ریشۀ معضلات جاری افغانستان نویسنده : رفیق میرعنایت الله سادات

 

سایت راه پرچم افتخار دارد که به بازپخش کتاب‌های می‌پردازد که تاثیرگذاری آن باگذشت زمان نتنها مورد علاقه قرار می‌گیرد، بل زمینه را برای بحث و نقد  چنین کتاب‌ها فراهم می‌سازد؛ از جمله کتاب «سرنوشت خانواده در جوامع غربی» نوشته میر عنایت‌الله سادات که از طریق انتشارات پرچم همگانی شد؛ مورد استقبال  شماری از کتاب خوانان قرار گرفت. در همین راستا مروری بر این کتاب از خامه رفیق نصیر سهام ژورنالیست، محقق و نویسنده را گرفتیم که با یادآوری از ذکر منبع دانلود کتاب، این نوشته سودمند را با شما شریک ‌می‌نماییم.

                              ***

نصیر سهام

  «نظری بر کتاب «سرنوشت خانواده در جوامع غربی»

سرنوشت خانواده در جوامع غربی» اثریست ارزشمند از پژوهشگر و نویسندهء نامور کشور جناب میر عنایت الله سادات که همین  تازگی‌ها در امریکا چاپ و نشرشده است . کتاب از برکت و محبت همیشگی دوست فرهیخته و کتابخوانم  واحد سادات در اختیارم قرار گرفت . آنرا خواندم و  فیض بردم ، برایم جالب و دلپذیر واقع شد؛ زیرا تا هنوز کمتر پژوهشگران و نویسنده گان ما به این سوال بزرگ اجتماعی افغانان پناهنده در کشور های غربی (چگونگی حفظ شیرازهء خانواده و ارزشهای فرهنگی) پرداخته اند. پس از خوانش کتاب بر آن شدم تا عرایضی در مورد داشته باشم.

 قبل از من عدهء از اهل قلم و مطالعه، اثر را معرفی کرده به بررسی آن پرداخته اند بناءً بنده درین مختصر نه قصد بررسی کتاب را دارم و نه معرفی آنرا بلکه  صرف می‌خواهم برداشت‌هایم را همراه با سوالاتی که از مطالعهء اثر برایم خلق شده است مطرح کنم به این امید که باب گفتگو آنچنانی که آرزوی نویسندهء کتاب است گشوده شود و جامعه شناسان، متخصصین علوم اجتماعی، صاحب‌نظران و اهل اندیشه با ابراز نظریات شان درین امر مهم سهیم شوند.

آغاز می‌کنم از اینجا که نویسنده کتابش را به افغانانی اهدا کرده است که «در تار و پود وجود شان فرهنگ آن دیار زنده است . به آنهایی که به سنن پسندیده و فرهنگ بالنده ای خویش عشق می ورزند» و نوشته اش را گام آغازین در راستای سعی و تلاش برای حفظ معنویات و فرهنگ والا و ارزشمند افغانی دانسته است که  پس از بررسی سیر پیدایش خانواده می‌پردازد به موضوع رفتن خانواده‌های غرب به سوی فروپاشی به حیث یک معضل بزرگ اجتماعی این جوامع که خواهی نخواهی خانواده‌های پناهنده درین کشورها نیز نمی‌توانند ازین مصیبت در امان بمانند. و مسالهء بعدی هم حفظ ارزش‌های فرهنگی پناه‌جویان درین کشور هاست.

پیش از طرح سوالاتم می‌خواهم همنوا شوم با دوست عزیزم پژوهشگر و فرهنگی شناخته شده جناب یاسین « بیدار » که در بررسی شان از ین اثر نوشته اند که اگر این دو موضوع (به قهقرا رفتن خانواده ها در جوامع غربی و حفظ ارزش‌های فرهنگی در خانواده های افغان) در دو بخش جداگانه مورد ارزیابی قرار می‌گرفت، بهتر می‌بود. به هر حال نقد و بررسی افول خانواده را می‌گذاریم به دوستان صاحب نظری که در آینده شاید بر آن چیزی بنویسند؛ و اما در زمینهء حفظ ارزش‌های فرهنگی در میان فامیل‌های پناهندهء افغان، این مطالب منحیث سوال ذهنم را به خود مشغول ساخته است:

وقتی حفظ ارزش‌های فرهنگی مطرح می‌شود آیا ممکن است این ارزش‌ها فورمولبندی شود و بگوییم کدام ها اند؟

تا آنجایی که من آگاهی دارم بیشتر افغانان در کشورهای اروپایی و امریکا و کانادا به یک سلسله ضوابط اسلامی چسپیده آنرا ارزش فرهنگی و عنعنهء پسندیده می‌دانند و مشتاق اند اولادهای شان به مساجد رفته تعلیمات دینی را فرا گیرند و هستند بسیاری که تا آنجا مذهبی شده اند که حتی تلویزیون نمی‌بینند  و نیمی از روز شانرا برای پیداکردن و خریداری گوشت هلال صرف میکنند و تعدادی هم با راه اندازی مجالسی بنام این شخصیت و آن شخصیت یا بمناسبت عید ویا هم نوروز، گویا از فرهنگ شان پاسداری می‌کنند. می‌شود همین فعالیت‌ها را برای پرورش نوباوگان فامیل‌های پناهنده با فرهنگ بومی شان کافی دانست؟

ــ اگر این کافی نباشد (که نیست زیرا ارزش‌های والاتری وجود دارد که به آنها نیز باید توجه کرد) پس کدام شیوه را بکار باید بست تا فرزند پناهنده به آن همه ارزش‌های والای فرهنگی که هیچ چیزی  هم در موردش  نمی‌داند، پابند باقی بماند و آنها را به حیث نمادهای اخلاقی و ارزش‌های فرهنگی بپذیرد؟

فکر میکنم اخلاقیات و ارزش خود امریست نسبی  و نمی‌تواند در همه جا یکسان باشد. مساله‌ای  در یک محیط اخلاقی و با ارزش تلقی شود و اما در محیط دیگری در مخالفت با هنجار های اخلاقی قرار میگیرد . مثالی می‌آورم:

 در کشور های غربی دختر و پسر جوانی که همصنف یکدیگرند، هرگاه در جادهء روبرو شوند و دست به گردن انداخته همدگر را ببوسند ، نه کار غیراخلاقی کرده اند و نه بیرون از حدود ارزش‌های انسانی. و یا اگر جوانان در ملای عام به معاشقه می‌پردازند، عمل شان نه تنها غیر اخلاقی به حساب نمی‌آید بلکه یک حرکت بسیار عادی و پذیرفته شده است . مسلماً برای ما افغانان که عمری از عفت و پاکیزگی دم زده ایم و شرم و حیا بمثابهء ارزش‌های فرهنگی برای مان مطرح بوده اند ، نمی‌تواند مورد قبول باشد. حال با نوجوانان خود که درین جوامع پیدا شده و سر بلند کرده اند چگونه برخورد کنیم تا از یکسو از جامعه تجرید نشوند و از جانب دیگر با نورم‌های اخلاقیی که برای ما ارزش دارند ، با ما همنوا شوند.

