تجویزتجزیه افغانستان به شمال جنوب درسال 1365 هـ .ش

داکتر جیلانی « گلشنیار »

تجویزتجزیه افغانستان به شمال جنوب درسال 1365 هـ .ش

آرزوی هرنویسنده با ابرازنظریاتش، درمسایلی ملی وبین المللی ، جلب توجه وستایش مردم است. اما شفافیت قضایا درکتاب تاسیس وتخریب اولین جمهوری افغانستان به روشنی قرار دادن مردم به جریان وقایع کشورشان است، نه جلب توجه، ونه ستایش مردم از نویسندهء آن.
از آنرودر تجزیه وتحلیل چنین روندی خواهی نخواهی چهره های بی پرده شده اند وکارنامه های تحت مشاجره وبحث قرار گرفته اند که درانتقال مسکوکات تاریخی افغانستان دراتحادجماهیرشوروی ، درتجویز تجزیه افغانستان به شمال وجنوب ودر تحریف طرح نماینده سرمنشی ملل متحد درتشکیل حکومت مورد قبول مردم ، وبا اعمال ناشایست دیگرمنافع مردم افغانستان را درمقابل منافع دیگران نادیده می گرفتندو زیرپا می کردند.
بنا تعداد زیادی از جستجو گران حوادث پیشآمده، با شنیدن افشای چنین عناصر بی عرضه ، با دلچسپی خارق العاده درجستجوی کتاب تاسیس وتخریب اولین جمهوری افغانستان می شوند.
درکنارآن مفسرین کارنامه های داکترنجیب الله دست به تحریف متن کتاب وجعل هویت نویسنده آن می زنندوسخن های نامستندی را بدون هیچ مدرک ودست آویزی، به توجیه دوسه تن از داردسته خویش به اصطلاح رفقا ، بالای هم چیده وبه هردر و دروازه ای که میرسند، می نویسند وبهر کنج کناری که می روند داد میزنندکه:حسن شرق وابسته به شوروی ها بود.
واز جانب دیگر بسیاری از تحلیل گران وقایع کشور ، علاقه مند آن شده اند تا شفافیت بیشتری روی قضایایی مانند دستبرد به آثار باستانی ، تجویز تجزیه کشور وتحریف طرح نماینده ملل درختم جنگ های افغانستان انداخته شود.
بنا بدون توقف روی ادعا های نامستند برمی گردیم به متن کتاب،که درآنجا گپ بالای سابقه داشتن ونداشتن باشوروی ها نیست بلکه درآنجا پرس پال بر سراین است که چرا وبرای چه؟ به ارزش یک میلیارد دالر طلای ذخیره دافغانستان بانک ، جمع آثار باستانی طلا تپه ، تنگاتنگ با خروج عساکر شوروی از افغانستان با نادیده گرفتن همه مقررات کشور به اختیار بانک های شوروی گذاشته می شدند. درآن کتاب موضوع اصلی وعمده ،تجویز تجزیه افغانستان به شمال جنوب خواست زمداران شوروی توسط بردگان شوروی درافغانستان است.
گفتگو بر سر آن است که چگونه درسال 1366 هـ ش چنین عملی منحوس نامطلوب وضدملی وتمامیت ارضی افغانستان عملا پا به عرصه وجود می گذارد؟
نه اینکه رفیق فلانی از زبان رفیق فلانی ، پشت بام خاله کوکو به رفیق فلانی قصه می کرد که:
حسن شرق همراه با ستمی ها به کمک ایران وبه اشاره شوروی ها ضد حکومت مخالف شوروی ومردمی مرحوم داکتر نجیب الله کوتاه می کرد.عجب ! آنهم به روزهایی که بیش از شصت هزار عساکر شوروی جهت حمایت ح.د.خ. هنوز درافغانستان حضور داشت.
درواقع حساسیت و بی موازنه شدن مفسرین کارنامه ها ، از افشای سه موضوع که همان روزهای اول صدرات به آن مواجه شده بودم سرچشمه می گیرد.
1. انتقال طلای مسکوک ذخیره دافغانستان بانک در اتحادیه جماهیر شوروی
با گذشت چهار روز از تقررم (6 جوزا 1367 هـ.ش ) به حیث صدراعظم، با تلاشهای زیاد نتوانسته بودم به استثنای سه نفر از دوستانم سید امان الدین امین ،داکترنعمت الله پژواک و عبدالغفار فراهی ، اشخاصی را که حد اقل به مردم شناخته شده وغیر حزبی باشندبه عضویت درکابینه جذب نمایم. زیرا اکثر آنانی که سرش به تنش می ارزید از ایتلاف وهمکاری تحت قیادت با داکتر نجیب الله درآن روز ها سرباز میزدند. بنا طرف های شام دهم جوزا، به یاد روزهایی که ما اعتباری داشتیم ومردم به مااعتمادی، بالای چوکی صدرات چمباتمه زده و پینکی میرفتم که خانه سامان صدرات آمد وگفت:
« داکتر محمد کبیر وزیر مالیه حکومت کشتمند به شما کار دارد» با شناخت وسابقه ای که با او داشتم به گرمی او را پذیرفتم. درحالیکه سراسیمه می نمود گفت:
« طللای ذخیره دافغاستان بانک باربندی شده وآماده انتقال از طریق فضا به اتحادیه جماهیر شوروی است.»
