سیا واژدهای خفته اش درحزب دموکراتیک خلق افغانستان

 

محمد عارف  عرفان

 

 

 

سیا،واژدهای خفته اش درحزب

دموکراتیک خلق افغانستان

 

 c i  a

 

 

درقلمرو تاریخ برای اولین بارفاش میشود که :

حفيظ الله امين جاسوس «سيا» بود.

«سیا» ارتش سرخ رابه افغانستان کشاند.
                                             “رادیوی دولتی فرانسه (6)”

 

درامتداد گذرگاه پرمخاطرۀ تاریخ ،قایق طوفانزدۀ افغانستان ، که پیوسته اسیرطوفانها بود درواپسین سده های اخیر، ،پس ازعبورازمعبرگاه ستم ،فقر،فرودستی ،ظلمت،بی عدالتی، عقب مانی وعقبگرائی ، درست سه ونیم دهه قبل درهفتم ثور (1357) خورشیدی، با رخداد “قیام مسلحانه” ،که ظاهرآ ،به فرمان حزب دموکراتیک خلق افغانستان،براه افتید،با گشایش افقگاه کوتاه مدت ،رفته رفته با موج سواری پرتلاطم  ،درسمت مخالف رودخانه شناکرد،ودرمیعادگاه غیرپیشبینی شده ودرکرانه های ساهلی ناآشنا،ازآنسوی اقیانوسها ودرهمدستی وتبانی با”کپتان”آن که آرم “ستارۀ سرخ انقلاب “را،درجبین داشت ازدرون وبیرون آماج قرارداده شد.

بازتاب این رخداد،گسترۀ بزرگی را درمقیاس داخلی ،منطقوی وجهانی احتواکرد،وتضادهای خفته ورقابتهای بزرگ جهانی را که آمیخته با کینه ورزی وحس انتقام جوئی های تاریخی بود ازژرفا به سطح بیرون کشید.سوگوارانه،حول انگیزشهای واقعبینانۀ این رخداد وبازتاب حقیقی آن تاکنون به ندرت قلمفرسائی شده است . دریغا دریک شگردمهندسی شده ،برای تحریف افکارعمومی ،وبرای مستورساختن دستان آلوده،درقبال حوادث ناهنجار،دریک رویکردساده ،بدون محاسبات فکتورعمدۀ خارجی ،فقط بصورت کُل وبدون تمایزسیاسی ،سازمانی ،پرکتیکی وهدایتگری،  “حزب دموکراتیک خلق افغانستان”،علرغم اراده،وخواست آرمانی ومرامی اش،که درین “گنداب طلائی” غوطه ورشد، ،خلاف همه کارکردهای وطنپرستاته وبهیخواهانه اش، درعصرحاکمیت ،بویژه پس ازتحول ششم جدی،وایجادخطوط نوین سیاسی ، که با رنگ انساندوستی ،مشارکت ملی ،تقوا ،عدالت،آزادی،وترقی آذین یافته بود ،بوسیلۀکاوشگران جهنم ،دشمنان وطن،و سخن سرایان مذدبگیرشان،ویا برخی ناآگاهان بازیهای عقب پرده،دریک قضاوت غیرمنصفانه وپیشداوری شتاب زده ،بطرزیکجانبه مسئول آن روزگاران ،قلمداد می گردد.

درین جستار برپایۀ داشته های نوین،سعی مینمایم ،تا ،جائی مقدور،نمائی واقعی،این حریانات رابرپایۀ حقایق تاریخی وازعقب عینک، قلمپردازان خرد ورز وباوجدان ، بویژه کارآگاهان وکارشناسان سیاسی جهان غرب ،به تصویرکشیده وسلسلۀ زنجیرئی جریانات پی درپی را،که منتج به وقوع حوادث،بحرانزا وسرانجام ،عامل اعزام ارتش شوروی درافغانستان شد،به کنکاش گرفته وحقایق پاکیزه را ازدرون آوارها بیرون آرم .

بدیهیست ،انگارکه ، سکان” فرماندهی” حزب از کفۀ عمال “سیا ” بیرون بود،وحزب درخط برناموی ومبتنی برتعهدات ومرام قبول شده اش،درین مسیرپیش رفت،افقگاه نویدبخشی را با یک چرخش دراماتیک،با تغیرفصل دردناک تاریخ ،درحیات سیاسی،اجتماعی واقتصادی  جامعۀ افغانستان گشود،اما این روزنه ها ،بلا انقطاع وبزودی باتهاجمات بزرگ ازانسوی اقیانوسها،رنگ دیگری جست ودرزیرضربات مرگباراردوگاه غرب،ارتجاع عرب ،دشمنان منطقوی ،مجاهدین وتروریستان جهانی،که نقش جنگ آوران “نیابتی ” را درپروژۀ بزرگ استعمار جهانی ایفانمودند،باغروب مأیوس انگیز،به پایان رسید.

با اعزام ارتش شوروی درافغانستان،که به دعوت حفیظ الله امین صورت گرفت،چنان هیولای افترا آمیزتبلیغاتی،ازحوزۀ رسانه های غربی برخاست،که آسمان دنیا را درزیرابرهای تاریک دروغ درهم پیچاند.چنانچه درین موردآقای “  Jim Gallagher“،خبرنگاراخبار “نیویارک دیلی”سرگذشت خویش را درخصوص فعالیت ناوگان های تبلیغاتی غرب علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان،چنین به تصویرمیکشد:” بعد از اعزام نیروهای اتحاد شوروی درافغانستان ،جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا،غریوکشید ،که روسها، دین اسلام را درافغانستان پامال نموده ،وهمین اکنون،همۀ کابل در آتش جنگ میسوزد،وکنترول اوضاع بصورت کُل دردست ارتش شوروی درافغانستان است.کارتر، رسانه های غربی را به سرایش نغمۀ محکومیت “تجاوز” شوروی دعوت کرد.اما،من زمانیکه به تاریخ نهم جنوری 1980عازم کابل شدم ،درمیدان هوائی کابل بطرزغیرمنتظره،صدای آذان مُلا را شنیدم ودیدم که درداخل میدان هوائی ،مردم به عبادت می پردازند، وکنترول میدان ،دردست سربازان افغانستان قراردارد.این خبرنگاربا دیدن مناظر صلح آمیزکابل ،وآزادی مردم برای ادای مناسک دینی،وتسلط ارتش افغانستان برجامعه ،با مشاهدۀ این تناقضات ودروغ های عریان ، لاجرم با خشم ونا امیدی فریاد می کشد !”

او سپس با توجه به گزارشات متناقض ارسالی ،توسط خبرنگاران غربی،  درین باب مینگارد:”افغانهایک بازی خطرناکی بنام بزکشی دارند،که بوسیلۀ اسب های زیبا وشگفت انگیزبراه می افتد،(بازی که موردستایش اسکندر کبیر،قرارداشت)،آنها به دنبال گوسالۀ بی سر، مثل توپ ،درپروازدرمی آیند،تا بلاخره یکی ازسوارکاران،تلاش میکند تا،گوساله را برباید وبشکل غیرقابل استفاده درحالت خونین وخمیره گی وپوسیدگی،در”دایرۀ حلال “پرتاب نماید،غذای که تنها برای سگان است.آن خبرنگارانیکه درروزهای جنوری همان سال (1980)،به افغانستان ریختند،وبا جان گذشتی، حومۀ شهررا درجستجوی “جنگ”جولان زدند،البته”جنگی” که محض درسرخط خبری روزنامه های غربی قبلآ شعله ورشده بود،بطریقی که غرب خود،درگیرنوع بزکشی پرمخاطرۀ افغانی بود.

اما غربی ها،به عوض گوسالۀ بی سر، “حقیقت” خون آلود را،به تازیانه زدند وآنرا درمیدان “حلال” پرتاب کردند.البته غذای که تنها برای سگ ها بود .(1)

بدینسان،غربی وشرکاءجرمی شان، درراستای اهداف راهبردی خود، کوره زارآتش جنگ را درافغانستان شعله ورساخته ودرخط سقوط نظام ،وبرگشت ارتجاع درکشور،جهنمی آفریدند .اما،پسمنظرفروپاشی جمهوری دموکراتیک افغانستان، وتسلط ارتجاع سیاه درجامعه،وتهاجم غرب وناتووجدل با تروریسم درکشور،تصویروحشت انگیزی را درجهان امروز به نمایش گذاشته وسقوط “جمهوری دموکراتیک افغانستان” ،تأثرات عمیق نخبگان واندیشمندان جهان را براگیخته است.چنانچه درین خصوص پروفیسور “ John Ryan “، استاد و محقق ارشد در دانشگاه “ Winnipeg ” کانادا که درسالهای حوادث “انقلابی “درافغانستان بوده است ،ازمزیت ها ودست آوردهای جمهوری دموکراتیک افغانستان با حسرت یادنموده و نقش “سی آی ای “ونمایندۀ آن “حفیظ الله امین” رادرواژگونی حزب ونظام برجسته ساخته ودر خصوص این جریان غم انگیز درمقالۀ تحت عنوان ” داستان پایان ناپذیرتراژیدی افغانستان “که سالهای اخیردرگیرودارنبرد ناتوبا طالبان و تروریسم ،نگارش یافت ،چنین مینگارد(2):

داستان پایان ناپذیرتراژیدی افغانستان

چیزیی را که من گیچ کننده یافتم عبارت ازین بود که رسانه های غربی هرگز،حتی برای یک زمان کوتاه هم تذکرنداد،که افغانستان، زمانی ازیک نظام مترقی سیکولار به حمایت وسیع مردم،برخوردار بود. نظامی که رفورم های ترقیخواهانه را به تصویب رساند،وحقوق مساوی را برای زنان تامین نمود.این تحولات،نظام افغانستان رابسوی قرن بیستم هدایت مینمود.طوریکه دانشمند علوم سیاسی بریتانیا “فردهالیدی “درماه می 1979 ، اظهارنمود: بعد از تأسیس نظام ، ابعاد تغیرات درحومۀ کشور،طی یک سال گذشته،احتمالآمعادل دوقرن بوده باشد. حالا ممکن آن رژیم، نوع نظامی می بود که احتمالآهم غرب وهم اکثریت مردم افغانستان ،ازآن حمایت مینمود.

