چرا شش جدی رخ داد؟ نقش امریکایی ها در حوادث اطراف افغانستان نقش ساواک و سیا در افغانستان حضور شوروی ها و تشدید بحران ها در افغانستان ناشر ندای پرچم

قتل دابس در کابل که بدون تردید از قبل توسط استخبارات ایالات متحده پلان شده بود ، صفحه جدیدی را در سیاست امریکا در برابر افغانستان باز کرد . جنگ شدت یافت . سیل اسلحه و نیروی آموزش دیده همراه با خارجی ها ، مسلحانه به قرا و قصبات درون کشور برای تخریب و کشتار فرستاده شدند . رسانه های ایالات متحده، این جنگها را ” مبارزه مردم افغانستان ” علیه کفار و ” اشغال ” خواندند و آنرا ” ویتنام مسکو ” نامیدند . قتل دابس در کابل برای دولت ” خلقی ” ، یکی از بزرگترین دشواری ها را در سمت تامین روابط با واشنگتن به بار آورد . گاردین در همان زمان نوشت ” در نتیجه این حادثه ، ایالات متحده افغانستان را کشور کمونیستی اعلام کرد ” . واشنگتن پست نوشت ” قتل دابس بخشهایی از جامعه افغان را متقاعد ساخت که ضد انقلاب آغاز گردید . ” برخی از ناظرین آن دوران به این باور بودند که دولت ایالات متحده در خفا با آدم ربایان در مسیری کار میکرد که دقیقاً از قبل طراحی شده بود . بعد از کشته شدن دابس ، سفیر دیگری برای افغانستان انتخاب نشد . ایالات متحده تمامی قراردادهای اقتصادی خود با افغانستان را ملغی کرد و پیوسته ” دولت خلقی ” را به نقض حقوق بشر متهم میکرد . واشنگتن قتل دابس را علت تغییر روابط با افغانستان و تقبیح آن بحیث ” رژیم کمونیست ” تحت کنترول اتحاد شوروی قرار داد .
در خزان ۱۹۷۸ برخی از رسانه های امریکا از شدت جنگها در افغانستان گزارش میدادند و به نقش اداره واشنگتن در جنگها اشاره میکردند . در اوایل دسامبر ۱۹۷۸ ، یو اس نیوز اند ورلد ریپورت اعتراف کرد که ” اگر چه ایالات متحده به طور مستقیم درگیر جنگ نیست ، اما دومین سهمدار بزرگ در مبارزه محافظه کاران مسلمان علیه حاکمان مورد حمایه مسکو است ” . هودیگ کارتر ، سخنگوی وزارت امور خارجه در مارچ ۱۹۷۹ به دخالتهای نظامی و سیاسی ایالات متحده در افغانستان صحه گذاشت . دروازه های ورود تسلیحات و دالر امریکایی به پاکستان باز شد و هزاران افغان مخالف دولت ” خلقی ” به پاکستان فرار کردند . در فبروری ۱۹۷۹ ، جنرال ضیا الحق حاکم نظامی پاکستان اعلام کرد که بیش از بیست هزار مهاجر افغان در آنجا حضور دارند . جنگها تقریباً در تمامی ولایات افغانستان، عمدتاً در ساحات بیرون شهرها جریان داشت . هرات ، جلال آباد مزارشریف و به طور محدود کابل ، از تشدید این جنگها متاثر بودند . گروه های شورشی در ولایت وردک ، بیش از سی تن از خلقی ها را دستگیر و به قتل رسناند . در نا آرامی های هرات ، به گفته واشنگتن پست بیش از ۵۰۰۰ نفر کشته شدند که در میان آنها چند تن از مشاوران شوروی نیز شامل بود . جاناتان رندال گزارشگر واشنگتن پست در مورد وقایع هرات مینویسد : ” این تکتیک مورد علاقه مسلمانان قبایلی است … برای شکنجه قربانی ، نخست بینی و گوش و آله تناسلی او را قطع میکنند و بعداً به پوست کندن آن میپردازند ” . تعدادی از شورویها نیز به قتل رسیدند . راندل مینویسد که آنها روسهایی بودند که در هرات زنده گی میکردند و توسط ” جوخه های معین ترور ” شکار و به طور دسته جمعی سلاخی شدند . این گروه احتمالاً به کمک ایران فعال شده بود . در ناارامی های هرات نقش ایران را نمیتوان نادیده گرفت .
