استقلال سیاسی کشور مان افغانستان

 غفار « عریف »

استقلال سیاسی کشور مان افغانستان

پیشینه ی دسایس استعمار گران انگلیسی در افغانستان

( به روایت برگه های زرین کتابهای تاریخی )

در قرن هفده عیسایی ،اروپایی ها ، از جمله : پرتگالی ها ، فرانسوی ها ، دنمارکی ها ، انگلیس ها ، هالندی ها … با دولت هند روابط تجارتی داشتند . در همین سده هالندی ها ، با راندن پرتگالی ها از صحنه ، تجارت با هند را بطور کامل در دست خود گرفتند .

در سال ۱۶۰۰ م ، انگلیس ها بشکل فعال تر وارد کارزار شده ، با تأسیس کمپنی هند شرقی ، جواز تجارت با هند را بدست آوردند . در سال۱۷۰۰ م تمامی نهاد های تجارتی انگلیسی در هند ، با هم اتحاد بستند و شرکت متحد هند شرقی را تشکیل دادند و تجارت با هند شکل انحصاری به خود گرفت و در دست انگلیس ها متمرکز شد .

تا آن زمانی که فساد، بنیاد دولت هند را سست نساخته بود ،اروپایی ها ، بویژه انگلیس ها از طریق فعالیت کمپنی متحده ی هند شرقی ، در مسائل سیاسی دخالت نمی نمودند. لیکن به مرور زمان ، رفته رفته این موازنه تغییر پذیرفت و انگلیس ها علاقه مند به موضوع های سیاسی گردیدند و در صدد آ ن بر آمدند تا در منطقه نفوذ سیاسی قایم نمایند .

انگلیس ها در برآورده ساختن خواست های سیاسی خویش در هند ، محتاج به زمینه سازی ها بودند ، از همین جهت ، بخاطر رسیدن به هدف های سیاسی خود ، از حکومت های محلی ، در ضدیت با دولت مرکزی حمایت بعمل آوردند ، تا این که پای زمامدار نظام شاهی نو تآسیس افغانستان به ماجرا کشانیده شد .

درست چیزی بیشتر از ۲۶۰ سال قبل ازامروز ، از اثر لشکر کشی های احمد خان ابدالی بر قلب هندوستان ، به مقصد پابرجا نگهداشتن سلسله ی شاهان بابری بر سریر قدرت و حصول غنايم جنگی ، جمع آوری ماليات و گسترش ساحه ی نفوذ سياسی خويش، دولت مرتهه در جنوب هند دچار شکست شد و قوای حکومت سکهه در شمال مغلوب گردید .

در نتیجه پس از این سوقیات نظامی جنگ های خانمانسوز ، نه تنها سلطه ی دولت بابری ها و اقتدار حاکميت احمد شاه درانی حفظ شده نتوانست ؛ بلکه استعمار گران انگلیسی در منطقه راه یافتند و به قایم کردن نفوذ سیاسی خود پرداختند .

مردم آزادی دوست افغانستان ، حضور استعمارگران انگلیس را در همسایگی خویش به دیده ی نفرت نگریسته ، بر آن شدند تا در مقابله به آن از خود واکنش نشان دهند . از این که در آغاز شرایط سیاسی در منطقه مساعد نبود و زمان به نفع مبارزان ضد استعمار، عمل نمی نمود ؛ از این رو آنان و همه ی مردم ناگزیر بودند تا زجر پاشنه های آهنین حضور استعمار را در منطقه ، بکشند . لیکن هیچ گاهی امر بسیج کردن و تنظیم نیرو های مردمی را از نظر دور نداشتند . همان بود که بعد از در گذشت تیمورشاه درانی، در پی طرد نفوذ استعمار بر آمدند. گام نخستین را در ضدیت با پیشروی انگلیس ها در هند ، زمان خان ابدالی گذاشت و آتش دشمنی با خصم مکار را شعله ور ساخت .

چون انگریز از گذشته ، از دوران فعالیت کمپنی متحده ی هند شرقی ، در این جا، جای پایی داشت ؛ بنابران توانست با صرف مبالغ هنگفت پول ، فتح علی شاه قاجار را با خود همدست بسازد و معاهده یی را با وی به امضاء برساند که رؤوس آن را طرفداری از متجاوزان انگلیسی در جنگ با سپاه افغانستان تشکیل می داد .

حکام قاجار و استعمارگران فرنگی ، در قدم اول با خریداری و اجیرساختن محمود ابدالی و وزیر فتح خان ( فراریان به دربار قاجار ) و تجهیز آنان ، تحریکات را بر ضد زمان خان ابدالی و علیه دولت مرکزی زیر رهبری وی در افغانستان ، به راه انداختند.

شهزاده محمود به کمک عده ی از خوانین درانی ، طبق پلان انگلیس، نقشه ی سقوط پادشاهی زمان خان ابدالی را طرحريزی کرد . براساس این توطئه، شاه زمان اسیر گرفته شد ، چشمانش را نشتر زدند، تا این که در زندان بالاحصار در گذشت . به این ترتیب مطابق به خواست مشترک متجاوزان انگلیس ، دولت مزدور قاجار و سکهای پنجاب ؛ دولت مرکزی افغانستان انقراض پیدا کرد و تهداب نظم اجتماعی ( سیاسی و اقتصادی ) منهدم گردید .

پیآمد این توطئه برای مردم افغانستان خیلی ها زیان آور بود : در دو بار پادشاهی محمود ابدالی و دور اول پادشاهی شاه شجاع ، افغانستان به شکل مناطق خود سر ، بین شهزادگان سدوزایی تقسیمات گردید و بدین شیوه پایه های یک نظام ملوک الطوایفی استحکام بیشتر پیدا کرد و موج خرسندی انگلیس ها را فراهم گردانید .

