شش جدی سال 1358 چاه کن به قعر چاه شد و قیام نظامی ” هفت ثور” سال ۱۳۵۷ ِ نویسنده: رفیق محمد ولی

شش جدی سال 1358 چاه کن به قعر چاه شد

حفیظ الله امین به حیث یک چهره مشکوک نزد جناح پرچم ح.د.خ.ا. مظنون به ارتباط با سی.ای.ای. بود. سابقه او در دوران تحصیل در امریکا و ریاست اتحادیه محصلان در پوهنتون کولمبیا، بعداً روابطش با (ایشیا فوندیشن) و نقش منفی‌اش در درون حزب شکوک و شبهات را به‌سوی درک حقایق سوق می‌داد.

امین در جناح خلق ح.د.خ.ا.بامهارت توانست خودش را مورد اعتماد مرحوم نور محمد تره کی منشی عمومی حزب قرار داده مدارج پیشرفت در داخل حزب را به‌سرعت بپیماید، او عضو کنگره مؤسس حزب نبود اما توانست به حیث چهره دوم در جناح خلق نقش ایفا کند و شاخه نظامی آن را به خود اختصاص دهد.

طرح‌ها و شعارهایش در داخل حزب همیشه انگیزنده شدت اختلافات بود، او در داخل حزبی که بر بنیاد مبارزه طبقاتی فعالیت می‌کرد طرح طبقاتی داشت (نور محمد تره کی فرزند چوپان و ببرک کارمل جنرال زاده است، خلقی‌ها فرزندان رنج و محنت طبقاتی و پرچمی‌ها اشراف زادگان‌اند) این شعارها در نوشته‌ها، میتینگ‌ها و تظاهرات پیوسته تکرار می‌شد و او هیجان تفاوت طبقاتی مطروحه‌اش را وسیله حمایت خلقی‌ها از خودش می‌دانست.

پس از تأمین وحدت هردو جناح حزب در سرطان سال ۱۳۵۶ امین از وحدت تشکیلاتی سازمان نظامی جناح خلق و برخی کادرهای ملکی مصروف باکار نظامی طفره می‌رفت. در یکی از جلسات کمیته حزبی شهر کابل که گزارشات توحید و انسجام سازمان‌های حزبی ارائه می‌گرد‌ید (دران وقت شرعی جوزجانی از جانب جناح خلق داکتر نجیب الله شهید از جناح پرچم کار این جلسات را اداره می‌کردند)، بعد از ارائه گزارشات در مورد ادغام سازمان‌های حزبی شرعی جوزجانی از پیشرفت کار اظهار رضائیت کرده گفت: پروسه وحدت حزب به‌سرعت و درست پیش می‌رود اما هنوز یک خط سیاه در درون حزب وجود دارد که در تکمیل این کار سنگ اندازی می‌کند (منظور شبکه امین بود).

سرکشی امین از توحید سازمان‌های نظامی حزب باعث ناخوشنودی مقام رهبری بود. مرحوم نور محمد تره کی در زمستان همین سال اعلامیه‌ای بنام «اعلامیه نور محمد تره کی» در داخل حزب نشر کرده و در سازمان‌های حزبی قرائت شد، در اعلامیه گفته شده بود که نور محمد تره کی به هیچ دسته بندی حزب تعلق نداشته منشی عمومی حزب می‌باشد (منظور ازین دسته بندی باند امین بود).

حزب برای به انزوا کشانیدن امین یک دست عمل می‌کرد شاید اقدام خودسرانه قیام نظامی هفت ثور یکی از عوامل پیش گیرنده و تغیر دهنده وضع درون حزبی به نفع خودش بوده باشد.

امین در خارج از حزب گروپ تروریستی تشکیل داده و رهبری آن را به دست یک هرزه گرد بنام (عارف عالمیار) مشهور به (عارف ژیدو) سپرده بود که اجرای یک سلسله ترورها غرض زمینه سازی قیام نظامی توسط همین گروپ اجرا می‌شد.

امین که در حصول قدرت به اعمال کودتایی اتکا داشت به شیوه‌های تروریستی امریکایی می‌خواست موانع این عمل را ازسر راهش بردارد. او برای پیشبرد فعالیت‌هایش به جمع آوری اسناد، شانتاژ و تهدید می‌پرداخت.