در افغانستان واقعاً چه جریان داشت ؟ رژیم تازه به قدرت رسیده از اقمار شوروی بود ؟ آیا شورویها به حزب حاکم خلق ، به مثابه وسیله ای برای ” رسیدن به آبهام گرم ” میدید ؟ و یابه گفته رابرت نیومن سفیر سابق واشنگتن که روابط نزدیکی با سیا داشت ، باری گفته بود که ” آیا شورش اسلامی یک امر داخلی مسلمانان محافظه کار است که علیه دولت کمونیست و بی خدا در حال جنگ میباشد ” . مجله امریکایی کنتر اسپای در سال ۱۹۸۰ نوشت ” اتحاد شوروی هیچ نقشی در حوادث اپریل/ ثور که به سقوط داود و آغاز جمهوری دموکراتیک افغانستان منجر گردید ، نداشت . شوروی ها در آن زمان مشاورینی در اردو داشتند اما آنها تعیین کرده نمیتوانستند که چه اتفاقی باید رخ دهد . این امر زمانی ثابت شد که تکان های اواسط سپتامبر ۱۹۷۸ در دولت خلقی ها به غضب قدرت توسط باند امین و کشته شدن نورمحمد تره کی انجامید . نورمحمد تره کی تنها چند روز قبل از مرگش ، در سفری به مسکو ، مورد استقبال مقامات بلند پایه شوروی قرار گرفت و تازه مورد اعتماد مقامات کرملین قرار گرفته بود . واضح است که رهبران شوروی نیز انتظار چنین یک کودتا را از جانب حفیظ الله امین نداشتند . بهر حال ، تاکنون از چهره مشکوک امین که به جاسوس سیا شهرت دارد ، پرده برداری کامل صورت نگرفته است . اطلاعات استخباراتی دهه های ۶۰ ، ۷۰ و ۸۰ میلادی و فعالیت های سیا در افغانستان هنوز کاملاً از گاوصندوق های CIA بیرون نیامده است . بهر حال ، با آنکه امریکایی ها بسیار کوشیدند تا دخالتهای شان در افغانستان را بپوشانند ، اما با گذشت زمان نقش امریکایی ها در افزایش بحران و تشدید درگیری ها بیشتر افشا میشد . واشنگتن میخواست جنگ افغانستان را یک جنگ داخلی بنمایاند تا در زیر سایه آن بُعد وسیع دخالتهای استخباراتی و نظامی اش را پوشش دهد . دخالت های ایالات متحده در افغانستان از طریق رژیم شاه ایران در دوران داود بسیار قابل توجه است . ایالات متحده با ازدست دادن ایران بحیث بزرگترین منافع اقتصادی ، استراتیژیک و سیاسی در منطقه که به اضمحلال “سنتو ” نیز منجر گردید ، واشنگتن را در قبال شرق میانه و منطقه جنوب آسیا حساس تر ساخت . تلاشهایی در جهت ایجاد یک “سنتوی” دومی و یا بدیل آن با شرکت افغانستان طرحریزی شده بود . این طرح که در جریان سفر وارن کریستوفر معاون وزارت خارجه در خزان ۱۹۷۹ به ترکیه ارایه شد ، به روشنی بیان میکرد که ایالات متحده در جستجوی مکان مناسبی برای نصب دستگاه های جاسوسی خود است و افغانستان مکان مناسبی برای نصب این دستگاه ها ، برای هدف گیری اتحاد شوروی به شمار میرود . در ۴ جنوری ۱۹۸۰ ، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده ، حضور نیروهای شوروی را در افغانستان ” تجاوز آشکار ” خواند و آنرا یک ” تلاش عمدی یک دولت بی دین قدرتمند برای مقابله با ملت مستقل اسلامی ” خواند و آنرا محکوم کرد . بعد از این سخنرانی ، رسانه ها و سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده کارزار وسیع تبلیغاتی و فعالیت های تخریبی و تحریک آمیز را علیه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که در پایان دسامبر ۱۹۷۹ / ۶ جدی ۱۳۵۹ به قدرت رسید ، آغاز کردند . رسانه های غربی و بخصوص رسانه های ایالات متحده میکوشیدند حوادث آنروز ها در افغانستان را طوری به تصویر بکشند که ایالات متحده بتواند از ” بحران ” ایجاد شده برای حضور نظامی و استخباراتی خود در منطقه شرق میانه و جنوب آسیا، استفاده کنند.