ــ جناب سادات صاحب درین اثر سودمند پژوهشی شان در رابطه به اثرات ناسالم زندگی مادی بر معنویات در جوامع غربی نیز مطالب قابل دقتی از جمله فردگرایی (اندویدوالیزم) را مطرح کرده اند.

این مساله شاید برای غربیان اصلاً تفاوتی نداشته باشد که پسر و یا دختر جوان شان به ماه‌ها دور یک میز غذا نخورند و حتی یکدگر را نبینند و پس از مدتی هم اگر همدگر را ببینند دستی بلند کنندو با گفتن « های» از برابر همدگر رد شوند.

این شیوهء معمول زندگی آنها است؛ ولی ما که همواره در جمع بوده ایم و با جمع زندگی خوش هم داشته ایم، کدام تدبیر را بکار ببندیم تا جمع ما پاشان نشود .

هر صبح پدر و مادر باید به کار برود و فرزندان هم به مکاتب و مدارس شان. در چنین حالت از غذای نیمه روز اصلاً حرفی نمی‌تواند وجود داشته باشد، حالا برای صرف غذای شام کی می‌تواند تضمین کند که همه در یک وقت معین به منزل برگردند و بتوانند دور یک میز جمع شوند؟

یقیناً پدران و مادرانی که پا به سن گذاشته اند مشتاق اند که چنین امکانی برای شان میسر شود ولی واقعیت‌های زندگی درین کشور ها چیز دیگریست که باید به آن تن داد و قبولش کرد ولو بسیار هم ناگوار است. اما نباید فراموش کرد که تن دادن به واقعیت و قبول کردن آن بمعنی از یاد بردن رسالت بزرگان فامیل در برابر اعضای خانواده نیست. کار کردن والدین نباید زمینه ساز ورود هوا و فضای بی‌بند و باری و لجام گسیختگی در خانواده شود. باید راهی برای حل این معضل جستجو شود.

در پایان این مختصر باید به عرض برسانم که دانشمند محترم جناب میر عنایت الله «سادات» با پژوهشی که انجام داده اند، اثری آفریدند که از ارزش فوق‌العاده برخوردار بوده و هر فامیل پناهندهء افغان به شکلی از اشکال خود را در آن می‌یابد. در حالیکه به نویسندهء کتاب جناب سادات صاحب صحت وسلامت و طول عمر آرزومی‌کنم، قلم شان را پربارتر و رساتر خواسته امید می‌کنم از ثمر دوام تحقیقات سودمند شان درین زمینه، بی بهره نمانم. باعرض ارادت

***

در بارۀ طرح دیجیتال کتاب:

رفیق شفیق و عزیزم عنایت سادات دو جلد کتاب با ارزشی را که به خامه زیبای وی رقم یافته است؛ برایم تحفه دادند که «سرنوشت خانواده در جوامع غربی» یکی از آن است.

با مطالعه کتاب دریافتم که نویسنده، یکی از پرابلم‌های حاد و داغ جامعه را در جهان کنونی با دید علمی و استناد بر آثار  برجسته  محققان علوم اجتماعی کاوش نموده و نتیجه گیری‌های سودمندی را از جمله در مورد زندگی خانواده‌ها در مهاجرت و تبعات آن جمعبندی نموده است.

با در نظرداشت محتویات با ارزش کتاب و این که خواندن آن ممد خوبی برای پی بردن به بخشی از معضلات جامعه است، تقاضا نمودم که اگر اجازه دهند تا کتاب برای پخش بیشتر  و خوبتر  به شکل دیجیتال تدوین گردد؛ خوشبختانه این خواهش پذیرفته شد؛ ضمن سپاس فراوان از محترم عنایت سادات و آرزومندی بیشتر برای موفقیت وی، کتاب از طریق «انتشارات راه پرچم» در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.

قاسم آسمایی

 

کتابهای  بسیار در باره  مسایل  اجتماعی  و فرهنگی  و اقتصادی از قلم نویسندگان به  چاپ رسیده  و مطالعه نموده  ام  ُبدیهی است  با مطالعه  هر کتاب یک کمبود در بعضی  بخشهای اجتماعی  و اقتصادی و فرهنگی در ذهن خواننده  خطور مینماید اما جناب  محترم  سادات  در این  زمینه  آنقدر بدقت  تحقیق و پژوهش نموده  اند که  هیچگونه  خلا درمسایل  مربوط  به  خانواده  تاثیرات اجتماع ُ فرهنگ ُ اقتصاد و اقتصاد سیاسی برخانواده در اثر شان بنظر نمی رسد .
محترم  سادات  دو قاره  امریکا و اروپا رااز مبدای  زندگی  انسان  در کره  خاکی  و از مبتدی  ترین اقتصاد اولیه  خانواده تا رشد اقتصاد امروز  قدم بقدم با رشد و نموی فکری  انسانها و انعکاس  سوء آن در رشته  تحریر  درآورده  است .  
این  اثر گران بها در یکصد و سی وسه  صحفه  و چهارده  عنوان  درشت و درخشنده  که  خواننده  را به  عمق  مطالعه  دعوت  مینماید  ُ مرتب  شده  است. بگونه  مثال  نکات  عمیده  این  آن را خیلی  فشرده  بشما  بازگو میدارم .
کانون خانوده یکی از استوار ترین و دیرینه ترین واحد اجتماعی می باشد که تداوم فرهنگ واقتصاد با رشد فکری  ایشان تسلسل داشته است . به گواهی تاریخ  درشرق  نخستین گهواره تمدن و فرهنگ آغاز گردید و تاسیس خانواده از  منزلت  وارج فراوانی برخوردار بوده  است. ادیان سماوی، پیامبران ، نظریه پردازان و مصلحین اجتماعی  واحد خانواده را اساس  زندگانی  جمعی قلمداد نمودند .