این پژوهشگربا آه وحسرت پرسشی را مطرح نموده ومینگارد:” اما،بالای این نظام چه آمد؟ قبل ازاعزام ارتش شوروی درافغانستان ،این نظام مدتها قبل بوسیله “سیا” ومجاهدین ،تضعیف شده وبه تحلیل رفته بود.آنها باعث برانگیختن وقایع ترآژید وویرانی کشورگردیدند ولاجرم مقدرات اش به حوادث مصیبتباریازدهم سپتمبردرایالات متحدۀ آمریکا وبحرانات غم انگیزکنونی گره یافت.

پروفیسورجان رایان ،که خود یکی ازشاهدان عینی تحولات سالهای”انقلاب ” درافغانستان بود،با برداشت های عینی درین خصوص چنین مینگارد:” من،به حد کافی ازاقبال بلند برخورداربودم که درماه نوامبر 1978،یعنی شش ماه بعد ازتاسیس نظام ترقیخواه،درکابل بودم.من ازپشاور،ازطریق کوتل خیبر،به کابل سفرنموده وچندین هفته را درشهرکابل وحومۀ روستائی آن سپری نمودم. درزمان مرخصیهای دانشگاهی خود،به حیث استاد دانشگاه” Winnipeg “،مدتی یکسال را درآسیا درپروژه های پژوهشهای زراعتی ،برای کاربرد مطالعات مستند فارمها ،وانجام هفتاد مطالعه در دوازده کشور،که ازجاپان آغازیافت ،وبا مطالعات چهارفارم درافغانستان پایان یافت ،بسربردم .

این حکومت،بوسیله عناصرانقلابی به قدرت دست یافت.آن زمان ،بطورحیرت انگیز، زمان صلح بود،ومن ازهمکاری کامل مقامات ومساعدتهای فاکولتۀ زراعت دانشگاه کابل برخوردارشدم.دردانشگاه،رئیس وبرخی استادان وپروفیسوران ،راجع به تاریخ افغانستان،موقعیتهای اقتصادی وانگیزشهای رخداد انقلاب،معلومات مختصرارائیه نمودند. 

برحسب اظهارات رئیس دانشگاه واستادان،اکثریت توده های مردم افغانستان،درسالهای 1970،کشاورزان بودند،اما سیستم زمینداری،درزمان فیودالیسم،ازتغییرات لازم برخوردارنگردید.به مقیاس” سه” برابرزمین،درمالکیت “سه “فیصداز فیودالانی بود که مجموعۀ شهروندان روستائی را تشکیل مینمودند.بسیاری دهاقین بی زمین،به حیث مستاجرویااجاره داران درین زمین ها کارمیکردند.درزمینهای کم حاصل،مالکین زمین،ازسه حصه دو حصه ودرزمین های حاصل خیز،از پنج حصه چهار حصه،سهم تولیدی محصولات را،حاصل میداشتند.درین صورت اجاره داران زمین، باحصول کمترین محصولات برای تغذیه فامیل خویش دست وپنجه نرم مینمودند.تا حدودی روی همین دلائیل وحشتناک جریان های روستائی،شاه افغانستان درسال (1973)سقوط داده شد،اماهیچگونه رفورمهای زراعتی پدیدارنگردید،وحکومت جدید،به حیث یک نظام استبدای،فاسد،ومنفور،رویکارآمد.

در 27 اپریل 1978،به تعقیب تظاهرات بزرگ،درمقابل کاخ ریاست جمهوری،ارتش به حمایت مردم برخاست،وبعد ازنبرد مختصربا گارد ریاست جمهوری،نظام سقوط داده شد. (3)

افسران نظامی،سپس رهبران “مارکسیست”! را از قید زندان رهانموده وازحزب مربوط دعوت نمودند تاحکومت راتحت رهبری نورمحمد تره کی تشکیل نماید.

 

ارتش بخاطری از”مارکسیستها” حمایت نمود،که ایشان یگانه افرادی بودند،که دارائی پروگرام وبرنامۀ معین برای رفورم مترقی زراعتی،اقتصادی واجتماعی بودند.”

نویسنده درخصوص برچسب های بازارتبلیغاتی نقش اتحاد شوروی درین رخداد اشاره نموده مینگارد:” بطریقی که حکومت “مارکسیستی”،به قدرت رسید،کاملآ یک حادثۀ طبیعی بود.با اینکه CIA،اتحاد شوروی را درین واقعه مقصرمیپنداشت،اما درواقع،اتحادشوروی نسبت به وقوع این جریان،خود،به حیرت فرورفت .

 

رفورم ها

 

حکومت ،به رفورم های ضروری وگسترده آغازنمود .،برخی این رفورمها بسیارجنجال آفرین،اما اکثرأبسیارمردم پسند بوده وبه حمایت واستقبال مردم مواجه گردید.

جدائی دین ازدولت پدید آمد،اتحادیه های کارگری ،قانونی شدند،مراقبت های بهداشتی،وفکتورتعلیم وتربیه ،به اولویت کاری نظام درآمد،برای زنان حقوق مساوی اعطاگردید،دختران به مکتب میرفتند،عروسی اطفال ودختران نابالغ،غیرقانونی خوانده شد،وپرداخت مهریه های فیودالی متوقف ساخته شد.

به تاریخ اول سپتمبر 1978،الغای اسناد قرضداری دهاقین اززمینداران وسود خوارانی که 24فیصد مفاد خویش را وضع مینمودند ، به تصویب رسید.پروگرام رفورم های زمین پیوسته انکشاف مینمود،وانتظارمیرفت که برای همۀخانواده های زارع شامل “زمین داران ” ،معادل مقدارمساوی زمین توزیع گردد.”

 

پروفیسورجان رایان، زرع خشخاش را به مثابۀ لوکوموتیف ماشین جنگ ،به ابتکار “سیا ” پیوند داده مینویسد:” ازطریق دانشگاه کابل ،پروژه تحقیقاتی خویش را به مساعدت یک پروفیسورزراعت براه انداختم وبیش ازیک هفته را درحومه کشورسپری نموده ،وبا بخشی وسیع از دهاقین صحبت نمودم.دهاقین سرگرم تولید محصولات متنوع زراعتی ومالداری بودند واساسآ،افغانستان درحوزۀ تولید موادغذائی،یک کشورخودکفا بود.برخلاف موجودیت مزارع خشخاش درمناطق شمال غربی پاکستان که من شاهد ان بودم،به هیچوجه این پدیده درافغانستان دیده نمی شد ومحصولات کشمش،ازاقلام عمدۀ صادراتی محصولات افغانستان بود.

ترویج زرع خشخاش، بوسیلۀ “سی آی ای ” که مجاهدین را رهبری میکرد،به منظورحمایت مالی آنها درتهاجمات شان علیه نظام وقت درافغانستان ترویج یافت،وکشت خشخاش کماکان ادامه یافت.

 

نویسنده وضع اجتماعی وفرهنگی اقشاراجتماعی را مورد بررسی قرارداده ادامه میدهد:” دهاقین،از طریق رفورمها،مزایای معینی را بدست آوردند،اکثرآبا رویکارآمدن نظام نوین مسروربودند.من داستانهای اشکباری را راجع به زندگی ناهنجاردهاقین شنیدم ،دریافتم که چگونه دهاقین زمین های خویش را به علت عدم توانائی پرداخت های قروض شان ازدست دادند.بدینطریق نزدیک به نصفی ازدهاقین کشورکه خانه ها وزمین های شان به تملک زمینداران درآمد،برپیکر خویش زخم برداشتند.همچنان تعدای زیادی این مردم قروض زمیندارانی را برشانه های خویش حمل مینمودند،که ازپدران وپدرکلان های شان برای شان میراث مانده بود،وآنهاهرگز تصوربازپرداخت آنرا نمی نمودند. چندین تن ایشان برایم گفتند،که الغای این سند قرض، به معنای تحایف خداوندی تلقی میگردد.سپس درجریان صحبت با دوکانداران کابل دریافتم که آنها نیزازانکشافات نوین،مسرور به نظرمیرسیدند.یکی ازآنها برایم گفت که بصورت قطع باورمند نیست که رهبران حکومت،مارکسیست باشند. چراکه آنها هرگزدرامورمذهبی مان مداخله نمی نمایند.چون اکنون ، دهاقین ازامکان داشتن پول ، برخورداربودند،نتایج کسب وکارپرسود بود،لذاهیچ شکایتی نداشتند.چیزیرا که به چشم نگاه میکردم عبارت ازتامین زندگی صلح آمیز بود،وتنها چند پولیس وافراد ارتش دربرخی ازمحلات به چشم میخوردند.زنها برطبق تمایل شان با لباسهای دلخواه آراسته بودند،من فوتوگرافی یک منظره را دریک ایستگاه سرویس دارم،که نشان میدهد یک خانم با برقع ملبس بوده وخانم دیگربا لباسهای نوع غربی آراسته بنظرمیرسد. یک مرد درلباس یک تاجرودیگری درلباسهای مرسومی ودستارعنعنوی ملبس بود.چنین صحنه های آمیخته با رنگ های ملی وفراملی،کاملا معمول بود.”

 

 این پژوهشگر،نقش ملاها را دربرانگیختن تضادهای خشم آلودجامعه ومردم جدی تلقی نموده ادامه میدهد:”بدون شک،بنظرمیرسید که این یک نظام اصلی طبیعی بوده ومردم به آیندۀ وبسوی افق نگاه مینمودند.مسلمآ جریان حقوق زن وپروسۀ تعلیم تربیه جنجال برانگیز بود،وملاهای متعصب وبنیاد گرکمپاین تبلیغاتی خویش راعلیه این رویکرد براه انداختند.علاوه بران به تعداد “دوصد وپنجاه هزار” ملا ازجملۀ زمینداران بودند،وآنها با حرارت زیاد دربرابراین رفورم ها عصیان نمودند.درمساجد،انها دهاقین راترغیب نمودند تا دربرابرپلانهای حکومت به پاخیزند زیرا ازمنظرگاه دید انها ،این تنهاخداوند است که زمین را برای آنها اعطامیدارد.درواقع اکثرآهمینگونه مردم وهواداران فریب خوردۀ آنها یکجا با سود خواران بودند،که درپاکستان سرازیرشده وتحت نام مهاجردرآنجا اسکان گزیدند.

