رفیق سيد احسان واعظی نقش سازنده و ماندگار ببرک کارمل در مسير تاريخ و سمتدهی مبارزات ترقيخواهانه ی مردم افغانستان

رفیق سيد احسان واعظی

 

               درست هفده سال قبل فرزانه مرد خِرد و انديشه ، مبارز پرشور و چهره ی درخشان تاريخ معاصر سياسی کشور مان، رفيق ببرک کارمل رهبر پيشين حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، از اين جهان رخت سفر بربست و به جاودانگان پيوست.

               اين شخصيت آگاه و خردمند، درحدود پنجاه سال بهترين دوران  زندگی پربار و هدفمند خودرا درراه مبارزه عليه ظلم ، ستم ، تبعيض و بی عدالتی و پيکار در امر دفاع از آزادی دموکراسی ، پيشرفت و ترقی اجتماعی ؛ بمنظور ايجاد جامعه ی نوين و مترقی در افغانستان صرف و وقف نمود.

               رفيق ببرک کارمل، نخست کار و مبارزه ی هدفمند را همگام با جنبش مشروطيت سوم، هنگامی که نهضت دادخواهانه ی مردم افغانستان، حساس ترين و دشوار ترين حيات سياسی خود را می گذرانيد، آغاز کرد و در جنبش دانشجويان دانشگاه کابل سهم برجسته گرفت وبا چهره ها و شخصيتهای فعال و شناخته شده ی سياسی و اجتماعی کشورکه برخی از بازماندگان جنبش مشروطيت دوم و مبارزان دوره ی هفتم شورای ملی را دربر می گرفت ، تماسها و روابط نزديک برقرار نمود. سپس يک جا با ساير رهبران و اعضای فعال اين جنبش برای مدت پنج سال از جانب محمد داوود صدراعظم مطلق العنان کشور زندانی گرديد.

               ببرک کارمل پس از رهايی از زندان، کار و فعاليت سياسی را درميان اقشار مختلف جامعه ، بويژه دربين جوانان و روشنفکران ترقيخواه و تحول پسند آغاز نمود.

               وی نخستين حوزه های حزبی را ايجاد و بعداً در  تدارک کار کنگره و تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، نقش محوری و تعيين کننده را ايفاء نمود. سپس مبارزات انتخاباتی را موفقانه سازماندهی کرد و دو دوره برای مدت هشت سال ، بيانگر دردها و رنجهای بيکران مردم و مدافع حقوق ، خواستها و منافع زحمتکشان کشور و افشاگر ماهيت ضد ملی و ضد دموکراتيک حکومتهای دوران سلطنتی، از تربيون پارلمان گرديد .

               ببرک کارمل در زمينه ی رشد و ارتقاء سطح شعور سياسی توده های مردم کار های مفيد و ارزشمندی را انجام داد و در بسيج و متشکل نمودن آگاه ترين، با احساس ترين و صادق ترين فرزندان کشور ، در صفوف و بخشهای رهبری کننده ی ح. د. خ. ا و سازمانهای اجتماعی تلاش همه جانبه را مبذول داشت؛ عليه هرگونه انحرافات و تخطی ها از اصول و موازين حزبی ، از بدو تأسيس حزب تا روزهای واپسين حيات خويش پيگيرانه و قاطعانه مبارزه نمود؛ ناملايمات زندگی را بر شانه های استوار خويش متحمل گرديد و رنج چند مرتبه يی تبعيد و زندان را جسورانه و با ايمان انقلابی پذيرا شد.

               کارمل بزرگوار، از ضرب و شتم در پارلمان و سوء قصدی که برای محو فزيکی  اش طرحريزی نموده بودند، اتفاقاً جان سالم بدربرد و درنهايت با احراز موقعيت ، بحيث يک زعيم ملی کشور، علی رغم انبوه مشکلات و موانعی که در فرا راهش قرارداشت، ابتکار و توانمندی خود را درامر ايجاد يک اداره ی سالم ، کارا و خدمت گذار مردم، با طرح ريزی و پلانگذاری دقيق برای رشد، انکشاف و ترقی کشور و حفظ دستاوردهای حاصله از آن ، به اثبات رسانيد.

               جاويدان ياد ببرک کارمل طی دوران طولانی ای از کار ها و فعاليتهای ارزشمند سياسی خويش از طريق بيانيه ها ، خطابه ها ، مصاحبه ها ، سخنرانی ها ، گفت و گو ها و مباحثات درجلسات، محافل ، نشستها ، سيمينارها، کنفرانسها ، گردهمايی ها، تظاهرات و اجتماعات ؛ نبشتن صدها مقاله ی پژوهشی سياسی ، حقوقی و اجتماعی ، در رشد و ارتقاء سطح آگاهی توده های مليونی ميهن مان، نقش داهيانه اش را بمثابه ی يک رهبری واقعی توده های مردم، ايفاء نمود. مجموعه ی اين داشته های گرانبها ، چون مشعل فروزان  و ميراث بزرگ و مانگاری است برای همه انسانهای ترقی پسند ، عدالتخواه و تمامی ، مبارزان راه ترقی و پيشرفت ، سعادت و رستگاری و تحقق آرمانها و آرزوهای انسانی جامعه ی بلاکش مان افغانستان دردمند !

               گرچه تعدادی از افسانه سرايان هوسباز ؛ راويان خيره چشم ؛ حکايت نويسان موسمی ؛ خاطره پردازان زشت طينت و واقعه نگاران قراردادی، که دود و دمه ، ابر و غبار بر بصيرت شان سايه افگنده، بنابر جانبداری های سياسی ـ اعتقاد های آيدئولوژيک و ديدگاه های تنگ و تاريک افراطی ، داوری های مغرضانه و پندارهای واهی ، تلاش نموده اند تا شخصيت استوار و پولادين اين ابرمردتاريخ را تخريب، تحريف، تخدير و در پرده ی اوهام قراردهند؛ اما آنان هنوز اين حقيقت را درک کرده نتوانسته اند که ببرک کارمل به تاريخ و مردمش تعلق دارد و تاريخ را نمی توان مسخ ، جعل و تقلب نمود و به سرنوشت يک ملت بازی کرد و هويت رهبران و شخصيت های تاريخ را که در رشد و تکامل آگاهی توده های مردم  نقش بسزايی داشته اند ، بی ارزش جلوه داد.

              جهان بينی علمی حکم می نمايد که تاييد نقش قاطع توده های مردم در آفريدن تاريخ، به معنی نفی نقش شخصيتها و رهبران نبوده و هرگز بمفهوم انکار از تأثير شخصيت بر روی حوادث تاريخی نمی باشد. زيرا « سير جبری و ضرور تاريخ ميتواند تند تر يا کند تر انجام گيرد؛ از اين يا آن راه ، به اين يا آن صورت عملی شود. اگر جريان گذار و روند معين تاريخ و عمل قوانين عينی اجتماع جبری و حتمی است، آهنگ گذار و اشکال آنها و نحوۀ عمل قوانين، شکل و نوع حوادث بهيچ وجه مقدر نيست و می تواند بی نهايت متنوع باشد. دراين موارد است که حضور و شرکت شخصيت نقش بازی می کند…. نقش رهبران و شخصيتها درست در همين جا نمايان می گردد. زيرا که آنها با استعدادِ سازماندهی و توانايی فرماندهی و قدرت رهبری خود می توانند در چگونگی تشکل توده ها، درثمربخشی مبارزۀ توده های مردم و سيمای مشخص محصول مبارزۀ طبقاتی موثر واقع شوند و دراين رابطه می توانند سير حوادث را کنُدتر ويا تنُد تر کنند؛ نهضت را زودتر به شاهراه برسانند يا به کوره راه بغلطانند، نيل بهدف را آسانتر کنند يا مشکل تر سازند….

      روشن است که خواص و استعداد و حتی سيمای اخلاقی و خصوصيات فردی اين يا آن شخصيت بر روی صحنۀ حوادث مهر و اثر خويش را باقی می گذارد. شخصيتها که دارای مختصات مشخص خويش هستند، عنصر تصادف را درتاريخ وارد می سازند و به رويدادها رنگ ويژۀ آن را می دهند. نسبت به اين که شخصيتهای تاريخی و رهبران در جهت تسريع عمل قوانين عينی قرارگيرند يا مخالف آن اقدام کنند؛ درجهت تکامل جامعه فعاليت کنند يا هدف شان مخالفت با اين تکامل باشد؛ درتاريخ نقش مترقی يا ارتجاعی را ايفا خواهند کرد.»