با شنیدن این خبر با خود گفتم ،ماشاالله چشم بد دور ، عجب صدراتی وعجب صلاحیتی ، رفقا به فکر ربودن بانک اند وجناب به فکر تشکیل کابینه به آنان؟!
واقعا خبری بود دردناک ، تاسف آور وخلاف انتظاربرایم، زیرا درحالیکه هیچ یک از اشخاض شناخته شده وسابقه دارحاضر به قبول صدارت تحت زعامت داکتر نجیب الله نشده بودند من برای تحکیم دوبارهء حکومت مرکزی وتلاش برای ختم جنگ وآشتی ملی از صمیم قلب همکاری با اوشان را پذیرفته بودم.
متقابلا ً جناب شان بدون توجه واطلاع حکومت ، ذخایر طلا را، آنهم به روزهایی که مردم خواهان تاوان جنگ از شوروی بودند به شوروی انتقال می دادند و بدینوسیله لکه ننگی رفیقانه را به پیشانی ام تاپه می زدند.
بنا با سپاس واحترام ، از اعتماد وهمکاری داکتر محمد کبیر تشکر نمودم،درحالیکه درپاداش چنین خدمتی به مردم افغانستان وحفظ آبرویم سزاوار دست بوسیدن بود،روی او را بوسیدم وخواهش نمودم تا همکاری را با حکومت من بپذیرند. او با محبت پذیرفت. سپس به وی گفتم تا زمانی که فرمان تقرر شما به حیث رییس دافغانستان بانک صادر گردد،مواظب امورد افغانستان بانک باشید. با وجودی که از گفته هایش سرم دور می زد به یادم آمد:
غلام حسین جوینی زمانی که رییس دافغانستان بانک بودبرایم قصه می کرد که؛ درسال 1362 هـ.ش. آل خیموف رییس بانک مرکزی اتحادجماهیر شوروی ، از من دعوت نموده بودتا درباره معاملات دوجانبه ای بانکی درمسکو مذاکره نماییم. درآخرین روزهای دعوت که واقعا دعوت فوق العاده و بی سابقه بود برایم گفت::«تمام دارایی های ایران را درامریکا حکومت امریکا مصادره کرده اند، شما هم یک مقدار طلا دربانک نیویارک دارید ، برای اینکه از مصادره آن توسط امریکا جلو گیری شود بهتراست آن را به بانک های شوروی انتقال دهید.»
برایش گفتم؛«متاسفانه حکومت افغانستان از بانک ها وحکومت امریکا وبعضی از کشورهای اروپایی مقروض هست وهمین که درانتقال طلا از امریکا به اتحادجماهیر شوروی اقدام کنیم آنها قروض خود را مطالبه خواهندکرد. درآن صورت به ما چیزی نخواهد ماند که درکشور شما انتقال داده شود.»
او با تشکر از اظهاراتم به موضوع خاتمه داد.
بنا بعداز باز گشت به کابل به خدمت کشتمند صاحب رییس شورای وزیران جریان مذاکره خود را با رییس بانک مرکزی شوروی خصوصا در باره انتقال طلای ذخیره افغانستان دربانک نیویارک به اتحادجماهیر شوروی به عرض رسانیدم. جناب کشتمند گفته هایم را تایید کردند.از آنجاییکه سید امان الدین امین درحکومت سلطان علی کشتمند معاون شورای وزیران(صدارت) درامور اقتصادی وبانک ها بود موضوع طلای ذخیره دافغانستان بانک را از او پرسیدم.
او گفت: داکتر محمد کبیر رنجبر عضو کمیته مرکزی جناح پرچم ح.د.خ. که به حیث رییس دافغانستان بانک به رتبه وزیر اجرای وظیفه میکرد توسط ورقه عرضی درخواست منظوری انتقال طلای ذخیرهءدافغانستان بانک را به بانک تجارت خارجی اتحادجماهیر شوروی نمود تا بانک مذکور طلای متذکره را در بازار های جهانی بفروشد و اسعار ومفاد سالانه آنرا بنام دافغانستان بانک ذخیره نمایند.
برایش گفتم که:قسمت زیادی طلای ذخیره دافغانستان بانک طلای مسکوک اند و فروش آن به وزن خلاف منطق وغیر قابل قبول می باشد. بهر حال من به فروش طلای مذکور موافقت ندارم وبهتر است از ارایه چنین پیشنهادی به شورای وزیران (صدارت) صرفنظر نمایید.
رنجبر صاحب گفت که؛ درزمینه مذاکرات دوام دار با بانک تجارت خارجی اتحادجماهیر شوروی انجام شده است وآنها حاضر گردیده اند که در فروش آن به بازارهای بین المللی اقدام وعواید اسعاری را دریک حساب دیپوزیت به مفاد نزد خویش نگه دارند.
