” نقد” و ” تغیير” از حقیقت تا ابزار بخش سوم

نور « سنگر »

” نقد” و ” تغیير” از حقیقت تا ابزار
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
بخش سوم

فعاليت سياسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تاریخ پر پیچ و خمی دارد، که از رهگذر واقعه نگاری نمی توان روی برخی از مسایل در لحظه ی فعلی، بصورت مستند و مستدل بحث نمود. زیرا بازیگران اصلی و پرسوناژ های اثر گذاز یا در میان ما نیستند وچیزی از خاطرات نگارشی شان وجود ندارد و یا هم عده ای مهر سکوت بر لب زده اند و تا نواخته شدن صور اسرافیل هم از آنان چیزی نخواهی شنید.

اشخاصی هم بيشترين حقايق تاريخی را گفته ويا نوشته اند؛ در برخی موارد مظاهر خود بزرگ نمايِی ويا هم تبرئه ی فردی به مشاهده می رسد و در مواردی هم يک عده نويسندگان در مورد رخداد های اسفبار گذشته به قرینه سازی ها متوصل گردیده اند و این امر سبب شده تا بازار یاوه سرایی ها گرم شود و مجرمین از دادگاه حزبی فرار نمايند و گناه های خود را برگردن حزب بیندازند.

“منتقدین امروزی” که با لباس های رنگارنگ و جلوه های گوناگون آیینه تاریخ را به سنگ می زنند؛ بطورعمده به دو گروه تقسیم می شوند:

اول : آنانی که در هرم قدرت حزبی و دولتی ، تکیه زده بودند و بمثابه “ستون پنجم” موریانه وار حزب را بسوی نابودی سوق دادند و امروز از ترس باز پرس تاریخی از اشتباهات گذشته بجای اعتراف به گناهان فردی خويش، به بهتان زنی پناه برده ، تفتین و توطئه می کنند.

دوم: آنانی که غرق در زندگی شخصی و خانوادگی خود شده اند و شهامت اعتراف به این حقیقت را ندارند که دگر توان مبارزه بخاطر نجات انسان زحمتکش جامعه را در خود سراغ نمی بینند ؛ برای گریز از مبارزه هدفمند به “انتقادیون (!)” پیوسته اند.

گروه اول گویا به “نقد” از پروسه تاریخی رشد افکار انقلابی، در انکار از اهداف مشروطیت و گذار غیر ضروری برای ایدئولوژی شدن مبارزه…، حزب را مقصر می دانند و دستآورد های مبارزه سياسی سال های واپسين را عامل بروز و انگیزه های سقوط می شمارند.

به باور آنان:

ـــ “سنتریالیزم دموکراتیک” حیات درون حزبی را به بن بست کشيد ؛

ـــ شعار های حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوندی با حقیت زندگی در جامعه ما نداشت؛

ـــ ستم های سنتی جامعه را نباید محکوم می کرد و در مقابل آن قد علم نمی نمود؛

ـــ برنامه حزب ما برای دگرگونی جامعه کاپی از احزاب کمونیستی بود و همخوانی با حقابق جامعه ما نداشت؛

ــ حزب ما را شوروی ها ساختند و ما پیروزی آهداف آنان را وسیله شدیم؛

ـــ حزب ما دموکراتیک نبود و مخالفین را سر کوب کرد؛

فهرست اين اتهام ها طولانی است؛ اما عمده ترین موارد همین هابودند.

حالا نیاز است تا ببینیم این ادعا ها چقدر در پیوند با حقیقت است!

سنتریالیسم دموکراتیک نه اصل بازدارنده؛ بلکه رهگشاه بود و این شیوه سبب شد تا حزب پهنای افکار عمومی حزبی ها را شناسایی کند و در سیاست گذاری های عمومی خود از آن در امر رشد و تکامل نهضت دموکراتيک عدالتخواه جامعه ی افغانستان استفاده بعمل آورد.

