شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی در رابط به کارکردهای نجیب الله.قسمت چهارم

 شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی

در رابط به کارکردهای نجیب الله.

قسمت چهارم

اگرسیاست مصالحه ملی به عنوان بازتاب سیاست گلاسنوست درجهت خروج قوای شوروی ازافغانستان موردتوجه قراربگیرد، دو سال پس ازمصالحه ملی نیروهای شوروی افغانستان راترک کردند. مبنای خروج قوای شوروی در ظاهر امضای موافقت نامه ژنو بود. درحالی که این مذاکرات در زمان رهبری وحاکمیت ببرک کارمل آغاز یافت، اماببرک کارمل درنخستین ملاقات با گورباچف نشان دادکه بدون تضمین قابل قبول در قطع دخالت پاکستان به امضای توافقنامه ای راضی نیست. برای گورباچف که خروج قوا بخشی از تصامیم غیرقابل برگشت او بود این موقف ببرک کارمل غیر قابل تحمل می نمود. این نجیب الله بود که به گفته ی افراسیاب ختک خود را با خواست گورباچف وفق داد و راه رابه امضای توافقات ژنو هموار کرد. معاهده ژنو بهانه ی آبرومندانه برای مسکو بود تا خود را از باتلاق افغانستان نه تنها برهاند بلکه این خروج زمینه رابرای مؤفقیت تغییرات مورد نظر گورباچف در همکاری با جهان غرب در داخل شوروی آماده کند؛ هدفی که هرگز برآورده نشد. 
بسیاری از افراد و رهبران تنظیم های مجاهدین خروج شوروی ها را که بر مبنای توافقات ژنو انجام یافت یک پیروزی برای خود و نشانه های از پیروزی جهاد در افغانستان تلقی می کنند. اما نگارنده خروج قوای شوروی را به همان حدِ ورود این قوا که 9 سال قبل از آن، افغانستان را مورد هجوم نظامی و اشغال قرار داد یک عمل نا درست و غیر مسئولانه می پندارم. شوروی ها باحمله نظامی، افغانستان را به میدان دخالت و تاخت وتاز خود و دخالت سایر کشورهای خارجی مخالف خود تبدیل کردند. اما پس از9 سال جنگ و گسترش بی ثباتی بدون آنکه به توافقات عملی در جهت بازگرداندن صلح و ثبات با سایر کشور های مخالف و رقیب خویش دست بیابند، بگونه ی غیر مسئولانه افغانستان را ترک کردند و در پشت سر خود یک کشور بی ثبات و فرو رفته در ویرانی و جنگ را گذاشتندکه خود نقش اصلی در این جنگ و بی ثباتی داشتند. بی اعتنایی دو ابرقدرت شوروی و امریکا به سرنوشت سیاسی آینده افغانستان در زمان امضای توافق نامه ژنو این پرسش را مطرح می کند که آیا آنها ازقبل بر سر تداوم بی ثباتی در افغانستان توافق کرده بودند؟ نکته ای که می توان آنرا از این اظهارات نماینده خاص سر منشی ملل متحد در مذاکرات طولانی ژنو استنابط داشت که می گوید: «یگانه ماموریتی که من داشتم این بود که مذاکرات را در مورد خروج نیروها پیش ببرم. من به هیچ وجه وظیفه ای نداشتم تا در باره آینده افغانستان گفت و گوهایی رابه راه اندازم. اما این مسأله مهمی بود به این جهت من به ابتکار خود پیشنهاد هایی را درمورد آینده افغانستان مطرح کردم. در جولای 1978 من پیشنهاد کردم تا لویه جرگه ای برگزار شده و دولتی با پایه های وسیع را بوجود آورد که فوراً بعد ازخروج نیرو های شوروی قدرت را بدست گیرد اما متأسفانه دو ابرقدرت از این پیشنهادمن حمایت نکردند.» 
علی رغم آنکه هر دو ابر قدرت وقت به عنوان تضمین کنندگان توافقات ژنو در پای این توافق نامه امضاء گذاشتند اما وزیران خارجه آنها از تداوم کمک با طرف های مورد حمایت خود سخن گفتند. جورج شولتر وزیر خارجه امریکا با انتشار اعلامیه ای گفت اگر اتحاد شوروی به حمایت خود از رژیم کابل ادامه دهد امریکا نیز کمک های خود را به مجاهدین ادامه خواهد داد. این درحالی بود که ادوارد شوارد نادزی ضمن اعلان ادامه کمک به دولت نجیب الله تداوم این کمک ها را منطبق با معاهده دوستی میان دولت های افغانستان وشوروی خواند. 