           ( ماترياليسم تاريخی مؤلف دکتر احسان طبری ـ  صص  259 ـ 258 )

               اما هستند تعداد زيادی از مفسران سياسی ، پژوهشگران ، تاريخ نويسان و قلم بدستانی که مزيد بر کتابهای تأليف شده ای چون : حقايق پشت پرده ی تهاجم اتحاد شوروی بر افغانستان، اثر دياگو کوردو ويز و سليک هريسن ، افغانستان گذرگاه کشور کشايان تأليف جارج آنی ، افغانستان ـ تجاوز شوروی و مقاومت مجاهدين ، تأليف هنری براد شير، کمونيزم دو حزبی افغانستان ـ خلق و پرچم ، اثر انتونی آرنولد ، جنگ در افغانستان … ، دهها اثر سياسی ، تحليلی و تاريخی ديگری نيز درمورد ح. د. خ. ا و نقش آن در رهبری جامعه ، قيام هفت ثور 1357 ، عوامل و پيامدهای آن، حاکميت دهه ی هشتاد ترسايی، نقش و شخصيت ببرک کارمل و ديگر بلند پايگان ح. د. خ. ا ، سقوط حاکميت و عوامل آن و دهها مطالب ديگر مربوط به آن را برشته ی تحرير درآورده اند.

               هرگاه تاريخ را من حيث بخشی از دانش و آگاهی اجتماعی بپذيريم که سعی دارد تا حقايق را آن گونه که هست برپايه ی سندها و شاهد ها از راه پژوهش و بررسی عملکرد انسانها در مراحل مختلف گذشته و پيوند آن رابا زمان حال بيان نموده ، نحوه ی تغيير و تکامل زندگی اقتصادی ـ اجتماعی جوامع بشری را بازتاب روشن دهد ؛ درآن صورت ، صداقت و بی طرفی درنگارش تاريخ يک جامعه و ملت ، شرط اساسی تاريخ نگاری است.

               تاريخ نگار بايست به شگردهای نگارش وارد باشد و حوادث، حالات و اتفاقاتی را که خود به چشم ديده ويا شنيده با کمال امانت داری حفظ و جمعبندی نمايد. نظريات خود را برپايه ی اسناد محکم و مستدل بنياد گذارد و از مجموع داده ها و گزارشها، استنتاج  منطقی بعمل آورد. بين داده ها و گزارشهای حقيقت و نيمه صحيح و نادرست خط فاصل بکشد؛ به ديگاهها و نظريات آنانی که درمتن حوادث قرار نداشته اند ويا اين که صداقت و بی طرفی خود را در بررسی رويدادها و حوادث حفظ کرده نتوانسته اند، تعمق و دقت نمايد.

               تنها باگزينش چنين شيوه است که مرز بين نگارش واقعی تاريخ و آنچه که برای منفعت جويی و کسب شهرت کاذب و ارضای خاطر شخصی و يک گروه خاص حريص و آزمند باشد، مشخص می گردد.

               شادروان ببرک کارمل نه تنها در تاريخ زيست ؛ بلکه تاريخ را ورق زد و صفحۀ نوينی را با مضمون و محتوای جديد زندگی اقتصادی ـ اجتماعی زحمتکشان ميهن مان ، در تاريخ معاصر افغانستان گشود.

               نشريۀ ” کار ” ارگان نشراتی سازمان فدائيان خلق ( اکثريت ) ، بمناسبت درگذشت ببرک کارمل درشماره 148 مورخ 18 دسمبر 1996 ترسايی در صفحه ی اختصاصی ، مطالب زير را به نشر رسانيده است:

               « ببرک کارمل ، چندين دهه در صحنه ی مبارزات سياسی افغانستان حضور داشت و در سی سال گذشته يکی از مطرح ترين و نقش آفرين ترين چهره های سياسی کشورش بود . همين گونه درجای ديگر اين نشريه چنين آمده : « ببرک کارمل جزو چهار نفر مؤسس حزب دموکراتيک خلق افغانستان و مرکزی ترين چهره درميان اين چهار نفر بود….

در سال های نيمه ی دوم دهه ی چهل شمسی ، دانشگاه جوان کابل زير نفوذ نيرومند فکری و سياسی حزب تازه تأسيس چپ افغانستان قرارداشت و هر سخنرانی کارمل دلير عضو مجلس و رهبر فراکسيون حزب در مجلس افغانستان نيمه مشروطه، به برنامه ی عمل و پلاتفورم  سياسی ـ تبليغی کادرهای جوان حزب بدل می شد. »

               جناب اکادميسين دستگير پنجشيری سابق عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و يکی از بنيادگذاران آن حزب ، در بخش دوم مقاله شان تحت عنوان ” نقش فعال ببرک کارمل در تشکيل جمعيت دموکراتيک خلق ” چنين می نگارد :

               « وارثان و ادامه دهنده گان سنن پسنديده ی مبارزات دادخواهانۀ ” ويش زلميان ” ، ” جمعيت وطن ” غبار فقيد و اشتراک کنندگان برجسته ی جنبش دانشجويان دانشگاه کابل ، با الهام از مبارزات ضد استبدادی مشروطه خواهان و وکيلان  دورۀ هفتم شورای ملی ، برای نخستين بار درفش مبارزۀ ملی و دموکراتيک زحمتکشان را به تاريخ 18 سنبله 1342 پيش ازتدوين، توشيح و انفاذ قانون اساسی، به نام ” کميته تدارک ” کنگرۀ اول “جمعيت دموکراتيک خلق ” بلند کردند. اين کميته برای نخستين بار در جمال مينه در منزل استاد رضا مايل هروی داير و تشکيل گرديد. اين منزل از سوی ببرک کارمل کرايه شده بود و درآن با خانواده و دو برادر نوجوان و مادر مردۀ خود ، محمود بريالی و توريالی يک جا کار ، زندگی و مبارزه می کرده اند. »

               وی بعداً می نويسد : « اين شخصيت های برجسته کشور، با شناخت قبلی و گرايشهای همگون يا نزديک با همديگر، با تحليل مشخص از وضع مشخص جامعه ، جهان و توازن قوای داخلی ، منطقه و بين المللی پس از يکی دو دهه اختناق سياسی ، بيرق نبرد عادلانه دموکراتيک ، ملی و مترقی را به جنبش درآوردند. »

               همين گونه جناب سلطان علی کشتمند سابق عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح.د.خ. ا نخست وزير در حاکميت دهه ی هشتاد و يکی ازموسسين ديگر حزب درجلد اول و دوم اثر ارزشمند شان( يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی) ص 97 ، چنين نگاشته اند:

               « درهمين سالها [ اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 ميلادی نگارنده مقال ]، حلقات مطالعه که درميان گروههایی از جوانان ايجاد گرديده بود، بيش از پيش خصلت سياسی کسب می کرد….

               درعرصه ايجاد حلقات مطالعه و گرايشها برای گسترش آنها عمدتاً ببرک کارمل  به فعاليتهای مبتکرانه يی می پرداخت. او شناخت و مناسبات وسيعی با روشنفکران و پيوند های ديرين با مبارزان و آزادی خواهان داشت. در حلقاتی که عمدتاً به ابتکار ببرک کارمل  بوجود آمده بودند، علاوه بر تبادله آثار سياسی و مباحثه پيرامون محتويات آنها ، بحثهای جدی درباره اوضاع سياسی و اجتماعی کشور انجام می گرفت. ولی از هرگونه تذکر مشخصی درباره تشکل سياسی احتراز بعمل می آمد. من نيز شامل يکی از اين حلقات بودم  و ببرک کارمل نيز درآن شرکت می کرد؛ ولی او هرگز اظهار نمی داشت که حلقه مربوطه را وی ايجاد کرده ، اداره و سرپرستی می نمايد….

               ببرک کارمل درچندين حلقه مطالعاتی بطور متناوب شرکت می ورزيد. او در برخوردها و صحبتهايش خيلی ها با احتياط و متواضع بود ؛ ولی عملاً نظريات سياسی وی به جانبداری جدی از دموکراسی که خيلی ها گيرا و مجاب کننده بود، سراپای مباحثات جلسات را احتوا می کرد. او بمثابه پُلی ميان بقايای مبارزان آزاديخواه گذشته و جوانان و روشنفکران تازه بپا خاسته ، بنابر شناختهايش از هردوجانب ، سن و استعداد سياسی خويش ، نقش ايفاء می نمود.»

               بنابر تذکر جناب کشتمند دراين کتاب، رفيق ببرک کارمل شخصا ً زمينه صحبتها ، ملاقاتها و ديد و بازديدهای هميشگی شخصيتهای سياسی دوره ی هفتم شورای ملی ، چون خانواده ی دکتور عبدالرحمان محمودی و شخصيتهای ديگر حزب خلق ، مير غلام محمد غبار مورخ و شخصيت شناخته شده ی سياسی ، فتح محمد ميرزاد معروف به فرقه مشر ، برات علی تاج و ديگر شخصيتهای حزب وطن ، رهبران حزب ويش زلميان ، از جمله نور محمد تره کی و عبدالرؤوف بينوا و تعدادی از شخصيتهای مستقل ، چون ميراکبر خيبر و عده ای از روشنفکران مربوط به جنبش محصلان دوره ی هفت شورای ملی را با جوانان حلقات مطالعه ميسر می گردانيد.

               رفيق ببرک کارمل در کار ” کميتۀ تدارک” کنگرۀ اول حزب نقش فعال ايفاء نمود و بعد از تدوير کنگره و انتخابش بحيث منشی کميته مرکزی ” جمعيت دموکراتيک خلق ” بالترتيب رياست کميسيونهای طرح و تدوين اصول مرامی و اساسنامه جمعيت دموکراتيک خلق را بعهده داشت.

