سوم عقرب ېود، معمولاً بايد ساعت هشت صبح درمکتب حاضر می بودم واز آنجابادوستان قرارگذاشته بوديم که به شورابرويم، ولی پوليس سرک دارالمان رااز قسمت سرک سرای غزنی مسدودکرده بود.
متعلمين ليسه حبيبيه و يکی دو معلم راديدم که اجازه نميدادندتا به مکتب داخل شوند،دروازۀ ليسۀ حبيبيه راپوليس مسدود نموده بود نه داخل ونه خارج شدن اجازه ميدادنداين موضوع رابعداً همصنفی ها ومعلمين گفتند، بهمين منظور هم بود که تمام حرکات عساکر وفيربطرف مکتب ولت وکوب معلمين ومتعلمين را به چشم سر ديده بودند. يکتعداديکه اشتراک نمودند دراثربرخوردهای شاگردان وآمدن يک تعداداز شورا طوريکه محترم وطندوست نوشته اند از بالای ديوار هاوجنگ وگريزدر مظاهره بعداً اشتراک نمودند.همچنان پوليس موترهای وکلا راکه به شورا می رفتندتلاشی می نمودند، نميدانم وکلاکارت داشتند ويا کدام سند ديگر که پوليس تنها آنهارا اجازه ميداد ونفرهمراه را پايين ميکرد ، اين عمل پوليس درآن وقت خود انگيزۀ شده بود به جاروجنجال .حالا از مکتب صرف نظرکرده بودم زيرا درس شروع شده بود.درضمن گفتگووجاروجنجال باپوليس وصاحب منصبان آن هابوديم که موترجيپ روسی که مرحوم ميرعلی گوهروکيل غوربندوپدرکلان سيدشريف همصنف ماکه بااوشناخت داشتم ،رسيد، دروازه موتر راباز کرديم برايش گفتيم که ديروز فيصله شده بود که ميکروفون را بيرون ميکشند ومارا اجازه ميدهند وحالا پوليس ممانعت دارد، گفت که حالا من رفتم به شورا موضوع رااطلاع ميدهم. چند لحظه بعد از جانب سرک سرای غزنی موتر سياه حامل مرحوم دکتور يوسف صدراعظم رسيد، درست درهمين سه راهی که بايد داخل سرک دارالامان شود ، توقف کردمتعلمين ومحصلين که من فکرميکنم تعدادمااز ۳۰تا ۴۰ نفر تجاوزنميکرددور موتر راگرفتند مرحوم دکتور يوسف شيشۀ موترراپايين کرد يکی از محصلين موضوع را مختصر برايش گفت من که درطرف ديگر موتر بودم درست نشنيدم ولی از ديگران شنيدم که موصوف هم گفت که ميروم ببينم چه گپ است . اجتماع پوليس ، توقف موترها يکتعداد نظاره گر هادراطراف سرک واکنون تعداد۴۰-۵۰ نفرباسروصدا و موجوديت موتر صدراعظم دران وقت وضعيت رافوق العاده ساخته بود. هنوز حرف مرحوم دکتور يوسف تمام نشده بود که پوليس بايک حالت غير عادی که يقينناً همان وقت وعاجل تصميم گرفته بودندهجوم آورده دور وپيش موتررا خالی وموتر به سرعت از محل دور شد . همين حالت خشم تجمع کننده گان را ببار آوردودر دو نقطه سرک برخورد با پوليس صورت گرفت يکی از آن چهره ها مرحوم محمدشاه بکسور(بعدهادريک مسابقه دردانشگاکابل براثرضربه طرف مقابل وفات کرد) بيادم است که باپوليس درگير بود دراثرهمين برخورد هاسروصدارا شنيدم که پوليسها می گفتند تنفگچه را زدند! ومارااز سرک به پياده رو مقابل حجاری ونجار راندند و به اصطلاح پيش کردندسروصدا زياد شدکه بايد به طرف پوهنتون برويم دراين هنگام تعدادی هم ازطرف شورا رانده شده بودند به ما پيوسته بودند ،بطرف پوهنتون نه از سرک دارالامان بلکه ازسرک نهردرسن (عقب سرک دارالامان) به شکل دوش راه افتاديم در بين راه شعار های مرگ برپوليس هم داده شد. قبل از رسيدن به پوهنتون همه داخل ليسۀ غازی شديم ، زنگ مکتب که درداخل دهليز بود توسط تظاهر کننده گان به صدادرامد تعدادزياد شاگردان ليسۀ غازی با ما يکجاشدند وجانب پوهنتون روان شديم .
