چه بنویسم اما باید بنویسم! / ببرک کارمل Babrak Karmal

رفیق اسمعیل پولاد

چه بنویسم اما باید بنویسم!

روان این بزرک مرد شاد، اما ما که دَور وپیش این مرد بزرک به قطارهای بالا و پائین قرار داشتیم چنان خود خواه و کو ته نظر بودیم که دران زمان هر یک ما خود را عقل عالم میدانستیم و همکاری لازم را که شایسته یک انسان دوست و وطن پرست(این کلمه در قاموس ما نمی کنجد) بوده نداشته ایم. چرا وقتی در قاموس ما نگنجد آنرا بنویسیم. راه ما یک مدرسه بود و است. این مدرسه نمیتواند راسا” پروفیسور بکشد. هر پروفیسوری باید الفبا را بیاموزد. همین وطن پرستی الف وب دانش و مبارزه برای انسان است. او چرا مجبور شد بپذیرد که در افغانستان بیاید برای اینکه آخرین نکته امکان بود. خوب دقت کنید! همین اخرین نکته امکان هم برای همه زهر شد. ” اگر شرایط عینی و ذهنی جامعه آماده پذیرش دگر گونی نباشد نمیشود دگر گونی پیشرفته را جای عقب مانده ترین نظم آن جامعه بوجود آورد.” کارمل این را بخوبی میدانست و از نگاه علمی آگاه بود. اگر بسا کس ها ندانند این را من بخوبی و بهتر از هر کسی که قدرت و جاه و مقام را بر روند طبیعی جوامع امتیاز میدهند میدانم که رفیق ببرک کارمل و رفیق میر اکبر خیبر به تمام جزئیات ازین اصل و روند تاریخی که با توضیح داهیانه -کارل- روشن شده است میدانستند. کشمکش و تفاوت نظرهای آن هردو مرد سخن افغانستان روی همین اصل علمی تاریخی بود نه روی مسایل قدرت و پیش آهنگی که امروز بعضی خود کامه گان آنرا اختلاف سیاسی و شخصی جلوه میدهند. این شکل اختلاف ها دوستانه و عالمانه است. مانند دوستی لینین و ترو تسکی. یا اختلاف ابوعلی این سینا و ابوسعید ابولخیر که بعد از یک نشست یکروزه مکمل وقتی از مشاجره و گفتگو خارج شدند ازابوعلی پرسیدند که ابوسعید را چطو یافتی؟ جواب داد: هر آنچه من می بینم او میداند. و از ابو سعید این سوال را پرسیدند او جواب دادکه: هرآنچه را که من میدانم او میبیند. این است اصل اختلافات یا جرو بحث های دانشمندان که ما آنرا در قالب مغز خود عیار کرده و به اندازه خود برایش جامه میدوزیم که دران بزرگی کنجا یش ندارد. اینجا هم چنین است. ما هستیم که توان ببرک کارمل را به بربادی کشاندیم و امروز هم در کارهای من درآوردی کوتاه نظرانه خود به شخصیت علمی او یا آنها لطمه میزنیم. این بحث را کتاب باید نه کمنت اما مجبورشدم. پیروزباشید و پدرود
******************
رفیق گرامی ببرک کارمل، روانت شاد و پیامت راه گشای خط مبارزه مایان و ویژگیهای زندگیت سامه زندگی ما بوده و خواهد بود. شاید بسا کسانیکه زندگی، مبارزه، آرزوها، دانش و شناخت، دریافت، پی برد، پاکی، کین نورزی و برگزیدگی تو را نمیدانند در تاریکی باشند. پس ما هم مانند آنچه پیشتر نوشتم که زندگیت سامه زندگی ما خواهد بود بکاربسته و ازآنها کینه نداریم. زیرا رز…
اسمعیل پولاد