               قابل ياددهانی است که از همان بدو تاسيس جمعيت دموکراتيک خلق ، اختلافات عميق سياسی و آيده ئولوژيک بين دو شخصيت رهبری حزب نورمحمد تره کی و ببرک کارمل، بميان آمد و درفرايند بعدی با آمدن حفيظ الله امين از ايالات متحدۀ امريکا و و وارد شدن وی بدون سلسله مراتب و ضوابط حزبی در درون جمعيت دموکراتيک خلق ، منجر به انشعاب گرديد.

               اکادميسين دستگير پنجشيری در بخش ديگری از عوامل درونی و بيرونی ” تشکيل جمعيت دموکراتيک خلق ” چنين يادآور شده است:

   « موجزاینکه کنگرهء مؤسس ( کنگرهء اول ) جمعیت دموکراتیک خلق پس از یکدهه واند سال اختناق سیاسی بعداز ظهر 11جدی خورشیدی برابر به اول  جنوری 1965 م درشهر کابل ومنزل نور محمد تره کی واقع شیرشاه مینه  (کارتهء چهار ) دعوت گردید و لی  گشایش کنگره ء مؤسس ( کنگره ء اول ) “جمعیت دموکراتیک خلق ” به احترام حضور و اشتراک شخصیتهای بلند پایه حزب خلق عبدالرحمان محمودی کم وبیش نیم ساعت  به تأخیر افتاد در جریان این وقفه ببرک کارمل خیلی برافروخته و خسته به نظرمی آمد . ازو پرسیدم که چرا مشوش ونگران میباشند ؟

 گفت که چند لحظه پیش در کمیتۀ تدارک روی بیانیهء اساسی  کنگره مباحثه  وگفتگو ی پرهیجانی دا شتیم  دربیانیۀ اساسی ای که توسط رفیق نورمحمد تره کی ایراد میشود جنبش های حبیب الله کلکانی، سلیمان خیل  کنر، زمینداور و خوگیانی ، دموکراتیک وضد فیودالی وضد استبدادی ارزیابی و توصیف شده است. ببرک کارمل گفت این  بیانیه  و تحلیل سیاسی، نیروهای استبداد ضد انقلاب وارتجاع بین لمللی را پیش ازوقت، علیه جمعیت ما  تحریک میکند زیرا درنتیجهء جنبش دهقانی “امیر حبیب لله خا دم دین ” محمد نادر خان ازان سوی دیورند به همکاری حکومت استعماری بریتانیای کبیر به کشورما صادر و بر ویرانه های دولت  شاه امان الله استقراریافت واز سوی دولت اتحاد  شوروی ودولت استعمار جوی بریتانیا ی کبیر ودیگر کشورهای اروپا و آسیا، بویژه ازسوی ایران و ترکیه جوان برسمیت  شناخته شد و افزود ند که بیا نیهء رفیق  نورمحمد  تره کی ازین ریزه کاریهای  سیاسی ودیپلوماتیک تهی به نظرمیرسد و به همین علت سخت مشوش هستم  و هنگامیکه  ازو پرسیدم  بیانیه اساسی چگونه ماهیتی باید داشته باشد بیدرنگ گفت که: شکل بیانیه بایستی نرم  ولی ماهیت آن  ضد  فیودالی ضد امپریالستی و ضد “ارتجاع ”  (وا پسگرایی ) وتهاجمی باشد، ولی رفقای کمیتهء تدارک دیدگاه من را بخوبی درک و دربیانیۀ اساسی به دقت بیان وتلفیق نتواستنه اند با این دلیل در بارۀ آینده وسرنوشت جمعیت نو بنیاد ما مشوش هستم .»

محترم پنجشيری به ادامه ی آن می نويسند: « پیش از گشایش کنگره نشست دیگری به اشتراک نورمحمد تره کی ببرک کارمل  ومحمد طاهر بدخشی سه عضو کمیته تدارک کنگره دایر شده ، پیرامون شکل ومتن  بیانیهء اساسی کنگره گفتگوی گرم وانتقادی صورت گرفته بود، ببرک کارمل درین برهه کار مبارزه وزنده گی حزبی طرف دار شکل نرم  ومحتوای قوی ضد امپریالستی ضد استعماری ضد ارتجاعی و ضد استبدادی وطرفدار دفاع از آزادی دموکراسی ترقی وصلح وبرابری حقوقی ملل ومردمان  افغانستان وجهان بود و استعمال عریان جنبشهای دهقانی، مبارزه ء طبقاتی وواژه های مارکسزم- لیننزم را اصطلاحات  سرخ سیاسی پیش از وقت غیر ضروری وچپ روی وتحریک آمیز ارزیابی کرده بود؛ به همین دلیل درجریان کنگره خیلی خموش وخسته به نظر میرسید. »

          ( نقش ببرک کارمل… بخشهای دوم و سوم- درسايت آريايی سال 2008 )

بهمين ترتيب در طرح و تدوين اصول مرامی جمعيت نيز در برخی از موارد ، اختلافات جدی بميان آمد. دراين رابطه نيز اکادميسين پنجشيری در بخش ديگری از سلسله  مقالاتش چنين يادآور گرديده اند:

               « به هنگام  نشر مرام  جمعیت دموکراتیک خلق  منشی عمومی هدفی را که دربرابر نهضت و سازمان می نهاد ” استقرار دولت دموکراسی خلقی به حیث هدف استراتیژیک ” بدون ذکر ایجاد جبهه ء متحد دموکراتیک از نیروهای سیاسی بود ه است – ولی ازسوی ببرک کارمل ” حکومت دموکراسی ملی وتعقیب راه رشد غیر سرمایه داری وپیش کشیدن شعار جبهه متحد ملی و دموکراتیک طبق تحلیل  علمی شرایط کشور” مطرح گردید واین طرح پس از مباحثات  وگفتگو های طولانی در مرامنامه ” جمعیت دموکراتیک خلق ” مورد تصویب نهایی  قرارگرفت ودرجریده ء خلق نشرشد.

  درزمینه ی نشرات جریدۀ خلق نیز گرایشهای متفاوتی آشکار شد. گروهی به این باور بود که بیشترین ستونهای جریده به مسایل بین المللی مبارزۀ ایده ئولوژیک  وتشریح تیوریک  مبارزه طبقاتی باشد؛ ولی ببرک کارمل درهمان برهه ء حرکت  جنبش وجامعه ازمبارزه ء سیاسی، اقتصادی ومطالباتی  کارگران دانشجویان  پیشه وران شهری وزحمتکشان کشور طرفداری میکرد وبه این باوربود که تحلیل مشخص ازاوضاع اجتماعی واقتصادی و  مبارزه درراه اصول مرامی و تطبیق ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی تأمین مشروطیت ، همه وهمه  مبارزه ء سیاسی و اقتصادی وشکلی از مبارزهء طبقاتی است….»

به همين منوال در طرح مواد اساسنامه ی جمعيت دموکراتيک خلق نيز اختلاف  نظر و آراء در زمينه ی قطب ها اساسی مرکزيت و دموکراتيک بميان آمد و ببرک کارمل در مخالفت با نورمحمد تره کی از انتخابی بودن مقامات رهبری جمعيت، تبعيت اقليت از اکثريت، يکسان بودن انظباط حزبی ورعايت آن توسط همه ی اعضاء در هرمقامی که قرار داشته باشند واصل انتقاد و انتقاد ازخود تاکيد می کرد؛ ولی از آن جايیکه اصل مرکزيت دموکراتيک و تلفيق آن با همديگر برای تماميت خواهان قابل درک و هضم نبود و از آن چشم پوشی صورت می گرفت؛ اساسنامۀ جمعيت نيز بنابر انشعاب زودرس حزب از تصويب باز ماند.

شوربختانه اين مسائل مورد اختلاف با وصف تاييد اکثريت و تصويب و درج آن دراسناد حزبی، بنابر ذهنيت های خودخواهانه ، ذهنی گرانه و گرايشهای قبيلوی ، زبانی  و تماميت خواهی ، از آغاز تا سقوط حاکميت در مراحل مختلف حيات حزب ، به درجات مختلف حفظ و متبارز گرديد و به آن تمکين نشد.

ببرک کارمل مزيد بر رهبری داهيانه ی ح. د. خ. ا ، آوانی که در رأس اداره ی دولت قرارگرفت، اهليت علمی، شايستگی اخلاقی و خلاقيت خود را در رهبری خردمندانه جامعه آن گونه که در کتابها اوصاف يک رهبر تعريف شده است،  به اثبات رسانيد.

زنده ياد داکتر احسان طبری دانشمند توانا و سياستمدار شناخته شده ی حزب توده ی ايران در اثر غنامند خويش ” برخی بررسیها دربارۀ جهانبينی ها و جنبشهای اجتماعی در ايران ” تحت عنوان ” نظريات جامعه شناسی فارابی” در پاراگراف سوم  ، در رساله اهل مدينه چنين می نويسد:

« زندگی بالاجتماع برای افراد بشر امريست ضرور، زيرا بشر بتنهايی و انفراد قادر به زندگی نيست و زندگی جمعی کارش را تسهيل و هستی اش را غنی می کند….