وقتی ازسرک اساسی مقابل دارالمعلمين داخل سرک فرعی به سمت پوهنتون شديم تعداد زياد محصلان در پيشروی دانشگاه ساينس وطب جمع شده بودند که فکرميکنم جوانيکه عضوجمعيت خلق بودند ويااينکه ازروی احساسات بدون توقف درليسه غازی به پوهنتون رسيده وخبرداده بودندزيرا حينيکه ما رسيديم تعداد بيشترشدو اولين کسی که بالای يک موتر بالا شد وصحبت کردشاهپور بود که بعدهارهبری گروپ ساما راداشت ( من اورا می شناختم زيرا درصنف هشتم باما همصنف بود وبعداً شنيدم به يکی ازولايات رفته بود ) .محصلين با جمعی که آمده بودند به سمت شوراحرکت کردند، چون هنوز گروپهای سياسی ديگرتشکل پيدانکرده بودند جمعيت خلق هم انشعاب نکرده بود همه متحدانه به حرکت افتاده بودند ولی واقعيت اينست که هنوزتعدادزياداشتراک کننده گان نمی فهميدند که چه ميگذرد ، کجا ميرويم وچرا ميرويم . ( مقصد من تودۀ که روان بود ، است ) ولی بعد ها فهميده شدکه دولت سخت ترسيده بود.زمانيکه ازدهمزنگ داخل سرک دارالامان شديم انسان می فهميد که چه تعداد بزرگی دراين مظاهره اشتراک داردو به سمت شورادرحرکت است که يقيناً سردارولی را ناآرام ساخته بود. خارجی های که درآی سی ای درجوار ليسه حبيبيه کار ميکردند توسط موترهای خود به قصدمنازل شان برامدند ودست های خودرا از کلکين موتر بالا گرفته وموتر را آهسته حرکت ميدادند . قسمت پيشروی مظاهره تقريباً پيشروی ليسۀ حبيبيه بودکه هنوز باپوليس مسدود بود وقسمت اخيرتاسرک نهردرسن وپستر از آن در مجموع عرض سرک .من در قسمت سه راهی سرک دارالامان وسرای غزنی بودم که آواز بلند يک عراده موترسايکل کجاوه دارراشنيديم که يک صاحب منصب پوليس سواربود ميخواست به شدت وسروصدا صف مظاهر کننده گان را شق کند وبگذرد اما کجاوه موترسايکل به چند بايسکل محصلين که باخود حمل ميکردند، گير کرد ودر همين قسمت سه سرکه جابجا ايستاد، اينجا بود که خشم جوانان اوج گرفت زيرا چند بايسکل از بين رفته بود و دست وپای يکی دونفرزخمی شد واز همه بدتر دربين افغانهای خشمگين، واين سرزوری بيجا آنهم در مظاهرايکه بعد از سالهای طولانی دارد آغاز می شود ، به اين ترتيب هنوز صاحب منصب پوليس وقت نيافته بود که پارابگرداند وپياده شود که سنگی به پيشانی اشن طوری خورد که عکس العمل اش برامده گی پيشانی بافوران خون بود ،هنوز نفرپرتاب کننده اول رانديد که سنگهای پيهم سروپيشانی اشرا غرق خون کرد .دوسه نفرکه يکی شان همين محترم اسد رهياب است بياددارم که با سروصدای ( نزنيد،نزنيد) توام باگريه سردادند.هنگاميکه صاحب منصب را کمک کردند ودردرخت پياده روی تکيه دادند ونکتايی اش را شُل کردند، ازسرآن بيچاره دست کشيدندو توجه مارابه صحبت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی که بربالای چارتراش های فابريکه حجاری وبتون برامده بودندجلب کردند . من از صحبت شان چيزی بياد ندارم زير ميکرفونی وجود نداشت وسروصدا هم فراوان .بعدازآن رهبری مظاهره سمت يافت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی ، محترم داکتر عثمان ويک تعداد ديگر ازمحصلين دانشگاه کابل که بعدهااز کادرهای حزب د خ ا وحزب وطن ودموکراتيک نوين( شعلۀ جاويد)بودنددر پيشاپيش مظاهره قرار گرفتند. مطالب ديگر که به شهرازراه گردنه سخی رفتيم ودر بازگشن با پرتاب بم های گازی اشک آور روبرو شديم درنوشته های مختلف آمده است ولی مطلب راکه من ميخواهم بگويم اينست که چندروز بعدکه به مکتب رفتم ( چندروز رخصت بوديم) تمام شيشه های مکتب از فيرمرمی ريخته بود وکسانيکه درصنف ها مانده بودند گفتند که افراد اردوبه امر وقومانده سردارولی که قوماندان قوای مرکزبودبالای مکتب فير ميکردند، ديوار هاهمه داغ داغ شده بود ، معلمين رالت وکوب نموده بودند درساعت فزيک محترم عبادی مدير ليسه که معلم فزيک ماهم بوددردرس به زور آورده شده بود ولی بمشکل حرکت ميکرد وبمشکل حرف می زد.
اين بود چشم ديد من از آغاز مظاهره سوم عقرب۱۳۴۴ که از همان آغاز آن از ساعت هشت صبح الی اخير مظاهره در سرک های کارته چار وماموريت سمت ، پوهنتون، راهپيمايی از گردنه سخی ، دوباره آمدن از راه پل آرتل وفردا ی آن چارم عقرب اشتراک در جنازه حسن خياط در عقب مسجد اخير جاده ومداخله باز هم پوليس که براي شما تقدیم گردید.
باعرض ادب واحترام احسان واصل