درباره انواع خانواده سخن بسیار تذکر رفته است و سیر تحول آن در پویه تاریخ یکی از مباحث دلچسپ جامعه شناسی می باشد. کانون خانواده کماکان در خاورزمین از مقام و اعتبار فراوانی برخوردار است  ولی در سر زمین غرب در برخورد با مظاهر دنیای مدرن از جمله تقسیم کار،  فردگرایی  و آزادی های مدنی و استقلال اقتصادی جنس زن، واحد خانواده دستخوش دگرگونی هایی شد که از دید ما شرقی ها زیان پذیر می باشد.
تحقیقات  بسیار پرمایه بقلم نویسنده و  پژوهشگر  توانا «سادات» که تمام جوانب موضوع را به بررسی گرفته است ُ گواهی  دیگریست برتاریخ  تمدن شرق و افول  تمدن غرب .
 دراین کتاب در باره پیدایش و ساختار خانواده  ها در یونان قدیم، امپراتوری روم و قبایل جرمن سخن رفته است. و همچنین مولف صاحب نظر چگونگی خانواده را در قرون وسطا که سلطه  فیودالها و پاپه داری آنها را به بررسی گرفته واز گذار” خانه” به فامیل  وشکل گیری گزنیش همسر بحث کرده است.
به دنبال آن جهش ، درمورد چند و چون خانواده در دوره  رنسانس و تاثیرات دوران  رمانتیک و انقلاب صنعتی  بر فامیل های غربی ُ به  سنجش  پردا خته است. همچنان از فروپاشی دودمانهای باختری و تأثیر مسایل اقتصادی  برثبات وبی ثباتی  خانواده های اروپایی مطالبی زیاد رابا نقل  وقول  از نویسندگان  بزرگی عنوان کرده است.
متعاقباٌ از دستیابی زنان به حقوق مدنی و اوج گیری جنبش های فیمنیستی  در زمان معاصر اضمحلال خانواده، افول تمدن غرب تأثیر انحرافی وسایل اطلاعات جمعی، ضعف سیستم تعلیم و تربیه ، مضیقه های مالی ، برچیده شدن سفره غذااز داخل فامیل، ترویج  زندگی تنهایی، گریز از وظایف مادری و پدری، خدشه دار شدن مفهوم بزرگ ” مادر بودن” و انتقال  کلان سالان از کاکون گرم  خانواده به  اماکن  بزرگ سالا و سرانجام سرنوشت فامیل  معاصر به تحلیل گرفته شده است.
نا گفته پیداست که تمام مسایل مطروحه  از اهم  قضایای  زندگی ما افغانها می باشد و چه بهتر خواهد بود که خوانندگان هموطن ما این  کتاب ارزشمند را مطالعه و از محتویات  پربهای  آن فیض برده  و منحیث یک  رهنمود بزرگ  برای  نسل های  جوان ما پیشکش بدارند. 
جناب  محترم  سادات این اثرش را برای  هموطنان که بنا بر اجبار های  متنوع  از سرزمین  خویش  دوری  گزیدند ُ اما در تار وپود  و جود شان به  فرهنگ  بالنده  ای  خویش  عشق  میورزند و أن هایی  که  حتی  در دیار غربت  بازهم  برای خود و فرزندان شان ُ یک  محیط  دلپذیر  فرهنگی ایجاد  کرده  اندُ  بحث  نموده اند.
جناب  سادات  رابطه انسان  با اقتصاد و مسایل  اجتماعی  را بامطالعه  و مشاهده  دو قاره (امریکا – اروپا) که  خود  پیشرفته  ترین  قاره  های جهانی میباشند ُ به  تحریر درآورده  است.  همان طوریکه  بارشد و نموی  ذهنی  انسانها تمام  مسایل  مربوط  به  زندگی  نیز  ارتقا مینماید و سطح  زندگی  انسانها را نیز بحرکت  در میآورد . در شرایط  کنونی  که علم  و تکنالوژی  به  سرعت  صوت  سریع  شده  است  شیرازه  خانواده  ها از هم پاشیده است.
در زمانهای  قدیم  شرق  نخستین  گهواره  تمدن  و فرهنگ  بوده و با ازدواج  های  مشروع  و تاسیس خانوده  و تولید نسل به  غنای  فرهنگ  افزوده  میگردید و خانواده از منزلت  فروانی  برخورداربوده  اند. 
در این کانون  کوچک  خانوادگی  که  پدر ریس خانواده  و مادر مرکزیت  و شمع  درخشان آن  بوده  و تمام فرزندان از روشنایی  افکار مدبرانه  پدر و مادر بهره  میبردند.  مادر در پرورش و تربیت  سالم  فرزندان و پدر در تهیه  و برآورده  ساختن  معشیت  زندگی  خانواده مکلف  بودند. 
کانون  کوچک خانواده  نمونه  از اجتماعی  بزرگ  محسوب  میگردید.  بنا یک خانواده  سالم  عبارت از یک زن  و مرد  مزدوج  بود که با فرزندان  شان  مشترکاٌ با محبت  زندگی خانوادگی  را سپری  میکردند که در آن  مناسبات  جسمی  ُ روانی  ُ اقتصادی  و اخلاقی  باهم  گره  میخورد. به همین  ترتیب  خانواده  بین  والدین  و فرزندان  و با نسل های  بعدی  پیوند  خونی  و خانواد گی  برقرار میکردند و از اهمیت  زیادی  در اجتماع  برخوردار بوده  و جایگاه  ویژه  در جامعه  داشتند.  