جامعه شبيه به بدن انسان است که در آن اعضاء رئيسه (مانند قلب) وجود دارد و اعضايی که خود خادم عضو ديگرند؛ ولی اعضايی هم به آنها خدمت می کنند مانند معده … منتها درجماعت انسانی سير امور ارادی است و حال آن که در بدن انسانی طبيعی و تکوينی است.

جامعه را فارابی ” مدينه ” نام می گذارد که ترجمه ی Polis يونانی و Civitea لاتينی است و آن را بر دو نوع تقسيم می کنند: ” مدينۀ فاضله ” و” مدينه نازله” يا مدينۀ جاهليه . ” مدينۀ فاضله ” جامعه ايست که درآن عدالت و سعادت واقعی حکمرواست و رئيس و قائد و مرشد آن مدينه از حکماست و قدرت رهبری و هدايت دارد. مدينۀ فاضله عيناً مانند پيکر سالم انسان است. مرشد و رهبراين جامعه بايد دارای جسم و جانی نيرومند ، هوش و زيرکی و قدرت بيان باشد. دانش دوست، کم شهوت و عاری از هوس؛ بزرگ منش ، بی اعتنا به امور دنيوی ، دوستدار عدالت ، متنفر از ظلم ؛ نرمخوی ، شجاع و مدافع حق باشد. درمدينه ای که تحت رياست چنين مدير و مدبراست ، نظم و ترتيب و تعاون بين افراد برقرار است و منافع مردم تأمين می گردد و مضرات از آن دفع می گردد.»

داکتر طبری درهمين رابطه درهمين کتاب درجای ديگری چنين می گويد :

« اما درکتاب سياست ، افلاطون به مفهوم و مختصات سياستمدار و مدير و مدبر و رئيس می پردازد و آن هم از موضعی است که در آراء اهل مدينۀ فارابی آمده است. افلاطون مانند فارابی دانش را ملاک گزين شدن افراد به رهبری می داند و می گويد بسيارند کسانی که بسوی رهبری می تازند؛ ولی تنها ان که به علم سلطنت و رهبری واقف است خود را بهدف می رساند ، مانند نساجی که با تار و پود جامعه آشناست و آنها را بافتن می تواند و از راه اجراء عدالت قادر است به قوانين که قواعدی خشک و جامدند عندالزوم تغييری بدهد که موافق عدل و مصلحت و عدالت باشد. ( صص 180 ـ 182 اثر ذکرشده )

حال اين خصايل برازنده و سجايای نيکو را که شايسته ی يک رهبر واقعی و مردمسالار می باشد ؛ در مورد شخصيت ببرک کارمل به کاوش و بررسی می گيريم و ارزيابی می کنيم که چقدر آن ويژگی ها درزمينه ی صفات ، مشخصات و عملکردهای وی در رهبری ح. د. خ. ا و شش سال انجام خدمتش بحيث رئيس جمهور افغانستان،  قابليت انطباق و همسويی دارد.

شاد روان ببرک کارمل ، آن ويژگی ها و سجايای عالی يک رهبر را که داکتر طبری در ” مدينۀ فاضله ” برشمرده است؛ درگفتار و کردارش بازتاب روشن داد . وی عشق وطنپرستی را بمفهوم واقعی آن در مبارز بخاطر آزادی ، صلح، ترقی، عدالت اجتماعی، انسان سالاری، تأمين سعادت و رفاه مادی و معنوی زحمتکشان ، از طريق اسقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی، آن گونه که در برنامۀ حزب نوشته بود آن را درکار وعمل خويش  تا آن جايی که شرايط و امکانات درکشور برايش ياری می نمود، تطبيق و به اثبات رسانيد.

به گونه ی مثال : ـ کارمل اولين شخصيت سياسی اين سرزمين بود که دست زدن به کودتای نظامی را دربرابرطرح داوود خان رد کرد و بصورت صريح گفت که دست يازيدن به کودتا دراين کشور بجز ادامه ی خونريزی حاصل ديگری ندارد. نبايد اين راه را بازکرد؛

ـ وی همچنان نخستين زمامدار افغانستان بود که قانون لغو اعدام را به جامعه افغانستان و سازمان ملل پيشنهاد کرد؛ ولی جنگ اعلام ناشده از جانب امپرياليسم جهانخوار و کاسه ليسان منطقه يی و داخلی آنان، تطبيق اين طرح انسان دوستانه را به کارمل و حکومت آن وقت، مجال نداد.

ـ کارمل اولين زمامدار افغانستان بود که با احراز قدرت دولتی، عفو عمومی مبنی بر آزادی تمامی زندانيان سياسی ( حدود بيش از 20 هزارنفر)  را درسال 1358 درسراسر افغانستان ، بدون درنظر داشت قوم ، مليت ، زبان، سمت، دين و مذهب  و عقايد سياسی ، بشمول مخالفين آشتی ناپذير ايده ئولوژيک اش، اعلام و همه را آزاد نمود و برای آنانی که توسط باند خون آشام حفيظ الله امين به شهادت رسيده بودند، يک روزرا به نام ماتم ملی اعلام و درسراسر کشور مراسم فاتحه خوانی را برگزار نمود.

ـ ببرک کارمل نخستين رهبر حزبی و دولتی افغانستان ، معتقد به دموکراسی واقعی بود که بخاطر نهادينه ساختن اين واژه و استقرار حکومت قانون و نظام دموکراتيک، 13 سازمان اجتماعی : ( زنان ، جوانان ، اتحاديه اصناف ، دهقانان ، نويسندگان ؛ معلمان ، پزشکان، نويسندگان ، هنرمندان ، علماء و روحانيون، …  بشمول جبهه ملی پدروطن ) را بخاطر شرکت فعال مردم دراداره و رهبری دولت و بيان خواستها و مطالبات صنفی شان، در زمان رهبری حزبی و دولتی خود، ايجاد کرده که اين سازمانها باستثنای جبهۀ ملی پدروطن ، ديگران تا کنون هم به فعاليت شان ادامه می دهند.

ببرک کارمل يگانه زمامدار افغانستان در طول تاريخ اين کشور بوده است که هيچ گاه به داشتن و اندوختن پول و مال و دارايی شخصی فکر نکرده وعلاقه نگرفته و تا پايان عمر، يک بسوه زمين ؛ يک خانۀ گِلی و يک هزار افغانی در بانک ها نداشت؛ درکانتينر زيست و درهمانجا جان سپرد؛ ولی مثل ديگر زمامداران عاشق قصرهای مرمرين و مال و منال نشد.

ببرک کارمل دولتمدار استثنايی افغانستان بود که راه و رسم زمامداران پيشين را در مورد منظوری اعدام مجرمين سياسی و جنايی شکستاند و گفت که من اين مسؤوليت را پذيرفته نمی توانم . سرانجام 13 تن خبرگان را بحيث اعضای هيأت رئيسۀ شورای انقلابی برگزيد و صلاحيت قبلی رئيس جمهور را پيرامون  رد  ، تعديل ويا منظوری حکم اعدام صادرۀ محکمه ذيصلاح ، به آنان تفويض نمود. اين شيوۀ انساندوستی درتاريخ افغانستان، از جانب هيچ اولی الامری بمشاهده نرسيده است.

فقط اين زنده ياد ببرک کارمل بمثابۀ زعيم استثنايی افغانستان بود، که بجای “جمعيت العلماء ” چند نفری ، که يگانه تابع امر و نهی وزارت عدليۀ حکومتهای جبار و ستمگر بودند؛ نه تنها وزارت شؤون اسلامی افغانستان را تشکيل نمود تا دولت تمام نيازمندی های دينی و اسلامی مردم ( اعمار مساجد ـ تکايا ـ جماعت خانه ها ـ انجام خدمات در امر ادای فريضۀ حج بيت الله …)  را بوقت و زمانش براورده سازد ؛ بلکه در جنب آن شورای عالی علماء و روحانيون را نيز ايجاد نمود تا همه علمای دينی کشور مطابق ضرورتهای دينی و مذهبی و نيازهای زندگی گرد هم آيند و با شور و بحث های علمی و اسلامی ، تصاميم و نظريات سودمند را به دولت و جامعه افغانستان ارائه و مردم را رهمايی بهتر نمايند.

ببرک کارمل يگانه زمامداری در اين کشور بود، که دروازه های بسته ی مقامهای کليدی دولت را برای راه يافتن و انجام خدمت همه فرزندان اقليتهای ملی ، زبانی و مذهبی اين سرزمين باز کرد که می توان از برگزيدن سلطان علی کشتمند در پست نخست وزير افغانستان ، تشکيل وزارت اقوام و قبايل و گزينش نمايندگان برجستۀ تمام اقوام کشور درپستهای رهبری کنندۀ آن و تقرر يک کارگر پشت ماشين مربوط به يک قوم اقليت محروم، در پستهای رياست ، ولايت و معينيت اين وزارت نام برد.