آنجامردمانی هم بودند که نه تنهاد دربرابررفورم های زراعتی به مخالفت برخاستند بل درمقابل سائیر رفورمها مانند رفورم های اقتصادی واجتماعی مخالف بودند.”

درتداوم این پژوهش ،نویسنده ، درراستای نقش اصلی ایالات متحدۀ آمریکا،نظرافگنده می نویسد:”اماآنجا مخالف بسیارنیرومند تری دیگری نیز دربرابرحکومت وجود داشت،این ایالات متحده آمریکا بود که دربرابراین نظام بخاطرکه گویا این نظام،مارکسیستی نامیده میشد،به مخالفت برخاست.درآغازبه گونۀ غیررسمی اما بعد ازسوم جولای 1979بعدازصدورمجوز صلاحیت از سوی “کارتر” رئیس جمهورایالات متحدۀ آمریکا، CIA همرا باپاکستان وعربستان سعودی،مساعدت های نظامی وکمک های آموزشی خویش را برای مسلمانان بنیادگر،که بعدآ بنام “مجاهدین” ویا “مبارزین آزادیخواه”مسماگردیدند،آغازنمودند.درحقیقت رونالد ریگن بیان نمودکه آنها [مجاهدین]”معادل اخلاقی پدران بنیادگذارآمریکا هستند.”

 

درفراسوی نقش یک جاسوس

 

نویسنده این مقال ،مبتنی برمدارک وشواهدمعتبر، نقش “حفیظ الله امین”را به حیث جاسوس”سیا “درویرانگریهای نظام وجامعه بطرزجدی،موردارزیابی قرارداده خاطرنشان میسازد:” فاز دوم استراتیژی ضد انقلابی ایالات متحدۀ آمریکا شامل مردی بنام “حفیظ الله امین” میگردد.درسالهای 1960زمانی که “امین” در دانشگاه “ Stanford“ایالات متحده آمریکا تحصیل مینمود،وهمچنان درجریان بازدید مجدداش ازایالات متحدۀ آمریکا،بنظرمیرسد که حفیظ الله امین ازسوی سازمان CIA،استخدام شده ودوباره به افغانستان فرستاده شد.امین ،بهانه جست که او یک مارکسیست تندرو است.ازطریق اوبود که CIA در درون نظام تره کی نفوذکرد.با وجودی که این جریان رسمآ،انتشار نیافته است،اما اینجاشواهد بنیادینی وجوددارد که صحت این نظریه را به اثبات میرساند(4).

                                   

بدون درنظر داشت اسناد درین خصوص،رفتاراو درزمان اقتدارش ،بازتابدهندۀ روشی بود که یک اجنت” سیا” باید آن اعمال را انجام میداد.اوهوشیارانه راه خویش را بسوی نردبان عالی قدرت بازنمود،اول به حیث وزیردفاع وسپس به حیث صدراعظم جا خوش کرد.درسپتمبر1979،اوکودتای خویش را راه اندازی نمود،قدرت نظام را تصاحب کرد،نورمحمد تره کی را به قتل رساند،سپس همه هوادران تره کی رایا به کشتارگاه فرستاد،ویازندانی وتبعید ساخت.امین سپس به ترفندی متوصل شد تا اعتبارنظام “ماکسیستی” را دگرگون نماید.او قوانین اژدهایی وسختی را علیه روحانیون مسلمان کشوروضع نمود،تا هدفمندانه آنها رابیشترازنظام بیگانه سازد.”

 

درتداوم این بحث،پروفیسورجان رایان می نویسد:”درزمان حاکمیت امین رفورم های مترقی متوقف ساخته شد،وهزاران انسان به قفسه های زندان افگنده شدند.افسران ارشد ارتش یا با تحمل تنزیل مقام به وظایف پسیف سوق یافتند،یا به زندان افگنده شدند ویاهم به قتل رسیدند،وبا این رویکرد،اوپایه های ارتش را متزلزل ساخت.

درعین زمان، “سی آی ای”برای مجاهدین آموزش نظامی داده وآنانرا تسلیح نموده تا به تعداد هزاران جنگاوردربخشهای کشورتهاجم نموده وبطورویژه کلینیک های صحی ومکاتب را ویران ومعلمین را به قتل رسانیدند.هرگاه معلمین بادختران متعلم دریک صنف دیده میشدند،کشته میشدند وبعضآ درحضوراطفال، شکم های شان دریده میشد.درجریان سه ماه،با اقدامات هماهنگ شده مجاهدین وپالیسی های معکوس حفیظالله امین،تقریبآ پایه های نظام ماکسیستی درهم شکست.

این موضوع قابل یاد داشت است که طی این مدت زمان “امین”،باشارژدافیر وبرخی مامورین دیگر ایالات متحدۀ آمریکا درکابل ،ملاقات های متعددی را برگذارنمود.او همچنان مشاورین سِرِی خویش رابه پاکستان بطرزمخفیانه فرستاد تا با رهبربلند پایۀ مجاهدین “گلبدین حکمتیار” درپاکستان ،دیدارنماید.

واضحآ”امین، پلان های دیگری را برای تدارک “کودتای “دیگرطراحی نموده بود،تا تمامی نیروهای مترقی را دردرون دولت ،نابود نموده وسپس با نیروهای مجاهدین یکجا شده ،تا” نظام بنیادگرای اسلامی “راتشکیل ،وخود را به حیث رئیس جمهور وحکمتیار را به حیث صدراعظم آن دولت بگمارد.”

 

ورود ارتش”سبز”،ودخول ارتش”سرخ “

 

نویسنده درراستای سقوط مرگبارحفیظ الله امین ونقش ارتش شوروی چنین می نگارد:” اما، درپایان دسامبر1979،”امین”،یا بوسیلۀ دسته های نظامی ارتش افغانستان هوادارنورمحمد تره کی ویا بوسیسله سربازان اتحاد شوروی ،سقوط داده شد وبه قتل رسید، تفکیک حقیقت هنوزدشواراست.اما نظریه غالب وقابل قبول اینست،که این جریان بوسیله ارتش شوروی به اجراگذاشته شد،امااتحاد شوروی پیوسته این نگرش را تکذیب مینمود.

حقیقت اینست که برخی از نیروهای شوروی در”هشتم دسمبر”[19روزقبل ازششم جدی-برگردان]به دعوت مقامات افغانستان،درآن کشورجابجا گردیدند.این همه حقایق در پردۀ سیاست جنگ سرد،ابرآلود نگهداشته شد،وبه حیث یک پدیدۀ تیره باقی ماند.”

نویسنده تصویرغم انگیز نظام خونتای امین را به کنکاش گرفته وحول تحولات ششم جدی وبازتاب آن چنین می نگارد: ” با سقوط نظام امین،جشن بزرگ درافغانستان،براه افتید، به تعداد “ده هزار”تن زندانیان سیاسی ، اززندان رها گردیدند. آوانیکه ببرک کارمل(بعد ازبرگشت تبعیدازکشورچکوسلواکیا )زعامت ریاست جمهوری را بدوش گرفت. هرگاه ،او خود،میآمد،به حیث “قهرمان”،مورد ستایش قرارمیگرفت.

 

اما درخصوص ماهیت حکومات بعد ازششم جدی آقای ” William Blum” با اقتباس ازآقای  “ Selig Harrison“می نگارد:”درسالهای  1980،رژیم کارمل،سپس حکومت داکترنجیب الله،با وجود وضعیت اضطراری جنگ،برنامۀ نوسازی ومدرنیزاسیون را بخاطر توسعۀ نظام انجام دادند:آنها،سیستم برق رسانی وکلینیک های صحی را به قراءگسترش داده ،ورفورم های زراعتی وسواد آموزی را بکارجستند،تعداد زیاد زندانیان سیاسی که بطورغیرقانونی بوسیلۀ “امین”محبوس شده بودند،رها نموده وملاها وافراد غیرحزبی را ،درحکومت شامل ساختند. همۀ این تحولات را با توجه به مدارج حساسیت وبشیوۀ ملایمت،بدون اینکه با روال ساختارهای سنتی درتقابل افتد، بسررسانیدند.آنها، با تصریح وجایب اسلامی شان،به ساختمان واحیائی مجدد مساجد،توصل جسته وزمینهاونهاهای شخصیت های بزرگ مذهبی را از رفورم اصلاحات ارضی معاف ساختند.درکوتاه ترین زمان،تلاش نمودند تا اشتباهات فاحش حکومت  “امین”را درخصوص شتاب زورمندانۀ تغییرات که خواست تا “گلُو”مردم را تعویض نماید،مرتفع سازند.(5)

جان رایان درخصوص بازتاب اعزام نیروهای شوروی درکشورمی نگارد:”چیزیکه شرایط مسرتباررا مکدرساخت ،عبارت ازورودفوری سربازان اتحاد شوروی درکشوربود که یابه ابتکار خود شان ویاهم بربنیاد پیمان سال1978افغان –شوروی،بود.اهداف شوروی عبارت ازین بود تا تهاجمات ده ها هزارنیروی تا دندان مسلح مجاهدین راکه تعداد کثیری مزدوران خارجی را بهمراه داشتند،بازدارد.اما آنچه که امروزوسیعآ قابل درک است عبارت ازآن است که ایالات متحدۀ آمریکا ازطریق “سیا”بطرزفعالانه درقضایای افغانستان لااقل طی یکسال درگیربود،وورود نیروهای شوروی درافغانستان، پاسخی بودبه مداخلات ایالات متحدۀ آمریکا.

