قتل نورمحمد تره کی

قتل نورمحمد تره کی

محمد نبی عظیمی

من و آن مـرد مـؤقــر!!!


شام نهم اکتوبر 1979 از رادیو و بامداد دهم اکتوبر در رسانه های چاپی پایتخت گزارش بسیار کوتاه مرگ نور محمد ترکی بازتاب کمرنگ داشت.

پاراگراف زیرین در گوشه پایانی پایان ستون دوم برگ چهارم Kabul Times (دهم اکتوبر 1979) به چشم میخورد:

TARAKI DIES OF ILLNESS
KABUL, Oct. 10 (Bakhtar).—Noor Mohammad Taraki, former president of the Revolutionary Council died yesterday morning of serious illness, which he had been suffering for some time.
The body of the deceased was buried in his family graveyard yesterday.

«تره کی از بیماری جان سپرد
کابل، دهم اکتوبر (باختر): نور محمد تره کی رییس پیشین شورای انقلابی صبح دیروز در اثر بیماری که از مدتی عاید حالش شده بود، وفات یافت. میت دیروز در حضیره آبایی شان به خاک سپرده شد.»

با ستردن غبارهایی که روی این گزارش نشسته، گمان میرود که تره کی در میان 10:00 و 11:00 شب نهم اکتوبر 1079 کشته شده باشد.

میگویند نامبرده خبر مرگ خود را ساعت 8:15 همان شب از رادیو شنیده بود.

عبدالودود در مورد انتقال خانواده تره کی از حرمسرا به محل دیگر می گوید دو سه روزپس از حادثه یی که بین تره کی و امین درقصر گلخانه رخ داد، جانداد قوماندان گارد وی ( ودود ) ، جگرن رحمت الله امر اوپراسیون گارد وروزی را وظیفه می دهد که به شکل بسیار احترام کارانه ! به استثنای تره کی و خانمش متباقی اعضای خانواده اش را از حرمسرا به قصر کول ( کوتی کول ) در صدارت انتقال بدهند. برعلاوه خانواده تره کی در آن وقت ، برادر وبرادرزاده ها و راننده وپیش خدمت ویک نرس در داخل حرمسرا موجود بودند. او می گوید شب که شد رفتیم و به آن ها اطلاع دادیم و بعد از نیم ساعت همه آن ها با لباس واشیای مورد ضرورت شان از حرمسرا خارج شدند. دراین میان ملالی برادر زاده تره کی اصرار داشت که نزد وی در حرمسرا باشد ؛ ولی روزی خواهش وی را نپذیرفت. بنابراین به جز نرس و خانم تره کی و شخص تره کی دیگران به کوتی کول صدارت بدون سرو صدا انتقال داده شدند.

باز پرس : تره کی وخانمش چه وقت وبه چه شکل از حرمسرا به کوتی باغچه انتقال داده شدند؟
ودود درپاسخ می گوید که این وظیفه را نیزقوماندان گارد به وی وروزی سپرده و آن دو به حرمسرا رفته از تره کی خواسته اند که به کوتی باغچه بروند. تره کی هم بدون هیچ حرف وسروصدایی پذیرفته و با خانمش به آن جا انتقال داده شده اند. (اما این کوتی باغچه دیوار به دیوار حرمسرا ویا درواقغ جزیی ازحرمسرا است که با پای پیاده در ظرف دو الی سه دقیقه می توان به آن جا رفت- عظیمی ) باری ودود چنین قصه می کند :

” طوری که می دانید درداخل حرمسرا سالونی است به نام ( سالون شب جمعه ) ما آن ها را ازهمین طریق به کوتی باغچه انتقال دادیم. بکس های شان نیز توسط افسرانی که روزی آن ها را مؤظف ساخته بود، انتقال شد. در کوتی باغچه در اتاقی که برای آن ها در نظر گرفته شده بود، چپرکت های سیمی گذاشته شده ویک قالین نیز درآن فرش بود. وقتی ان جا رسیدیم روزی گفت : اینمی جای بود و باش شما است. اما آن ها وقتی چشم های شان به وضع اتاق افتاد خواهش نموده گفتند : ” برای ما باز اگر همو چپرکت های چوبی ره بیارین ویک قالین دیگر هم بیاورین ” روزی برای شان اطمینان داد که این کار را انجام خواهند داد.