توجیه نادرست  از رشد اقتصادی  جامعه ُ « تشکیل  اقتصادی فامیل » ُ حقوق مدنی زنان ُ جنبش  زنان در کشاکش مباحثات تیوریک ُ انحرافات  جنسی ُ آزادی  و یا اسارت جدید زنان  ُ انحرافات وسایل  اطلاعات جمعی  ُ ضعف سیستم  تعلیم وتربیه  ُ مضیقه های  مالی  ُ تجرید کلان سالان از کانون خانواده  در خانه  های  مخصوص  کلان سالان ُ ترویج سریع زندگی  تنهایی ُ تخدیش مفهوم بزرگ  « مادر بودن»ُ  همه  وهمه از یکطرف  خانواده  را در معرض  خطر قرار میدهد و از  طرف دیگر سرنوشت زندگی  معاصر  غرب را بکجا خواهد  کشانید .
با مطالعه  هر برگه  این  کتاب با واقعیت های زندگی  روزمره  خویش  ُ محیط  و ما حولیکه  زندگی  داریم  برخورد  مینماییم و می بنییم  در پرتو این  وضع  جای  نظم  جمعی  و گروپی  را یک نوع فرهنگ  منفرد سازی  اشغال  نموده  است.
مخصوصاٌ خانواده  های  زیاد از  شرق در اثر عوامل  مختلف  راه  خویش را بسوی  جوامع  غربی  گشوده  اند و بخاطر ادامه  زندگی  و بنای  اقتصای  از دست رفته  شان  مصروف  وظایف شاقه  طبق  پروگرامهای  وضع  شده  ممالک  میزبان  گردیده اند و روابط و ضوابط و ارزشهای  خانوادگی  شان در معرض  انحطاط  قرار گرفته و « فقر  معنویت » آنهارا تهدید  مینماید.
جناب  سادات مینویسد ُ اندیشه  پردازان  غربی  تحقیقات وسیع  در زمینه و دوام  مسایل  فرهنگی و تمدن شرق  انجام داده اند و عوامل  باز دارنده ای  رشد اجتماعی  را برجسته  نموده و به  پیروی  از راه  ورسم  زندگی  غرب  تشویق  مینمایند ُ بدون  انکه پرده  از حقایق  درد ناک  زندگی  اجتماعی  جوامع  غربی  خویش  بردارند.
به  گواهی  تاریخ  باید اظهار  کرد که  اگر مدنیت های  شرقی  مورد تحاجم  قرار نمیگرفت  ُ یقیناٌ امروز  درخشش آن  تمدنها  جهانی  میگردید و نمیگذاشت  انسانها چنین  کجراهه  هارا طی  طریق  نمایند.
در چنین  روند اجتماعی  والدین  مکلف اند که  اطفال  شانرا به  داشته  های  فرهنگی  و مزایای فرهنگی خویش  آشنا بسازند و در پرتو  یک  توازن فرهنگی  میان  هردو فرهنگ  تربیت  بنمایند تا از مصایب  روحی  در امان بمانند.
درک  واقعیت  های  تاریخی  و خود آگاهی  و شناخت  دقیق از موازین  وارزشهای  متفاوت  شرق و غرب « خود  ُ خانواده و فرزندان » شان را از سقوط  در پرتگاه  انحرافات  غربی  نجات بخشند.
زیرا سقوط  در پرتگاه  انحرافات جوامع  غربی  موجب  گسستن  شیرازه  خانوادگی  میگردد. از آگاهی  تاریخ  یک  واقعیت  مسلم در رابطه  به  رشد تمدن های  مادی  و معنوی  جوامع  بشری  نتیجه  بدست  میآید که  همه یکسان  رشد نکرده  و نمی نمایند اما در اثر پیشرفت  و انکشاف  سریع  تکنالوژی  مدرن امروز این  کمبود  رفع شد . اما رفع  این کمبود یک  خلای  بزرگ  دیگری  را بوجود آورد که  موجب  انحطاط  تمدن غرب  گردیده و این انحطاط ارزش های  پسندیده  فرهنگی و فی المجموع  بشری  و باعث  پاشیدن  شیررازه  خانواده  گردیده  است . چون  خانواده  ها  جامعه را تشکیل  میدهد باید از گزند انحطاط در امان  بماند .
تحقیقات بزرگ در مورد  فامیلهای  غربی  چندان  قدامت  تاریخی  نداشته  و اکثراٌ پس از طی  سالهای  اول  جنگ  جهانی  دوم  ُ طی  نشرات  پراگند انتشار یافته  است.  بعدا تحقیقات  شیوه  های  مشخص  را تعقیب  نموده  و آنهم  بیان گر طرز دید گروپهای  معین  اجتماعی  را در بر داشت.  شماری از محققان  متعقد  اند که انسان  از آخرین   وابستگی  ازاد  میشود.  نظریه  پردازان  غربی  هرکدام  شیوه  های  معین  را  تحقیق  مینمایند و در  اثر آن  موفق  به  تحلیل  بخشی  از  واقعیتها  و یا پیشبنی  از پدیده  های  در زمینه  فامیل ها گردید ه اند.  بگونه  مثال  یک  دانشمند امریکایی  در سال  (۲۰۰۰) تاثیر عمده  مدرنیزیشن را در بمیان  آمدن  « فامیلهای  حجروی معاصر» میداند . از این  نقطه  نظر فامیلها  کوچک  حجروی  بخاطر اجرای  وظایف  شان  برای  سیستم  سرمایه داری  مساعد  بودند چونکه  در هرکجا زمینه  به جلب قوای  کار شان  مساعد بود و در حالیکه  جوامع « عنعنوی» در وجود  تعلقات  قوی تر و بزرگتر  خانوادگی  ُ خود بمثابه  ای  مانع  بودند و از استقلالیت  فردی  جلوگیری  مینمودند.  این  تیوری  منفرد سازی  و تغیر  در فامیلها و فاصله  گیری از عنعنه  وانتقال  نفوس به  مراکز  صعنتی  و شهر باعث  انشقاق  فامیلها شده و به سرعت  انفرادی  سازی  جامعه  افزایش  پیدا کرد.
تاریخ  تمدن بشری  که اولین  گام در جهت  پیدایش  و تکامل  جامعه  را آغاز  نمودُ مفهوم  آن خانواده  و تشکیل  آن  بود . از  همین  جهت  خانواده  اولین  تشکیل  اجتماعی  و پایه  و تهداب  همه ای  تمدن ها در طول  تاریخ  بشر محسوب  میشود  و به  عبارت دیگر « خانواده» یعنی به  اصطلاح امروز « فامیل  »حجروی  اولین  زیر بنای جامعه  میباشد.
جناب  سادات  تحقیقات  خودرا از  جوامع مترقی اروپا  با پیدایش  تمدنها  و پیشرفت  های  اجتماعی  اقتصادی  و انقلاب  صعنتی  و سایر مزایا و اهمیت  بشر و نواقص  و اسارت  های  ظالمانه  بشر در طول  تاریخ  در کشورهای  فرانسه  ُ جرمنی و تمدن روم  و یونان  بانقل  قول  از محققین  بزرگ  و  دانشمندان  معروف  بررسی و جمع  آوری  نموده  و با مثال  های  خیلی  دلچسپ  تاریخی  از نقطه  نظر حقوقی  اجمتاعی  ُ اقتصادی  ُ روابط  و پیوند های  اخلاقی  مانند ازدواج  و تشکیل  خانوده ُ رسم  و رواج ها و مذاهب  و تاثیر  عقاید مذهبی  بالای  روابط  انسانها  وضع  قوانین  اجتماعی  و مذهبی  و اثرات  انقلاب  صعنتی  که باعث  از بین  بردن  زندگی  در« خانه»  و غیره  شد ُ تحریر کرده است . 
