رفیق وکیل « کوچی » برگی از یاد واره های تلخ وشیرین تاریخ

قسمت اول 

برج قوس سال ۱۳۴۷ زمان فراغتم از دارالمعلمین اساسی کابل مصادف بود بسال سوم عضویتم در حزب پرافتخار دموکراتیک خلق افغانستان . اصولاً پس از ختم درسها وآغاز رخصتی های زمستانی نخست با مقاما ت عالی رهبری حزب ملاقاتی صورت میگرفت که بر بنیاد آن وظایف حزبی ایام رخصتی در محل زیست مشخص میشد وپس از آن اعضای حزب هرکدام راهی دیار خود شده وبفعالیت حزبی سیاسی میپرداختند .
بتاریخ هفده هم همین ماه با رفقای کاپیسایی عبدالجلیل مسکینیار ،عبدالوکیل فولاد ، غلام غوث گلشنیار از پروان وچند رفیق دیگر نزد مقامات رهبری حزبی در کارته چهارم شهر کابل خواسته شدیم . اتاق نسبتاً بزرگی بود در وسط آن میز کلان که در عقب آن زنده یاد ببرک کارمل ،زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد ومحترم رفیق نور احمد نور قرار داشتند . بروی میز چایجوش چای با چندتا گیلاس وکمی آبجوش یا منقه موجود بود.
هر چند بادیدن رهبرعزیزم دست وپاچه شدم ولی ازینکه بار اول نبود هم مهرش وهم بیمش در دلم عجین شده بود البته واضح هست که رفیق کارمل نسبت به همه مهربان بود ولی بیم چرا فقط کلمه بیم بخاطر بزرگی ودانش و شخصیتش بود . زیرا صحبت کردن با آن شخصیت ابرمرد تاریخ ، کار ساده نبود . بهر حال رفیق کارمل در آغاز با مهربانی یکدانه منقه یا آبجوش شیرین را برایم تعارف کرده چنین فرمودند. این را نوش جان کن بخاطر آماده شدن بقربانی ، باشنیدن این کلمه کافی بود که یک کتاب را برایم تشریح وتوضیح کرده باشند . زیرا درس قربانی برای وطن وبرای خلق وطن ، درس افتخار ،درس شهادت ،درس عزم آهنین وفولادین ،درس شجاعت وپاکی وبلاخره درس مبارزه وپیروزی . این درسها بشدت در ذهنم گردش کرد . آن رهبر صدیق زحمتکشان افغانستان هیچگاهی کدام امتیاز یا مقام و موقفی برای اعضای حزب وعده نمیداد فقط وعده هایش نجات وسعادت خلق افغانستان بود. رفیق ببرک کارمل در میان صحبتها وهدایاتش بدو چیز بسیار تاکید داشت .
اول : بلند بردن سطح دانش وآگاهی سیاسی خود ورفقای مبربوط چنانچه میگفت حزب ما متشکل از روشنفکران بادانش ،آگاه وهدفمند ، شخصیتهای با اعتبار وروشنضمیر و کارگران وزحمتکشان آگاه وچیزفهم است . باید سواد عادی وسواد سیاسی را در میان اعضای حزب ترویج ساخته ورشد دهید .
دوم : تاکیدش بر این بود که در میان مردم بروید ،از مردم بیا موزید وبرای مردم یاد دهید ،وهمچنان در خدمت مردم باشید . زیراکه حزب ما متشکل از زحمتکشان ومستضعفان افغانستان است آنان بکمک نیاز دارند . باید صفوف حزب در میان کارگران گسترش یابد دانش سیاسی ودرس مبارزه را در میان کارگران رشد دهید ودر اشاره به کارگران نساجی گلبهار فرمودند .پانزده هزار کارگر نساجی گلبهار آماده کار وپیکار سیاسی ومبارزه برای خواستهای صنفی شان میباشند که این نیاز مبرم کارگران ودهقانان نیازمند توجه جدی رفقا ی مسُول میباشد .
پس از صحبتهای آموزنده وهدایات رفیق کارمل بزرگ راهی ولایت کاپیسا شدیم ودر سال ۱۳۴۸ خورشیدی در حالیکه مصروف وظیفه معلمی در مکتب خارجدره نجراب بودم ، بجرم شرکت در مبارزه انتخاباتی وضدیت با کاندیدای وکیل وابسته بدولت به لیسه محمود راقی ولایت کاپیسا تبدیل گردیده ودریکی از روزهای اخیر سنبله همان سال در ساعت تفریح با ظاهر طنین بروی سرک مصروف قدم زدن بودیم که دو عراده موتر های تاکسی در نزدیکی ام برک کرد واز درون موتر صدا شد رفیق کوچی راه مرکز کاپیسا کدام طرف است تا بداخل موتر نظر کردم که رفیق کارمل بزرگ ،داکتر اناهیتا راتبزاد ، رفیق نوراحمد نور عازم مرکز ولایت هستند ویک موتر تاکسی دیگر پراز فرش وظرف وغذا وکمپل وادویه برای محترم پنجشیری صاحب آورده بودند که یکماه قبل در جریان انتخابات در پنجشیر بجرم فعالیت به نفع عبدالهادی کریم کاندیدای حزب در پارالمان کشور فعالیت داشت در مرکز ولایت کاپیسا محبوس گردیده بود .
من بادیدن رفیق کارمل بزرگ کاملاً متحیر شدم وبرهبری حزب محبوب خود افتخار بینهایت کردم که تا آنقدر در مواظبت از رفقا توجه بود که حتا خود رهبری سهم میگرفتند . آنگاه آنها را الی به قلعه نایب سالار وزیر عبدالرحیم خان مرکز ولایت کاپیسا همراهی کردم و لی ممانعت نصرت اله ملکیار والی کاپیسا مانع دیدن رفقا با پنجشیری صاحب شد صرفاً اجناس ولوازم را برایش انتقال دادم . در آنصورت تماس آنها با رفیق پنجشیری از طریق نامه بر قرار گردید . 

 

قسمت دوم

در راستای گزارش دهی ماهوار از اجرای وظایف حزبی به مرکز که مسُولیت حزبی کمیته ولایتی کاپیسا را بعهده داشتم ، با انتقال گزارش کار کمیته واحد حزبی ولایت کاپیسا بتاریخ اول حمل ۱۳۵۷ خورشیدی وحضور به منزل عبدالقدوس غوربندی عضو هیُات رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان ومسُول روابط مرکزی حزب با ولایات پروان وکاپیسا ، پس از ارایه گزارش کارحزبی در ولایت کاپیسا ، موصوف در رابطه به چگونگی اجرای مصوبات ونحوه تحقق آن طالب معلومات بیشترگردید . ایشان ضمن پاسخ به سولات پیرامون وظایف حزبی و توضیح تشریح مسایل سیاسی از چهار گوشه دنیا ،بار دیگر بمسایل درون حزبی تمرکز نموده و بصورت غیر مترقبه از اینجانب با چنین شرح سوال نمود « رفیق کوچی بنظر شما در سطح رهبری حزب از دو رهبر کدام یکی یعنی رفیق تره کی مستحق رهبری حزب است یا رفیق کارمل ؟» در حالیکه هنوز از وحدت دوبخش حزب یکسال مکمل نگذشته بود ، بذهنم سوال خلق شد که در حزب منشی عمومی منتخب و مصوب کنفرانس وحدت وجود دارد ، پس این سوالها برای چیست ؟ ازش پرسیدم که منشی عمومی حزب موجود است آیا کدام کنگره یا پلینوم دایر میشود که نظر مرا میخواهید گفت نخیر نه پولینوم است ونی کنگره فقط از روی شخصی خواستم نظر تان را بدانم . برایش گفتم که بنا به مویسفیدی واحترام برسوم افغانیت تره کی صاحب مستحق تراست .هنوز به نام رفیق کارمل نرسیده بودم که با بر افروختگی زیاد ابرو های درشت خود را بالا انداخته در حالیکه چشمهای سبز زمردینش برق غضب می تایبد ، بنده را مخاطب قرارداده گفت ، رفیق کوچی از هرکه میپرسم فقط همین کلمه را که تره کی صاحب را به بزرگ سنی وببرک کارمل را به دانش بلند ودور اندیشی نسبت میدهند واضح نمیگویند . شما علاقه شخصی تان را بگویید من برایش عرض کردم که شما غوربندی محترم در طول سالهای گذشته اصرار به همین صفات عالی ببرک کارمل بزرگ داشتید واین مطلب در سر لوحه آموزه های موُکد شما بود و معرف شخصیت آن بودید پس حالا چرا؟…….پس از آن با یک نگاه معنی دار وعمیق ، پرشتاب وبشکل اسرار آمیز وبا اصرار گفت حالا شما بگویید که با مکنونات قلبی تان کدام یکی را دوست دارید بار دیگر برایش گفتم در حزب مسُله دوست داشتن جای عقیده وآرمان را پر نمیکند دوستی مسله شخصی ومبارزه مساله سیاسی ودستجمی است . اینجا مسُله بر سر دوستی نبوده بلکه معیار های بزرگ رهبری را در آموزه های اصولی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در مکتب انسانیت ، از شما ودیگر اعضای رهبری حزب آموخته ایم که همیشه شما وسایر رهبران در سفرهای کاری تان بولایت کاپیسا بر آن تاکید وتمرکز داشتید ومعیار شخصیت رهبری ، در دانش ، اندیشه و توانمندی که ملاک عمل قراربگیرد مشخص است . ولی از زمان وحدت تا بدینسو که کمتر از یکسال از آن میگذرد در رابطه به رهبران حرف متفاوتی درمیان نیست بنا بر آن هرچه مقامات عالی حزب صلاح امور میدانند مورد تایید وپشتیبانی ماست . درینحال مرحوم غوربندی با تکرار سوال گذشته پرسید که این سوال را طور شخصی برایت گفتم خوب فکر کن ونظر خود را در آینده برایم بگو …..من با تعجب به چنین سوالات ، راه خود را در پیش گرفته از وی خداحافظی کردم . پس ازمدتی کمتر از یکماه صبح وقت که هنوز هوا دقیق روشن نشده بود، استاد مضرابشاه رویین یکی از کادرهای ارشد رفقای بخش خلقی همان وقت کاپیسا ، دروازه حویلی ما را دق الباب کرده خبر شهادت استاد میر اکبر خیبر را برایم رساند .

 

بخش سوم

پس از شنیدن خبر شهادت استاد میر اکبر خیبر از زبان استاد مضرابشاه رویین بسیار گیچ شدم وبلا فاصله اولین چیزیکه در ذهنم خطور کرد همانا سوالات غیر طبیعی وغیر مترقبه غوربندی بود که فقط یکماه قبل از حادثه شهادت استاد میر اکبر خیبر ، چگونه ، چرا وبکدام هدف اینگونه سوالات را از من پرسید ومسایل به ذهنم اینگونه خطور کرد که آیا اوضاع بگونه ی بوده که جناب غوربندی صاحب حتا حوادث را پیش بینی کرده میتوانست ویا برای تغیر سیاسی کشور چشم انداز روشنی داشت ؟ برای اینکه زمان سوالات ایشان تا شهادت استاد خیبر وتحول ثور همه به تعقیب همدیگر در کمترین فاصله زمانی حدود یکماه را در برمیگرفت. فکر میکردم شاید حلقات چنین حوادث بهم وصل بوده باشد ولی سر نخ آن را نمیدانستم که بعداً در جریان قیام وپس از قیام ثور تقریباً همه چیزمعلوم شد . چند روز پس از شهادت استاد خیبر شهید وقتا که در مراسم جنازه واقع مکروریان حاضر شدیم دیده میشد که هواداران حفیظ الله امین بیشتر از دیگران وظایف میزبانی و پذیرایی ، ترتیب وتنظیم مراسم را دردست گرفته اند . 
پس از دفن جنازه وارایه صحبتها نسیم تحولات از سمت دیگری در وزیدن بود . وپس از بازگشت ما به کاپیسا اطراف دور تر خانه ما را که در قریه بود در محاصره پلیس مخفی ولسوالی کوهستان یافتم . روز پنجم ثور تا به آخر روز مرا به مکتب ی که در آن وظیفه معلمی داشتم نگهداشتند وشب بمنزل در محاصره دورتر پلیس قرار داشتم . روز ششم ثور ریس معارف کاپیسا امر بازداشتم را به آمر مکتب ابلاغ کرد که تا اطلاع ثانی در مکتب بمانم وایشان بخاطر اجرای اوامر مشابه بمکاتب دیگر خود را میرساند وپس از دونیم ساعت آقای سید محسن ودان پاچا ریس معارف ولایت کاپیسا دوباره بمکتب ما باز گشت وگفت « معلم صاحب وکیل خان حالا تعقیب شما به پایان رسید وباید در فکر وعلاج خود باشم . زیرا که با شنیدن اخبار از طریق رادیو که در نزد خود داشتم با خود گفتم پاچا بچیش بعد ازین خوده نگاه کو. اینرا گفت وفوری علاوه نمود که رفیق نور خویشاوند های ما است .هر امروخدمتی که باشد حاضرم » در روز هفتم ثور وکیل فولاد یکی از کادر های حزبی به منزل ما آمد ، انقلاب را تبریک گفت ورفقا را به منزل استاد مضرابشاه رویین یکی از پرکار ترین کادر فعال سیاسی وحزبی دعوت نمودیم استاد پس از احوالگیری وتبریکات ظاهراً گفت که من هم پسان خبر شدم ولی ژست رهبرانه از اول در سیمایش متبلور بوده وبا چهره دیروزی اش متمایز .
پس از دیدار مختصر وامرونهی استاد رویین بخشی از رفقا با عجله موضوع رفتن به کابل ودیدار با غوربندی صاحب را پیشنهاد کردند . فردای آنروز با رفتن به نزد محترم غوربندی در منزلش جمع رفقا را تبریک گفت ولی با حرفهای متفاوت رهبرانه توجه رفقا را به قوماندان انقلاب ؟ حفیظ الله امین چنان جلب می نمود که از وصف رهبر پیشی میگرفت .
پس از چند روزی مرحوم غوربندی مرا بدفتر کارش دروزارت تجارت بملاقات خواست در جریان دیدارش موصوف با غرور وتعجل گفت نگفته بودمت که نظرت را بگو که کدام رهبر مستحق رهبریست ؟ حالا دیدی که کدامش مستحق بود ؟ وجمله را چندین بار تکرار کرد . من آنگاه بدرستی دریافتم که سوال یکماه پیش جناب غوربندی با شهادت استاد میر اکبر خیبر وحادثه ثور «همه در یکماه » باهم مرتبط خواهد بود زیرا رازی که در اریکه قدرت از سیمای غوربندی صاحب توفان میکرد هر چند واضیح نمیگفت ولی از روحیاتش هویدا بوده و معلوم میشد که قبل از قبل در « طرح » وجریان تمام حوادث قرارداشته بود زیرا که صحبتهایش نه بحیث یک عضو رهبری بلکه به حیث یک فاتح وهمه کاره انقلاب مینمایاند و در ادامه گفت اکنون نیز تا دیر نشده است قبول کن که ترا بحیث آتشه تجارتی در کشور آسترالیا با امتیازات ورفاه فامیلی ات روان میکنم آماده گی داشته باش . من در پاسخش کمی وقت خواستم ودر رابطه اوضاع وطن باخود فکر کردم که در چنین وضعیت بحرانی برون ساختن رفقا از وطن آیا جرم نیست ؟ زیرا از حرفهای مرحوم غوربندی بوی وحدت شکنی وتغیر ۳۶۰ درجه یی در موضعگیری خودش را احساس کردم وبا خود گفتم که رفقای رهبری بنوعی دچار سرخورده گی شده اند واین مطلب را که از نظر بنده بسیار با اهمیت بوده با کی در میان بگذارم ؟ طرف چهار راهی هوتل پلازا رسیدم که ناگهان رفیق کاویانی را دیدم ازینکه محترم کاویانی بارها سفر های کاری حزبی به کاپیسا داشتند با ایشان در میان گذاشتم ولی از آنجایی که آشفتگی سیاسی برای او نیز مجالی نمیگذاشت واز طرفی حفیظ اله امین فرصت شنیدن وتصمیمگیری را از همه گرفته بود ظاهراً موضوع را آنقدر جدی نگرفت تا زمانیکه با طلوع آفتاب حقیقت همه چیز روشن گردید .