تناسب و تعادل بین دموکراسی و مرکزیت، حزب را قادر ساخت تا با شناخت از افکار اعضای حزب در تعیين شعار ها، در تاکتیک های مبارزاتی ، ساده ترین راه پیوند میان خلق و حزب را شناسایی کند و فاصله میان حزب و خلق را از میان بردارد.

سنتریالیسم دموکراتیک، رهبری جمعی و مسؤولیت فردی را استحکام بخشید و جلو فرکسیونبازی را تا حد ممکن گرفت.

سنتریالیسم دموکراتیک احساس مسؤولیت را در میان اعضاء تقویت، دسپلین آگاهانه را ترویج ، سطح بازپرس از عملکرد ها را نهادینه و شیوه گزارشدهی را از پایان به بالا و از بالا به پایان مروج ساخت.

فروپاشی زمانی آغاز گردید که تناسب و تعادل میان مرکزیت و دموکراسی ناديده گرفته شد و مرکزیت گرایی مطلق دموکراسی درون حزبی را تضغیف و زمینه رشد گروهک سازی ها را بوجود آورد و با این ترفند های خودخواهانه دسپلین سیاسی برای انارشیسم جا خالی کرد.

ــ شعار های حزب دقیق و مطابق علم جامعه شناسی و درک از شرایط آن زمان کشور تنظیم گردیده بود و ستم های طبقاتی، ملی، جنسيتی، مذهبی، استعماری و امپرياليستی را شناسایی و در محراق پراتیک روتین حزب قرار داده بود، که اگر مسؤولانه و آگانه به آنها عمل می شد هرگز به چنین روزگاری نمی رسيديم.

شعار های عمده ی حزب: مبارزه با ستم و زورگویی ، محو بیسوادی، زدودن فقر اقتصادی، رشد اجتماعی و فرهنگی و دگرگون ساختن تمام مظاهر بازدارنده جامعه بود، که مضمون و محتوای آن را حرکت بسوی تکامل و پیشرفت؛ دفاع از استقلال ملی و تمامیت ارضی؛ پيروی از سياست عدم انسلاک؛ دوری از پیمان های تجاوزگر بین المللی و دفاع از تمام خلق های تحت ستم و همصدایی با آزادی و دموکراسی و حق خود ارادیت مردمان جهان در تعیين سرنوشت شان را می ساخت.

اين شعار های حزب نه تنها آینده ساز و مردم گرایانه بود، بلکه اگر از آنها عدول صورت نمی گرفت حزب ما به یک ستاد نیرومند دفاع از انسان زحمتکش کشور ما و منطقه مبدل می گردید.

ــ حزب ما رسالت مبارزه با تمام مظاهر ستم های موجود درجامعه را ،که طی چندین قرن دست و پای آزادی و رشد و انکشاف انسان زحمتکش را بسته بود؛ بدوش گرفت و این امر نه سبب سرافکندگی و شکست؛ بلکه مايه ی غرور و افتخار حزب ماست.

به گواهی تاریخ ، پُشت کردن با آن آرمان های بزرگ ، ما را منزوی و از میدان مبارزه فعال به حاشیه برد….

برچسب زدن این که: حزب ما دموکراتیک نبود، همانقدر ساده لوحانه است که بپذیریم ، در جامعه ، فقر ، ستم ، ظلم ، استبداد ، زور گويی ، بهره کشی و بی عدالتی وجود نداشت و مبارزه عليه آنها هيچ بوده است .

پرچمداران حزب دموکراتيک خلق افغانستان بعد از انشعاب 1346 خورشیدی تا زمان وحدت مجدد در 12 سرطان 1356 و از 6 جدی 1358 خورشیدی تا تحمیل کودتای 14 ثور 1365 تا حدود ممکن در مسیر دموکراسی درون حزبی راه می پيمودند که دستآورد عملکردها برون از شمار است.

