برگرفته شده از شماره اول (حمل) سال 1360 مجله اردو
بازتایپ وتدوین: رفیق قاسم آسمایی
جکړن عبدالکریم
یکی از هزارها شهید توسط باند جنایت پیشه امین
صبحِ فردا ، پسرم ، باز بخواند به سرود
که : ” به هشیاریِ حزبِ پدرم باد درود ! “
در تاریخ ملل روزهای هست که فراموش ناشدنی اند و این روزها بخاطر آن ارزشمند هستند که چهره زمان خودرا تغییر داده و به ارزشمندی انسان صحه گذاشته اند؛ ارزشمند اند بخاطری كه مناسبات روبزوال را شکسته و اهریمن را بساط چیده اند، و بالاخره گرامی اند، چونکه خواست زمان و انسان زمان بوده اند و…
در تاریخ دیرینۀ سرزمین ما نیز ازین روزهای تاریخی کم نيست. اگر از یادآوری روزهای تاریخی گذشته های دور کشور خود ناگفته بگذریم، در صفحات اخیر تاریخ کشور ما، روز استقلال و روز آغاز انقلاب ملی و دموکراتیك ما، با وضاحت در تمام در نظر تجلی می کنند. زيرا همانگونه که مردم ما با قاطعیت و مردانگی تمام استعمار کهنه کار برتانوی را که آفتاب در سرزمینش غروب نمی کرد بزانو درآوردند؛ با پیرزوی انقلاب ملی و دموکراتیك ثور نیز برای همیشه بر سلطه سیاسي – اقتصادي؛ فیودالیزم، استعمار و امپریاليزم در سرزمین آزادی خود پایان بخشیدند ؛ که در همه این تغییرات بزرگ و پیروزی های سترگی نقش انسان برازنده و تعیین کننده بوده است.
همگام با لحظاتی که پیروزی های بزرگ مردم خودرا بخاطر بیاوریم، چهره های تابناك، بزرگ مردان راه آزادی، در مقابل چشمان ما نیز قد برمی افرازد. آن مردانی که با سرسپردگی کامل و ايمان راسخ تا آخرین دقایق حیات در راه حق و عدالت، در راه مبارزه با عقب ماندگی ها و سیاهی ها استوارانه گام برداشتند و هرگز اجازه ندادند که تاریکی بر روشنایی اهر يمن بر اهورامزدا چیره گردد…
این بار نیز که ما بر مرثیه این شهدای راه وطن نشسته ایم؛ سوانح يك تن از سرپردگان راه انقلاب را با افسردگی از فراق همه شان ورق میز نیم:
عبد الكريم ولد محمد نبی به سال (۱۳۱۹) در یک فامیل زحمتکش در ولسوالی سرخ رود ولایت ننگرهار، دیده به جهان گشود، او که به مسلک عسکری عشق آتشین داشت، بعد از ختم دوره ابتدائی و تحصیلات دوره ثانوی در حربی ښونځی، از طریق پوهنځی هوایی شامل مسلک مقدس عسکری گردید. عبدالكريم با علاقه مندی تمام و استعداد سر شاری که داشت توانست دورۀ معينه ای تحصیلی نظامی خودرا پیروزمندانه سپری کند و بعدا به تاریخ ۱۳۳۹/ ۹ / ۱۹ بحیث دریم بريدمن در مسلك برق هوایی تثبیت رتبه شده و در بست قوای هوایی بحیث افسر به وظیفه محوله اش توظيف گرديد.
بریدمن عبد الكريم نظر به ذکا وت، لیاقت، اخلاق نیکو و وظیفه شناسی به تاریخ ( 134۱/ 6 / ۱ ) برتبۀ دوهم بریدمنی و بعد آبه تاریخ ( 1345/ 6 / ۱ ) به رتبه لمړی بریدمنی ترفيع نمود. هم چنان موصوف توانست به تاريخ اول سنبله سال (1348) بر تبه تورنی و به تاريخ اول سنبله سال (۱۳۵۲) با حفظ یک سال قدم برتبۀ جگتورنی ترفيع نماید؛ سپس عبدالكریم به تا يخ (26/ 4 / ۱۳۵۵) برتبه جگړنی رسید.