نویسنده اضافه نموده می نگارد :”حضورنیروهای شوروی درخاک افغانستان،بطرزتراژید ،مراحل نهائی ویرانی کشوررا،رقم زد. زبیگنیو برژینسکی،مشاور امنیت رئیس جمهورکارتر، پس از آن،با،لاف وگزاف اعلام کرد که اوکارتر را متقاعد کرده بود تابرای CIA اجازه دهد  تا دام یی برای “خرس روسی”پهن نموده  و به اتحاد جماهیر شوروی چشیدن طعم جنگ ویتنام را تحمیل نماید.

 

بریژنسکی ازین انکشافات ،به حیث فرصت طلائی، ،برای آتش افگنی وانگیزش تعصب مسلمانان  مرتجع وبنیادگراسودجست،وآنها را برای اعلام”جهاد”(جنگ مقدس )،گویاعلیه “دین نا باوران”که خاک افغانستان را آلوده نموده اند،تحریک ساخت،تا نتنهااینگونه افراد را ازکشورتبعید نمایند بل،آنها(مجاهدین ) راترغیب نمودند تا، بخشهای بزرگ خاک اتحاد شوروی را که مسلمانان درآن زیست مینمودند،”آزاد “سازند.برای ده سال بعد،با هزینۀ بلیون ها دالر پول آمریکا وسعودی واستخدام هزاران مسلمانان خارجی،به شمول اسامه بن لادن،درزیرچترجهاد،وتشکیل ارتش افراطییون مذهبی،خاک افغانستان را به “زباله” مبدل ساختند.”

 

این نویسنده،درپیرامون نقش تروریستان کشورهای اسلامی درتهاجم به افغانستان چنین ابرازنظرمینماید:”  دکتراحمد رشید متخصص امورآسیای مرکزی درین خصوص مینگارد:”با تشویق فعال[ازلحاظ کلاسیک!] CIAو، ISIخواستند تا جهاد افغانستان را به “جنگ جهانی”مبدل نموده،وخواستندتا همه کشورهای اسلامی برعلیه اتحاد شوروی درین نبرد کشانیده شوند. حدود (35000)، تن از مسلمانان بنیادگر، از چهل کشورجهان،بین سالهای 19821992،درین جنگ مشارکت نمودند.ده ها هزارتن دیگر،به پاکستان سرازیرشدند،تا درمدارس پاکستان،به تعلیمات بپردازند.سرانجام به تعداد “یکصد هزار”تن از “مسلمانان خارجی ” رادیکال ،مستقیمآ درجهاد افغانستان کشانیده شدند.”

 

 سیا،بطورمخفیانه این جنگجویان را تعلیمات نظامی می آموزاند وازآنها دربخش مالی ونظامی حمایت مینمود.باید بیاد داشت که مردم افغانستان،دارائی تاریخ وسابقۀ “متعصبان مذهبی” نمی باشند.برای خلقت جهاد بربنیاد آرزوهای “سیا”،نیازوجودداشت تا افراطگرایان عرب،مصر وپاکستان،درین کارزارفراخوانده شوند،لذا ظهوربنیادگرائی درافغانستان ،درکارنامه های “سیا ” گره خورده است.همچنان رونالد ریگن لقب “مبارزین راه آزادی “را برای مجاهدین اعطا نموده واین مجاهدین بودند،که مصیبت های وحشتناکی به بارآورده وبه معنای واقعی کلمه، آنها قبل ازهمه تروریست بودند.”

 

فاجعۀ سقوط

 

این پژوهشگرمراحل پایانی زندگی جمهوری دموکراتیک افغانستان را بطرزغم انگیز به تصویر کشیده ادامه میدهد :”شوروی ها درین “ویتنام “شان،به زانودرآمدند،ونیروهای خویش را درفبروری 1989ازافغانستان خارج ساختند،اماجنگ ادامه یافت.بطورعموم چنین پنداروجود داشت که حکومت مارکسیستی،به مجرد خروج نیروهای شوروی ازکشور،به سرعت سقوط خواهد نمود،اما این تصورازواقعیت برنخاست . با منظرۀ شرارت مجاهدین،بخشی عظیمی ازمردم افغانستان،بویژه زنان،ازنظام کاملآ میانه رو”نجیب الله”دفاع نموده وبدون حضورحتی یک سرباز شوروی ،آنها برای مدت سه سال دیگر رزمیدند.درحقیقت حیات این نظام بیشتراززندگی خوداتحاد شووروی که دردسمبر1991،فروپاشید،طول کشید.

 

درواقع درچنین مراحل خطیر،فکتور قاطع که منجربه سقوط نظام درافغانستان شد،اولآ درخیانت آمریکائیها وثانیآ درخیانت شوروی ها نهفته بود.زمانی که شوروی ها مصمم شدند تا نیروهای خویش را ازافغانستان بیرون نمایند،چنین استنباط میشد که هردوکشور،هم ایالات متحدۀ آمریکاوهم اتحاد شوروی ،همه کمک های نظامی واقتصادی خویش رابه طرفین درگیردرافغانستان قطع مینمایند.اتحادشوروی به این توافقنامه احترام گذاشت وآگاهی داشت که ایالات متحدۀ آمریکا،عربستان سعودی وکشورپاکستان،به همکاری ومساعدت های خویش به مجاهدین ادامه میدهند.این بطورمعقول مشخص است که هرگاه بعد از سال 1988،اتحادشوروی با نگرش حس عدالت وانصاف،با حد اقل  کمک های مالی ونظامی ،حکومت افغانستان را مساعدت مینمود،اینکشورازتوان ایستادگی در برابرتهاجمات مجاهدین ،برخوردارمیگردید.

آنگونه بود،که با تداوم پایان ناپذیرتدارکات مالی ونظامی سوپرپاورآمریکا[برای مجاهدین]وبدون دریافت کمک های مالی،حکومت افغانستان،دراپریل سال 1992،شکست خورد.مجاهدین فاتح ،که حال بخشی وسیعی حکومت کنونی را تشکیل داده اند،قبل ازهمه،اعضای نظام سیکولارپیشین،وهزاران تن نیروهای ترقیخواه را به قتل رسانیدند. سپس طی چهارسال آینده،آنها دربین خود جنگیدند،وباعث تجاوزوچپاول درکشورگردیدند ،تا آنکه درسپتمبر1996،طالبان، کابل را تسخیر،وآنها را ازمیان برداشتند. 

بعد ازسقوط نظام مارکسیستی ،درجریان سالهای جنگ داخلی ،کابل مانند اکثرشهرهای دیگر،که متحمل خثارات هنگفتی گردید، بکلی ویران گردید.

 

طالبان کسانی که کشوررااززیرسیطرۀمجاهدین “آزاد”نمودند،نظام شریرارتجاعی را درکشور برقرارساختند.ملاکان بعد از پیروزی مجاهدین،بصورت فوری برگشتند،وزمانیکه طالبان قدرت را تصاحب کردند، نبرد واقعی دربرابرزنان اعلام گردید که البته فاقد هرگونه مبنائی اسلامی پنداشته میشد.به تعدادهزاران تن اززنان ،به حیث معلم،داکتر،استاد،ومشاغل گوناگون،از وظایف شان برکنار ساخته شدند.

آنها همچنان بعدآ اجازه نداشتند،تا به حیث نیروی کار،نقش بیافرینند وحتی دکتوران بدون حضورنزدیکان مرد نمیتوانستند تا به درمان زنان مبادرت ورزند.دختران ازرفتن به مکتب منع ساخته شدند.تروردرهمه اشکالش،اساس رژیم را تشکیل میداد،البته رژیمی اسلامی فاشیستی،ورژیمی که بوسیلۀپاکستان،درسکان قدرت باقی ماند.این رژیم با حفظ همه جنایات اش،درآغازبوسیلۀ ادارۀ کلینتون،مورد حمایت قرارداشت،چنین تصوروجود داشت که طالبان “ثبات”بوجود خواهد آورد،تا بتواندزمینۀ انتقال پاپلین “گاز”و”نفت “را ازطریق افغانستان فراهم نماید.علاوه برآن ادارۀ بوش مبلغ ” 124″ملیون دالرآمریکائی را به افغانستان مساعدت نمود،وتا زمان روزسرنوشت سازیازدهم سپتمبراین مذاکرات جریان داشت.”  

این پژوهشگربا توجه به فکتورخارجی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان چنین مینگارد:”بنا برین برای انجام این جنایت درافغانستان کی را باید مقصرپنداشت؟بدیهیست که ایالات متحدۀ آمریکا واتحادشوروی را! اما هرگاه،اتحاد شوروی را درین خصوص ملامت پنداشت،پس با اعمال ایالات متحدۀ آمریکا،عربستان سعودی وپاکستان درین راستا،چگونه میتوان اغماض نمود؟

رفورمهای ترقیخواهانۀ اقتصادی واجتماعی را که حکومت نورمحمد تره کی پیاده نمود،ومقام زنان ودختران را درجایگاه قرن بیستم مشخص ساخت،بوسیله ایالات متحدۀ آمریکا ،که گویا حکومت “مارکسیستی” خوانده میشد ،مورد مخالفت قرارگرفت،نگاه بدبینانه وخصومتبارآمریکا با کمونیسم،وپالیسی آنکشوربرای تحلیل بردن اتحاد شوروی،آمریکا را بران داشت،تا از ارتجاعی ترین ومتعصب ترین نیروهای مذهبی درجهان حمایت نموده وازآنها به حیث “ارتش نیابتی”درجنگ با کمونیسم واتحاد شوروی استفاده ودرین رویکرد،افغانستان ومردمش را نابودنماید.

اعزام نیروازسوی شوروی ها درکشوردرجهت حمایت ازرژیم مارکسیستی که تحت تهاجمات وسیع وگستردۀ افراطیون مذهبی قرارداشت، اقدام احمقانۀ بود .هرگاه اتحاد شوروی بصورت ساده،تجهیزات نظامی برای رژیم مارکسیستی افغانستان،آماده مینمود،آنها شایداین وحشی ها، را، دم دروازه توقف میدادند.زیرا مردمان عادی افغانستان اهل تعصب نبودند،وآنها ازرفورم های مترقی نظام حمایت مینمودند.

