که به رفقای همرزم و رهبران خود جفا کرده بودند،روانه زندان نمود.
لایق در زندان بحیث یک انسان ضعیف النفس و خجالت زده یی که چشم دیدن به طرف رفقا را نداشت،در گوشهء عزلت اختیار کرده بود.
براساس همین نامردی های او بود که بعد از زندان وقتی رفقا با او روبرو می گردیدند،خودش میگفت:((من وقتی رفقا را می بینم،وجدانم درد می کند.))اوکه درکی از مفهوم وجدان نداشت،آنرا یک جسم مادی میپنداشت.درحالی که وجدان یک احساس عمیق انسانی است.اما او شهامت آنرا نداشت تا بگوید که من در برابررفقا وجدانأ خجالت می کشم.
باوجودی که وی نزد اکثریت مطلق رفقا نفرین شده بود،ولی باز هم بنابر باریکی شرایط و اوضاع خاص آنزمان و از سویی روابط فامیلی وی با مجددی،شوروی ها وی را به عضویت بیروی سیاسی،برحزب تحمیل کردند.بدین ترتیب بازهم به مار درآستین جاداده شد.بعد از آن محیلانه و تملق آمیز با رفقای رهبری و کادرها برخورد میکرد،تا باشد که حد اقل آبروی ریختهء خود را دوباره بجا سازد.
2 – پس از پلینوم هژدهم که دوکتور نجیب الله به قدرت رسید،آنگاه غلام مجدد نزدیک ترین دوست،مشاورو حتا«پدرمعنوی»وی گردید.او شخص با اعتماد درهمهء امور حزبی – دولتی بود.بادریغ که بسیاری از لغزش ها در آنزمان از اثر همان مشوره های غلط لایق صورت گرفت.مثلا برای اولین بار توسط لایق مضمون تخریش کننده و ضد وحدت ملی به نشر رسید.وبدین ترتیب تفرقهء ملی(پشتون-تاجک)یا برادر بزرگ و کوچک دامن زده شد.
تحریکات و زور آزمایی ها در جابجایی کادر های متعصب پشتون در زون شمال(1991)ونادیده گرفتن خواست های مردم،سازمانها و نیروهای سیاسی در زون شمال یکی ازمشوره های تحریک آمیز و خایینانه سلیمان لایق بود.
اما روزی که داکترنجیب الله بر اساس پلان بینین سیوان می خواست وطن را ترک گوید،وسرانجام راهی دفترملل متحد در کابل گردید،سلیمان لایق آن مشاور و دوست بسیار نزدیک(!)رئیس جمهور،اولین کسی بود که دهن به بدگویی وی باز کرده و به دسترخوان وی پازده گفت:((این نامرد حتا با من که دوست بسیار نزدیک وی بودم،مشوره نکرد و مرا در جریان قرار نداد.من فکر میکردم که داکتر نجیب شخص بسیار قوی و نیرومند است،نمی دانستم که این قدر«پوک و پوده» است.))
3 – دربازی بزرگی که بخاطر جابجایی قوای آمریکا در افغانستان براه انداخته شد، ابتدا دولت اسلامی به رهبری مجاهدین از پاکستان پرتاب شد.بعدأ امارت اسلامی طالبان توسط آمریکا،انگلیستان،عربستان سعودی و سازماندهی آی.اس.آی پاکستان در افغانستان انتقال داده شد.باوقوع حادثهء11 سپتامبر که خود یک انگیزه برای لشکرکشی آمریکا به بهانه سرکوب تروریسم بین المللی در منطقه گردید،واکنون بیش 40 کشور مقتدر نظامی و اقتصادی جهان در کشور ما سرازیر و برهمه شئون زنده گی سیاسی،اجتماعی و اقتصادی کشور ما قبضه زدند،درچنین اوضاع و احوال غلام مجددخان باز پله ترازو را به طرف غرب سنگین دیده و خود را گاهی بنام نویسنده،شاعر،زمانی هم بنام اکادمیسن با سازمانهای استخباراتی که برتار و پود دولت و جامعه ما نفوذ دارند؛چسپانده و آنها هم وی را با دادن دالر و نشان دادن باغ های سرخ و سبز در کف خود گرفته اند.این در حالی است که مردم رنجدیده ما از فقر و مرض،دزدی و اختطاف،رشوه و اختلاس،تجاوز بر نوامیس،فساد اداری،انفجارات انتحاری به ستوه آمده اند،وآقای اکادمیسن(!)لایق بجای آنکه بخاطر برون رفت این مشکلات ابراز نظرکند،بخاطر پا بوسی اربابان قدرت به آستان شان ساییده و به شعبده بازی های سیاسی که جز کرکتر او است ادامه میدهد.
بیخبر از اینکه نیرو های روشنفکر،وطنپرست و تجددگرا او را از دیر باز شناخته و راه آنها از آن پیر مکار جدا است.
به هر رو وطنپرستان ترقی خواه بدون کدام وابسته گی به هیچ نیروی خارجی،با ادامهءمبارزات مسالمت آمیز و روشنگرانه شان در قلوب مردم و روشنفکران ملی جامعهء ما جا گرفته و روز تا روز با تشکل وانسجام بیشتر اعتماد مردم را جلب نموده،و بدین اساس لرزه برپیکرانسانهایی مزدور و مزور چون لایق وارد می آورند.
همزبانی و همزمانی در گفتار غلام مجدد با همتای خائیین دیگرش جلیلی نشاندهنده همبستگی آنها با کهنه گرایان و استخبارات خارجی می باشد.چنانچه مردم خوب گفته اند که عاقبت گرگ زاده گرگ شود،گرچه با آدمی بزرگ شود.
نویسنده:هجران.
موخذ:جریده مشعل شماره هفتم و هشتم سال ششم،سپتامبر و اکتوبر 2008.