{در صحفه  (۴۶) این  کتاب  زیبا از قول  یک  دانشمند  فرانسوی  بنام « ایمل دورکهیم » (۱۸۵۸-۱۹۱۷) انقباض  خانواده بشکل  فامیل های  معاصر و تغیر موقف  فامیلها در جامعه چنین آ مده  است  که  دینامیزم  «تحرک» اقتصای  ناشی از  انقلاب  صعنتی  باعث تقسمات فامیل  های  حجروی  گردید. از این رو بر اساس  جامعه شناسی ُ اصطلاحات فامیل های  بورژوازی  یا شهری ُ فامیلهای  کارگری  و فامیلهای دهقانی  پدید آمد. همچنین در دو قشر  بورزوازی  و کارگری تغیرات  غیر قابل  تصور  رونما گردید.  زنان مربوط  به  فامیهای  بورزوازی  در ابتدا از جریان  تولید  دور مانده بودند و وظایف  شان  پخت  وپز و تربیه  اطفال  بود اما زنان  مربوط به  فامیلهای  کارگری  عمیقاٌ در جریان  تولید  کشانده  شدند واین پروسه  موجب  شد  تا فرصت  کمتر  برای  زندگی  شخصی  وفامیلی  خود  داشته باشند. آنها  وابسته به  تولید شدند  زیرا  تنها معاش  شوهران  شان  برای  نیاز های  زندگی  مکفی  نبود.  به  این  ترتیب  به  شمار  زنانی که  در کار های تولید  سهیم بودند  افزایش  بعمل آمد.  درحالیکه تا قبل  از جنگ اول  جهانی  یکبر سه  حصه  زنان مربوط  فامیلهای کارگر در کار  وتولید  برون  از منزل  استخدام  میشدند. این  معضله  ناآرامی  های  اجتماعی  را تشدید میکرد. فامیلهای  بورژواز ی که زنان  صرفاٌ وظایف شان در داخل  منزل  خلاصه  میشد ُ دیر دوام نکرد . عواید مرد در این  قشر هم  ناکافی  گردید و مدل  دلخواه  فامیلهای  بورژوازی  نیز برهم  خورد وکار زنان  در خارج از منزل به  یک  واقعیت  عینی جامعه  ای  صنعتی  مبدل  گردید. اشغال  زنان  در کار های  برون خانه که  ثمره  انقلاب  صعنتی  بود  زنان رااز  نظام  کهنه  ازاد ساخت  ولی  نظام  بورژوازی  نتوانست  آنها را داخل  پروسه  فامیل جدید  بسازد تا در  پرتو آن  مصالح  علیای  خانواده نیز بر آورده  شده  بتواند.  در آن  شرایط نوین  اجتماعی  و اختناق و تسلط  ذهنیت  پدر شاهی  در جامعه چندان  مخالفت شدید  بروز نمی کرد. در قرن  هژدهم  که  نظام  فیودالیزم افول  کرد و پی آمد آن  پیدایش شهرها  وسلطه ای  قشر شهری ( بورژوازی ) شد .  شهر ها به  محور اقتصاد و به  مرکز  صعنت و تجارت مبدل  گشت. جای  تولید خانگی به  صعنت  کارخانه یی  و تجارت تبدیل  شد و مردان معاش  بگیر نیز وابسته  ای  همین  اجتماع  گردیدند.
در اثر تغیرات فوق الزکر و زندگی  شهری  خانواده نقش  خصوصی  خود راازدست  داد و عرصه های  اجتماعی و خصوصی ازهم  جدا شدند و در حیطه ای  صلاحیت های  دولت  ها قرار گرفتند. مصروفیت  وظیفوی  والدین درجهت  تربیه لازم و مطلوب  اطفال از میان  رفت و  وظایف  تعلیمی  که از جانب  فامیل  پیش برده  میشد در پرتو قوانین  اجباری  ُ به سیستم مکاتب  محول شده و از فامیلها  منفصل  گردید.
متاسفانه  روی  نتایج ودلایل  فوق الذکر بخش  بزرگی  از جوانان  امروز که علاقمند  ازدواج  میباشند به تداوم  ازدوج با همسر آینده شان  مطمین  نیستند. نقطه  مشترک  فرهنگی  میان  جوانان امروز و حتیَ در بین جوانان هم  کیش نیز کمتر دیده  میشود. اما این  مشکل  در جوانان  شرقی بخصوص  اسیا میانه  کمتر بوده و هنوز عنعنه  در تربیت  آنها  موثر بوده  و احترام  بمقام  شوهران از طرف  خانمها ارج گذاری  میشود.
تحقیقات  دانشمندان  امریکایی  نشان  میدهد که انگیزه  اقتصادی  در ازدواج ها برای  کسانیکه  عواید بیشتر دارند موثر و میسر بوده  و در حد وسط و یا بالا قرار دارد و کسانیکه عاید کمتر دارند  علاقه به  ادزواج  کمتر و ضعیفتر میباشد. بعضی  از دانشمندان  و جامعه شناسان  تغیرات  در موازین  خانوادگی را زیر اصطلاح « تکامل  تدریجی » بررسی  میدارند اگر این  اصطلاح تکامل بمقصد انکشاف  قواعد ازدواج به سطح  متعادل میان  زن و شوهر در درون  خانواده  باشد  درست  است . اما در حال  حاضر و در شرایط موجود استعمال  اصطلاح  تکامل  صدق  نمیکند ُ خانواده  ها در حالت از هم پاشیدن  است  زیرا تشکیل  خانواده های  عنعنوی  بنابر ظهور عوامل  اقتصادی  و اجتماعی  جدید از هم  پاشیده  و جای  آنرا ساختار  فامیل های عصری  گرفت.  تشکیل  اقتصادی  فامیلی  و فردی  ضعیف  گردید و شمار  ولادات اطفال  و  ادزواجها  و طلاق  از تعداد خانواده  های  امریکائی  میکاهد.  کثرت طلاقها  خانواده ها را تجزیه  نموده  ویک  فامیل مکمل  به دو فامیل  نامکمل  تقسیم  میشود.
 بنابراز هم پاشیدن  فامیلها و ضعف اقتصادی  ُ اطفال  درسن  خیلی  جوان و پیش از وقت در صفوف  قوای  کار  گمارده  میشوند و اکثر دختران  وپسران الی  سن  قانونی  هژده سالگی  در یک ساختار غیر فامیلی در اماکن  اختصاصی  ُ موسسات  تربیه مجدد ُ لیلیه ها و کالج ها و همچنان  کلان سالان  نیز در اماکن  تحت  نظارت  موسسات  اختصاصی زندگی  مینمایند.
درسال نزده شصت وشش یک  نویسنده  امریکایی بنام  «بیتی فریدن» با  سهم گیری  مونث  گراها  یک سازمان ملی  مدافع زنان را در امریکا تاسیس کرد و متعاقباٌ در اروپا  نیز بنا بر همین  خواسته های  مشابه تاسیس شد که هدف  اصلی  آنها مبارزه بخاطر حقوق  مساوی  زنان در  داخل  خانه و  محل کار و الغای  تبعیض در برابر زنان ُ تثبیت سطح  مزد زنان ُ تنظیم  امور عواید و بالاخره   لغو قیودات  بر روابط  جنسی  و رفع  ممانعت  برسقط  جنین  شد.  به عبارت  دیگر  فیمینیست ها( مونث گرا ها )میخواستند زن به  «ازادی  بزرگ» نایل  آید و نقش  آنها در اقتصاد وسایر عرصه  ها بلند برود. جنبش زنان  در نیمه  دوم  قرن بیست رونق  تازه  یافت  و روحیه  اعتراض  جوانان  اروپا  وامریکا  گسترش پیداکرد و سرانجام  جنبش مذکور  بنام( جنبش ضد اتوریته ) شهرت  یافت. عمدتاٌ نسل  جوان  شامل  محصلان  دانشگاه  ها و مکاتب  بودند که در برابر موازین  اجتماعی  نضج  یافته نیاکان شان  قیام  کردند. حرکت  آنها از مقابله  علیه جنگ امریکا در ویتنام آغاز  شد و از همین  جنبش  جریانات  ضد جنگ  تقویت یافت . در نهایت  جنبش  صلح ُ  بعد اٌ علیه  مسابقات  تسلیحاتی و سپس جنبش « سبزها » در برابر استفاده  بی بند و بار از طبعیت بمیان  آمد .