آقای جان رایان درپایان مقالۀ خویش چنین نتیجه گیری نموده مینویسد:”هرگاه ،ما، از تراژیدی افغانستان چیزی بیاموزیم،این بسیارمهم است تابیاموزیم که”هرگاه ایالات متحدۀ آمریکا درافغانستان مداخله نمی کرد،وحکومت مارکسیستی تره کی را به حال خودش رها میکرد،آنجا نه نیروی مجاهدین وجود داشت،نه دخالت شوروی،نه جنگی که کشوررا ویران ساخت،نه اسامه بن لادن ونه تراژیدی یازدهم سپتمبرایالات متحدۀ آمریکاوجودداشت.”

آری خوانندۀ عزیز!درپهنائی جهانبینی وافق تفکراندیشمندان رسالتجو،این منظرۀ روشن پدیدارمیگردد،که رژیم جمهوری دموکراتیک آنهم درتحت آتشبارهای توپخانه های دشمان افغانستان ،فصلی نوین وترقیخواهانه را درتاریخ مصیبتبارافغانستان بازکرد،پس ازتاریکی های متداوم ،افقی را گشود،سکوتی را درهم شکست وچرخ حرکت تاریخ را بدوران کشید،اما این نظام،درآتش انتقام شعله ورشد،درآتش راهبردی کشورگشایان سوخت،وبوسیلۀ بلندگویان دموکراسی ،توسط “سیا “وبه یاری سیاهترین پیام آوران مرگ تحت بهانۀ “دین”،عمرش پایان یافت وغروب هولناکی را برآسمان افغانستان چیره ساخت .یکی ازبازیگران اصلی درین سناریوی خونبار،نمایندۀ سیا،”امین” بودوحال ببینیم که این سناریو،بررویت اسناد معتبر،چگونه تداوم یافته وتا، ناکجاها ادامه می یابد؟ 

سیمائی “امین” درآیینۀ استخبارات جهان

درخصوص وابستگی امین به سازمان “سیا”وچگونگی کشانیدن پای ارتش سرخ به افغانستان، راديو فرانسه انتر(راديودولتي فرانسه) مطلبي را افشا كرد كه مورخان وهمه كساني كه مسأله افغانستان را دنبال مي کردند، حيرت زده كرد. خبراين بود:” حفیظ الله امین جاسوس سیا بود . حفيظ الله امين مسؤول سازمان افسري حزب دموكراتيك بود،اوخودسرانه  (مسلمأبه دستور «سيا» با عبدالقادر فرمانده نيروي هوايي افغانستان تماس گرفته و به او مي گويد: حزب دستوركودتا عليه داودخان را داده است فوراً اقدام كنيد.او بدستورسیا زمینه سازدعوت ارتش شوروی درافغانستان گردید .«سازمان اطلاعات امريكا «سيا» تلاش زيادي كرد كه ارتش سرخ وارد افغانستان شود.

مدتي بودكه«سيا» به كمك عوامل خود درافغانستان وپاكستان درصدد تلاش پياده كردن طرح سوق دادن شوروي به لانه زنبورافغانستان بودند تا سرانجام در28دسامبر 1979طرح آنها،با موفقیت اجراگردید.

شكست امريكا پس ازپانزده سال نبردهاي خونين درويتنام باوجود به كاربردن نوينترين سلاحها و بمباران شبانه روزي ويتنام شمالي ،واشنگتن رابه اين نتيجه رساند كه بايد رقيب زورمند خود را نيز دچارهمان سرنوشتي سازد كه امريكا با آن روبروگرديد.

راديو «فرانس انتر» روزهاي شنبه ساعت يك و نيم بعدازظهر برنامه يي را پخش مي كند زيرعنوان «راندووباايكس» (وعده ديداربا ايكس) .ايكس ظاهراً يكي ازمأموران عالي رتبه سازمان ضدجاسوسي فرانسه است كه تاكنون هيچ كس ازنام واقعي اوآگاه نيست به همين دليل مجهول مانده است.

برنامه را«دني شسو» (DENIS-CHEISSEVXكه مورخ مشهوري است و از زدوبندهاي سياسي پشت پرده سياست آگاه است اداره ميکند. در اين برنامه تاكنون ازبازيكنان پشت صحنه شطرنج سياسي جهان پرده برداري شده است چگونگي اكثركودتاهايي كه درامريكاي لاتين چون شيلي، پرو، اروگوئه، سالوادوروهمچنين كودتاهاي خاورميانه چون كودتاي سال1953 كه عليه دكترمصدق روي داده است پرده برداري شده وعوامل آن و دستهاي مرموزي كه دراين كودتاها دست داشته اند معرفي شده اند سازمان «سيا» به محض فارغ شدن ازمسئلۀ ويتنام، طرح وارد آوردن ضربه بزرگی را به شوروي تهيه ديد...”[ معلومات بیشتر-(6)]

درامتداد ودرروشنی اسناد ومدارک معتبرجهانی درخصوص فعالیت” سیا”درحوزۀ سیاسی  وروشنفکری افغانستان،آقای James A. Lucas ،چنین می نگارد:” ،اساسآ فعالیت های آمریکا در افغانستان درسالهای 19501960 ،آغازشد،”سی آی ای “به پرداخت رشوه های گزاف وترفند تهدید، درمیان محصلین افغانی درآمریکا متوسل شد،تاازمخالفتهای های جاری دربرابرتحولات مترقی حمایت نماید،بدینوسیله آمریکا به استخدام محصلین افغانی ،درآمریکا پرداخت،تا محصلین مذبور،هنگام برگشت به وطن ،به حیث “اجنت” ،به نفع آنکشور نقش آفرینی نمایند.درطی این مدت ،لااقل یکتن از روئسای” اتحادیه محصلین”(ASA)،بنام “ضیا نورزی”،که بعدآ به حیث “رئیس خزاین دولت” درافغانستان برگزیده شد،توسط” سیا”استخدام شد واو با سازمان سیا درآمریکا همکاربود. همچنان سیا تلاش های بیهوده را برای استخدام “عبد الطیف هوتکی”نیزبراه انداخت.عبد الطیف هوتکی در سال1967،اعلان کرد که تعداد قابل توجهی ازمقامات کلیدی افغانستان ،که درایالات متحدۀ آمریکا،تحصیل نموده اند،یا بوسیلۀ “سیا”،آموزش دیده اند،ویا تحت تعلیمات “سیا”قراردارند.”(7)

همچنان آقای  “WilliamBlum “، تحت عنوان”جهادآمریکائی در19921979                                          افغانستان “،درخصوص پروسۀ استخدام “امین “به سازمان” سیا” چنین می نگارد:” دراواخرسالهای 1950واوایل سالهای 1960،امین درکالج معلمان دانشگاه کلمبیا،ودانشگاه ” Wisconsin“،شامل شد،این البته دوران اوج “سی آی ای “بود.گزارش شده است که درسال 1963،حفیظ الله امین به حیث” رئیس انجمن محصلین”برگزیده شد.اما این مسئله تائید نشده است. مگرمشخص شده است که “انجمن محصلین ” بخشی ازبودجه خود را ازبنیاد آسیا تامین مینمود، بنیادی که برای سالهای متعدد جبهۀ اساسی”سیا” درآسیا ،پنداشته میشد وزمانی” امین”،با این سازمان همکاربود.”(8)

نقش آمریکا،برای مداخلۀ نظامی شوروی

مبتنی برمدارک واسنادمعتبر جهانی،ایالات متحدۀ آمریکا ،پیوسته دررویائی انتقام شکست ویتنام،استراتیژی ماهرانۀ را برگزید،ودرین گزینه افغانستان را به حیث قربانی ،درمرکز برنامه های راهبردی خویش قرارداد.آمریکا درپرتاب تیرخود بسوی افغانستان،دوهدف عمده را دنبال نمود،برای فرونشانی عطش انتقام طعم شکست جنگ ویتنام و کشانیدن پای ارتش شوروی درافغانستان،وازسوی دیگرسرکوب جنبش نوپای افغانستان ولاجرم اشغال این کشور و تاسیس پایگاه های نظامی درآن . درخصوص علایق آمریکا وبرنامۀکشانیدن پای ارتش شوروی درافغانستان،بریژنسکی مشاورقصرسفیداظهارمیدارد که:” درحقیقت مساعدتهای مخفی ایالات متحدۀ آمریکا برای مجاهدین درافغانستان،به تاریخ سوم جولای1979 ،پس ازامضای دایرکتیف معین بوسیلۀ رئیس جمهورکارترآغازشد.درآنروزضمن نبشتن نامه برای رئیس جمهور،خاطرنشان ساختم که به اعتقاد اینجانب،این”کمکها “،اتحاد شوروی را وادارخواهد نمود،تا به افغانستان،مداخلۀ نظامی نماید.(9)

مرتبط به آن برقول آقای  James A. Lucas،عضو”فعالان صلح”، بریژنسکی درسال 1998، ضمن مصاحبۀ خویش،که درصفحات 15-21 ” Le Nouvel Observateur  “درپاریس به نشررسید،  درراستایی سوالی، اعتراف نمودکه:” درواقع ،نقش آمریکا بود،که “باعث تجاوز”شوروی درافغانستان گردید.(10)   

