یادی از آن نیمه شب زندان و نخستین دیدار وگفتگو با زنده یاد رفیق محمود بریالی
شب ۲۶ ماه میزان ۱۳۶۷بود ونخستین شب زندان واتاق تنهایی شماره بیست و چهار منزل دوم بلاک اول. نخستین لحظات دستگیری، اولین شب وروز، اولین هفته، اولین ماه زندان، دشواری های خاص و استثنایی خودرا دارد وآنهم فراموش ناشدنی ودر حافظه چنان حک میگردد که زدودنش دشوار است و ناممکن. با سپری کردن این “اولین های دشوار و کندگذر”، بنابر خصلت انسانی توافق و سازش با محیط، شخص با ماحول وشرایط تازه، می سوزد ومیسازد و تا اندازه تسکین گردیده وما بعد آنرا با همه دشواری هایش تحمل میکند.
در نیمه شب با فکر پریشان، باردیگر جریان رویدادهای آنروز را از نخستین تلفون صبحگاهی محترم یعقوبی، رفتن به ریاست هفت و دیدن تلاشهای … یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی ومقیم پیکار رییس اداره هفت وتیمش و هدایات آنان در مورد دستگیری رفیق محمود بریالی و جمع دیگر، تلفونهای بعدی جناب رییس جمهور و دستور اکید آن مبنی بر دادن امر دستگیری وموافقه تلاشی منازل آنان وسرپیچی وتمرد من از آن هدایت خلاف قانون وسرانجام دستگیری وانتقال یافتن به ریاست هفت وسپس به همین اطاق، مرور میکردم.
نزدیک ساعت دوازده شب، بر خلاف روز که چندبار دروازه فلزی اطاق با صدای ناهنجار باز وبسته شده بود، این بار دروازه سلول با بسیار آهستگی باز ورفیق رزاق عریف داخل شد وگفت بخیالم خواب درک ندارد؛ گفتم بعد از سالها وقت زیادی برای خوابیدن خواهم داشت؛ چه گپ هاست؟ وچه هدایاتی برایت رسیده است؟ رفیق عریف با خنده مختص به خود گفت: دستور اکید در مورد تجرید همه شما وجلوگیری از تماس بین تان وادامه داد: “تیم مصالحه”همه گپ های وطن را حل وفصل کرده وبا اشرار مصالحه و معامله میکنند و ما را نگهبان رفقا ساخته است.!؟ سپس گفت رفیق بریالی میخواهد با خودت صحبت کند، موافق هستی؟ گفتم چرا نه.
بعد از چند لحظه رفیق بریالی داخل اطاق شد وبعد از بغل کشی و روبوسی باعتاب پرسید: رفیق قاسم چرا چنین کار کردی وخودرا به این مصیبت دچار؟ گفتم کدام کار و کدام مصیبت؟ گفت خود داری از دادن امر دستگیری و زندانی شدن. گفتم مرگ با یاران جشن است.
بار نخست بود که رفیق بریالی را از نزدیک میدیدم. بعد از احوال پرسی، از جزیات آن روز پرسید. جریان را از آغاز تا انجام، از گفتگوی تلفونی ام با رفقا یعقوبی ونجیب تا لحظه دستگیری برایش حکایه کردم وگفتم در دوسیه مرتبه اپراتیفی برعلیه شما ودیگر رفقا هیچ نوع سند ومدرک مادی که دلالت بر نقض قانون نماید وموجبه شود برای تحریک دوسیه جزایی، موجود نبود و و تنها چند ورق شامل گزارش اجنت ها و آنهم پراگنده و چند ورق حاوی گفتگوی شما با چند رفیق که به شکل اپراتیفی ثبت شده بود و محتوی چند صحبت تلفونی دیگر بیرون نویس شده بر روی صفحه کاغذ که از لحاظ قانون نمی توان آنرا علنی ساخت و به حیث مدرک بر علیه شما بکار برد، در دوسیه گذاشته شده بود.
تمام این دلایل را برای رفیق یعقوبی و سپس برای رفیق نجیب به تفصیل گفتم وعلاوه کردم که با این دلایل ومدارک نمیتوان کسی را به مسئولیت جزایی کشانید و سرانجام بعد ازمدتی دوسیه ختم میگردد و آزردگی بین رفقا باقی میماند. دستور اخیر رفیق نجیب این بود که باید بر اساس ضرورت، اینها زندانی شوند و دیگران تنبیه… . همچنان به ملاحظه دوسیه، تصمیم بعدی دستگیری رفیق اناهیتا راتبزاد و چند عضو سازمان دموکراتیک زنان بود که تحمل آن ناممکن واگر امر دستگیری شما هم به قلم من رقم می یافت، هرگز به چنان کاری مبادرت نمی کردم؛ لذا بعد از جدال درونی با خود، بهتر دانستم تا در قدم اول مخالفت کنم وهمه پیامدهایش را آگاهانه پذیرفته ام وبه گفته محترم رییس جمهور، نشستن در پهلوی شما را ترجیح دادم.
تا دمدم صبح در مورد وضع نابسامان وطن، جنگ و تلاش دست های مرموز برای تشتت بیشتر حزب و قوای مسلح، به تفصیل صحبت کرد. بعد از آن در زندان وبیرون از آن ودر دوران مهاجرت بارها وبارها دید و وادیدهای صورت گرفت وبحث های دوبدو ادامه یافت واز فیض صحبتش زیاد آموختم ورفاقت زندان مستحکمتر شد؛ اما یاد وخاطره آن نیمه شب هرگز فراموش نخواهد شد.
یادش گرامی وآرمانهایش برآورده باد.
(تذکر ضروری: بعضی کلمات این صحبت نسبت مشکل تخنیکی در ثبت، درست قابل شنیدن نیست و سکتگی وجود دارد. برعلاوه با تأسف متن صحبت نیز مکمل نیست و قطع شده است؛ معذرت میخواهیم. با این همه، این صحبت ارزش تاریخی دارد.)
***
رفقای عزیز میفهمید که نهضت انقلابی افغانستان به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سالهای ۷۹ و ۸۰ به پیروزی رسید و یک مسیر بسیار بغرنج و پرخم و پیچ را طی کرد. اشتباهات بسیار جدی از جانب رهبران ما به خصوص در طی سالهای اولیه با سیاستهای بسیار شتابزده و ماجراجویانه و چپ روانه صورت گرفت و حوداث افغانستان را به شکل بسیار دراماتیک و فاجعه انگیز به طرف بیراهه و کج راهه برد.
در اوایل بعد از ۷ ثور در دوران رهبری رفیق ترهکی و بعد از او حفیظالله امین، حزب ما مرتکب اشتباهات بسیار جدی شد. حوادثی در کشور به وقوع پیوست که بعداً در طول دهها سال ما نتوانستیم آن را جبران کنیم۰
مردم خاطرات بسیار تلخی از آن دوران در سر دارند. سرکوب خونین تمام نهضتهای داخل کشور ما درباره حکایت و شکایت میکند. از جمله صدها و هزارها کادر حزبی خود ما قربانی این حوادث شدند و به زندانها کشیده شدند و به اعدامگاهها کشانده شدند و همه مردم از بدبختی و سیاه روزی بیبهره نماندند.
بعد از اینکه حزب ما خواست این حوادث را جبران کند در سالهای ۷۹ و ۸۰ همزمان شد با آمدن قوای اتحادشوروی. و افغانستان در آن وقت در مرحلۀ قرار گرفته بود که عیناً وضع را که اکنون شما میبینید که باید در سالهای ۷۹ و ۸۰ شروع می شد. همین مجاهدین و همین نیرویهای سیاه بنیادگراها، طالبها و امثالهم باید در افغانستان مسلط میشدند و افغانستان به پایگاه پاکستانیها، امریکاییها، عربستان سعودی و سایر کشورها مبدل میشد.
حزب ما و مردم ما فهمید که باید دفاع صورت بگیرد؛ طبعاً آن وقت شرایط جهان طوری بود، به خصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران و مسلط شدن امریکاییها در خلیج فارس و بحر هند، سبب تحریک نیرویهای اتحاد شوروی هم شد … مرزهای خلیج فارس را زودتر تسخیر کنند. ترس از بنیاد گرای مذهبی ایران و افغانستان و پاکستان و حفظ کشور های آسیای میانه اتحاد شوروی میدانید اکثریت این کشورهای مسلمان بودند سبب آمدن قوای اتحاد شوروی به افغانستان شد.
آمدن قوای اتحاد شوروی به افغانستان به بغرنجی اوضاع افزود و شرایط را دشوارتر ساخت حزب ما با تمام تلاشهای اصلاح طلبانۀ را که انجام داد و با تمام سعی و تلاشی که کرد تا اشتباهات گذشته را جبران کند و خاطرات تلخ مردم را و زخم های مردم را مرهم گذاری کند، موفق نه شد. از یک طرف موجودیت قطعات اتحاد شوروی، از جانب دیگر جنگ اعلام ناشده که مستقیماً از طرف تمام کشورهای امپریالستی و سرمایهداری دامن زده میشد در راس امریکا و کشورهای مرتجع منطقه، مثل عربستان سعودی، پاکستان و .. ایران یک جنگ با ابعاد و سیع جهانی را در کشور ما براه انداختند. میلیونها دالر مصارف نظامی کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی بوده؛ از ماهوارهها و اقمار مصنوعی گرفته تا تمام سازمانهای جاسوسی، سازمانهای استخباراتی حتی سازمان استخباراتی موساد اسراییل در جنگ علیه افغانستان اشتراک نماید. مجاهدین و بعداً طالبها مستقیماً با پول امریکا و کشورهای امپریالیستی و کشورهای مرتجع منطقه؛ مسلح شدند، آموزش دیدند و مستقیماً معلمین نظامی آنها در تربیت اینها اشتراک نمودند.
اردوگاهها و پایگاهای تعلیمی ــ نظامی را ایجاد کردند. صرف در جنگ افغانستان (احصاییه از خود شان است) ۸۰ هزار عرب، چینایی، فلیپینی، مالیزیایی و سایر نیروی های متعصب و بنیادگرا به رهبری “سیا” یکی از شخصیتهای که اسامه بن لادن بود، استخدام شد و فرستاده شد به افغانستان تا اینها علیه اتحاد شوروی، علیه کمونیزم، علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و علیه دولت دموکراتیک افغانستان برزمند. مبارزه علیه شوروی و کمونیزم بنیادگرایی مذهبی اسلامی را به حیث عمده ترین سلاح بکار بردند. عساکر مزدور و اجیری را به طیف وسیعی ایجاد کردند.
اینها طرح برنامه معین سیاسی نداشتند، حتی طرح و برنامۀ معین مذهبی نداشتند. شما دیدید که “مذهبیها” در افغانستان پیروز شدند از یک دین اسلام ده و دوزاده تصور مذهبی ایجاد شد و همین مسلمانهای به اصطلاح مجاهد یکی علیه دیگر سلاح کشیدند و یکی دیگر را به خاک و خون کشاندند. اینها یک آرمان داشتند: بکشید، بسوزانید، از بین ببرید.
اینها از اسلام به مثابه حربه علیه کمونیزم و علیه شوروی و علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده نمودند و تمام بنیادهای فرهنگی اقتصادی تاریخی و موسسات نظام اقتصادی و اجتماعی باید اینها حمله میکردند از بین میبردند و به خاک و خون میکشیدند.
به همین شکل امپریالیزم امریکا اینها را متحد میساخت. بدبختی دیگری که در این مسیر مبارزه گریبان گیر مردم افغانستان شد ایجاد ائتلاف بزرگ بینالمللی ضد حزب کمونست اتحاد شوروی بعد از به قدرت رسیدن میخایل گرباچوف در سال های ۸۲ بود. گرباچوف آدم دماگوگ و عوام فریب در ظاهر امر از سوسیالیزم و مارکسیزم و از سوسیالیزم نسبت به دموکراسی بیشتر صحبت میکرد؛ اما در باطن به حیث یک عامل غرب مصممانه در صدد فروپاشی اتحاد شوروی و نظام سوسیالیستی در جهان و تمام کشورهای که در حلقه جنبش آزادیبخش ملی قرار داشتند، قرار داشت.
طوری که خودش اعلان کرد که هدف من نه تنها از بین بردن رهبری حزب کمونست اتحاد شوروی نه، بلکه رهبری تمام کشورهای سوسیالیستی و کشورهای که به نحوی از انحا در نزدیکی و وابستگی به اتحاد شوروی قرار داشتند.
این ها آغاز کردند که وحدت حزب را از بین ببرند، وحدت مردم را، وحدت حزب را با نیروی های مسلح نه تنها در اتحاد شوروی بلکه در تمام کشورهای سوسیالیستی و از جمله در افغانستان. اختلافات درون حزبی ما را دامن زدند، وحدت اردو و حزب و مردم را از بین بردن. حزب عملاً به پارچه پارچه گوناگون تقسیم میشد. ما بدون این که بفهمیم و بیبینیم که اشتباه از خود ما است؛ دیدیم که دست مسکو تا نهایت در قضایا داخل میباشد.
بلاخره با فروپاشی اتحاد شوروی یگانه دریچهای را که افغانستان در جهان داشت، او هم بسته شد. ما به یک کشور کاملاً تجرید شده مبدل شدیم و هیچ کشوری در دنیا حاضر نبود که یک حبه گندم را در برابر اسعار قوی دالر و پوند به ما بفروشد. ما وقتی که نفت نداشیم میخواستیم که از ایران نفت را با دالر نقده بخریم، دولت ایران به ما نمیداد. وقت که اتحاد شوروی فروپاشید ما به گندم ضرورت داشتیم ازبکستان کنونی و روسیه کنونی حتی حاضر نه شد که یک حبه گندم را در برابر اسعار نقد ذخایر اسعاری که ما در بانکهای خود داشتیم، به ما بفروشد.