شاه زمان وریز استانیزی یک‌تن از ژورنالیستان (مدیر مسئول مجله لمر) در کتابش بنام «سهل انگاری محمد داود و کودتای هفت ثور» می‌نویسد: که امین از وی تقاضای سندی را نموده بود که «نور محمد تره کی از دارالتحریر شاهی ماهانه شش هزار افغانی به دست میاورد» اما او از سپردن سند امتناع ورزیده زندانی شد، او در زندان این سند را به امین فرستاده آزاد گردید، ستانیزی در جای دیگر می‌نویسد:«شبی در منزل گل احمد فرید رئیس دفتر نور احمد اعتمادی صدراعظم سابق بود که امین هم به آنجا آمد (گل احمد فرید علاقه‌مندی به جناح خلق داشت)، جروبحث روی تحول و انقلاب صورت گرفت امین گفت میر اکبر خیبر مخالف انقلاب است وی طرفدار آن نیست که پرچمی‌ها از راه کودتا یا مداخله نظامی قدرت را به دست آورند، اگر ما راه لینین یا میر اکبر را تعقیب کنیم پنجاه سال دیگر به کار است تا جامعه ما از حالت موجوده نیمه فیودالی خارج شود و داخل مرحله کاپیتالیسم گردد، در شرایط موجوده برای به دست آوردن قدرت دولتی یگانه راه کودتا و مداخله نظامی می‌باشد.» ص.۲۵-۲۴

نویسنده می‌گوید در بحثی که پیرامون به دست آوردن قدرت صورت گرفت گل احمد فرید در مورد کارمل پرسید امین بوی گفت «ببرک تا آن وقت وجود نخواهد داشت» ص ۲۶

زنده یاد دکتور اناهیتا راتب زاد در اولین پلینوم بعد از شش جدی حزب در تالار قصر چهل‌ستون گفتند که ترور رفیق خیبر توسط باند امین اجر شده است.

بجای ببرک کارمل پیلوت گران که از لحاظ جثه و چهره شباهت زیاد به مرحوم کارمل داشت در شام یک روز در مقابل بلاک رهایشی ببرک کارمل به‌اشتباه آنکه کارمل است ترور شد.

سلسله فعالیت‌های تروریستی به‌سرعت پیش می‌رفت. قیل از ترور میر اکبر خیبر، در زمستان سال ۱۳۵۶ گروه تروریستی امین علی احمد خرم وزیر پلان حکومت داود را ترور نمود، اجرا کننده این قتل شخصی بنام (مرجان) از دشت ارچی کندز بود. شام همان روز کریم میثاق مسئول امور مالی حزب (محمد آصف دین) یکی از کادرهای جناح پرچم را که سابقه معلمی در کندز داشت و سازمان‌های حزبی آن ولایت را می‌شناخت با دادن یک مقدار پول هدایت داد والگائی کرایه کرده تا شب خود را به کندز برساند و به سازمان‌های حزبی بگوید که مرجان عضو حزب ما نیست. بنا بر نفوذ حزب در وزارت داخله پولیس نتوانست ثابت سازد که مرجان عضو حزب است.

منظور امین ازین ماجراجویی‌ها مواجه ساختن دولت داود خان با حزب بود تا بهانه‌ای برای کودتا آن‌هم بدون تصمیم رهبری حزب به دست آورده به قیام نظامی خود سرانه اقدام کند. چنانچه بعد از ترور میر اکبر خیبر و مارش مراسم خاک‌سپاری وی رهبری حزب بدون امین زندانی شد و امین اقدام به قیام نمود او بعد از دادن دستور قیام نیمه روز هفت ثور خود را به پولیس تسلیم کرد.

پس از قیام نظامی هفت ثور امین خود را قوماندان سپیده دم انقلاب لقب داده با گرفتن مراجع کلیدی نظامی در پی تطبیق پلان‌های بعدی‌اش شد.

هدف و منظور امین به حیث یک گماشته سی.آی.ای. به داخل حزب تضعیف و انفجار درونی حزب بوده این نقش را به‌خوبی اجرا می‌کرد. او در اولین فرصت به تصفیه رهبری جناح پرچم از حزب پرداخت و ببرک کارمل را با عده‌ای از رهبران آن جناح از بیروی سیاسی اخراج و به حیث سفرا به خارج فرستاده بخش دیگر هیئت رهبری و کادرهای ملکی و نظامی آن را به شمول کادرهای سازمان‌های جوانان وزنان زندانی، شکنجه و اعدام نمود، درحالی‌که قسمت دیگر کادرها و صفوف آن جناح به مخفی گاه‌ها رفته فعالیت مخفی را علیه این باند تبهکار آغاز کردند.

در دور دوم تصفیه حزبی گروپ داکتر کریم زرغون را که مربوط جناح خلق بود تحت ضربه درآورده او را با برخی کادرهایش اعدام و قسمت دیگرشان را زندانی و شکنجه نمود. بعداً اقدام به ضربه زدن به بدنه اصلی جناح خلق کرده نور محمد تره کی را با گروهی از کادرها به قتل رسانید و باقیمانده‌ها را به زندان افگند حتی خانم کهن سال و بیمار تره کی را نیز زندانی ساخت.

آخرین نشانه امین در کار تصفیه حزبی صالح محمد زیری و دستگیر پنجشیری اعضای بیروی سیاسی بود که زیر نام (کنجکی ها) تحت تعقیب قرار داشتند ولی به گرفتاری آن‌ها نارسیده به اثر هجوم عساکر شوروی به قتل رسید. (امین می‌گفت این رفقا در گوشه‌های کاغذ هدایات و دساتیرشان را به پیروان شان می‌نویسند ازین جهت آن‌ها را کنجکی‌ها نام مانده بود.)

