رفیق عزیز انور ایثار خاطرۀ را در مورد ملاقات با رفیق کارمل ارسال که با سپاس فراوان آنرا نشر مینماییم.
***
درست ۲۴ سال قبل، خبر شهادت داکتر نجیبالله رئیس جمهور اسبق افغانستان، که در دفتر سازمان ملل متحد در کابل پناهنده بود، توسط وسایل اطلاعات جمعی پخش شد. گفته میشد که قتل وی توسط گروه طالبان صورت گرفته است. گروهی که به نام طالبان با کمک نظامیان و ملیشههای پاکستانی تحت رهبری سازمان استخبارات پاکستان (آی.اس.آی) به شهر کابل هجوم آورده بودند و چنین جنایت ضد بشری را انجام دادند.
قبل از حضور طالبان در شهر کابل، من در پشاور بودم. در آن زمان یک سلسله تبلیغات عجیب در جریان بود که توسط بعضی افراد زمزمه میشد. تصور من این بود که چنین تبلیغات در میان دوستان و رفقا خیلی گمراه کننده است و ممکن است این بخشی از یک توطئه بزرگ باشد که به وسیلۀ آی.اس.آی سازماندهی میشود.
بعضی از رفقا چنان تحت تأثیر این تبلیغات قرار گرفته بودند که حتا با اطمینان خاطر میگفتند: «اطلاعات منابع موثق حاکی از آنست که در راس تحریک طالبان نورالحق علومی قرار دارد و تصمیم بر آنست که با پیروزی طالبان و تصرف کابل ظاهر شاه به سلطنت میرسد و داکتر نجيبالله به حيث صدراعظم تعیین میشود.»
به هر صورت، چندی بعد نظر به ضرورتی که برایم پیدا شد از پشاور به کابل و از کابل با رفيق ولی زیارمل به مزارشریف سفر کردم و بعداً به ملاقات رفيق کارمل به شهرک حیرتان رفتیم.
در جریان ملاقات با رفيق کارمل، راجع به اخبار و اطلاعات روز از جمله در مورد تحریک طالبان که مردم چه میگویند؟ من آنچه را که شنیده بودم برایشان بیان کردم که چنین تبلیغات وجود دارد که جنرال نورالحق علومی در رأس تحریک طالبان قرار دارد و تصمیم بر آنست که با پیروزی طالبان و تصرف کابل؛ ظاهر شاه پادشاه افغانستان و داکتر نجیب هم به حيث صدراعظم تعیین میشود.
رفيق کارمل که تا آن لحظه خیلی آرام صحبت می کرد، با شنیدن توضیحات من بلافاصله حالت جدی بخود گرفت و با جدیت تمام چنین گفت:
ـ «چه میگویند؟»
ـ «نورالحق علومی در راس طالبان؟»
و باز چنین ادامه دادند: «رفیق ایثار! من به شما میگویم، اگر محمود بریالی هم که برادر من است در رأس طالبان باشد من برعلیه آنها میرزمم»
و به ادامه سخنانشان چنین گفتند:
«رفیق ایثار! داکتر نجيب علىالرغم اشتباهاتش فرزند حزب ماست و از ماست، او باید نجات داده شود!»
و بعداً چنین هدایت دادند:
«از جانب من برای اجمل صاحب (اجمل خټک) سلام برسانید و برایش بگویید: رفقای را که در دام چنین تبلیغات گمراه کننده افتاده اند، متوجه اشتباهشان بکنند و تلاش شود تا آنها نجات یابند و فریب چنین تبلیغات دشمن را نخورند؛ زیرا طالب عنصر بیگانه و اجير آی.اس.آی است که هدف آنها جلب اعتماد داکتر نجیب و بعد ترور وی است.»
پس از این ملاقات، زمانی که من دوباره به پشاور برگشتم، چندروزی گذشت. خبر شدم که مادر داکتر نجیب در اثر حادثه ترافیکی در پشاور درگذشت. در مراسم جنازه و خاک سپاری شرکت کردیم و بعد از آن به محفل ختم و خیرات وی که از طرف نورانشاه سنگر شوهر همشیره داکتر نجیب ترتیب شده بود؛ شرکت کردم. در این محفل با اجمل صاحب که وی نیز دعوت شده بود برخوردم و با وی قرار گذاشتم که پس از ختم محفل با هم ملاقات داشته باشیم تا پیام رفیق کارمل را به وی برسانم.