در دومین عقدنامه میان انگلس و دولت فارس ( ایران امروزی ) مورخ ۱۳- ۳ – ۱۸۰۹ م ، در ماده ی چهارم آن تذکار رفته بود که هر گاه شاهان ابدالی افغانستان قصد حمله بر هند برتانیایی را نمایند ، قوای دولت فارس به کمک انگلیس ها می شتابد . لیکن بر عکس در ماده ی هفتم این عقد نامه امده بود که اگر آتش جنگ بین دو دولت همسایه ، افغانستان و فارس ( ایران ) مشتعل گردد ، انگلیسها در موضوع دخالت نمی نمایند ؛ بلکه تنها کار وساطت را به پیش می برند . این حرف می رساند که خاطر انگلیس ها از هر طرف جمع گردیده بود و از هیچ ناحیه خطری آنان را تهدید نمی نمود .

در این میان در بحبوحه انکشاف این حوادث ، در سال ۱۸۰۸ م ، گورنر جنرال هند ، هیآت های را نزد رنجیت سنگ وبه در بار شاه شجاع فرستاد . در این هنگام وضعیت چنان بود که به شاه شجاع موفقعیت دست دهد تا در سال ۱۸۰۹ م در سواحل رود اتک با رنجیت سنگ ملاقات نماید و از این پیشآمد در آینده ، بمثابه ی یک ذخیره ی « داشته آید بکار ! » سود ببرد .

در وقتی که شاه شجاع به سبب فرونشاندن شورش حکمران کشمیر ، در پشاور بود ، انگلیس ها سفیر جدید خود را به دربار پادشاهی افغانستان اعزام داشتند . هیآت انگلیسی به ریاست مونت ستورات الفنستن نیز رهسپار پشاور گردید .

نماینده ی انگریز به بهانه ی تهدید خطر از ناحیه ی اتحاد احتمالی بین دولت های فارس ( ایران ) و فرانسه برضد افغانستان و دادن وعده ی کمک مالی جهت آرایش نیروهای نظامی در مقابله با تحریکات جنگی شاه محمود ، موفق شد که بتاریخ ۱۷ / ۶ / ۱۸۰۹ م عهدنامه ی پشاور را به امضاء برساند و به موجب آن ، شاه شجاع موظف گردید تا از هند برتانوی ( در صورت وقوع حمله ی احتمالی از سوی فرانسه و فارس ) دفاع بعمل آورد . اما چنین نشد و گپ تا این سرحد نرسید ؛ زیرا محمود ابدالی و وزیر فتح خان ، ولایت ها را یکی پی دیگر به تصرف خود در آوردند . در نتیجه شاه شجاع شکست خورد و تا سال ۱۸۱۴ م گاهی به قندهار و زمانی به پشاور در رفت و آمد بود ، تا این که سرانجام توسط عطامحمد خان اختطاف گردید و محبوس ساخته شد .

در دور دوم پادشاهی محمود سدوزایی ، قدرت و سیاست در اداره ی مملکت در دستان وزیر فتح خان محمدزایی ( تاج بخش ) تمركز پیدا کرد و صلاحیت دار اصلی در دربار شاهی ، او بود .

وزیر فتح خان بمنظور تحکیم پایه های قدرت خاندانی و آسان سازی انتقال تاج وتخت به عشیره ی مربوط به خود ، در نقاط مهم و کلیدی ، بویژه در اداره ی ولایت های افغانستان ، برادران خود را نصب نمود تا همه پلان های بعدی بدون درد سر تحقق پذیرد . از سوی دیگر مطابق به نقشه ی انگلیس ، روابط خویش را با رنجیت سنگ نزدیک تر و مستحکم تر ساخت و به کمک وی بر کشمیر حمله برد و به سادگی آن جا را به تصرف خود در آورد .

در جنگ کشمیر ، عطامحمد خان حاکم آن جا ،از قوای مشترک رنجیت سنگ و وزیر فتح خان ، شکست خورد . نخستین اقدام وزیر فتح خان بعداز تصرف کشمیر ، رهاسازی شاه شجاع بود که تا این دم در زندان عطامحمد خان در حبس بسر می برد .

شاه شجاع پس از رهایی ، بعوض این که در افغانستان مسکن گزیند ، از همان امکان ذخیره یی « داشته آید بکار ! » استفاده نمود و به پنجاب نزد رنجیت سنگ رفت و سر انجام از آن جا با فامیل خود رهسپار لودیانه شد و در حوزه ی زیر کنترول کمپنی هند شرقی به حمایت انگلیس ها ، به زندگی خویش ادامه داد .

در جریان کشمکش ها بر سر تاج و تخت ، وزیر فتح خان بدست شهزاده کامران پسر شاه محمود ، کشته شد ( ابتدا او را کور ساخت و پس از آن چشمانش را از حدقه بیرون آورد ) ، پس از این حادثه ، رنجیت سنگ به قصد مداخله و لشکر کشی بر افغانستان برآمد . در این وقت سردار دوست محمد خان والی کابل بود و وی بر سر مسأله ی پشاور با سکهای پنجاب چندان میانه ی خوبی نداشت ؛ از این رو در سرراه ی رنجیت سنگ مشکلی موجود بود .