همه فعالیت‌های بیرون و درون حزبی امین توطئه‌های بود معطوف به زیر ضربه درآوردن حزب، پارچه‌پارچه ساختن آن از طریق راندن، کشتن و زندانی ساختن بالخصوص منشی‌های عمومی هردو جناح و اعضای مؤسس حزب تا نقش و موثریت حزب را در حیات ملکی و نظامی تضعیف نموده حزبی را که خار چشم امپریالیسم امریکا بود اولاً با یک اقدام کودتایی قبل از وقت و ثانیاً با تصفیه‌های خونین پی‌درپی از صحنه سیاسی کشور محو ساخته با یک عمل دیگر یعنی تفاهم با پاکستان و حکمتیار به حیات آن خاتمه دهد.

کشتارهای جمعی و گورهای دسته‌جمعی مردمان بی‌گناه که کشور را به ماتم‌سرای مرگ مبدل کرده بود پلان دیگری برای انگیزش مردم غرض انحراف تحول آغاز شده از مسیر مثبت آن بود تا مردم به مقاومت برخیزد. سی. آی. ای در پشاور توسط تنظیم‌های ایجادشده در آنجا به آتش این خیزش‌ها دامن می‌زد. گویا امین در کابل و سی. آی.ای در پشاور موازی باهم عمل می‌کردند.

پلان سپرده شده سی.آی.ای. برای امین باعث کشانیده شدن پای عساکر روسی به افغانستان شد، همه اسناد افشا شده سی.آی.ای. نشان می‌دهد که امریکا جداً خواهان تحریک شوروی برای فرستادن عسکر به افغانستان بود تا آن را درین جا زمین‌گیر ساخته با گرفتن انتقام شکست در جنگ ویتنام به حریف قدرتمند دوران جنگ سرد ضربه کاری وارد نماید.

بر طبق نوشته کتاب جنگ اشباح امین پنج بار در خزان همان سال با سفیر امریکا ملاقات کرده بود و بعد از هر ملاقات به مقامات شوروی پیشنهاد فرستادن عسکر به افغانستان را می‌کرد.

وقتی حزب با تصفیه‌های خونین در عرصه نظامی و ملکی سخت تضعیف شده فرار از قطعات نظامی شدت گرفته و فعالیت مخالفین مسلح با تحریک و حمایت امریکا، پاکستان و عربستان سرتاسر کشور را در نور دیده بود، جانب شوروی با در نظر داشت سرحد طولانی مشترک با افغانستان و پلان‌های خطرناک (امین – سی.آی.ای.) به برخی تدابیر اقدام ورزید تا از سقوط افغانستان به دست بنیادگرایان و تروریست‌های مورد حمایت امریکا جلوگیری به عمل آید، ازجمله هیئتی به ریاست پینی ماریوف مُسئول شعبه روابط بین‌المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به افغانستان آمد تا امین را تشویق به ایجاد یک حکومت با پایه‌های وسیع سازد، زیرا اندروپوف رئیس کی.جی.بی. یادداشتی به برژنف نوشت که «پس از کودتا علیه تره کی و قتل او اوضاع در حزب و دولت و اردو… بحرانی شده است وهم چنین علایمی از تغیر تمایل امین به‌سوی غرب حکایت دارد… از سوی دیگر امریکا با دستیابی به پایگاه‌های نظامی در افغانستان قادر خواهد بود راکت‌های پرشنگ را در مرزهای جنوبی شوروی که از لحاظ دفاع هوایی ضعیف است مستقر سازد» ص ۴۸

قدوس غوربندی در کتابش بنام «نگاهی به تاریخ ح.د.خ.ا. (حزب وطن)» می‌نویسد ما دروازه غرب را از طریق پاکستان کوبیدیم. این خود بازگو کننده پلان امین در مورد سپردن کشور به پاکستان و بنیادگرایان و امریکا بود چیزی که همین اکنون ادامه دارد.

امین درک می‌کرد که در حکومت با پایه‌های وسیع شخصیت‌های سیاسی رژیم شاهی چون نور احمد اعتمادی و محمد موسی شفیق و دیگران نقش اساسی خواهند داشت ازین جهت به‌سرعت به قتل آن‌ها اقدام کرده طرح شوروی را خنثی ساخت.

در کتاب اسناد لانه جاسوسی آمده است:«طبق گذارش، شوروی‌ها زمانی در صدد توسعه پایگاه سیاسی رژیم کابل برآمده بودند تا بدین‌وسیله اغتشاشات را سر کوب نمایند اکنون این پایگاه را بسیار محدود و حتی به باریکی نوک مداد یافته‌اند».

اسناد استخباراتی امریکا توسط ایرانی‌های که سفارت امریکا را در تهران اشغال کرده بودند بنام «اسناد لانه جاسوسی» در چندین جلد طبع شده جلد ۲۱ آن مربوط به افغانستان می‌باشد.