پس از ختم محفل، با اجمل صاحب ملاقات کردم و در جریان ملاقات، سلامها، پیامها و تأكيدات رفيق کارمل را به وی رسانیدم. اجمل صاحب در حالی که مطالب گفته شدهی رفیق کارمل را با دقت شنید؛ آنرا تائید کرده چنین اظهار داشت:
«کارمل صاحب خو رهبر دی، هغه پوهیږی واقعاً چه طالبان داکتر نجیب وژنی ځکه چه طالبان د آی.اس.آی اجیران دی»
و به این ترتیب هنگام خداحافظی اجمل صاحب اطمینان دادند که موضوع را پیگیری کرده و با رفقا حتماً صحبت خواهند کرد.
و اما بعد، یکی از روزها اتفاقاً صبح وقت از خانه برآمدم میخواستم جهت خرید مواد غذائی به بازار بروم؛ در همین لحظه یکی از رفقای را که در همسایگی ما زندگی میکرد دیدم. وی خیلی با خوشحالی برایم تبریک گفت و علاوه کرد که طالبان پیروز شدند. من به راه خود ادامه دادم و بطرف بازار رفتم و بعد از خرید مواد مورد ضرورت بطرف خانه برگشتم؛ دیدم که همان رفیق بازهم در همان جا استاده است ولی گریه میکند.
پرسیدم رفیق … چرا گریه میکنی؟
گفت: «داکتر صاحب نجیب را به دار زدند.»
برایش گفتم خیلی متأسفم … و من قبلاً هم به شما توصیه کرده بودم که این یک توطئه است و حالا برایت ثابت شد که در دام تبلیغات دشمن افتاده بودی! به هر صورت، حالا دیگر گریه سودی ندارد!
اتفاقات و رویدادهای بعدی در کابل نشان داد که شعارها و تبلیغات گمراه کننده آن زمان واقعاً یک بخشی مهم از توطئه بزرگ ادارۀ استخبارات نظامی پاکستان (آی.ایس.آی) بود که به خاطر اغفال دوکتور نجيبالله به هدف دستگیری و قتل وی سازماندهی شده بود.
آن گاه پس از وقوع این حوادث خاطرهی ملاقات با رفيق کارمل را به یاد آوردم که ارزیابیها و پیشبینیهای رفیق کارمل آنقدر دقیق بود که گذشت زمان صحت و درستی آنرا به اثبات رسانید.
اما در طی ۲۴ سالی که گذشت در مورد افشای عاملان این توطئه بزرگ ضد بشری و مخالف تمام اصول و قوانین بینالمللی هیچ اقدامی صورت نگرفت. سازمان ملل متحد، سازمان حقوق بشر و سایر نهادهای حقوقی بینالمللی در این زمینه چرا سکوت کردند؟ و سوالات بسیاری در این زمینه وجود دارد که باید تا کنون به جواب آنها پرداخته میشد؛ اما نشد.
قابل یاد آوری میدانم که به ارتباط تجلیل از سالگرد شهادت دوکتور نجيبالله مطلب بسیار ارزشمند توسط محترم رفیق آسمایی نوشته شده که در سایت آریائی به نشر رسیده، بهتر خواهد بود که خواننده محترم آنرا نیز مطالعه کند که بیارتباط از موضوع نبوده، بلکه به دلچسپ شدن موضوع می افزاید.
محمد انور «ایثار»
26 اکتبر ۲۰۲۰
بیشک و شبه پنجم میزان روز سیاهی است در تاریخ جنایات طالبان و حامیان خارجی و وطنی آنها. اما تنها با یادآوری صوری و شکلی از این جنایت و نپرداختن به مسائل اصلی و اساسی در مورد افشای آن، آیا دردی را درمان خواهد کرد و رازی از رازهای مکتوم این جنایت بزرگ گشوده خواهد شد؟ جواب یکی است: نه!