حال آیا این منتقدین می توانند بگویند که در بخش های زیر کدام مرجع، شخصیت و یا نهادی صلاحیت ها و مسؤوليت های آنان را سلب و جلو ابتکارات سازنده آنان را گرفته بود؟

به باور من عامل اصلی انحرافات درون حزبی همین دموکراسی بیش از حد بود که زمینه های بازپرس را سست و فضای انحرافات گسترده را مساعد ساخت و باند گروپ های تازه بدوران رسیده را قادر گردانید تا در تبانی با باند رسوا و بدنام میخائیل گورباچوف ، کودتا را بر حزب تحمیل و انگیزه های فروپاشی را متعدد سازد.

ـــ کاپی بودن برنامه حزب ما از احزاب کمونیستی چیزی نیست جز همان شعار های شعله افروزانه ای که ارتجاع و امپریالیسم برای عقیم ساختن ادامه مبارزه حق طلبانه خلق ما تبليغ و اشاعه می نمودند و تا دیروز از حنجره تنظیم های مزدور خود بیرون میدادند و امروز از حلقوم این آدمک های بظاهر “منتقد ” (!) بخورد جهانيان می دهند

استفاده از دانش و دستآوردهای فلسفی، اقتصادی، فرهنگی …جهان را نمیتوان کاپی برداری خواند و نمی شود که استفاده از آنها را بمثابه ی وابستگی انسان زحمتکش جهان نامید.

برنامه عمل حزب ما در محتوی از بنياد ملی و برای سرزمین خود ما و مطابق نیازمندی های عینی و ذهنی انسان جامعه ما تدوین شده بود، که تا هنوز از اعتبار و احترام شايستۀ تاریخی برخوردار است.

تاکید می کنم که عامل همه بد بختی ها و دنباله رویی های کورکورانه باز هم همین “منتقدین” بودند و هستند که دیروز در حزب و دولت همه کاره شمرده می شدند و در کرسی های تصمیم گیرنده تکیه زده بودند؛ ولی امروز بزدلانه به آسیاب دشمنان وطن و مردم ما آب می ریزند.

ــ تکرار طوطی وار این جمله مزخرف که گویا “حزب ما را شوروی ها ساختند”؛ گمان نمی کنم از لحاظ علم پژوهش قابل کنکاش باشد. این شعار به همان اندازه که کهنه و بی خریدار است به همان پیمانه توطئه آمیز و شکست خورده می باشد.

به گواهی تاریخ تا سپیده دم 7 ثور 1357 حزب ما هیچ رابطه رسمی با حزب کمونیست اتحاد شوروی وقت نداشت و این ماجراجویی های امین و باند نابکارش بود که زمینه مداخلات گسترده حزب کمونیست اتحاد شوروی را در امور داخلی حزب ما بوجود آورد. تا پاسخی داده باشد به تجاوزگری های آمریکا و متحدین منطقوی و جهانی آنها….

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بعد از 6 جدی 1358 هرگز در صدد سرکوب مخالفین سیاسی خود تا آن زمانی نه برامد که فعاليت های خرابکارانه و حملات مسلحانه آنها استقلال سياسی و حاکميت ملی کشور را زير تهديد قرار نداده بود.

گواه روشن آن حمايت و پشتيبانی از آزادی بیان و فعاليت احزاب سیاسی می باشد که در اولین بیانیه تاریخی زنده یاد ببرک کارمل تضمين شده بود.

سرکوب اشرار که با سلاح بیگانه برای ویران کردن سرزمین ما گسیل شده بودند، وظیفه و مسؤوليت تاريخی و ميهنی نيروهای قوای مسلح کشور بود که به شایستگی به آن عمل نمودند.

اگر خود سری های هم صورت گرفته باشد، عاملین آن مشخص و مسؤوليت فردی است که با “نقد” کردن های دل خوش کننده ی دشمن نمی توانند بر اعمال شنيع خويش پرده بیندازند.
( ادامه دارد)