ببرک کارمل خلق و دشمنان خلق کیانند راه حل صحيح تضادها در کشور و تأمین وحدت در بین ما ـ از شماره هشتاد و هفتم جریده پرچم تهیه و ترتیب: رفیق انجینر عمر فیض

باید با تأسف اظهار داشت که کشور ما بنا بر موجودیت مناسبات فئودالی و ماقبل فئودالی و نفوذ استعماری تا کنون متحد و یکپارچه نیست. تضادهای گوناگون مورد نفرت خلق، در وطن ما افغانستان قوياً وجود دارد که هر گاه بوقت و به‌صورت منطقی حل نگردد، همیشه خطر تجزیه، تفرقه و هرج و مرج آن را تهدید می‌کند. یگانه راه حل صحیح و سریع تضادها در کشور عبارت است از پیروزی جنبش دموکراتیك ملى به حیث حداقل هدف استراتیژیک و جنبش سوسياليستى به حیث حد اکثر هدف استراتیژیک (هدف غائی). انجام مؤفقانه این دو مرحله جنبش ضامن اصلی پیروزی حتمی وحدت کشور و همبستگی توده‌های خلق و تمام ملیت‌ها و اقوام کشور ما در وجود يك افغانستان نوین، مترقي، واحد، آزاد و متحد بشمار می‌رود. امروز در اجتماع ما تضادهای عمده و فرعی آشتی ناپذیر و آشتی پذیر و جود دارد. ولی بعضی‌ها روی بی‌دانشی وعدم درك علمی جامعه و یا روی عمد و قصد از وجود تضادها در کشور انکار می‌نمایند و بعضی دیگر ناشیانه بدون تحلیل علمی جامعه، مسایل تضادهای گوناگون را در کشور ساده کرده و در يك نسخه واحد به‌صورت دگم (جزمی) به طبقه بالا و پائین تصنیف می‌کنند (در حالی که اکثریت گویندگان آن‌ها نیز خود از طبقات بالا و مرفه‌الحال و متنفذين محلی‌اند و مضحک‌تر اینکه آن‌هم روی نقشه ارتجاع و امپریالیزم مسأله طبقه را در داخل جریانات مترقی با شدت بیشتر نسبت به برون جریانات مترقی دامن می‌زنند) و گروهی دیگر تضاد میان اقوام و ملیت‌های کشور را که تضادهای فرعی و آشتی پذیر اند، جایگزین تضاد اساسی میان خلق و دشمنان داخلی و خارجی خلق می‌سازند. این نوع تصنیف‌ها از یکسو نیروهای مترقی و پیش‌آهنگ را از جنبش تجرید می‌کند و از سوی دیگر جنبش را به ناکامی مواجه می‌سازد.
تضادهای اجتماعی: طبق شرایط کنونی افغانستان، در برابر ما دو نوع تضاد اجتماعی که از لحاظ ماهیت خود با یکدیگر متباین است، قرار دارد. یکی تضاد میان خلق و دشمنان خلق، دیگری تضادهای گوناگون در میان خلق.
در کشور ما در هنگام جنگ عادلانه ملی ضد انگلیسی، خلق عبارت بود از تمام طبقات و قشرها و گروه‌های اجتماعی اعم از زحمتکشان ده و شهر و غیر زحمتکشان و تاجران و تعدادی از سرداران، خوانین، و روحانیون و غیره که به خاطر استقلال علیه استعمار گران انگلیس برخاسته بودند. در حالی که امپریالیست‌های انگلیس خائنین داخلی و عناصر طرفدار انگلستان دشمنان خلق را تشکیل می‌دادند.