 

بخش چهارم 


یاد واره های تلخ وشیرین گذشته بمثابه مروارید هایی ازمیان سنگلا خهای تجارب سیاسی و همچنان گنج بزرگی از آثار وافکار ورویکرد های بجا مانده انسان در حاشیه تاریخ چون موج پنهان شده در بیکرانه ها خاطره انگیز زمانه ها که در حال حاضر فقط گزیده ی از گزینش این دفتر چه خدمت خواننده گان محترم پیشکش میگردد ودر« زمان ممکن » همه آن بصورت تکمیلی به پیشگاه هموطنان عزیز تقدیم خواهد شد .
زیرا که ولایت کاپیسا یا کپسی باستان با تاریخ سه الی چهار هزار ساله خود بمثابه مرکز تمدن شرق وغرب جهان که در میدان نبرد وآزاده گی ، اسکندر وچنگیز وانگریز را متوقف واز آمدن به خاک آریانای بزرگ پشیمان ساخته است . کاپیسای بزرگ همانند دیگر نقاط کشور عزیز ما افغانستان ، بهترین فرزندان عالم ،مبارز ،آزادی دوست ،وطنپرور ، شجاع و شخصیتهایی چون ربیع گلبهاری ،اخنفی پنجشیری ، میر مسجدی خان کوهستانی ، غازی محمد عثمانخان تگابی ، سلطان محمد خان نجرابی عبدالکریم خان کوهستانی ، نا یب سالار عبدالرحیم خان صافی ، وهزاران فرزند آزاده وهمچنان آزادی خواه دوران مشروطیت وجنبش ترقیخواهی کشور ما را در دامان خود پروریده است که در راستای روند مبارزات ترقی خواهی درپنجاه سال اخیر ، هزاران کادرهای خرد ورز، آزاده ، مبارز ، روشنفکر و ترقیخواه در صف مقدم مبارزه بخاطر دفاع از وطن وآزادی از سرباز گرفته تا جنرال ،از وزیر تا دبیر ، داکتر انجینیر معلم ودانشمند واندیشمند مرد وزن همه درکنار تمامی مبارزان آزادی خواه ترقی پسند ومدافعان سرسپرده وطن ما افغانستان در یک صف مقدس دفاع وایثار گری شجاعانه رزمیده اند وحماسه ها ی ماندگار وبا افتخار آفریده اند و در حافظه تاریخ جاودانه خواهد ماند . از آنجایی که این قلم از نگارش تفصیلی افتخارات تاریخی آزاده گان این سرزمین عاجز بوده درحال حاضر شمه ی ازخاطرات بجا مانده از آن تقدیم خواننده گان گرامی میگردد . پیوسته بگذشته .
در سال ۱۳۴۸ خورشیدی در پهلوی وظیفه مقدس معلمی در مکتب خارجدره ولسوالی نجراب ولایت کاپیسا ، مکلفیت اصلی بنده را اجرای وظایف حزبی تشکیل میداد که در همین راستا برای تکثیر ،ترویج ور سانش اهداف حزب دموکراتیک خلق افغانستان درولسوالی های نجراب وتگاب هر هفته یکصد شماره از جریده تابناک پرچم توسط محمد حیدر رنگین ( پسانها محمد حیدر بابک معاون منشی کمیته حزبی ولایتی کاپیسا فرزند حاجی محمد عمر« امک ») از شهر گلبهار با احتیاط کامل ورعایت سری بودن کارحزبی بوسیله یکی از دریوران لاری های لینی نجراب به آدرس احمد سما وارچی ارسال میگردید . دریکی از روز ها محمد حیدر بابک اشتباهاً شماره های پرچم را بدست عبدالله ولسوال نجراب که در دست چپ دریور لاری نشسته بود تسلیم نموده وآدرس تسلیم شونده را معرفی میدارد . وقتی ولسوال به نجراب میرسد، احمد را مورد لت و کوب شدید قرار داده زندانی وپابه زنجیرش میسازد. تا اینکه محمد ظاهر آشوب کاندید ولسی جرگه ی آنوقت وانجنیر شاداد، بداد احمد بیچاره رسیده او را با ضمانت رها نمودند ولی ولسوال برای انتقام از حزب روز شماری میکرد تا در یکی از روزهای برج سنبله همان سال ساعات چهار الی پنج بعد از ظهر موتر فلکس واگنی در کنار میدان مکتب توقف کرد و شخصی قدمیانه وپرپخش بصورت تنها از موترپایین وبسوی ما روان شد وپرسید معلم وکیل کجاست؟ آن شخص نصرت اله ملکیار والی کاپیسا بود . یکی از دوستان تیم والیبال ما بدون تاُمل جواب داد که او مرخصی رفته است ومن بخاطر دوستم سکوت کردم . پس از چند روز بجرم مبارزه انتخاباتی پارالمانی به نفع نماینده حزب دموکراتیک خلق افغانستان وراه اندازی مظاهرات خیابانی و تبدیلی ام بصفت معلم از مکتب خارجدره نجراب ولایت کاپیسا به لیسه محمود راقی مرکز کاپیسا وپس از یک هفته بعد به جرم شرکت در مبارزه انتخاباتی به نفع عبدالقاسم صافی یکی از نماینده گان حزب وسفارش شده از طرف محترم دستگیر پنجشیری مسُول قیم حزبی پروان کاپیسا در مدت یکماه به سه مکاتب یعنی مکتب ابتدایه رحمن خیل ،لیسه میرمسجدی خان کوهستانی ومکتب ابتدایه اشتر گرام و پس از آن به لیسه رخه پنجشیر تبدیل شدم . زمانیکه یک ماه پیشتر از آن غلام دستگیر پنجشیری بجرم همکاری با ستاد انتخاباتی مرحوم عبدالهادی کریم کاندیدای حزب د خ ا به پارالمان کشور هردو دستگیر و در زندان مرکزی کاپیسا محبوس بودند . چندی بعد در ماه عقرب سال مذکور پس از انتقال دستگیر پنجشیری وعبدالهادی کریم از زندان مرکزی کاپیسا به زندان مرکزی کابل ، عازم زندان دهمزنگ شدم تا مطابق بروال گذشته حق العضویتها وگزارش کاریکماهه حزبی کمیته ولایتی کاپیسا را به محترم پنجشیری تقدیم بدارم . پس از احوالپرسی وصحبتها ی محترم پنجشیری بر قضایای پیش آمده در جریان انتخابات وحادثه دستگیری آنها طوری وانمود گردید که ختم دوره قیم کاری ایشان را بگونه یی بیان میداشت .
پس از آن با مراجعه بمر کز حزب « دفتر جریده تابناک پرچم » واقع محمد جانخان وات
زمانیکه بدفتر حزب داخل میشدم رفیق کارمل بزرگ برسم شفقت رهبرانه ایستاد ومرا در آغوش کشید . نور احمد نور که در انتظارآمدنم بود عمیقاً بسویم نگاه داشت . رفیق کارمل بزرگ مرا به نشستن هدایت کرد وجویای احوالات امور حزبی شد . همینکه موضوع را برای آنها گزارش دادم کارمل بزرگ هدایت دادند که باز هم جویای احوال صحت وسلامتی رفیق پنجشیری باشید ، وبنا به هدایت نوراحمد نور به نزد استاد میر اکبر خیبر مراجعه میکردم . جالب اینست که آدرس خانه استاد میر اکبر خیبر را اینگونه برایم داد .
« سرک مقابل لیسه عالی نادریه ، کوچه روبرو سمت راست ،چند قدم پیشتر خانه گلی کهنه با دیوار ودروازه شکسته کم رنگ همچون گنجی در دل ویرانه منزل استد خیبر بود » با همین آدرس به منزل استاد میر اکبر خیبر رسیدم وپس از احوالپرسی دوباره به سوالات چند رفیق تحصیل یافته های خارج که در باره انقلاب ارایه گردیده بود به پاسخ ایشان چنین فرمودند. که خلاصه ی مفهوم آن چنین بود «رفقای عزیزهر انقلاب دارای شرایط و قوانینی است ولی در افغانستان تا هنوز چنین شرایط وجود ندارد وبه زمان نیاز است ، زیرا نود پنج فیصد مردم از سواد ودانش سیاسی محروم اند . کادر کافی برای مدیریت ورهبری در دولت هنوز ناکافی ، اقتصاد ،وشرایط اجتماعی هنوز زمانگیر است » پس از آن استاد خیبر مرا به عبدالقدوس غوربندی که در وزارت هوایی ملکی کار میکرد معرفی نمود تا بعد ازین گزارش کار حزبی کاپیسا رابه غوربندی که بنماینده گی از مرکز موظف گردیده بود تقدیم وارایه بدارم . راستش را بگویم این زمانیست که در ولایت کاپیسا از هفت رفیق اعضای کمیته ولایتی فقط دو عضو یعنی اینجانب وعبدالوکیل فولاد پابر جای ودیگران بشمول شهید محمد حیدر بابک ، روابط خود را از کمیته ولایتی قطع کرده بودند . زیرا که محترم پنجشیری در ولایات کاپیسا وپروان از نفوذ زیادی بر خوردار بود . بطور مثال چندی بعد گروه کار وجوانان خلق کارگر وغیره سازمانهای چپی از همین ولایات منشاُ میگرفت .

 

قسمت پنجم

نهم قوس طنین فریاد های داد خواهانه

 

 بتاریخ نهم قوس سال ۱۳۴۵ خورشیدی درست ساعت ده بجه قبل از ظهر با همصنفانم مصروف حل سوالات امتحان سالانه بودیم کمی دور تر صدای دادخواهانه محصلین پوهنتون کابل در فضا طنین انداز بود تا اینکه شرکت کننده گان مظاهره داخل صحن دارالمعلمین شده ومحصلین دارالمعلمین را به مظاهره دعوت کردند. مدیر مکتب محمد سالم مسعودی بآنکه پسانها تغیر جهت داده بود اما در آنزمان مواضع اصولی وانقلابی داشت و با پشتیبانی از مظاهره دانشگاه کابل محصلین دارالمعلمین را به جمع مظاهره هدایت کرد وگفت پارچه های امتحان را بالای میز گذاشته خود به مظاهره بپیوندید. آنگاه من به همراهی دیگر همصنفان بصفوف مظاهره پیوستیم مظاهره بدفاع از رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان وشخص زنده یاد ببرک کارمل بزرگ راه اندازی شده بود که با همراهی مکاتب تخنیک ثانوی، لیسه غازی، حبیبیه، مکتب های سپورت ومیخانیکی وکارگران فابریکات جنگلک وحجاری ونجاری صف مظاهرات گسترده و طولانی گردید که با شعار های مرک بر ارتجاع واستبداد وزنده با رفیق ببرک کارمل، زنده باد حزب دموکراتیک خلق افغانستان وزنده باد آزادی صلح ودموکراسی همراهی میشد. تا آنکه شرکت کننده گان مظاهره در مقابل شفاخانه صدری ابن سینا تجمع بزرگی را بر پا کردند درین میان پس از قراُت پیام زنده یاد ببرک کارمل توسط محترم نور احمد نور زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد با سخنرانی پرشور وآتشین خویش صدای اعتراض وداد خواهی را بلند نموده وبه تعقیب آن مرحوم داکتر نجیب اله وعبدالوکیل با سخنرانی های شان حملات ارتجاعی عمال سلطنت را محکوم نمودند. پس از آن مظاهره برغم موانع وبرخورد پلیس راه جاده میوند را در پیش گرفت وبا توقف در میدانی منار یاد گار زنده یاد تهذیب با بیانات پرشور وانقلابی حملات ارتجاعی عمال سلطنت را محکوم نمود ودر قسمت پل باغ عمومی جاده بروی مظاهره با تانکهای غولپیکر مسدود شد ودر مقابل مکتب میخانیکی کابل با قراُت قطعنامه مظاهره بپایان رسید.