شعبه سی.آی.ای.در سفارت امریکا مقیم کابل طی گزارشانی به دفتر منطقوی اش مقیم سفارت امریکا در تهران در باره رهبران حزبی گزارشات بد نام کننده و جعلی می‌فرستاد اما در مورد حفیظ الله امین چنین نوشته بود:«…در سال ۱۹۷۹ ما سرگرم یکی از تمرین‌های عادی مواد لازم برای تشخیص هویت رهبران بودیم ما امین را در فهرست مربوطه نه گنجانیده بودیم، همچنین پی بردن به این مطلب در جریان صحبت با این مرد دوستانه بسیار دشوار بود …در هر چیزی که او می‌گفت معقول جلوه می‌کرد و چهره مردی را نشان می‌داد که می‌توان با او بحث منطقی کرد و به تفاهم رسید…» ۴۱۹ جلد ۲۱

وقتی سی.آی.ای. به گفته خودش یک کمونیست را مرد دوستانه با گفته‌های معقول و منطقی و قابل رسیدن به تفاهم معرفی می‌کند و دیگران را به باد اتهامات می‌گیرد معلوم است که او عنصر ریزرف شده خودش می‌باشد.

«سندی در دهلی منتشر شد که نشان می‌داد امین وقتی در دانشگاه کولمبیا در نیویارک درس می‌خواند با ایشیا فوندیشن در تماس بود. موسسه ایشیا فوندیشن با سی.آی.ای. ارتباط داشت» جنگ اشباح ص ۴۶

«همچنین کی.جی.بی.از جریانات اوضاع افغانستان آگاهی چندانی نداشت. مثلاً در باره ملاقات امین با امریکایی‌ها اطلاع داشت، اما از محتوی گفتگوها چیزی نمی‌دانست» ایضا ص ۴۸.

پیروان امین حالا هم از امریکا و اعمالش در افغانستان جداً حمایت می‌کنند. یک‌تن از پیروان باوفای امین که در بحث‌های سیاسی تلویزیونی زیاد شرکت می‌کند باری در تلویزیون طلوع نیوز گفت:«بعد از خدا و پیغمبر امریکا بر ما مهربان است»

با آن چنان وضع در حاکمیت افغانستان و سرحدات جنوبی شوروی وقت منافع شوروی مثل روسیه امروز ایجاب می‌کرد تا در جنوب سرحداتش بنیادگرائی و تروریسم باعث تهدید آن نگردد، ازین جهت بروی یک استراتژی مربوط به خودش به افغانستان قشون کشید و برای ۱۴ سال مانع رسیدن امریکا به تأسیس پایگاه‌های نظامی درین جا شد ولی با فروپاشی آن حالا امریکا به کاخ آرمان‌هایش دست یافته بر این سرزمین به‌زور بی ۵۲ و مادر بمب و بمب افگن های بی‌سر نشین حکم میراند.

با تغیر جو سیاسی- نظامی جهان و منطقه امریکا همچون حفیظ الله امین راه مذاکرات را از پاکستان و ممالک عربی حامی تروریستان پیش گرفته می‌خواهد در مقابل سیاست ۴۰ ساله پاکستان و بنیادگرائی زانو بزند.

قیام نظامی در هفت ثور سال ۱۳۵۷

به اثر یک قیام نظامی در هفت ثور سال ۱۳۵۷ که به اراده شخصی حفیظ الله امین اجرا شد قدرت دولتی بدست ح.د.خ.ا. انتقال یافت. در آن وقت اکثریت اعضای بیروی سیاسی و دارالانشای حزب به شمول مرحومین نور محمد تره کی و ببرک کارمل در ولایت کابل تحت توقیف قرار داشتند، رهبری حزب برای اقدام نظامی و سقوط حکومت سردار محمد داود فیصله قبلی نه کرده بودند ودر توقیف خانه هم چنین فیصله‌ای اتخاذ نمی‌توانستند زیرا رهبران در اتاق‌های جداگانه بدون اجازه ملاقات با یکدیگر بسر می‌بردند.

 به اثر این قیام حزب در عمل انجام شده قرار گرفت و باید از آن حمایت می‌کرد زیرا پس از سقوط حکومت وقت بدیلی جز اخوانی‌های فراری در پاکستان وجود نداشت که در حقیقت چهل سال قبل از امروز با خشونت شدیدتر در پناه دشمنی امریکا و پاکستان با نیروی چپ افغانستان عمل می‌کردند و در آن برهه زمانی نظام شبیه طالبان یا بدتر از آن را بر کشور مستولی می‌ساختند.

 ح.د.خ.ا.با مبارزات ۱۴ ساله (نشرات، مطبوعات حزبی، بیانیه‌های پارلمانی، مارش‌ها و میتینگ‌ها) یک حزب شناخته شده چپ و متمایل به اتحاد شوروی بود و برای امریکا قابل پذیرش پنداشته نمی‌شد، ازین جهت به کارزار وسیع تبلیغی، نظامی، پولی و جنگی علیه آن آغاز کرد.