 

شش جدی یکی از بحث برانگیز ترین صفحات تاریخ نیم قرن اخیر کشور است . تا اکنون از زاویه های مختلف به این روز ( ۶ جدی ۱۳۵۸ ) نگریسته شده است . ناظرین حوادث ، تحلیلگران ، خبره گان رسانه ای در داخل و خارج از کشور، نوشته ها و یادداشتهای بیشماری را به نشر رسانده اند که برخ قابل توجه از آنها اصلاً ارزش ضیاع وقت را ندارد . برخی از این یادداشتها در زیر شمشیر سانسور سیا سلاخی شدند و صدای آنها بگوش مردم افغانستان و جهانیان نرسید . این نوشته ها همه گوشه هایی از انکشافات آنروزگار را به تصویر میکشد و پرده از عوامل گوناگونی برمیدارد که به حوادث خونین در کشور منجر گردید . از دها علل بروز شش جدی ۱۳۵۸ ، بدون تردید دخالتهای مخفیانه ایالات متحده و دستیار عمده و متجاوز آن ، سازمان مخوفCIA ، بود . در نوشته هایی که بعداً ادامه خواهد یاقت ، حجم عظیم دخالتهای سیا و دولت ایالات متحده و متحدین منطقوی شان در امور افغانستان را به نمایش خواهیم گذاشت. این یادداشتها بخشهای مستند از آغاز جنگ های استخباراتی و سهم قاطع سیا در جنگهای بعدی در دهه هشتاد است که چگونه افغانستان را به آن آغشته کردند . ما مطالعه این سری یادداشتهای با اهمیت تاریخی را به خواننده گان عزیز خویش رفیقانه توصیه میکنیم .

مبصر ندای پرچم مینویسد:

در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد میلادی ، افغانستان در یک بحران عظیم سیاسی و نظامی بسر میبرد . رژیم خلقی که با کودتای نظامی ثور ۱۳۵۷ به قدرت رسیده بودند ، با پیشگیری سیاست های خشن و ضد ملی قادر نشدند بر اوضاع مسلط شوند و ثبات و امنیت را در کشور تامین کرده نتوانستند . در فاصله کوتاه زمانی رژیم کودتایی خلقی در سراشیب فروپاشی قرار گرفت و در ۶ جدی ۱۳۵۸ سقوط کرد و جناح پرچم ح د خ ا به رهبری ببرک کارمل به قدرت رسید .
ما همواره با تعدادی از سوالات در رابطه با ۶ جدی ، روز نجات مردم و جامعه از زیر خنجر خونین امین روبرو هستیم . چرا ۶ جدی رخ داد ؟ چرا اتحاد جماهیر شوروی قطعات نظامی خود را به افغانستان گسیل داشت ؟ در آن وقت ، در افغانستان و اطراف آن چه میگذشت ؟ و از اینگونه سوالات همواره ذهن ما را بخود مشغول داشته و بیشترین کوشیده اند به نحوی به این سوالات پاسخی بیابند . در این زمینه موافقین و مخالفین تحول ۶ جدی مقالات و تحلیلهای در خور توجه داشته اند که به بسیاری از این گونه سوالات پاسخ های دقیق ارایه شده است .
زمانیکه میخواهیم پیرامون خوبی ها و بدی های ۶ جدی ۱۳۵۸ حرفی بزنیم و یا تحلیلی ارایه کنیم ، بدون شک نمیتوان بدون توجه به عوامل داخلی و خارجی و بدون مطالعه و ارزیابی دقیق و همه جانبه شرایط آنروزگار ، از کنار آن عبور کرد . در این یادداشت مختصر ، نگاه کاوشگرانه به نقش و منافع ایالات متحده و نقش سیا در انکشافات آن دوران افغانستان می اندازیم . تردیدی وجود ندارد که ایالات متحده از فردای کودتای ثور ، فعالیت های ضد افغانی خود را شدت بخشید و به سرعت در میدان جنگ افغانستان پا گذاشت . ذخایر اسلحه و مهمات همراه با میلیون ها دالر و آموزگاران نظامی امریکایی بسوی مرزهای جنوبی و شرقی افغانستان سرازیر شد و هزاران افغان را که از زیر سلطه خونین امین – تره کی به پاکستان فرار کرده بودند ، بعد از آموزشهای نظامی ، برای ادامه جنگ و خرابکاری به افغانستان نفوذ داده شدند .
