ببرک کارمل وعلمای دینی:
ازخـاطــره ام
« یک روز یک تعداد علمای شیعه وسنی را به ملاقات رئیس جمهور ببرک کارمل به ارگ ریاست جمهوری بردیم. هنگامیکه با یک تشریفات خاص وارد قصر سلامخانه گردیدیم، رئیس جمهور وارد صالون گردید. همهء حاضران ازجا بپاخاسته ونسبت به وی ادای احترام نمودیم. ببرک کارمل بعداز احوالپرسی با تگ تگ حاضران محفل درجایش قرار گرفت، اما آنچه که درین ملاقات رخ داد با ملاقاتهای معمولی فرق داشت. ببرک کارمل قبل ازآنکه به ایراد سخنرانی بپردازد به حاضران محفل گفت که من به تمام شما علمای کرام احترام عمیق وقلبی دارم ولی اجازه دهید که ازشما بزرگواران بپرسم که عالمترین شما وریش سفید ترین شما کدام یک تان تشریف دارد؟ چشم همه بطرف مولوی گل محمد تگابی خطیب مسجد پل خشتی کابل دوخته شد که هم عالم خوبی بود وهم ازنظر سن وسال نسبت به دیگران بزرگتر بود، لذا بدون هیچ ملاحظه یی مولوی گل محمد خان تگابی را معرفی کردیم. رئیس جمهور ببرک کارمل ازکرسی خویش برخاست و مولوی گل محمدخان تگابی را به جای خویش نشاند. با نشستن مولوی گل محمدخان تگابی برکرسی رئیس جمهور ، خود رئیس جمهورکارمل، درکنار مهمانان قرار گرفت ودرجایگاه یک مهمان عادی علمای دینی را مخاطب قرار داده و به حاضران گفت که من سخنرانی های زیادی کرده ام ، حرفهای زیادی به مردم و مسؤولین گفته ام وبا اقشار واصناف مختلف جامعه صحبت ها نموده ام ولی با علمای دین که همه چیز برای شان روشن است ومسؤولیت رهنمایی جامعه را بسوی خیر وسعادت بعهده دارند چه بگویم؟ حقیقت آنست که من درحضور شما علمای کرام جرأت حرف زدن ندارم وبه کمبود زخارف علمی خود درمقابل شما علمای دین اعتراف می نمایم، روی همین منظور بود که من ازشما پرسیدم که عالمترین تان را بمن معرفی کنید تا وی را به جای خودم بنشانم تا او احساس نکند که دربرابر یک رئیس جمهور قرار دارد بلکه چنان بپندارد که خودش رئیس جمهور این کشور است وصلاحیتهای علمی وروحانی اش برایش اجازه میدهد تا سخن حق را بدون هیچ ترس وهراسی برزبان آرد.
