کتاب کوری برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸ نویسنده: ژوزه ساراماگو ترجمه: عاطفه اسلامیان نگاه مختصر:مارینا یارمل

 

کوری

برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸

نویسنده: ژوزه ساراماگو

ترجمه: عاطفه اسلامیان

***

ما تفاوتى با كوران دنياى ” كورى” ژوزه ساراگوما نداريم.همه بى انكه بخواهيم با جمعيتى سر گردان به پيش ميرويم، نميخواهيم اما راه ميرويم.

ما زندانيان افكار پوچ و خودكامه خود هستيم،

ما در فضله هاى انسانى خودمان غرق ميشويم، ما كوران خود خواسته ى هستيم كه با وجود بينا بودن همه نابينا گشته يم، چون ما نميخواهيم ببينيم. ما هق هق ميگريم براى مرگ افتاب و روشنى، اما نه براى اذهان كور و تاريك خود.

” حق بود اى پير اگر تو ما را زدرگاه راندانى…”

چون ما بر علاوه بينا هاى كور، شنوا هاى ًكر هم گشته يم. ما حتى گوش شنوا براى فرياد هاى درون خودمان نداريم، ما احساس و رويا هاى خود را ناشناخته گرفته و انرا در لا لاى وجدانهاى خفته ى ما ميخوابانيم و باز هم با جمعيتى نا اشنا با چشمان باز اما كور، قدم برميداريم…

كاش چشمان اذهان ما قبل از انكه در گودال هاى خودساخته ى ما غرق و نيست شويم، باز گردند…

***

خلاصه کتاب کوری

کتاب کوری رمانی در مورد کور شدن و کور ماندن است. در این کتاب نه شهر نام دارد و نه افراد. شخصیت‌های اصلی این رمان را افراد زیر تشکل می‌دهند:

همسر چشم پزشک

چشم پزشک

مردی که اول کور شد

دختر عینکی

پسر لوچ

پیرمردی که چشم بند داشت

کتاب کوری که درباره رعایت نکردن حقوق دیگران است و رمان در یک چهار راه آغاز می‌شود. جایی که اولین نفر به یک کوری عجیب دچار می‌شود. یک نوع کوری که در آن چشم‌ها سیاهی را نمی‌بیند بلکه یک نوع کوری سفید است که در آن شخص همه چیز را سفید می‌بیند، انگار که در یک دریایی از شیر به سر ببرد.

کتاب کوری در یک چهارراه آغاز می‌شود. جایی که رنگ‌های چراغ راهنمایی نظم را برقرار می‌کند و به آدم‌ها می‌گوید که چه وقت حرکت کنند و چه وقت توقف کنند. اولین مورد کوری در این چهارراه اتفاق می‌افتد که در آن فردی پشت ماشین خود نشسته و با سبز شدن چراغ حرکت نمی‌کند.

اتومبیلهای پشت سر یکریز بوق می‌زنند. چند راننده از اتومبیلها بیرون آمده‌اند تا وسلیه وامانده را به جایی هل بدهند که راه را بند نیاورد، با عصبانیت به شیشه‌های بسته اتومبیل مشت می‌کوبند، مردی که تویش نشسته سر به سویشان برمی‌گرداند، اول به یک طرف و بعد به طرف دیگر، پیداست که با داد و فریاد چیزی می‌گوید، حرکت لبهایش نشان می‌دهد که چند کلمه را تکرار می‌کند، نه یک کلمه بلکه سه کلمه، چون بعد که یکی به هر ترتیب در را باز می‌کند، معلوم می‌شود که می‌گوید من کور شده‌ام.

پس از کور شدن اولین نفر رفته رفته افرادی که با مردی که اول کور شد در ارتباط بودند نیز کور می‌شوند و همین‌طور به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود. حال دولت که احساس خطر می‌کند مجبور می‌شود آن‌ها را از جامعه جدا کند. اکنون دیگر تعداد قابل توجهی از کورها در قرنطینه هستند و به ناچار باید در فضایی وحشتناک به زندگی ادامه دهند و…

در این کتاب ژوزه ساراماگو توجه ویژه‌ای به زن‌ها دارد و این افتخار را نصیب همسر چشم پزشک می‌کند که تا آخر بینایی خود را داشته باشد. بینایی به معنی اینکه دو چشم او دچار مشکلی نمی‌شود اما در طول کتاب می‌خوانیم که همسر چشم پزشک نیز، خودش را به نوعی کور می‌داند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

…کتاب کوری-1