دیــدگـاه یادی از دورحکومت ببرک کارمل نویسنده:نادیه فضل

 

هنوز دانش آموز صنف هشتم بودم که حفیظ الله امین زمام امور را پس از قتل استاد خود، به دوش گرفت. تعداد زیادی از شاگردان مکاتب به سازمان و حزب آشنا نبودند؛ اما اختناق عجیبی روز تا روز فضای تمام شهر کابل را زهرآگین ساخته بود و کمتر کسی از این شلاق خونین در امان مانده بود. از صنوف هشت ـ نه مکتب تا دانشگاهی ها، هیچکسی از ساطور خلقی ها در امنیت نبود. کسی را به اتهام اشرار بودن می بردند، آن یکی دیگری را که شاگر ممتاز بود شکنجه می کردند و خلاصه کمتر شبی بود که فردایش یکی دو تا از هم صنفی ها یا هم مکتبی های ما از زندانی شدن عضوی از خانواده خود ننالند.

کابل به یک زندان خونین مبدل شده بود که باری، نیمه های شب جت های روسی آرامش شهر را  به هم زد و فردایش نوید سرنگونی رژیم خون آشام امین، خوشترین خبر روز بود.

در آنروز برای دومین بار نام ببرک کارمل را شنیدم. یکبار قبل از آن و پس از قتل میراکبر خیبر از پدرم شنیده بودم که مردی  به نام ببرک کارمل حین خاک سپاری ای خیبر، سخنرانی خیلی تندی داشت و این دومین باری بود که این نام برایم معنی پیدا می کرد.

در آنروزها اینقدرها تحلیلگر سیاسی در کشور نداشتیم. آزادی مطبوعات هم به شکل امروزی اش نه تنها اینکه نبود؛ بلکه اصلا کسی جرأت اینرا نداشت تا ابراز نظر کند.

پس از رویکار آمدن ببرک کارمل، هزاران تن از زندانها آزاد شدند، پدر یک همصنفی، برادر دیگری و خواهر دیگری. برای ما ها که اصلن نه عضو حزب بودیم و حتی نادانسته مخالف هم بودیم، آزادی های هزاران تن از زندان پلچرخی خیلی امید بخش بود.

 

 

در دوران همین ببرک کارمل من خودم که کم کم سیاسی شده بودم و تا دوره رسیدن به دانشگاه در تظاهرات شهر کابل اشتراک کردم، به دیدار مجاهدین به سمت وطن رفته بودم و خلاصه خیلی هم بیطرف نبودم، توانستم به تحصیلاتم ادامه دهم.

یادم است که استاد واسع قرار رییس دانشگاه ما «حقوق» که مرد خیلی دانشمند و معتدلی بود، روزی مرا پس از یک غیابت چندین هفته یی، در دفترش خواست و کمی با لحن تندی ازم پرسید که چرا مخالف حکومت هستم؟ پاسخ خیلی دانشمندانه نداشتم، فقط گفتم من مخالف اشغال افغانستان توسط روسها هستم، اسلام را درخطر می بینم. وقتی به جزییات رفتیم، من از اینکه اسلام در خطر بود، پاسخ خوشی نداشتم که سبب خندیدن استاد شد… سپس ایشان نگاهی به من افگندند و با لحن آرامتری گفتند: شاید منهم موافق خیلی چیزها نباشم، اما کشور ما قربانی جنگ سرد است، ما شاید برنده هم نباشیم، اما تو که دخترلایق یک خانواده متوسط هستی، برو به درس خودت ادامه بده.« من حمایتت می کنم.» این گفته های استاد قرار تا حال در گوشم مانده اند و می دانم که در آنزمان همه ما که وطن را ترک کردیم، نه از کمونیسم بویی برده بودیم ونه از این اسلام سیاسی.

میلیونها تن به شمول من افغانستان را ترک کردیم، ولی به خانواده های ما حکومت کارمل ضرری نرساند.

یکی دگر از کارکردهای کارمل را خودم تجربه کرده ام، برگردانیدن «زمین های ضبط شده مردم به آنان بود. » که در آنرمان خطرکردن بزرگی بود.

اکنون…

من پس از سه و نیم دهه غربت از زادگاه خودم کابل، به این باورم که تاریخ افغانستان باید توسط یک نهاد کاملاَ بیطرف بازنگری گردد.

من به عنوان یکی از مخالفین همان دوره و زنی که هنوزهم خیلی ارزشها برایم مهم اند، با صداقت می گویم که خیلی از ما ها اشتباه کردیم. مثل حال، مد پول گرفتن از سرمایه دارها نبود؛  من و مثل من خیلی ها اند که اعتدال دوران حکومت ببرک کارمل را بعداً پی برده اند. روسها جنایات زیادی در افغانستان مرتکب شدند؛ این روی دیگر سکه آنزمان است که تمام کارکردهای یک حکومت خوب را زیرسایه اش برده است. اما از یاد نبریم که اگر عقلانی ببینیم، همه حکومت های افغانستان اسیر بوده و خود بنابر دلایلی قادر به عملکرد مستقلانه هرگز نبوده اند. در آنزمان هم جواسیس عربستان سعودی، غرب خیلی فعال بودند و این امر دیگر پوشیده نیست. ما در عصر انترنت زندگی می کنیم نه درروزگار شبنامه پخش کردنها وانزوای کامل از رسانه های جهانی…

امروز نبشته هایی را خواندم که خیلی به شدت تکانم دادند و ناگذیر شدم که این سطرها را بنویسم، به عنوان زنی که بیش از 50 سال عمر دارم و هیچگاهی عضو هیچ حزب و سازمانی نبوده ام. فقط برای افغانستان قلبم همیشه تپیده است وتمام ریشه هایم در همان خاک است.

سرانجام به وضاحت وصراحت می گویم که جاسوس خطاب کردن به ببرک کارمل جفاست؛ ببرک کارمل تنها مردی بود که برای هزاران فرزند خانواده های کم بضاعت مجال تحصیل در کشورهای بیرون را فراهم کرد. قبل از این امکان برای همه اهالی افغانستان مهیا نبود.

درزمان او تندرویی های سازمانی و حزبی در مکاتب و دانشکده ها کمرنگ شد. بازداشت های خودسرانه از بین رفت، دانشجویان روستاهای دور افغانستان به کابل آمدند و زمینه تحصیل یافتند.

اما من چرا درست در همان زمان افغانستان را ترک کردم؟

 

 

صادقانه باید بگویم که شماری از جوانان آنروزگار که یکی آن من بودم، خیلی شیفته زرق و برق خارج شده بودیم. وقتی عکسهای خانواده های دوستان مانرا با مناظر زیبای غرب می دیدیم، هر خطری را به جان می خریدیم که اینسوها بیاییم.

گفتم؛ با آنکه شخص خود رییس دانشکده حقوق برایم وعده داد که از من حمایت می کند، و به این تعهد خود جانانه وفا کرد؛ اما افغانستان را و درس نیمه تمام امرا گذاشتم و اینجاها را انتخاب کردم.

یاد استاد واسع قرار که خیلی از نکات مثبت زندگی امرا مدیون نصایح او هستم که سالها بعد برمن تآثیر گذاشتند، به خیر. آرزودارم که زنده باشند و این سطرهای مرا بخوانند.

یقین دارم که از آنزمان قلبهای زخم خورده هم کم نیستند، ولی باید آغاز کنیم به راست گفتن وآنچه خودما تجربه کرده ایم. برای من دوره حکومت ببرک کارمل خوبترین دوره بود که اول خودمن، قدرش را در همان زمان ندانستم.

یادش گرامی باد!