مستنطق از ودود می پرسد که شواهدی در دست است که دوتن از محافظ های شاد روان تره کی صاحب نخست اختطاف وبعد از بین برده شدند، شما به صفت متهم درقضیه ، جریان را از ابتدا تا آخر توضیح کنید :

” ودود . تره کی صاحب دوتن از محافظینش را که ببرک وقاسم نام داشتند با خود به داخل حرمسرا همراه داشت. این موضوع مشکلی را نزد یعقوب لوی درستیز و جانداد قوماندان گارد ایجاد کرده بود. به تاریخ 25 سنبله که روز شنبه بود حوالی ساعت هفت ونیم صبح یعقوب به جانداد تیلفون نموده گفت که او بایذ یک دسته سربازان مسلح را آماده بسازد تا آن ها به شکل گروهی بالای حرمسرا حمله نموده ، محافظین تره کی را دستگیر و ازآن جا اخراج نمایند. جانداد باامین تماس گرفت .. امین برایش گفت که به جای حمله مسلحانه گروهی بهتر است برای محافظین تره کی اطلاع داده شودتا آن ها برای تحقیق درباره سوء قصدی که قبلاً بالای حفیظالله امین صورت گرفته بود به قوماندانی گارد حاضر شوند. …”

ودود درادامه می گوید که با همین ترفند محافظین تره کی را اغوا نموده و آنان پس از 40 دقیقه بیرون شدند. انان توسط سربازان تولی تشریفات که به قوماندانی تورن محمد صادق که قبلاً دربیرون دروازه حرمسرا کمین گرفته بودند، گرفتار می شوند. ودود می گوید درمورد سرنوشت آنان از یعقوب لوی درستیز هدایت گرفته شد، نامبرده نخست گفته بود که آن دو در کانتینری درداخل گارد محافظه شوند ؛ ولی بعد امرداده بود تا به قوای 4 زرهدار برده شوند. از زبان ودود می شنویم :

” .. من بعد از گرفتن “نام روز ” از جانداد با محافظین دستگیر شده درحالی که چشم ها ودست های شان بسته بود در دو موترجیپ به طرف قوای 4 براه افتادیم. درآن جا علاوه بر جگتورن احمد دو افسر دیگر را نیز ملاقات کردیم. یکی ازآن ها شایسته نام داشت واسم دیگرش را متأسفانه فراموش کرده ام. آن ها با ما داخل موتر شده ما را به طرف شمال که محل انداخت و پولیگون قوای جهار زرهدار است بردند. بعد از طی نمودن فاصله اندکی موتر ها را متوقف ساختند … و به ما گفتند :شما همین جا منتظر باشید . بعدا آن ها چشمان محافظین ترهکی را باز کرده ان ها را به طرف یک گودال رهنمایی کردند. محافظین مذکوروارد گودال شده درآن جا نشستند. بعداً همان افسری که شایسته نام داشت تفنگچه دستی اش را بیرون کشید . روزی بر خواست تا تفنگچه خود را بیرون آورد و درکشتن محافظین تره کی سهم بگیرد . اما شایسته برایش گفت : ای وظیفه شما نیست ، وظیفه به ما داده شده ” شایسته با یکبار شلیک کردن بالای قاسم و دو بار شلیک کردن بالای ببرک به حیات آن ها خاتمه داد.

داستان به قتل رسانیدن نورمحمد تره کی به این شکل وشیوه وحشیانه خواهی نخواهی بالای احساسات مردم و حتی برخی از کسانی که از تره کی ورژیمش نفرت داشتند، تاثیر منفی عمیقی برجا گذاشت . از جمله پرچمی ها که بزرگترین آسیب ها را ازاین رژیم نابکار متحمل شده و بیشترین قربانی ها را نسبت به سایر جریانات سیاسی داده بودند، این عمل امین وباند آدمکش آن را تقبیح کردند. رهبر پرچمی ها زنده یاد ببرک کارمل در نخستین پیام رادیویی اش تاثرات عمیق خود را نسبت به این جنایت بزرگ ابراز کرده و اصطلاح ” شاد روان ” را در پیشوند نام تره کی برای نخستین بار به کار برد و چنان که گفته شد هیأ تی تعیین گردید تا جریان قتل نورمحمد تره کی را ازمتهمین قضیه تحقیق و حقایق را به میدان کشیده در معرض قضاوت مردم قرار دهند. فشرده جریان قتل را از زبان دو قاتل ( اقبال و ودود ) خواندیم واینک می رویم به سراغ واکنش ها و دیدگاه های دوستان و بازدید کننده گان این برگه درپیرامون قتل نورمحمد تره کی و شخصیت او.

رفیق عزیز ما جیلانی گلشنیار کلیپ ویدیویی را پست کرده از جریان یکی از مارش های ان دوران و مصاحبه با چند تن از ژورنالیستان روسی . گلشنیار می نویسد :