معمائی قیام مسلحانۀ ثور

درست سه ونیم دهه ازبرپائی “قیام مسلحانۀ هفت ثورسپری میگردد،اما تاهنوز،دربسابرگه های تاریخی،نوشتارها ورسانه های گفتاری ونوشتاری ، تصویرریالستیک انگیزش واقعی این قیام ،درپردۀ ابهام باقی مانده وبطرزاعجاب انگیز،تا همین اکنون ،کوچکترین اسنادی وجود نداشته است ،تا برفیصلۀ “هیئت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، جهت راه اندازی “قیام” صحه بگذارد.حزب آگاهانه درآن برهۀ اززمان ،چالش های پرمخاطره را درین راستا درک مینمود وبرخلاف،مجموعۀ برچسب ها وتبلیغات مخالفین سیاسی اش ،کوچکترین اراده و نقش هدایتگرانه را درخصوص راه اندازی قیام نداشت.بنابرقول آقای عبدالوکیل وزیرپیشین خارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسئول شاخۀ نظامی جناح “پرچم”،فقید ببرک کارمل که با هوشمندی،شرایط سیاسی واجتماعی افغانستان را به تصویرمیکشید،خلاف هرگونه اقدام ماجراجویانه ،وراه اندازی “قیام و”کودتا” بود.چنانچه روزگاری قبل ازرخداد هفتم ثور،دربرابرطرح هوس آلود راه اندازی کودتا ،به پاسخی یکی ازاعضای ارشد حزب گفته بود:”درروال کنونی ،جامعۀ سیاسی افغانستان،به زن حامله وبارداری میماند،که هرگونه فشارقبل ازوقت برای زایش نوزاد،هم ،مادر را، به دیارنیستی سوق داده وهم طفل را ضایع می سازد. لذابطورجدی حزب ورفقا باید از چنین گزینه بپرهیزند.”از مجموع گفتمان،مصاحبه ها ،کتابها ونبشته های شخصیت های مطرح حزب دموکراتیک خلق افغانستان برمی آید که حزب هرگز،نه تنها اینکه فیصلۀ را مبنی برراه اندازی “قیام مسلحانۀ ثور”به تصویب نرسانده بود.هکذابرقول شاهدان عینی، رخداد غاقیلگرانۀ قیام ، همه رهبران طرازاول درقید زنجیرحزب راهنگام آزادی شان اززندان،ویا حضور شان درمخفیگاه ها،این رویدادغیرمنتظره،حیرت زده ساخته بود.

درین راستا محمد عزیزنعیم برادرزادۀ فقید محمد داوود خان چنین میگوید:”…چند هفته بعد ازین واقعه[حادثۀ کشتار خانوادۀ محمد داوود]،ماموروزارت خارجۀبریتانیا،که درشعبۀ افغانستان وظیفه داشت ،به نام رمزی برای اظهارتسلیت پیش من آمد،نسبت به این واقعۀ یی که به خانوادۀمن رخ داد ودرضمن گفت که یک راپور(گزارش )ازسفیرشان آقای کرک رسیده ودرین راپورازملاقات تعارفی که با ببرک کارمل به عمل آمده بود،یادشده وبه قرارگفتۀ رمزی ،درراپورنوشته شده بود،ببرک کارمل گفته که ما درمقابل یک عمل انجام یافته قرارگرفته بودیم.”(11)

هکذا،آقای عبد الکریم میثاق یکی ازرهبران ارشد حزب(جناح خلق)، ضمن مصاحبۀ عدم اطلاع رهبری حزب را ازوقوع برپائی قیام نظامی ،تصریح میدارد”(12)

با چنین رویکرد، پس چرا وتحت کدام انگیزه وبرنامه،دامان مقدس وانساندوستانۀ حزب با خون آلوده گردید؟

دریک رویکرد شگفت انگیزریشه های همۀ این ماجرا ها را میتوان دراسرارنهفتۀ دریافت:برپایۀ مدارک وشواهد معتبر،استنباط میگردد که حتی قبل ازحادثۀ “ترور”شهید میراکبرخیبر،طرح” کودتا “از جانب حفیظ الله امین نمایندۀ “سیا “برای سرکوب جنبش بالندۀ کشوروفراهم سازی نقشه های آتی” سیا” ریخته شده بود.چنانچه درین خصوص درکتاب “ما چگونه به بیماری وایروس  (A)هجوم به افغانستان مبتلا میگردیدیم ،که از داشته های معتبر “کی گی بی “است،آمده است:

” فقط چندی قبل،درشروع بهار، امین دعوت نامه یی به “عبدالقادر” فرستاد تا درمنزل یک پیلوت دیگربنام اسدالله سروری که درغرب شهرکابل زندگی مینمود بیاید. درخانۀ سروری ،او ،برعلاوۀ امین ،با یک صاحب منصب دیگر،ازکندک تانک ،بنام اسلم وطنجارنیزمعرفی گردید. امین پس ازآنکه شخصآ مطمئین گردید که کسی دراطاق همجوار،گفتگوی آنها را گوش نمی دهد حاضرین را مخاطب قرارداده گفت: ” رفقا،میخواهم شما را به یک فیصلۀ مهم آشنا بسازم ،بیروی سیاسی حزب عقیده دارد که داوود ،پس ازآگاهی ازوحدت حزب قصد دارد رهبری ما را زیرضربه قراردهد. این معلومات را ،ما ازحلقات نزدیک به رئیس جمهور به دست آورده ایم. اگراعضای بیروی سیاسی حزب دستگیرشوند،”سازمان نظامی انقلابی ” باید داخل اقدام شود.” امین درحالیکه با قیافۀ نهایت جدی به صاحب منصبان میدید ،ادامه داد:

“شما وظیفه دارید تدابیرمعینی را روی دست گرفته آنها را عملی نمائید، منجمله قیام مسلحانه را علیه نظام براه اندازید. من شما را به اینجا دعوت کردم تا پلانی برای همچون یک قیامی ترتیب گردد. “

“طی روزهای بعدی قادرروی جزئیات آتی پلان کودتا کارمیکرد: برای هجوم و اشغال ارگ ریاست جمهوری، وزارت دفاع ،میدانهای هوائی، مراکز و مؤسسات مهم و راه ها، به چه تعداد تانک ضرورت خواهد بود، کی ها ازجملۀ طرفداران سر سپردۀ داوود باید درقدم اول دستگیرشوند و کیها بلافاصله سربه نیست شوند؛ طرق هماهنگی میان آنعده قطعات که درکودتای نظامی سهم خواهند گرفت…” وطنجاروعده داده بود که درساعات اول قیام، حداقل بیست تانک وماشین محاربوی را برساند. قادرباورداشت که تعداد مذکوربرای کامیابی کودتا کافی است…..”

“مسئالۀ که نزد این توطئه گرمسلکی (هدف قادراست- مترجم) روشن نبود وموجبات تشویش او را به بارمی آورد.،عدم موجودیت پرچمی ها در جلساتی که برای پلان گذاری کودتای نظامی به راه انداخته میشدند، بود. افزون برهمه او متوجه شد که همه دساتیرپنهانی در داخل اردو صرف به صاحب منصبان جناح “خلق” داده میشد. قادربا خود فکر میکرد که یا امین بالای پرچمی ها اعتماد ندارد ویا یا میخواهد خود یکه تازمیدان باشد.”

“درین میان حوادث به شدت انکشاف میکرد،ویکی ازمحبوبترین چهرۀ حزب دموکراتیک خلق”میراکبرخیبر،به قتل رسید. (13)

بربنیادمدارک مستند فوق،وکاربرد عقل سلیم باید چنین پنداشت،که حزب خود درگیریک دسیسه قبلا طراحی شده ،ازسوی دشمنانش شد،وناخودآگاه درباطلاق خون شنا کرد.برای ابهام زدائی برنامۀ “کودتا”ازسوی حفیظ الله امین که درغیاب حزب،صورت گرفت،بهتراست تا به سخنان یکی ازنقش آفرینان اصلی “جنرال قادر”گوش فراداده،به قضاوت بنشنیم:

چیزی حدود یک سال قبل ازهفت ثور، «امین »، من و وطنجار را به خانهءاسدالله« سروری»دعوت کرد. وطنجار نیامد. به جای او «قادرآکا » آمد.ماخاکۀ  آن پلان را ساختیم یکهفته بعد، من و وطنجار به خانهءاسدالله سروری رفتیم و پلان نهایی                                                                        را من و وطنجار با هم ساختیم(14).

با برداشت یافته های “کی گی بی “وسخنان جنرال قادر،درمحوریت،آمادگی وتدارکات نظامی  پشت پردۀ حزب،بوسیلۀ حفیظ الله امین،جهت راه اندازی قیام ،همرنگی کامل،به چشم میرسد،اما با توجه به ظهورضعف حافظه جنرال قادرکه درکتاب خاطرات اش ،دربسا مواردمشهود است،منطقآ، موعد تدارک قیام رامیتوان برپایۀ اطلاعات “کی گی بی” دراوایل بهار1978نسبت داد،نه یکسال قبل ازآن .

رویکرد دیگری که این نظریه را قوت می بخشد،عبارت ازین است که بنا برقول آقای دستگیر پنجشیری ،” بعد ازاثبات نقش “امین “در ترورعلی احمد خرم وزیرپلان فقید محمد داوود خان که به تاریخ 25 عقرب 1356هجری شمسی،رخ داد،پس ازدریافت گزارش “کمسیون حقیقت یاب “،بیروی سیاسی حزب،موضوع سبکدوشی امین را ازعضویت کمیتۀ مرکزی وسبکدوشی وی را ازسمت “شاخۀ نظامی” حزب ،مطرح ساخت که با تعلل وتآخیرهمراه بود.(15)”

بدیهیست که تحقق چنین تصمیم،امین را به یک مهرۀ سوخته مبدل مینمودومجموعۀ سرمایگذاری او را درحزب وارتش بهم میریخت،لذا اوباید سریعآازاجرای این مهم،می جهید وسرنوشت حزب رابیباکانه با مقدرات سیاسی  رقم میزد.درتیزیس “امین”، درهردو روی سکه ،بُرد نوشته شده بود،برحسب نقشۀ “سیا”،درشکست قیام،محمد داوود،حزب را می شکست،ودرسناریوی پیروزی قیام،اوخود،حزب را ورشکسته میساخت.بدینسان،اوبطورشتابان وبرای جلوگیری ازفرصت سوزی،به سرنوشت حزب قمارزدکه برطبق نقشۀ مطروحه واستنتاج جریان حوادث ،اوبرنده وحزب وملت بازنده شد.   