در مرحلۀ کنونی که دوران جنبش دموکراتیک ملی است، خلق شامل طبقات و قشرهای کارگران، دهقانان، پیشه‌وران، روشنفکران، بورژوازی کوچک و متوسط (بورژوازی ملی) و آن ارگان‌ها، سازمان‌های سیاسی و گروه‌های اجتماعی می‌شود که علیه دشمنان خلق افغانستان مبارزه می‌کنند، در حالی که ملاکین فئودال، تاجران بزرگ دلال (بورژوازی کمپرادور) بیروکرات‌ها و امپریالیزم و آن روشنفکران مرتجع، ارگان‌ها، سازمان‌ها و عناصر و محافل حاکمه مرتجع که نمایندگان این طبقات‌اند، دشمنان خلق می‌باشند. این تضادهای میان خلق و دشمنان خلق از جملۀ تضادهای آشتی ناپذیر (انتاگونیستی) اند. ولی در مورد تضادهای درون خلق باید در نظر گرفت که تضادهای میان زحمتکشان تضاد آشتی پذیر است. در شرایط کنونی افغانستان تضادهای درون خلق عبارت اند از تضادهای میان طبقۀ کارگر و دهقانان، تضادهای میان قشر مختلف دهقانان، تضادهای میان روشنفکران که از طبقات اجتماعی برون می‌آیند. تضادهای میان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و بورژوازی کوچک و متوسط، تضاد میان ملیت‌ها، اقوام و قبایل و غیر که همه تضادهای آشتی پذیر (غیرانتاگونیستی) اند.
در شرایط کنونی کشور ما که تضاد عمده میان دهقانان و ملاکین فئودال و خلق ما با اوتوکراسی و امپریالیسم است، تضاد میان طبقه کارگر و بورژوازی ملی از جمله تضادهای فرعی اند. در وضع کنونی به‌طور کلی مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و «بورژوازی ملی» در کشور ما که هنوز در مرحلۀ بسیار ضعیف ابتدائی رشد خود است و در طبقه متوسط داخل می‌باشد، دارای خصلت دوگانه است. در شرایط کنونی آن قسمتی از «بورژوازی ملی» که با محافل امپریالیستی ارتباط ندارد، در انجام وظایف اساسی انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فئودالی به‌طور عینی ذینفع است. بنابرین امکانات نقش نسبی مترقی آن برده می‌شود. ولی جداً باید در نظر گرفت که هرگاه بخش عامه اقتصاد تقویه نگردد و راه مترقی تکامل غیر سرمایه داری در پیش گرفته نشود، رشد تشبثات خصوصی زیر نظارت ملی قرار نگیرد به‌موازات رشد تضادهای موجود بین زحمتکشان و طبقات ثروتمند و تشدید مبارزه طبقاتی در داخل کشور، «بورژوازی ملی» بیش از پیش به سازش‌کاری با امپریالیسم و ارتجاع داخلی می‌گراید و تضاد آشتی ناپذیری میان طبقه کارگر و بورژوازی ملی را در مرحلۀ جنبش دموکراتیک ملی و جنبش سوسیالیستی تشدید می‌نماید. به این ترتیب تضاد بین طبقه کارگر و «بورژوازی ملی» ماهیتاً تضاد است آشتی ناپذیر. معهذا در مرحله کنونی تاریخ به‌اصطلاح «بورژوازی ملی» با ملاکین فئودال و بورژوازی بزرگ تجاری دلال (کمپرادور) و بورژوازی بيروکرات فرق می‌کند و طبقه متوسط (بورژوازی ملی) می‌تواند در شرایط جنبش دموکراتیک و ملی در جبهه خلق درآید.
همچنان تضادهای دیگری در کشور ما موجود است که متأسفانه از طرف بعضی عناصر مترقی برخورد نادرست به آن می‌گردد و می‌خواهند به‌صورت میکانیکی و مصنوعی آن تضادها را جایگزین تضادهای اساسی و آشتی ناپذیر سازند. مثلاً تضاد میان ملیت‌ها و اقوام مختلف (که به شکل شوونیستی و ناسیونالیستی انعکاس می‌نمایند و حتی این مسئله را مطرح بحث هژمونی (سرکردگی) در داخل سازمان سیاسی طبقه کارگر و جبهۀ متحد دموکراتیک ملی نیز می‌نمایند.)، تضاد میان شهریان و دهاتیان، تضاد میان مرکز (شهر کابل) و ولایات و اطراف البته وجود تضادهای فوق در کشور یک واقعیت است، ولی این تضادها آشتی ناپذیر نبوده و در جریان طولانی جنبش دموکراتیک ملی و سوسیالیستی به شکل مسالمت آمیز حل شده می‌تواند، لذا برخورد میکانیکی و مصنوعی به این تضادها و آن‌ها را عمده و آشتی ناپذیر قرار دادن اشتباه اصولی است و جنبش را به شکست مواجه می‌سازد. در مبارزه طبقاتی تشخیص تضادها میان خلق و دشمنان خلق و تضادهای درون خلق و طرق حل آن‌ها در هر مرحله تاریخی یک مسئله حیاتی در انجام جنبش رهایی بخش ملی و اجتماعی است.