در سال ۱۸۳۲ م ، شاه شجاع فراری در لودیانه ، از حکام هند برتانوی برای تسخیر مجدد افغانستان طالب کمک شد . انگلیس ها که در انتظار چنین روزی بودند و هم این آرزو را در سر می پرورانیدند ، فرصت را غنیمت شمرده ، در صدد آن شدند تا روابط میان رنجیت سنگ و شاه شجاع را که از بابت الماس کوه نور تیره و تار بود ، عادی سازند و بهبود بخشند . همان بود که کپتان وید کاردار سیاسی انگلیس در لودیانه ی هند ، دست بکار شد و بین آن هر دو به میانجیگری پرداخت و در نتیجه ، آنان در پای یک عقدنامه امضاء گذاشتند . مطابق این تعهد نامه ، رنجیت سنگ در ازای کمک به شاه شجاع ، پشاور را در قبضه ی خود نگداشت .

شاه شجاع در سال ۱۸۳۳ م از راه دره ی بولان ولایت هلمند بر قندهار حمله ور گردید و شهر را به محاصره کشید . در این هنگام سردار کهندل خان در قندهار حکومت می راند ؛ از این رو سردار دوست محمد خان والی کابل به یاری از برادر کمر بست و در میدان جنگ، شاه شجاع ، شکست خورد و با قبول این مغلوبیت ، از راه سیستان دو باره به هند برگشت .

با فرار مجددشاه شجاع ، در سال ۱۸۳۶ م سردار دوست محمد خان ، درمسجد عید گاه در کابل ، اعلان سلطنت کرد و خود را امیرالمومنین خواند . امیر دوست محمد خان پس از تاج پوشی ، در نخستین اقدام به قصدواپسگیری پشاور بر آمد ؛ لیکن به نسبت موجودیت بی اتفاقی در میان سپاه ، در یک درگیری کوچک با نیروهای جنگی رنجیت سنگ ، شکست خورد و مجبور گردید که دست خالی به کابل بر گردد و قوا را متفرق سازد ؛ ولی از هدف دوبار گرفتن پشاور دست نکشید ، بدین لحاظ به انگلیس ها رو آورد تا از وی در این کار حمایت نمایند .

لارد اکلند وایسرای هند ، هیأت انگلیسی را به ریاست الکساندر برنس ، از طریق پشاور و جلال آباد به کابل فرستاد تا روابط امیر دوست محمد خان را با رنجیت سنگ ، بهبود بخشد و از پیشرفت مذاکرات به حکومت هند برتانوی راپور دهد . در جریان صحبت ها ، امیر دوست محمد خان موافقه نمود که به عملیات نظامی بر ضد سکهای پنجاب دست نمی زند و همچنان از استرداد کشمیر صرف نظر می کند ؛ لیکن پشاور باید مسترد گردد .

در همین وقت ، وضعیت در هرات بسیار خراب بود ؛ زیرا یک شهزاده ی عیاش و قسی القلب ، بنام کامران ابدالی در آن جا حکومت می کرد .

محمد شاه قاجار از ضعف وبی نظمی موجود در هرات، استفاده ی سوء نموده، در سال ۱۸۳۷ م ، به اشاره ی تزار روس ، دست به حمله زد و شهر هرات را به محاصره کشید .

در این گیر و دار جنگی و لشکر کشی، امیر دوست محمد خان، در کابل سرگرم مذاکره با هیأت انگلیسی بود ، در موجودیت نماینده ی انگلیس در مرکز افغانستان ، امیر موقع را مناسب یافته ، موضوع الحاق دوباره ی هرات را به حکومت مرکزی با آنان مطرح ساخت .

همزمان با این گفت و گو های سیاسی بین افغانستان و فرستاده ی وایسرای هند ، شاه قاجار نیز یک نفر نماینده را نزد سردار کهندل خان به قندهار اعزام نمود . بین طرفین مذاکره صورت گرفت که در پایان منجر به امضای یک موافقتنامه گردید و در متن آن هر دو طرف مذاکره کننده ، تعهد سپردند که حاکم قندهار در جریان حمله ی سپاه قاجار به هرات ، بی طرفی اختیار می نماید و در ازای آن ، شاه قاجار پس از فتح هرات ، سردار قندهاری را در آن جا صلاحیت دار عام و تام می سازد. ولیک انگلیس ها از این پیش آمد از خود ناخشنودی نشان دادند، از این رو الکساندر برنس از کهندل خان مطالبه نمود تا از دولت قاجار و روسیه ی تزاری دوری گزیند .

در اپریل ۱۸۳۸ م ، میک نیل سفیر انگلیس در دربار قاجار ، به هرات آمد و در بیرون از شهر از فرماندهان سپاه قاجار تقاضا بعمل آورد تا عملیات نظامی خویش را قطع نمایند ؛ ولی با ورود هم زمان نماینده ی دولت روس در منطقه ، قوای قاجاری به تحرکات نظامی خود ادامه داد . با مشاهده ی این وضع ، انگلیس ها نیز دست بکار شدند و با جابجاسازی نیرو ها در خلیج فارس ، شاه قاجار را در هراس انداختند ، تا این که در تاریخ نهم سپتمبر ۱۸۳۸ م محاصره ی هرات خاتمه پذیرفت .

در آن هنگامی که الکساندر برنس در کابل بود ، هیأت دولت تزار روس به ریاست ویتکوویچ ،نیز از قندهار به کابل آمد . امیر دوست محمد خان از برنس اجازه خواست که آیا از هیأت روسی پذیرایی بعمل آورد یا خیر ؟ علاوه براین نامه های رسمی مقام های روسی را که عنوانی پادشاه افغانستان نگارش یافته بودند ، به برنس تسلیم داد تا به وایسرای هند اخبار نماید .