 حزب با انجام کار توضیحی در باره ماهیت سیاستهای مترقی حزب افشای سیاستهای حکومتها در دفاع از منافع ومواضع اجتماعی طبقات در مقابل محافل حاکمه ارتجاعی در کشور جلب توده های مردم بسوی حزب تشکیل جبهه متحد ملی وکسب رای پارالمان بود که ببرک کارمل منحیث نماینده فرکسیونی پارالمانی حزب در جلسات شورا حین بررسی مسله رای اعتماد پرده از روی خیانتهای سردم داران حکومت های مستبد وارتجاعی بر داشته وحکومات وقت را مورد انتقاد شدید قرار میداد. بیانیه پارالمانی ببرک کارمل از پشت بلند گوی شورا که از طریق را دیو در سراسر کشور پخش میشد حلقات برون از پارالمان را بلرزه در آورده بود. وبه تکانه نیرومند ی برای مبارزه بعدی مبارزین ترقیخواه مبدل گردید.

 معهذا نماینده گان نیروهای ارتجاع واستبداد مترصد فرصت بودند تا اینکه حادثه حمله فزیکی تاریخی ۳۰ نوامبر ۱۹۶۶ را علیه فرکسیون پارالمانی حزب سازماندهی نمودند.

 بآنهم زنده یاد ببرک کارمل در زمان رای گیری حکومت دکتور عبدالظاهر بیانیه تاریخی خود را در فضای احتناق وپیگرد شدید ارتجاع وضبت احوالات وقت با شجاعت و بدون ترس بیان نمود که به چند جمله کوتاه آن بسنده میکنیم «… افغانستان را یک مرحله تاریخی عقب انداختند وتا حال تکیه گاه شریر طبقات حاکم وحکومتهای جفا کار افغانستان را تشکیل دادند … بدین جهت ما در برابر تمام حکومتهای افغانستان بی اعتمادی صریح وقاطع خود را اعلان کرده ایم وبحکم واراده خلق افغانستان به حکومت شما نیز آقای عبدالظاهر رای اعتماد نمیدهیم.

 چند سال بعد در دوره بعدی انتخابات پارالمانی، اینجانب در جریان سفر کاری حزبی به شهر کابل که مصادف بود بروز جمعه در جریان کمپاین انتخاباتی تمام رفقای همراه با زنده یاد ببرک کارمل بزرگ در منطقه ده افغانان وسرک کاه فروشی، جهت ادای نماز جمعه وارد مسجد شدیم. ودروقت ادای نماز جمعه اتفاقاً بنده در پهلوی زنده یاد کارمل بزرگ در صف اول نماز قرارداشتم، صادقانه باید گفت در همان لحظه رفیق کارمل متوجه شد که اینجانب با سر برهنه ایستاده ام فوراً کلاه دست بافت نازکی را از جیب کشیده بادستان خود بسرم گذاشت. وپس از ادای نماز سخنرانی خردمندانه اش را با کلمه بسم الله ارلرحمن الرحیم آغاز کرد وگفت اینجا مکان مقدس اسلام است ودر باره آیت شریف «وامرهم شورا بینهم» و ارزشهای دینی مشوره، همبستگی وتفاهم جمعی صحبت نمود که همه حاضرین مرهون شنیدن آن شدند. درین میان یکی دو نفر از گروه ترقیخواهان مخالف سوالات تند وشدیدی ارایه داشتند که با حوصله مندی رهبرانه زنده یاد ببرک کارمل بزرگ پاسخ داده شد.

 در سال ۱۳۵۱ خورشیدی زمانیکه معلم مکتب ابتداییه رحمن خیل ولایت کاپیسا بودم رادیوی خود را بمنظور شنیدن بیانیه پارالمانی رفیق کارمل بزرگ درمکتب با خود داشتم وبیانیه را همراه رفقا وشاگردان مکتب با دقت می شنیدیم؛ که ناگهان آمر مکتب با شتاب وهیجان رادیو را خاموش کرد وبا خود برد. ساعتی بعد مرا به حضور والی وقت احضارکردند وپس از تهدیدات نصرت اله ملکیار والی کاپیسا بیکی از مکاتب دوردست کوهبند تبدیل شدم که با پای پیاده پانزده کیلومتر مصافه را در بر میگرفت. به این ترتیب افتخاراتی را از سرباز بودنم درحزب قهرمانان وپرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان نصیب شدم که به آن میبالم.

 

 

قسمت ششم

 

 با تغیر موضعگیری حزبی غلام دستگیر پنجشیری در برج قوس ۱۳۴۸ خورشیدی، در نتیجه نفوذ بیشتری که درین ولایت داشت کمیته حزبی ولایتی از هم پاشید بدلیل اینکه رفقا زنده یاد محمد حیدر بابک فرزند حاجی محمد عمر «امک» ومعلم ستار از ساکنین گلبهار وزنده یاد عبدالقدوس کارگر و سید علم کارگر از ساکنین پنجشیر وعبدالوکیل فولاد در همسویی با پنجشیری صاحب قرار گرفتند.

 اعضای باقیمانده در کمیته حزبی ولایتی، عبدالقدوس کارمند وسید هاشم معلم با اینجانب در راستای تلاش بخاطر تشکیل مجدد کمیته حزبی ولایتی کاپیسا، بلاخره پس چند ماه بکمک عبدالواحد فیضی و سید هاشم معلم، با انتخاب عبدالجلیل مسکینیار، محمد امان توده یی، محترم روستایی، عبدالقدوس کارمند از ولسوالی کوهستان، محمد داود شبرنگ، از ولسوالی نجراب، وزیر محمد پیکار از ولسوالی تگاب، ساختار تشکیلاتی کمیته حزبی ولایتی کاپیسا تکمیل گردید. محترم عبدالواحد فیضی در زمان کوتاه وظیفه داری اش در محکمه مرافعه کاپیسا با کمیته حزبی ولایتی کاپیسا همکاری داشت و پس از تبدیلی موصوف بکابل، بر اساس هدایت مقامات رهبری حزب، عبدالقدوس غوربندی، نجم الدین کاویانی، داکتر حمید اله روغ، محمد ظاهر علمیار وبعد ها دکتور ظاهر طنین و رحمت اله، هرکدام بالنوبه جهت همکاری های فرهنگی به کمیته حزبی ولایتی سفر هایی به کاپیسا داشتند. یکی دوبار محمد آصف نبرد، سید طاهرشاه پیکارگر واحمد جان رزم آور نیز در جهت همکاری سری به کاپیسا زده اند.

 پس از حادثه ثور ۵۷ در نتیجه انتقال قدرت سیاسی ومشارکت مردم در راستای تحولات دموکراتیک کشور که برای ارتجاع واستبداد داخلی وخارجی غیر قابل تحمل بود با در گیری جنگهای تحمیلی ونیابتی در گوشه وکنار کشور موج آتش جنگ، ولایت کاپیسا را نیز درهم پیچید. این در حالی بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان ودولت تحت رهبری حزب از دو سمت تحت ضربه وسرکوب شدید قرار داشت. نخست از جانب مخالفان داخلی دولت وگروه سرکوبگر حفیظ اله امین و از سوی دیگر دشمنان سوگند خورده خلق افغانستان یعنی ارتجاع سیاه که به بهانه مقابله با جنایات امین در تبانی با پاکستان آتش جنگ را در کشور شعله ور ساختند. اولین بار لشکر کشی امین بولسوالی نجراب ولایت کاپیسا در سال ۱۳۵۸ خورشیدی بود که تعداد کثیری از دوست ودشمن را بقربانی گرفت ولی در ماهای بعدی در بخش حزب آنعده از کادرها که در مرکز ومحلات دستگیر وشهید شدند عبارت بودند از حاجی محمد علیخان کوهستانی شخصیت با نفوذ ومحترمی بود که بجرم عضویت فرزندانش بعضویت پر افتخار ح د خ ا بشهادت رسانده شد. همچنان معلم امین ازاشترگرام ولسوالی کوهستان، از ولسوالی نجراب سارنوال عبدالقادر، معلم حعیظ پیکار، معلم عزیز، عبدالواسع افسر قهرمان اردو وعبدالرحمن معلم بودند که روح شان شاد. پس از مرحله نوین رویداد ثور به قرارگاه حزب واقع قصر صدارت خواسته شدیم. اولین بار رفیق پنجشیری را در دفتر رفیق نور دیدم موصوف قبل از احوالپرسی با عجله روبطرف من کرده گفت دیدی که پایمه کشیدم. هدفش زمان امین بود که قبلاً عازم اتحاد شوروی گردیده و با تحول قیام ثور بوطن عودت کرده بود. در آنوقت ما درباره تشکیل مجدد ولایت کاپیسا که در زمان امین لغو گردیده بود با پیشنهادات موجه و تشکیل دوباره ولایت پافشاری داشتیم. ولی پنجشیری محترم فرمودند که ما میخواهیم ولایات را به سطح ایالات ارتقا بدهیم وبه این ترتیب مانع تشکیل مجدد ولایت کاپیسا شدند. بار دیگر اینجانب که مبرمیت ایجاد واحد اداری ولایت کاپیسا را بخاطر تامین امیت حتمی میدانستم بدین منظور با مراجعه به محترم کاویانی موضع را بار دیگر پیشنهاد کردم ولی کاویانی صاحب در پاسخ بسوالم گفت پلخمری نیز اعضای حزب بیشتر دارد نمیتوان که آنرا بولایت ارتقا داد. من با اصرار زیاد گفتم که پلخمری یک ولسوالی صنعتی مربوط بولایت بغلان است نه یک ولایت. ولی کاپیسا یک ولایت دیرینه است که تشکیل آن در زمان امین لغوه گردیده بود اما سودی نبخشید تا اینکه چندی بعد مقامات رهبری حزب خود تصمیم گرفتند تا تشکیل ولایت کاپیسا را مجدداً منظور فرمایند واما زمانیکه مرحله تکاملی تحولات ثورمورد استقبال مردم قرار گرفت، ارتجاع داخلی وآمپریالیزم را عصبانی ساخته بود که در اثر آن دامنه جنگ وحملات برشهر ها و قرار گاه های حزبی وسعت پیدا کرد. بخاطرعقب زدن حملات دشمن ودفاع از امنیت مردم ودستگاه نساجی گلبهار بمنظوربدست آوردن کمک از مرکزوانتقال چند عراده زرهپوش، اینجانب همراه با انجنیر بریالی گردیزی ریس دستگاه نساجی عازم مرکزگردیدم بر اساس هدایت رهبری حزب ومراجعه برفیق نجیب که قبلاً با ایشان شناخت حضوری نداشتم پس از احوالپرسی، داکتر نجیب اله روبطرف گردیزی نموده گفت «همان وکیل کوچی چه حال داشت بسیار سروصدایش بلند شده است …» گردیزی گفت همین نزدت نشسته است داکتر نجیب اله با نگاه متعجب ومتحیر معنی داری بار دیگر پرسید همین؟ گفتم بلی. گفت بسیار خوب ودکتور نجیب مارا به قوماندانی قول اردوی مرکزی نزد محترم علومی معرفی ودر آنجا شش ماشین محاربوی ثقیل برای ما داده شد که وسایط محاربوی تحت امر رفیق قهرمانم اکرام حقمل افسر دلیر قوای مسلح در اطراف نساجی گلبهار جابجا گردید.

 یکی از فرزندان صدیق مردم، قوماندان دلیر قوای مسلح وسرباز دلاور حزب د خ ا قوماندان اکرام حقمل باشنده ولسوالی غوربند ولایت پروان بود که وظایف اصلی آنرا در سالهای نخست تامین امنیت شاهرای سالنگها وشهر های جبل السراج و چهاریکار تشکیل میداد وی بمثابه نخستین قوماندان قرارگاه اردوی مردمی در تپه سرخ جبل السراج در خط مقدم دفاع از امنیت منطقه قرار داشت بیاد دارم در یکی از شبهای برفی ماه حوت که قرارگاه کمیته حزبی ودستگاه نساجی گلبهار از چهار طرف مورد هجوم مخالفان دولت قرار گرفته بود ساعات دوی شب در موضع قرار داشتم که ناگهان صدای شرفه پای را در نزدیکی خود شنیدم تا متوجه شدم که رفیق حقمل قهرمان در کنارم ایستاده از وی پرسیدم که چگونه تا اینجا رسیدی گفت شما هنوز به فرا گیری تاکتیک های نظامی ضرورت دارید وی علاوه کرد که از قرارگاه جبل السراج با دیدن شعاع آتش فیر از کوه های اطراف گلبهار تشخیض دادم که نیازمند کمک هستید خود را رساندم. این سرباز با افتخار وحماسه آفرین ح د خ ا وقوای مسلح در سال های بعد با رشادت وپیروزی ها بردشمن که ساحه وظایفش دیگر نقاط دوردست کشور را نیز در بر میگرفت بلاخره دریکی از جنگهای رویارویی، سربلندانه وقهرمانانه جانش را فدای میهن ومردمش کرد.