وطن که به آن مأمن ، زادگاه ، ميهن ، خطه ، يامرزو بوم نام نهاده اند، محدودۀ جغرافيايی است که جمعيتی از انسانها درآن مسکون می باشند و باشندگان آن دارای فرهنگ، زبان ، دين ، نژاد، رسوم ، عنعنات و مشترکات ديگری هستند.

قدسيت وطن در آن مفهوم نهفته است ، که ما انسانها در آن جا زاده و پرورش يافته ايم؛ نياکان ما در آن مدفون هستند و اين ارزشها و تعلقات، نمايانگر هويت ملی ، فرهنگی و تاريخی ما می باشد. همين پيوند و رابطه است که ما از حريم آن در برابر تهاجم و مداخله ی اجنبيان حفاظت می نماييم و هر آن طوری که خواسته باشيم از آب و خاک و کوه و دشت و دمن و داشته های آن استفاده و منفعت برمی داريم.

اما وطن بدون انسان هايی که درآن زندگی می نمايند، معنی و مفهومی  نخواهد داشت. بنابران وطن و وطندار لازم و ملزوم همديگرند. پس وطنپرستی به مفهوم عشق ورزی و خدمت گذاری به انسانهايی که در آن سرزمين زيست دارند، تلقی می گردد؛ ورنه دوستی به سنگ و خاک و آب و هوا مفهوم وطنپرستی را افاده نمی نمايد.

بنابران هرگاه افراد يک جامعه از نعمت سواد، علم و دانش بی بهره باشند، نمی توانند مصدر خدمتی بوطن ، يعنی به مردم ساکن درآن گردند. زيرا آنان نه حقوق و وظايف خود را درقبال جامعه درک کرده می توانند و نه دربرابر آن عواملی که مانع پيشرفت و ترقی وطن و سعادت مردمان آن می گردد، مبارزه و ايستادگی کرده می توانند.

ح. د. خ. ا  و شخص ببرک کارمل ازهمان آغاز، فعاليتهای مبتکرانه ی تبليغی و ترويجی روشنگرانه را بمنظور بيداری شعور سياسی مردم ، دردست اجراء قرار داد.

ح.د.خ ا از آغاز تأسيس و زايش خويش شرکت درمبارزات پارلمانی و استفاده از  تريبيون پارلمان را بخاطر تبليغ اهداف سياسی و مرامی حزب برشمرد و بدين وسيله ماهيت طبقاتی دولت و حکومتهای وقت را افشاء نمود.

تنها درشهرکابل در حدود 50 گفت و گو و ملاقاتها ، بمنظور کمپاين برای انتخابات به ابتکار روانشاد ببرک کارمل و بانو داکتر اناهيتا راتبزاد سابق عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، درجوزه های انتخاباتی صورت گرفت که در اين گردهمايِ ها عمدتاً درمورد تأمين حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم و ضرورت اشتراک آنان در مبارزات انتخاباتی ، صحبتها بعمل می آمد.

جرايد خلق و پرچم در اذهان توده های مردم نقش بسزايی ايفاء کردند که مقالات تحليلی سياسی و انتقادی روانشاد ببرک کارمل در هردو نشريه جاذبه و گرايش خاص داشت.

برنامه ی ح. د. خ. ا که درآن هدف های سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی اش بازتاب يافته بود ، به دو زبان فارسی ـ دری و پشتو درجريده ی خلق به نشر رسيد.

شعار ” بخاطر رنجهای بيکران خلقهای ستمديدۀ افغانستان ” در پيشانی جريده جاذبۀ شورانگيز داشت و هدفهای روشن رهايی کارگران ، دهقانان و همۀ زحمتکشان  ، از پنجه های کشندۀ فقر و بی سوادی ، ستم و استبداد ، ظلم و بی عدالتی ، در مضامين و مقالات جريده بازتاب می يافت.

اما قدرتهای ارتجاعی حاکم بر سرنوشت کشور و مردم ، ديگر تاب شنيدن صدای اعتراض آزاديخواهان و عدالت پسندان را درمورد رهايی جامعه از قيد و بند مناسبات پوسيدۀ دست و پاگير ميهن بلاکش مان افغانستان ،تحمل کرده نتوانستند؛ سرانجام با تصميم خلاف قانون و ضد حقوق و آزادی های دموکراتيک مسجل درقانون اساسی نافذ ۀ کشور، علی رغم اعتراض قانونی زنده ياد ببرک کارمل ، تحت عنوان ” خلق از خود دفاع می کند” ، جريدۀ خلق بعد از نشر شش شماره از بيان حقايق باز داشته شد و توقيف گرديد.

مدتی بعد از توقيف جريدۀ خلق ، هفته نامۀ پرچم بمثابۀ ” ناشر انديشه های دموکراتيک خلق افغانستان ” به نشرات آغاز نمود.

جريدۀ پرچم که در هرشمارۀ آن نگارشهای تحليلی و پژوهشی زنده ياد ببرک کارمل بازتاب می يافت، اهداف ووظايف دور ونزديک حزب وسياستهای آن را درشرايط و اوضاع پس از انشعاب خيلی ها استادانه توضيح و تشريح نمود ووضع دشوار سياسی- اقتصادی وزنده گی فلاکتبار توده های زحمتکش را به تصويرکشيد.

                پرچم درزمينۀ مبارزۀ داد خواهانۀ مردم افغانستان از موجوديت طبقات ومبارزۀ طبقاتی؛ از پرابلم های ملی و مسايل بين المللی وازشرايط دشوار اقتصادی واجتماعی مردم، سخن گفت ؛ از بی عدالتی و موقف نا برابر زنان با مردان درجامعه ؛ ازبيکاری- بيسوادی و فقرجانکاه؛ ازنبود امکانات بهداشتی مورد نياز شهروندان افغانستان؛ از علل و عوامل عقب مانده گی  درعرصه های علم- دانش- فرهنگ-  آموزش و پرورش درکشور، باب صحبت را گشود وراههای برون رفت ازاين سختی ها را ، بشمول موضوعات مهم و حياتی ديگر برشمرد؛ سياستهای دور ونزديک حزب را بازتاب روشن داد.

     تمامی موضوعاتی که دربخشهای سياسی ، اقتصادی واجتماعی در( 99 ) شمارۀ جريدۀ پرچم  به نشرسپرده شده بود، گواهی برآن ميدهد که همۀ توجه  درجهت تحقق اين امر بزرگ وانسانی معطوف گرديده بود:

      چگونه به توده های مردم  درامر بيداری  ورشد آگاهی سياسی  شان کمک صورت گيرد تا در مبارزه بخاطر آزادی وعدالت اجتماعی، اعمار جامعۀ نوين فارغ ازهرنوع ستم وبهره کشی، نقش ورسالت خويش را ايفاء نمايند .

ح. د. خ. ا تحت رهبری ببرک کارمل توانست ، با استفادۀ خلاق از مبارزات مسالمت آميز ، چون تظاهرات و اعتصابات برای بازتاب خواستهای سياسی، اقتصادی و اجتماعی توده های مردم و افشای ماهيت حکومتهای فاسد و ضد ملی توسط فرکسيون پارلمانی ، به نفع رشد نيروهای محرکۀ تاريخ و تکامل جامعه ، سود برد و مبارزۀ داخل پارلمان را با خارج، يعنی با مزرعه و کارگاه ؛ مدرسه و دانشگاه درآميزد و تلفيق دهد.

مظاهرات سوم عقرب 1344 خورشيدی ، تظاهرات دانشجويان دانشکده های کابل ، مارش ظفرنمون کارگران تفحصات شبرغان و اعتصاب کارگران فابريکه های نساجی گلبهار و پلخمری، بخاطر خواستهای صنفی شان ، عمدتاً توسط حزب ما سازماندهی گرديد، که طی اين تظاهرات و اعتصاب ها ، ضمن افشای ماهيت ضد ملی و ضد دموکراتيک نظام ، روی تطبيق ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی وقت نيز تاکيد بعمل می آمد.

به همين ترتيب درزمان حاکميت حزب در دهۀ هشتاد ترسايی ، تحت رهبری ببرک کارمل ، نشرات راديو و تلويزيون از نگاه کمی و کيفی رشد و ارتقاء نمود ؛ خدمات علمی ، هنری و فرهنگی بهبود يافت و در زمينۀ طبع و نشر کتابها و مجلات و روزنامه ها ؛ اصلاح سيستم آموزش و پرورش ؛ کار وفعاليت جدی در زمينۀ سواد آموزی ؛ ايجاد انجمنهای فرهنگی و تاسيسات کلتوری و بسا موارد ديگر توجه جدی مبذول گرديد.

جناب اکادميسين دستگير پنجشيری ، در مقاله ای بمناسبت چهاردهمين سالمرگ روانشاد ببرک کارمل ، تحت عنوان ” ببرک کارمل و نقش آن در رشد فرهنگ و برابری حقوق اقليتهای ملی افغانستان ” منتشرۀ سايت وزين ” سپيده دم ” چنين می نگارد:

« رفیق  ببرک کارمل یکی از دولتمردان استثنایی تاریخ نوین افغانستان بود .