لارد کلند به تاریخ ۲۱/ ۲ / ۱۸۳۸ م با ارسال نامه ی جوابیه ،بطور رسمی تقاضای امیر دوست محمد خان را مبنی براسترداد پشاور ، رد نمود و در عوض خواستار آن شده بود تا هر چه زود تر ویتکوویچ از قلمرو افغانستان خارج ساخته شود .

به مجرد دریافت پیام وایسرای هند ، امیر دوست محمد خان با الکساندر برنس قطع علایق کرد و هیأت انگلیس به تاریخ ۲۵/ ۴ / ۱۸۳۸ م کابل را به مقصد هند ترک گفت . با ناکامی این مذاکرات ، انگلیس ها تصمیم تهاجم نظامی را بر افغانستان گرفتند و برای عملی ساختن آن ضرورت به آن شد که باز شاه شجاع را از لودیانه فعال گردانند و توافقنامه ی را با وی به امضاء برسانند .

به تاریخ ۲۶ / ۶ / ۱۸۳۸ م معاهده ی سه جانبه ی لاهور ، در هجده فقره ، بین مکناتن – رنجیت سنگ – شاه شجاع به امضاء رسید .

به موجب این عهدنامه ، رنجیت سنگ موظف گردید تا در امر بدست آوردن تاج و تخت به شاه شجاع کمک نماید و در مقابل این خدمت ، تمام مناطقی که در اشغال سکهای پنجاب بود به خود آنان بخشیده شود . همچنان شاه شجاع پذیرفت که بدون اجازه ، میل و رغبت انگلیس ها و دولت سکهای پنجاب ، هیچ گونه رابطه ای با کشور های جهان قایم نکند .

در جنگ اول افغان – انگلیس ، رنجیت سنگ با زرنگی تمام ، وایسرای هند را وادار بر آن ساخت تا سوقیات نظامی انگلیس ها از راه های مشکل گذر سند و پنجاب صورت گیرد . در واقع هدف از اتخاذ این تصمیم ، زیر فشار قرار دادن قندهار بود و می بایستی ثقلت جنگ در آن جا تمرکز پیدا می کرد و انگلیسها به نیت های شوم خود، نیز در همان جا می رسیدند.

جنرال سرجان کین قوماندان اعلی نیروهای استیلاگر ، مکناتن سفیر انگلیس در دربار شاه شجاع ( در واقعیت امر زمامدار اصلی افغانستان مکناتن بود ) والکساندر برنس سفیر و نماینده ی انگریز در دربار خان قلات (همه کهنه کاران و کار کشته های فرنگی ، استادان بی بدیل در فریب کاری و نیرنگ بازی و غداری بودند ) یکجا با شاه شجاع ، به تاریخ ۲۰/ ۴ / ۱۸۳۹ م داخل شهر قندهار شدند و پادشاهی دوم او را اعلام داشتند . سرداران محمد زایی ( کهندل خان ، رحمدل خان و مهردل خان )بدون تبارز اندکترین مقاومت و واکنش در مقابل دشمن ، راه فرار را در پیش گرفته ، از مسیر راه گرشک به دربار قاجار پناه بردند .

در حالی که انگلیس ها در میدان جنگ دست بالا کمایی کرده بودند ، در عرصه ی سیاسی برای تکمیل عملیات استیلاگرانه ی خویش ، ضرورت به توافقات جدید داشتند .

بر پایه ی این نیازمندی ، مکناتن به تاریخ ۷ / ۵ / ۱۸۳۹ م در قندهار موافقتنامه ی ذلت بار دیگری را که مکمل معاهده ی لاهور بحساب می آمد ، در هشت ماده ، با شاه شجاع به امضاء رسانید .

بر طبق عهد نامه ی جدید ، مسأله ی اقامت دایمی قشون انگلیس در افغانستان ، تائید و تضمین گردید ؛ موضوع برقراری روابط سیاسی افغانستان با جهان ، بویژه با دول اروپایی و عقد پروتوکول های تجارتی با دنیای خارج ،در انحصار انگلیس ها در آمد و مستلزم حصول اجازه از آنان شد . بعد از امضای این موافقتنامه و شکسته شدن خطوط دفاعی نیرو های مردمی ، شاه شجاع در همراهی با قوای انگلیس به صوب پایتخت حرکت کردند و پس از اشغال غزنی و وردک ، به تاریخ ۷ / ۸ / ۱۸۳۹ م وارد کابل شدند .

پیش از رسیدن شاه شجاع وقوای انگلیس به کابل ، امیر دوست محمد خان به تاریخ ۱ / ۸ / ۱۸۳۹ م از راه کوتل اونی به بامیان و خلم سمنگان فرار نموده بود و سپس به مقصد طلب کمک ، نزد شاه بخارا رفت . اما بر خلاف انتظار ، یکجا با پسران و برادرزادهایش در آن جا محبوس گردید و تا بهار سال ۱۸۴۰ م در حبس باقی ماند .

در تابستان سال ۱۸۴۰ م در کابل آوازه های مبنی بر فرار امیر دوست محمد خان میدان گریخته ، از زندان پادشاه بخارا ، پخش شد . شاه معزول و فراری همین که به کابل رسید ، بدون معطلی به بالاحصار رفت و خود را تسلیم مکناتن کرد . در اخر کار چنان اتفاق افتاد که انگلیس ها اورا با اهل و عیال ، زیر چشم کپتان نکلسن ، بشکل یک زندانی ، از راه جلال آباد به هندوستان انتقال دهند .

به هر حال ، بعد از تسلط انگلیس ها بر افغانستان ، کهنه پیخ های انگلیسی : مکناتن ( صدراعظم ) ، الکساندر برنس ( وزیر داخله ) ، موهن لال ( منشی وزیر داخله و ریس استخبارات ) به وظایف اساسی گماریده شدند .