 با شدت گیری حملات مخالفان دولت، اعضای حزب ما با کمر های بسته روز تا روز بدفاع از امنیت جان ومال مردم آماده میشدند که در جریان زد وخورد ها در ماه حمل ۵۹ نخستین شهید بانو مستوره مدیره لیسه نسوان اشترگرام بود که دریک کمین دشمن بشهادت رسانده شد. دومین شهید محمد رفیق جوان خود را از دست دادیم. محمد رفیق باشنده قریه صفت اله خیل یکی از برازنده ترین جوانان فداکار وطن در حمله ناگهانی دشمن بشهادت رسید. دومین شهید حزب محمد یوسف منشی سازمان دموکراتیک جوانان ولایت کاپیسا باشنده قاضی خیل گلبهار بود که در سنگر دفاع از نوامیس ملی وآرامش مردم جانش را فدای مردمش کرد. پس از آن در سال ۱۳۵۹ حفیظ پیگیر جوان تحصیل کرده باشنده قربانخیل جمال آقه ودر برج سنبله همین سال معلم سید هاشم غریبیار شهید باشنده پایان جمال آقه که در یک جنگ نابرابر در مقابل حملات دشمن تا پای جان ایستاده گی وبلاخره برای مردمش جان خود را فدا کرد. پس از آن برادر دومی محمد رفیق بنام بسم الله، بطور فجیع بشهادت رسانده شد. همچنان عبدالحفیظ بها از کادر های حزب باشنده جمال آقا و ولسوال نجراب در سال ۵۹ بشهادت رسانده شد. صوفی امیر جان کارگرباشنده بولاغین، میر عبداله کارگر و عنایت اله مامور، باشنده گان ملاخلیل کوهستان در سال ۵۹ وعبدالرزاق کار گر از صفت اله خیل پس از آن نصراله جوان از آفتابچی، معلم خان با با باشنده مراد خواجه، عبدالخلیل وبرادرش عبدالهاشم سارنوال از ده با با علی، عبدالودو معلم و خان آقا از نجراب، محمد یعقوب الکوزی از خمزرگر کوهستان شهید بسم اله کارگر سناتور کاپیسا، علی محمد بورا مدیر مکتب باشنده خمزر گر، عبدالجلیل مسکینیار مسول دفاع وعدل کمیته ولسوالی کوهستان، محمد امان توده یی باشنده عزت خیل گلبهار یکی از فعالین حزبی بین سالهای ۵۹ و ۷۱ بدست مخالفان دولت بشهادت رسانده شدند. یکی دیگر از شهیدان راه آزادی وسومین برادر شهید محمد رفیق، عبدالقدوس کارمند معاون کمیته حزبی مرکز کاپیسا وسارنوال ولایت تخار در تابستان سال ۷۱ در هنگام کار بالای خرمن گندم تو سط تفنگداران سیه دل بشهادت رسانده شد. اینها وده ها مبارز سر بکف که اسمای شان را نمیدانم شهید ومعلول گردیدند. آنها در حقیقت اعضای پر افتخار ح د خ ا بودند که مطابق عهد وتعهد ی که بمنظور خدمت بمردم خود داده بودند تا سرحد جان به آن وفا کرده وبا اهدای خون های پاک شان در راه آزادی وعدالت، ترقی وپیشرفت، حقانیت راه خود را به اثبات رساندند روح همه ی شان شاد، خاطرات شان گرامی و نام آنها جاودان باد.

 

بخش هفتم

در یکی از روزهای ماه قوس ۱۳۴۹ خورشیدی روی مسایل وظیفوی بدفتر جریده تابناک پرچم مراجعه کردم . در آنزمان دفتر پرچم بحیث دفتر مرکزی دید وبازدید های حزبی نیز بحساب میرفت .در داخل دفتر، میز نسبتاً بزرگی قرار داشت که در عقب آن رفیق نور احمد نور نشسته و در جناح راست اتاق درقطار چوکی ها، زنده یاد رفیق ببرک کارمل و رفیق سرور یورش نشسته مصروف صحبت بودند . خیلی جوان بودم ، بنده با توجه خاصی داخل دفتر شدم فکر کردم دیدن حاضرین روانم را اندکی دگر گون ساخت بخصوص با دیدن زنده یاد کارمل بزرگ که مهرش بدلم بی نهایت وهمواره موج میزد ولی درعین حال احساس عجیبی که از بزرگی وصلابت او ودرعین حال از محبت فوق العاده شان واحترام عمیقی که به شخصیت عالی رهبر داشتم دو احساس در یک لحظه وجودم را فراگرفت « مهر وهیبت هست ضد همدگر+ این دوضد را دیدم جمع اندر جگر» سلام کردم زنده یاد کارمل بزرگ با شفقت خاص رهبرانه بنده را مورد نوازش قرار داد ودر اولین سخن احوالپرسی گفت رفقا ،کارگران چه حال دارند ؟ هدف ایشان عمدتاً کارگران نساجی گلبهار بود .
باید گفت که نساجی گلبهار با داشتن پانزده هزار کارگر وکارفرما به مهمترین کانون مبارزه کارگری وجنبش روشنفکری پس از فابریکه جنگلک کابل ونفت وگاز شبرغان در سطح کشور مقام سوم را داشت. ازین رو تجمع وتراکم کار وجنبش کارگری در نساجی گلبهار توجه رهبران حزب را بخود بیشتر معطوف میداشت .
در پاسخ بسوال رهبر گفتم همه رفقا وکارگران سلام میگفتند . رفیق کارمل که با جدیت بسویم نگاه میکرد منتظر شنیدن جوابی بود که از رشد کمی وکیفی نتایج کار با کارگران وروشنفکران چیزی بشنود در ادامه گفت . این رفقای ما هستند ولی مردم در چه حال قرار دارند ؟ کمی دست وپاچه شدم ولی زود بخود آمدم گفتم با مردم تماس داریم ورفیق کارمل دوباره پرسید مردم از شرایط چگونه احساس دارند گفتم کارگران به اعتصابات پابندی وبخواسته های صنفی شان اصرارد ارند که تا اکنون برآورده نشده است ، دهاقین در زیر بار قروض ملاکین وروابط ارباب رعیتی بسختی نفس میکشند وروشنفکران وطلاب معارف فرزندان هردو طبقه زحمتکش هستند که مزه تلخ استثمار واستبداد را همواره می چشند . درین میان پرسید وضع کارگران را با دهقانان چگونه ارزیابی میکنید گفتم دهقانان از نامشخص بودن دست مزد خویش که به چگونگی رفتار ملاکین ، اوضاع طبیعی وآب وهوا بستگی دارد گاهی نیمه سیر وگاهی نیمه گرسنه بسر می برند ولی کارگران بر علاوه کار منظم در فابریک بازمین ومحصولات ناچیز خود نیز سر وکار داشته ونسبت بدهاقین وضع اندک بهتری دارند ورفیق کارمل فرمود سلامهای مارا به کارگران ودهقانان برسانی ، با کار در میان کارگران آبدیده خواهید شد . پس از آن رو به رفیق سرور یورش کرده گفت برفیق وکیل یک بسته پرچم بدهید وبا تبسم معنی داری بسویم نگاه کرد بنده که زیر تاثیر صحبتهایشان قرار گرفته بودم فوراً بیادم آمد که دوسال قبل گفته بودم کارگران کتاب میخواهند پرچم را چه کنند ؟شاید این تبسم یاد آورهمان اشتباه بنده بیاد رهبر بوده باشد .
در همین حال چهاروپنج رفیق جوانان تحصیلکرده وپر احساس داخل دفتر شده وپس از سلام وکلام خواستند سوالاتی را در رابطه به ضرورت خیزش های مسلحانه برای تغیر قدرت مطرح نمایند . رفیق نور از آنها پرسید شما استاد را ملاقات نمودید ؟ گفتند بلی مگر تمام سوالات ما حل نگردیده است .رفیق کارمل در باره آنها پرسید رفقا کجا بودند ؟ رفیق نور گفت این رفقا از دوره تحصیلات اتحاد شوروی رخصتی کوتاه زمستانی را در کابل سپری میکنند .در همین حال یکی از آنها با عجله خواهش کرد سوالاتی داریم در رابطه به جنبش سیاسی وتحولات راجع به قدرت سیاسی وعلاوه نمود ازینکه در مرامنامه حزب اهداف استراتیژی ما تحصیل قدرت سیاسی است ودر صفوف حزب ما کارگران ،دهقانان وروشنفکران زیادی تنظیم ومتشکل اند پس چرا انقلاب نمی کنیم ؟ رهبر فرزانه حزب ببرک کارمل با کمی تعجب بسوی آنها نگاه کرد وبصورت آرام وفشرده ونرمش رهبرانه فرمودند « بخاطری که سوال شما خود بخود نا مساعد بودن اوضاع وشرایط انقلابی را واضح میسازد » زیراکه سوال شما ظاهراً سوال است ولی در واقعیت عدم درک وعدم معلومات وتحلیل از اوضاع در زمینه های یک تغیر وتحول سیاسی خود پاسخ به اینگونه چرا ها میباشد .. زنده یاد کارمل بزرگ علاوه نمود که آیا شما از وضع جامعه تان آگاهی کامل دارید ؟ آیا شما بغیر از روشنفکران شهری ومردم پایتخت ،از مردم دهات ومناطق دور دست کشوروسنتهای دیرینه ودیر پای تاریخ این سر زمین آگاهی دارید ؟
آیا میدانید که در کشور ما چند فیصد مردم با سواد هستند ؟آیا مردم مفهوم حزب ویا انقلاب را میدانند ودرین مدت زمان کوتاه درک کرده اند ؟ در حالیکه ما تا هنوز نتوانسته ایم که مردم را از اهداف حزب ومزایای جنبش توده یی آگاهی دهیم ومردمی را که متاسفانه در آتش نفاق افگنی مرتجعین ومستبدین میسوزند آگاه ، متحد ومتشکل سازیم که علتش فقر سواد وسواد سیاسی هست .که میباید در گام نخست پاسخی به اینگونه سوالات بنیادی وتاریخی پیدا نمایم پس از آن در جریان کار وپروسه مبارزه سیاسی سوالات تان راه حل خود را پیدا خواهد کرد . رفیق ببرک کارمل علاوه کرد حزب ما که حزب کار گران وزحمتکشان است باید رفقای ما در میان دهقانان ،کارگران ،اهل کسبه وسایر اقشار زحمتکش رفت و آمد نموده به آنها باید اهداف مبارزه داد خواهانه انقلابی ودموکراتیک را یاد داد ودر خیر وشر مردم سهیم بود . اعضای حزب ما احوالپرسی مریضان ، کمک با مستمندان ، دلسوزی با عاجزان وهمکاری با پای افتاده گان را در سر لوحه وظایف روتین خود قرار دهند .
رفقای ما باید درد ها و آلام توده ها را از نزدیک تشخیص نموده وبه رفع آن بپردازند وزحمتکشان را حتی المقدور یاری رسانند رفقای ما باید با مردم زبان مشترک داشته باشند ،این زبان مشترک اهداف مشترک را بثمر میرساند باید زحمتکشان را بدرجه اول آگاهی داد تا دوستان از دشمنان را تمیز کرده بتوانند وآگاهانه از روند ترقی خواهی پشتیبانی کنند ودر کنار شما قرار بگیرند .بهترین رفیق حزبی همانست که نخست دانش انقلابی خود را رشد دهد وخدمتگار مردم باشد ،با وقف وفدا کار باشد ودر قلوب مردم جا داشته باشد ، آداب واخلاق مترقی را درک وهضم نموده ودرجه خدمتگذاری را در میان توده ها ی وسیع مردم رشد دهد وبه درک وهضم مردم مبدل سازد بهترین عضو حزب بهترین عضو فعال جامعه میباشد شما باید تاریخ وطن را مطالعه کنید دقیقاً مطالعه کنید آنگاه دشمنان سوگند خورده خلق افغانستان را بخوبی میتوانید درک کنید که آنها با نهضت امانی وجنبش ترقیخواهی آندوره چه کردند . آیا پس ازین چهل سال وضعیت بیداری مردم تا چه حدی تغیر کرده است ؟ زنده یاد ببرک کارمل در ادامه سخنان شان فرمودند « امروز کارگران وزحمتکشان افغانستان را بدانش سیاسی مجهز میسازید ولی فردا از شما نان میخواهند ، تحصیل وخانه ، لباس ، صحت وسلامتی میخواهند ، اگر ما اکنون در حالت اپوزیسیون نتوانیم تنها یک ضرورت حیاتی آنها را که سواد عادی ودانش سیاسی هست مرفوع سازیم فردا چگونه به خواستهای بزرگ شان پاسخ خواهیم داد » این فرموده رهبر در د ل و دماغ حاضرین همچون دریای پراز موج و احساسی بود که انسان را بحرکت می آورد وهمچو ن کوهی بود که بر شانه اعضای جوان حزب سنگینی میکرد ..او همچنان در ادامه علاوه نمود که ..بنا بر آن اینکار را با عزم راسخ وآهنین ، باپشت کار با پیگری وخلل ناپذیری، اهداف حزب وزحمتکشان را دنبال کنید بهترین عضو حزب بهترین انسان صادق ، آگاه وچیز فهم وباتجربه است که در پراتیک مبارزه راه واصول ومعیار اخلاق مترقی را ذره ی فراموش نکند وموفقانه به آن عمل کند آنگاه میتواند از حزب د خ ا در میان توده های وسیع زحمتکش نماینده گی کند. هم چنان رفیق کارمل بزرگ فرمود رفقا انقلاب به قومانده نمیشود زیرا که انقلاب شرایطی دارد . رفقا شما کتابها را مطالعه کنید ، مردم را مطالعه کنید وجامعه را مطالعه کنید وپس از آن با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص خواهید توانست گامی بسوی روشنی وبه پیش بردارید . آنگاه حاضرین با شنیدن سخنان رهبر حزب سر های شان را بعلامت سپاسگزاری حرکت داده وتعهد سپردند تا سخنان زنده یاد کارمل بزرگ را ملاک عمل قرار داده ودر وجود خود رشد دهند .