در افغانستان چی رخ داده بود که امریکها را وسوسه کرد تا در افغانستان دخالت نظامی کنند ؟ حوادث به سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ برمیگردد . سردار محمد داود با انجام کودتای ۱۹۷۳ که به دوره سلطنت خانواده محمدزایی پایان داد ، قدرت سیاسی را به دست گرفت و نخستین جمهوریت را در کشور اعلام کرد . اما همزمان راه کودتا های بعدی را در کشور باز کرد . از سلطنت ظاهرشاه هیچکس به دفاع بلند نشد . اما اقشار وسیع جامعه و بخصوص احزاب و نیروهای سیاسی چپ در کشور از آن حمایت کردند . اما تغییر رژیم با گرایش های چپ ، با امیال توسعه طلبانه واشنگتن سازگار نبود و تلاشها برای ایجاد فشار بر رژیم داود از سمت های مختلف افزایش پیدا کرد . شاه ایران برنامه گسترده و فریبنده دومیلیارد دالری را به شرط درهم شکستن احزاب چپ ، ستون فقرات کودتای ۱۹۷۳ داود و پایان روابط دوستانه و عنعنوی افغانستان با اتحاد شوروی را در برابر رژیم داود گذاشت . شاه ایران با چراغ سبز داود ، به نمایش قدرت در افغانستان آغاز نمود و ساواک ، پولیس مخفی شاه ایران که توسط CIA آموزش دیده بودند ، به شدت در مسایل داخلی افغانستان به دخالت پرداخت . ساواک تا آنجا پیشرفت که ” طرفداران مشکوک کمونیست ” در قوای مسلح را شناسایی و برای تصفیه به داود می سپرد . طوری که دیده میشد سیاست شاه ایران در افغانستان موفقانه پیش میرفت . داود قراردادهایی را با ایران ، پاکستان و عربستان به امضا رساند و خصومت افزایش یابنده علیه اتحاد شوروی را در پیش گرفت .
انکشافات سیاسی در اطراف افغانستان حکایت از تیره گی فضای سیاسی منطقه و کشور میکرد . شاه ایران میخواست در جون ۱۹۷۸ از کابل دیدن کند و داود میخواست در خزان همان سال با جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده دیدار و ملاقات کند . سفر هایی هم از جانب پاکستانی ها به کابل روی دست بود . با آنهم داود در اتحاد با ایالات متحده ، ایران ، زمینداران بزرگ و روحانیون مرتجع نتوانست حاکمیت خود را حفظ کند . اوضاع به سرعت بسوی خرابی می رفت . داود در فبروری ۱۹۷۷ قانون اساسی تک حزبی را اختیار و قوانین شدید جزایی تا سرحد اعدام را برای مخالفین سیاسی خود اعلام کرد . مجله کانتر اسپای در سال ۱۹۸۰ نوشت ” در ۱۷ آپریل ، عبدالقدیر نورستانی وزیر داخله که تازه به این پست گماشته شده بود ، ترور میراکبر خیبر ، یکی از رهبران محبوب چپ را که داود و نورستانی هر دو او را ” کمونیست ” میخواندند ، سازماندهی کرد ” . مراسم جنازه میراکبر خیبر به مظاهره عظیم تبدیل شد و داود با تشویق شاه ایران ، به زندانی ساختن رهبران ح د خ ا در ۲۴ اپریل ، نشان داد که همه مخالفان را نابود خواهد کرد . پس فردای آن ، در ۲۶ آپریل صدها تن از طرفداران ح د خ ا از پست هایشان برکنار شدند . فردای آن رژیم داود سرنگون شد . ایالات متحده آنرا ” کودتای نظامی خونین و الهام گرفته از شوروی ” خواند . سلیک هاریسون مشهور که در آنزمان بحیث گزارشگر واشنگتن پست در جنوب آسیا وظیفه اجرا میکرد ، در گزارشی نوشت ” این گمراه کننده است که کودتا را به میدان شطرنج استراتیژیک جهانی بکشانید ” . روسها هیچگونه نقشی و هیچ اثری در کودتای هفت ثور نداشته اند . بعد ها به این نکته اعتراف شد که ایالات متحده در آنزمان انتظار کودتا را در کابل نداشت و هوشدارهای ساواک مبنی بر بی ثباتی داخلی را نیز مورد توجه قرار نداد . بعدها از بی کفایتی سیا در ایران انتقاداتی چند مطرح شد . در فبروری ۱۹۷۹ مسایل افغانستان بار دیگر در سرخط رسانه های امریکا قرار گرفت . در ۱۴ فبروری ادولف دابس سفیر ایالات متحده در کابل توسط یک گروه مسلح به قتل رسید . چند و چون این ترور دیپلماتیک در آثار محققین توضیحات روشنتری ارایه شده است (از جمله کتاب ستاپ نوشته صبور الله سیاسنگ) که در اینجا با تفصیل به آن پرداخته نخواهد شد . اما نکته جالب اینست که واشنگتن اتهام مرگ دابس را به دولت خلقی و شورویها وارد کرد و آنها را مقصر مرگ سفیر خود دانست . یک ژورنالیست امریکایی ، رون موریا که همان زمان در یکی از کمپهای شورشیان در پاکستان حضور داشت ، این سوال را مطرح کرد که چرا آدم ربایان دابس را برای قربانی انتخاب کردند ؟ دابس از مدتها قبل در مسایل افغانستان دخیل بود . وی در ۱۹۷۵ زمانی که بحیث معاون دستیار وزیر خارجه برای شرق نزدیک تعیین گردید ، میکوشید داود را تشویق کند تا به پیمان منطقه ای اقتصادی و امنیتی شامل پاکستان ، هند و کشور های خلیج با مرکزیت ایران بپیوندد و سیاست های ضد کمونیستی را در کشور ترویج کند .