راه‌های حل تضادها:
از آنجا که در مرحلۀ کنونی تاریخ جامعه ما تضادهای میان خلق و دشمنان خلق و تضادهای درون خلق از لحاظ ماهیت خود با یکدیگر تفاوت دارند، لذا راه‌های حل آن‌ها نیز در مراحل مختلف مبارزه و تحول اجتماعی باید متفاوت داشته باشد.
در شرایط کنونی مبارزه اشتباه یک عده از عناصر و محافل ترقی‌خواه «چپ» هم در این است که حتی تضادهای درون خلق (تضادهای آشتی پذیر) را جایگزین تضادهای میان خلق و دشمن (تضادهای آشتی ناپذیر) می‌نمایند و در نتیجه باعث تقویه دشمنان خلق به سویه ملی و جهانی می‌گردند. بیشتر شیوه آن رفقای «چپ» ما تأسف آور است که حداقل مسئله مربوط «اختصاصی» خود را هم مطالعه نمی‌کنند و در زمینه «حل صحیح تضادهای درون خلق» راه‌های اصولی را در نظر نمی‌گیرند و مسئله «حق و ناحق» را در درون خلق مورد نظر و عمل قرار نمی‌دهند و به‌اشتباه نیروی دموکراتیک خلق افغانستان را بجای دشمن آشتی ناپذیر می‌گیرند. نیروهای ترقی‌خواه پیشرو بیش از همه دیگر نیروها چه در جریان جنبش انقلابی دموکراتیک ملی و چه در هنگام به دست گرفتن قدرت که باید از طرف طبق کارگر رهبری شود و هم می‌شود و باید بر پایۀ اتحاد کارگران و دهقانان مبتنی باشد و هم می‌باشد وظیفه دارد که اول «هدف عمده» و لبۀ تیز مبارزه «ضربۀ عمده» را در هر مرحله مبارزه علیه دشمنان عمدۀ خلق که در مقابل جنبش مقاومت نشان می‌دهند، مورد نظر و عمل قرار دهد.
دوم ضرورت حکم می‌نماید که در برابر وسیع‌ترین بخش وسطی جامعه که مخالف دشمنان عمدۀ خلق اند (با در نظر گرفتن خصلت دوگانه آن‌ها) برخورد صحیح و هوشیارانه صورت گیرد. خلاصه اینکه: باید در درون خلق برای حل مسایل ایدئولوژیک و مسایل مربوط به تشخیص اصولیت و غیر اصولیت «تشخیص حق از باطل» نباید به مبارزه آشتی ناپذیری توسل کرد. به این معنی که در درون خلق مسایل ایدئولوژیک و مسایل مورد اختلاف را باید از راه دموکراتیک یعنی از راه بحث آزاد، انتقاد، اقناع منطقی و آموزش و تجدید تربیت و شکیب حل نمود، نه به‌وسیلۀ افتراء، تهمت و دروغ بستن، جبر و تشدد، تهدید و تبلیغات نادرست و در میان گذاشتن شرط‌های غیراصولی برای خلق و دوستان خلق و دادن شعار «مبارزه بی‌رحمانه و پیروان سرکوب بی‌امان» و دامن زدن تضادهای آشتی پذیر درون خلق.