بخش هشتم
در ست در سال ۱۳۵۰ خورشیدی در رابطه بیک سفر کاری عازم شهر کابل گردیدم

روز هایی مصادف بود بزمان رای اعتماد گرفتن دکتور عبدالظاهر صدر اعظم موظف از پارالمان کشور . پس از ملاقات با یکی دو رفیق از اعضای رهبری متوجه خبرها شدم که جریان بحث موضوع رای اعتماد به صدر اعظم موظف دکتور عبدالظاهر از طریق امواج رادیو پخش میشد .
درست ساعت یازده بجه قبل الظهر بود که از دفتر حزب بطرف پارک زرنگار در حال قدم زدن بودم ، متوجه شدم که صدای رسای زنده یاد ببرک کارمل در رابطه به اظهار نظر روی خط مشی دوکتور عبدالظاهر صدراعظم موظف از تالار پارالمان بطور رسا پخش میکردد .در همین حال عده کثیری از شهریان کابل اعم از جوانان روشنفکران ،کارگران ،کسبه کاران ،دکانداران واهالی زن ومرد در روی تپه های سبز وگلپوش پارک زرنگار به دور پایه های لادسپیکر بطور یک پهلو نشسته وبا تمام دقت به سخنرانی رهبر ح د خ ا گوش فرا داده بودند .
چیزی که بسیار جلب توجه میکرد دو نکته بود : اول اینکه صدای خردمندانه وشجاعانه زنده یاد ببرک کارمل رهبر فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان علی الرغم اخلال گری های عمال ارتجاع در داخل پارالمان بیانیه رای اعتماد با صراحت تمام وپر جاذبه ،با شجاعت ومتانت بنماینده گی از سازمان سیاسی طبقه کارگر وکلیه زحمتکشان کشور جریان دادشت وتوجه همگان به آن معطوف گردیده بود .
نکته دوم اینکه حاضرین در پارک زرنگار برعلاوه ی گوش فرادادن به سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل ،چشمان شان را بسوی لادسپیکر طوری دوخته بودند که پلک زدن چشم خود را اخلال در شنیدن تلقی میکردند طوری نگاهای شان بسوی نقطه ی پخش صدا تمرکز داشت که گویا خود رفیق کارمل را می بینند .
درین میان دونفر ازجوانان کاپیسا واز فعالین سیاسی تند روان چپ دموکراتیک و ازمخالفین حزب د خ ا را دیدم که با شور واشتیاق کامل به بیانیه کارمل بزرگ گوش فرا داده اند تا حدی عمیق که مگس را از روی خود دور نمیساختند من به نزدیکی ایشان رفته سلام کردم وبیانیه را تا آخر با هم شنیدیم .
بیا نات رفیق ببرک کارمل عمیقاً با دیدگاه وسیع ملی وجهانی بر پاییه ی تجارب حزبی سیاسی در راه وحدت ملی ، عدالت ، صلح وترقی ودموکراسی وتحلیل اوضاع ملی وبین المللی ، بازتاب دهنده شرایط رقت انگیز زنده گی مردم افغانستان بود . رفیق ببرک کارمل با افشای چهره های مرتجعین ومستبدین واظهار عدم رای اعتماد به صدراعظم موظف در دفاع از خلق ستمدیده کشور وراه ها وطرقهای نجات مردم پرداخت ونیمه ی اخیر سخنرانی شان هوشدارهای خردمندانه برای جنبش ترقیخواهی کشور بود که با شور وهلهله از طرف حاضرین پارک بدرقه میشد .
در بخش اول سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل چنین آمده بود …خواهران وبرادران هموطن ،ببرک کارمل وکیل شهر کابل بنماینده گی از سازمان سیاسی پر افتخار دموکراتیک خلق افغانستان این پیشاهنگ راستین طبقه کارگر وسایر زحمتکشان کشور در مباحثه راجع به اعتماد بر حکومت صدراعظم موظف دکتور عبدالظاهر وخط مشی ضد ملی وضد دموکراتیک شان بدفاع از حقوق وشرافت خلق وبه افشای دشمنان خلق می پردازد خیانتها ، ظلم ها وستمگری های بیشماری را که بر مردم ما روا داشته اند بر ملا میسازد ……..در بخش دیگر از بیانیه ضمن یاد آوری از قهرمانان ملی کشور فرمودند بگذار بیاد خاطره تابناک شهدای راه آزادی بار دیگر بنام رنجهای عظیم خلق ، با قدرتهای مطلقه حاکم ،با حکومتهای جابر دولت افغانستان محاسبه کنیم .ودر بخش اخیر سخنرانی تاریخی زنده یاد ببرک کارمل فقد چنین آمده است شاغلی صدر اعظم موظف میگویند که شما شاید آخرین تیر قانون اساسی باشید ودر قبال آن با زور و سر نیزه تهدید وشانتاژ میکنند . مرگ بر سرنیزه وتهدید .
ودر قسمت پایانی سخنرانی شان فرمودند باید تمام نیروهای ملی ومترقی کشور نسبت به هر وقت دیگر تفرقه میان خود را کنار بگذارند ودر یک جبهه وسیع مبارزه فشرده با هم متحد شوند وافزودند ..خلق ستمدیده وطن طبقات حاکم داوطلبانه از قدرت خود صرفنظر نمیکنند باید بخاطر نجات تان بیدار شوید ، باید با هم متحد ومتشکل شوید دشمنان آشتی ناپذزیر وخدمتگاران صادق تان را بشناسید با مشت پولادین خلق میتوان دشمنان خلق را درهم شکست .
پس از سخنرانی زنده یاد رفیق کارمل تمام جمعیت حاضر در پارک زرنگار بعلامت حرمتگزاری سرتعظیم را اینسو وآنسو فرود می آوردند ، همزمان (یک مرد مویسفید با صدای بلند گفت سخنان این مرد بزرگ بدلم نشست ویک جوان فی البدیهه گفت این رهبر ماست ) پس از آن صدا های رسای تعدادی از جوانان با شعار های « زنده باد رهبر ح د خ ا ، زنده باد رفیق ببرک کارمل در فضای پارک زرنگار طنین افگند » وبشکل مظاهره کنان سخنرانی رفیق کارمل بزرگ را همراه با حاضرین پارک زرنگار مورد استقبال قرار دادند .
همچنان همان دونفر از فعالین سیاسی مبوط به سازمان تندرو مخالف بود ، یکی از آنها با لبیک گفتن بصدای وجدان خود ، آه جوشانی از سینه کشیده گفت به این میگویند رهبر ..به این میگویند وکیل ، رفیق دومی اش بطرف اولی خندیده گفت مگر در وجود تو تاثیر زیاد کرد ؟اولی گفت همه سخنانش در دل ودماغ انسان جای میگیرد.
پس از باز گشت به کاپیسا در کار سیاسی وسازمانی ، بخصوص در قسمت جذب وجلب تغیرات روز افزون وتحولات فکری بیسابقه ی بمشاهده میرسید .به این معنا که در هربار از سخنرانی های زنده یاد کارمل بزرگ کار جذب وجلب وسمت وسوی مردم به سوی جنبش ترقی خواهانه به تناسب فعالیتهای روشنگرانه کلیه اعضای حزب تحرک تازه وبیمانند ی را بوجود می آورد .
با آمدن دونفر معلمین مکتب محمود راقی که بیانیه را در کابل بفراست حفظ کرده بودند با سازمان های حزبی ما کاملاً روابط دوستانه بر قرار نمودند تا جایی که در روز های بزرگ تاریخی ویا مظاهرات خیابانی بقسم یک پلاتفورم با موضعگیری مشترک سازمانها رهبری میشد .

 

قسمت نهم

 


زنده یاد ببرک کارمل همانطوریکه در نخستین سند مرامی حزب در رابطه به دشمنان سوگند خورده افغانستان یعنی ارتجاع وآمپریالیزم واستعمار کهنه ونو فرموده بودند که مخالفت در برابر کلیه بلوک معامله گر تجاوزکارانه نظامی وسیاسی اسارت آور که اغراض استعماری داشته باشند ، مواضع حزب را روشن ساخته بود .
همچنان در بیانات پارالمانی شان منحیث فراکسیون چپ پارالمان بنماینده گی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان رفقا را به بیرحمی دشمن ومکر ارتجاع هوشدار میداد وخطاب به هموطنان ورفقای حزبی وهواداران جنبش چپ ومترقی بصراحت خاطر نشان میساختند که «پرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان هوشیار وبیدار باشید که دشمنان سوگند خورده افغانستان شما را در لیست سیاه خود قرار داده اند .آنان یعنی ارتجاع ، استبداد وآمپریالیزم همه حلقات سیاه یک سلسله اند که شما را بحیث دشمن ترین ،آشتی نا پذیر ترین ،دشمن خود تشخیص کرده اند با حیله ونیرنگ تزویر وحشت کینه توزی میخواهند شما را بخطر نا بودی بکشانند . مبارزه وعدالتخواهی لرزه بر اندام آنان وعناصر ارتجاعی شان افگنده است .بنا بر آن با هوشیاری کامل در راه مبارزه بخاطر اهداف ومنافع علیای مردم گام بردارید زیرا دشمنان طبقاتی وتاریخی شما بسیار ظالم ونهایت بیرحم اند ..
همچنان زنده یاد ببرک کارمل در خط مشی دولت ج د ا ضمن دفاع از صلح وتاکید بر سیاستهای صلحآمیز وتحقق مصالحه در رابطه بدشمنان سوگند خورده افغانستان واضحا ً بیان داشتند که ارتجاع وآمپر یالیزم واستعمارگران کهنه ونو هر گز نمیخواهند که افغانستان راه ترقی و آرامش را دنبال کند ومانع ایجاد میکنند .
ببرک کارمل در پلینوم های حزبی وبطور اخص که در پلینوم سوم کمیته مرکزی حزب افتخار حضورآنرا داشتم زنده یاد ببرک کارمل در رابطه به مشی صلح خواهانه حزب طرح های روشن وتدابیر انساندوستانه ارایه داشتند همچنان در تمام مجالس ومحافل حزبی ونشستهای رسمی حزبی ودولتی طرح وتطبیق سیاست مصالحه ملی را هم در داخل وهم در سطح جهانی بمنظور دریافت یک راه حل ارایه میداشتند بخصوص در پلینوم پانزدهم مواضع حزب را در قبال آشتی ومصالحه بکلی روشن وآشکار ساخته اند که بازتاب آن در تیزس های دهگانه مشهورترین سند ی که وظایف اساسی حزب در امر صلح درآن مسجل گردیده بود. در این سند تاریخی وظایف اعضای حزب ،سازمانهای اجتماعی ،جبهه ملی پدر وطن تمام اقشار ولا یه های اجتماعی در رابطه به صلح ودفاع از دستاوردهای تحولات ثور مشخص گردیده بود .رهبر ح د خ ا در تیزسهای دهگانه فرموده بودند ، آمپریالیزم نمی خواهد که انقلاب را بپذیرد ودسیسه میکند .به هیچکس اجازه داده نشود که از دین مبین اسلام برای اغراض غرض آلود خود بنفع دشمنان افغانستان استثمار گران وآمپریالیستها ومزدوران اجیر آنها علیه منافع مردم سوی استفاده نمایند زیرا شیاطین قادر به ارتکاب چنین جرایم هستند .
ببرک کارمل در حالیکه در تمام بیانات شان وپلینومها ی حزبی بخصوص پلینوم پانزدهم حزب بخاطر صلح ومصالحه اصولی طرحهای روشن ارایه داشته ولی یک لحظه خصومت آمپریالیزم را فراموش نکرده در هیچ جای از بیانات وتصاویب اسناد از دشمنان سوگند خورده وآشتی ناپذیر گذشت نکرده بود .
چنین هشدار های رهبرانه برای جنبش چپ ودموکراتیک واعضای حزب اهمیت حیاتی داشت .اما عده ی بخاطر منافع روشنفکرانه شان خط فاصل بین دشمنان خلق ودوستان خلق را قهراً نابود ساختند وآمپریالیزم ونماینده گان وگماشته گان شان ،این آزموده شده گان تاریخ را بار دیگر آزمودند وخطای تاریخی را مرتکب شدند وبا حمله بر رفقا ، هرسوال کننده حزبی را مخالف پلینوم هژده خوانده وایشان نان آشوب زده خود را به تابه داغ پلینوم چسپانده به قلفکهای بالایی حزب دسترسی یافتند . به این ترتیب هم حزب ،هم مملکت وهم خود را به تباهی سوق دادند وقتی که در جاده یکطرفه بشکل مغرورانه تا نقطه بی برگشت به پیش رفتند و بدست خود شرایط واوضاع را به بنبست کشاندند که این خود عدول از اصول ، پشت پازدن هوشدارهای رهبری وگذشتن از خط قرمز مبارزه وسیاست بود . بهر حال از همان اول بهمگان واضح بود که نقش آمرانه گرباچف در تحولات اخیر بسیار تخریب کننده وکشنده بود که حزب را صدمه زد وپس از آن حزب را به سرحد فروپاشی رساندند ..گرباچف در همسویی با ارتجاع منطقه بخصوص آی اس آی وآمپریالیزم جهانی برکناری زنده یاد ببرک کارمل را بوسیله بهترین رفیقش تحمیل کرد ونقشه دشمنان افغانستان را تطبیق .
گرباچف این دشمن جنبش ترقی خواهی در افغانستان با یک تیر دشمن دو شکار کرد یکی اینکه به حزب ورهبری حزب صدمه شدید وارد کرد . دوم رهبری بعدی آنرا در محاصره گروه های چاپلوس ،ابن الوقت ،دلال ومتملقین حزبی که اصلاً منتظر چنین روزی بودند قرار داد وتا جایی که آنرا بدست حلقات نزدیکش به سه کنجی رسانده و در حیات گرباچف وبینن سیوان حامی وپشتیبان همین پروسه ، داکتر نجیب اله بشهادت رسید . با این همه وفاداری شهید نجیب اله از نظریات گرباچف و سازمان ملل متحد وکرنش رسمی در برابر دشمنان تاریخی در کنفرانسها وموضعگیری بیش از حد انعطاف پسندانه شان باز هم دشمنان کار خود را کردند . میگویند بعضی چیزها را آدم در دم مرگ می آموزد وبه آن باور مند میشود .در کتاب افغانستان پشت پرده ودیگر نشرات خارجی چنین آمده است که مخالفت ببرک کارمل از نظریات افراطی گرباچف ، گرباچف را نیازمند بیک انسان گوش بفرمان ساخته بود .