در پهلوی  این  دو جریان  برخی  میلانهای  انحرافی  نفع بردند که  علاقمندی  و آزادی  بنام « هم جنس بازی »و قانونی شدن  سقط  جنین  را میخواستند.
مقامات  مسوول این  دو قاره  «امریکا و اروپا» نتواستند  شرایط  مساعد  اقتصادی  و اجتماعی  را بحیث  متعادل  ساختن موقف  زن و مرد در جامعه  ایجاد بدارند بلکه  بااشتهارات  ترغیب  انسانها موجب  نا ارامیها  در خانوداه  ها گردیدند .     
خانواده ها در معرض انحرافات جنسی قرار گرفتند و ذهنیت  انحرافی در جوامع  غربی  سبب ترویج  هم جنس بازی  و انحراف از جاده  موازین  فرهنگی و اجتماعی  گردید و حتا کلیسا هااز حضور  جوانان  تهی  شد. 
در چنین  حالت با نفوذ آزادنه هم  جنس بازی در جامعه ُ و آزادی  عمل هم  جنسبازی  رسماٌ در بسیار از کشور های  غربی  شناخته شد. قانونی  ساختن  هم جسن بازی اخلاق ُ تربیه  وتولید  نسل  را برهم  میزند. و ازدواج  های  رسمی میان  دو  جنس مخالف  ( زن ومرد)  مفهوم خودرا از دست  میدهد.
با قانونی  ساختن  این عمل  به هم  جنس  بازان جرائت  میدهد تا رسما ٌاطفال  را به  فرزندی  گرفته  تربیت  نمایند. 
 فضای  سالم  تربیت اطفال  و محبت  خانواده را برهم  میزند و بقای  نسل را به مخاطره  میاندازد. در  پرتو این  قوانین  انفرادی  ساختن  زندگی  جوانان  ُ و کوچک  شدن  خانواده  ها و سقوط اخلاق در جامعه  آنقدر مسلط  گردیده  است  که بسیاری  از جوانان  بدون  ازدواج  رسمی  باهم  زندگی  و به تولید نسل می پردازند. این  قوانین همچنین  جنبش  های  زنان و حرمت  زنان را  در جامعه پائین  آورده است. 
آزادی  کلمه ای  مبارک  و مقبولی است اما بی  حیایی  و بی شرمی  را بجای  آزادی  های  اجتماعی  و فرهنگی  مطرح  ساختن  گناهی  بزرگ  و جبران  ناپذیر میباشد که  تمام بشریت را به  خطر  مواجه  میسازد .  همانطوریکه  شیوه  پدر سالاری  در جامعه  تطابق  نیافت این ازادی  لجام گسخته ُ آزاد منشی  زنان و مردان با وقار را با قید وبندهای  ناشی  از سیستم  موجود اقتصادی غرب در اسارت  قرار میدهد.
نقش  خانواده  که  در پیدایش  تمدنهای  بزرگ  جهانی  چشمگیر بوده است  از دست  میرود و تربیت  نا سالم  اطفال  در محیط  هم  جنس  بازان  جامعه  را متشنج  مسیازد . طفلی که  در چنین  محیط  بزرگ  میشود نیاز به  فهمیدن  پدر و مادر  بیالوژیک  خودش می باشد در حالیکه  او با  دوفرد هم جنس  عمر میگذراند ُ در  باره  هویت  خویش  نیز  در تشنج  روحی  قرار میگیرد  و در اجتماع بزرگ  جای  اصلی   هویتی  خویش را پیدا کرده  نمیتواند. هکذا  تبلیغات  اطلاعات جمعی منحیث  ماشین ُ  ذهن  جوانان را برمه  می کند و اندیشه های منفی  ناشی از آن  موجب  پرابلم های مادی  پرستی و فساد در زندگی  روز مره ایشان  میگردد .
سیستم  اقتصادی  غربی  باعث  ضیق ساختن  تربیت  سالم  اطفال  در خانوده و از بین  بردن  روحیه  احترام و اعتماد بر  اعضای  خانواده  شده  و روی  همین  دلایل اکثر جوانان از وظایف  پدری  و مادری  گریز میدارند  ُ نقش  پدر کلان ومادر کلان که  در تربیت فرزندان  خانواده  موثر بود  کاملا  از بین  رفته  و آنها  اجباراٌ  در خانه  های  کهن  سالان  به زندگی  میپردازند.
 اطفالیکه تحت نظر هم  جنس بازان بزرگ  میشوند در مقایسه با اطفالیکه  تحت نظر پدر و مادر  تربیت  میشوند از نظر روانی  –  اخلاقی  و  روابط  اجتماعی  و فرهنگی  خیلی  متفاوت  اند . طلفی  که در  خانواده  مزدوج  از یک  پدر  ومادر  بدنیا  میآید و از محبت  پرورش سالم  والدین  یگانه  برخوردار میباشدُ از نظر اخلاق  تربیت  و شناخت  روابط  خونی  ُ فامیلی  وقومی  سالم  تر بوده  در اجتماع بزرگ  جای  خویش را به  آسانی  پیدا مینماید ُ اما برخلاق  طفل  متقابل با یک ذهنیت مخشوش که  روابط  خونی ُ پدر و مادر ُ قوم و خویش  را نمی  شناسد در جامعه با پرابلم  های  روانی  مبتلا گردیده  اند.
در چنین  حالت  رسالت  که  پدران  و مادران در برابر فرزندان  شان دارند و همچنان فرزندان  رسالتیکه  در برابر  والدین  خویش دارند فراموش  کرده  دچار سردرگمی  شده و  در غرقاب  فساد سقوط  مینمایند.
به هر اندازه  که پروسه  ای اضمحلال  خانواده  در جوامع  غربی  تندتر به پیش  برودُ به  همان  پیمانه  تمدن غرب  و بلخصوص  جهات معنوی  آن  شتابزده  در پرتگاه  سقوط  قرار میگیرد.
انحراف و سقوط  در جهات  معنوی  تمدن استقامت های  مادی  و تکنالوژیک  را نیز با خود به  بیراهه  میکشاند .
هنوز در پرتو  قانون  آزادی  بیان که توان  شنیدن انتقاد میسر است  و آزادی  بیان  جرائت  انتقاد رااز مردم  نگرفته  است ُ فرصت  موجود میباشد تا جلو  تمام  انحرافات  متذکره را گرفت . 
در اخیر باید یاد آور شد که هدف جناب  محترم  سادات از تهیه این  اثر بزرگ  وارزشمند ُ در قدم  نخست توجه  افغانان  مهاجر شده  در جوامع غربی را معطوف میدارد  زیرااین  انحرافات  که  پیوسته  عمیق تر شده  میرود ُ به  رهنمایی نسل های خود  ُ ارزشهای  معنوی  و اصول  فرهنگی  خود را در تلفیق با دست  آورد های  علمی و فنی  غرب ُ مشعل  راه  شان  قرار  دهند.
 با سپاس  فروان  از جناب  محترم  سادات  که با حوصله  مندی  چنین  اثر بزرگ را به  اختیار مطالعین  محترم  قرار داده  اند ُ از تمام  افغانان  بخصوص  « والدین محترم» تقاضا میشود  تااین  اثر را مطالعه  نموده  با بهرمند شدن  از مزایای آن  در رهنمهایی  فرزندان  شان  کوشا گردند