ما به حیث یک کشوری قرار گرفتیم که اگر میخواستیم چند ماه دیگر دوام کنیم؛ با یک ملت گرسنه، با یک اردوی بیسر و سامان و بدون مواد نفتی و بدون مهمات مواجه بودیم. ما محکوم به شکست بودیم هیچ کشور از … نمیتوانست . کشوری ما را میدانید از چهار طرف بسته است از یک طرف ایران یک طرف پاکستان و یک طرف چین. در شمال هم سه جمهوریت نوبنیاد که به وجود آمد کاملاً محتاط بود. تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان حتی کشور های مثل هند که میخواست ما را کمک کند، زمینه و دسترسی کمک را نداشت و راه کمک وجود نه داشت. در نتیجه دولت نوپای دموکراتیک افغانستان با تمام آرمانها و آرزوهای ترقیخواهانه خود نابود شد.
در یک زمان کوتاه مدت، ما نه توانستیم و مجال و فرصت این را پیدا نکردیم که به یک کار بسیار عمیق وسیع و بنیادی سیاسی بپردازیم، به کار عمیق و بنیادی تشکیلاتی بپردازیم. از یک طرف جنگ و مصروفیتهای روزمره فشار اقتصادی و تخریب اقتصادی بود و در عین زمان، زمان به بسیار سرعت میگذشت و این امکان را به ما نه داد که تا بتوانیم بنیادهای اساسی نهضت انقلابی افغانستان را تازه بسازیم. سبب همین شد که بعد از فروپاش شما دیدید اختلافات میان ما را البته یک بخش این اختلافات ناشی از نواقص داخلی ما بود و پخش عظیم این ناشی از پراگندگی، ضعف امراض گوناگون سیاسی، بهانهگیری، خودخواهی ها …
نمایشگر ویدیو
– یک حملهء انتحاری دیگر در قندهار و به خاک و خون خفتن چند بیگناه دیگر
. ادامه مبارزه څارنوال جدید با فساد اداری و مسدود شدن شاهراه سالنگ.
خوب شد که همین دیروز پریروز از کابل برگشته بودم، ورنه باید در آپارتمان سرد و بدون برق خود در کابل شبها تا صبح چاقو دسته میکردم. از جایم برمیخیزم، از پنجره به بیرون نگاه میکنم. هوا ابری و مانند دل من تنگ است ولی شهر تاشکند از فرط صفایی و وفور نور و نعمت، برق میزند و با دل گشاده و جبین باز مرا بهسوی خویش میخواند. به ساعت دیواری نگاه میکنم، پنج بعد از ظهر است. هنوز برای قدم زدن زود است. چه کنم؟ لای رومان «ارلاندو» نوشتهء ویرجینیا ولف را که تا نیمه خواندهام، میگشایم. بدانجا میرسم که ارلاندو پس از یک خواب طولانی هفت روزه «زن» شده است.
دلتنگی ام بیشتر میشود؛ زیرا سیمای مردانی از پیشروی چشمانم رژه میروند که اگرچه مرد به دنیا آمده بودند؛ ولی در کشاکش حوادث زبون شدند و غرور و شهامت مردی خویش را از دست دادند. آهی میکشم و برای این که این مسأله را فراموش کنم بهطرف کمپیوتر میروم. خدا خدا میکنم که یکی از دوستان شفیق «آنلاین» باشد تا با هم گفتگو کنیم و زنگ غم از دل بزداییم. هنوز نامههایم را ندیدهام که «مصطفی روزبه» عزیز، بالایم صدا میکند و مینویسد: خبر اندوهناکی برایت دارم. باید تحملش را داشته باشی. سلامی میرسانم و مینویسم، چه گپ… که میخوانم:
رفیق بریالی عزیز وفات نمود…
باورم نمیشود که از زبان روزبه خوشخبر، چنین خبر ظالمانهیی را بشنوم. میخواهم فریاد بزنم، و به او بگویم، روزبه تو چه میگویی؟ چرا دروغ میگویی مگر مستی؟ ولی روزبه دیگر رفته است، پشت دهها کار و وظیفهء دیگر. من هنوز هم بیباور و بهت زدهام که از بخت بد، سلیم سلیمی و پس از او احسان واصل یکی بعد دیگری در صفحهء «ام. اس. ان » پیدا میشوند و این خبر را تائید میکنند…
آه، پس حقیقت دارد. بریالی نازنین ما از این سپنج سرای رفته…! دنیا دور سرم میچرخد. گریه امانم را میبرد. در روی فرش اتاق میغلتم و زانوی غم در بغل میگیرم.
صدای تلفون منزل و تیلفون مُوبایلم بلند میشود. کسی زنگ دروازهء منزل را نیز باقوت تمام میفشارد. چشمانم را باز میکنم و از خود میپرسم: خدایا «زنگها برای چه کسی به صدا در میآیند؟»1 در تلفونها رفقا، داکتر کاظم و سید اکرام پیگیر هستند و در پشت دروازه شهکار و نوری و سید سکندر.
نیازی به حرف زدن نیست. همه چیز مفهوم است. همدیگر را در آغوش میگیریم و آرام و بیصدا اشک میریزیم. لختی بعد داکتر کاظم این یار دیرین و نزدیک بریالی، نیز به ما میپیوندد. تلفنها باردیگر زنگ میزنند. باران تسلیت گویی ها میبارد. یکی به دیگری تسلیت میگوید و هرکسی میگرید و میگوید: یتیم شدیم، یتیم شدیم. امید پسرم از آن گوشهء دنیا و فضلالرحیم از تاشکند و رفیق مختار و کمال از کابل و ایران با من تماس میگیرند و با گلوی پر از عقده به من تسلیت میگویند. آخر، همه میدانند که ما او را بیشتر از جان خودمان دوست میداشتیم؛ اما آیا این تسلیت گفتنها قادر اند آن دوست سفر کرده را به ما باز گردانند؟
بهزودی شب فرامیرسد، به آسمان مینگرم و آن را غرق در سیاهی قیرگونی مییابم. دوستان مجبوراً ترکم میگویند. مثل همیشه تنها میشوم. تنهای تنها با کوله باری از غم، کوله باری به بزرگی آسمایی. راستش، دیگر عادت کردهام که در تنهایی غم خود را حل کنم؛ اما این غم، خدایا چه قدر بزرگ است؟ نه نمیشود. نمیتوانم آن را در خلوت و سکوت چهاردیوار خانهام حل کنم. این غم چنان سهمگین است که باید برای زدودن آن سر به کوه و بیابان بزنم. آخر مگر میشود یاد و خاطرهء کسی را که بیشتر از چهل سال او را میشناسی و در لحظات خوشی و اندوه و کامگاری و شکست با او و در کنار او بودهای به سادگی فراموش نمایی؟ نه، هرگز به هیچ صورتی از صور…! هوای خانه سنگین میشود، نمیتوانم تحمل کنم. بیرون میروم تا با شب در آویزم و بر بال خاطرهها به پرواز درآیم.
***
صنف هشتم لیسهء حبیبیه هستم. یک هفته میشود که به خاطر دایر شدن کنفرانس مکتب دقیقه شماری میکنم. سرانجام روز موعود فرامیرسد. میگویند، اکرم عثمان کنفرانس را گردانندگی میکند. من و چند همصنفی دیگرم به خاطر او به سالون کنفرانسها میرویم. صدایش را دوست داریم. چه خوب حرف میزند و چه قشنگ مینویسد و اشعار را دکلمه میکند. چند تا مقالهء ادبی و اجتماعی خوانده میشود. مقالههایی در پیرامون مقام معلم، اهمیت و جایگاه دانش در زنده گی و رفتار و کردار یک نو جوان در اجتماع با چندتا شعر که چنگی به دل نمیزنند. اشعاری بیروح و بیجاذبه. در همین هنگام است که صدای رسا و پرطنینی فضای کنفرانس را روح و روان میبخشد. او محمود بریالی متعلم صنف دهم مکتب ما است. اولین باری است که او را میبینم. جوان خوش سیما و خوش لباسی که میگفت جوان امروز دیگر، آن جوان دیروز نیست؛ که از مبارزه به خاطر رهایی انسان زحمتکش وطنش هراس داشته باشد. جوان امروز رسالتمند است. رسالت او این است تا نخست خود زنجیرهای اسارت را بگسلد و سپس انسان زحمتکش وطن را از یوغ ستم قرون نجات بخشد.
او بیترس و بیهراس سخن میگفت و میخروشید و بابیان پرشور، واژههای زیبا را انتخاب میکرد و همچون مروارید ناب در پهلوی هم قرار میداد. میگفت جوانان از خواب گران بیدار شوید، به خود آیید، متشکل شوید و بر ضد ظلم و ستم و استثمار فرد از فرد قیام کنید. یادم میآید که هنوز سخنانش تمام نشده بود که تالار از شدت کف زدنها به لرزه درآمد و مدیر مکتب با لحن خشم آلود گفت، بس است. بس است و از اکرم عثمان خواست تا سلسله مقالات ختم شود و بخش موسیقی آغاز گردد.
از همان روز بود که به او دل بستیم: به سمت و سویی که برگزیده بود، به آرمانی که در سر میپرورانید و به دلیری و شهامتی که از خود نشان داده بود! آخر مگر کسی میتوانست در آن هوا و فضای مختنق سیاسی که سرنوشت هر متعلم مکتب به یک کرشمهء قلم «مدیر مدرسه»2 بسته بود- به تعبیر برشت – در بارهء درختان سخن گوید؟
سالها میگذرد. دههء قانون اساسی فرامیرسد. تظاهرات دانشجویی روزافزون میگردد. نام ببرک کارمل بر سر زبانها میافتد. به سخنرانیهایش گوش میدهیم. شورآفرین است. مهیج و با شکوه است. محشر میکند چنان سخن میزند که انسان فلکزدهء وطن برای نخستین بار پی میبرد که او هم انسان است و حقی دارد در این وطن بلاکشیده. در یکی از همان روزها بریالی را میبینم. مدتها است که همدیگر را ندیدهایم. با اشتیاق همدیگر را در آغوش میگیریم. از من میپرسد:
ـــ عضو حزب شدهای؟
با تأنی پاسخ میدهم:
ــــ نه!
گذر عمر شتابان است. داوود خان کودتا کرده، رژیم جمهوری جاگزین رژیم شاهی شده است و من هم از جملهء کودتاچیان و جمهوری خواهان دوآتشه. بهزودی بیانیهء «خطاب به مردم افغانستان» نشر میشود. رییس دولت برای توضیح و تفسیر این بیانیه برای محصلین افغانی هیأتی را به شوروی سابق میفرستد. حبیبالرحمن نیازی همصنفی پیشین من و معاون علمی آن زمان پولیتخنیک کابل رئیس هیأت است و من و یک استاد از دانشکدهء ساینس دانشگاه کابل اعضای او.
به ماسکو میرسیم. روز اول مهمان زنده یاد نوراحمد اعتمادی سفیر کبیر کشورمان میشویم. سردار عبدالعظیم آتشهء نظامی هم میآید. از هر دری سخن میگوییم. اعتمادی میگوید در شوروی پرابلمی در میان محصلین وجود ندارد. سازمانهای سیاسی بهویژه پرچمیها از جمهوریت دفاع میکنند. روز دیگر به یونیورستی ماسکو (MГУ) میرویم، تالار بزرگی است، محصلین ما گوش تا گوش نشستهاند. در پیشاپیش آنان محمودبریالی و در پهلویش احسان واصل نشسته است و پشت سرشان قطار طولانی از پرچمیها. سخنرانی من که شروع میشود، محمود بریالی کف میزند. کفزدنها شورانگیز میشوند. اولین باری است که در برابر محصلین ملکی صحبت میکنم. دستپاچه شدهام. به چشمان محمود نگاه میکنم و به یادم میآید که درس دلیری را از او آموختهام. دیگر نمیترسم و با بیان ساده ولی فصیح و روان دربارهء نظام جمهوری صحبت میکنم.
جلسه پایان مییابد و محمود بریالی سر و صورتم را غرق بوسه میکند. متوجه میشوم که او سازمانده بینظیر و محبوبالقلوب همه است. پرچمیها وی را همچون نگینی احاطه کردهاند. مجذوب میشوم. مهمانم میکند و من نمیتوانم از دعوت او در پیوستن به صفوف مبارز حزب دیموکراتیک خلق افغانستان سرباز زنم. همین که به کابل که میرسم، رسماً عضویت حزب را میپذیرم.
مدتها میشود که عضو حزب شدهام. قیام مسلحانهء افسران خلقی به پیروزی رسیده است. اختناق امین بیداد میکند. قوماندان فرقهء 14 غزنی هستم. کاری را بهانه کرده به کابل میآیم. اول رفیق وکیل را میبینم. سپس به سراغ محمود بریالی میروم و از اختناق دم و دستگاه امین به نزدش شکایت میکنم. میگوید حوصله کن، شکیبا باش. همه چیز خوب میشود. فقط کوشش کن که زنده بمانی. میگوید: سَر مبارزه سَر نیست صخرهء سنگ است….