از این همه موضع گیریهای طرفین امریکا و شوروی در آستانه ی امضای توافق نامه ژنو و پس از آن آشکار بود که توافقات ژنو تنها در جهت خروج قوای شوروی به امضاء رسیده بود، نه در جهت اعاده و تحقق صلح و ثبات در افغانستان. آنها هیچگونه تعهد و صداقت اخلاقی خود را در پایان دادن به جنگ و بی ثباتی در افغانستان برغم امضای در پای موافقت نامه ژنو به اثبات نرساندند. توافق نامه ژنو نه تنها به جنگ در افغانستان پایان نداد و موجب قطع دخالت خارجی و اعاده ی ثبات نشد بلکه بی ثباتی و منازعه را در ابعاد مختلف گسترش داد.

نجیب الله در تجلیل از پنجمین سالگرد اعلان سیاست مصالحه ملی بروز 25 جدی 1370 (15 جنوری 1992) سه ماه قبل از سقوط حکومتش اظهار داشت که قیام ملی مردم افغانستان علیه تجاوز نظامی شوروی در 26 دلو 1367 به پیروزی رسید. او سپس در فرمانی روز 26 دلو را روز نجات ملی اعلان کرد : « روز 26 دلو که مصادف به بیرون رفت آخرین سرباز اتحاد شوروی از جمهوری افغانستان میباشد به حیث روز نجات ملی اعلان می گردد. از این روز تاریخی که رخصتی عمومی میباشد همه ساله بمثابه جشن ملی مردم افغانستان تجلیل شایسته بعمل می آید.»
علی رغم آنکه فرمان نجیب الله نه در فردای روز خروج قوای شوروی بلکه سه سال پس از آن در زمانی صادر گردید که کشور و دولتی به نام شوروی دیگر وجود نداشت اما نکته ی قابل پرسش و بحث، دیدگاه و سیاستِ او در مورد خروج قوای شوروی در نخستین سالهای رهبری او در حزب و دولت است. آیانجیب الله دولت شوروی را وادار به خروج نیروهای شان از افغانستان ساخت یا اینکه شوروی ها خروج قوای خود را به او تحمیل کردند؟
نجیب الله شش ماه پس از اعلان مصالحه ملی (جدی 1365) به این پرسش خبرنگار تلویزیون امریکا که اگر جنگ ادامه یابد آیا قوای شوروی به کشور شان باز می گردند، گفت: «تا کنون ده بار به این سوال پاسخ داده ام. فکر می کنم که دوستان امریکایی ما بطی الانتقال هستند. به هر حال یکبار دیگر تکرار می کنم که اگر مداخله و تجاوز از بیرون قطع گردد، اگر موافقات ژنو به امضاء برسد و اگر مصالحه ملی به توافق و مؤفقیت بیانجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهند ماند و به کشور صلحدوست شان عودت خواهند کرد.» 
با توجه به این واقعییت ها که نجیب الله خروج قوای شوروی را به اما و اگرهای بسیاری که هرگز برآورده نشد مشروط می ساخت و در مسکو از خروج قوا چه با امضاء و چه بدون امضای توافقنامه ژنو سخن می رفت، آیا خروج قوای شوروی به نجیب الله تحمیل شد؟ 
آنتونیو جیو ستوزی نویسنده و پژوهشگر انگلیسی می نویسد: «منابع شوروی ادعا می کنند که دولت افغانستان واقعاً باور نمیکرد ارتش سرخ از این کشور خارج شود و اقداماتی که برای مقابله با مجاهدین توصیه شده بود تا آخرین روزها به کار گرفته نشد. درواقع، به نوشته بوروویک، کارگزاران حزب و دولت به هیچ و جه نمی خواستند شورویها خارج شوند. شخص نجیب الله هم به نظر نمی رسید کاملاً به شانس خود باور داشته باشد. پیش از هر چیز اوسعی کرد طرح شورویها را برای آغاز خروج نیروهای شان دراپریل 1987 (حمل 1366)خنثی کند، اما پس از آن تصمیم به خروج سپاه چهلم شوروی، در سال بعد بر او تحمیل شد. براساس گزارشها، وی درجنوری 1989(جدی 1367)از شورویها خواست تا 3000 از 5000 نیروی خود را باز پس به قندهار بفرستند تا در نجات شهر که به محاصره درآمده بود کمک کنند. وی دو ماه بعد خواستار مداخله نیروی هوایی شوروی در جلال آباد شد که جنگ مهمی در آنجا جریان داشت.» 
گورباچف نیز این مطلب را بیست سال پس ازخروج قوای شوروی تأیید می کند که نجیب الله در آغاز به خروج قوای شوروی از افغانستان باور نداشت: « من(گورباچف) با نجیب در تاشکند ملاقات کردم. او اعتماد به نفس نبود و باورش نمی آمد که ما به طور جدی برای خارج شدن تصمیم می گیریم. همه منتظر بودند که گویا ما از افغانستان بیرون نمی شویم. ولی لازم نبود که باقی می ماندیم.» 