عاشقان راه کارمل بزرگ در دور دست ترین نقاط کشور
پیوسته بگذشته
قسمت دهم ۱۳۵۹

هوای دل انگیز بهار ونسیم عطر آمیز کوهسار گیسوی نسترن وزلف یاسمن را بروی تپه های پوشیده از زمردین بالا مرغاب نوازش میکرد . دره ها ودامنه های پراز گل ،شر شر آبشاران ،نغمه پرنده گان ،نوای بلبلان وهی هی چوپانان نوید هستی میداد وهمه چیز در زیر آسمان کبود وفضای صاف و نیلگون قلب انسان را بسوی خود میکشانید .
در چنین حال وهوا رفیق عزیزم علی آقا جان راد مهر ، والی ولایت بادغیس ذوق یک سفر کاری بولسوالی بالا مرغاب بسرش زده بود . بهار سال ۱۳۶۰ خورشیدی بود که هردوی ما جمع یک نفر دریور برغم شرایط وخیم جنگها ، بدون هیچگونه قوای امنیتی بوسیله یک موترجیپ چهار دروازه یی عازم ولسوالی بالا مرغاب شدیم . جاده مارپیچ دور وبر تپه ها ی سبز و دشتها ودامنه های پر از گل ودرختان پسته «پسته لیق » تصویری از باغچه های جنت زینت آرای مسیری بود که دل ودماغ انسان را بخود مشغول میداشت .منزل بمنزل توته کچالوی جوش داده و پارچه گوشت مرغ ، پیچیده در لای چپاتی خنک همراه با ترموز چای سبز که باخود داشتیم رفع خستگی نموده تا بخشی از اطراف علاقه داری کشک را پشت سر گذاشته به بالا مرغاب رسیدیم .
ولسوالی بالا مرغاب از نظر جغرافیایی یکی از ولسوالیهای مشهور ولایت بادغیس در شمالغرب افغانستان موقعیت داشته . سرزمین بکر وبایر وتپه های پرازگلهای بهاری که بروی آن گندم للمی ومیوه جات خربوزه وتربوزکشت میشود ودر عمق دره ها اقسام وانواع میوه جات ومالامال از درختان پسته که عالی ترین پسته جهان میباشد رویش دارد . مردم آن اکثراً مالداربوده در میان پلاس های کلان بروی تپه ها در نه ماه سال زنده گی میکنند ودر مجموع مردم شریف ولایت بادغیس پیشه زراعت ودام پروری داشته که علاوه بر تهییه محصولات لبنی مهمترین صنایع دستی مردم آنولایت را قالین بافی ،گلیم ونمد ، پوستین دوزی ومحصولات سردرختی آنها را میوه پسته ومحصولات زراعتی آنجا ، خربوزه ، تربوز وگندم بوده . گندم ، پسته ، گوشت ولبنیات ،پشم وقالین ، گلیم وپوستین اقلام صادراتی آنولایت را تشکیل میدهد . نمیدانم چرا در گذشته ها بالا مرغاب را بحیث تبعید گاه یاد میکردند وشاید بیت « جامه نارنجی هم معرف پسوندهای صعب الحیات مردم بوده باشد » در حالیکه بالا مرغاب زیبا ترین منطقه کشورعزیز ما با دشتن زیبایی طبیعی با دست شهکار طبیعت ساخته شده است وبدون هیچگونه باز سازی ونوسازی .
در شمال ولایت بادغیس بخشی از مسیر دریای خروشان مرغاب سرحد بین افغانستان وترکمنستان را تشکیل میدهد که طرف شمال آنسوی سرحد شهر مرو یا «ماری » و درجنوب یعنی اینسوی مرز مناطقی بنام موریچاق یاد میشود . باشنده گان هردو سمت دریا مربوط به ملیت شریف ترکمن بوده که با پیوند خونی ، زبانی وقومی در کنار همدیگر قرار داشته وپیوند های اجتماعی و قومی ساکنان هردو طرف دریا ریشه در همین مرزخروشان دارند .
قریه بزرگ موریچاق که هم از لحاظ تاریخی وهم از نقطه نظر اجتماعی با نام «مور» نسبت معینی دارد .این قریه ی بزرگ نظر به احصایه سال شصت خورشیدی دارای سه هزاروپنجصد نفر نفوس بوده ومردم آن خیلی شریف و زحمتکش ،صلحدوست ،وطنپرست ،متدین وکاریگر بوده مهمان نوازی وبرخورد صمیمانه از صفات ذاتی آنها میباشد . بزبانهای ترکمنی ، ازبیکی ،دری تکلم میکنند وکم کم زبان روسی نیز شامل افهام تفهیم شان بوده است. مو جودیت اقوام شریف پشتون در برخی از نقاط آنولا ، از سیاستهای سلاطین واستراتیژی های نفاق افگنانه آنها دربین دو قوم برادر وشریف پرده بر میدارد .
در سال ۱۳۵۹ خورشیدی همراه با محترم علی آقا راد مهر والی ولایت بادغیس ضمن سفری به ولسوالی بالا مرغاب و مناطق زیبای موریچاق با بزرگ مردی بنام غشی پهلوان دیداری داشتیم که موصوف در راُس کلانهای قوم قرار داشت . در آنزمان جنگ داخلی که سر تاسر کشور را فرا گرفته بود غشی پهلوان بنا به برداشتی که از اتحاد وهمبستگی مردم واهداف صلخواهانه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان داشت کار های مهم وفوق العاده ی را بخاطر قطع جنگ وتامین صلح در مناطق تحت امر خود انجام اداه وبا استفاده از امکانات مردمی بمنظور تامین امنیت در منطقه ، تمام اطراف قریه بزرگ را با دیوار عظیم وطولانی با سازماندهی کار دستجمعی وداو طلبانه احداث واحاطه کرده بود .
تنها دو دروازه بزرگ در جنوب وشمال قریه مشابه به در وازه های دولتی جهت عبور ومروردر شهر با پهره داران شجاع وکاردیده مواظبت میشد. آمر پهلوان در دورآ دور و اطراف قریه کمربند امنیتی از گروه های دلیر ان با اجرای پهره وگزمه مجهز با سلاح ومهمات تشکیل داده بود ، او با ایجاد قدمه های امنیتی نیمه نظامی خود در راس قطعه مردمی قرار داشت .هرچند شخص جنگ طلب نبود ولی همواره در دفاع از اهالی قریه بزرگ کمر همت بسته واطراف قریه را سنگر بندی نموده بود .
این سرکرده دلاور همچون یک رهبر محلی با تدبیر وتجربه، رهبری مردم را بعهده داشت وبا ایجاد نظم اداره مردمی واساسات ومقررات هماهنگ شده فکری وجمعی خود جوش اهالی قریه همچو یک رهبر محلی بحال همهگان رسیده گی مینمود .
پهلوان غشی بخاطر ایجاد شغل برای مردم دستگاه های صنعتی قالین بافی ، ریسنده گی ،خیاطی ، نجاری ،گلکاری ، رنگمالی وچرمگری ایجاد کرده بود که در کارگاهای یاد شده بیشتر از یک هزار نفر زنان ومردان کار میکردند . همچنان مکاتب قالین بافی ، رنگریزی وتعلم وتربیت عصری مطابق به لایحه معارف را ایجاد ورهبری میکرد که در آن بیش از پنجصد نفر دختر وپسر مصروف آموزش وتحصیل بودند .البته معاش معلمین وکارگران را بعضاً از جمعاوری اعانه وکمکهای مردمی پرداخت مینمود.
قوماندان غشی پهلوان تمام امکانات مادی ومعنوی خود را در جهت خدمت بمردم بکار میگرفت وبا استفاده از امکانات در تماس دایمی با ترکمنهای آنطرف دریا توانسته بود که لین برق را برای تنویر قریه اعم از منازل ، مکاتب وموسسات به موریچاق تمدید کند وبرای اکمالات مایحتیاج مردم از شهر مرو که بیشتر از دوکیلومتر فاصله نداشت روابط تجاری را برقرار نماید . پهلوان غشی با یکی از خانواده های سر شناس ترکمنی شهر مرو بنای خویشاوندی ایجاد کرده بود . که این رابطه را بنفع مردم محل بکار میبست یعمی جلب کمکهای مردمی آنسوی سر حد به قشلاقهای همسرحد به شهر مرو بآنکه یک آدم غیر دولتی بود ولی وجه مشترک اورا با دولت همانا صلح خواهی وخدمتگذاری اش تشکیل میداد که از شناخت وباورهایی که نسبت به رهبری زنده یاد ببرک کارمل فقید داشت سرچشمه میگرفت .

قسمت یازدهم

غشی پهلوان در راستای خدمات همه جانبه برای مردمش بخصوص بخاطر صحت وسلامتی آنها کمکهای طبی را مهیا ساخته ودکتوران طب را مورد حمایت همجانبه قرار میداد . این شخص مومن وپاکنهاد تمام امکانات وابتکارات خود را در جهت صلح وآشتی بخرچ داده بود که در طول سالها ناخن یکی از طرفهای دولت یا مخالفین خون نگردیده وصلح عام وتام برقرار بود. نامبرده حتا در میان دولت ومخالفین آن بمثابه میانجی هردوطرف را به آشتی وصلح فرا میخواند . غشی پهلوان هیچگاه بروی مردم ودولت تیغ نکشید ودر میان دولت ومخالفین از اعتبار واعتماد خاصی برخوردار بود .چنانچه در طول ده سال جنگ داخلی ، درین منطقه جنگی در نگرفته و تمام افراد و اهالی آن قریه ی بزرگ تا آخر در کنار فامیلهایشان و بدور این مرد بزرگ قرار داشتند .
این شخصیت مردمی وملی برای مردمش خادم وبرای میهنش صادق وبرای اهالی مهربان بود .
در حالیکه درسالهای ۵۹ و۶۰ خورشیدی دیگر نقاط و بخصوص مناطق دور دست کشور استقرار صلح دایمی ناممکن بنظر میرسید ویا با تلفات سنگین دوطرف جبه ومصارف گزاف نقدی وتجهیزاتی
امنیت تامین میشد ولی درین مناطق اکثرا شاملین هردو طرف جنگ به حملات ویران کن مایل نبوده واز محیط تحت تسلط خود داوطلبانه محافظت بعمل می آوردند .
طوریکه معلوم بود انگیزه حقیقی مبارزه وطنپرستانه اش از شرکت در محافل بزرگ میهنی و یکبار دیدار رهبر فرزانه ح د خ ا زنده یاد ببرک کارمل بزرگ در نشست جبهه ملی پدر وطن منشاُ میگرفت و توجه به بیانات دادخواهانه رهبری وخط مشی سیاسی دولت نکته به نکته حرف به حرف در حافظه توانایش حفظ گردیده بود ونکاتی از بیانات رهبری را در جریان صحبتهایش زمزمه میکرد .
در یکی از محافل مردمی که در نواحی موریچاق در حضور والی ولایت واینجانب کارکردهای ولسوال را مورد ارزیابی قرار دادند، اکثریت شرکت کننده گان محفل به تبدیلی ولسوال مذکور رای داده بودند . آنگاه والی مردمی مطابق به خواست ملت وتحکیم دموکراسی در ساختار دولتی آنوقت ولسوال را با خود به مرکز ولایت انتقال داد . وبجایش از مردم تقاضانمود تا ولسوال خود را خود انتخاب نمایند این بود شمه یی از تاثیر کار وطنپرستانه در دوردست ترین قرای یکی از ولایات کشور که با الهام از رهبریت آگاه ،صدیق وسرسپرده رهبری ودولت دموکراتیک افغانستان تطبیق دموکراسی وعدالت در آنجا تحقق می یافت .
ازینجاست که درک از رهبر محبوب القلوب افغانستان زنده یاد ببرک کارمل وشناخت علمی وخردمندانه از آن در تمام ابعادش مستلزم کوشش وپژوهش های علمی واجتماعی میباشد که تعاریف ومعاریف آن حتا در لوح سینه های مردم در دوردست ترین مناطق کشور خوانده میشود ومهر آن در قلوب مردم جاودانگی دارد .
مطابق به محاسبات آنوقت ولایت باد غیس دارای چهار ولسوالی ویک علاقه داری بود . با مسولیت گفته میتوان که در آنزمان مخالفان دولت در آنولایت هیچگاه بر ضد مردم ودارایی عامه کدام حملاتی نداشتند یک جمله بسیار جالب هرچند تکراری باشد موجب یاد آوریست : زمانیکه در کوتل سبزک ندرتاً عملیات جنگی دولت با مخالفان به پایان میرسید تقاضای دارو وادویه میشد ودولت تمام امکانات را برای محتاجان طبی فراهم میساخت . یعنی جالبیت قضیه درین بود که همزمان در یک ساعت هم جنگ وهم تقاضای کمک به این معنی که مخالفان برغم جنگ تحمیلی خود را بیگانه نمی شمردند . یا بگونه مثال در ولسوالی جوند ولایت بادغیس خود مخالفین نی تنها مکاتب را به آتش نکشیده بودند بلکه تعلیم وتربیت را بشکل خود جوش ومردمی انجام داده در تامین امنیت مردم همه سهیم بودند که در همان دوره هیچگاهی جنگ بین دولت ومخالفین در نگرفته بود .
همچنان در ولسوالی های بالا مرغاب وقادس کارکنان دولتی بایک عراده موتر رفت و آمد داشتند ودروس مکاتب جریان داشت . شفاخانه وتاسیسات ولسوالیهای قادس ومرغاب کاملاً فعال بود ومردم از هرگوشه وکنار قرای دوردست نیز به تدریس وتداوی بمراکز درمانی مراجعه داشتند . در طول دوسال بیاد دارم که در تمام ولایت بادغیس فقط یک مورد ترور ویک مورد آتش سوزی گدام پخته صورت گرفت ودیگر در تمام سالها مردم مصروف کار وزحمتکشی بودند ودولت نیز بصورت مستقیم ویا غیر مستقیم کمکهای لازم را حتا درساحات تحت امر مخالفین انجام میداد .
در ولایت باد غیس میراث بزرگ حنزله بادغیسی بنیانگذار فرهنگ ومعارف ،عالم ودانشمند تاریخی وشهیر کشور همچون خورشید فروزان میتابید ومکاتب از آفرینشهای این ابر مرد فرهیخته غنامندی خاصی داشت .
در مرکز ولایت باد غیس شهر قلعه نو شخصیت عالمی بود بنام مولوی عبدالروف ایماقی یکی از سرشنا سان منطقه ومورد اعتبار واحترام مردم میزیست موصوف آنچه که در دل داشت بزبان میگفت بی آنکه از سخنانش دلگیر ویا عقده مند شوند. چون عالم ورزیده ودانشمند سخن پردازی بود ملامت وسلامت را صریحاً مشخص میساخت . مشکل این مرد جوان وبزرگ اندیش درین بود که سکونتش در قلمرو تحت تسلط مخالفین دولت قرار داشت وجایگاه فعالیتها وامر نهی دینی ایشان مرکز ولایت وشهر قلعه نو بود که از هردو طرف مورد بی مهری قرار میداشت زیرا که دولت ومخالفین نامبرده را بیکی از طرفهای مقابل نسبت میداد ند درحالیکه جناب مولوی صاحب فارمول بشردوستانه اجتماعی را جز خصایل زنده گی خود ساخته چنان با نیک وبد خو کرده بود که بعد از مردنش مردم ، مسلمانش بزمزم شوید وهندو بسوزاند .
جناب مولوی عبالروف در یکی از سخنانش بشکل طنز آمیز میگفت شما هم مسلمان هستید وآنها یعنی مخالفین دولت هم مسلمان هستند فقط ما مسلمان نیستیم که محکوم بجزا هستیم . ولی درمیان دولت ومردم از احترام وحرمت زیاد برخوردار بود . تا اینکه دوسه سالی بعد در اثر لیاقت وکاردانی وهمکاری در تامین امنیت وروند صلح در میان دولت و مخالفین آنوقت دولت به یکی از چهره های بزرگ وشخصیت ملی ارتقا یافت وتا عضو یت در شورای رهبری دولت راه یافته بود ودر آنجا نیز با شهامت وشجاعت از حق مردم با ایمان داری کامل دفاع مینمود .یگانه چیزی که مولوی را به همکاری در پروسه صلح وامیداشت همانا علمیت وشخصیت آگاه وتحلیل او از مرام وبرنامه های دادخواهانه دولت وعدالت پسندانه بود که در میان مردم از اعتبار واحترام زیادی بر خوردار بود .
اینست تجلی اندیشه های دادخواهانه دولت دموکراتیک وملی ورهبریت سالم ،خردمند واصولی آن که بر پایه های وسیع قدرت مردمی واهداف والای خلق ستمدیده افغانستان استوار بود ه که با صداقت در برابر مردم آنچه زنده یاد ببرک کارمل فقید میگفت بشکل خلل ناپذیر وصادقانه عملی میگردید واین مطلب را اکثریت مردم وحتا مخالفین دولت نیز گاهگاهی اذعان داشتند که ببرک کارمل با تقوای کامل زنده گی کرده و بمردم خود هرگز دروغ نگفته وهرچی میگفت ملهم از صداقت وطنپرستی وعدالت خواهی بود .