                   هیچ شاه ، امیر ورییس جمهوری ، در رشد فرهنگ، زبانها، ادبیات، هنرها و  آگاهی سیاسی، بیداری شعورملی، اجتماعی و در امر برابری حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی و قومی افغانستان، برابر به ببرک کارمل دلسوزی، توجه عادلانه ترقی آفرین وکیفی نداشته است.»

               روانشاد ببرک کارمل و حزبی که وی در ايجادش نقش اساسی و مرکزی داشت، با درک عميق از تضادهای اساسی جامعه ، برای تأمين واقعی عدالت اجتماعی، پروگرام های زيربنايی را در نظر داشت و برای پياده نمون آن تصاميم عملی را در يک پروسۀ قانونمند رشد اجتماعی ، برای تأمين وحدت ملی و ترقی اجتماعی، درکشور اتخاذ کرد.

               مطابق برنامه ی حزب، عليه تبعيض و نابرابری دربرابر زنان ، مبارزۀ جدی صورت گرفت و زنان بمثابۀ نيمی از پيکر جامعه به کار فعال اجتماعی جلب و زمينه ی بهتر کار و تحصيل برای آنان فراهم گرديد و از حقوق مساوی با مردان درتمام عرصه ها برخوردار شدند.

               سازمان دموکراتيک زنان افغانستان ، تحت رهبری ح. د. خ. ا در جهت رشد آگاهی، بسيج و دفاع از حقوق زنان و سمت دهی و اثر گذاری فعاليت آنان در جامعه نقش ارزندۀ را ايفاء نمود.

               همچنان حزب در دهۀ هشتاد ، درزمينۀ رفع تبعيض دينی و مذهبی گام های موثر را برداشت و اجرای مراسم دينی و مناسک مذهبی برای پيروان همه اديان و مذاهب و ديگر فرقه های مذهبی و عرفانی ، دلخواه و آزاد گذاشته شد .

               همين گونه اشتراک همه اقوام و مليت ها در اداره و رهبری ارگانهای دولت در مرکز و محلات تأمين گرديد و زونهای منطقه يی قدرت و ادارۀ دولتی درکشور بوجود آمد که اين خود زمينۀ بعدی برای گذار از حکومت مرکزی مطلق العنان به نظام فدرالی مردمسالار در کشور محسوب می گرديد.

               روانشاد اکادميسين دوکتور عبدالاحمد جاويد دانشمند فرهيخته و شخصيت شناخته شدۀ علمی ، فرهنگی و ادبی کشور ، سابق رئيس دانشگاه کابل در کنفرانسی که بتاريخ 14 جنوری 1995، بدعوت انجمن مهاجرين افغانستان (S.A.R ) ، تحت نام ” نگاهی به  زبانهای افغانستان ” در تالار انجمن افغانهای مقيم بريتانيا در لندن اشتراک ورزيده بودند، ضمن تماس در زمينۀ چگونگی اجرای سياستها در رابطه به زبانها و مسأله ی ملی طی چند دهۀ گذشته درکشور، به صراحت خاطرنشان ساخته گفت که درتاريخ معاصر کشور ما، دوران زعامت ببرک کارمل يگانه دورانی بوده که در آن مسأله ی زبانها و مليت ها بگونۀ بهتری حل گرديد و تعصب و تنگ نظری ها درزمينه ، از ميان برداشته شد. چنانچه که ساختارهای قدرت و ادارۀ دولتی و سياستهای کادری آن دوره اين گفته را بوضاحت آشکار می سازد.

               ببرک کارمل ، يار و مددگار کارگر و دهقان ، پيشه ور و اهل کسبه ، مامور و آموزگار و در يک کلام همه ی زحمتکشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود. آرمان و هدف والايش ، تأمين عدالت اجتماعی و رفع تبعيض و نابرابری در جامعه بود.

               ايشان در دوران زعامت خويش ، درجهت بهبود شرايط کار و زندگی کارگران و ساير زحمتکشان و تهی دستان جامعه ، همواره توجه جدی می نمودند.

               چنانچه در دوران زعامت حزبی و دولتی ايشان ، افزايش معاشات کارگران و مامورين پايين رتبه ی ملکی و نظامی ؛ تدارک کالاهای مورد نياز اوليه ی مردم دربازارها ؛ توزيع مواد اوليۀ ضروری به قيمت های نازل و هفت قلم آن بصورت رايگان از طريق کوپون برای کارگران و کارمندان دولتی و تصدی ها؛ احداث قصبات کارگری و ساختمانهای رهايشی و توزيع آن برای کارگران و کارمندان دولتی، فاميل های شهداء ، معلولين و جانبازان و هنرمندان ايجادگر ؛ تأمين خدمات ترانسپورتی ، بهداشتی و اجتماعی و دهها موارد ديگر ، ازجملۀ اقداماتی است که به نفع همه ی زحمتکشان و تهی دستان جامعه برداشته شده بود.

               ببرک کارمل مسأله ی تأمين عدالت اجتماعی را، در ريشه کن ساختن تبعيض ، نابرابری و ستم جنسی ، مذهبی ، ملی ، استعماری و طبقاتی می دانست و به اين باور بود که کاهش تدريجی فاصله بين ” فقر وغنا “، ( طبقات بالايی و پايينی) از طريق پلانگذاری دقيق در بخشهای مهم و زيرساختهای اقتصادی و انجام خدمات سودمند اجتماعی که زمينه را برای گذار قانونمند، درجهت پيروزی انقلاب ملی ـ دموکراتيک، مساعد سازد، ميسر می گردد، که با گذار موفقانه از اين مرحله ، جامعۀ طبقاتی مبتنی بر استثمار فرد از فرد، جای خود را به جامعۀ مردمسالاری ، رفاه همگانی ( جامعۀ سوسياليستی ) تحويل می دهد.

               ببرک کارمل ، تأمين حقوق شهروندان ( اتباع ) و دموکراتيزه شدن زندگی سياسی و اجتماعی مردم را شرط اساسی يک جامعۀ مردمسالار می دانست . روی همين اصل در دوران زعامت وی ، حقوق شهروندی تمام مردم ، بدون هيچ گونه تبعيض ، در اصول اساسی ج. د. ا در سال 1359 رسماً، تسجيل و تمام شهروندان طبق قانون در تمامی موارد از حقوق مساوی برخوردار گرديدند.

               ايجاد نهادهای دموکراتيک زنان ، جوانان ، اتحاديه های صنفی ( کارگران ، پيشه وران و اصناف ) ، کوپراتيفهای دهقانان ، اتحاديه های ژورناليستان، نويسندگان، هنرمندان ، پزشکان، معلمان ، شورای مشورتی اقتصای ، شورای علماء و روحانيون ، انجمن صنايع خصوصی، سازمان صلح ، همبستگی و دوستی خلقها ، بمنظور نهادينه کردن دموکراسی واقعی و تأمين خواستها و مطالبات صنفی ، تثبيت نقش و موقعيت آنان در جامعه و سهمگيری آگاهانه و مسؤولانۀ شان در پروسۀ اعمار جامعۀ نوين و سرانجام بسيج همه ی آنان در جبهۀ ملی پدروطن ، از اقدامات ماندگار و دستاورد های غير قابل انکار ح. د. خ. ا تحت رهبری زنده ياد ببرک کارمل بوده است که اساس دموکراتيزه شدن حيات سياسی و اجتماعی مردم را در حاکميت دهۀ هشتاد ميلادی به نمايش می گذارد.

               ببرک کارمل به صحت انديشه های  ملهم از جهانبينی علمی و اندوخته های سياسی ـ اقتصادی اش از جامعه شناسی علمی ، اعتقاد خارائين و راسخ داشت. وی ارتجاع ، استعمار و امپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگ ، فقر، عقب مانی ، بدبختی ، مصيبت و تيره روزی در جهان می دانست. روی همين اصل برای تأمين آزادی و عدالت و برچيدن بساط ظلم و استبداد، با عزم راسخ ، ارادۀ آهنين، ايمان قوی و گامهای استوار قدم برمی داشت و فرياد خشم و نفرتش را دربرابر انواع تبعيض و بيدادگری، ظلم و استبداد ارتجاع ، استعمار و امپرياليسم، بی هراس و با صدای رسا بلند می نمود و هرگز با ارتجاع شئونيزم و امپرياليسم ، برای يک لحظه هم سازش نکرد و دربرابر زور و زر و فشار نيروهای ستمگر و جبار داخلی و خارجی تسليم نشد.

               ببرک کارمل بعد از رويداد تاريخی ششم جدی 1358 و سرکوب حاکميت خونين حفيظ الله امين، در شرايط حساس و دشوار تاريخی ای که قوای نظامی شوروی در کشور ، حضور داشت ، زعامت افغانستان بخون نشسته را در دست گرفت.