در مرحلۀ کنونی به خاطر وحدت خلق افغانستان، به خاطر وحدت کلیه ملیت‌ها و اقوام کشور، برای وحدت سازمان‌های سیاسی دموکراتیک خلق افغانستان و تمام نیروهای اصیل ترقی‌خواه پیشرو چپ و به خاطر رشد و تکامل جنبش دموکراتیک ملی ـ تشخیص تضادهای میان ما (خلق) و دشمن و نیز حل صحیح تضادهای درونی خلق ضرورت است فوق‌العاده مهم و حیاتی.
باید خاطرنشان ساخت هرگاه بلند پروازی‌ها و خودخواهی‌های شخصی، رهبری و سازمانی را کنار بگذاریم، کسانی که با ما در ستیز اند و با ما اختلاف نظر دارند شامل دو گروه می‌شوند: اول گروه متمایل به راست که با دشمنان خلق از در معامله و سازش و تسلیم طلبی پیشآمد می‌کنند. گروه دوم گروه متمایل به «چپ» و چپروان اند که تضادهای درون خلق و دوستان خلق و سازمان‌های مترقی را به‌مثابه تضادهای میان خلق و دشمنان خلق می‌شمارند و ضربه عمده را به نیروی دموکراتیک خلق افغانستان حواله می‌نمایند. هردوی این نظریات نادرست است.
اصول اساسی نیروی دموکراتیک خلق حکم می‌نماید که باید میتود اقناع، تربیت، انتقاد رفیقانه، انتقاد از خود و اعتراف به اشتباهات را به خاطر تأمین وحدت نیروی دموکراتیک خلق افغانستان و مبارزه بی‌امان و پیگیر را علیه مرتجعین داخلی و امپریالیزم بین‌المللی مبنای نظر و عمل مشترک قرار دهیم و مقاومت دشمن عمده (فیودالیزم، اتوکراسی) را در مرحله کنونی تاریخ در هم شکنیم و بی‌ثباتی و نااستواری بورژوازی را (بخصوص اینکه در کشور ما بورژوازی به‌طور عمومی اصلاً ضعیف و ناتوان است) فلج سازیم.
کسانی که به این حقیقت سرسخت علمی تن در نمی‌دهند مسؤولیت عظیم و سنگینی را در برابر خلق افغانستان به عهده خواهند داشت و علی رغم پرحرفی در باره «توده و خلق» در جبهه ضد توده و خلق سقوط خواهند کرد.
«وحدت ـ انتقاد – وحدت»
این فرمول به این معنی است که با داشتن آرزوی صادقانه وحدت از طریق انتقاد و مبارزه در چهار چوکات اخلاق مترقی و اصول جهان‌بینی علمی و انطباق آن در شرایط کشور باید اختلاف داخلی سازمان دموکراتیک خلق را حل کنیم تا بدین‌وسیله بتوانیم به وحدتی نوین خلاق و نیرومند بر پایه‌های مترقی‌تر و اصولی‌تر دست یابیم. تجربه نشان می‌دهد که این شیوه دموکراتیک برای حل اختلافات داخل سازمان‌های دموکراتیک خلق افغانستان شیوه درست و ثمر بخشی است و بخصوص واقعاً می‌توان وحدت اصولی سرتاسری نیروهای دموکراتیک خلق کشور را تأمین کرد و در نتیجه جنبش کنونی را به پیروزی بزرگی رساند. این شیوه دموکراتیک «وحدت ـ انتقاد ـ وحدت» در صورتی موفق است که صادقانه آرزوی وحدت در چوکات اصول خلاق جهان بینی علمی، ایدیولوژی طبقه کارگر و انطباق خلاق آن در شرایط کشور در میان باشد؛ زیرا اگر تمایل ذهنی برای وحدت دموکراتیک خلق وجود نداشته باشد و به اختلافات به‌صورت صحیح برخورد نشود و یا لاقیدی و سهل انگاری کنیم و مصالح شخصی را مافوق مصالح جریان و نهضت قرار دهیم و بگذاریم که زمان بگذرد و فرصت را از دست بدهیم در آن صورت دو نتیجه ناگوار بار خواهد آورد: متلاشی شدن نیروی سازمانی و تشکیلات دموکراتیک خلق افغانستان و پیروزی دشمنان خلق.
(ببرک کارمل)


شماره هشتاد و هفتم جریده پرچم