چند روز بعد امین جلاد، نه تنها او بلکه رهبر گران ارج پرچمیها، پاکروان ببرک کارمل فقید را از سر راهش برمیدارد. من نیز از قوماندانی فرقه غزنی تبدیل میشوم. و سیطرهء سیاه و تاریک استبداد طراز فاشیستی امین وباند جنایتکارش در سرتاسر کشور دامن میگسترد.
پایم شکسته، تقاعد کردهام و همراه با سایر رفقایی که هنوز در بند امین نیستند، فعالیت مخفی میکنم. بیشتر از یک سال میشود که بریالی را ندیدهام. دلم برایش تنگ شده: برای دیدن سیمای مردانهاش، برای شنیدن سخنان آتشینش. برای صداقتی که در هر حرف و هر جملهء او وجود دارد. تا هنگامی که با ضیاء مجید – آتشه نظامی افغانستان در دهلی – ارتباط داشتم، احوالش برایم میرسید. ضیا مینوشت که بریالی مانند همیشه پرتحرک است و نیرومند و سرشار از همان آرمانهای اوجگیر و والای انسانی. مینوشت که او با وصف همین امکانات محدودی که دارد، توانسته است حتا در همین شرایط غربت با بسی از سازمانها و جنبشهای چپ دیموکراتیک ارتباط برقرار نموده و با تحلیلهای ژرف سیاسیش آنان را از توطئهیی که امین برای به «کژراهه»3 کشانیدن و بدنام ساختن جنبش مترقی افغانستان انجام میدهد، هشدار دهد. بلی، دلم برایش میتپد، برای همین انسانی که هرگز و در هیچ شرایطی در سیمای شریفش نشانهیی از یأس و ناامیدی را نمیخوانی…!
امین نابود شده است. به قصر چهلستون میروم. همه در آنجا جمع شدهاند. ببرک کارمل فقید، در میان اوج احساسات کادرها و فعالین حزب به حیث منشی عمومی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، انتخاب شدهاند. نزدیک میروم و به پیشوای خردمند و پدر معنوی و پاکنهاد پرچمیها، ادای احترام میکنم و به سروران و بزرگان دیگر حزب نیز؛ اما چشمم به دنبال محمود بریالی است. هرقدر مینگرم او را در میان آن جمع نمیبینم. دلواپس میشوم. و از عبدالوکیل سراغش را میگیرم. وکیل ظاهراً چیزی نمیگوید ولی هنوز روز به آخر نرسیده است که بریالی با پسر کاکایم مرحوم تواب عظیمی در یکه توت به دیدنم میآید و از او میآموزم که بزرگان باید بزرگوار باشند.
بار دیگر ما از هم جدا میشویم. من به هرات میروم و پس از دو سال خدمت جهت تحصیلات اکادمیک نظامی به ماسکو. سه چهار سالی میگذرد و در این مدت طولانی تنها یکبار اقبال دیدن او برایم دست میدهد: در کنفرانس وحدت حزب. همان کنفرانسی که با داخل شدن ببرک کارمل فقید در تالار، دوکتور نجیب الله رئیس خدمات دولتی آن زمان با صدای رسایی مصراعی از غزل معروف رهی معیری را تغییر داد و چنین بر خواند:
موی سفید را فلکش رایگان نداد
این رشته را بهنقد جوانی خریده است
در این همایش محمود بریالی که رییس روابط بینالمللی حزب است؛ چنان از خرد و درایت مایه میگذارد که مسؤولان بسیاری از احزاب کارگری و مترقی کشورهای جهان در کار آن اشتراک میکنند و حیثیت و اتوریته حزب دیموکراتیک خلق افغانستان به رهبری رهبر گرانقدر و محبوبالقلوبش ببرک کارمل در سطح بینالمللی بهطور چشمگیری بالا میرود.
سالهای بسیاری میگذرد. دگرگونی دیگری در رهبری حزب و حاکمیت دولتی رخ میدهد. دوکتور نجیبالله مرحوم، پلینوم هژدهم کمیتهء مرکزی حزب را دایر میکند. فیصلههایی صورت میگیرد که به صورت طبیعی موافقان و مخالفانی دارد. محمود بریالی در رأس مخالفان قرار میگیرد و مدتی نمیگذرد که به همین جرم (!) مدت طولانی در زندان به سر میبرد. در زندان رژیمی که برای بقا و نگهداری و سربلندی آن بارها و بارها تا پای جان رزمیده است.
از زندان که رها میشود، از مرکز دور هستم و نمیتوانم به دیدنش بروم؛ ولی همین که به کابل میرسم به دیدارش میشتابم. در دفترش نیست. دستیارش رفیق میرزای سرسفید میگوید که معاون صاحب اول صدارت از مدتها به اینطرف در ساختن سرک جدید کابل – بگرام مصروف است. از بامداد زود تا پگاه دیر.
از صدارت بلافاصله بهسوی ده سبز حرکت میکنم. چاشت روز است. وقتی که به آن جا میرسم، میبینم که در کنار سرک یکجا با کارگران زانو زده و مصروف خوردن نان چاشت است. به نظرم میرسد که لاغر شده و برشقیقه هایش غبار سفیدی در حال نشستن است. دلم فرو میریزد و قلبم خون میشود.
پس از آن روزها که بیعدالتی سکهیی شده بود رایج؛ محمود عزیز ما روزهای شکنجه بار بسیاری را پشت سر میگذارد:
– زخمیشدن و زمینگیر شدن بانوی بانوان انقلابی «جمیله ناهید» همسر پاکنهاد و خجسته سیرت و مبارزش، این «تالی آنجلا دیویس»4 ، بانویی که با منطق رسا و سخنان پرشورش زنان سنت زدهء کشورمان را مانند مادر معنوی حزب داکتر اناهیتا، پیام وارسته گی بهسوی رستن از دارها و دامها و گسستن زنجیرهای نظام مردسالاری میداد.
– وخیم شدن وضع نظامی سیاسی وطن مألوفش از اثر قطع کمکهای مادی و معنوی متحد نیمه راه یعنی دولتمردان سرزمین درختان کاج و برف و رودخانههای یخ زده و اسپان وحشی و مردان سرکش که به خاطر یک بوتل ودکا بهآسانی گلوی هم را میبریدند.
– سقوط حاکمیت و به فاصلهء کوتاهی از دست رفتن معلم، پدر معنوی، برادر بزرگ و پیشوای زنده گیش ببرک کارمل خردمند و سپس ناگزیری به غربت نشستن و در هجرت زنده گی کردن.
ما، من و بریالی – در این سالها بارها و بارها همدیگر را میبینیم. او دیگر رفیق من، دوست من، برادر من و عزیزترین عزیزهای من است. بیخی به یادم است که در هنگام دفع و طرد کودتای شهنواز تنی – گلبدین چگونه با معنویات بلند به رفقای حزبی در جهت دفاع از حاکمیت دستور میداد و چگونه با محبت و صمیمیت از من وضع و موقعیت قطعات ما را جویا میشد. یادم نرفته که پیوسته میگفت: «عظیمی عزیز، تو تنها نیستی، تو نیروی بزرگی هستی، تمام حزب پشت سرت ایستاده است. با قاطعیت فرمان بده واز حاکمیت دفاع کن…»
آه مگر میتوان آن شبان و روزان دشوار گذار را فراموش نمود؟ آیا میتوان با یادآوری آن لحظات سرنوشت ساز از سیل اشکی که از چشمانت جاری میشود، جلوگیری نمایی؟ نه هرگز نه…!
حالا با اندوه سترگ به یادم میآید که چگونه این یار شفیق، در روزهای سقوط حاکمیت در پهلوی من قرار داشت و با نیروی توانمند روحی و معنوی خویش کوشش میکرد به هر افسر و سرباز گارنیزیون کابل و به هر حزبیی که از پوستههای کمربند امنیتی کابل پاسداری میکرد، ضرورت دفاع از حاکمیت، در رأس آن دوکتور نجیبالله شهید را توضیح و تشریح دهد. چگونه میتوان فراموش کرد روز سیاهی را که خداوند، انقلابی نستوه و رهبر عزیزمان ببرک کارمل فقید را از ما گرفت. در آن روز، این محمود بریالی بود که در قلبش طوفان غم برپا بود ولی با خویشتنداری غم انگیزی از ریزش اشکش جلو گیری میکرد وبرای ما به گفتهء رفیق بهروز کریمی، رهبر حزب فداییان خلق ایران (اکثریت)، درس پایداری و استقامت و استواری میبخشید.
روزها با تار شبها در میآویزند، هفتهها و ماهها پاکشان میگریزند. بریالی بزرگوار بارها به هالند و اکثراً همراه با رفیق تودهیی به دیدنم میآید و مرا بیشتر از پیش مرهون و شرمندهء محبت خویش میسازد… من با چشمانی لبریز از عشق و اعتماد به او مینگرم، به سخنانش گوش میسپارم و میبینم که با چه اعتقاد خلل ناپذیری به آینده مینگرد. در این نشستها، او مثل همیشه با ظرافت مطبوع سخن میگوید و با نکته دانی و فرهنگ بسیار بالا حرف میزند و با دیدی روشن و گویا از اوضاع و احوال وطن و جهان تصویر دقیقی ارایه مینماید.
در همان سالهای رکود و فترت بود که اندیشهء ایجاد سازمان سیاسی نهضت فراگیر میهنی در ذهن با وقادش شکل میگیرد و برای در عمل پیاده نمودن اندیشهاش با سخت کوشی مشهودی وارد میدان عمل گردیده و با منطق و استدلال محکم از اندیشههای اوج گیرش دفاع مینماید. و سرانجام میتواند اکثریت مطلق پیشکسوتان، فعالین و اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان را با خود همنوا بسازد و همراه با آنان اساس و بنیاد سازمانی را بگذارد که پروگرام و اهداف آن با واقعیتهای انکار ناپذیر جامعهء ما در تضاد و رویارویی قرار نداشته باشد.
از آخرین باری که او را میبینم، درست یک سال میگذرد. شب پیش از بازگشتم به کابل، همراه با جمعی از یاران: «تودهیی، سلیم، سیدحسن رشاد، حنیف، محراب، روزبه…» به منزلم میآید. دستش شکسته و به گردنش آویخته. اختاپوت پنهانی در وجود عزیزش لانه کرده و آرام آرام شیرهء جانش را میخورد. لاغر شده و به نظرم میرسد که بیشتر از ده کیلو وزن خویش را از دست داده است. در نگاهش عمقی و در لبخندش احتیاطی دیده میشود؛ اما چنان صادق و صمیمی است که نمیتواند خوشحالیاش را از برگشتم من به کابل پنهان کند. میگوید: «عظیمی عزیز، خوشا به حالت، حیف که با این حال و وضع نمیتوانم با تو همراه شوم ولی همین که استخوان دستم جوش بخورد، بلافاصله خودرا به تو میرسانم. میگفت با هم غذا خواهیم پخت و همراه با هم برای بالنده گی هرچه بیشتر نهضت فرا گیر دموکراسی و ترقی کشورمان کار خواهیم کرد.»
آری اگرچه او در اروپا بود؛ ولی با تمام وجودش به کشورش میاندیشید و لحظهیی از یاد آن غافل نبود…
***
نمیدانم چه وقت خوابم میبرد، چند ساعت میخوابم. اصلاً میخوابم و یا در رؤیا به سر میبرم؟ ولی همین که نخستین اشعهء آفتاب بر پنجرهء اتاق به ماتم نشستهام میتابد، از جایم بلند میشوم. دست و رویی صفا میدهم و مثل همیشه میروم بهطرف آشپزخانه تا قهوهیی داغی سر کشم و بروم بیرون، برای گرفتن هوای تازه. ولی هنوز قدمی برنداشتهام که حس میکنم، دنیا مثل هرروز نمیچرخد. آفتاب، آن نور و درخشش همیشهگی را ندارد. دنیا ایستاده، همین دنیا با همه تکانهایش، با همه دلهرههایش، با تمام شادیها و دلبستهگی هایش. دنیا هیچ و پوچ شده. من هم هاج و واج ایستادهام. فلج شدهام انگار! محتویات ذهنیام واژهء «پوچی» است. واژهء محبوب سارتر!
لختی بعد داکتر کاظم میآید و میگوید رفیق بریالی وصیت کرده است تا جنازهاش به کابل انتقال گردد. گریه امانم نمیدهد. کاظم نیز با من میگرید.
آری، زنده گی میتازد، زخم میزند، درخت گشن شاخی را به خاک میافگند. جای افسوس است. سخت افسوس است؛ اما نباید بازنده گی قهر بود، نباید با خاک برید. مطمئنم، «خاک خوب»5 نهال جوان و نوپا، یادگار دست آن عزیز دل را بارور خواهد ساخت. تردیدی ندارم که مرگ او باعث خواهد شد که یاران دیروز باردیگر با هم متحد و یک پارچه شوند و به آرمانهای والا و انسانیاش: صلح، دموکراسی، ترقی و رفاه وعدالت اجتماعی جامهء عمل بپوشانند. مگر زنده یاد احسان طبری نه سروده بود:
«خداوند عدالت و ترقی
بادهء خود را
در کاسهء سر شهیدان میخورد.
چنین گفت کارل مارکس!»
بلی، بریالی نازنین!
آرام بخواب ولی بدان که در مرگ تو رازها و رزمهای فراوانی نهفته است رازها و رزمهایی که مردم وطنت را بهسوی رهایی و ترقی خواهد برد.