ترور”خیبر”سرآغازسناریوی”امین”

با دست آویزاسناد، شواهدوحقایق انکارناپذیر،این پنداردرذهن انسان شکل می یابد،که طرح “قیام” ثورکه بوسیلۀ شخص “حفیظ الله امین “درقالب یک “سناریوی”کامپلکسی ودرازمدت ،استخوانبندی گردید،وبطورشگفت انگیزی ،باحمایت دستان مرموزاراکین بلندپایۀ نظام،همراه گردید، از فقدان “انگیزۀ سیاسی “برای برانگیختن یک انفجاربزرگ دردوسوی خط ،برای تحریک نظام وتحریک حزب وتقابل وزورآزمائی ایندو ،رنج می بُرد.”امین”با آراستن کامل برنامۀ نظامی،دیگرصرفآ به یک بهانۀ سیاسی نیازداشت،تا درهوائی هیجانات آتشین،هم عطش قیام را درارتش برانگیزد،وهم رهبری حزب را درلای غباریک عمل انجام یافته وتدافعی بفریبد. این حالت ترصد، با تردستی برق آسائی امین،باخون شهید “میراکبرخیبر”یکی ازنظریه پردازان محبوب حزب ، ودستگیری ستون رهبری حزب، پایان یافت ،وشاخۀ نظامی حزب (فرکسیون خلق )که تحت رهبری امین قرارداشت ،درخط تعرض آماده شدوماشین نظامی را بدستوراوکه بطوراستثنا خود، بخاطر تطبیق نقشه بطرزمعنی داری ،ازدام رهیده بود، بدوران انداخت.

گفتنیست که درامتداد وپیشینۀ ،این رفتارفتنه انگیزانه،اساسآ ،ترورشهید میراکبرخیبر،سومین مرحلۀ این پروژه،بشمارمیرود: “در پائيز سال 1977، شخصی، به نام “انعام‌الحق گران”، که پيلوت شرکت هوائی آريانا بود، با ضرب چند گلوله درمقابل منزلش ازپا درآمد. او درهمان بلاک مکروريان کابل می‌زيست که فقید ببرک کارمل نيزدرآنجا زندگی می‌کرد .او با فقیدکارمل مشابهت فزیکی وظاهری نزدیک داشت، و در آن شام تاريکی که وی به قتل رسيد، تشخيص اوبافقید ببرک کارمل کاردشواری مینمود. هيچگونه دليل برای قتل اوارائه نشد و قاتل يا مرتکبين قتل وی نيز شناسايی نشدند.”اما ميان پرچمی‌ها وآگاهان سیاسی،این اعتقاد وجود داشت که سازماندهی اين قتل بوسیلۀ حفيظ‌ الله امين،طراحی شده بود. چرا که اوبطوراشتی ناپذیر، با کارمل شديداً کينه وخصومت می‌ورزيد وکارمل را مانعی عمده در خط  اهداف شیطانی خود تلقی میکرد.

یکی دیگرازجنایت سازمان یافته وماجراجویانۀ دیگرحفیظ الله امین، قتل علی احمد خرم وزيرپلان حکومت فقید محمدداوود است که بدستوراو،بوسيلۀ تروریستی به اسم مرجان ،درروزروشن انجام یافت.چنانچه درین راستا،محترم غلام دستگیرپنجشیری مینویسد:”يکی ازتحريکات خود سرانهء حفيظ الله امين، ترور”علی احمد خرم” وزيرپلان حکومت سردارداؤود به تاريخ 25 عقرب 1356  هجری شمسی بود. ترورعلی احمد خرم تا جائيکه تحقيقات کميسيون کنترول حزبی درولايت کندزآشکارساخت، توسط حفيظ الله امين طرح گرديده بود… هدف امين ازچنين عمل ماجراجويانه اين بوده است، تا ابتدا خرم به اثرتهديد مرجان تروريست داخل ارگ شود، تروريست را با خود نزد محمد داوود انتقال دهد، سپس حملهء تروريستی عليه سردارداوود انجام شود و آنگاه اردو به حال آماده باش درآيد و امين سرانجام به آسانی ازطريق اردو، قدرت سياسی را به تصرف خود درآورد. درخصوص هویت سیاسی مرجان تروریست،آقای پنجشیری مینویسد:”مرجان معلم یکی ازشاگردان امین بود،که قبل ازتامین وحدت فرکسیونهای خلق وپرچم ،مصادف به12 سرطان 1356،توسط حفیظ الله امین ،به حیث عضوجریان دموکراتیک خلق،به کمیتۀ حزبی ولایت کندز،معرفی وتنظیم شده بود. (16).”

اما ترورمیراکبرخیبر،درغبارحوادث پیچیدۀ سیاسی پارادوکسهای،پرسش انگیزی راخلق نمود.این برنامه چنان آگاهانه طراحی شده بود،تا درهمان جوآشفته وپرتلاطم سیاسی ،ازیکسوحکومت محمد داوود را ،مسبب آن جلوه داده وازسوی با برگزاری رژۀ سیاسی حزب ،خشم نظام رابرانگیزد.

بعد ازته نشینی ابرواره های توهم انگیز ورونمائی برنامه های زیرکانه حفیظ الله امین،وپیشینه های سیاسی او،این ایده درمحافل آگاه سیاسی قوت یافت،که این قتل تحت یک نقشۀ گسترده ودرچهار چوب سناریوی کامپلکسی “سیا”،برای سرکوب وامحای کامل نهضت دموکراتیک وهموارسازی جاده راهبردی قصرسفید، بوسیلۀ “امین”وولینعمتان اش ،طراحی شده بود.هرچند درآغازمحمد عارف عالمیارواسدالله سروری به حیث مرتکبین این جنایت قلمداد گردیدند،اما سپس وحید مژده ،کارآگاه وزارت خارجه عصرطالبان ،آشکارساخت که ترور”خیبر”بوسیله حزب اسلامی گلبدین حکتیار انجام پذیرفت.اوچنین مینگارد:”نخستین بارحکمتیار درکشورایران،به ترورخیبرتوسط «دکترلطیف» و«صمد کوچک» وابسته به چریک های شهری  حزب اسلامی،درحضورآقای وحیدمژده ودیگران درکشورایران گواهی داده است.وحیدمژده ادامه داده مینویسد که این مطلب را باردیگر،از سوی فعال حزب اسلامی درپشاورنیز شنیده است.(17)”

یکی ازپرسشهای که ذهنیت خوانندۀ گرامی را،می آزارد،عبارت ازنقش حزب اسلامی حکمتیار،به مثابۀ بخشی ازین ماجرا وتلفیق رنگ “سرخ” و”سیاه”درگردانندگی این برنامه است!

هرگاه به خاستگاه وخلقت سیاسی این دوعنصرآتش زا”حزب اسلامی” و”حفیظ الله امین “نگاه شود،هردوترکیب، شاخه ها ازیک درخت “زقوم”اند،که ازدرون دوزخ “سیا “سرکشیده اند. تا کنون مستندات معتبری را درخصوص وابستگی امین به “سیا”مرورکردیم ،درحالیکه حزب اسلامی حکمتیار نیز،ازدرون شکم “سیا” زاده شده وتاکنون به حیث لشکرنیابتی ،درخدمت آن سازمان خدمات گسترده یی را انجام داده است.درخصوص وابستگی حزب اسلامی به “سیا”، روبرت دريفوس،در نبشتۀ تحت عنوان “بازی شیطانی چنین مینگارد:” …هرچند سیا درافغانستان، حضورپررنگی دردهه های آغازین جنگ سرد نداشت، این سازمان ازکانال دفاتر”بنیاد آسیا” ــ سازمان وابسته به سیا ــ تیمی به این کشورفرستاد. درمیانۀ دهه های 1950 و 1960، “بنیاد آسیا” حمایت بی شائبه یی ازدانشگاه کابل کرد وپروژه های بسیاری درباره یی سازماندهی جامعه ی مسلمان افغانستان داشت…نصیرالله بابر، مشاورویژه یی بی نظیر بوتو، نخست وزیرپاکستان، درمصاحبه یی به تاریخ آوریل 1989، کمک مالی ایالات متحده به ستیزه جویان افغان را از 1973 و نیز قرارگرفتن گلبدیین حکمتیار، رئیس [حزب اسلامی] ‘زیر چتر’ آمریکا را، چندین ماه پیش از دخالت نظامی اتحاد شوروی، فاش کرد.(18)

ازسوی دیگررویکرد تبانی با گروه های اپوزسیون علیه حزب وجنبش،درخصلت سیاسی “امین” سابقۀ طولانی داشته واو به مثابۀ یک ماکیاولیست،پیوسته تلاش نموده است تا به هرقیمت ممکن،حزب دموکراتیک خلق افغانستان را آماج قراردهد.چنانچه درین خصوص،ژورنالیست معتبر کشورهند،آقای گویال با درنظرداشت کمپاین انتخاباتی پارلمانی که ازسوی حزب براه افتید مینویسد:”انتخابات پارلمانی سال 1965،بوسیلۀ کارمل به یک کمپاین وسیع درمیان کتلۀ عظیمی از روشنفکران به چرخش درآمد،بنا برتحریک “امین “گروه های مائویستی وستم ملی نیز درکمپاین ضد کارمل داخل شدند،کارمل احساس آسیب پذیری مینمود،نه بخاطر آنکه شخصیت او آماج قرارداده میشد بلکه بخاطر نقش یک “اجنت بیگانه “که خواست تا حزب را منشعب گرداند.(19)

با توجه به دریافت منابع مشترک وزایشگاه وپرورشگاه واحد برای تولید وپرورش حزب اسلامی وگمارش امین درشبکۀ” سیا” ، حال،سرنخ اصلی ازدرون کلاوۀ معما انگیز بیرون شده واین حقیقت ناب بدست می اید که شبکه عمال” سیا”درآمیزش وهمرنگی کامل،دسیسۀ ترورشادروان میراکبرخیبر را برای بسترسازی “قیام “وتصرف قدرت سیاسی بدست امین ، طراحی وتطبیق نمودند.یکی دیگرازمهره های کارسازی که درین ماشین ترورجایافت،حضورتحصیل کردۀ آمریکا “قدوس غوربندی”ونقش اودرآن شامگاه ظلمتباربرای بیرون نمودن خیبر،تا کمینگاه است. مبرهن است که با توجه به آزمونگاه ونمایشات بعدی ،برای حمایت قاطع ازحفیظ الله امین وبریدن فوری ازهمرزمان تاریخی شان،بدینوسیله مشارکت ستون پنجم جناح پرچم (لایق ،بارق ،غوربندی)،درراه اندازی ترورخیبرومشارکت گسترده شان درتطبیق پلانهای امین بیش ازپیش برجسته میگردد.با پیروزی قیام،”ستون پنجم” با چرخش یکصدوهشتاد درجه برپایۀ توافقات قبلی،به حنجرۀ رسایی امین مبدل شده برسریرقدرت جایافته ،درکناراوقرارگرفته وبرای تبعید رهبران جناح “پرچم” وسرکوب همرزمان پیشین شان،نقش دستۀ تبررا دردستان امین ،بازی نمودند.   