 

امریکایی ها از راه های مختلف و مخفیانه سلاح ، مهمات ، پول و نیروی جنگی به افغانستان ارسال میکردند اما در برابر رسانه ها این کمک ها را انکار میکردند . روزنامه واشنگتن ستار در اپریل ۱۹۷۹ که هنوز بویی از شوروی نبود ، در مقاله ای نوشت ” اگر ما از درگیر شدن در موقعیتهای مانند افغانستان خودداری کنیم ، ایالات متحده هزینه بلندی پرداخت خواهد کرد ” . جنرال الکساندر هیگ درستیار سابق نیکسون و قوماندان عالی فرماندهی مشترک ناتو در اروپا نیز در مصاحبه خود با یک روزنامه فرانسوی گفت ” مهم است تا به ظهور افغانستان ، یمن جنوبی و ایتوپیا به عنوان کشور های وابسته به اتحاد شوروی پاسخ دهیم ” از سوی دیگر پاکستان نیز به عنوان دستیار واشنگتن میکوشید نقش خود را در جنگ با جمهوری دموکراتیک افغانستان کتمان کند . در فبروری ۱۹۷۹ روزنامه سویسی ” نیو زوریخ سایتونگ ” طی یک مقاله ای افشا کرد که حکومت نظامی پاکستان ، شورشیان افغان را که در جستجوی پناهگاه و مراکز آموزش نظامی بودند ، کمک و سازماندهی میکند . گروه های شورشی از پاکستان پول نقد به دست می آورند ، و میتوانند آزادانه از مرز عبور کنند و گروه های مسلح را آموزش می دهند . جنرال ضیا الحق مواضع خود را در سطح بین المللی اعلام کرد . او به روزنامه یوکاز چاپ عربستان گفت ” افغانستان یک کشور اسلامی است و در حال حاضر بوسیله کمونیست ها مدیریت میشود ” . او خواستار یک استراتیژی مشترک کشورهای اسلامی برای مبارزه با فعالیتهای کمونیستی در کشورهای اسلامی گردید “. در ماه های نخست سال ۱۹۷۹ ، رسانه ها میکوشیدند به این سوال پاسخ بیابند که چرا جنرال قدرتمند در گیر جنگ در افغانستان شده است ؟ منابعی در کشور همسایه هند باور داشتند که همه اینها بخشی از پلان پیچیده ضیا برای ساخت بمب اتمی بود . موصوف توانست با برافراشتن پیراهن خونین افغانستان بر سرنیزه جنگ ، به اهداف معینی از جمله ساخت بمب اتوم و آنهم با رضایت ایالات متحده دست یافت .
آیت الله خمینی در ایران نیز از سیاست های شاه ایران در زمینه حمایت و پیروی میکرد و علناً سیاست حمایت از ضد انقلاب را در پیش گرفت . ایران به کار وسیع در میان اهل تشیع آغاز کرد . در آنزمان گفته میشد که آیت الله خمینی روابط دوستانه ای با حزب اسلامی که تره کی را جاسوس کی جی بی میخواند ، داشته است . آیت الله های ایران از سیاست خمینی حمایت و پیروی کردند ، آیت الله شریعتمداری ، مرد شماره دوم حاکمیت اخوندها ، از همه مسلمانان جهان تقاضا کرد تا مسلمانان افغانستان را حمایت کنند . وسعت ابعاد دخالت ها به همینجا خلاصه نمیشود . در اوایل ۱۹۷۸ چینایی ها هم وارد میدان جنگ افغانستان شدند . مجله مکلین چاپ کانادا نوشت که سازمان مبارزه با مواد مخدر امریکا DEA چند شهروند چینی را در قلمرو پاکستان در نزدیکی سرحد با افغانستان پیدا کردند . در آغاز شک وجود داشت که اینها برای معاملات هروئین به اینجا آمده اند ، اما بعدها روشن شد که حضور چینایی ها در میدانهای جنگ افغانستان ، یکی از خطرناک ترین اسرار پاکستان بود که به بهترین وجه از آن نگهداری و حفاظت میشد . روزنامه نوشت که اینان برای کمک به آموزش جنگجویان مسلمان در ” جهاد ” علیه رژیم نورمحمد تره کی طرفدار مسکو به اینجا آمده اند . آژانس کیودوی جاپان همان زمان نوشت ” آموزش یکهزار پاکستانی متخصص جنگهای پارتیزانی بوسیله چینایی ها، به حملات و فعالیت های گسترده برضد قوای مسلح که