 افغانستان که در جنگ سرد مورد توجه قدرت‌های بزرگ بود، با تحول هفت ثور به نقطه داغ تقابل قدرت‌ها مبدل و قربانی نظم جهانی آن وقت گردید.

 تقابل و تخاصم جهانی در کشور ما بدو جانب حاکمیت چپ و گروپ بندی‌های راست مذهبی چهره گشود.

 پیش از آنکه دولت بدست ح.د.خ.ا.بیافتد نیروی راست مذهبی و چپ دموکراتیک به شیوه‌های تبلیغی و ترویجی از مجاری مطبوعات نسبتاً آزاد وقت و بحث‌های رو در رو در مراکز روشنفکری و بلند نمودن صدا از تریبون پارلمان در تقابل قرار داشتند.

 درزمان جمهوریت محمد داود نیروی راست مذهبی با داشتن تکیه گاه عقبی به پاکستان رفته در آنجا برعلیه حکومت جمهوری تجهیز، تسلیح و تمویل گردیده می‌جنگید.

 بعد از تحول هفت ثور این‌ها به‌مثابه باز طالع بر فرق حکمرانان پاکستان تاج نهادند، امریکا، ارتجاع عرب و غرب در مجموع براین تاج‌گذاری ارج گذاشتند و با ارسال هدایای جنگی از آن استقبال نمودند. جنگی را که توسط افغان‌ها و جنایتکاران آزاد شده از زندان‌های ممالک عربی پیشبردند جهاد گفتند و به‌وسیله آن سنگ و چوب و کوه و دشت افغانستان را به آتش آن سوختند.

 این جهاد که در یک خط طویل از آغاز تا موفقیت، از موفقیت تا شکست و از شکست تا احیای مجدد توسط عساکر امریکایی با شمایل متنوع تبارز کرد سر رشته آن بدست مراجع استخباراتی پاکستان، عربستان سعودی، امریکا و انگلیس بود و تاکنون ادامه دارد.

 جنایات صورت گرفته در زمان حاکمیت حفیظ الله امین در حق مردم امکانات و زمینه‌ها را برای مخالفان مهیا ساخت تا از آن بهره برداری کنند. این مظالم در حق رهبران، کادرها و اعضای حزب اعم از خلقی و پرچمی جان‌گدازتر بود. صدها تن اعضای حزب زندانی، شکنجه و اعدام شدند و صدها دیگر به مخفیگاه‌ها رفته به مبارزه مخفی پرداختند.

 هجوم نظامی شوروی دستاویز قوی برای امریکا و متحدینش شد تا آتش این جنگ را شعله‌ورتر سازند.

 هنوز عساکر شوروی به افغانستان نیامده بود که فرمان جهاد در ۲۱ حوت ۱۳۵۷ توسط صبغت الله مجددی صادر گردید و جنگ‌ها خونین‌تر شد. این جنگ را امریکا در آغاز چنین تمویل می‌کرد:

 «شروع ارسال پول به مجاهدین در سال ۱۹۸۰ به میزان ۳۰ ملیون دالر، سال ۱۹۸۳ به ۸۰ ملیون دالر، در سال۱۹۸۵ به ۲۵۰ ملیون دالر، در سال ۱۹۸۶ به ۴۷۰ ملیون دالر و حد فاصل ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ به ۶۳۰ ملیون دالر رسید».

 اما مجموع این کمک‌ها که شامل پول‌های عربستان سعودی و کشورهای غربی می‌شود هنوز معلوم نیست. تازه سندی در (سندی تایمز لندن) نشر شده که نشان می‌دهد تنها انگلستان طی ۵۰ سال گذشته تا ۸ میلیارد لیره استر لنگ برای تمویل جهاد سرمایه گذاری گرده بود.

 ۱۴ سال پس از صدور فرمان جهاد و جنگ‌های خونین با دولت افغانستان و قوای شوروی و کشت و خون میان خود مجاهدین، جهاد گران وارد کابل شدند.

 آغای مجددی رئیس جمهور عبوری که توسط نواز شریف در گورنر هاوس پشاور به این پست توظیف گردیده بود با کاروانی از مجاهدی مسلح و همراهی ناصر جاوید رئیس آی. اس. آی. داخل کابل شده خطاب به مردم چنین گفت: «نورچشمی‌های عزیز اسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته… برادرها شکر خدای بزرگ را به‌جا کنید، به سجده بیافتید، دو رکعت نماز شکرانه بخوانید که الحمدالله بعد از ۲۰-۲۵ سال پس به افغانستان ما حکومت اسلامی می‌آید و برقرار می‌شود، ما برای آرامی شما کوشش کردیم که فوراً برق‌های که از کابل رفته، یک لین دیروز بسته شد سه لین دیگر را ممکن امروز و فردا تکمیل شود و برای شما برق بیاید و آب را گفتیم (نعره تکبیر) مواد غذایی برای تان از خارج خواستیم (۱۷۰) موتر ترک رسیده به سروبی یک تعدادش تیر شده (نعره تکبیر) یک تعداد را متأسفانه همان‌های که می‌خواستند حکومت را چپه کنند آن‌ها گشتاندند…»