مرجع  بدست  آوردن کتاب  شخص  مولف .

سالهاست که فساد اداری، دولت افغانستان را در میان دول فاسد جهان، به مقام اول ارتقاء داده است. درین ارتباط گاه گاهی ازجانب حکومت، هوشدار هایی داده شده و کمسیون هایی هم بخاطر مبارزه علیه فساد ساخته میشود. ولی نتیجه ای عملکرد انها، محسوس نیست. چرا ؟ ؟ ؟ علت در کجاست؟ چرا علی الرغم اعتراضات ملت افغانستان و تهدید های کشور های کمک کننده، مبنی بر قطع کمک های شان، این پدیده ای شوم هنور هم درحال قوت یابی است؟

پاسخ به این سوال، وابسته از دستیابی به اسناد و ارقام دقیق است. تا پس از بررسی همه جانبه، در برابر این سوالات، جوابات روشن ارائه شده بتواند. اینکه چه وقت این امکان مساعد میشود نمی توان پیش گویی کرد.

اما نباید تا آن زمان منتظر ماند که زمینۀ دست یابی به این همه اسناد و اوراق برای محققان فراهم شده بتواند. تا فرا رسیدن آن روز، همین حالا می توان محتوای این پدیده را فی المجموع وبطور کلی مورد دقت و تحلیل قرار داد. متکی برهمین روش، نوشته ای حاضر درحدود امکانات دست داشته، نگارش یافته و کوشش میشود تا علل، ابعاد واثرات این پدیده، شناسایی و مورد مداقه قرار بگیرند.

با دیدن کلمه ای “مافیا” در عنوان این مقال، شاید اخبار و فلمهای مافیایی در کشور های مشخص که خاستگاه اولی این پدیده بودند، درذهن انسان تداعی شود و ارتباط این ساختار درافغانستان، با همان کشور ها، جستجو گردد. در حالیکه واقعیت به گونۀ دیگر است. شبکه ای مافیایی با مساعد شدن فرصت ها و بمیان آمدن زمینه ها، می تواند مبتنی بر عوامل موجود درهر یک ازکشورها، بطور جداگانه بمیان آید. هدف گروه های مافیایی، کسب ثروت بوده  که برای حصول و حفاظت آن، آنها تلاش میورزند، تا قدرت را در اختیار داشته باشند.

با پیدایش یک گروه مخفی جنایت پیشه در اواسط قرن نزده در شهر “سیسل”، اصطلاح “مافیا” برای بار نخست درکشور ایطالیا ظهور کرد و سپس از آنجا به گوشه و اکناف جهان خبر ساز شد.

مشابهه این شبکه، چندین دهه بعد تر در ایالات  متحده امریکا، تشکیلات پر قدرت و بی سابقه مافیایی، بر مبنی علت خاص ظهوریافت.

پس از آنکه، دولت مرکزی قانون منع فروش مشروبات الکلی را در سال 1920 به تصویب رسانید. گروه های تبهکار، از انفاذ این قانون جدید، سوء استفاده نموده و از کشور های همسایه ، مشروبات الکلی را بطورقاچاق وارد ایالات متحدۀ امریکا کردند. بخاطر  تقاضای زیاد به مشروبات، آنها متاع قاچاقی شآنرا به قیمت بلند عرضه کرده و ازین مدرک، ثروت های هنگفتی به دست آوردند. افزایش ثروت، توأم با مقابله علیه دولت وتشدید رقابت با شبکه های دیگر مافیایی بود. لذا هر یک آنها، بمنظورمحافظت ترافیک و فروش مشروبات قاچاقی شان، دسته های مسلح خود را ایجاد نمودند. این امکانات به آنها فرصت داد تا درمحیط ماحول خویش، روش دوگانۀ تخویف و تطمیع را در پیش بگیرند .شبکه های متشکل شدۀ مافیایی با همین دو روش در داخل نظام رخنه کرده و اثرات ناگواری را براوضاع امنیتی برخی از شهرها، در ایالات متحدۀ امریکا بمیان آوردند. تأثیرات تخریبی و منفی این پدیده بر عرصه های مختلف زندگی امریکائی ها، سالها بعد، از جانب رسانه ها بررسی گردیده است که فلمهای ساخته شده ای هالیوود درین ارتباط خیلی بازگو کننده اند.

گرچه دولت مرکزی امریکا، بعد ازیک دهه، قانون منع مشروبات الکلی را پس گرفت. ولی شبکه های ایجاد شدۀ مافیایی، قدرت شان را در عرصه های پردرآمد دیگر جابجا کرده و به این ترتیب به نقش مخرب شان درجامعه ادامه دادند.

با معرفی مختصرپیدایش و ظهور شبکه های مافیایی در اروپا و امریکا، اکنون می توان مشابهت ها و وجهه مشترک میان گروههای فساد پیشه درافغانستان وشبکه های خارجی مافیایی را به آسانی دریافت

 

چگونگی پیدایش شبکه های مافیایی در افغانستان :

 

درافغانستان گروه های قاچاقبرومؤلدین مواد نشه آور درگذشته هم وجود داشت.ولی امکانات آنها محدود بوده و در آن سطح قرارنداشتند که دردولت نفوذ کرده ویا دسته های مسلح داشته باشند. آنها درمیان جامعه بحالت منزوی زیست میکردند. تریاک در بعضی محلات دور افتاده و آن هم درمحدودۀ تقاضای مستهلکین محلی زرع میشد. همینطور، چرس به پیمانۀ کوچک در ولایات مختلف کشت میگردید. تا آنکه سیاحین خارجی، منحیث متقاضیان جدید، به آن علاقه گرفته و در دهۀ شصت میلادی هنگام بازدید شان از شهرهای بزرگ افغانستان، این ماده را استعمال میکردند. در دیگر عرصه ها، مانند دستبرد معادن، سؤاستفاده از پروژه های انکشافی، تورید ادویۀ غیر مجاز، خرید و فروش اسلحه و امثال آن، فساد در سطح انفرادی وآن هم به پیمانۀ خیلی کوچک قرار داشت .

اما جنایات سازمان یافته و بمیان آمدن شبکه های مافیایی، توأم با شدت گرفتن جنگ سرد و مبدل ساختن افغانستان به کانون تشنج، آغاز یافت. این شبکه ها در عرصه های مختلف بوجود آمدند که بایست هریک آن بطور جداگانه بررسی شود .