راهت سپید باد: بریالی عزیز
تاشکند: قوس 1385
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویکردها
1. «زنگها برای کی به صدا درمیآیند» رمانی است از ارنست همینگوی، داستان سرای امریکایی
2. داستانی از جلال آل احمد
3. «کژراهه»، نوشته از احسان طبری
4. آنجیلا دیویس زن مبارز سیاهپوست در قاره افریقا
5. «خاک خوب» رمانی است از جانشتاینبک، نویسنده چپگرای امریکایی
به یاد وگرامی داشت شاد روان یاد محمود بریالی
یادوکارنامه های ماندگار محمود بریالی ویکی از شخصیت های برجسته ء جنبش ما ؛ جنبش ملی دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه وداد خواهانه کشورومیهن محبوب ما افغانستان وعضو هیات رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجمهوری دموکراتیک افغانستان را گرامی میداریم که بادریغ به تاریخ ۱۵ قوس ۱۳۵۸پدرودحیات گفت روح شان شاد ویادش گرامی باشد شادروان رفیق محمود بریالی اکنون درمیان مانیست ولی مبارزه ومساعی شان در عرصه های مختلف مبارزه ترقی خواهانه درامور اندیشه ای ؛ سیاست خارجی؛ تامین وتحکیم روابط بین المللی حزب ودولت وجلب همبستگی بین المللی و به حیث معاون صدراعظم درعرصه حکومت داری و ایجاد یک اداره قانونمدار ؛ خدمت گذار مردم وفساد ناپذیر قابل ستایش بوده است ومساعی خسته گی ناپذیر وارزشمند زنده یاد در عرصه تامین وحدت وتشکل مجدد نیروهای حزب وجنبش ملی ؛ دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه ودادخواهانه کشورپس از تراژیدی سقوط دولت جمهوری در راستای تشکل مجدد نیروهای جنبش درداخل کشور وبیرون کشور ودوران مهاجرت فراموش نه دنی وجاودان می باشد
رفیق محمود بریالی در دوران مهاجرت وغربت به شور خستگی ناپذیر به مبارزه ومتشکل وبسیج مجدد نیروی های جنبش وبه ویزه درتاسیس نهضت میهنی و نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان نقش اساس وکلیدی ایفا کرد که درنتیجه تلاش ها ارزش مند شان؛ نیروهای جنبش ما مجددا متشکل و وارد میدان های مبارزه شدند و درصحنه سیاسی مطرح گردیدند و پرچم مبارزه را بر افراشته نگاه داشتند وجا دارد که در عرصه و به این ارتباط نکاتی از صحبت ارزشمند وتاریخی شاد روان بریالی را دریک همایش بزرگ فعالان نهضت میهنی – نهضت فراگیر درکشور هالند یاداوری می نمایم که به صدای رسا می گویند :« رفقای عزیز زندگی را در سنگر های داغ مبارزه ودفاع از وطن باید پی گرفت وبه غروز زندگی کنیم وغرور در زندگی وطن پرستی ؛ داشتن معیار های عالی اخلاقی است ؛ احساس مسولیت دربرابر وطن ونسل امروز واینده وطن باید داشته باشیم ودر برابر ظلم وستم به میارزه ادامه دهیم وما حق نداریم برای یک لحظه از اندیشه وطن پرستی وسرنوشت مردم ؛ ازاندیشه جنبش انقلابی ؛ ازاندیشه ء فردا دست بکشیم ؛ غرور و افغانیت ما ؛ وطن پرستی ما ؛ احساس مسولیت ما در برابر وطن ونسل اینده ؛ دیدگا ه وراه وروش مبارزه بوده ومی باشد»
زنده یادرفیق بریالی تصمیم داشت که به میهن برگردد ویک جا به رفقای داخل کشوربه مبارزه ادامه دهد . ولی شور بختانه که مریض شد و چراغ زندگی شان خاموش گردید و به ابدیت پیوست ودر مراسم سوگاری وغم شریکی او تعدادی کثیری از رفقا وهمرزمان ؛ رهبران وشخصیت ها وفعالان سابق حزب دموکراتیک خلق ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان ؛ از سراسر اروپا شرکت ورزیدند وبهخان شن بانو مبارزجمیله ناهید و اعضای خانواده شان تسلیت وهمدری ابراز کردند وکمیسیونی برای انتقال جنازه زنده یاد به وطن تشکیل شد و جنازه شاد روان رفیق عزیزمحمود بریالی به طور شایسته به کشور انتقال داده شد و از میدان هوایی کابل تا مسجد از سوی هزاران همشریان عزیز کابل ؛ رفقا ودوستان مشایعت ودرشهدای صالحین به مراسم ويژه و شکوهمند واحترام به خاک سپرده شد ودر پی ان مراسم فاتحه ان به شرکت هزان هموطن گرفته شد.
به مناسبت سالروز و به جاودانگی پیوستن رفیق عزیز ؛زنده یاد محمود بریالی ؛ به جمیله ناهید و یکی از پیش کسوتان جنبش زنان افغانستان ؛ بانومبارزوترقی خواه و خانواده گرامی زنده یاد محمود بریالی و شاد روان رفیق ببرک کارمل رهبر فقید جنبش ما ؛ تسلیت وهمدردی خویش را تقدیم می نمایم . روانش شاد ویادش گرامی باشد .
رفیق صلاح چهاردیوال
پنجم دسمبر تاریخ جاودانه شدن زنده یاد رفیق محمود بریالی است. یاد او را با بازپخش اعلامیه حزب برادر توده گرامی می داریم.
محمود بریالی فرزند انقلابی افغانستان دو از میهن خاموش شد!
“محمود بریالی” از رهبران برجسته حزب دموکراتیک خلق افغانستان و از مقامات دولت دموکراتیک این کشور که با انقلاب ثور حاکمیت را در افغانستان بدست گرفته بود، بدنبال یکدوره بیماری شتابگیر، در مهاجرت چشم از جهان فرو بست. دانش مارکسیستی، حافظه پرقدرت، مطالعه پیگیر، توان تحلیل اوضاع جهانی و عزم راسخ برای سازماندهی دوباره جنبش انقلابی افغانستان، از خصوصیت فراموش ناشدنی محمود بریالی بود. او که خود از بنیان گذران حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، تا آخرین دقایق زندگی پرحادثه خویش بر آرمان های انقلابی این حزب پایدار ماند. سال های رهبری شعبه روابط بین المللی حزب در حاکمیت «دموکراتیک خلق» سال های دیدار و مذاکرات و تبادل نظرهای او با احزاب کمونیست و احزاب مترقی و دموکراتیک جهان بود و در بسیاری از کنگره های آن احزاب شرکت کرد و مواضع دولت و حزب حاکم افغانستان و ضرورت حمایت جهانی از آن، در برابر انواع توطئه های امریکا و متحدان جهانی و منطقه آن علیه افغانستان را تشریح کرد.
او در همین سال ها، در حال که هدایت شعبه مهم روابط بین المللی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به عهده داشت، معاون اول صدراعظم افغانستان “سلطان علی کشتمند” نیز بود و علاوه بر نقشی که در داخل حزب برای گسترش آموزش تیوریک داشت، برجسته ترین مشاور سیاست خارجی وی نیز بود. تسلط کامل به زبان روسی امکان دستیابی زنده یاد محمود بریالی به منابع غنی آثار مارکسیستی را ممکن ساخت و او این اندوخته ها را پیوسته به صفوف حزب منتقل می کرد. در سال های نخست پس از فروپاشی اتحاد شوروی همچنان در افغانستان و در کنار حزب و دولت داکتر نجیب الله یار دوران جوانی و دانشجویی خود باقی ماند و پس از سقوط این دولت نیز به کار بازسازی و دوباره سازماندهی حزب در داخل کشور ادامه داد.
این ضرورت را حتی در مهاجرت اولیه در کشور هندوستان و سپس انتقال به کشور آلمان نیز دنبال کرد و از بنیانگذران اولیه و پیگیر نهضت دموکراسی و ترقی افغانستان است. محمود بریالی برادر ” ببرک کارمل” دبیر اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس جمهور دولت دموکراتیک خلق افغانستان بود.
در سال های نخست و آغاز فروپاشی اتحاد شوروی و گشاده دست شدن گروه های مرتجع اسلامی در پایتخت افغانستان “کابل” که بعد ها به صورت طالبان بر افغانستان مسلط شدند، همسر وی بر اثر یک انفجار تروریستی تا آستانه مرگ رفت و پس از ان برای همیشه فلج شد.
بی شک جنبش مترقی و انقلابی افغانستان یکی از یاران صدیق؛ استوار و پیگیر خود را از دست داد، اما میراث او در «نهضت دموکراسی و ترقی افغانستان» به حیات و بالندگی خود ادامه خواهد داد.
شورای سردبیری و سیاستگزاری راه توده خاموشی محمود بریالی را به خانواده وی، رهبران و اعضای نهضت فراگیر دموکراسی افغاانستان و مردم بلا کشیده افغانستان تسلیت میگوید و از همه توده ای ها میخواهد، که در هر کجا که هستند به احترام این انقلابی آرمان خواه و میهن دوست یک دقیقه سکونت کنند. همچنان از همه توده ای ها و نیروی های مترقی ایران که امکان سفر دارند، شرکت در مراسم بزرگ داشت او را که در شهر دورتموند المان ( محل اقامت وی در دوران مهاجرت) برگزار میشود توصیه میکند.
دیدار پرسش و پاسخ ها
این تسلیت و یادواره را با متن سخنرانی و پرسش و پاسخ کامل می نمایم که محمود بریالی در جمع شماری از توده ای ها در شهر برلین آلمان برگزار کرد. این دیدار در مهر ماه ۱۳۸۰ انجام شد و در ماه آبان همان سال، بنابر ملاحظاتی، تحت عنوان نوار دریافتی شامل دیدگاه های یک مقام حزب دموکراتیک خلق افغانستان در راه توده منتشر شد. دیدار به زمان باز میگردد که محمود بریالی چون سفیر اتحاد به شهر های مختلف کشور های اروپای سفر کرده و در دیدار با رهبران و کادر های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ناچار به مهاجرت شده بودند پیرامون ضرورت متشکل شدن دوباره بر مبنای شرایط نوین افغانستان و جهان گفتگو میکرد. سفر و گفتگو های که سر انجام به بنیانگذاری”نهضت دموکراتیک افغانستان” انجامید.
یاد و خاطر ش پیوسته برای توده ای ها فراموش ناشدنی است.
نظریات:
از این برخورد رفیق آسمایی با نجیب در انوقت رفیق رزاق حریف قصه کرده بود و اگاهی بودیم واقعآ رفیق آسمایی سرسختانه علیه باند نجیب مخالفت نمود و به آرمانهای پرچمداران واقعی احترام گذاشتند
در یک جمله درس رسم رفاقت بودید ، هستید و خواهد بودید
درود بر شما
Abdul Ghani Ghyasi · ۶۳ دوست مشترک
Aman Efat · Friends with Qasem Osmaiand ۳۱ تن دیگر
افتخار و حرمت به شما اسمايي گرامي!
درود به بريالي فقيد، اين نماد وسنگر تسخير ناپذير رزم وپيكار انقلابي!
********
ديزاين مرغوب و شايسته راه پرچم نيز خيلي ستودنيست.
چنین کودتا سفید کاپی ” نمونه داوود خان ” چگونه و چرا به وقوع پیوست عاملین ان کی ها بودند ؟ این بحثی است دنباله دار و شرکت نوشته های شاهدین همان روز گار را بشتر میطلبد .
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- زنده یاد محمود بریالی بنابر کدام اسناد الزمت باید زندانی میشد و مقیم پیکــــار “کور” چرا زیاد شوق داشت هر چه خبر اطلاع جعلی = به یک رتبه جعلی .
چرا در پروسه تحقیق خودش شخصا به صفت فرد دوم مبتکر جعل اشتراک نکرد ؟ ایا شرم از رویا روی با محمود بریالی داشت و یا سوالی برای پرسش نداشت ؟
2- رفیق نبی شوریده و عده ی دیگر را چرا و چگونه شامل لست گرفتاری ساختند، بنابر کدام اسناد الزامیت ؟
3- پروسه تحقیق از زنده یاد محمود بریالی را قبل انتقال شان به پلچرخی در قیومیت اداره مبارزه ایدیالوژیک “7” با دشمن ، ایدیالوژیک مقیم پیکار چهار تعملق گر دوران به دوش کی ها گذا شت ؟ ایا این پیکار که مقیم کوری خویش بودند ، و درست حزب ویرا از دامن پاکش چند بار بدور افگنده بود ( دوسیه وی در ولایت سمنگان )
ایا پیکار و چاپلوس ها ابن وقت کسی دیگر را نیافتد که از زنده یاد محمود بریالی تحقیق کنند و شخصی را برای تحقیق فرستادند ، که تحقیق را چنین اغاز کرد :
اسم ، شهرت ، سکونت اصلی ، سکونت فعلی و جرم خویش را بنویسد ؟
——–
در صورتکه من تا اینجا بی غرض و به واقعیت دقیق تماس گرفته باشم ، ادامه دارد.
رفاقت خويش را تا پذيرفتن قبولي مرگ با ياران را جشن گرفتيد
خوشحالم كه با صيحتمندي از آن دوران مخوف جان سالم بدر برده ايد. دقيقأ در آن زمان رفقاي مبارز ما با عقده مندي هاي بيرحمانه از وظايف هاي دولتي و بخصوص در وزارت امنيت يكي پيهم يا بطور جزايي تبديل و به نقاط دور دست كشور و به قطعات وجزوتامهاي وزارت دفاع وداخله اعزام ميگرديدند ويا روانه زندانها مي شدند. ميگويند زمستان ميگزرد اما رو سياهي به ذغال ميماند.
