حفیظ الله (امین) اقدام نظامی هفت ثورسال (۱۳۵۷) را به قصد سرنگونی رژیم جمهوری رهبری ودرنقش فرمانده قیام مسلحانه تبارزنمود، وی که مسوولیت بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بعهده داشت ، ازبدوی پیروزی قیام با توجه به موقف قدرتمندش درجناح خلق حزب،سعی نمود تا اعتماد مرحوم نورمحمد(تره کی) منشی عمومی حزب ورئیس شورای انقلابی را نسبت بخود جلب نموده وقادرگردید تا تصامیم مهم حزبی ودولتی را بدون رعایت اصول وانضباط درون حزبی انجام داده وازنورمحمد تره کی بمثابه ابزاردرراستای تحمیل اهداف خائینانه خود وباند منفورش استفاده نماید.
نخستین بغاوت امین ازاصل خرد وتصمیم گیری جمعی درحزب، دستوراقدام نظامی واستفاده ازقوه دربراندازی نظام جمهوری مرحوم محمد داوود بود، این قیام درچنان برهه زمانی صورت گرفت که حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده ازنیروی نظامی را به هدف کسب قدرت منتفی دانسته اماموجودیت این کرکترمهیب وجاه طلب موجب گردید تا قدرت بدون آمدگی درچنان یک جامعه ای برحزب تحمیل شود که ازعقب ماندگی قرون، فقرفرهنگی، بی سوادی وسنن عقبمانده حاکم رنچ میبرد.
امین درزمان زمامداری تره کی که درحقیقت خود به قدرت محوری درحزب ودولت مبدل گردیده بود، درحین ایراد بیانیه ها با بکارگیری واژه ها وادبیات غیرقابل فهم برای اکثریت مردم وسردادن شعارهای مبنی براعمارسوسیالیزم دریک جامعه مذهبی، به تحریک افکارعمومی برضد حاکمیت جدید مبادرت ورزیده، به اصول ومرام حزب، که در آن انجام تحولات ودگرگونیهای انقلابی درراستای ایجاد یک نظام ملی ودموکراتیک مطمح نظربود، خیانت نا بخشود نی را انجام داد.
امین ازهمان نخستین روزهای پیروزی قیام هفت ثور، چون عنصرمکارنورمحمد تره کی را درحیطه خود داشته این امرباعث شد تا مناسبات خارجی نظام جدید را کنترول وتره کی را متقاعد نمود که بدون اهتمام به حساسیتهای داخلی وواکنش های شدید بین المللی درشرایط تشدید جنگ سرد میان قدرتهای بزرگ بین المللی، مسکورا دعوت به مداخله نظامی نماید، معاهده دوجانبه سال (۱۹۷۸) با مسکومبنی برهمکاری تسلیحاتی اتحاد شوروی تا مرزاعزام نیروهای مسلح درقلمروافغانستان بربنیاد اسناد ومدارک غیرقابل انکار، محصول انحطاط فکری وازجلوه های بارزی بی مبالا تی این عنصربدنام ، نسبت به ارزشها وغرورملی بود که پیامده های مرگباروننگین اینگونه تعهدات متناقض مصالح عمومی تاکنون دامنگیری کشوراست.
هکذا مجوع اقدامات، هدایات ودساتیرامین وباند منفورش بوضوح بازتاب این واقعیت است که نامبرده به کدام اصول وارز شهای حزبی که درسپامبر(۱۹۷۹) بعد ازکودتای بیشرمانه علیه نورمحمد (تره کی) رهبری آنرا بدست گرفت، معتقد نبود،موصوف بعد ازقرارگرفتن درسکوئی بالای قدرت، دکتاتوری فردی وخونتای نظامی را پایه گذاری نمود که برپایه ارعاب ووحشت بی سابقه استواربود، تجاوزبرحریم حیات فردی وخصوص، تفتیش بی رویه عقاید، اهانت برباورها واعتقادات جامعه دردستورروزقرارگرفت.
دردوران زمامداری ظالمانه صد روزه امین جلاد وباند جنایتکارش هزاران انسان با اتهامات خود ساخته ودسایس دژخمان رژیم وهکذا به اتهام مخالفت با رژیم سرکوب وارعاب گرفتار، شکنجه، کشته ویا ناپدید شدند، تعقیب وتخو یف مردم نه تنها به رویکرد معمولی رژیم مبدل شده بود بلکه عمال وجواسیس امین کشتن کتلوی مردمان بیدفاع را مباهات میدانست، دشمنی رژیم تنها به فرستادن شهروندان بی پناه مان به کشتارگاه ها، توحیش، تعذیب وتعزیزمردم دردخمه های مهیب زندان محدود نبوده است، بلکه این عنصرسفاک بخاطراقتدارفردی اتحاد درون حزبی را محیلانه سبوتاژنموده وبعد ازانتقال خونین قدرت بیدرنگ کودتای دومی را درداخل حزب طراحی وشخصیت های طرازاول جناح پرچم حزب را تبعید وموج ازگرفتاری های اعضای پرچم را بمنظوری پاکسازی درون حزبی آغازوهزاران عضوحزب را مانند سایرهموطنان بیدفاع درسلولهای مخوف زندان وتوقیفگاها که رژیم اختناق، تعذیب ووحشت در آن حاکم بود، مورد شکنجه های جسمی وروحی قرارداد ویا بدون انجام روند محاکماتی به قتل رسانید، افزون برین تعدادی ازنجات یافتگان ازکشتارگاه های این دوره ظلمانی ، روایات وحشتناکی کم سابقه ازجنایات بی پیشینه رژیم دارد، که این امردرجنب انحطاط ولغزش فکری واندیشوی وی مظهرغیرقابل انکارانحراف اخلاقی وی نیزمیباشد.
با عنایت به حدوث وقایع وجنایات اسفناک ضد بشری دوران زمامداری امین، غیرمنصفانه نخواهد بود تا اذعان نمود که دوره اقتدارجابرانه حفیظ الله امین یکی ازصفحات غم انگیزتاریخ کشوراست، که با توجه با تراژیدی انسانی درین برهه تاریخ وطن، امین وباند وی مسوول شکل گیری مقاومت داخلی علیه حاکمیت حزب وآغارطیف گسترده مداخلا ت خارجی بود که تبعات مرگبارآنرا حتا پیروزی ششم جدی (۱۳۵۸) ودولت جدید علی الرغم انجام اصلاحات گستر ده ورفورمهای ملی ودموکراتیک با تألم نتوانست جبران نموده واعتبارازدست رفته حاکمیت حزب را دروجود همه آرمانها واهداف متعالی اش احیاء نماید.