زنده باد مردم افغانستان 

روح وروان کارمل بزرگ شاد وخاطراتش گرامی ونام پاکش جاودان باد 

رهبر زحمتکشانی رهبرم
رهبر مستضعفانی رهبرم
پیشوای جنبش آزاده گان
همچو نور جاودانی رهبرم

بخش دوازدهم

یکی از ارادتمندان وهمکار نزدیک شاد روان ببرک کارمل زنده یاد جنرال گل آقا بود که هنگام وظیفه داری ام در مربوطات زون هرات با نامبرده معرفی و آشنا شدم رفیق جاوید نام جنرال گل آقا یکی از سر سخت ترین وفاداران راه زنده یاد کارمل بزرگ واز ناب ترین افسر ورزیده دلاور ورشید اردو واشتراک کننده در رویداد سیاسی ثور بود موصوف گاهگاهی سفر کاری به هرات میداشت وضمن مسایل کاری با هم ملاقات های داشتیم . پس از ختم دوره کاری ام در مربوطات زون غرب کشور در یکی از ارگانهای سیاسی مرکزی ایفای وظیفه می نمودم در ماه سنبله سال ۶۲ خورشیدی بود که بدفتر کارم زنگ تیلفون بصدا در آمد وتا گوشی را برداشتم رفیق جنرال گل آقا بنده را بدفتر خود * معاونیت هیاُت ریسه * خواست وپس از ملاقات تعارفی با محبت بی پایان زاد گاه بنده را پرسیدند وگفتند که شما رفیق کوچی از ولایت بادغیس هستین ؟ گفتم نه زادگاهم کاپیسا ومدت دوسال درولایت بادغیس اجرای وظیفه نموده ام . او از تحسین وتمجید مردم شریف ولایت بادغیس در حق بنده یاد کرد و به تقرر دوباره ام نظر بخواهش تعدادی از مردم آنجا نظر داد ………اما طوریکه معلوم بود در سایه ی فعالیتهای حزبی در مرکز وولایات کشور یک سلسله فعالیتهای زیر زمینی ومخرب در داخل حزب احساس میشد که بر بنیاد آن سازمانی بنام * ……… * واز آدرس یکی از اعضای برجسته رهبری همانوقت ماهرانه مدیریت میشد . علاوه بر فعالیتهای تبلیغاتی وزهرپاشی در صفوف حزبی حتا برخی از مهره های این شبکه در بخشهای کلیدی حزب از نظر تشکیلاتی قدرت تغیرموقف کادرهارا نیز داشتند . تا حدی که کادرهای حزبی در گستره چنین چالشهای نامريُ طرف توهین وتحقیر وبهانه جویی های دست اندر کاران این شبکه قرار داشتند وقربانی اصلی را کادر های وفا دار به آرمانهای رفیق کارمل بزرگ تشکیل میداد .
بنده در یکی از روزهای ماه جوزای ۶۳ خورشیدی موضوع وبرداشتهایم را ازین جریا ن با رفیق گل آقا درمیان گذاشتم که ادامه چنین جریان منفی در حزب صفوف رزمنده حزب را تضعیف میکند اگر شود که این موضوع را با رهبریت حزبی در میان بگذارند ولی تا جایی که دیده میشد شرایط تحمیل شده ، فرصت حل چنین پرابلمها را از مقامات رهبری گرفته بود تا بلاخره رشد این پروسه رنگ وبوی گسترده بخود میگرفت . بگونه مثال در راستای ملاقات رهبری با کادرهای حزبی بتاریخ دوم ماه می ۱۳۶۴ خورشیدی زنده یاد ببرک کارمل در یکی از جلسات فعالین حزبی واقع ششدرک همراه با برخی از اعضای هیات رهبری حضوربهم رسانیده بودند. بنده نگارنده وجنرال محفوظ وظیفه ترتیب وتنظیم تالار وشعارها را بعهده داشتیم. درین جلسه بزرگ وبا شکوه بنده حقیر نیز افتخار عضویت در هیات رییسه جلسه را داشتم . رفیق کارمل بزرگ ضمن قدردانی از فعالیتهای کاری رفقا گفت قبل ازینکه به این جلسه بیا یم دو بار کتاب فولاد چگونه آبدیده شد را مطالعه کردم …ودر بخش تشکیلاتی رفیق کارمل فرمودند که پس ازین رفیق داکتر نجیب الله بحیث منشی کمیته مرکزی حزب ایفای وظیفه خواهند نمود . کارجلسه با بیانیه پرشور وسخنرانی خردمندانه رهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان زنده یاد ببرک کارمل وسپاسگزاری زنده نام داکتر نجیب الله با شور وهلهله به پایان رسید .
در جریان بازگشت بوظایف یکی از معینان وزارت برایم گفت که دریور مربوط تان را را مرخص کن و همراه من یکجا میرویم . هنوز موتر صد متر پیش نرفته بود که معین صاحب پرسید رفیق کوچی چطور بود کنفرانس گفتم بسیار عالی بود . معین صاحب گفت یاد داشت کن « سال بعد فقد در همین روز یک تحول بزرگ دیگر نیز در کشور ما رخ خواهد داد» بنده اصلاً به تغیر اتی که او به آن اشاره داشت متوجه نشده بودم وفکر میکردم کدام تحولات بزرگ مثبت وموفقانه خواهد بود ولی بیش از چند ماهی نگذشته بود که در موضعگیری جهانی گرباچف در قبال سرنوشت اوضاع در افغانستان تغیرات فاحش رونما گردیده این شخص کار کشته همکارمخفی وسابقه دار غرب در همسویی با آی اس آی پاکستان وسی آی ای امریکا واستخبارات انگلیس بر علیه ببرک کارمل موضعگیری نموده ودر راستای تغیر سیاستهای داخلی ومنطقوی و سقوط دادن رژیمهای دموکراتیک در کشورهای مترقی که در پلینوم ۲۸ کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بنحوی نمودار گردیده بود به نسبت عدم قبولی از جانب ببرک کارمل از امر ونهی گرباچف شرایط را ازطریق نفوذ داخلی و نشستهای خارجی ومجامع بین المللی برای حاشیه راندن ببرک کارمل از قدرت فراهم میساخت واز طرفی کوششهای عوامل داخلی وابسته به آن پروسه تغیرات رهبری حزبی ودولتی را تشدید میبخشید . در آن روز ها فضای سیاسی چهره بدل میکرد ونشستهای محرمانه و وحلقات گروپی وخیمه شب بازی های سیاسی جای وظایف اصلی را گرفته بود .
هرکس میکوشید از فضا ی بوجود آمده وتغیراتی که در راه است سود ببرد در همین حال وهوا بود که درست بتاریخ اول می ۱۳۶۵ همراه با محترم جنرال محمد نبی شوریده در محفل با شکوهی که بمناسبت روز جهانی کارگر برگزار گردیده بود شرکت نموده در آنجا دیده میشد که برخلاف اصول و آداب حزبی و اخلاق سیاسی در تمام محفل یک قاب عکس یا شعار از رهبری حزب که تا هنوز پابرجا بود دیده نمیشد . البته این تلاشهای برخی از گروه بازانی که در جستجوی چنین فرصتهایی بودند تا از تابه داغ سیاسی نان واز آب گل آلود دریا ماهی شکار کنند .
فردای همان روز مصادف بود بروز جمعه که معمولاً وظیفه رسمی ادامه داشت بدفتر کارم خبر آمد که از یکسو تلاش بخاطر تطبیق هدایات مغرضانه گرباچف در زیر چتر امنیتی شدید واز سوی دیگر مظاهرات هزاران هزار کارگر وزحمتکش وتوده های حزبی بدفاع از رهبر فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان در جریان است. در همین حال همان فرموده یکسال قبل معین صاحب بیادم آمد که گفته بود پس از یکسال در چنین روزی افغانستان شاهد تحول تازه ی میباشد .
بنا بر آن سوال اساسی درین جاست که چگونه زمینه چینی های ماهرانه وزیرکانه عمال خارجی ونفوذی های داخلی اش دست بدست هم داده سناریوی قبلاً تهیه شده را بمرور زمان عملی واجرای آنرا توجیه دادند . واما نحوه اجرای چنین دستور که دشمنان خارجی وداخلی را خشنود میساخت شامل همانا پیشگویی های خردمندانه رهبر حزب ، کارمل بزرگ بود که چندین سال قبل فرموده بودند که ارتجاع واستعمار نمیخواهند که حزب ما رشد کند چونکه جامعه مترقی را تحمل ندارند . بنا بر آن هر باری که حزب برشد خود نزدیک میشد دشمنان ومخالفین نمیخواستند که حزب برشد وبلوغیت سیاسی خود برسد . به این ترتیب در راستای چندین انشعاب وکودتاهای تحمیل شده بالای حزب توسط امین ودیگران اینبار خواستند حزب را از فرق سر ضربه زنند که چگونگی اقدامات و تغیرات سیاسی وتشکیلاتی در کادر رهبری حزبی ودولتی بنام پلینوم هژدهم در نوشته محترم استر جنرال محمد نبی عظیمی درکتاب وزین اردو سیاست مفصلاً توضیح گردیده است .