برپایۀ سناریوی تنظیم شده،قطرات خون خیبر،باعث برانگیختن ” رعدوبرق “برآسمان کابل شد،طوفان یی سرنوشت سازبرپاکرد وکاخ جمهوریت فقید محمد داوود را درهم کوفت.موج مه آلود تبلیغاتی رسانه های غرب،وحواریون قلم پردازشان طی سه نیم دهه که برای مستورساختن جنایات غرب وشرکاء دربراندازی “نظام جمهوری دموکراتیک “راه اندازی شد، ،نه تنهاپای ، مجموعۀ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” را درین ماجرا دخیل ساختند،بل پا، را فراترازآن گذاشته، برای خدشه دارساختن وارستگی حزب ،انگیزۀ این حادثه را به خشم وانتقام سران کرملین، دربرابرژیست سیاسی محمد داوودخان گره زده وبرقول نمایندۀ “نیویارک دیلی آقای ” « Jim Gallagher »سه ونیم دهه به عوض گذاشتن گوسالۀ بی سر دردایرۀ حلال ،”حقیقت” خون آلود رابه تازیانه زدند،وبه دایرۀ حلال پرتاب کردند.”که غذایست برای سگان”

با این وجود این بلند گویان و نغمه سرایان، هرگز این پرسش ساده را دربرابرخود قرارندادند که هرگاه والارتبگان کاخ کرملین، عزم سرنگونی محمد داوود خان را بوسیلۀ  “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” میداشتند،پس چرا با، رهبران طرازاول حزب،ازجمله شادروان نورمحمد تره کی وفقید ببرک کارمل،رویکرد این تحول بسابزرگ را طی فرصت های طولانی ،مطرح نساختند؟چرا که کارشناسان حوزۀ نظامی،همگان وبصورت متفق القول، پیروزی “قیام” راکه بدون مشارکت کُلی شاخۀ نظامی جناح “پرچم”حزب وتنها به مشارکت فعال شاخۀ نظامی جناح خلق راه اندازی شد ،با توجه به آرایش نظامی ، دردوسوی خط،ووزنۀ بلانس وتوازن نظامی به نفع حکومت، رایک حادثۀ” تصادفی” دربراندازی نظام ، قلمداد نموده وبیشترانگیزۀ پیروزی آنرا منوط به بی کفایتی سران ارشد نظامی حکومت محمد داوود خان میدانند. با پذیرش گزینۀ خیالپردازانۀ نقش شوروی درراه اندازی قیام،آیا انجام چنین محاسبۀ ساده نزد ارتشمردان کارآزمودۀ اتحاد شوروی وبازتاب شکست آن برای انجام این قماربزرگ سیاسی مقدورنبود؟

برپایۀ مستندات معتبرتاریخی”کی گی بی” برای نخستین بار، به تاریخ 26 اپریل 1978، منابع “کی گی بی” درکابل،با شک وتردید، ازتدارک “احتمالی” قیام، ،توسط “اجنت” شان،درشاخۀ نظامی جناح خلق بنام مستعار”محمود” ضمن اطلاعیۀآن جناح، به منظور” درک عکس العمل مقامات اتحاد شوروی درقبال این رویداد”،که درپردۀ ابهام وبی باوری پوشیده بود،آگاهی یافت ودرصبحگاهان روز قیام”، به تاریخ 27 اپریل 1978، آخرین،اطمینان ازبرپائی قیام بوسیله “کی گی بی ” طورناباورانه حاصل وبه مقامات عالی آن سازمان،درماسکوخبرداده شد.(20)

پیگفتار

خوانندگان عزیزوسروران گرامی! به عنوان کلام آخرباید گفت که:این نبشته، آیینۀ کوچکیست ازیک رخداد نهایت بزرگ.هنوزتاریخ، درمداراین تحولات ،آرشیف بزرگ وسخنان ناگفتۀ زیادی درسینه دارد،با احترام بی پایان حول دیدگاه های همه نویسندگان وخردورزان عزیزکه تاکنون راه های صعب العبوری را درین بلاد تاریک پیموده وباعینک های شفاف وبی تعصب ره جسته اند. این قلم، خود را مالک اصلی “حقیقت “نپنداشته وهرگز ادای حرف آخررا درین “سخن سرا”درحیطه نخواهد داشت.آنچه که درین جستارارائیه شد،نمائی ازرخدادها وبازتابی ورق پاره هایست که یا بوسیلۀ اندیشمندان وفرهیختگان حوزۀ سیاست تهیه شده ویا ازاسارت مخازن تاریخی ابرقدرت های بزرگ جهان که افغانستان را به میدان بُزکشی کشانیده اند،رهیده است.تسلسل این تحولات جانکاه ،درسهای تلخ وآموزندۀ را برای دولتمردان آتی افغانستان،ارزانی فرموده است،امید تا نسل نوین وبالندۀ وطن،و”فرمانروایان”این کشوردرتداوم این پروژه که درثور1357، افتتاح شد واکنون با سپری شدن سه ونیم دهه ریزش اشک وخون ،بطرزاندوهبارآن ، درآخرین معراج تکاملی اش درچرخش وتا،نا کجاها،ادامه خواهد یافت ،ازآزمون های تلخ وناگوارآن بیاموزند.وقطب نمائی اساسی را برای مسیرآیندۀ قایق طوفانزدۀ افغانستان درین بحرپرتلاطم وموج خیزدریابند!

ازپذیرش زحمات شما دوست گران ارج برای مطالعۀ این نوشتارسپاسگزارم !

……………………………………………………………………………………………………..                                                   

رویکردها:

 

(1)  https://www.marxists.org/history/afghanistan/archive/phillip-bonosky/us-secret-war/ch03.htm

      جنگ مخفی آمریکا

 (2)-   http://www.globalresearch.ca/afghanistan-a-tale-of-never-ending-tragedy/2750

داستان پایان ناپذیر تراژیدی افغانستان  (پروفیسورجان رایان ) 

 (3)-   منظور نویسنده از تظاهراتی خواهد بود که به تاریخ 19 اپریل 1978 ،هنگام تشییع جنازۀ میراکبرخیبربوسیلۀ حزب اتفاق افتید.

(4)-   Blum, op. cit., p. 343; “How the CIA turns foreign students into traitors,” Ramparts (San Francisco), April 1967, pp. 23-24; Phillip Bonosky, Washington’s Secret War Against Afghanistan, New York: International Publishers, 1985, pp.33-34; The Truth About Afghanistan: Documents, Facts, Eyewitness Reports, Moscow: Novosti Press Agency Publishing House, 1980, pp. 83-96; Washington Post, December 23, 1979, p. A8. 

(5) http://www.kersplebedeb.com/mystuff/s11/afghanistan1979-1992.html

   ویلیم بلوم: جهاد آمریکائی طی سالهای 1979-1992

 (6)    http://jahed137.blogfa.com/post-37.aspx 

درقلمرو تاریخ  -نویسنده جاهد (متن فارسی برای معلومات بیشتر)

(7) http://www.informationclearinghouse.info/article24897.htm 

          جمیز ای لوکس ،عضو”فعالان صلح “آمریکا تحت عنوان “جنگ سی سالۀ آمریکا درافغانستان

(8) http://www.kersplebedeb.com/mystuff/s11/afghanistan1979-1992.html

    فصل 53 –مداخلۀ نظامی آمریکا ودخالت سیا،بعد ازجنگ دوم جهانی”

 (9)  http://www.informationclearinghouse.info/article24897.htm        

جنگ 30 سالۀ آمریکا در افغانستان .By: James A. Lucas

  (10 http://dgibbs.faculty.arizona.edu/brzezinski_interview

 (11) افغانستان درقرن بیستم. ص 225-226

 (12) همانجا ص221-222

(13)  http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/janbaz_g_hojum_shurawi_virus_A_V01.pdf

صفحات 20-21(ما چگونه به بیماری ویروس (A)هجوم به افغانستان مبتلا میگردیدیم –مترجم غوث جانباز).

(14)  خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر در گفت وگو با دکتور پرویز آرزو ص 167

(15)  http://www.sadib.blogfa.com/post-169.aspx

      رازپنهان تروراستاد میر اکبرخیبر/ترورعلی احمد خرم

(16)  غلام دستگیر پنجشیری ، ظهور وزوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،صفحه 55-56،جلد 2

 (17)                                         http://www.ariaye.com/dari4/siasi/mozhdah.html     

 قتلی که کودتا درپی داشت (وحید مژده )

 (8(1 http://www.rahetudeh.com/rahetude/baziye-sheytani/html/baziye-sheytani-25.html

راه توده –بازی شیطانی

(19) http://www.ariaye.com/ketab/erfan/erfan.pdf

افغانستان درعقب پردۀ دود.ص-26

(20)  http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/janbaz_g_hojum_shurawi_virus_A_V01.pdf

ص1-5،ما چگونه به بیماری وایروس (A)هجوم به افغانستان مبتلا میگردیدیم .