               پذيرش و قبول اين مسؤوليت تاريخی در آن برهه ای از زمان که مردم ما در برابر سه دشمن شرير و جنگ افروز قرارداشتند، ايمان راسخ برای مبارزه بخاطر نجات مردم از پنجه های خونين قاتلان و جنايتکاران ؛ احساس قوی وطنپرستی ، توأم با شناخت و تحليل عميقی از شرايط کشور ، همسايگان ، منطقه و اهداف استعمار جويانۀ کشورهای امپرياليستی، در رأس ايالات متحدۀ امريکا و… را از رادمردان بزرگ ميهن مان می طلبيد. زيرا سياستهای خرابکارانۀ حفيظ الله امين بمثابۀ جاسوس شناخته شدۀ سازمان ” سی . آی . ای ” امريکا و باند جنايتکارش در جهت تخريب حزب و تضعيف حاکميت و بی ثباتی کشور ، درتبانی با تنظيم بنيادگرای حکمتيار ، زمينۀ وابستگی افغانستان را به پاکستان ، اِعمال نفوذ کشورهای منطقه و در فرجام ، مداخلات و لشکر کشی های اشغالگرانۀ کشورهای امپرياليستی را درقبال داشت. چنانچه همان سناريو بعد از يک دهه جنگ و مقاومت ح. د. خ. ا درمقابل همۀ ارواح خبيثه ی داخلی و خارجی ؛ سرانجام با سقوط حاکميت اين حزب، تنظيمهای بنيادگرای جهادی بقدرت رسانيده شدند؛ درنتيجۀ جنگهای خونين برای کسب قدرت وتقسيم منفعت بعنوان مال غنيمت(!) ، شصت و پنج تا هفتاد هزار انسان بی گناه مردم ما تنها در شهر کابل قتل عام شدند و بعد آن ارتجاع سياه قرون وسطايی را تحت نام طالبان بر اريکۀ قدرت نشاندند و درفرجام ، مطابق همان سناريوی از قبل طرح ريزی شده ( بهانۀ مبارزه با تروريزم ) ميهن ما توسط کشورهای امپرياليستی اشغال گرديد، پايگاه های نظامی ايالات متحدۀ امريکا ايجاد شد، سپس با عقد قرارداد استراتژيک ، توافق پيمان نظامی با آن کشور ، سرانجام سرزمين آبايی مان به اسارت درآمد و درکام امپرياليسم جهانخوار فرورفت.

               بهزاد کريمی در جريدۀ کار نشريۀ سازمان فدائيان خلق ( اکثريت) درمقاله ای تحت عنوان کارمل نخواست و نجيب نتوانست، ديدگاه خود را دراين رابطه چنين بيان داشته است:

               « پيروزی چشمگير در جبهۀ نظامی جلال آباد ، نجيب را چنان غُره کرد که خواست خود را قهرمان ملی تخليۀ افغانستان از قوای شوروی جلوه دهد و به گونه ای مسؤوليت حضور نيروهای نظامی شوروی درافغانستان را متوجه کارمل کند. وی درست به همان زخمی دست گذاشت که چندی قبل حزب از آن به شدت رنج برده بود. يعنی دعوای که بين خلقيها و پرچمی ها برسر دعوت کنندۀ اصلی شوروی ها برای حضور نظامی درافغانستان جريان داشت… [ وليک با افشای اسناد سری وزارت خارجه اتحاد شوروی و انتشار آن در مطبوعات جهانی به اين سوال پاسخ ارائه گرديد و ثابت شد که تقاضای قوتهای نظامی اتحاد شوروی (  14 ) بار توسط نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين صورت گرفته است ـ نگارنده ] ، به دشواری ميتوان تصور کرد که کسی در کادر رهبری افغانستان اعم از قديم و جديد با ورود شوروی ها به افغانستان مخالف بوده باشند. »

کريمی ، در بخش ديگری از مقاله خود می نويسد:

« درچنين اوضاع و احوالی که در دستگاه رهبری شوروی کشتيبان را سياستی دگر آمد و گورباچوف بيرون کشيدن پای نظامی شوروی از اين بن بست افغانستان را هدف قرار داد و به همين منظور سياستی مطلقاً مغاير با سياستهای پيشين را در دستور روز گذاشت. اجرای اين سياست دربدو امر از ببرک کارمل خواسته شد و او هم البته با تفسير خاص خود به اجرای آن توافق کرد … اما نکتۀ مرکزی در تفسير ببرک کارمل از سياست ” مصالحۀ ملی ” آن بود که حد و مرز اين سياست تا آن جاست که هژمونی حزب د. خ. ا در قدرت آسيب نبيند. او سياست مصالحۀ ملی را روندی طولانی می پنداشت که مبارزۀ نظامی از موضع قدرت با مجاهدين بايد پشتوانۀ آن باشد و معتقد بود که جنگ با مخالفانی که از سوی امريکا، همه کشورهای غربی و نيز ارتجاع منطقه پشتيبانی می شود ، جز با تداوم حضور نظامی شوروی در جبهه های جنگ افغانستان برای مدت چند سال ميسر نخواهد بود که اين تفسير به هيچ رو به مزاح  رهبری جديد شوروی خوش نمی آمد .

گورباچوف از لحاظ تيوريک با تفسير لنينی کارمل از سياست ” مصالحه ملی ” مخالفت نمی کرد ؛ ولی در پراتيک راه آنها نه جدا از هم ، که دربرابرهم بود….

اما برای کارمل که در عمق وجدان خويش  از حضور نيروی شوروی در افغانستان و بويژه الزامات آن در مداخلات روبه گسترش مأموران سياسی و نظامی در حکومت کابل منعکس بود، رنج می برد ؛ در عين حال تداوم حضور اين نيرو يک نياز ملی برای افغانستان تلقی می شد. کارمل سالها اين حضور را با انترناسيوناليسم توضيح داده بود؛ ولی اينک منافع ملی افغانستان را پيش می کشيد.

بدين سان ، او حاضر نشد که خود را با سياست مسکو آن گونه تطبيق دهد که از وی می خواستند . »

جناب محترم عتيق الله مولوی زاده که مدتی را در پشاور اقامت داشته و با برخی چهره های شناخته شده ی تنظيم ها در ارتباط بوده ، همه رهبران تنظيمها را شناخت کامل داشته  و فعلاً در شهر سدنی آسترليا اقامت دارند؛ در مقاله شان تحت عنوان ” زندگی از کاخ تا کانتينر ” چنين می نگارد:

« ببرک کارمل ، تنها راسگوترين و بی رياء ترين رئيس جمهور در تاريخ افغانستان بوده است. او هيچ گاه دروغ نگفت و ريا نکرد ؛ او در ايمانش صادق و راست بود. او نگفت که من حکومت اسلامی می آورم که بعد خلافش کرده باشد. او هيچ گاه از خدا و پيغمبر و قرآن به عنوان وسيله برای فريب مردم استفاده نکرد. او از اول گفت برای نجات اين کشور از فلاکت سياسی و اقتصادی ، سوسياليسم را انتخاب کرده است و در راه انتخاب کردۀ خويش از هيچ جد و جهدی دريغ نورزيد. حتی دعوت او از عساکر و قشون سرخ شوروی ، با ايمان او در تضاد نبود. زيرا درآن زمان تنها کشور شوراها بود که از مبارزات جنبشهای آزاديخواه در سراسر جهان حمايت می کرد ؛ درفش سرخ برافراشته در مسکو مايۀ افتخار و مباهات هر سوسياليست و آزاديخواهی در جهان بود…. »

جناب سلطان علی کشتمند ، در اثر ارزشمند شان ” يادداشتهای سياسی و رويداد های تاريخی ” در رابطه به حضور نظامی شوروی در افغانستان چنين ابراز نظر نموده اند:

« ورود قطعات نظامی شوروی به دعوت و اجازۀ امين به اين معنی نيست که ببرک کارمل و رهبری پرچمی ها در خارجه و گروهی از رهبری خلقی ضد رژيم امينی از اين امر بی اطلاع بوده باشند . در شرايط سرنوشت سازی که مسأله ی بود يا نبود مجموع روشنفکران و مخالفان رژيم و بويژه جان دهها هزار تن از پرچمیهای ديگر و بخش بزرگی از خلقی ها مطرح بود؛ در شرايطي که اشغال کشور بوسيلۀ نيروهای عقبگرای وابسته به محافل نظامی پاکستان مسأله ی روز بود ؛ ابراز توافق، رضايت و تجديد دعوت برای ورود قوای شوروی به افغانستان از جانب ايشان نيز يک امر طبيعی شمرده می شد… در هرحال ، آنچه مسلم است اين که قوتهای شوروی به موافقت حفيظ الله امين قبلاً به افغانستان وارد شده بود. در غير آن نمی توانست امکان پذير باشد که آن همه انتقالات بزرگ بدون توافق وی و در پيش چشم صدها تن از افسران بلند رتبۀ وفادار به وی و هزاران شاهد ديگر انجام گردد. »

همينگونه ، شخصيت سياسی و فرهنگی کشور، عبدالواحد ” فيضی ”  گردانندۀ سايت وزين ” سپيده دم ” ، زير عنوان « رخدادهای خونبار دو سدۀ اخير را چی نام گذاشت» در بخش هشتم ، قسمت سوم ” عروج خونبار حفيظ الله امين و سقوط مرکبار حاکميت او ” ، با اقتباس از گزارش ” محرم و عاجل : بوريس پاناماريوف از کابل ( 20 ـ 19 جولای 1979) و اسناد برگرفته شده از گزارش سرمشاور گروپ نظامی در افغانستان ، تورنجنرال گوريلوف با حفيظ الله امين ( 11 اگست 1979) ، چنين می نويسد:

« طوری که بعد از انتشار اسناد محرم کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی به صفحۀ انترنيتی جهانی ، به همگان مبرهن و آشکار گرديده است: رهبران حزبی و دولتی آن وقت ( تره کی و امين ) بمنظور دفع و طرد فعاليتهای تخريبی گروههای مسلح صادرشده از خاک پاکستان ، 14 بار تقاضای گسيل نيروهای نظامی را به افغانستان، از مقامات شوروی بعمل آورده بودند ، مگر اين تقاضا پيوسته رد گرديده بود.