سوال خلق میگردد که با گذشت بیست و چهار سال از این جنایت، چرا مسایل اساسی در باره بصورت مشخص و دقیق مطرح نمی گردد و برعکس تلاش صورت میگیرد تا یاد آن حادثه تنها با تدویر محافل کاملاً تشریفاتی و به شیوه تنظیمهای جهادی و در رقابت و “اودرزادگی” با آنها دایر و با اتحاف دعاییهها و پخش نوشتههای کلیشهیی، آنهم با محتوای همگون و تکراری ختم گردد؟
دخیل شدن پای دولت دست نشانده و ادارات اطلاعاتی آن در مراسم یادبود این جنایت و اشک تمساح ریختن وظیفه داران سرکاری و خوشحالی طفل گونه شماری بیخبران و “هواخواهان سینه چاک”، از این نیرنگ دولت همه و همه برای طفره رفتن از افشای جنایت و تحمیق شماری دیگری است.
داکتر نجیب بنابر تجربه کاری و صفات شخصی، کسی نبود که چنین ساده در دام جنایتکاران افتد؛ رهبری و سازماندهی ادارۀ اطلاعاتی جمهوری دموکراتیک افغانستان و تجارب کار و پیکار حزبی او، وی را در شناخت دوست و دشمن و نیرنگهای آن کاملاً آبدیده ساخته بود و دشمنان آرمانی، وظیفوی و شخصی وی با درک این خصوصیات موصوف، پروژه عریض و طویلی را بکار بستند تا نگذارند وی از محوطه و محدودۀ محل پناهندگی خویش بیرون رود تا در لحظات معین به سهولت در دسترس آنها باشد و بتوانند انتقام وحشیانه خویش را عملی کنند.
با شناختی که از آی اس آی و کارنامههای زشت آن در خصومت و دشمنی با وطن و مردم ما و از جمله داکتر نجیبالله به حیث رئیس اداره اطلاعاتی کشور وجود دارد، میتوان گفت که زمینه سازی برای رسانیدن اطلاعات فریبنده در جهت بیرون نرفتن داکتر نجیب از محوطۀ دفتر ملل متحد، پروژۀ طویلی بوده که توسط آن اداره طرح و اشخاص متعددی از جمله افغانهای نزدیک به داکتر نجیب (از جمله اعضای خانواده، دوستان و حزبیها و عناصری از آن طرف سرحد) احتمالاً در آن به شکل آگاهانه و غیرآگاهانه شامل و کشانده باشند.
در جهت افشا ساختن معمای جنایت، سوالهای مطرح میگردد که دریافت جواب به آن میتواند روزنۀ را برای دریافت حقیقت بگشاید از جمله:
یقیناً طی چهارسال پناهندگی داکتر نجیب در دفتر ملل متحد، رابطۀ موصوف با خارج از آن محدوده، با رفقا و اعضای خانواده به شکل از اشکال تأمین بوده و با استناد بر نوشتههای نشر شده گوناگون در بارۀ این مدت، میتوان گفت که نامههای متعددی تبادله شده و از همه مهمتر، اشخاصی از جمله اعضای خانواده و دوستان و رفقا بطور منظم با موصوف ملاقات کرده اند. محتوای این نامهها و جریان ملاقاتها و صحبتهای صورت گرفته میتواند زمینه های دیگری را برای بدست آوردن سر نخی در شناخت افراد دخیل در پروژه به قتل رساندن او به دست دهد.