انگلیس ها که دیگر با این تسلط ، سرنوشت مردم افغانستان را در دست خویش داشتند و یکه تازانه حکومت می راندند ، در اولین اقدام اردوی ملی را منحل ساخته و منسوبان آن را در واحد های قشون انگلیسی مدغم نمودند و در بر خورد با شهروندان ، سیاست تهدید و تخویف ، شکنجه و مجازات ، حبس و زندان ، مصادره ی اموال ، باجگیری ، افزایش در مالیات … را پیشه کردند .

به حکم آمرانه ی تاریخ پایان هر عمل زشت اشغالگرانه ، بر ضد مردمان صلح دوست و پابند آزادی و استقلال ، شکست و مرگ است ؛ بنابران سرنوشت استیلاگران انگلیسی در افغانستان ، در جنگ اول افغان – انگلیس نیز همین طور بود .

ظلم و فشار روز افزون اشغالگران انگلیس بر مردم ، سبب گردید تا توده ها به قیام های سراسری دست بزنند . از اثر این قیام ها و رشادت بی مثال مبارزان ملی ، بویژه حادثه ی ماه رمضان سال ۱۲۵۷ ق مطابق ۲ / ۱۱ / ۱۸۴۱ م ، طومار شکست انگلیس ها رقم زده شد و متجاوزان در تمام جبهه های نبرد طعم تلخ شکست را چشیدند .

اما، دریغا که پس از پیروزی مردم افغانستان در تمام جبهه های نبرد بر قوای متجاوز ، سردار دوست محمد خان ، یک بار دیگر به ساز وایسرای هند رقصید و شرایط کمرشکن ایلنبرو حکمران هند را پذیرفت .

انگلیس ها با خدعه و نیرنگ و تزویر به امیر دوست محمد خان که در لودیانه ، در نزد آنان نظربند بود ، این وعده های چرب و نرم و دل خوش کننده را دادند :

– او و همراهانش را به افغانستان باز می گردانند ؛

– تاج و تخت سلطنت را برایش اعاده می دارند ؛

ـ قوای خویش را از قلمرو افغانستان خارج می سازند .

در مقابل این همه وعده ها و وقف و از خود گذری ( ! ) انگلیس ها ، سردار دوست محمد بی اراده و جاه طلب ، باید وزیر محمد اکبر خان و قوای رزمنده ی زیر امر او را از مسیر خط عبور قشون شکست خورده دور می کرد و متباقی فرماندهان و رهبران جبهه های نبرد را یکجا با نیرو های جنگی افغانستان ، پراگنده و متفرق می ساخت .

علاوه بر این ، دوست محمد خان قبول کرده بود که حکومت های محلی هرات و قندهار ، از ساحه و قلمرو زیر فرمان او ، خارج باشند و همچنان بدون اجازه ی انگلیس ها با هیچ دولت خارجی ، روابط سیاسی و تجارتی بر قرار ننماید .

به این ترتیب بود که سردار دوست محمد خان ، در سال ۱۸۴۳ م برای بار دوم به پادشاهی رسید . او در این دور سلطنت خود فقط بر اعضای خاندان خویش اتکا نمود . در رأس حکومت ها در ولایت ها و در مقام های کلیدی دستگاه دولت در مرکز ، پسران و برادران خود را گماشت که از زمره ی تمامی آنان ، تنها وزیر محمداکبر خان تا آخرین مرحله ، خوش درخشید .

از این که امیر به حامیان انگلیسی خود تعهد سپرده بود که هر گز بر خلاف منافع آنان در افغانستان قدم نمی گذارد ؛ ازاین رو وزیر محمد اکبر خان ، در تضاد با خواست و تمایل پدر ، با یار محمد خان حاکم هرات همدست شده ،با دولت قاجار پیمان دفاعی را به امضاء رسانیدند و در سال ۱۸۴۶ م در صدد آزاد سازی قندهار بر آمدند؛ لیکن امیر دوست محمد خان با نوکر صفتی مانع از این حرکت آنان گردید .

سیاست فرمان برداری و مطیع بودن امیر دوست محمد در مقابل انگلیس ها ، موجی از قیام های مردمی را برضد وی بدنبال آورد ، از آن جمله بالا گرفتن قیام مردم در ولایت ننگرهار بود . در این جا، باز هم از سیاست های انگلیسی کار گرفته شد و برای سرکوب وفرونشاندن قیام ، وزیر محمد اکبر خان را داخل معرکه ساختند تا نسبت به وی حس بدبینی بوجود آید . مقارن با این خیزش مردمی، حکومت سکهای پنجاب نیز توسط قوای انگلیس کوبیده شده بود و توانایی رویارویی و مقابله با نیروهای رزمی افغانستان را نداشت . از این رو هرگاه یک پلان منسجم و منظم و درست طرحریزی شده ی سیاسی – نظامی در دست وزیر محمد اکبر خان می بود ، استرداد خاک های به تصرف رفته ی افغانستان در شرق ، حتمی و امکان پذیر بود .

در سال ۱۸۴۸ م دولت سکهای پنجاب به علت وارد آمدن فشار های سیاسی – نظامی بیشتر از سوی انگلیس بر آن، مجبور گردید تا در مقابل انگلیس ها از خود واکنش نشان دهد. سکهای پنجاب در این حرکت خویش به افغانستان رو آوردند و از امیر دوست محمد خان طالب کمک شدند و در ازای دریافت آن ، وعده سپردند که اگر این حمایت صورت بگیرد ، به پاس آن پشاور ، دیره جات و بخش های از ان سوی سند به افغانستان مسترد خواهد گردید.