ازخـاطــره ام
« یک روز یک تعداد علمای شیعه وسنی را به ملاقات رئیس جمهور ببرک کارمل به ارگ ریاست جمهوری بردیم. هنگامیکه با یک تشریفات خاص وارد قصر سلامخانه گردیدیم، رئیس جمهور وارد صالون گردید. همهء حاضران ازجا بپاخاسته ونسبت به وی ادای احترام نمودیم. ببرک کارمل بعداز احوالپرسی با تگ تگ حاضران محفل درجایش قرار گرفت، اما آنچه که درین ملاقات رخ داد با ملاقاتهای معمولی فرق داشت. ببرک کارمل قبل ازآنکه به ایراد سخنرانی بپردازد به حاضران محفل گفت که من به تمام شما علمای کرام احترام عمیق وقلبی دارم ولی اجازه دهید که ازشما بزرگواران بپرسم که عالمترین شما وریش سفید ترین شما کدام یک تان تشریف دارد؟ چشم همه بطرف مولوی گل محمد تگابی خطیب مسجد پل خشتی کابل دوخته شد که هم عالم خوبی بود وهم ازنظر سن وسال نسبت به دیگران بزرگتر بود، لذا بدون هیچ ملاحظه یی مولوی گل محمد خان تگابی را معرفی کردیم. رئیس جمهور ببرک کارمل ازکرسی خویش برخاست و مولوی گل محمدخان تگابی را به جای خویش نشاند. با نشستن مولوی گل محمدخان تگابی برکرسی رئیس جمهور ، خود رئیس جمهورکارمل، درکنار مهمانان قرار گرفت ودرجایگاه یک مهمان عادی علمای دینی را مخاطب قرار داده و به حاضران گفت که من سخنرانی های زیادی کرده ام ، حرفهای زیادی به مردم و مسؤولین گفته ام وبا اقشار واصناف مختلف جامعه صحبت ها نموده ام ولی با علمای دین که همه چیز برای شان روشن است ومسؤولیت رهنمایی جامعه را بسوی خیر وسعادت بعهده دارند چه بگویم؟ حقیقت آنست که من درحضور شما علمای کرام جرأت حرف زدن ندارم وبه کمبود زخارف علمی خود درمقابل شما علمای دین اعتراف می نمایم، روی همین منظور بود که من ازشما پرسیدم که عالمترین تان را بمن معرفی کنید تا وی را به جای خودم بنشانم تا او احساس نکند که دربرابر یک رئیس جمهور قرار دارد بلکه چنان بپندارد که خودش رئیس جمهور این کشور است وصلاحیتهای علمی وروحانی اش برایش اجازه میدهد تا سخن حق را بدون هیچ ترس وهراسی برزبان آرد.
بناءشما علمای بزرگ دین، امروز هرچه درسینه دارید بیان نمائید. من نه بحیث رئیس جمهور بلکه بمثابهء یک فرزند شما با اطمئنان خاطر این را برای تان وعده میدهم وتضمین می نمایم که اگر دشنامی هم اززبان شما امروز بشنوم به یک تار موی شما کسی آزار رسانده نمیتواند. بگوئید! حق را بیان کنید! اگر ما ملامت استیم، ما را ملامت کنید واگر جانب مقابل ملامت است آنها را ملامت نمائید. این سخنان واین حرکت رئیس جمهور ببرک کارمل بالای علما وامامان مساجد سخت تاثیر مثبت نمود وحتی تعدادی ازآنها ازچشمانشان اشک میریختند.
واقعیت آنست که آنها حق داشتند که اشک بریزند، زیرا اکثر آنها ازجملهء قربانیان ظلم واستبدادهای چندین سالهء نظامهای فاسد شاهی وداوودی بودند که به بهانه های مختلف سالها را بنامهای وهابی وپنج پیری وغیره یا درزندانها ویا هم در فقر ومحرومیت بسر برده بودند.
مثلا مولوی عبدالولی حجت تخاری، درزمان شاهی بدلایل واهی که گویا منکر نبوت است ازطرف علمای دربار درزمان شاهی بارها بزندان افگنده شده وبارها به محاکم ودادگاه های تفیش عقاید معرفی گردیده بود. درحالیکه وی
نه منکر نبوت ونه هم منکر اسلام بلکه منکر ظلم وفساد وبیعدالتی بود. یک عالم دیگر به اسم مولوی سید
عبدالمعبودتخاری که خود ازشاگردان مولانا ابوالکلام آزاد درهندوستان بود ودرمبارزات آزادیخواهانهء هندوستان علیه استعمار انگلیس دوشادوش دیگرملاهای هند چون مولوی عبیدالله سندی مولوی عبدالرحیم پوپلزایی وغیره سهم گرفته بود وبه چندین زبان تکلم میکرد بخاطر تاجک بودنش درنظامهای گذشته به اندازهء یک توت هم ارزش نداشت. وچه بسا که ازطرف مقامات دولت شاهی درولایت تخار همیشه تحت نظارت قرار داشت تا روشنگری ننماید.
