من ز نسـل دیگرم
گرچه دورم از وطن، لیکن برایش سنگرم
دوستان را خاک پا و دشمنان را خنجرم
من نه آنم آنچه خواهی برشمارم وصف تو
تو ز نسل جنگ و چوری، من ز نسل دیگرم
مثل پروانه بگردم شام و شب در گرد شمع
هیچ باکی هم ندارم، گر بسوخت بال و پرم
پا منه بر روی فرشم، ای ستمگر احتیاط!
سوزمت پا تا سرت، چون اخگر خاکسترم
بهر آزادیی میهن، بر مصاف دیــو و جهل
میروم و می پذیرم، هرچه آید بر سرم
دوری از کاشانۀ اجدادی را معنی کنید
دل جدا از ماه رخان و روح جدا از پیکرم
گر بمیرم در دیار هجرت و غربت سرا
بر مزارم روضه خوانید یک دو بیت از دفترم
نه حور خواهم نه غلمان را در ازای قتل نفس
نه شراب انتهور ،نه عاشق به حوض کوثرم
فاش گوئید او نمی خواست روضۀ رضوان را
تا نگردد حر و آزاد، از جهالت کشورم
مسعود حداد