( در این وقت وزیر محمد اکبر خان در صحنه ی سیاسی و در میدان های جنگ حضور نداشت. زیرا وی در ۱۸۴۶ م قرار اطلاع رسمی در ظاهر امر از اثر ابتلا به بیماری تب ملاریا ، در گذشته بود ؛ ولی در اصل چنان می گفتند که طبق پلان و به اشاره ی پدرش با خوراندن داروهای یونانی ، مسموم ساخته شده بود ) .

با وجود این همه کرنش و بی ارادگی ، با آنهم امیر دوست محمد خان ، بر اساس خواهش سکهای پنجاب به سمت شرقی افغانستان ، به سوقیات نظامی پرداخت و سپاه به اولین موفقعیت نایل آمد . پس از آن که کلنل هربرت قلعه دار انگلیسی پا به فرار نهاد ، قلعه ی اتک به تصرف در آمد .

در آن هنگام که سکها و انگلیس ها به شدت بر فرق یکدیگر می کوبیدند و طبق وعده باید امیر دوست محمد خان بخاطر الحاق دو باره ی خاک های از دست رفته ی افغانستان در شرق ، از سکها حمایت بعمل می آورد ؛ لیکن خاموشی اختیار کرده ، هیچ کاری را انجام نداد و در عوض در اتک به استراحت پرداخت . همین طور فرزندش سردار محمد اکرم خان در جنگ گجرات ( ٢١ / ۲ / ۱۸۴۹ م ) از میدان نبرد فرار نمود . بدین ترتیب قوای سکها در مقابل انگلیس ها مغلوب شد و زمینه برای استقرار قوت های انگریزی در پشاور و مربوطات آن فراهم گردید و در پایان کار استعمارگران انگلیسی جای دولت سکها را در سواحل راست رود سند گرفتند . پس از این واقعه امیر دوست محمد خان همراه با دو برادر خود که از قبل در آن جا مسکن گزین بودند ، دو باره به کابل آمد .

در سال ۱۸۵۳ م سدوزایی های حاکم بر قندهار برسر تصرف قلات ، با امیر دوست محمد خان داخل جنگ شدند . سردار رحمدل خان به غرض جلب کمک و کسب حمایت به دربار قاجار رفت تا برای دوست محمد خان و انگلیس ها نگرانی خلق نماید . به مقصد این که امیر از این منجلاب رهایی یابد و در قلع و قمع کامل اعضای باقی مانده ی عشیره ی سدوزایی صلاحیت و دست باز پیدا کند ، انگلیس ها وی را به جمرود دعوت کردند تا در پای یک معاهده ی اسارت آور دیگر امضاء بگذارد .

به تاریخ ۳۰ / ۳ / ۱۸۵۵م بین سر جان لارنس گورنر پنجاب و سردار غلام حیدر خان ولیعهد امیر دوست محمد خان ، معاهده ی دوستانه ًی ( ! ) جمرود در سه فقره به امضا رسید . عقد این موافقتنامه ی نا برابر و تسلیم طلبانه ، استقلال کشور را در معرض معامله قرار داد و کانال های نفوذ استعما انگلیس را در افغانستان باز تر ساخت و بخشهای از قلمرو افغانستان به دشمن تعلق گرفت .

در این میان ، دولت قاجار در غرب افغانستان نیز در پی حادثه جویی بر آمد و درد سر های را خلق کرد . پیش از این ، قاجاری ها تا زمان حیات وزیر یار محمد ( سال ۱۸۵۱ م ) از شهزادگان ابدالی پشتیبانی می نمود ؛ ولیک پس از در گذشت وزیر ، بین آنان مشکلاتی بوجود آمد و به تیرگی روابط گرایید که در اخیر قاجاری ها به هرات لشکرکشیدند و شهر را در سال ۱۸۵۶ م به محاصره در آوردند .

در اصل دشواری ها در هرات هنگامی بروز کرد که مردم ، فرزند وزیر یار محمد خان را به علت بی کفایتی در وظیفه و در اداره حکومت ، اعدام نمودند و بجایش یوسف خان ابدالی را بحیث والی هرات بر گزیدند . در این وقت امیر دوست محمد خان و برادرش سردار کهندل خان والی قندهار ، در حمایت از حاکم جدید هرات قدم نبرداشتند تا این که یوسف خان توسط قوای مهاجم قاجاریه از بین برده شد و هرات سقوط کرد و در کنترول آنان در آمد .

در آن هنگام که انگلیس ها و دولت قاجاری در مقابل یکدیگر صف کشیده بودند ، از امیر دوست محمد خان دعوت رسمی بعمل آمد تا به هند سفر نماید . امیر طی نامه ی رسمی به لارد الهوزی حکمران عمومی هند خبر داد که امکان ملاقات با وی را صرف در جمرود میسر می داند . این تقاضا پذیرفته شد ، سرانجام امیر دوست محمد خان و هیأت همراهان به هند رفتند و به تاریخ ۶ / ۱ / ۱۸۵۷ م به نمایندگی از وی پسرش سردار محمد اعظم خان با جان لارنس انگلیسی ، معاهده ی دوم جمرود را به امضاء رسانید . به موجب این عهد نامه دست دولت انگلیس در امر مداخله در مسائل داخلی افغانستان قوی تر گردید .