برعلاوهء اینها یک تعداد دیگر این روحانیون که از ولایات دور دست آمده بودند ازقربانیان جنایات بشری تنظیمهای مجاهدین بشمار می رفتند. اینها با شنیدن این سخنان رئیس جمهور کشور، واقعا تحت تاثیر احساسات وعواطف قرارگرفتند و نتوانستند احساسات شان را کنترول نمایند، ازجمله یکی به اسم مولوی محمد صدیق که امام مسجد حضرت بلال درخیرخانه و در اصل از ولایت پروان بود و قبلا ازطرف قوماندان حزب اسلامی به بدترین شکل مجازات فزیکی شده بود ازمولوی گل محمدخان اجازه خواست و رشتهء سخن را بدست گرفت . او با دلایل قاطع، مجاهدین وقت را به چهارکتاب کافر کشید. سخنان وی واقعا خیلی احساساتی بود . میگفتند که اورا قوماندان فتح محمد یکی ازقوماندانهای گلبدین درولایت پروان به مدت یک شبانه روز چوب زده بود ومدتی را درحبس وکوته قفلی گذشتانده بود تا بمیرد ولی اجلش نرسیده بود. وی سخت ازتنظیمهای جهادی نفرت داشت. بهمین ترتیب یکتعداد علمای دینی زیادی درموضع دولت قرار داشتند. آنها قلبا نسبت به رئیس جمهور شان عشق می رزیدند واورا چون فرزندشان به آغوش میگرفتند. تا جایکه من ازسالها بیاد دارم ملاها وعلمای طرفدار دولت درآن سالها زیاد قربانی دادند، آنها بخاطر فتوا های جرأت مندانهء شان برضد اشرار درولایات شان توسط احزاب مجاهدین به ناجوانمردانه ترین شکل ترور گردیدند. درمسجد پل تخنیک کابل نیز حزب اسلامی با جا بجا نمودن یک بم ساعتی درمحراب مسجد باعث شهادت تعدادی ازعلمای دینی گردیدند. قبل از آن در ولایات شمال مولوی اسدالله نصرت خطیب مسجدجامع اندخوی ازطرف حزب گلبدین ترور گردید، شیخ سید محمد امین صدر را که ازعلمای شیعه بود تفنگداران سازمان نصر درشهرکابل به شهادت رساندند. جرم وی این بود که هنگام سفر رئیس جمهور ببرک کارمل به اتحاد شوروی، وی یک جلد قرآن را بدست گرفته و بالای سر رئیس جمهورگرفته بود تا رئیس جمهور از زیر قرآن گذر نماید. کاریکه درمیان اکثرمسلمانان افغانستان هنگام سفر معمول است. شیخ محمدعلی مدرس چنداولی، یگانه روحانی شیعه مذهبی که اززیرساطور حفیظ الله امین جان سالم بدر برده بود ودرزندان با سلطانعلی کشتمند هم سلول بود، با تهدید وتخویف سازمانهای شیعهء مجاهدین واندختن شبنامه ها واخطاریه ها در منزلش تا آخر عمر درخانه نشست و تمام مکلفیتهای مذهبی واجتماعی خویش را درتکیه خانهء چنداول به پسرانش سپرد
واقعیت آنست که آنها حق داشتند که اشک بریزند، زیرا اکثر آنها ازجملهء قربانیان ظلم واستبدادهای چندین سالهء نظامهای فاسد شاهی وداوودی بودند که به بهانه های مختلف سالها را بنامهای وهابی وپنج پیری وغیره یا درزندانها ویا هم در فقر ومحرومیت بسر برده بودند.