روان رفیق بریالی این شخصیت نستوه وانقلابی راستین ووطنپرست شاد باد.
Sayed Karim Kawa · Friends with پیام پرچم and ۱۴۴ تن دیگر
كسى كه به مادرش خيانت كند
سرش به جوبه دار است
نجيب به مادرومدرسه خويش
خيانت كرد
اسم ، شهرت ، سکونت اصلی ، سکونت فعلی و جرم خویش را بنویسد ”
…. سکوت عجیبی برای اولین بار پس پیروزی ششم جدی درفضا سیاسی و امنیتی کشور همه جا را فرا گرفته بود. وسوسه وتشویش رفقا در مورد وضع کشور ، حزب و بخصوص سر نوشت زنده یاد ببرک کارمل بیشتر و بیشتر میشد بسیاری از رفقا ازسطوح مختلف بدون در نظر داشت وظیفه و موقف عدم رضایت خویشرا از تغییر در رهبری حزب بیان داشتن بخصوص در سازمان های اولیه حزبی وصفوف نمونه های عدم رضایت بیشتر محسوس و شنیده میشد . روشن است جریانات را داکتر صاحب نجیب مشاورین و گروه سلیمان لایق مو به مو تعقیب میکردند . دقیق فهمیده نشده داکتر صاحب نجیب به مشوره کی ها ( یا هم ابتکار خودش) برای اولین بار بعد از پ 18 تدارک گردهمایی و جلسه را دریکی از تالار های فکر کنم ( ارگان امنیت دولتی ) سازمان دهی کند . داکتر صاحب نجیب فضای این گرد همایی از همان اغاز به نفع ندیدند و مطابق عادت همیشگی در حالیکه دستان خویشرا میمالیدند ، از رفقا و حاضرین از انچه بوجود امده به صراحت معذرت خواست و تقاضای همکاری نمود با تاسف نخواست به اصل قصیه تماس گیرید……. گرد همایی با یکی دو بیانیه تائیدی( مقیم پیکار ) که تملق به روزگار را در متن داشت پایان یافت هنوز حمله بر اصل بنیاد که همانا سازمان اولیه بودند و روابط حزب را دربین مردم نماینده گی میکردند اغاز نیافته بود ….
ادامه دارد
به هر صورت زمان گذشت ، رفيق بريالى كه نامش جاويدانه بر قلب و روان مردم است از ميان ما رفت ، اميد وارم ازين درس تاريخى همه بياموزند و ديگر آله دست اجنبيان نگردند و بر بيشه خود تيشه نزنند ، آسمايى عزيز به قول و قرار و موضعگيرى قانونيت هزاران بار سر احترام فرود ميياورم .
Aria Ariaie · دوست Ameen Mateen-Bagramian
Nesar Ahmad · Friends with Mir Kamwar and ۱۴ تن دیگر
Nesar Ahmad · Friends with Mir Kamwar and ۱۴ تن دیگر
شعور و عقـــل و ایمانــم “رفیق” است
نمی گُـنجــــد در تعــــریــــفِ کوتـــــاه
صـــدای عُمـــقِ وجدانـم “رفیق” استپیشکشِ همه رفقای حزبی ام که هرگز به آرمان های بزرگ و انسانی حزب شان خیانت نکردند و سرنوشت خود را با سرنوشت آن گره زدند!
نور سنگرhttps://www.facebook.com/photo.php?fbid=905516712918844&set=a.161859913951198.38038.100003815717857&type=3&theater
من که از کوچکترین رهروان این راه پرافتخار بودم نیز از گزند ناملایمات پسین پ ۱۸ بی نصیب نماندم .دراوایل سال ۱۳۶۳ به امنیت دولتی جذب شدم وهجده سالم بود ودر جدی سال ۱۳۶۳ بمناسبت بیستمین سالروز تاسیس ح د خ ا به صفوف حزب پذیرفته شدم وتا سال ۱۳۶۷ در بخش سیاسی درامنیت دولتی یکی از ولایات ایفای وظیفه مینمودم ٫ با بالا گرفتن موج اعتراضات درون حزبی ناشی از پیامد های منفی پ۱۸ وتعقیب ضعیف مشی ناکام مصالحه ملی ٫ حلقه ای رهبری طرح خایینانه دیگری تحت نام تدویر جلسات نظر خواهی درسطح سازمان های اولیه حزبی را ریختند تا حدود نظریات مخالف وموافق را بازیابند واینکار انجام پذیرفت ونظریات جمع آوری شد ناگفته نماند که نظریات درسطح سازمان اولیه وشعبه سیاسی باقی نماند بل بریاست سیاسی امنیت دولتی فرستاده شد وبرای بررسی نظریات مخالف صلاح الدین صلاح معاون ریاست سیاسی امنیت دولتی در راس هیتی بولایت آمد وجلسه کمیسیون حزبی شعبه سیاسی را شخص خودش ریاست میکرد وبا نظر دهنده گان مخالف منحیث مستنطق برخورد مینمود وشماری را با فشار مجبور به عقب گرد وپشیمانی ساخت ٫ با وجود همه فشار وپستی اش حاضر به تسلیم نشدم ٫ درمورد من چنین تصمیم اتخاذ شد :
اخراج از عضویت حزب
تبدیل جزایی بهکندهار
چون پروسه عودت نیروهای شوروی در حال اجرا بود ٫ از فرستادن من به کندهار صرف نظرشد ومرا به قوماندانی عمومی گارد معرفی داشتند گارد هم مرا در بست لوای نوایجاد میکانیزه سالنگ معرفی نمود واز ماه عقرب سال ۱۳۶۷ الی حوت سال ۱۳۶۹ در لوا سالنگ وظیفه داشتم مشکلات بیحد وحسر را در سالنگ تجربه کردم اما از راه مقدس آرمانی خود عدول نکردم این در حالیست که هیچگاه عضویت حزب وطن را نداشتم وازین بابت بخود میبالم .
-
MH Mohseni روحش شاد یادش گرامی باد.
-
Shahid Atiqullah روحش شاد
-
Aziz Ahmad Khwarmal دمرحوم محترم ملګری بریالی روح دې ښاد وې ۰
-
Abdul Ahmad Faiz روان این مرد شاد وخاطراتش چاویدان باد
-
Dodallah Hassas خاطره ی حزن انگیز! روان ایشان شاد ؛ افتخار به شما با چنان وفاداری در رفاقت آرمانی .
-
Rashid Fallah خاطرات فراموش ناشدنی یاد وخاطرات رفیق بریالی همیشه جاویدان باد
-
-
Isaq Said چی روزی بود روز گرفتاری شما در سانوالی همه همکار نهایت جگرخون و پریشان
همان زوز دوبار. جفسر زنگ زد و میپرسید که اسم پدر رفیق قاسم چیست شما همان روز ناوقت امدید و مه برای جفسر گفتم مه نمی دانم خودشان تشریف ندارند قهر شد گفت میدانی که مه از. کجا گپ میزنم
واقعا روزی بد
و خوب است خوب و بد در. گذر. است
روح رفیق بریالی شاد -
Genral M Yosuf Dehati روح شان شاد یاد ش گرامی. روز گرفتاری شما روز فراموش ناشدنی است. البته به من.
-
Homaun Tudaer Sardar Khan روح رفيق زنده ياد محمود بريالى شاد خاطرات تابناكش جاويدان باد
-
Hayat Karim بد نخواهد بود در مورد بعضی از نوشته ها اگر دوستان عفت زبان و قلم را مراعات نمایند .اگر ضرورت دو دشنام میبود خود رفیق آسمایی ازان استفاده میکردند چون زیبا نبود چنین نکرد .در مساله ای که دوستی میخواهد تشریح بدهد .منظورش این نیست که شما دو دشنام را قطار نموده نثار هریک از دوستان تان نمایید .روح رفیق ارجمند ما بریالی جان شاد و یادش گرامیست
-
Sayed Moqim Homauon روح رفیق بریالی شاد و پایمردی وازخودگذری جناب شما سرمشق برای قانونگذاران صادق وطن خواهد بود
-
Nasershah Saighani يادوخاطرات رفيق بريالي عزيز گرامي باد
-
Mohyeddin Dastgir يك مبارزانقلابى كه بخاطرداعيه برحق زحمتكشان كشورش ، سرش رادركف دستش نگرفت به قول معروف بالايش چليپابكش ، افتخاربشمارفيق آسمايي عزيز .
يادوكارنامه هاى رفيق محمودبريالى راگرامى ميداريم . -
Sultan Ahmad Sultani روح تمام شهداي راه ازادي ، حق و عدالت شاد و ياد شان جاودان باد .
-
Nesamudin Ahmadi روح رفيق بريالى شاد وخاطراتش جاويدان باد.
-
Faruq Yaqin روحشان شاد و یادشان گرامی با
-
Feraidon Ghawsi روحش شاد
-
Zuber Sherzad رفيق اسمايي عزيز !
روح زنده ياد رفيق بريالي شاد زنده ياد بريالي وهمرزمان او به هرقسم كه ميبود به دستور گروپ گرباچوب زنداني ميشد
مبارزين از زندان هراس ندارد .
رفيق اسمايي عزيز !
درمقابل عدم اطاعت وسركشي انقلابي شما از امر شهيد نجيب الله ، يعقوبي و يار محمد باور كن زنداني شدن رفقا را سازما ن فراموش كرد.
شما به سازمان روحيه انقلابي داديد سازمان با روحيه انقلابي شما بزرگتر وقويترومنظمتر شد و همه رفقا به ايمانداري شما با پابندي به تعهدات ات با رزم رفاقت واز روحيه انقلابي شما ميباليد بشما افتخار ميكرد
خسرو ثاني شما را لقب داد .
خاطرات شما ماندگار است -
Shafi Sediqi واقعن خاطره فراموش ناشدنی و ثابت کردن رفاقت . روح شان شاد.
دلم به تمام نیروهای مترقی جهان می سوزد که دزدان باهم کنار میآیند و حتی انقلابیون فرانسه یکی دیگر را از دار گیوتین می گذرانند. صد افسوس . همو انقلابی داکتر مقیم خان چه شد ؟؟؟ -
Nadir Amanzay روح زنده یاد بریالی شاد و یادش گرامی
-
Najia Lakanval صداقت ورفاقت افتخار بس بزرگی است آنهم که تا زنجیر وزولانه پیش رود ،لهذا افتخار به شما اسمایی صاحب بزرگوار !
روح رفیق محمود بریالی شاد وخاطرات شان جاویدان !-
Салам Расех رفیق اسمایی عزیزدرود برشما .رفیق محمود بریالی شخصیت مبارز جسور انقلابی بود هیچگاه ار کودتاچی های قدرت طلب وفاشست هراس نداشت وزندان را افتخار میدانیستند
روح رفیق زنده یاد محمود بریالی شادوگرامی مانده گار باد
-
Taus Niaz Mohammed خاطراتش هميشه جاودان باد .
-
Hamida Sobat روشان شاد باد حال من شما را هم کاملا شناختم فکر کنم شما داکتر صاحب قاسم جان هستید Qasem Osmai
-
Haroon Qadiry روح شان شاد و یاد هایشان گرامی باد
-
Sultan Ahmad Sultani رفيق عزيز و ارجمند جناب قاسم اسمايي .
زمانيكه جناب عالي و ساير رفقا بشمول رفيق محمود بريالي به زندان پلچرچي تشريف اورديد بنده بحيث مسول تبليغ ،ترويج و اموزش محبس در انزمان ايفاي وظيفه مينمودم و در خدمت رفقا بوديم شما و ساير رفقا احساس و لمس فرموديد كه از قوماندان محبس رفيق عبدالرزاق عريف شروع ، تمام افسران و سربازان محبس همه و همه اماده دستور شما و تمام مهمانان تشريف اورده در انجا بودند .
با تمام افتخار ميشود ياد اوري كرد كه فرزندان اصيل ح ، د ، خ ، ا موظف در محبس اماده جانفشاني بخاطر رهبري حزب خويش بودند .
قابل ياد اوريست انقلابي كه شما بپا كرديد و تمرد از امر ريس جمهور وقت ثبت دفتر حزب و ثبت ذهن تك تك اعضاي اصيل حزب گرديده و جاودان خواهند ماند . -
Mohammad Sharif Azizyar روح تمام پاکان ونیکان ورفیق بریالی شاد
نتیجه خودخواهی مقام پرستی چند فرد محدود یک کتله عظیم که عشق بوطن ومردم داشتند درحاشیه رانده شدند دردیست دامنگیرانسان های پاک سرشت
شما رفیق قاسمی سرخ روی سرفراز باشید -
Homayun Asadi روح رفيق زنده ياد بريالي شاد باد و يادش گرامي جنت فردوس نصيب اش باد
-
Yama Rasekh آنچه آن نا رفیقان در حق شما رفیقان کرد، کمتر از کار دشمنان تان بر شما نبود.
-
Naeem Salimi روحش شادو گرامی باد!
-
Sala Chardiwal خاطراتش هميشه جاودان باد و روحش شاد
-
حفیظ منصور بخش درود ها نثارتان آسمایی گران ارج.