جگړن عبدالکریم نظر به وظیفه شناسی، لیاقت و کاردانی ایکه در خود داشت، و با در نظر داشت پشتکاری که به وظايف محوله از خود نشان میداد، به اساس امر مقا مات ذيصلاح در سال (۱۳۵۶) به حیث آمر قسم سوم تخنیکی میدان هوایی بگرام به وظیفه گماشته شده و تا آخر با و جدان پاك و روان انقلابی وظیفۀ محوله خودرا موفقانه بسررسا نید . همچنان لازم به ذکر است که عبدالکریم این فرزند صد یق وطن در سال (۱۳۵۲) افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را حاصل نمود.
پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک ثور هم چنانكه برای همه وطن پرستان طليعۀ درخشانی بود و در زندگی همه مردم ما تاثیر بسزای خودرا گذاشت، درب های تا زه یی را نیز بخاطر ترقی و تعالی جامعه ما و سهمگیری فرزندان راستین مردم زحمت کش افغانستان در اعمار جامعه نوین گشود. در چنین فرصتی جگړن عبد الكريم نيز چون همیشه به مثابه یک انسان زحمت کش مسیر کوشندگی خودرا دنبال نموده و تمام نیروی خودرا در راه خدمت مردم و وطن قرار داده بود . ولی دیری نگذشت که خفاش سیه بالهای پر مصیبت خود را بر وطن تازه از بندرسته یی ما گسترده ساخت و جامعه ما را به تیره گی گرفت. دشمن در وجود باند آدمخوار امین از کشته، پشته ساخت و از خون پاك وطنپرستان جویبار خونین. هزاران قلبی را که بخاطر اعتلای وطن می تپید به خاك و خون کشیده و ملتی را در عزای فرزندان خود نشاند. در همین گیرودار بود که جگړن عبدالكریم که مثل مليون ها انسان دیگر قلبش بخاطر سرزمینش می تپید، همانند هزاران انسان انقلابی و میهن دوست دیگر سرنوشتش زنجیر و زندان شد. او را فقط به همین جرم که نمیتوانست جنایات ایشان را ببیند و مسکوت بنشیند، یعنی به جرم عشق به انسان و وطنش به تاریخ بیستم ماه حوت سال (۱۳۵۷) زندانی نموده و به شهادتش رسانیدند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
***
اگر ای مردک نامرد ! ، به شلاقِ سکوت
بشکنی بر لب من ، قصۀ گویای امید ،
اگر ای شاهِ همه روسیِِهان ، پاره کنی ،
دفتر شعر مرا تا ندَمَد صبح سپید
باز بر سینۀ دیوار نویسند به راه
مرگ بر شاه ، براین عامل رسوای سیاه
اگر ای شاه ! بیاویزیِم از چوبۀ دار
یا بتازی به سرم ، همچو ددِ آدمخوار
یا کنی طعمۀ سرنیزه ، تنم را صد بار
یا که چون شمع بسوزانیِم اندر شبِ تار
باز خاکسترِ من طعنه زند بر رهِ باد
که ” بر این شاهِ فرومایۀ دون ، نفرت باد !”
اگر ای شاه ! من و همسرِ زیبای مرا
در سحر هِدیه کنی ، چند گُلِ سُربِ مذاب
با سُمِ اسب ، بکوبـی به سـر و سینـۀ ما
یا شوی مست ز خون من و او ، جای شراب
صبحِ فردا ، پسرم ، باز بخواند به سرود
که : ” به هشیاریِ حزبِ پدرم باد درود ! “
زندان تیپ زرهی – 1332
سرگرد وکیلی
***
* این شعر که توسط سرگرد وکیلی از اعضای سازمان نظامی حزب تودۀ ایران سروده شده است ، پس از تیرباران وی ، بر روی ديوار سياه چال که مخفیانه نوشته شده بود، به دست آمد .