بعد از وفات امیر دوست محمد خان، شیرعلی خان در ماه دسمبر ۱۸۶۳ م موضوع جلوس خود را بر تخت سلطنت ، از کابل به انگلیس ها ، در هند اطلاع داد و مدت ششماه انتظار کشید ؛ لیکن پاسخی دریافت نه نمود . در این وقت یک توطئه کشف شد که بر اساس آن امیر شیر علی خان بواسطه ی برادرزاده هایش هر یک سردار محمد سرور پسر محمد اعظم خان و سردار جلال الدین پسر وزیر محمد اکبر خان ، به قتل رسانيده می شد . انگلیس ها از موقع استفاده کرده و با دامن زدن به این قضیه ، اختلافات داخلی را در افغانستان چاق ساختند که در نتیجه ی آن سلطنت امیر شیرعلی خان سقوط کرد و بجایش امیر محمد افضل خان در سال ۱۸۶۶ م اعلام پادشاهی نمود و از انگلیسها پیام تبریکی و سند شناسایی رسمی حاصل داشت.

سلطنت امیرمحمد افضل خان خیلی کم دوام بود و حدود دو سال نفس کشید و راه به حضور دوباره ی شیرعلی خان صاف شد .

پادشاهی دوم شیرعلی خان ( ١٨٦٨ – ١٨٧٨ م ) ، دوره ی تجاوز سیاسی انگلیس در افغانستان ، شمرده می شود . در جریان جنگ های داخلی میان سرداران محمد زایی ، انگلیس ها به امیر گوشزد کردند که هر گاه کوچکترین تمایلی به دولت فارس نشان دهد ، رقبای داخلی او در افغانستان ، از حمایت انگلیس ها بر خوردار می گردند .

امیر شیرعلی خان پس از شناسایی رسمی تاج پوشی وی از سوی انگلیس ها ( ٢ / ١١ / ١٨٦٨ م ) ، بنابر دعوت وایسرا ، همراه با سید نور محمد شاه به هند رفت و به تاریخ ٢٧ / ٣ / ١٨٦٩ م در امباله با لارد میو ، باب مذاکره را گشود . در همین ملاقات بود که امیر از عدم پذیرش معاهدات قبلی که پدرش با انگلیس ها بسته بود ، سخن گفت و آمادگی خویش را مبنی بر عقد قرارداد های جدید نشان داد ؛ لیکن هیآت انگلیسی این پیشنهاد را رد نمود .

انگلیس ها که در کارزار آسیب رسانی به حاکمیت ملی و ضربه زدن به استقلال ملی ملل تحت ستم ،پخته و آبدیده بودند ، دامنه ی نفوذ خویش را در افغانستان از یک طریق دیگر گسترش دادند . امیر شیرعلی خان به نسبت اعتماد نادرستی که بر شماری از مسلمانان هند داشت ، دروازه های پایتخت کشور را به روی آنان باز گذاشت و بدین شیوه دربار را به لانه ی جاسوسی انگلیس ها مبدل ساخت .

طبق معاهده ی پاریس ( در سال ١٨٥٣ م بین بریتانیا و دولت فارس منعقد شده بود ) هیآت انگلیسی به رهبری گولت سمت ، بی توجه به نظریات رئیس هیآت افغانستان ( سيد نور محمد شاه )، در قضیه ی سیستان ، فیصله ی خویش را به تاریخ ۱۹/ ۸ / ۱۸۷۳ م به نفع دولت فارس صادر نمود که موجب رنجش امیر شیرعلی خان گردید .

در سال ۱۸۷۳ م حکومت انگلیس به منظور رفع کشیدگی ها و پایان دادن به سردی روابط ( پادشاه افغانستان بیشتر به دوستی با تزار روس باور داشت ) امیر شیرعلی خان را به هند دعوت نمود ؛ لیکن امیر این دعوت را نپذیرفت و ورود نماینده ی انگلیس را به کابل رد کرد . در عوض سید نور محمد شاه صدراعظم افغانستان در اپریل ۱۸۷۳ م به سمله رفت . در این مذاکرات ( جولای ۱۸۷۳ م ) انگلیس ها پیشنهاد نمودند کہ دولت افغانستان در سیاست خارجی از دولت انگلیس مشوره بگیرد و حضور دایمی هیآت انگلیسی را غرض معاینه ی سرحدات قبول کند.هیآت افغانستان با ارائه دلایل کافی ، پیشنهاد های انگلیس ها را غیر منطقی خواند.

در سال ۱۸۷۴ م طرح « فارورد پالسی » ( بر اساس دوکتورین سیاسی و نظامی حزب محافظه کار مطروحه ی سال ۱۸۵۷ م با پیشبینی اشغال هرات و قندهار ) به تصویب رسید. با درنظرداشت ، ظهورتغییرات در سیاست های روسیه ی تزاری در منطقه ؛ بارتل فریزر ، تهداب بسط نفوذ سیاسی انگلیس را در افغانستان گذاشت و برای تحقق این پالیسی ، آقای دیزرائیلی صدراعظم انگلیس ، لارد لیتن را که جانشین لارد بروک وایسرای هند می شد ، موظف ساخت . بر پایه ی همین زد و بند ها بود که خان قلات با انگلیس ها بطور مخفیانه عهد و پیمان بست و زمینه ی ایجاد مراکز قومانده ی نظامی در قلات و کویته فراهم شد و قندهار بشکل مستقیم در زیر تیررس آتش دشمن قرار گرفت .