روان رفیق عزیزمان زنده محمود بریالی شاد و یادشان همواره گرامی و ماندگار -
Rahmatullah Azizi روح شان شاد ،جایگاه شان بهشت برین باد
برای شما رفیق جسور وبا شهامت ،طول عمروسعادت دارین ازدرگاه خدای متعال متمنی ام ،آسمای صاحب گران مهر -
Mohammad Nasir Seham یادباد آن روزگاران یاد باد . روح رفته گان آن دور زندان شاد باشد و یاد زنده هایش گرامی . برای نه گفتن به تصمیم آنچنانی ، بزرگ مردی چون آسمایی در کار بود . اگر از امر سرکشی نمیکردی و به زندان نمیامدی آن چهار عدد تخم مرغ را چگونه میتوانستیم به تنهایی در کوته قلفی بخوریم .
-
Adris Arib رفیق اسمائی گرامی درود بشما!
شما در لحظات بسیاراساس سرنوشت ساز تصمیم اتخاذ کردید. عمر تان طولانی ،صحت وسلامتی همیشگی نصیب تان باد -
Mohammad Asif Kakar محترم ملګری- اسمای صاحب – وايې -په نړۍ کې دمردانو دي دوه کاره – يابه وخوري ککری يابه کامران شی- شما مردانه وارومثل کاکه های کابل- مردی نموديند- حقيت اينست که ازرفيق نجيب نبايد چنين اشتباه صورت ميګرفت-اين بی اتفاقی – دوګانګی ها ماراتا سرحدمرګ کشاند-اين حاکميت حتمان سقوط ميکرد- ای کاش ما وحدت حزبی را حفظ ميکرديم -روح رفيق بريالی شاد باد
-
Fezal Passon محترم رفيق آسمايي عزيز و گرانقدر شما خاطره اي را به قلم زيباي تان نگاشته ايد كه در قلب هر انسان وطندوست و مدافع قانون ، حك شده است و هيچگاه فراموش نگرديده و از آن با كمال افتخار يادآوري ميشود . من آن روز را دقيقآ بياد دارم . در آن روز من در محكمه بودم وقتيكه به دفتر آمدم همه منسوبين اداره ما غمگين و در حالت بد رواني قرار داشتند . من و چند تن از اعضاي اداره تحت تعقيب قرار داشتيم ……. بدبختانه بعد از آنكه جنرال فخري بحيث سارنوال عمومي توظيف شد وضع اداره بيشتر رنگ تعصبي را بخود گرفت و چند تن از كارمندان اداره از وظيفه سبكدوش شدند و براي ديگران دوسيه تحت نام عناصر ضد مشي مصالحه ملي ترتيب و برياست أمور سياسي سپرده شد كه بد بختانه بعدآ تعدادي از رفقا بشمول اينجانب مورد تحقيق قرار گرفتيم ……… بهر حال اين يك اشتباه بزرگ سياسي بود كه نتايج بعدي آنرا شايد هستيم و من باور دارم كه مقيم پيكار در اين عرصه روي هر ملحوظي كه بوده خيانت بزرگ را مرتكب شده و ذهنيت سازي نموده بود و نبايست ريس جمهور و وزير امنيت كه شخصيتهاي سياسي و داراي تجارب بودند دست به چنين عمل ميزدند . بدتر از همه نظر خواهي كه در داخل حزب بخاطر توسعه آزادي و دموكراسي صورت گرفته بود در حقيقت تفتيش عقايد بود و بس . ايجاد اختلافات در داخل حزب باعث شد كه دولت سقوط كند و سرنوشت همه منجر به بدبختي هاي شود كه تا امروز دوام دارد . با وصف جفا هاي كه صورت گرفت باز هم ما به به رهبران خود احترام داريم و هيچگاه نميخواهيم كه عليه شان تبليغ نمايم . روزي در دهلي جدي با رفقا در حضور داشت محترمه داكتر صاحب راتب زاد با رفيقبريالي نشسته بوديم ، رفيق بريالي ضمن صحبت مفصل در رابطه به اوضاع سياسي و نظامي كشور و بيرون رفت از اين بحران صحبت مينمودند ، در يك بخش از صحبت شان فرمودند كه به هيچكس اجازه نميدهيم كه يك تار موي داكتر نجيبالله خيانت شود . و وقتيكه داكتر نجيبالله شهيد شدند ، همين رفيق بريالي در فاتحه داكتر اشتراك نمودند بدون آنكه كدورتي از خود تبارز دهند . روح همه رفقاي رهبري ما شاد باد .
-
Shahwali Asifi استقامت و ایستاد گی تان قابل قدر است شما سلامت باشید و روح رفیق بریالی شاد باد
-
Alamtab Zafar درود بر شما اسمايى ارجمند . جاويدان باد خاطرات زنده ياد رفيق بريالى
-
Abdul Wase روحش شاد ویادش گرامی باد
-
Fawad Akramy روح این مرد اهنین ومتین شاد وخاطراتش جاویدان باد .
-
Zuber Sherzad رفيق اسمايي عزيز !
گر چه من دران صلاحيت نيستم تا درمورد بزرگان چيزي بنويسم
باانهم عادت هميشگي من است و چند سطر را نوشتم تا نشر كنم
چون يك عالم عمر باهم يكجا بوديم وصدها خاطره وصدها سخن از او ياد گرفتيم و در ذهنم تازه است
خاطره شما چنان باارزش و داراي مقام بلند است
كه از نشر خاطره صرفنظر كردم
هيچ خاطره بشمول خاطره من نميتواند جاي ومقام اين خاطره را بگيرد
ارزش خاطره شما وبزرگي ان در اين است كه عمل انقلابي شما شهامت وخودگذري شما انصراف از قدرت ، انصراف از موتر ، معاش ومقام نه در حاكميت احزاب چپ ونه در حاكميت احزاب راست عملي شده
عمل انقلابي شما يك استثنا است ودرس همت وشهامت بود دران وقت وحتي امروز به فردفرد ما و سازمان .
به عقيده من جايي نمانده كه كسي ديگر خاطره يي را بنويسد . -
Hamida Hamzad اخرش همه مارا به دم خر بسته كرد و سر نوشت مردم و وطن را از من بهتر ميداند به چه روز رسد
-
Homayun Tokhi روح شهید نجیب الله و رفیق بریالی شاد چقدر رفقای نزدیک و مانند برادران بودند حیف که صلاحیت انتخاب رهبری در دست خود ما نبود و هر آنچه شوروی میگفت همان کار میشد زیرا هر کس نان داد فرمان هم میداد چه کنیم که رفقای ما خود شان بدون آنکه بدانند به جان هم افتیدند خود را قهرمان معرفی میکردند و آب به آسیاب دشمن میریختند خوب روح تمام رهبران حزب از جمله شهید نجیب الله رفیق کارمل و رفیق بریالی و سایر شهدای ح د خ ا (وطن )شاد کاش یک رهبری پیدا شود تا همه شاخه ها را به هم پیوند دهند رهبران حزب را در قبور شان آرام گزارند و در پی ایجاد یک سازمان قوی حزبی بر آیند ممنون رفق آسمانی با مضمون تان کاش این یاد داشت ها دردی را دوا کند
-
Hamida Hamzad بسيار خاطره درد ناك ولى شرين من تنها اين گونه نوشته ها را در زمان كه ميخواستم راهى رفيق كارمل عزيز را نقيب كنم در كتابى ها از قهرمانان مثل مانديلا چگوارا كاسترو وغيره مطالعه ميكردم امروز به چشم سر ميبينم
-
Nuroddin Nezami پایمردی تان ستودنیست.
روان رفیق عزیز ما شاد باد -
Aref Hashemi روح شان شاد وخاطرات شان گرامي باد.
-
Shams Nurudin رفیق آسمائی عزیز را درود میفرستم .
روح رفقا شاد و یادشان در قلب هر وطن پرست آزاده جا دارد .
و خودت قهرمان بگویم ویا به رسم
وطنی عیاری نمودی . -
Saboor Safi روحش شاد ياد آش هميشهباد
-
Ziauddin Wahdat روح شان شاد و ياد ايشان گرامي باد !
روزهاى خيلى دشوارى بود كه به بدبختي ها و اوارگي اعضاى حزب ، مردم افغانستان و سقوط حاكميت انجاميد . -
Jawed Omar خاطرات شان جاويدانباد
-
Malek Wali یاد اش گرامی باد .
-
Hashem Zahmat درود . افتخار به مدافعان و سنگر نشتهگان،راهی رهبر فرزانه انقلابیون حزب و وطنعزیز مان.
روح رفیق گرامی و زنده یاد شاد باد و خاطرات ماندگار و انسانی شأن ابدی و جاودان است و میباشد و به یقین یکی از رهبران فرزانه حزب عزیز مان بود. -
Faizi Abdul Aval روحش شاد و یادش گرامی باد
-
Hassan Sultanzada درود بر آسمايى عزيز بااينهمه شهامت وشجاعت واز خود گزرى كه ازهمه امتيازات مادى بشمول مقام جوكى گزشته وحتى آماده گى زندان تا سرحد مرگ را بپزيرد اين است روش يك مٓرد استوار وانقلابى،وطن دوست، رفيق دوست وباهمت وغيرت بگفته حضرت سنايى كه:
هركسى با گام سنگينى درين ره كى رسد
مٓرد بايد درد سوزو، مٓرد بايد گام زن
بادرود مجدد -
محمد سرور زهتاب مرد نمیرد بمرگ مرگ از او نام جست
نام چو جاوید گشت مردنش اسان کجاست.
روح ان مرد مبارز پرشور و راه انسان و انسانیت شاد باد . -
Haidar Adel رفيق اسمايي گرامي درود بر شما،
بايد گفت كه ، شما به دو لحاظ خلاف قانون عمل ننموديد،
يكي اينكه عدالت را بالاتر از قدرت ، چوكي و پول دانستيدكه امروز با سربلند و با افتخار خاطره ان روز را ياداور ميشويد و تاريخ اين فداكاري شما را به خط طلايي خواهد نوشت.
دوم اينكه ، علاوه ازينكه قانون را پامال ننموديد. رفقاي تانرا نيز بخاطر ان مقام و چوكي نفروختيد كه امروز همه اعضاي با شرف و با وجدان حزب براي شما سر تعظيم فرود مي اورند.
ياد و خاطرات رفيق بريالي گرامي باد. -
Haidar Adel يك خاطره كوچك ولي ماندگار از همان دوران و از همان زندان.
من قبلا با رفيق اسمايي گرامي شناخت نداشتم، صرف با اسم شان اشنايي داشتم. در يكي از شب ها بعد ازينكه شادروان رفيق بريالي در اتاق من امدند و بعد از صحبت هاي مفصل روي مسايل ضروري ان زمان، گفتند ميرويم در اتاق من و با همه رفقا معرفي ميشويم. با هم يكجا حركت نموديم و در اتاق ايشان داخل شديم كه همه اي رفقا انجا جمع و منتظر ما بودند. رفيق بريالي از يك طرف اغاز نمودند به معرفي رفقا كه اكثريت اين بزرگواران را از قبل شناخت داشتم. زمانيكه نوبت به معرفي رفيق اسمايي رسيد، با توقف و نگاه عميق به چهره رفيق اسمايي ، خطاب به من گفتند! اين رفيق قاسم اسمايي هست و شير مرد زمان خود. زيرا ايشان بخاطر ما رفقا اينجا زنداني شده است.
بايد اضافه نمايم كه، عادت عجيب و انساني نيز داشتند هر نوع مواد خوراكه و ميوه خشك هرگاه براي رفيق اسمايي از طريق فاميل و يا دوستان ميرسيد، با همه رفقا انرا تقسيم مينمودند.
ياد ان دوران بخير.-
Malek Lakanval درود برشما. ” مرگ با یاران جشن است ” اسمایی.
-
-
Fazel Ahmad Toghyan روان این تبار مرد فرهیخته ، مبارز نستوه مهین شاد، یادشان جاویدان باد!
-
Ahmad Shah Kamran اسمائی صاحب گرامی ازاینکه از بیان حقیقت نه حراسیده اید افتخار بشما
روح رهبران ما شاد باشد خاطرات دردناک را رفقا دیدندو تحمل کردند
به امید وحدت و همبستگی تمام اعضای ح د خ ا -
Mohammad Anwar Delsuz رفیق اسمایی عزیز ! افتخار به شهامت شما . که در مقابل رفقا از مقام دولتی گذشتید وابن عمل قهرمانانه شما مایه افتخار و غرور همه رفقا است
-
Abs Razamjoo روحش شاد و ياداش گرامي. باد
-
Aziz Frogh روح اين مرد آزاده شاد و خاطراتش گرامي و جاودان .
افتخار به شما رفيق اسمايي گرانقدر. -
Fahima Popal نام وخاطرات شان هميشه جاويدان باد.
-
Yadash grame bad
-
Permohammad Selab روح رفیق بریالی شادباد
-
Schahpur Ahmadi ،روحش شاد
-
Rashid Wasel درود بر همه اعضای صدیق بر ارمان های انسانی ح د خ ا و یاد رفته گان این راهء روشنگری و جهل ستیزی گرامی باد.
-
Abdul Mukhtar روح رفیق بریالی شادیادوخاطراتش گرامی وجاودانه باد
رفیق اسمایی عزیزبه پایمردی تان افتخارمیکنم -
-
Abdul Wali Samandari روح مرد قهرمان شاد یاد شان جاویدان!
-
Omar Nasir روحش شاد
-
Shershah Abawi روحشان شاد
-
Qasem Sahrayi دوران عجیبی بود درد ،رنج ،نامردی و نامرادی .یاد رفیق محمود بریالی و دیگر رفقای خفته در خاک گرامی باد.