مؤلفین کتاب خیانت به سوسیالیزم از مخالفت نجیب الله با خروج بدون قید و شرط از افغانستان سخن می گویند: «در پایان، نجیب الله، مخالفان تجدید نظر طلبی در رهبری حزب کمونیست اتحاد شووری و ارتش و متحدینی چون کوبا و انگولا به مخالفت با عقب نشینی قوای شوروی از افغانستان بدون شرط برخاستند.» 
اگر خروج نیروهای شوروی از افغانستان به دولت حزب دموکراتیک خلق و رهبر آن نجیب الله تحمیل شد آیا این به معنی رویگردانی شوروی ها از این دولت و رهبرآن بود؟ 
هرچند شوروی ها پس ازخروج نیروهای شان با ارسال کمک های هنگفت نظامی و مالی تا سه سال دیگر موجب بقای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و نجیب الله در رهبری این حاکمیت شدند، اما در واقع آنها نخستین گام را در رویگردانی از نجیب الله و دولت حزب دموکراتیک خلق با امضای توافقنامه ژنو و سپس خروج قوای خود برداشتند. شواردنادزه وزیر خارجه شوروی که در پای این توافقنامه با همتای امریکایی خود به عنوان تضمین کنندگان امضاء گذاشت، بعداً از خیانت بانجیب الله سخن گفت: «من در وقت امضای این قطع نامه احساس بدی داشتم و این کار برایم به شدت مشکل می نمود. و در راه برگشت در طیاره فهمیدم که ما بانجیب الله خیانت کردیم.» 
چرا شوروی هاچنین کردند؟ یکی از افسران شوروی متخصص علوم فلسفی در آگست 1987 در تحلیل مفصلی از اوضاع افغانستان وحاکمیت حزب دموکرایتک خلق، سیاست مصالحه ملی و مسیر تحولات آینده را به دیمتری یازوف وزیر دفاع شوری نوشت و از شکست محتوم حزب دموکراتیک خلق وحاکمیت آن سخن گفت: «هرگاه تجزیه و تحلیل وضع حزب دموکراتیک خلق را بر پایه ی پدیده های واقعی انجام دهیم، نه بر پایه گزارشها ی خبرنگاران صدا و سیمای اتحاد شوروی؛ روشن میگردد که این حزب متشکل از اعضا نبوده، بلکه “حزب کارتهای عضویت” کسانی است که تنها در پی منافع شخصی خود اند. حزب دموکراتیک خلق به گونه عینی در راه نابودی سیاسی خود گام برمیدارد. هیچ عملی که متوجه در راستای آن باشد که به این حزب از نفس افتاده روان دوباره ببخشد؛ رهگشا نخواهد بود. مساعی نجیب در این راستا میتوانند تنها کشت و کشتار و خون ریزی را در کشور افزایش دهند. مگر در هیچ صورت از مرگ حزب جلوگیری نمی تواند. در این اوضاع بایست مساعی را نه در دامن زدن به آتش به خاطر نجات حزبی که مرگ آن محتوم است؛ بلکه در ایجاد زمینه برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود متمرکز سازیم.» 
نیروهای شوروی از می 1988 به خروج آغاز کردند و در15فبروری 1989 آخرین سربازان شوروی که درعقب شان ژنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان ارتش چهلم قرار داشت، با عبور از فراز دریای آمو خاک افغانستان را ترک نمودند. ژنرال بوريس گروموف در حالی که معیار شکست و پیروزی را در جنگ مطرح میکند اما جنگ افغانستان را برای شوروی جنگی بدون پیروزی و شکست تلقی می کند: «پايان هر جنگي، تعين برنده و بازنده را در بستگي از مقاصدي که هر يک از جوانب درگير مي کوشيده اند بدست بياورند، درقبال دارد… مبنايي براي تأييد اين مطلب که سپاه چهلم شکست خورده، وجود ندارد. به همان ميزان تظاهر به پيروزي در جنگ افغانستان نيز بي پايه است. » 
اگر پیروزی و شکست نیروهای شوروی در جنگ افغانستان با معیار مورد نظر ژنرال گروموف ارزیابی شود، مبنای شکست شوروی در این جنگ علی رغم تردید او آشکار می گردد. شکست نیروهای شوروی، یک شکست نظامی با معیارهای کلاسیکِ شکست در یک جنگ نبود. جنگ در افغانستان برای شوروی ها جنگ با یک دولت و ارتش منظم دولتی نبود که پیروزی و شکست در آن با معیار های چنین جنگی محاسبه شود. جنگ نیروهای شوروی در افغانستان، جنگ در جهت تحمیل نظام سیاسی آیدئولوژیک بود که از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بمثابه ی حزب چپِ وابسته به آیدئولوژی حاکم در شوروی از طریق کودتای نظامی تشکیل شده بود. نیروهای شوروی در واقع برای نجات این حاکمیت به افغانستان یورش آوردند. آیا آنها به این پیروزی رسیدند؟ ژنرال گروموف آخرین قوماندان نیروهای شوروی نیز این پرسش را مطرح می کند و سپس به پاسخ آن می پردازد 
آيا ما ميتوانيم در مجموع در جنگ افغانستان پيروز گرديم؟ عقل سليم پاسخ ميدهد که در “جنگ در برابر مردم” پيروزي ممکن نيست.» 
