رفیق میرعبدالواحد سادات
خاطرات محترم محمود حبیبی از ملاقات با زنده یاد ببرک کارمل بعد از ششم جدی 1358
جناب دکتر محمود حبیبی در پارلمان (نفر اول از سمت چپ)
استاد محمود حبیبی ژورنالیست سابقه دار و استاد این مسلک شریف به همه آنچه در کشور میگذشت وقوف کامل داشت و بحیث یک جامعه شناس و کسیکه با تاریخ افغانستان، منطقه و جهان و با عمق و پهنای سیاست آشنایی داشت ومسایل را بدون هرنوع حُب و بغض به تحلیل نموده است؛ که نمونۀ از آن کتاب «مکاتیب افغانی» شریک ساخته میشود.
***
خاطره تقرر مجدد به ولایت کابل: «…فیصله بران بود که شما قندهار بروید و آن ولایت را چون احمد شاه درانی اداره و آباد کنید اما حادثه عزل شما از ولایت کابل و خواست مردم کابل را که من وکیل آنها بودم نمیتوان از یاد برد. نمرات تلفونهای رسمی و شخصی ام نزد شما میباشد تا اگر مشکل روی دهد مرا از یاد نبرید!… دیگران را با شما چندان سرو کار نخواهد بود…» «… رئیس شورای انقلابی تکیه بر پشتی کوچ نموده و از ایام گذشته در رادیو کابل یاد کرد و دفعتاً اظهار داشت: « نمیدانم بینوا صاحب چرا اینقدر اصرار داشت تا به حیث سفیر بخارج برود؛ من که همکار و نیز همقطارش در ولسی جرگه بودم نمیتوانستم از قبول درخواستش امتناع ورزم، لذا به سفارت لیبیا تعین گردید… اما این حقوقی صاحب که به من از رویه زندانبانان در محبس پلچرخی شکایت داشت و گویا قبرغه هایش کسر برداشته بود، همچنان صمد حامد، هردو شان با ابرام از رفتن بخارج غرض تداوی عرایض داشتند که قبول کردم… وعده سپردند که هرچه زودتر بوطن برمیگردند…». احساس کردم که آرزو دارد افراد غیر حزبی را بیشتر در دستگاه دولت جا دهد اما گویا با این مرامش چندان موافقتی در درون حلقه های حزبی موجود نبود.» صفحات (۲۵ و ۲۹) جلد سوم مکاتیب افغانی .
خاطره رهایی زندانیان سیاسی: «… یوم (۱۷) جدی (۱۳۵۸) ببرک کارمل باز هم مرا به همان قصر تاریخی طلبید و گفت فردا بعد از ظهر با رفیق تهذیب به زندان پلچرخی لطفاً رفته و درش را بگشایید تا جمیع اسرای موجود آزاد شده و احدی از زندانیان سیاسی در آنجا باقی نماند…»
«…درب فلزی در اثر قوت و فشار آنسو بتدریج از هم باز شد و من پشت یکی از پله های آن قریب گیر ماندم، سیلی از زندانیان که برخی از آنان را علی الرغم سبیل و محاسن بلند و شیروبرنج بشمول اعضای فامیل پاد شاه شناختم، به بیرون سرازیر شدند… صحنه های رقت باری را شاهد بودم مادران، زنان و اطفال و اقارب جلو درب بزرگ از فرزندان، شوهران و پدران خویش استقبال نموده با گریه و نوحه های جانگداز گاهی هم فریاد های خوشی آنها را تنگ به آغوش میکشیدند.» صفحه (۳۰) جلد سوم کتاب مکاتیب افغانی
بر گرفته شده از مضمون آشنایی با «مکاتیب افغانی» نوشته میر عبدالواحد سادات