” .. دراین ویدیو در آغاز بیانیه یکی از خلقی های دو آتشه را بدون ترجمه و بدون شرح تماشا کنید. بعداً درهمین وقت یکی از اعضای بیروی سیاسی ویکی از ایدیولوگ های حزب کمونیست شوروی به نام پوناماریوف که به خاطر بر رسی اوضاع سیاسی کشور به کابل آمده است ، سخن زده و می گوید به هرشکل وقیمتی که تمام شود باید ازانقلاب ثور دفاع کنیم. یکی از ژورنالیست ها از تره کی سوال می کند: درهمه جاها پوستر های شما نصب است ودر میتینگ ها حمل ونقل می کنند و همه هورا گفته عکس های شما را انتقال می دهندف برداشت شما از این کارچیست؟ تره کی درجواب می گوید : من درمقابل مردم چه کرده می توانم. آن ها مرا دوست دارند. دگروال مروزوف معاون کی گی بی درافغانستان سال 1979 می گوید : تره کی بعد از غضب قدرت خود را گم کرده بود ونمی دانست که در اطرافش و درکشورش چه می گذرد. تمام درک و احساس خود را از دست داده بود. فکر می کرد که واقعاً نابغه شرق است و انقلاب را در افغانستان به پیروزی رسانیده است واین انقلاب را به کشورهای ایران، پاکستان و هندوستان صادر می کند و رهبری این انقلاب ها را خودش به دوش می گیرد. کلوگین یکی ازاعضای بلند پایه کی گی بی در مورد تره چنین می گوید : آن جه ما فکر می کردیم تره کی در آن سطح نبود. نه تنها درهیچ یک از رشته یی متخصص نبود و آن شور وشوق وانرژی[ حرامزاده گی ] که امین داشت در وجودش دیده نمی شد، بل خود را منحیث شاه حساب می کرد. یگانه علت اش پیری و ضعیفی اش بود که امین از ساده گی اش استفاده کرد . گریلوف مشاور نظامی شوروی در افغانستان در مورد آمین می گوید : امین درمقابل دشمنان خود بی رحم بود. آدم فعال وبا فهم بود. حتی با مشاورین شوروی خوب بود؛ ولی آدم بسیار چالاک بود و همراه با تره کی نزد ما مشکوک بود. در ظاهر تره کی با امین متحد معلوم می شد. اولین بار می بینیم که دست های رهبر را می بوسد. یگانه علتی که بین امین و ترهکی مناقشه رخ داد، مسؤولش مشاورین شوروی است. به خصوص بخش کی گی بی. اکثریت اجنت های کی گی بی تاکید می کردند که بالای امین حساب نکنید. او انسان آلوده یی است .. “

رفیق بسیار عزیز ما سید حسن رشاد می نویسد :

” .. بعد از شش جدی که من به حیث قوماندان کندک دوم در گارد ایفای وظیفه می کردم، دریکی از شب ها که آمر نوکریوال گارد بودم، هیأت تحقیق قضیه مرگ تره کی صاحب با متهمین قتل ووسایل کریمونال تخنیک بعد از اجازه قوماندان گارد رفیق حساس برای تکمیل دوسیه و چگونه گی قتل تره کی در محل واقعه یعنی کوتی باغچه حضور یافتند وچیزی که کم داشتند کسی بود که باید نقش نور محمد تره کی را بازی می کرد. بعد ازمشوره سید مسکین خان افسر گارد برای ادای این نقش تعیین شد. باید اعتراف نمایم که دیدن این صحنه تمثیل تا حال شب ها مانند یک کابوس هولناک روان من را می آزارد. وباید به عرض برسانم که منبع اطلاعاتی شما کاملاً مؤثق است وتره کی صاحب را درنهایت بی رحمی به قتل رسانیدند. مطلب دیگر این که چند روز بعد نظر محمد برادر تره کی بعد از اجازه قوماندان گارد رفیق حساس و با اگاهی زنده یاد ببرک کارمل در محل قتل آمده با چند قلم شمع یک ختم انجام داد که درانجام فاتحه ما او را همرای کردیم . “

آقای نجیب کامل یک تن از باز دید کننده گان دیگر این برگه پیام دور ودرازی به حروف انگلیسی نوشته بودند که بخش نخست پیام شان را که به ارتباط فاتحه بالای قبر نورمحمد تره کی است، این جا می آورم :

” … این که تره کی بدون نماز جنازه دفن شده است یا نی من هم چیزی نمی دانم. اما فردای آن چوکی ها در دور وبر قبر برای 70 الی 100 نفر چیده شده بود. ما بچه های نو آباد و ضمناً محصلین صنف دوم پوهنتون هوایی که از پو هنتون هوا کرده بودیم و نا خود آگاه به محل چشم دوختیم با کنجکاوی به زنان چادرسفید و مردان دریشی پوش ملکی و عسکری می نگریستیم. و ازفاصله پنج متری به صدای قاری ووعظ ملا گوش می دادیم که مثل ؟ خفیف و تبیلغ دینی فارسی و پشتو و صدای قاری ها را هم بسیار زیبا شنیدیم. اما چند روز بعد همان قبر که به ترهکی منسوب بود ، منفجر شد. ولی دوباره ترمیم نشد. ولی مجاهدین دور ا زکرامت انسانی در آن جا تشناب ساختند…”