از سرحدات افغانستان با پاکستان محافظت میکردند ، منجر گردید ” . آژانس کیودو همچنان نوشت ” گوریلاها از کمپهای آموزشی خود در حوالی کاشغر در ایالت سینکیانگ چین به مناطق حساس سرحدی افغانستان فرستاده میشوند ” . در بخشی از این گزارش آمده است ” جنرال کریستی قوماندان فرقه های شمالی پاکستان … جلسات متعددی با قوماندانان چینی در منطقه داشته است . در این ملاقات ها مسایلی چون نصب استراتیژیک گوریلاها ، مسیر تدارکاتی برای تهیه تجهیزات سنگین نظامی چین و تبادل نظر پیرامون تلاش مشترک برای آماده سازی یک گروه ویژه به منظور براندازی کمکهای احتمالی شوروی به افغانستان، مورد بحث قرار میگرفت . در بهار سال ۱۹۷۹ هیات بلند پایه دیگر چینایی به ریاست ” چانگ تینگ فا ” از دره خیبر و برخی مناطق همجوار در مرز افغانستان و پاکستان دیدن کرد . چینایی ها تا اکنون استراتیژی دراز مدت و حوصله مندانه برای نیل به اهداف خود را در افغانستان دنبال میکنند و تا این جای کار ، دستاوردهای خود را داشته اند .
واقعیت این است که دولت ایالات متحده، دوست نزدیک دیگری به نام دولت چین را به میدان جنگ کشاند . کمک‌های چین به گروه های شورشی یک واقعیت آشکار بود . در جنوری ۱۹۸۰ ، وزیر خارجه چین در سفری که به پاکستان داشت ، به سران گروه های جهادی وعده همکاری های بیشتری را داد . همکاری چین و ایالات متحده در افغانستان تصادفی نیست . در جنوری ۱۹۷۹ یک مطالعه پنتاگون که بوسیله بنیاد ” رند ” صورت گرفت ، توصیه میکند که با توجه به ” رشد مداوم تهدید شوروی ” ، ” ائتلاف ” سست ناتو و چین باید به ” رابطه امنیتی ” تبدیل شود . هارولد براون وزیر دفاع وقت ایالات متحده در جنوری ۱۹۸۰ سفری به چین داشت و معلوم شد که او با دستورالعمل های معین با رهبران چین مذاکره میکنند که چه نوع سلاح هایی را میتوانند در اختیار گروه های شورشی قرار دهند . چین پیشنهاد کرد که میتواند توپهای سبک ، ماین های ضد تانک و پرسونل ، ماشیندار های ثقیل و خفیف و گلوله های آتش زا را تهیه کند . سفر براون به چین بسیار موفقیت آمیز بود . آنها پیرامون هماهنگی کمک به شورشیان افغانستان، دیکتاتوری پاکستان و افزایش فروش تجهیزات نظامی ایالات متحده مذاکره کردند . واشنگتن از قول یک منبع چینی نوشت ” بحث در مورد کمکهای گسترده به شورشیان ، این تفکر را به بار آورد که واشنگتن و پیکنگ هردو هر آنچه در توان داشته باشند ، برای ارائه کمک انجام خواهند داد ” .

 

رژیم جبار حفیظ الله امین در ۶ جدی ۱۳۵۸ /۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ سرنگون شد و نگرانی فزاینده ای را برای اداره واشنگتن به بار آورد . ایالات متحده حضور نیروهای شوروی در افغانستان را ” تجاوز ” و ” اشغال ” خواند . اما براساس قوانین بین المللی، ورود نیروهای شوروی به افغانستان اشغال محسوب نمیشود ، زیرا اشغال به کشوری تعریف شده که اعزام نیرو به کشور دیگری را خلاف خواست آنکشور انجام دهد . دولت امین – تره کی بارها از شورویها تقاضای کمک نظامی کرده بودند . این اشتباه خواهد بود اگر حضور نیروهای شوروی در افغانستان را ” اشغال ” بنامید . به عنوان یک اصل ، مشارکت نظامی یک کشور با کشور دیگر باید بسیار دقیق بررسی شود . ضرور است تا افغانستان آن روزگار را با توجه به درگیری های قدرت های بزرگ ، یعنی ایالات متحده و چین در برابر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بررسی کنیم .