هرگاه پیروزی نیروهای شوروی در پایان خروج این نیروها از افغانستان بر مبنای اهدافی ارزیابی شود که انگیزه یورش این نیروها و سالهای حضور و در گیری شان را تشکیل میداد، این اهداف هرگز برآورده نشد. شاید هیچکسی بهتر از آخرین قوماندان سپاه چهلم شوروی سالهای بیهودگی جنگ و اقامت این سپاه را در افغانستان به تصویر نکشد: «من آخرين سپاهي شوروي بودم که سرزمين افغانستان را ترک ميگفتم. دراين لحظات واپسين در درونم خلاء بزرگي را احساس ميکردم، زيرا در پيش رويم آينده گنگ و تاريک و در پشت سرم گذشته ي تهي و برباد رفته را ديدم .»
نخستین سال پس از خروج آخرین نیروهای شوروی از افغانستان بهترین زمان زعامت نجیب الله در حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت این حزب بود. او در این نخستین سالِ رهبری حزب و دولت پس از خروج قوای شوروی اولین حمله مجاهدین را در تصرف شهر جلال آباد درهم شکست.
جنگ جلال آباد را استخبارات نظامی پاکستان (ISI)در مشورت و همکاری سازمان استخبارات ایالات متحده امریکا (CIA) با سوق و اعزام هزاران تن از نیروهای مجاهدین عمدتاً مربوط به تنظیم های هفتگانه ی مستقر در پشاور با شرکت شمار کثیری از جنگجویان عربی، کشمیری و پاکستانی در آخرین روزهای حوت 1367 خورشیدی(فبروری 1989)براه انداخت: «آی. اس. آی پنج تاهفت هزار تن را در اطراف جلال آباد آماده کرده و خواهان راه اندازی حملات وسیع برای تصرف آن شهر بود. آن هابرای یک جنگ رو در رو آمادگی گرفته بودند که با جنگ های سابق مجاهدین که غالباً در آنها از تکتیک بزن و بگریز استفاده می شد، به کلی متفاوت بود. حمیدگل(رئیس آی.اس.آی)به (بینظیر بوتو نخست وزیر پاکستان) وعده داد که جلال آباد در ظرف یک هفته سقوط خواهد کرد. بوتومی گوید که حمیدگل چنان پرشور و با اعتماد صحبت میکرد که او فکر میکرد که ممکن جلال آباد در ظرف 24 ساعت سقوط کند. حمیدگل می گفت آتش بس در جهاد علیه پیروان مارکسیست وجود ندارد. او می گفت: جنگ تا آن وقت باید ادامه یابد که دارالحرب به دارالاسلام تبدیل شود. سی. آی. ای در عملی کردن این برنامه وارد عمل شد. ماموران سی. آی. ای و آی. اس. آی برای عملی کردن برنامه ملاقات های زیادی ترتیب دادند.» 
هنوز يازده روز به خروج آخرين سربازان شوروي از افغانستان مانده بود که ديپلومات هاي اروپايي و امريکايي بيرق کشور های خود را از فراز سفارت خانه هايشان در کابل پايين آوردند و از افغانستان خارج شدند. “چارلزويلسن” عضو کانگريس امريکا پيشگويي کرد که با تکميل خروج قواي شوروي، کابل در طول سه هفته سقوط خواهد کرد و ژنرال حمیدگل رئیس آی. اس. آی که تا 24 ساعت منتظر این سقوط بود. 
امانجیب الله تاسه سال دیگر در کرسی حاکمیت باقی ماند. هرچند وی پیروزی در جنگ جلال آباد را دفاع مستقلانه در نبود قوای شوروی خواندند، اما حکومت وی با ارسال کمک های هنگفت نظامی و مالی شوروی به این پیروزی دست یافت. افزون برآنکه مشاوران نظامی شوروی در این جنگ سهم عمده داشتند. 
شکست در جلال آباد براي حکومت مؤقت مجاهدين به خصوص براي آي اس آي يک شرمندگي آشکار محسوب مي شد. رئيس دفتر افغانستان در آي اس آي جنگ جلال آباد را بعداً فاجعه خواند و برکناري حميدگل را از رياست آي اس آي به ناکامي اين جنگ ارتباط داد. اما اين پيروزي براي دولت نجیب الله، پيروزي پايدار و سرنوشت ساز نبود.