امیر شیرعلی خان جهت نجات روابط خویش با انگلیس ها که بنابر توقع های استعماری به تیرگی گرائیده بود ، هیآت سیاسی را به ریات سید نور محمد شاه به پشاور فرستاد ، هیآت از تاریخ ۳۰/ ۱ / ۱۸۷۷ م الی نیمه های ماه مارچ ، با پیلی نماینده ی وایسرای هند ، مذاکره نمود . در این مذاکرات ، انگلیس ها بیشتر روی قبولی حضور دایمی نماینده ی آن کشور در کابل ، پافشاری داشتند و پذیرفته شدن آن را معیار دوستی دولت افغانستان با انگلیس ها می دانستند . چون از جریان ملاقات ها و صحبت ها کدام نتیجه ی مطلوب بدست نیامد ؛ بنابران لارد لیتن ، پس از درگذشت سید نور محمد شاه به تاریخ ۲۶ / ۳ / ۱۸۷۷ م ، مذاکرات پشاور را بشکل یک جانبه ، پایان یافته اعلام کرد .

با یخ بستن مناسبات سیاسی میان افغانستان و انگلیس ، پروسه ی سیاست نزدیکی با تزار روس جان گرفت ، ازاین رو انگلیس ها پروپاگند خطرناکی را به راه انداختند که گویا اتحاد امیر شیرعلی خان با روس ها به مقصد آمادگی برای حمله به هند ، می باشد . انگلیس ها زیر نام همین بهانه ی محیلانه ، دومین تجاوز نظامی خویش را بر افغانستان سازمان دادند .

در آن وقتی که هیآت روسی در کابل سرگرم مذاکره با مقام های افغانستان بود ، انگلیس ها نیز قصد فرستادن یک هیآت سیاسی را به ریاست چمبرلین به همراهی سر لیوی کیوناری ، به در بار امیر شیرعلی خان، نمودند. هدف نماینده ی انگلیس این بود تا امیر را وادار به اخراج فرستاده های دولت روس از افغانستان ، سازند و اقامت دایمی منصب داران انگلیسی را در کابل ، حتمی گردانند . علاوه بر این شیرعلی خان باید اختیار سیاست خارجی را به انگلیس ها واگذار می شد. اما در اثر نیرنگ های مزورانه و چال بازی های ساختگی توسط خود انگلیس ها ، هیآت اعزامی دو باره به هند بر گشت و گپ به صدور اخطاریه ی جواب طلب کشید .

با حیله گری و چسبیدن به این مطلب که در ارائه ی پاسخ به نامه ی اخطاریه ، تآخیر بعمل آمده است ، قشون انگلیسی به تاریخ ۲۱/ ۱۱ / ۱۸۷۸ م به افغانستان سرازیر شد . با عبور قوای استیلاگر از سرحدات سه گانه ی افغانستان ، امیر شیرعلی خان به سپاه جنگی امر عقب نشینی داد ؛ واحد های اردو را متفرق و تیت و پاشان ساخت ؛ مرکز فرماندهی قوت های نظامی را از بین برد .

امیر گریز پا ، به امید دریافت کمک از دولت تزار روس ، با تنی چند از همکاران و اعضای خانواده ی خود ، بر خلاف اراده ی ملت ، تصمیم رفتن به بلخ را گرفت . پیش از آن ، بنابر خواهش مردم ، سردار محمد یعقوب خان ( پسرش ) را از حبس رها کرد . و اما وطن دوستان افغانستان مانع رفتن شیرعلی خان و همراهانش به روسیه شدند تا این که در همان جا ( در بلخ ) بدرود حیات گفت .

به تعقیب این رویداد ها ، سردار محمد یعقوب خان در ماه مارچ ۱۸۷۹ به سلطنت رسید و انگلیسی مشربان در افغانستان ، همچون ( لاتی ها ) دورادور ش حلقه زدند . در همین وقت بود که سردار یحی خان ( خسر یعقوب خان ) به امر انگلیس ها ، از دیره دون هند ، به افغانستان فرستاده شد .

امیر محمد یعقوب خان ، طی مذاکرات چند روزه ، به تاریخ ۲۶ / ۵ / ۱۸۷۹ م معاهده ی ننگین گندمک را در ده ماده ، با کیوناری نماینده ی دولت انگلیس به امضاء رسانید .

موافقتنامه ی گندمک ، امتیاز های انگلیس ها را ، از آن جمله اقامت دایمی قشون آنان در افغانستان و حق مداخله ی نماینده ی سیاسی انگریر را در امور داخلی کشور ، تضمین و مسجل ساخت . چیز بد تر از آن این که اردوی افغانستان منحل گردید و تشکیلات دولتی یک سره نابود شدند .

پس از رویداد قیام مردم کابل در ۳ / ۹ / ۱۸۷۹ م ، که در جریان آن کیوناری را کشتند و سفارت انگلیس را به آتش کشیدند . قشون استیلاگر بغرض انتقام گیری ، به فرماندهی جنرال رابرتس به سوی افغانستان مارش نمود

در جنگ دوم افغان – انگلیس ، در آغاز انگلیس ها حمله به قندهار را در نظر داشتند . لیتن وایسرای هند چنین می پنداشت که بایست قندهار مطابق معاهده ی گندمک ، شامل قلمرو تحت حاکمیت انگلیس ها گردد و با انجام یافتن این کار ، پلان تجزیه ی افغانستان تحقق پیدا می کند؛ بعد از آن هرات و سیستان به دولت فارس تعلق می گیرد (موضوع تجزیه افغانستان در دسمبر ۱۸۷۹ ، در جلسه ی کابینه ی انگلستان در لندن به تصویب رسیده بود ) .

رابرتس به تاریخ ۶ / ۱۰ / ۱۸۷۹ م از راه لوگر در نزدیکی های کابل رسید تا پلان لیتن را تطبیق نماید :

« بر نامه ء لیتن عبارت بود از : انهدام شهر بالاحصار
ادامه دارد