 آمدن‌ کاروان‌های رهبران جهادی به کابل محشر کبری برپا کرده بود، فضای کابل دود و باروت بود فیر های پی‌درپی انواع اسلحه رعب و وحشت برپا کرده بود این فیرهای شادیانه که با آمدن هفت رهبر هفت شب و هفت روز ادامه داشت زندگی اطفال وزنان کابل را به کابوس وحشت مبدل کرده بود.

 چوروچپاول دفاتر، اموال منازل مردم، وسایل ترانسپورتی شخصی و دولتی و سفارت خانه‌ها ادامه داشت اطفال می‌خواندند:

 مجاهدین آمده

 قوت دین آمده

 ریسپان ده کمر

 به پشت قالین آمده

 در اولین نماز جمعه منابر مساجد شهر به ستیژ رقابت سخنرانی‌های رهبران تبدیل شد، مرحوم مجددی در مسجد پل خشتی یک سوته چوب دراز رنگ آمیزی شده را بدست گرفته ۲۰ دقیقه اول بیانیه‌اش را با تکرار (یا محشر المومنین) به زبان عربی ارائه کرد در حالی که نیم فیصد مردم عربی نمی‌دانستند.

 مرحوم ربانی دریکی از مساجد دیگر شهر با همان نخره های سر و گردن بیانیه طویل ایراد کرد که بعد از هر پرگراف نعره‌های تکبیر سر داده می‌شد و همچنان دیگران. ولی هیچ یک از آن‌ها نگفتند که خط مشی‌شان پس از گرفتن قدرت چه است؟ چه پلان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را تعقیب می‌کنند، صرف لافیدن از جهاد و سقوط دیوار برلین شکست ابر قدرت شوروی و ملحدین ورد زبان هر رهبر و هر سخنور بود. مردم درک کردند که این‌ها کفایت زمامداری را ندارند بلکه مبلغین و ملاهای اند که برای پیروان شان زیر پوشش کلمات اسلامی هیجان ایجاد می‌کنند، نه طرح مشخص دارند و نه کدام برنامه‌ای که خطوط بعدی کارشان را نشان بدهد.

 مدت سه ماه حکومت عبوری آغای مجددی با جنگ و فیر و چور و چپاول سپری شد موصوف وقتی مورد سؤال ژورنالیستان در بار ه وضع قرار می‌گرفت می‌گفت «خدا این‌ها را خوار کند هرچه میگم نزنین میزنن»

 پس از سه ماه آغای ربانی در رأس قدرت قرار گرفت او شخصیت متکی به خود نبود در سایه نیروی نظامی مسعود حکمرانی می‌کرد.

 عده‌ای از رهبران و کادرهای ملکی و نظامی حاکمیت قبلی برای مصئونیت و حفظ جان شان عمدتاً به جمعیت اسلامی و حزب اسلامی بنا بر علایق قومی، زبانی، سمتی و روابط تباری پناه بردند. آن‌ها از همان آغاز برای جلب اعتماد به بد گویی و دشنام علیه حزب شان پرداختند که تا کنون ادامه می‌دهند. ربانی در یکی از بیانیه‌هایش در موردشان گفت «برادرهای که تازه به ما پیوسته‌اند ریش‌هایشان نو (خارک) شده است و از ما مقام و امتیاز می‌خواهند؛ اما تعداد دیگر که نتوانستند بیرون برون متحمل شکنجه و عذاب و قتل ترور شدند.

 دریای کابل خط فاصل میان قوت‌های جنگی جمعیت و حزب بود شهر کابل با اجرای انداخت‌های توپچی و راکتی طرفین به ویرانه مبدل شد چه‌بسا حالات که مردم اجساد کشته شدگان را در حویلی ها و جوار بلاک‌های مکرویان‌ها امانت به خاک می‌سپردند زیرا مجال تدفین را نداشتند.

 در رژیم مجاهدین راه اسلام دروازه‌های مساجد بروی مردم بسته شد کسی نبود چراغ مسجد را روشن کند، اموال مردم برای شان غنایم جنگی بود.

 به هر حال اینکه بر مردم چه گذشت و چه ویرانی بار آمد زنده‌ها شاهد آن هستند؛ اما پیامد جهاد و فرمان جهاد برای مردم چه بود؟

 

۱ در عرصه اداره و دولت:

 نظام دولتی که در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. (حزب وطن) حفظ و نسبتاً مدرن شده بود از هم فروریخت. همه قوانین دولت که از زمان حکومت‌های شاهی و جمهوری و حکومت چپ مرعی بود بنام قوانین کمونیستی ملغی گردیده کشور در خلای قانون قرار داده شد. آن‌ها می‌گفتند قانون ما قرآن است ولی عمل هیچ‌کدام شان از بالا تا پایان تطابق با قرآن نداشت.