-
Mohammad Anis Masudy روح رفیق بریالی شاد یاد وکارنامه هایش ماندگار وجاویدانه باد.
-
Rauf Baryalai روان این بزرگ مرد تاریخ شاد و خاطراتش گرامی و جاودان باد.
-
Naqebullah Begzada روح شان شادباد
-
Najiullah Qasmi روح رفيق بريالي شاد ويادش براي هميشه ګرامي باد
-
Muquri Abdulhakim روحشان شاد و یادش گرامی باد
-
Askar Nadjem یا و کارنامه های زنده یاد محمود بریالی گرامی و جاویدان باد.
-
محمدظاهر کوشا روحشان شاد و یادشان گرامی باد
-
Haji Aziz Habibzadeh روح شان شاد یاد خاطرات شان همیشه گرامی وجاویدان باد .
-
Gholamrabani Shirzay روحش شاد خاطراتش جاویدان باد
-
Noorullah Parwani روح این بزرگمرد شاد
-
Muquri Abdulhakim اسمايي صاحب محترم از دست دادن هر کادر حزبی و دولتی ما ضربه است به جنبش چپ دموکراتیک وطن ما اینها با کار وپیکار وبعضا اشتباهات که خصلت عادی انسانهای کار گر ومبارزه است، رهنما والوگو برای نسل جوان آینده ما اند، نباید گذاشت که یاد وخاطرات آنها به فراموشی سپرده شود.
-
غلام حیدر سروری روح این بزرگمردشاد
خاطراتش جاویدان باد -
Mohammad Wali روح شان شاد باشد خاطرات شان نزد همه گرامی است.
-
Haji Asad Baig روحش شاد و یادش جاودان باد. به شما صحت و سلامتی و طول عمر آرزو می کنم.
-
Shahpoor Stanekzai روانش شاد و یادش گرامی باد.
-
Zaman Kaweshgar ياد ان مرد نيك انديش و صادق به ارمانهاى والاى مردم افغانستان هميشه نزد همه وطندوستان جاويدانيست ٠ يادش نزد ما گراميست
-
عبدالکریم بریالی روحش شادیادش گرامی
-
Abdul Tolou این چهره جسور و صادق که در شرایط سخت و دشوار مرگ و زند گیی طوری درخشید که خاطرات عظیم ا لتااثیر ان در قلب هریک از رفقا و دستان ، عدالتخواهان و مدافعان وطن و مردم حک شده و قلب ها را در شور و حرکت نگاه داشته . روح ات شاد رفیق بریالی بی ترس و بی هراس.عاشق صادق و انحراف ناپذیر وطن و مردم و خوشبختی تک تک تک هموطنان.
-
محمد عمر نعيم يار بين مرد ونامرد
يك قدم فاصله
روحش شاد -
Zia Ahmadi من تنها يک مرتبه محمود بريالی را در سال 1976 در مسکو ديدم. همانروز مرا به خانۀ خود دعوت نمود. خودش و خانمش بسيار مهربان و خوش صحبت بودند. يادش گرامی باد.
-
Zia Ahmadi به دوستی خودت از زمان طفوليت اطمينان داشتم و افتخار ميکنم.
-
M-nasir Mardomy روح ملکوتی شان یادشان جاویدان
-
Mustafa Orokzai با احترام به شما و نوشته هایتان عرض بدارم که عذاب جهنم را به محمود بریالی و همراهان خاین اش همچو مزدک، علومی، و سایر وطنفروشان میخواهم. وی فوت نمود ولی با دسیسه ویتو نمودن پلان پنج فقره یی ملل متحد که قدرت به ملل متحد انتقال و بعد انتخابات آزاد صورت میگرفت، کشور را به جانی های مجاهد سپرد . از شما خواهشمند استم مرا قناعت ندهید چون به گفته سید جمال الدین افغان آفتاب به دو انگشت پنهان نمیشود. یکبار دیگر، نفرین زمین و آسمان به بریالی، مزدک ، عظیمی، سایر خاینین به وطن و کاسه لیس های جهادی های جانی.
-
Qasem Osmai عکس بگروند پروفیلت ثابت میسازد که کی هستید و برای چه چنین مینویسد. آخر گفته اند مامور معذور است.
-
Mustafa Orokzai نظر شخصی تان است. من کدام دشمنی ذاتی با محمود بریالی و امثال ایشان ندارم. اگر همدستی محمود بریالی را با احمد شاه مسعود و دوستم برای بر اندازی حکومت داکتر نجیب و ویتو نمودن پلان بنین سیوان را برای چند صبا رفاقت شخصی با محمود بریالی کتمان میکنید، مشکل شخصی شماست. بار دیگر به عوض نظر دادن در مورد عکس پروفایل کسی، با تکیه با فهم و منطق صحبت کنید. اگر چیزی در اظهار نظر در کجراه روان استم، شما که چند صبا بیشتر از من آستین کهنه کرده اید، با تکیه با منطق جواب بدهید نه با تکیه به احساسات. تاریخ زنده کودتای محمود یریالی و گروه اش با همدستی شورای نظار در صفحه یوتوپ موجود است اگر منصفانه تحلیل و ارزیابی نمایید.
-
Mustafa Orokzai برای پی بردن به ماجرای سقوط جمهوری افغانستان در جمله ؛ سایر مطالب نشر شده، توجه شما را به کتاب “عبور از آتش” نوشته سید ادریس جلب مینمایم هرگاه در
تا دسترس شما نباشد بنویسد منبع دریافت آنرا برای شما معرفی نمایم. -
Mustafa Orokzai اگر منبع دریافت کتاب عبور از آتش را برایم بنویسید، خیلی ممنون میشوم. با سپاس
-
Mustafa Orokzai کتاب ذکر شده از طریق لینک زیرین قابل دانلود است: https://rahparcham1.org…/%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8…
-
Mustafa Orokzai ممنون
-
Mustafa Orokzai شما غلط میکنید ان خاینی که دولت را در خفا بدون دستور حزب ومشوره اعضای حزب به حکمتیار تحیل داد اقای داکتر نجیببود که چمدان پر از پول میخواست فرار نماید که دستگر شد اگ ع،ظیمی وعلومی وسایر ین نبودند در همنا روز اول در کوچه های کابل خون جاری بود انها حداقل نارتش را برای حفاظت شهر در اختیار داشتند شام لطف کنید ودر حدی نیستید که به فرزندان صدیق کشور توهین وتحقیر کنید چون کسی که بملت ومردم افغانستان خیانت کرد شخص داکتر نجیب بود نه بریالی ومزدک
-
-
عبدالستار نعمتی روح اش شاد و ياداش گرامي باد .
-
Zahir Sayed مصطفی وروکزی نام .فکر کنم وظیفه انکر ومنکیر را شما مدعی شده اید که به هرکی به دلخواه خودت آخرت شانرا تعین می کنید..درین وطن انانی راکه خودت خائن خطاب نمودی خدمت گذاران صادق این وطن با تقوی ترین مردمان که با صفا وصمیمیت زندگی کرده اند .میباشند .امروز در مقایسه با تمام گروه های سیاسی مردم افغانستان انان را قدر می کنند و احترام می گذارند .افسوس و صد افسوس که رفقای خود بیشترین ضربه را به آنان وارد کرده اند .
-
Mustafa Orokzai طوریکه قبلا عرض نمودم، با هیچ یک خصومت ذاتی و شخصی ندارم. همه ملت به پیروزی پلان پنج فقره یی ملل متحد تحت نظارت بنین سوان معتقد و امیدوار بودند، ولی دسیسه های داخل حزب سبب ناکامی پروسه انتقال صلح آمیز قدرت از داکتر نجیب به ملل متحد گردید. یکی از دوستان…دیدن بیشتر
-
-
Zemarai Neda بلی مشکل ودرد آور است که یک انسان در زمان حاکمیت خود زندانی باشد…..
-
Saraj Adib یکی از ويژگیهای مردانهء افغانی پایدار بودن در قول و قرار ، تعهد دوستی در رفاقت است که شما این خصیصه انسانی را دارید و باعث امید و اتکاء دیگران هستید ، سالیان سال به صحت سلامتی و بهروزی زیست بدارید آسمائي عزیز. رفیق کارمل و رفیق بریالی در تک تک قلبای همرزمانش حیات دارد و جاودانه است.
-
Masoud Salman روح شاد یاد گرامی از بریالی
-
Jan Aqa Sediqi روحش شاديادش جاويدان باد
-
Qadeer Osman فداکاریها وازخودگذریهای شمارفیق آسمایی گران ارج مایه افتخار جاودان برای همه رهروان راه رفیق کارمل بزرگوار و رفیق بریالی گرامی خواهدبود ، نفرین ابدی بر کثافت پیشه ها و ماران درون آستین حزب مان که بیشرینه نیش زدن شان متوجه رفقای اصیل بود ، روان رفیق بریالی عزیز جاودانه شاد ویاد ها وخاطرات پر ارج شان گرامی بادا
-
قاسم مهربان رفیق اسمایی عزیز : بعد ازاینه رفیق عریف برای شما با مرحوم رفیق بریالی زمینه ملاقات را فراهم ساخت فردای همانروز رفیق عریف برکنار و بجایش عبدالمتین غورزنګ قوماندان محبس شد که تا زمان رهایی رفقا خیلی سختګیری میکرد . تا اینکه با تلاش رفقا خیانت او ثابت و خودش راهی زندان شد وتمام ظلم را که بر رفقا روا راشته بود برایش نشان دادند . زنده باد رفقای ریاست کابل وقت .
-
Qasem Osmai مهربان گرامی، تبدیلی رفیق شجاع واز خود گذر رزاق عریف یکماه بعد از دستگیری ما، صورت گرفت. و تبدیلی او همزمان با انتقال دادن تعدادی از رفقا به شکنجه گاه مقیم پیکار بود. در فرصت در باره به تفصیل خواهم نوشتMalek Lakanval یاد رفیق بریالی عزیز گرامی باد؛
برای رفیق آسمایی صاحب بزرگوار و گرانقدر، ، این مرد جسور و ناترس، اصولی و وفادار به آرمانهای والای حزب محبوب ما حزب دموکراتیک خلق آفغانستان و رهبر زحمتکشان کارمل بزرگ؛
صحت و سلامتی آرزو مینمایم.۱۰Najibullah Ranjdida روحش شاد باد رفیق بریالی واقیعت یک انسان وطن دوست مردم دوست بود۶Abdul W. Kouchi رفیق محترم آسمایی عزیز در واقع این قهرمانی شما الگوی شجاعت ،متانت واستواری در اصول وارزشهای مبارزه وطنپرستانه شما برای سایر دادخواهان ترقی خواه است . افتخار بی پایان رفیق حزبی در دفاع از حقانیت ،حزبیت ،اصولیت وشخصیت والا گهر وپیشتاز جنبش وحزب دموکراتیک خلق افغانستان افتخار مشترک وجاودانه همه ما میباشد که هزاران درود بروح رفیق زنده یاد بریالی عزیز و به شما وسرسپرده گی اصولی وفداکارانه تان .۱۱Schahabuddin Sarmand جا ندارد بتازیم و نا سزا گویم این حزب چنین ضربه های را متقبل شده که قضاوت را در مورد رویداد ها دشوار میسازد ولی در شکست جمهوری افغانستان به ریاست داکتر نجیب باید باز و مسئولانه قضاوت کرد . این بحث است طولانی که باید حزبی ، مسند و بدون تاخت و تاز و اتهام به این و آن روی آن بحث کرد .
روان بریالی شاد باد او واقعن برای مردم و وطن کار میکرد .۸Hadi Fahim ياد رفيق بريالي ارجمند گرامي باد. رفيق آسمايي عزيز دليري، شجاعت و ميهن پرستي شما به حزب ما و رهبري محبوب القلوب آن هميشه نمونه مثال براي همه ما است. صحتمند و سرفراز باشيد. جايتان در قلب هاي ما است.۵Shoaib Eshaqzai شما محبس رفتین و ره روان در بیرون سرگردان ، نامردی هیچگاه قابل بخشش نیست رفیق آسمایی عزیز۴Abdulghafoor Talatum رفیق محترم آسمائی عزیز !.من درجریان آن حوادث دراپرات کمیتۀ مرکزی ح د خ ا به حیث کار شناس « تقریباً شش سال مسؤل شفر کمیتۀ مرکزی در بخش اسناد سری شعبۀاسناد وارتباط وبعداً مدت محدودی دربخش تبلیغ وترویخ » کار میکردم در مورد حوادث وحقایق آنروزها منحیث یک شاهد عینی مطالب وگفتنی های زیادی دارم که اگر عمر بقا کند آنرا برشتۀ تحریر در خواهم آورد.ولی درین جا همینقدر می گویم که رفتار ناجوانمردانۀ زندانی کردن زنده یاد رفیق محمود بریالی باتعدادی از رفقای آزمودۀ حزب .وبی احترامی دستگاه دوکتور نجیب به زنده یاد رفیق دکتورس اناهیتا راتب زاد رهبر پر افتخارسازمان دموکراتیک زنان افغانستان به وسیلۀ مقیم کور، ازخاطرۀ اعضای باشرافت وسرسپردۀ ح د خ ا هرگز فراموش نخواهد شد .همچنانیکه شما هم در آن موقع وظیفۀ حزبی ووجدانی تانرا شریفانه انجام داده اید . «همیشه سربلند وکامگارباشید» .۱۲Schahabuddin Sarmand تلاطم عزیز را درود !