مثلا مولوی عبدالولی حجت تخاری، درزمان شاهی بدلایل واهی که گویا منکر نبوت است ازطرف علمای دربار درزمان شاهی بارها بزندان افگنده شده وبارها به محاکم ودادگاه های تفیش عقاید معرفی گردیده بود. درحالیکه وی
نه منکر نبوت ونه هم منکر اسلام بلکه منکر ظلم وفساد وبیعدالتی بود. یک عالم دیگر به اسم مولوی سید
عبدالمعبودتخاری که خود ازشاگردان مولانا ابوالکلام آزاد درهندوستان بود ودرمبارزات آزادیخواهانهء هندوستان علیه استعمار انگلیس دوشادوش دیگرملاهای هند چون مولوی عبیدالله سندی مولوی عبدالرحیم پوپلزایی وغیره سهم گرفته بود وبه چندین زبان تکلم میکرد بخاطر تاجک بودنش درنظامهای گذشته به اندازهء یک توت هم ارزش نداشت. وچه بسا که ازطرف مقامات دولت شاهی درولایت تخار همیشه تحت نظارت قرار داشت تا روشنگری ننماید.
برعلاوهء اینها یک تعداد دیگر این روحانیون که از ولایات دور دست آمده بودند ازقربانیان جنایات بشری تنظیمهای مجاهدین بشمار می رفتند. اینها با شنیدن این سخنان رئیس جمهور کشور، واقعا تحت تاثیر احساسات وعواطف قرارگرفتند و نتوانستند احساسات شان را کنترول نمایند، ازجمله یکی به اسم مولوی محمد صدیق که امام مسجد حضرت بلال درخیرخانه و در اصل از ولایت پروان بود و قبلا ازطرف قوماندان حزب اسلامی به بدترین شکل مجازات فزیکی شده بود ازمولوی گل محمدخان اجازه خواست و رشتهء سخن را بدست گرفت . او با دلایل قاطع، مجاهدین وقت را به چهارکتاب کافر کشید. سخنان وی واقعا خیلی احساساتی بود . میگفتند که اورا قوماندان فتح محمد یکی ازقوماندانهای گلبدین درولایت پروان به مدت یک شبانه روز چوب زده بود ومدتی را درحبس وکوته قفلی گذشتانده بود تا بمیرد ولی اجلش نرسیده بود. وی سخت ازتنظیمهای جهادی نفرت داشت. بهمین ترتیب یکتعداد علمای دینی زیادی درموضع دولت قرار داشتند. آنها قلبا نسبت به رئیس جمهور شان عشق می رزیدند واورا چون فرزندشان به آغوش میگرفتند. تا جایکه من ازسالها بیاد دارم ملاها وعلمای طرفدار دولت درآن سالها زیاد قربانی دادند، آنها بخاطر فتوا های جرأت مندانهء شان برضد اشرار درولایات شان توسط احزاب مجاهدین به ناجوانمردانه ترین شکل ترور گردیدند. درمسجد پل تخنیک کابل نیز حزب اسلامی با جا بجا نمودن یک بم ساعتی درمحراب مسجد باعث شهادت تعدادی ازعلمای دینی گردیدند. قبل از آن در ولایات شمال مولوی اسدالله نصرت خطیب مسجدجامع اندخوی ازطرف حزب گلبدین ترور گردید، شیخ سید محمد امین صدر را که ازعلمای شیعه بود تفنگداران سازمان نصر درشهرکابل به شهادت رساندند. جرم وی این بود که هنگام سفر رئیس جمهور ببرک کارمل به اتحاد شوروی، وی یک جلد قرآن را بدست گرفته و بالای سر رئیس جمهورگرفته بود تا رئیس جمهور از زیر قرآن گذر نماید. کاریکه درمیان اکثرمسلمانان افغانستان هنگام سفر معمول است. شیخ محمدعلی مدرس چنداولی، یگانه روحانی شیعه مذهبی که اززیرساطور حفیظ الله امین جان سالم بدر برده بود ودرزندان با سلطانعلی کشتمند هم سلول بود، با تهدید وتخویف سازمانهای شیعهء مجاهدین واندختن شبنامه ها واخطاریه ها در منزلش تا آخر عمر درخانه نشست و تمام مکلفیتهای مذهبی واجتماعی خویش را درتکیه خانهء چنداول به پسرانش سپرد