درجای ديگر اين نبشته چنين آمده : « قوتهای نظامی اتحاد شوروی بنابر تقاضای رسمی تره کی و امين ( تنها هفت تقاضا از سوی امين پس از برکناری تره کی صورت گرفته بود ) بتاريخ 27 دسمبر 1979 ، يعنی دو روز قبل از تطبيق پلان خونين حفيظ الله امين ، وارد خاک افغانستان شدند. برطبق نوشتۀ بوريس گروموف در ” ارتش سرخ درافغانستان” :

« حفيظ الله امين به ستاد کل نيروهای مسلح افغانستان دستورداد تا با سپاهيان شوروی ازهيچگونه همکاری دريغ نشود.»

 در ادامۀ نوشته ” عروج خونبار امين … ” در تاييد همين تقاضاها در کتاب  ” جنگ در افغانستان ” پيرامون استقبال اين نيروها ازجانب سر لشکر کل قوای مسلح افغانستان جنرال بابجان، نيز توضيحات بيشتری بعمل آمده است.

با استنتاج از ديدگاههای ارائه شده آنچه که بر رويت اسناد رسمی افشاء شدۀ وزارت خارجۀ اتحاد شوروی وقت مبرهن می گردد ، اين است که قطعات نظامی اتحاد شوروی بنابر تقاضای نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين ، برمبنای معاهدۀ عقد شدۀ دوستی و حسن همجواری بين دولتهای افغانستان و اتحاد شوروی ، برای انجام وظايف انترناسيوناليستی مبنی بر حمايت و پشتيبانی از خواست برحق ملت های جهان در راه حفظ و تحکيم استقلال سياسی و اقتصادی و سرانجام حفظ صلح و ثبات در منطقه و مصونيت سرحدات ، وارد خاک افغانستان گرديدند و تقبل آن از سوی ببرک کارمل و ديگر رهبران حزبی و دولتی در آن برهۀ حساس تاريخی که روزانه خون صدها شهروند اين سرزمين ازجانب حفيظ الله امين و باند جنايتکارش از داخل و هم از سوی تنظيمهای جهادی ساخت پاکستان و ايران و حمايت آنان از جانب دول غربی و عربی ، برزمين می ريخت ، بخاطر احساس مردم دوستی و جلوگيری از اين خونريزی ها و اعتقاد انديشه يی شان به واژۀ مقدس انترناسيوناليسم و ايفای نقش فعال سازندۀ اردوگاه سوسياليستی ، در رأس اتحاد شوروی در تحکيم و حفظ امنيت و ثبات در منطقه و جهان ، ناشئ می گرديد.

ببرک کارمل بر عودت دوباره قطعات شوروی به کشورشان که بعد از انجام وظايف انترناسيوناليستی مساعد می گرديد، مطمئن و باورمند بود و از همان بدو امر روی اين نکته پافشاری داشت، تا بخاطر عودت دوبارۀ سربازان شوروی به کشورشان ، مداخلات و کمک های نظامی کشورهای همسايه و حاميان بين المللی آنها قطع و زمينۀ بازگشت آبرومندانۀ مهاجرين از کشورهای همسايه مساعد گردد و به همين منظور پيشنهاد مذاکرات را بين کشور های ذيدخل در قضايای افغانستان با وساطت و نظارت سازمان ملل متحد مطرح ساخت.

محترم غفار عريف نويسندۀ توانا و فرهنگی فرهيخته در مقاله ی شان تحت عنوان ” ياد بود خاطرۀ همرزم شهيد ” که بمناسبت سی سالگی ترور روانشاد استاد مير اکبر خيبر نبشته شده چنين می نگارد :

« ببرک کارمل بعد از کنار رفتن از وظايف حزبی و دولتی، کمتر و به ندرت در مطبوعات ظاهر شد و سخن گفت ؛ چنانچه در يک مصاحبه با آقای حامد علمی در شهرک حيرتان زمانی گفته بود : ” در سکوت من سياستی نهفته است ” و آن سکوت تا زمان مرگش ادامه يافت. ولی چرا سکوت؟ آيا آن شخصيت بزرگ و سخنران نامدار افغانستان ، چيزی برای گفتن نداشت؟ نه ، او نخواست از خود بگويد و خود بر خود داوری کند؛ بلکه انتظار کشيد تا تاريخ سخن بگويد و حوادث و انکشافاتی که او به وقوع اش ايمان خلل ناپذير داشت، به درست بودن مشی و آرمان او و حزبش ، ح. د. خ. ا و همچنان سياستهای توسعه طلبانه و نيات تجاوزکارانه ی ايالات متحدۀ امريکا در مورد افغانستان و منطقه صحه بگذارد! و تاريخ امروز سخن می گويد و حوادث و انکشافات بعد از فروپاشی حکومت داکتر نجيب الله و بخصوص حضور مجدد يک ابرقدرت در افغانستان ، صحت گفتار و حقانيت ” سکوت ” آن بزرگ مرد تاريخ  ببرک مارمل را ثابت می سازد.»

جريدۀ کار ارگان نشراتی فدائيان خلق اکثريت در ارتباط با درگذشت ببرک کارمل چنين می نويسد:

« کارمل صاحب چنان شخصيتی بود که درمصاف عقيده رو درروی گورباچوف قدرت مند سال 1986 ايستاد. کارمل که مبارزه را بمثابۀ مشروطه خواه راديکال ، آزاديخواه و ميهن پرست پرشور آغاز کرد ؛ در دهه ی پنجاه ميلادی سخت شيفتۀ داکتر مصدق ، نهرو ، سوکارنو و عبدالناصر بود و در اوج جنگ سرد در نفرت از امپرياليسم به شوروی روکرد و مبارزه را با عشق به شوروی و سوسياليسم ادامه داد.»

رفيق ببرک کارمل جسارت ، قاطعيت ، متانت ، صداقت ، شفافيت ، اعتماد به نفس و استواری را درگفتار و عمل خود به اثبات رسانيد. وی انسان با تقوا بود و به زندگی ساده و بی تکلف و عاری از تجمل و تشريفات ، از آغاز تا فرجام زندگی بسنده کرد.

محترم عتيق الله مولوی زاده درقسمت ديگری از مقالۀ شان تحت عنوان ” از کاخ تا کانتينر ” ، نگاهی بر زندگی و اعتقادهای ببرک کارمل چنين می نويسد:

« کارمل به عنوان انسان راستگو و بی رياء ، به انديشه و فکرش خيانت نکرد و از صداقت و راستيش بود که بعنوان رئيس جمهور و رئيس يک حزب قدرتمند ، پايان عمرش را در کانتينر سپری کرد. زندگی او در کانتينر ، نشانۀ پاکی و صداقت او بود. اگر او هم ، نه به اندازۀ برادر مجاهد کبير 180 مليون دالر ، تنها يک مليون دالر دزدی می کرد! بخوبی می توانست زندگی غير کانتينری برای خودش داشته باشد و با خانواده اش در يکی از کشورهای بيرونی راحت و آرام زندگی کند ؛ ولی زندگی او در شهر حيرتان در کانتينر ، نه تنها مايۀ عزت و وقار او ؛ بلکه مايۀ شرمندگی ، رسوايی دزدان مکار و حيله گر بنام جهاد و مجاهدين شده … زندگی کانتينری کارمل به عنوان يک حادثۀ ثبت شده در تاريخ و جزء خاطرات اين نسل است که به نسل های آينده ی اين ملت منتقل می شود. »

پس بايست راه و رسم مبارزۀ سياسی ؛ پاکی و صداقت ، تقوای سياسی و اخلاقی  را درکار و وظايف حزبی و دولتی ؛ توأم با دفاع از حقوق و منافع انسان آزاده را از شيوۀ گفتار و کردار جاويدان ياد ببرک کارمل بياموزيم و آن را به نسل جوان انتقال دهيم.

ـ ياد کارمل بزرگوار گرامی ، خاطراتش تابناک و راهش پررهرو باد!

ـ به پيش در راه تحقق آموزه های انقلابی وآرمانهای انسانی رفيق ببرک کارمل! 

سپیده دم