 کشور عملاً به جزایر قدرت تقسیم شد، صفحات شمال تحت حاکمیت جنبش ملی اسلامی، صفحات مرکزی تحت حاکمیت حزب وحدت، قطغن و کوهدامن تحت حاکمیت جمعیت و شورای نظار، شهر کابل بین همه تنظیم‌ها، مشرقی تحت حاکمیت حزب اسلامی یونس خالص، جنوبی زیر سلطه حزب اسلامی حکمتیار و جلال الدین حقانی و غرب تحت حاکمیت امیر اسمعیل خان بنام امارات اسلامی حوزه غرب کشور قرار داشت.

 این قدرت‌ها از مرکز متابعت نمی‌کردند، هر امیر طبق میل و استایل خودش حکمرانی می‌کرد. عواید گمرکی، و مالیات و غیره به امیران تعلق داشت، دو نوع پول بنام‌های پول جنبشی و ربانی مروج بود. کشور عملاً به‌سوی تجزیه رانده می‌شد. دوایر دولتی محل پرداخت معاشات مأمورین بود کارها رکود و کادرهای فنی، مسلکی و اداری کشور را ترک می‌کردند.

 

۲- در عرصه نظامی:

 پولیس، اردو و امنیت دولتی از حالت مسلکی بیرون شده یونیفورم و دسپلین و تعلیم و تربیه وجود نداشت قوماندان‌های جهادی  افراد آن‌ها جای قطعات منظم قوای مسلح را گرفتند و تقسیمات قوای مسلح بر بنیاد سهمیه تنظیم‌ها و اقوام صورت گرفت.

 تمام تجهیزات مدرن نظامی آن زمان از زمینی تا هوایی و دافع هوا بر اساس یک پروتوکول میان ربانی و لوی درستیز پاکستان به پاکستان تحویل داده شد.

 اردوی که در جنگ جلال آباد پوز نظامی‌های پاکستان را به خاک سائیده بود ملغی و کشور دو دسته به پاکستان تقدیم گردید.

 مراجع استخباراتی پاکستان و شخص حمید گل بیشتر اوقات نزد ربانی و حکمتیار در رفت و آمد بوده با پلان گذاری‌هایشان انتقام چندین ساله را از افغان‌ها می‌گرفتند.

 

۳- در عرصه اقتصادی:

 تولید و تجارت به حال رکود در آمد، ماشین آلات فابریکه های دولتی و خصوصی همه به پاکستان کبال گردید، ذخایر دولتی را مجاهدین روی جاده‌ها به فروش گذاشتند، بازار کار خانوی پشاور از اموال ذخایر دولتی افغانستان مملو بود، حتی کیبل های برق و سیم‌های تلفون را مجاهدین سر به کف و کفر شکن به پاکستان می‌بردند.

 عواید دولت سقوط کرده بود پول بدون پشتوانه نشر می‌شد، تولید وجود نداشت، ازین جهت یک هزار افغانی با یک کلدار پاکستانی تبادله می‌شد.

 پول‌های ذخیره بانک‌ها با نوشتن پرزه خط‌های ربانی و زور سلاح بادی‌گاردها بین برادرها حاتم بخشی می‌شد.

 منازل مردم تصاحب و تجار از ترس جان مجبور به ترک وطن می‌شدند. سرای شهزاده یگانه مرکز تبادل اسعار به امر مارشال فهیم چور و پول‌های صرافان چپاول گردید.

 اقتصاد مافیایی مواد مخدر بر کشور مروج شد.

 خسارات وارده بر پیکر اقتصادی افغانستان به اثر جنایات این‌ها باعث شد تا کشور حد اقل نیم قرن دیگر آن را تلافی نتواند.

 

۴- در عرصه فرهنگی:

 با آمدن مجاهدین یک نسل ناآشنا با شهر کابل با پاچه‌های بلند، موهای کشال و ریش‌های ترس آور چهره شهر تغیر کرد.

 تصور کنید وقتی مردان مجاهد با همین سر و وضع با پکول کج گذارده شده، کلشنیکوف سر شانه، در یک دست بند تنبان و در دست دیگر کلوخ استنجا در چهار راهی‌های شهر ایستاده و مردم را با همان کلمات شرم آور امرونهی می‌کردند شهریان بافرهنگ کابل خودشان را در چه مصیبتی گرفتار می‌دیدند. آن‌ها همه قواعد و ضوابط اخلاقی و تربیتی را از میله سلاح می‌دیدند.

 دروازه‌های مکاتب بسته شد، پوهنتون و مکاتب به قرارگاه‌های نظامی و محل شکنجه و کشتار دستگیر شدگان طرفین جنگ مبدل گردید.