به موضوع بحث برمیگردیم . ورود سربازان شوروی به کابل از ۸ دسامبر ۱۹۷۹ آغاز شد . آنزمان هنوز حفیظ الله امین یکه تازانه بر اریکه قدرت تکیه زده بود و پیهم از شوروی ها تقاضای کمک نظامی میکرد و از شوروی ها خواسته بود با کمکهای نظامی و ارسال قطعات منظم ، از فروپاشی نظام جلوگیری کنند . در ۱۵ دسامبر امین نیروهای بیشتر شوروی را فراخواند . با آنکه اداره کارتر نسخه شوروی حوادث افغانستان را به سخره گرفته بود ، اما لندن تایمز در همان روزها نوشت ” علی الرغم شک و تردید رئیس جمهور کارتر و خانم تاچر ، اردوی سرخ ممکن است قبلاً به درخواست امین به کابل وارد شده باشند ” . در ۲۷ دسامبر حفیظ الله امین بوسیله اعضای ح د خ ا و نظامیان افغانستان و احتمالاً با کمک نیروهای شوروی به نام ” جاسوس و عامل امپریالیزم امریکا ” و ” یک دیکتاتور مستبد عوامفریب ” اعدام گردید . برکناری وی مورد استقبال وسیع مردم در سراسر کشور واقع شد . لندن تایمز در مقاله ای زیرعنوان ” کابل از اعدام امین خوشحال شد ” گزارش داد که در ۲۸ دسامبر مردم ” با روحیه تعطیل ” در خیابانها گشت و گزار میکردند . ببرک کارمل که بعد از سقوط امین قدرت را به دست گرفت ، کمکهای بیشتر شوروی را برای مقابله با توطئه های بی ثبات سازی خارجی تقاضا کرد .
یکی از مهمترین عرصه های نفوذ CIA در دولت های افغانستان، استفاده از رسانه ها و نفوذ عوامل استخباراتی خود در بخش های مختلف و مهم دولتی است . ایالات متحده در دوران حاکمیت ظاهرشاه تلاش نمود تا بر روند سیاسی افغانستان تاثیر بگذارد . “سرویس اطلاعاتی ایالات متحده ” ( USIS ) نشرات وسیعی را در افغانستان آغاز کرد و این نشرات به طور منظم برای مقامات دولتی ، مربیان و گروه های ویژه ارسال میشد . تنها در سال ۱۹۶۵ بیش از دوصد هزار نفر فیلمهای سرویس اطلاعاتی ایالات متحده را تماشا کرده بودند . این فیلمها مکرراً در ارگ شاهی برای شاه و خانواده سلطنتی نمایش داده میشد . بدون شک کشوری که تلویزیون ندارد و تنها چند سینما دارد ، نمایش چنین فیلمها میتواند تاثیرات قابل ملاحظه‌ای بر روان جامعه داشته باشد . راه دیگر دولت ایالات متحده، به ویژه سیا ، زیر نفوذ قرار دادن دولت افغانستان از طریق ” اتحادیه محصلین افغان ” (ASA ) بود . اتحادیه محصلین افغان در سال ۱۹۵۴ زیر نظر ” دوستان امریکایی شرق میانه ” (AFME ) که شاخه ای از سیا است ، تاسیس شد . سازمانی که به گفته خودش ” ارتقای درک بهتر آرزوهای مردم در سایر نقاط جهان ” را ترویج میکند . هیات مدیره( AFME) شامل چندین مقام شرکت های نفتی و کارمندان بازنشسته وزارت خارجه بود و بعد از سال ۱۹۶۰ ، کرمیت روزولت یکی از سازماندهنده گان کودتای ۱۹۵۳ سیا در ایران ، عضو هیات مدیره این سازمان شد . ” دوستان امریکایی شرق میانه ” چندین سال بعد ، طی بیانیه ای مدعی شد که به دلیل ” تشدید تبلیغات شوروی در شرق میانه ” به سازمانی مانند ( AFME ) ضرورت است و سیا ” اتحادیه محصلین افغان ” ( ASA ) را پایه گذاری کرد . یک دانشجوی افغان بنام عبداللطیف هوتکی در مصاحبه ای با مجله کنتر اسپای افشا کرد که سیا از طریق ضیا نورزی ، رئیس سابق اتحادیه محصلین افغان تلاش میکرد او را به این سازمان جذب کند . هوتکی از همکاری با سیا خودداری کرد و متعاقباً از طرف اداره مهاجرت و تابعیت ایالات متحده مورد اذیت و آزار قرار گرفت . ضیا نورزی بوسیله یکی از مقامات ( AFME ) ” دوستان امریکایی شرق میانه ” معرفی شده بود . نورزی پس از بازگشت به افغانستان، در زمان ظاهر شاه به ریاست خزانه داری دولت/ افغانستان بانک گماشته شد . عبداللطیف هوتکی در این مصاحبه اظهار داشت که تعداد زیادی از اعضای ASA که در ایالات متحده آموزش دیده اند و به مقامات دولتی افغانستان گماشته شده اند ، ” یا آموزش دیده و یا تلقین شده سیا اند ” . بنابراین، سیا از طریق ASA مقامات دولتی آینده را که میتوانستند متعهد به سیا باشند ، به کار میگماشت . حفیظ الله امین در دوران تحصیل در ایالات متحده ، در اوایل دهه ۶۰ ، ریاست ASA ( اتحادیه محصلین افغان ) را به عهده داشت .