برای رنجبر صاحب گفتم که؛ اگر قرار باشد که طلا به فروش برسد، چرا ازطریق اتحادجماهیر شوروی صورت گرفته و زمینه تبلیغات منفی را مساعد ساخت ؟ درحالی که فروش آن از طریق بانک های امریکایی واروپایی طرف معامله دافغانستان بانک نیز مطلوب ومیسر است.
به هرصورت حالا موضوع فروش طلا را فراموش نمایید.
موضوع عدم موافقه خویش را درباره انتقال طلا به اتحادشوروی خدمت جناب کشتمند صاحب به عرض رسانیدم؛ اوشان نظر مرا تایید کردند. اما به روزهایی که آوازه تقرر شما به حیث صدراعظم سرزبان ها افتاده بود یکی از کارمندان آرشیف ورقه عرضی را آورد که درباره انتقال طلای ذخیره دافغانستان بانک به بانک خارجی اتحادجماهیر شوروی جهت فروش بود وبه امضای کشتمند صاحب رسیده بود وبرایم گفت امضا شما در ورقه فراموش شده، لطفا ً امضا نمایید، زیرا مروج بود که ورقه های عرض روی مسایل اقتصادی اول از طرف معاون صدراعظم در اموراقتصادی وسپس از جانب شورای وزیران امضأ می گردید. به مأمور آرشیف صدارت گفتم؛چون به فروش طلا توسط بانک خارجی اتحادشوروی موافقه نداشتم بنا فهمیده ورقه عرض را امضا نکردم ، باوجودآن ورقه عرض به داکترنجیب الله رییس جمهور جهت انتقال طلا به اتحادجماهیر شوروی مزین می شود.
درگیردار چنین ماجرایی با داشان القاب بالابلند صدارت ، واقعا احساس درمانده گی وتنهایی میکردم زیرا از عدم موافقه سید امان االدین امین وگفته های غلام حسین جوینی برمی آمد که دراین معامله پای معامله گران شوروی درمیان است واین دنباله همان ماجرایی است که آل خیموف از جوینی انتظار داشت، ورنه امکان آن وجود داشت که رییس دافغانستان بانک با همه معلومات که درباره تجارت وقرار دادهای بین المللی داشت بجای کسب موافقه شورای عالی دافغانستان بانک وتصمیم مجلس وزرا که آن هم درچنین معامله مهمی ایجاب فیصله شورای ملی را نمود تنها به اخذ هدایت رییس جمهور درانتقال سکه های تاریخی وخشت میله های طلا به اتحادشوروی مبادرت می کرد. با وجود آن که خدا گفته تیلیفونی به اطلاع رییس جمهور رسانیدم که؛طلای ذخیره دافغانستان بانک را بدون اینکه مرا خبر کنند به اتحادجماهیرشوروی انتقال می دهند. دربازگشتاندن آن توجه جدی حضورشمارا اتنظار دارم. فرمودند؛ این معامله قبل تقرر شما صورت گرفته است وبه شما ارتباط ندارد.
عرض کردم؛ بدبختانه انتقال آن به روزهای تقررم تصارف می کندکه هنوز جهت کسب رای اعتماد به شورای ملی نرفته ام و درصورت صدور آن جرئت رفتن به ولسی جرگه وپرس پال وکلا را ندارم.
فرمودند؛ اختیار به شماست هرطوریکه لازم می دانید عمل کنید وتیلیفون قطع شد.
سپس به آمرامنیتی میدان هوایی کابل گفته شد که از انتقال محموله های دافغانستان بانک به اتحادجماهیر شوروی جدأ جلوگیری نماید. او گفت؛امروز برای انتقال آورده بودند اما در اثر خرابی هوا، طیاره شوروی درمیدان نشسته نتوانست ودوباه آنها را به بانک برده اند. بهرصورت مانع انتقال آنها شوید. و ضمناً به دافغانستان بانک هدایت داده شد تا همین فردا (11 جوزا 1367) موضوع را به عرض ریاست جمهوری برسانندوهرچه زودتر صندوق های طلا را بجای اولی آنها جابجا کنند.
ریاست جمهوری به روز 14 جوزا کاپی ورقه عرض بانک را که حاوی احکام رییس جمهوربود به صدارت ارسال داشتند.
تاریخ انشأ واحکام درورقه عرض گواه آن است که مبادرت درانتقال واجبار دربازگشت طلا به روزهای مقرری ام به حیث صدراعظم تصادف می کندکه رییس دافغانستان بانک صلاحیت وحق نوشتن ورقه عرض را به نسبت اینکه او عضو کابینه ای بود که سقوط کرده بود، نداشت، ولی بازیر پا کردن مقررات با جملات غیر واقعی وفراراز واقعیت جهت گمراهی خواننده گان ورقه عرض را می نویسدوبه امضای رییس جمهور جهت معطلی فروش طلا می رساند.
به هرصورت خوشبختانه نه طلای ذخیرهء دافغانستان بانک ، بازگشتانده شدوسکه های طلا دراثر همکاری محمدکبیر دوباره درصندوق های فولادین جابجا گردیدند……………..ادامه دارد