در همین راستا، تا جایی که معلوم است یکی از اشخاصی که بصورت دوامدار و منظم با داکتر نجیب طی این مدت بارها ملاقات کرده بود، مرحوم هاشم پکتیانی است که طور مرموزی در پاکستان ترور شد و آنهم در آخرین روزهای که میخواست از حیطه صلاحیت آی اس آی بیرون شود. آیا یادداشتها و مطالب شفاهی از نامبرده در بارۀ این ملاقاتها و تهدیداتی که متوجه شخص خودش بود، باقی نمانده است؟ چرا مسئله ترور نامبرده با ترور داکتر نجیب پیوند زده نمی شود؟ آیا ترور هاشم پکتیانی، جلوگیری از افشای شبکه وسیع که در اغفال داکتر نجیب سهیم بودند؛ نیست؟ چرا آن یادداشتها و مطالب همگانی نمیگردد؟
گره گشای اصلی در شناخت این عناصر خاین و همدست قاتلین در قدم اول اسحق توخی دوست، همکار نزدیک و دستیار داکتر نجیب و حیاتالله جپسر محافظ وی اند که با وی یکجا در دفتر ملل متحد بسر میبردند، و ناظر و شاهد تمام این ماجراها از ابتدا تا انتها بوده اند. اما آنها چرا و روی کدام ملحوظات در مورد، مهر خاموشی بر لب دارند؟ ترس؟ تهدید؟ تعهد؟ بیایمانی و یا …؟ سوالاتی است که طی بیست و چهار سال گذشته به آن جواب داده نشده است.
برخورد محترمه فتانه نجیب با اسحق توخی بعد از رسیدن موصوف به هند و طرد کردن او از دهن دروازه محل زیست خویش، دلالت بر آن دارد که اسحق توخی به شکلی از اشکال در این توطئه سخیف نقش و از آن آگاهی داشته است و رسیدن سحرانگیز و مصئون او به پاکستان، مرکز توطئه و جنایت، بر این شک و گمان مهر تایید میگذارد.
همچنان دو عضو برجسته حزب و دولت، جنرال رفیع معاون رئیس جمهور و سلیمان لایق معاون حزب وطن و شماری دیگر از بلندپایگان حزب و دولت طی مدت چهار سال مورد نظر، مدتی را در پاکستان و زیر نگین آی اس آی سپری و مناسباتی با نشنل عوامی پارتی داشتند، آیا آنها به شکلی از اشکال در رابطه با این پروژه «اغفال کننده» مطالبی را درک کرده بودند و میدانستند و آیا تا حال در مورد سطری را در جایی نوشته اند؟
جمعه خان صوفی دوست بسیار نزدیک داکتر نجیب، داماد سلیمان لایق، اجنت شناخته اداره اطلاعاتی شوروی و پاکستانی “وطنپرست” امروز و حلقه وابسته به او در این پروژۀ جنایت چه سهمی و نقشی داشتند و چه بهره برداری از آن کرده اند؟ ظاهر شدن یکی از افراد وابسته به همین حلقه در روز به دار آویختن جسد داکتر نجیب در چهار راهی آریانا، آیا امر تصادفی بوده است؟
با اضافه دلایلی بیشماری برای سهیم بودن و دخیل بودن شهنواز تنی خائن فراری و لمیده در آغوش آی اس آی در این جنایت وجود دارد و در میدیا و نشرات متعدد پیرامون آن مطالبی نوشته شده است؛ چرا تنی از جانب رهبری حزب وطن و سازماندهندگان محافل تشریفاتی و تبلیغاتی و … در بارۀ شهادت داکتر نجیب، مسئولانه مورد پرسش و اتهام قرار نگرفته است و برعلیه او از مجرای قانون اقامه دعوا نشده است؟
برعلاوه با کمال تأسف شماری از نزدیکترین افراد به داکتر نجیب و صاحب مقام در جمهوری افغانستان و دو آتشهترین هواخواهان کنونی او، بارها با تنی بغل کشی و عکسهای “افتخار آمیز” یادگاری گرفته اند، آیا این عناصر از مدتها قبل در استخدام آی اس آی و همدست با تنی نبوده و بر علیه جمهوری افغانستان و داکتر نجیبالله عمل نکرده اند؟
پیامد این پروژه عریض و طویل، اغفال و بیرون نشدن داکتر نجیب بعد از تخلیه قوای “دولت کانتنری” ربانی از شهر کابل و فرار کردن محافظین دفتر ملل متحد و به اصطلاح گشوده شدن دروازه بر روی داکتر نجیب و همراهانش بود. با شناخت این افراد به ظاهر “دوست” و چگونگی عملکرد آنها در این پروژه، پرده از بخشی اسرار برداشته خواهد شد و ماسک دشمنان دوست نما، دریده خواهد شد و رد پای قاتلین که عملاً دست شان به خون آلوده شده است، پیگیری خواهد شد. به امید تحقق این خواست.