در اواخر ۱۹۷۸ اصلاحات دولت تره کی بطور فزاینده ای توسط مخالفان مسلح گروه های اسلامی مورد تهدید قرار گرفت . برعلاوه ، دولت خلقی مرتکب اشتباهات بزرگی شدند که باعث گردید تا بخش های زیادی از جامعه از دولت فاصله گرفتند . در داخل دولت مبارزه قدرت به شدت جریان داشت . در میان این نا آرامی ها و فضای متشنج ، حفیظ الله امین با گذشت هر روز قدرت بیشتری بخصوص در اردو و امنیت ( پولیس مخفی ) کسب میکرد . وی هنگامیکه به قدرت کامل رسید و تره کی را از مسیر راه خود برداشت ، سرکوبها در افغانستان شدت بیشتر کسب کرد . امین هزاران مخالف سیاسی خود را در داخل حزب و بیرون آن به قتل رساند و هزاران تن آنان را به زندانها انداخته بود . امین کارزار وحشیانه و خشونت باری را علیه شورشیان مسلمان براه انداخته بود که به نوبه خود باعث بیگانگی بیشتر مردم شد . امین در واقعیت به تخریب دستاورد های انقلابی ح د خ ا که در سال ۱۹۷۸ بعد از کوتای ثور مطرح گردید ، مشغول شد . هدف اصلی او را نابودی کامل حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل میداد .
در پایان این بخش ، توجه شما را به قسمتی از نوشته کنراد ایج جلب میکنیم که در سال ۱۹۸۰ در مجله کنتر اسپای چاپ امریکا به نشر رسیده بود . این مقاله حاوی اطلاعات جالب و مهمی است که تا کنون مطبوعات ما کمتر به آن پرداخته است . نویسنده مینگارد که ” امین برای رسیدن به این هدف ، در اکتبر ۱۹۷۹ با گلبدین حکمتیار تماس میگیرد . گفتگو میان امین و حکمتیار از جانب لانگلی ، ستاد مرکزی سیا ، مورد استقبال قرار میگیرد … با این حال ، گولدیپ نایار ، گزارشگر اندیَن اکسپرس در ۱۳ فبروری ۱۹۸۰ از پاکستان نوشت ” او ( امین ) در اوایل دسامبر به اسلام آباد نزدیک شد . جنرال ضیا به من گفت که امین پیامهای دیوانه وار و مملو از تشنج را برای یک ملاقات عاجل به من فرستاده است “. او گفت ” به دلایل شخصی نمیتوانستم بروم و او را ملاقات کنم . از آقای آغا شاهی ( مشاور جنرال ضیا الحق در امور خارجه ) خواستم تا این ملاقات را انجام دهد . اما روزی که او میخواست پرواز کند ، هوا برفی بود و طیاره زیر برف بود و بعداً دیرشده بود و روسها وارد شده بودند ” . مقاله اندیَن اکسپرس همچنان حاکی از آنست که امین احساس میکند چیزی ” درحال وقوع ” است . یعنی در حالی که او برای ماندن در قدرت به کمک شوروی وابسته بود ، میدانست که دولت شوروی و بخش های بزرگی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان با رژیم وی مخالف بودند . در رویا رویی با این مخالفتها ، امین وادار شد تا برای حفظ موقعیت خود متحدین دیگری جستجو کند . ظاهراً او سعی کرده تا همزمان با دوکارت بازی کند : وی خواستار کمکهای بیشتر اتحاد شوروی از جمله اعزام نیرو در ۱۵ دسامبر شد . وی در همان زمان برای توسعه روابط با پاکستان و احتمالاً حتی تامین تماس با برخی از جناح های جنبش ” شورشی ” کوشش فراوان کرد . این تلاشها به منظور کاهش وابستگی او به اتحاد شوروی بود . به نظر او شوروی ” یک متحد غیر قابل اعتماد ” شده بود .