 همه ارزش‌های زندگی تابع جنگ و اخلاق منحط جبهه‌ای و لاابالی گری‌های این طایفه گردیده سلاح و زور گویی حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه را تحت شعاع درآورد.

 سه ملیون انسان معتاد به مواد مخدر هم محصول جهاد و فرمان جهاد است که معضله بزرگ جامعه و خانواده‌ها را تشکیل می‌دهد.

 لت و کوب و جنگ و زدن و کندن، تهدید ناموس مردم جزء زندگی روز مره آن‌ها در روی سرک‌ها بود.

 خان محمد یکی از قوماندانان سر شناس جهاد در قندهار پسری را در زوج نکاهش درآورده با فیر ماشیندارها به شهر گشتی بردش. انحطاط اخلاقی دامن‌گیر همه‌شان بود و این وحشت دیگری بود که باعث فرار خانواده‌های شهر می‌شد.

 کتاب خانه‌ها و مراکز فرهنگی، سینماها و موزیم ها و آثار باستانی به تاراج رفت، کابل ننداری یگانه تیاتر مدرن شهر و قصرهای چهلستون و دارالامان به آتش خشم این بی‌فرهنگان سوخت.

 پایه‌های برق غرفه‌های تلفون و در و دیار منازل وادارات با عکس‌های رهبران و قوماندانان (لیش) شده بود ولی مردم آن‌ها را گل آلود می‌ساختند.

 نام گذاری‌ها اسلامی شد نانوایی اسلامی، لابراتوار اسلامی و دواخانه اسلامی و غیره و غیره.

 رادیو تلویزیون، اخبار و جراید همه جهادی و اسلامی شد.

 تلویزیون افغانستان معجزه خود ساخته سیاف را چنین اعلان کرد؛ در پغمان درخت سیبی است که در همه سیب‌هایش اسم الله نوشته است ژورنالیستان می‌توانند از آن عکس برداری کنند. اعلان گردید که مردی به جرم زنا مجازات شد اما هیچ مجاهدی به شمول قوماندان خان محمد به جرم فجایع شان مجازات نگردیدند.

 اختلافات قومی، زبانی و منطقوی از جنگ زبانی به جنگ مسلحانه رسید.

 

۵ – در عرصه سیاسی:

 افغانستان در سطح جهان تجرید شده به مرکز تربیه تروریستان و دهشتگران القاعده و محل قومانده شان، قاچاقبران مواد مخدر، زرع تریاک و انتقال آن مبدل گردید.

 طالب، القاعده، و داعش پیداوار همان فرمان جهاد است که سی.آی.ای. به دوام آن از آن‌ها کار می‌گیرد.

 فعالیت تمام احزاب سیاسی ممنوع قرار داده شد، جراید و اخبار آزاد از نشر باز ماند، بیرق سه رنگ تاریخی ملغی شده سیاف گفت در جمله رنگ‌های بیرق یکی آن سرخ است و رنگ سرخ رمز کمونیستی است باید بیرق اسلامی برافراشته شود.

 افغانستان که از زمان تشکیل پاکستان صاحب عظمت بود در برابر کشور خصم به خاک انداخته شد. ابروی پتان دیگر ابروی گذشته نیست.

 کشور با چپه گردانی‌های چندین ساله آخرین طعم جهاد را که اشغال آن توسط امریکای حامی جهاد است چشید و رگ رگ آن زهر آلود گردید.

 از برکت همین جهاد است که وزیر خارجه امریکا یک ملت را در مجموع در آیینه مجاهد می‌بیند و آن را ملت دروغگو می‌گوید.

 در ۱۸ سال اشغال امریکا به تداوم سلطه مجاهدین در شهرها و طالبان دردهات، کشور ما به مرکز تشدید رقابت‌های استخباراتی خارجی‌ها مبدل شده و پاکستان نسبت به همه از جهاد افغانستان نفع بر می‌دارد.

 در مناطق تحت حاکمیت مجاهدین طالبی پاکستان سالانه ۳۷ میلیارد دالر از درک کشت تریاک و ده میلیارد دالر از درک همکاری گروپ‌های جهادی قاچاق بر سنگ‌های قیمتی و چوب چارتراش حاصل می‌کند.

 ضربات جهاد بر پیکر این سرزمین آن‌قدر کاری و جان‌گداز است که تلافی هر عرصه زندگی نسل‌ها را در بر خواهد گرفت آن هم به شرطی که از سلطه این طایفه خارج شده بتواند.

 حالا افغانستان نه سرزمین آزاد است و نه کشوری که برای همسایگانش تهدید نباشد بلکه وسیله ایست غرض تحقق استراتژی‌های خطرناک امریکا علیه رقبای جهانی و منطقوی‌اش.

 امریکا حاصل صدور فرمان جهاد، تمویل و تسلیح مجاهد را هم مانند دوست استراتژیکش پاکستان در بدل خون افغانها که حد وسط تا صد نفر دریک روز کشته می‌شود جمع می‌کند.