***************
اسمعیل پولاد

روان شاد ببرک کارمل شخصیت آگاه بر مسایل تاریخی و اجتماعی بود

روان شاد ببرک کارمل شخصیت آگاه بر مسایل تاریخی و اجتماعی بود و جامعه افعانستان و ضرورت را ها و زمان انقلاب را با تمام تار و پود وجود خور درک و از روشهای علمی هیچگاهی عدول نمیکرد. یکی ازین روش ها را برایتان مستند و با زمان مطابق مینویسم: (مجله پیام حق که عبدالحی مرام گرداننده آن در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۸ بود و ممکن کلکسیون آنزمان را در اختیار داشته باشد و یا در یکی از آرشیف ها قابل دسترسی باشد، حفیظالله امین در مقدمه یا پیش درآمد این مجله در میزان ۱۳۵۷ چنین مینویسد: ” … وقتی ما انقلابیون به در محبسی که رفقا در آنجا محبوس بودند برای رهائی شان رفتیم، همه رفقا با خوشحالی تمام از انقلاب و انقلابیون پذیرائی کردند اما یک آواز از آخر خانه که رفقا درآنجا زندانی بودند بلند شد که رفقا آیا شما شرایط عینی وذهنی جامعه را مطالعه و ارزیابی کرده اید. این یک خیزش مردمی است ویا یک حرکت نظامی، من که فهمیدم این ادم بجز ببرک کارمل کسی دیگری نیست، صدا زدم که ما رفقا را آزاد کردیم هر کسیکه نمیخواهد از زندان بیرون شود میتواند هما نجا بماند.) من هم یکی از نویسندگان برای این مجله بودم و تحت عنوان ” هر چیزاز نگاه اقتصاد” مطالب روز و سیرهای ضروری اقتصادی را که با اقتصاد اسلامی و همگام با اقتصاد مرکزی مطابقت داشت مینوشتم و حتی با نوشتن آیات قرآنی ضرورت مساوات و برابری جامعه را ترسیم میکردم. اکثریت رفقا که سابقه درسی در مراکز فقه اسلامی داشتند گاه گاهی برایم مینوشتند که این طرز تحیلیل ترا بسیاز ارزشمند و با ضرورت زمان میدانیم. درحالیکه این همه برداشت من از دین اسلام ازان بود که من نیم دوره تحصلیم را در مسایل فقه اسلامی اعم از حنفی وجعفری گذشتانده بودم و در عین حال با روان شاد محمود بریالی در پو هنحی اقتصاد هم کلاس بودم. از اینکه خانه روان شاد ببرک کارمل و سه برادرش در کارته سخی بود اکثر شب ها برای مشترک درس خواندن بخانه شان میرفتم. بدیعی است که صحبت های کوتاه اما بسیار ارزنده از رفیق ببرک کارمل می شنیدم و این شنیدن ها به ذخیره اقتصادی و پیوست آن با صورت اقتصاد دینی اسلامی من را یاری میرساند که از همین ذخیره در نوشتن خود استفاده و در مجله پیام حق منتشر میکردم. به این اساس برداشت من از رفیق ببرک کارمل به اندازۀ بود که تقریبا” میتوانم بنویسم. تحلیل های اجتماعی و سیاسی را در مورد اقتصاد و اقتصاد سیاسی توانسته بودم با همان صحبتهای کوتاه از ایشان بیاموزم. من تا سرحدی به شخصیت آن مرد برزک گرویده بودم که هیچکاه فکرنمیکردم در موردی که به سود مردم و جامعه باشد از دید ژرف و عالمانه او دوربماند. بعد از پلنوم هجدهم بدون اینکه فکر کنم چند ساله هستم داوطلبانه درخو است تقاعد دادم و تمام کارهای حزبی را رها کردم. درسال ۱۳۶۵ زمانیکه یک نوشته ترجمه شده از مجله شپیگل آلمانی را خواندم بسیار مایوس شدم و مستقیما” رفتم تا از نزدیک بارفیق ببرک کارمل صحبت کنم که نسبت تراکم مراحعه کنندگان و یا دلایل دیگر موفق نشدم و به نوشته های انتقادی شروع کردم که بعد از مدتی از طریق رفیق بریالی به حقیقت آن نوشته ها پیر بردم. اما خیلی دیر شده بود. یعنی فهمیدم که همانشکلی که من برداشت از رفیق ارجمند خود داشتم درست بوده و آن نوشته که ” … من سپربلای ندانم کاریهای رهبران شوروی شدم.” حقیقت کامل و مسلم بود. یعنی این امروز نیست که از بر خورد عجولانه رهبران شوروی رفیق ببرک کارمل ضربه سنگینی را متحمل شدگفته میشود. همچنین اشتباه را رزمجو نیز در پلنوم هجدهم مرتکب شده است. این نوشته من با اینکه به درازا کشید اما مقصد من از چند نکته است. 1-عدم توافق رفیق ببرک کارمل از چنان انقلاب بی وقت و بی سنجش. آنهم مستند به اقراردشمنش حفیظالله امین. 2- مؤثریت دانش تاریخی و علمیش در راه انتقال به کسانیکه از نگاه تاریخ و فلسفه نمیدانند ویا بسیارکم میدانند. 3- جهت روشن کردن اشتباه خودم و اعتراف به آن. 4- قبل از ارائه همه این سند ها که امروز مورد بحث است دربیانیه ها، صحبتها، و اسناد رسمی حزبی و دولتی سیاست مداران، نظامیان، ژورنالستان و رسانه های اتحاد شوروی وقت و جهان روشن شده است. بشرط اینکه معاندین به گوشهای خود چوب و به چشمان خود نشتر بیخبری نزنند.