زیبا و کوتاه نوشته اید بلی بی حرمتی داکتر نجیب در برابر رهبر حزب زنده نام ببرک کارمل و رهبر سازمان زنان افغانستان داکتر راتب زاد از سوی مقیم کور این شخصیت پست و بی وجدان درد است که باید خودش اگر وجدان داشته باشد اکنون بکشد .
من بعد از حتم تحصیل با وجود دها دسیسه وتوطه به وطن برگشتم و در ملاقات که با مقیم کور این شخص پست داشتم تاخت و تاز بر رفیق کارمل کرد که به عکس العمل جدی مواجه شد و گفت که توسط تانک های روس ها آمد من خندیدم گفتم که داکتر نجیب فکر میکنم توسط بال های خود پرواز کرد و داخل وطن شد .
اوگفت دقیق هردو توسط تانک های روس ها آمده اند وما داریم افراد را که در وطن بوده اند وشایستگی رهبری حزب را دارند من فکر کردم هدف لایق باشد در جواب گفتم که او را که خودت فکر میکنی همیشه شیطان بیش در حزب نبوده و از پشت شیطان رفتن کارشما و امثال شماست .
اینها و امثال شان گرچه بعدن با محمود بریالی روانشاد یکجا سر شور دادند همه سست عنصر های بیش نبودند و نیستند .
انتظار خواندن یادداشت های گرانبهای و با ارزش شما را داریم .۵Fardin Rahimi مقیم کور را حزب .د .ا سه بار از دامان پاکش اخراج نمود مهم ترین ان دوسیه های فساد ادرای و اخلاقی وی در ولایت سمنگان بود و لی از تقدیر روز گار و قضا و قدر چنان بقدرت رسید این کمزاد تنها به غقده گشاهی ها اکتفا نکرد بل از صلاحیت وظیفوی اش بیشتر رفت تا سرحد هتک حرمت به رهبر ان و زنده یاد محمود بریالی و قصه ان دراز است .۴Nasim Nodrat ………درود به روان همه انهاییکه در قید حیات نیستند.
…….بیایید چه کردیم و چه کردند ها را کنار گذاریم و رفتار و عمل امروزی خویش را ارزیابی کنیم که در مطابقت با منافع ملت و یا کم از کم منافع مردم اطراف ما هست و یا خیر.
……بهتر میدانم در رو در رو شدن با هم درد گشایی کنیم تا در دنیای مجازی.
ما بایست راهی بیرون رفت جستجو وداخل عمل شویم و از شعار گفتار نیک , پندار نیک و عمل نیک پیروی کنیم.۱پاسخی بنویسید…Qasem Osmai رفیق عزیز وگرانقدر تلاطم، با بی صبری منتظر خواندن یادداشت وخاطرات شما هستم. هر مطلبی که پیرامون حوادث نوشته میشود یک بعد مطالب را روشن میسازد.۶Karim Radmal ز ند ا ن گذ ری ا فتخا ر دا یمی در را ه حقیقت که بر ای هر کس میسر نیست رفیق گر ا می ا سما ی۴آصف فروغی دورودبرشما رفیق اشنایی عزیز وقتی شما معاون ریاست تحقیق بودن من کارمند شما بودم اما دور از ریاست وقتی شما از زندان رها شدن خدمت شما در مکرویان منزل شخصی شما امدم و اولین بار شما ره دیدم و رفیق که با, من بود گفت رفیق….. جگتورن شده برایم فراموش ناشدنی است ایستاده شدن ودست مرافشردن و گفتن تبریک جگتورن شدن شخصیت بزرگ وصمیمت رفیقانه شماره احساس کردم خوشحال شدم, بعد از مدتی طولانی آز دنیای, مجازی باشما ارتباط حاصیل نمودم شما زنده باشین۴Asifi Eshan درود بر شما۳Askar Nadjem درود بر شما رفیق آسمائی گرامی! شهامت و ایستادگی شما در برابر داکتر نجیب، و قبول زندان کار ی دشوار است و همت کوه آسمائی میخواهد.
دقیقآ به گفته یی رفیق شعیب بنابر مشاوره رفقا با جمع رفقا چند روز سر گردان بودیم و بخانه نمی آمدم ومن قبلا در آنموقع از وظیفه سبکدوش و جزا به دوره احتیاط سوق شده بودم. سه بار کارمندان ریاست ۷ دنبال ام آمده بودند ولی من خانه نبودم. بعدآ یکی از رفقای خوبم که در ریاست ۷ یا مدیریت ۷ کار میکرد برایم گفت دو بار من دنبالت آمدم تا دیگران با تو برخورد خراب نکنند. بهر حال برخورد های نا سنجیده شده داکتر نجیب در برابر رفقا زنده یاد داکتر صاحب راتب زاد و مبارز نستوه زنده یاد محمود بریالی و سبکدوشی تعداد زیاد رفقا از وظایف شان خلاف نورمهای حزبی و دولتی، باعث ایجاد تنش و تفرقه در میان حزب پرافتخار ما شد. یاد و خاطرات زنده یاد محمود بریالی گرامی باد.۷Jamilah Mangal بعد از سکوت سال های گذشته می گزاریم که چی روز های بود ؟ که در خواب خیال ما نه بود کزشت.
از آن می گزاریم چی بودیم و چی شدیم تا سرحد مرگ همه به باد پناه رفت و بس .
قربانی سیاست و فروپاشی های غربی ها همه چیز را از دست دادیم ! هنوز هم نا وقت نه شده هم…دیدن بیشتر۷Shamsuddin Shams رفیق آسمانی گرانقدر تصمیم صادقانه و وفاداری عمیق و بی آلای شانه شما ثبت تاریخ پر افتخار و سر مشق نسلهای بعدی ماند گار خواهد بود وبا در نظر داشت شهکا ری همیشگی تان باعث افتخار همه رفقا می باشیند .موفق باشیند۴Fardin Rahimi مقیم کور را حزب .د .ا سه بار از دامان پاکش اخراج نمود مهم ترین ان دوسیه های فساد اداری و اخلاقی وی در ولایت سمنگان سال 1363 ه . شمسی بود و لی از تقدیر روز گار و قضا و قدر چنان بقدرت رسید این کمزاد تنها به غقده گشاهی ها اکتفا نکرد بل از صلاحیت وظیفوی اش بیشتر رفت تا سرحد هتک حرمت به رهبر ان و زنده یاد محمود بریالی و قصه ان دراز است۶Mohammad Vali رفیق آسمائی عزیز بسلامت باشد۳Shoaib Eshaqzai قصه های دارم ازآسمای عزیز ، من آسمای را ازنام میشناختم ازموضعه گیرش خوشم مییآمد فکر میکردم آدمِ چارشانهء بارسای بلند باشد اما دیدم بامغز بزرگ ودیدوسیع انسانی وانسانِ دوست داشتنیست میبالم که رفیق مه است۶Fardin Rahimi شکر چهار شانه هم است بی غم باشید 😉۵پاسخی بنویسید…Shir Sarem این برخورد اصولی و مسلکی رفیق آسمایی عزیز جز تاریخ آن نظام و تاریخ سیاسی حزب است. ما و شما همه شاهد هستیم که عدم رعایت و احترام به این برخورد اصولی و قانونی چه عاقبت تلخی درقبال خود داشت و..۷Fawad Pamiry-Ayenah چند تا آسمایی می داشتیم این سقوط مرگبار نصیب ما نمی شد !۷Hakim Eslamoddin درودها برآسمایی گرانقدر در تصمیم شان نشانی صداقت، رفاقت و قربانی روشن است .
درعین حال آسمایی در تقابل یک تکر کلان با آسمان خراش زمانش مواجه شده بود که این خود همت و شهامت بزرگ بود .
سعادتمند وکامگار باشید آسمایی عزیز مکتب کارمل فقید۷پاسخی بنویسید…Sakhi Samim اثباتِ تعهد به پیمانِ صداقت و عدالت ، داشتن سرِ ستیز بر خواست بیخبران از احکام قانون و حق ناشناسانیکه از حقوق اساسی افراد جامعه و مسئولیت مسئولین آگاه نباشند، چسان به اثبات برسد و چی نوع برخُرد و پیشآمدی صورت گیرد؟ اشخاصیکه در ارگانهای حراست حقوق مُجری آغازین احکام قانون بحساب می آیند و بر مسئولیت خود و حقوق مردم خوب واردند ، قداست و طهارت شان در اجرای چنین قضایا تثبیت و تعهد شان در برابر مردم بر مبنای (قانونیت و عدالت ) هویدا میشود. ما میتوانیم در چنین مواردی «آسمائی» را شاخص قرار دهیم و این مرد را ــ مرد راستین و الگو بشماریم. آسمائی عزیز نام نیکت جاودانی و کارکرد های نیکویت بیزوال باد. شاد زیست کنید روز بد نبینید.۷سید حسن رشاد سخن که لازم بود جناب صمیم گرامی ازجایگاه یک حقوق دان آگاه وصائب عقیده فرمودند که غیر تاید فرموده ی شان من سخن بالاتر ندارم .۶Shir Sarem … گفتم مرگ با یاران جشن است۳پاسخی بنویسید…Mir Kamwar درودبه روح رفتگان ورزمندگان بی باک ! بیادم آمد ازخسر روزبه آفرزانه مرد مبارز گفته بود: به زیر تیغ بخوابیم، به پایی دارشتابیم/ ولی بادشمن خلق گهی کنارنیایم. باقی اش رااگر رفقابیادداشته باشند وتکمیل نمایند ممنون خواهم بود. درود بی پایان رفیق عزیز راه پرچم.۵Noria Rahmani عرض ارادت حرمت حضورجناب اسمایی بزرگوار ابراز داشته ! دقیقا جسارت ورسالتمندی حزبی شما قابل ستایش است کامگارباشید .۳Ehsan Wassel رفیقی را در هالند برخوردم که درآڼ شب وظیفه داشت تا رفیق بریالی را به زندان ببرد، رفیق بریالی در را باز میکند و به او میګوید که باید سند څارنوالی را ارا ئه نماید . وقتی به څارنوالی مراجعه شده ، رفیق قاسم آسمائی چنین سندی را ارائه نکرده وخود به زندان رفت . رفیق آسمایی شما زنده وسلامت باشید .۶Mir Kamwar شهامت، استواری ودرک حقیقی میهن پرستی( منافع ملی) برای رفیق آسمایی عزیز وهزاران آسمائی هاچنین جرئت وشهامت را دادتادربرابر یک توطه نابخردانه ومخالف منافع ملیاقدام شجاعانه نمایند! به آرزوی آنکه درشرایط خفقان (اشغال کنونی )رفیق آسمائی مشعل والگویی نمونه نسل جوان وبالندنده میهن شوند ودست بکار علیه فرااستعماروده ها مصائب دیگردرکشوراشغال شده و…۴Rah Parcham والیری تساپکوف: ۱۲ ثور ۱۳۶۵. جمعیت خشمگین به قصرِ ریاست جمهوری هجوم می برند. مردم برآشفته و خشمگین هستند که گورباچف نجیب را جانشین ببرک کارمل نمود .گارد مِلی دروازه های قصرِ ریاست جمهوری را با وسایط باربری و نقلیه توانست مسدود نماید، محافظین گارد از عقب در چهار صف ایستاده بودند۴Rah Parcham والیری تساپکوف: ۱۲ ثور ۱۳۶۵. جمعیت خشمگین به قصرِ ریاست جمهوری هجوم می برند. مردم برآشفته و خشمگین هستند که گورباچف نجیب را جانشین ببرک کارمل نمود .گارد مِلی دروازه های قصرِ ریاست جمهوری را با وسایط باربری و نقلیه توانست مسدود نماید، محافظین گارد از عقب در چهار صف ایستاده بودند۶Rah Parcham من هم منحیث رفیق حزبی تان سخت متعصب فرد فرد حزبی های خود هستم که این اندیشه مردمی و مقدس را درک کرده اند و راهی آنر تعقیب می کند نمی توانم خود را تبارز بدهم که از آن بر داشت غلط دشمنان حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده و چرندیات بگوید درغیر آن خوب به یاد دارم به سر ما صفوف حزب دموکراتیک خلق افغانستان چی گزشت.
روح روان بزرگ مرد تاریخ افغانستان ببرک کارمل منشی عمومی کمته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان شاد باشد خاطراتشان جاویدان و یاد بودش گرامی باد .پاسخی بنویسید…Nasim Sahar یاد آن بزرگمرد گرامی باد ! شهامت آسمایی گران ستودنی است .۲Shir Sarem یادواره یی که یک قسمتی از تاریخ است. تعدادی از رفقا بعد ثور65 نسبت به رفقای خاد بدبین شدند ولی باید گفت که ارگان خاد که از جمع فعالین حزب و بعد ها هم بهترین رفقا جز آن تشکل شد اولین ارگانی بود که بیشتر متاثر آن سرنوشت شد و کارمندان زیادی هم قربانی شدند. بخصوص بعد جلسات حزبی بنام نظر خواهی… مدیرعمومی یک بخش از ولایت قندهار بعد شش سال خدمت تازه به مرکز تبدیل شده بود فقط بخاطر دو دقیقه صحبت بنام ضدپلنوم 18 بصفت کارمند عادی به ارزگان تبدیل شده بود جایکه او یک وقت کادر رهبری اش بود در کنار دو ولایت دیگر …
-