وضیعت موجود در کشور موجب میگردد، تا هر هموطن ما ریشههای بدبختی را نقد و بررسی نماید.
در نشیب و فراز اضافه از یک قرن، جدال بین تجدد و عقب گرایی، جهل و معرفت و در نهایت بین قانون و شریعت به وضوح قابل درک است. از نقش روحانیت وابسته به استعمار انگلیس در دشمنی با تجدد و تداوم آن در مخالفت با نهضت امانی که بگذرییم، ورود اسلام سیاسی با اندیشههای اخوانیت در تقابل با نوآوری و تغییرات اجتماعی قابل دقت بیشتر است.
در رابطه با شکل گیری اسلام سیاسی کتاب و مقالات بیشماری وجود دارد؛ آنچه را درین مختصر، خدمت هموطنان خویش تقدیم میدارم، چشمدیدهای من از دههء شصت و هفتاد قرن گذشته میلادی میباشد که با دوستان شریک میسازم.
در سالهای صدارت محمدداوود در پهلوی کارهای بزرگ که در عرصه زیرساختهای اقتصادی انجام یافت، در عرصه فرهنگی رشد معارف، نهضت نسوان و رفع حجاب از جمله کارهای است که باید به آن حرمت گذاشت. از همان جا بود که هیولای خفته به مخالفت برمیخیزد .
عکسالعمل در برابر نهضت نسوان در قندهار صورت گرفت، ولی از آنجایی که حاکمیت بر اوضاع مسلط بود، حرکت در برابر رفع حجاب سرکوب و به ولایات دیگر سرایت نکرد .
قابل یادآوری میباشد که صبغتالله مجددی که بعدها رهبر یکی از تنظیم های ساخت گردید و با اندیشه اخوانالمسلمین نزدیک بود، در مخالفت با حکومت محمد داوود زندانی گردید. جالبتر اینکه برادر او به اسم هارون مجددی به جرم اشتراک در فعالیتهای ضد دولتی بعد از انقلاب1952 مصر بازداشت گردیده بود. بهمین ترتیب مخالفت نیرو های عقب گرا و ارتجاعی در برابر داوود و سلطنت افزایش می یافت .
در دهه دموکراسی با همه کمی و کاستی که داشت آزادیهای سیاسی و اجتماعی رشد می یافت و کشور در مسیر دموکراسی قرار داشت، صحبتهای از اخوانالمسلمین در برخی از حلقات در جریان بود ، تا آنکه در پهلوی دیگر نیروها با پیش کشیدن شعارهای اخوانالمسلمین ظاهر گردید.
از آنجاییکه برنامه برای پبشرفت جامعه نداشتند، همه اهداف خرابکارانهء خود را تحت نام دین اسلام پنهان نموده بودند. زیرا بگونهء دگر تنمی توانستند در بین مردم جایگاه داشته باشند، و از همین لحاظ بود که از همان آغاز فعالیت خود را در ایجاد رعب و وحشت بنا نهادند.
آنعده از هموطنان ما که در سنین بالای شصت قرار دارند خود شاهد عملکرد اخوانی ها میباشند. در اوایل دهه هفتاد میلادی تیزاب پاشی بر روی دختران مکاتب و خانم ها در شهر کابل از زشتترین اعمال این دار و دسته بود، که مورد نفرت مردم قرار گرفت.
پولیس کابل بعد از مدتی توانست از همچو اعمال جلوگیری ومتهمان را دستگیر نماید .جریان این حوادث در مجله وزین ژوندون سال ۱۳۵۰ به نشر رسید.
حرفهای یکی از متهمین که عمل زشت خویش را اراده خداوندی و وظیفه اسلامی میدانست، نگرانی و تشویش شهریان کابل را در مورد همچو
افزایش داد.
در ادامه چنین اعمال زشت، قتلهای وحشتناک در گوشه و کنار کشور صورت گرفت که از جمله میتوان از شهادت جوانی به اسم عبدالرحمان در ولایت لغمان و همچنان جوانی دیگری به نام محمد قادر در ولایت هرات یادآور شد و در نهایت ادامه چنین جنایات به قتل یکتن از جوانان رشید به اسم سیدال در صحن پوهنتون کابل فضای محصلی و عرصه روشنفکری متشنج ساخت.
با توجه به کارنامههای این سازمان مخرب، دشمنی آنها نسبت بمردم و فرهنگ روشن است. ولی با دریغ و درد در نتیجه تغییرات در وضیعت کشور فعالیتهای خرابکارانه شدت بیشتر یافت.
در رابطه به اینکه “جهاد” یک پروژه امریکایی بود، اسناد کافی وجود دارد ولی قبل از همه مردم ما به گوشت وپوست خویش جنایات نابخشودنی این بیگانه پرستان را احساس میکنند.
نقد از گذشته، بخاطر رهایی از بدبختیهای موجود ضروری میباشد.
به امید فردای آزاد و آرام، همراه با کار بیشتر در عرصه روشنگری