بخش سیزدهم


سال ۱۳۶۵ خورشیدی سال امر ونهی محرکین وفعالین نظم نوین شمرده میشد زیرا که دست اندرکاران پلینوم هژدهم بمثابه همه کاره های حزبی منزل صدساله را یک شبه طی نموده با تملق وچاپلوسی در انظار موقفهای بالایی سنگ وفاداری را بسینه زده توجه آمرین را نسبت بخود جلب مینمودند. این بازیگران رند وچالاک با فناوری سیاسی وهنر نمایی های زیرکانه کشور را در ذهن مقامات بشکل خیالی فتح شده ترسیم میکردند و منتقدین حزبی وسیاسی رفقای صمیمی وصادق دیروز خود را فقط در فاصله زمانی یک روز دشمان شکست خورده قلمداد میکردند . هنر آنها درین بود که با تخریب وبرچسپ زدن بدیگران به اعتبار وحیثیت اعضای صادق و اصولی حزب لطمه زده بجایش خود را صاحب صلاحیت واعتبار میساختند .اگر از هدف دور نشویم باید گفت که هنوز این حزب دوران پختگی حزبیت وسیاست خود را نپیموده بود که حوادث بالای حوادث را متحمل شد . زیرا تجربه ثابت ساخت که همان رفقای جانا جانی که از جان ومال وزنده گی خود در برابر رفیق خود میگذشتند وبخاطر زنده ماندن رفیق حزبی خود جان خود را فدا میکردند ولی این بار چه شد که بیکباره گی هرکه از هرکی شاکی ،بی باور ،خفه ، وسرگیچ شده بود . همین حالا نیز بخوبی معلوم میشود که چرا نیروهای دموکراتیک وچپ برغم کوششهای خستگی نا پذیر رفقا تا هنوز جمع وجور نمیشوند . میتوان دلیل آنرا در گذشته های نچندان دور یافت که همان دوره بی باوری از خارج در حزب تحمیل شده بود .
بهر حال گپ بر سر فنا وری های سیاسی بود برای اینکه از هدف دور نشویم باید گفت که بگونه مثال یکی از خاطرات تلخ وشیرین روزگار همانوقت را با خواننده گان گرامی شریک میسازم وآن اینکه در یکی از روزهای اسد ۶۵ خورشیدی تمام مسولین سیاسی مرکز جهت توضیح در رابطه مصالحه ملی با شرکت مقامات حزبی ودولتی ، حضور بهم رسانیده بودند . هنوز کنفرانس بکار خود شروع نکرده بود که یکی از همه کاره های پلینوم ۱۸ که تازه اعتماد مقامات را بخود کسب کرده بود برای جلب توجه بیشتر مقامات رو به آمرین سیاسی وروسای حاضر در تالار نموده با لحن قهر آمیز گویا که مجرمین را مخاطب قرار داده باشد گفت ، شما چطور وچنان هستین ، درک تان از سیاست ناچیز است چرا سرخود کوشش نمیکنید .پالیسی جدید برای تان قابل سوال است خود را برسانید کوشش کنید سیاست حزب بدرک همگانی تان مبدل گردد ودر هر دقیقه صحبت شان ، قهر وغضب و فشاربیشتر می شد. با تهدید وسخنان تحقیر آمیز رفته رفته در حدود پنج ده دقیقه وضع روانی حاضرین را دگر گون ساخت ودر فضای سالون خاموشی مطلق حکمفرما بود .
منتظر ماندم تا از جمع پیشکسوتان چیزی خواهند گفت ولی همه ساکت بودند . بناچاری از جا بلند شدم ،همان رفیق را مخاطب قرار داده گفتم ببینید تا دیروز همه رفقای حاضر بمثابه گلهای سر سبد حزب وجنبش ترقیخواهی کشور بودند ودر دفاع از وطن همه در کنار هم تا پای جان رزمیدند وخود را نثار کردند که نامهای شان باحرمت وقابل افتخار بوده است پس
این چطور شد که بیکباره گی خودت پروفیسر و همه کاره شدی ودیگران را که بمثابه پاکترین اعضا دریک سنگر دفاع از شرف وناموس وطن در خط اول مبارزه قرار داشتیم وقربان شدیم ولی امروز فقط نیمی از اعضای حزب در یکشبه قهرمان شدند وپله های قدرت را با سرعت برق آسا می پیمایند ونیم دیگر آکاهترین ، دانشمند ترین فرهیختگان صادق حزب به بی دانشی و بی مسولیتی متهم میشوند. آنهم توسط شما رفیقی که همه شما را میشناسند پس چه شده ماشین حزب ودولت را که چرخش معکوس ومسیر برگشت را در پیش گرفته است .اگر شما رفیق محترم که ادعای دانایی وفهمایی دارید فقط یکبار مصالحه ملی را بطور علمی تعرف کنید تا در روشنی آن همه قرار بگیرند .او که واقعاً شخص شارالتان وچالاک بود با حاضر جوابی گفت در مقابل مقامات نمیتوانم مصالحه را بشما تعریف کنم برایش گفتم ولی در مقابل مقامات اضافه از حد تان با پر رویی توهین وتحقیر کرده میتوانید ؟
در همین جر وبحث بودیم که کار کانفرانس سیمینار گونه با سخنرانی وزیر مربوطه آغاز گردید . موصوف ضمن صحبت در رابطه به چگونگی رویکار شدن سیاست مصالحه ملی بشکل کاملاً متفاوت از گذشته ومصوبات قبلی حزب در پاسخ سوالی مبنی بر تشریح وتوضیح وتعریف مصالحه ملی در برابر تمام حاضرین شانه هایش را بلند انداخته گفت من هم نمیدانم وبه تکرار گفت که سیاست مصالحه ملی را من بیشتر از شما نمیدانم وافزود بمن هم همینقدر گفته اند. البته بنده جریان ملاقات وزیر را در سیمنار ها ،کنفرانسها بشکل عینی یاد داشت نمودم که اکثراً از هیات رهبری حزبی در قید حیات هستند که از ذکر نام آنها صرفنظر میشود.
اما جان مطلب درین است که این سیاست ومماشت را هیچکس حاضر نبود بطور شاید وباید توضیح وتشریح نماید. هرکس بنحوی از تعاریف ومعاریف این سیاست کنار میکشید وگرنه چرا داکتر نجیب اله شهید با همه گذشته درخشانش بمثابه یک ریس جمهور خوب ولی نه یک رهبر، اگر از حزب فاصله نمی گرفت واگر سیاست مصالحه ملی را که یک اصل خوب سیاسی
بود وآنرا با زور نظامی گری وتهدید اعضای حزب پیش نمی برد ، اگر با اعضای حزب جنگی وبا دیگران بطور یکجانبه آشتی نمی بود ، اگر آزمایش غرب را باز نمی آزمود ، اگر خشم های استعمار را نادیده نمی گرفت واگرصلاحیت اصلی مقامات ملل متحد را بدرستی در نظر میداشت، اگر بالای انسانهای زرنگ ، چاپلوس ، چالاک وابن الوقت متملقین ومتعصبین حساب نمیکرد، اگر با پیشنهادات غرض آلود گربا چف با دقت بر خورد میکرد واز نیات درونی اش با خبر می بود واگر موضعگیری قدرتها ی خارجی را در قبال اوضاع افغانستان در کنفرانس ژنیو وغیره جاها مدنظر میداشت واگر اعتماد خود را از بخش اعظم حزب حدشه دار نمیساخت ، آنگاه نه سواره بر اسپ سفید رویا ها میشد ونه اسپ سرخ ……..بجز خرد جمعی حزب ورهبریت آن ،.. دیگر هیچکس از داکتر نجیب هوشیار تر نبود اما دست خارج از محبت واعتماد جمعی حزب او را بزودی وبسرعت خلع سلاح کردند او مصالحه های گذشته حزبی را بدست کم گرفته ومصالحه ملی را بدست خود رقم میزد چنانچه بحیث ریس جمهور کشور در یکی از سخنرانی هایش گفته بود که «مخالفین مسلح ما باید بدانند که سلف من قبلاً آنها را اشرار مینامید اما من آنها را اپوزیسیون خطاب میکنم » آیا تصور بهره برداری از چنین کلمات در واقع خودش بذات خود جنگ با اعضای حزب نبود ؟ توهین وتحقیر رهبریت حزب نبود ؟ توهین برفقای حزبی نبود آنهم توام با خوشباوری به مخالفین داخلی ودشمنان خارجی آیاهمین خود بازی با آتش نبود ؟.برای خواننده گرامی اظهار میدارم که هیچ نوع بدبینی وتخربی وایجاد فاصله یا انتقام نیازی نیست ،هیچ نوع مقابله با رهروان پلینوم هژده حزب درچنین شرایط کنونی مطرح نیست همه باهم منحیث اعضای جنبش وهمچنان تن واحد حزب بخاطر یاد آوری از تجارب گذشته بمنظور رفع نواقص وکمبودی های سابقه راه آینده را بدون کاستی ها بارفع نواقصات قبلی بطور متحد ومشترک به پیشبرده و در راه نجات وطن به پیش گام برداریم البته این توضیح مختصر بخاطر رفع نواقص وکمبودیهای گذشته از من شروع تا شما وهمه مابود وبه هیچکسی مشخص شده نمیتواند هرگاه ما به پختگی سیاسی برسیم از انتقادات رفیقانه همدیگر وپیشنهادات سازنده مشترک نیروی عظیم وبالنده ی را بوجود خواهیم آورد . زنده باد وحدت وهمبستگی .

تحمیل فشار بیرونی برهبری حزب
پیوسته بگذشته
بخش چهار دهم


در یکی از روزهای برج سنبله ۱۳۶۶خورشیدی چند ورقپاره از بیانات اخیر گرباچف که زیر نام ، در راه ثبات ، در رابطه به موضیعگیری رهبری شوروی درمجامع جهانی در قبال اوضاع افغانستان نوشته شده بود برایم داده شد تا آنرا در جمعامد بزرگ پرسونل مربوطه توضیح وتشریح نمایم .یعنی انطباق بیانیه غرض آلود گرباچف بروند سیاسی افغانستان پس از پلینوم هژده حزب د خ ا در سایه ی پر شتاب وبرخورد تهدید آمیز و مستدام نماینده گان تیم گرباچف که یکسال واندی قبل دایر گردیده بود حدود نزدیک به پنجصد نفر از کادرها وفعالین حزبی ارگانهای مربوطه حضور داشتند
اعضای حزب حاضر در جلسه با توجه بکدام خبر نو وپیامدهای پلینوم هژده حزب با شک وتردید ودلهره گی بیک دیگر نگاه نموده وبیصبرانه منتظر بحث مسایل ذاغ روز بودند .
در همین حال بنده بیچاره ورقپاره بیانیه ی فرمایشی گربا چف را از جیب کشیده در آنوقت رفقا بادیدن ورق پاره های بیانیه درهم وبرهم شده جمعی بیصبرانه منتظر توضیح وبرخی با نفرت وبی میلی بمفهوم اعتراض اینسو و آنسو با جنبانیدن سر های خود عدم رضایت خویش را از اوضاع آمده تبارز میدادند ودر نگاهای تعدادی هم مایوسیت ، آشفتگی و انزجار هیجان انگیزی دیده میشد .در عین زمان تعدادی هم که موضعگیری بنده را نسبت به پلینوم هژده زیر ذره بینهای شک وتردید مینگریستند ، با نگاهای معنی داری با توجه خبر چینانه منتظر تشریح وبحث موضوع بودند .
اینجانب پیش از اینکه در رابطه به بیانیه بد خواهانه گرباچف سخنی بمیان آورم ،خطاب به حاضرین گفتم : رفقای عزیز امروز روی مطالب مهم وحیاتی بحث مشترکی داریم ، بحث تغیرات تحمیل شده وپیامد های بعدی آن ، بحث موضعگیری های غیر اصولی وتحمیل شده از خارج بنام مصوبات حزبی در داخل کشور ، بحث فشار ، زور وتهدید ، وبحث ندانم کاریها ، بحث تاپه وتهمت زندنها ،توهین ،تحقیر ، تهدید ، سرزنش ، اخطار ، سبک مغزی ها وبحثی که گویا تا اکنون بغیر از گرباچوف وتیم گوش بفرمانش ،هیچکسی دیگر از رهبران حزبی ودولتی آن را نمیدانسته اند واز تحلیل آن گویا عاجز بوده وفقط همین تیم گویا بمثابه حلال مشکلات با تمرکز محوری وقسمتی از اعضای حزب بخاطر «حفظ موقف » در وضعیت اقمار آن میچرخند بنا بر آن به پیامد های همچون وضع وحالت غیر مترقبه توجه تان را معطوف میدارم . امید وارم سخنان بنده را منحیث مقدمه موضوع یاد داشت کرده تا آخر عمر آنرا منحیث تجارب تلخ وشیرین تاریخ با خود نگهدارید .
آنچه من با شما میگویم صحت وثقم آنرا تاریخ در سالهای آینده ثابت خواهد ساخت . برداشت اینجانب از یکدنده گی مقامات در برابر اصولیت حزبی ، قبولاندن فرمایشات بیرونی آنهم با فشار نظامی گری وطرفداری از مصالحه یکجانبه ورفتن در جاده یکطرفه وحکم سازش با دشمنان آشتی ناپذیربیرونی برغم تضاد های انتاگونیستی ، هم حزب د خ ا ، هم دولت ج د ا وهم کشور ما را تبه میسازد . زیرا تیم متعصب وچاکر منشی که بدور داکتر نجیب اله حلقه زده است همچون اژده هایی دیگران را از ریس جمهور فاصله داده ورفقای منتقدش را در نظر ریس حزب دشمن تلقی میکنند وهمواره میگویند هرکه با ما نیست دشمن ماست .
این بود حرفهای بنده که در دل تعدادی نشست وبرخی را سرآسیمه ساخت وهم چندی از خبر چینان پس از ختم نشست ، با تعجل گزارشا ت شان را به بارگاه والا رساندند .ساعتی پس از صحبت با رفقای حزبی یک مقام مسوُل بنده را بدفترش احضار کرده گفت چنین چیزهای را میتوانستی در بین خود بگویی ونه در چنین جمع عام من برایش گفتم اظهار نظریات شخصی برای اشخاص واظهار نظریات حزبی فقط در پیشگاه حزب بمنظور حل وفصل مسایل بطور دستجمعی بمنظور بهبود امور لازم است .
او با بر افروختگی فرمود پس شما مرا رهنمایی میکنید گفتم نخیر بنده حق رهنمایی شما را ندارد ولی اظهار نظر حزبی بشکل دموکراتیک وخالی از غرض ومرض حق مسلم هر عضو حزب است . شخص مسُول بار دیگر گفت پس تو وکیل تمام اعضای حزب هستی گفتم نخیر بلکه مسُول سیاسی حزبی باید در دفاع از کلکتیف حزبی قرار داشته باشد .در اخیر فرمود که برایت نقص میکند گفتم من مهم نیستم حزب مهم است باید همه در زمان لازم هزینه ها را بپذیریم تا حزب را از رفتن بسوی بیراهه نجات دهیم .

 

 

 

 

 

ادامـــــه دارد…

 

 

 

 


به روح پا ک مردی نا مداری 
همی خوانم درودی بیشماری
به آن خد متگزار خلق میهن
زعیم و رهبری با ا فتخاری
غروبش چون طلوع جاودانست 
چوخورشیدی فروغش ما ندگاری
وفا و همد لی میراث او هست
نی ازخود داشت قصر زرنگاری
بری بود از تعلقا ت قومی
زمردم بود و انسانی تباری
بد یلش نیست در تاریخ کشور
چنین فرزانه مردی با وقاری
میا ن رهبران قرن بیستم
یکی عا لیتر ین سیا ستمداری
خو شا بر رهروان راه اوباد
که دارند رهبری با اعتباری
موفق باد رزم رهرو انش
پیُ اهدا ف و عزم پا یداری
روانش شاد ونامش جاودان باد
گرا می با د همچون یاد گاری
عبدالو کیل کوچی