 

 

  • تسلیح و تمویل مخالفین دولت از طریق دو کشور همسایۀ افغانستان:

 

 

با سقوط رژِیم شاهی (1973) کار تسلیح و تمویل مخالفین دولت جمهوری افغانستان، در پاکستان آغاز شد. این پروسه پس از رویداد هفت ثور 9781، توجه و علاقمندی هردو ابرقدرت آنوقت را در امر تقویۀ دولت و مخالفین آن بالا برد. سقوط رژیم شاهی و بمیان آمدن ج. ا . درایران، به تشنجات آغاز یافته، دامن زد. این وقت است که گروههای استفاده جو در زیر شعار های مذهبی بدور تمویل کنندگان عملیات های مسلحانه، علیه دولت افغانستان حلقه زده بودند.

آنها فهرستی از ضرورت های همقطاران شانرا به پول و اسلحه، به سردمداران خارجی خود ارائه میکردند. اما اکثر این خواسته ها، بیشتر از واقعیت، پیش کش شده و مبالغه می بودند. ولی تمویل کنندگان نمی خواستند با افشاء مبالغه های مراجعین شان، همکاری آنها را از دست بدهند. به این ترتیب خود به خود زمینه ای آن بوجود میآمد، تا گروههای استفاده جو از تفاوت درآمد و مصارف عملیات ها نفع برده و آنرا به حسابات شخصی خویش منتقل سازند. فروش سلاح های بدست آورده، دریافت معاش جنگجویان خیالی و اخاذی های گوناگون دیگر، آنها را مالک ثروت هایی هنگفتی ساخت. همین سؤاستفاده ها، در طی یکنیم دهه، آنها را به جای و جایگاه های بخصوص زیر نام رهبر و قوماندان رسانید.

با هجوم شبکه های تنظیمی به سال 1992 در شهرها و ازهم پاشی ادارۀ دولت، زمینه های چور و چپاول دارایی های عامه و افراد، مساعد تر شد و این چهره ها، افراد مسلح تحت کنترول خودرا بیش تر از پیش در قالب شبکه های مافیایی درآوردند. گرچه با تسلط طالبان، عرصۀ تاخت و تاز آنها محدود گردید. تا آنکه با سقوط طالبان و جابجا شدن قوتهای ناتو، نفس تازه یافتند.

 

 

  • دریافت قرارداد های خارجی از طریق نفوذ در ادارۀ دولت:

 

 

این بار، کمک های باد آوردۀ خارجی بدون گذار از فلتر های پاکستان، به افغانستان سرازیر شد. دولت های کمک کننده، با میانجگری ادارات دولتی و یا بطور مستقیم، قرارداد ها را با اشخاص وشرکت های افغانی و خارجی بستند. با بکار برد هردو راه و طریق، دولتهای خارجی به چهره های معلوم الحال و آشنایان سابق خود فرصت زیاد دادند.این زمینه سازی سبب شد، تا بخش های بزرگ از کمکهای انکشافی به افغانستان، در اختیار آنها قرار بگیرد. به این ترتیب چهره های مورد نظرامداد دهندگان، امکان آنرا بدست آوردند تا قسمت اعظم این کمک ها را بالوسیلۀ شبکه های مافیایی شان دزدیده وصاحب ملکیت های افسانوی در داخل وخارج شوند. دادن قرارداد ها به این چهره ها، هدفمندانه بود. گفته میشود که با این کار، دول کمک کننده، می خواستند تا یک طبقۀ سرمایدار وابسته به خود شان را درافغانستان عقب نگهداشته شده، بوجود آورند. تا مانند گذشته از گروههای سنتی (قومی و مذهبی) وابسته نباشند. به افادۀ خود آنها، ایشان میخواستند که “ملت سازی” کنند. بی اعتنا به این اصل که “ملت سازی” رسالت خود یک ملت بوده و بدست خارجی ها ساخته شده نمی تواند .آنها نمی فهمیدند که بعوض این مشی پنهانی شان، سیستم مافیایی تقویت می شود .واقعیت این است که بخش اعظم این پولها، به خارج انتقال یافته و به حسابات همین دارو دستۀ مافیایی در جاهای مورد نظرسرمایگذاری شده است.

 

 

  • دستبرد معادن

 

 

سنگهای قیمتی افغانستان از قدیم الایام شناسی شده بود. مصری ها در مجسمۀ چشمان “آختاتون ” و ملکه “نفریتست” از لاجورد افغانستان، استفاده کرده اند. افغانستان بخاطر کوهستانی بودنش، دارای ذخایر متنوع میباشد. 1400 نوع سنگ معدنی درین کشور شناسایی شده است.

پس از انقلاب صنعتی ، کاوشگران غربی در لباس های مختلف و چهره های گوناگون، تلاش به شناسایی و کشف معادن افغانستان کردند. در حالیکه خود افغانها با شیوه های عنعنوی، تنها به استفادۀ بعضی سنگهای قیمتی علاقمند بودند. تا اینکه درآغاز دهۀ پنجاه قرن گذشته، شعبات مختلف در وزارت معدن ایجاد شد . تا به کمک مشاورین خارجی، معادن افغانستان را بصورت دقیق شناسایی نمایند .

پس از مبدل شدن افغانستان به کانون تشنج، مخالفین دولت ابتداء به استخراج خودسرانۀ معادن در پنجشیر، جگدلک، بدخشان و نورستان مبادرت ورزیدند. آنها احجار قیمتی ( زمری ، لاجورد ،یاقوت، لعل و طلا) را به پاکستان برده و به قیم نازل بفروش میرساندند. به این ترتیب معادن افغانستان، مورد دستبرد اشخاص و گروههای مافیایی قرار گرفت. این سرقت تا حال ادامه دارد. گروههای مافیایی بخاطر تسلط برآن معادن که در دسترس دولت نیست، باهمدیگر شان برخورد های خونین مینمایند. اگر این معادن در ساحۀ تحت کنترول طالبان باشد، شبکه های مافیایی از یکطرف به آنها باج داده و از جانب دیگر به کمک عمال نفوذی شان در دولت، زمینۀ انتقال این احجار را به خارج از کشور فراهم میسازند.

زورمندان فاسد در ادارۀ دولت از یکطرف به قاچاقبران احجار قیمتی مساعدت میکنند و از جانب دیگر برای بستن قرارداد های غیرعادلانه و ضد منافع ملی افغانها، با کمپنی های خارجی، تلاش میورزند. ایشان با استفاده از تعریف ” سیستم اقتصاد بازار آزاد” در قانون اساسی، قرارداد های استفاده از معادن را با اشخاص و کمپنی هایی عقد مینمایند که همیشه در چپاول معادن نقش داشته اند.

اخیرآ وزارت معادن، 450 قرارداد استخراج معادن را در 34 ولایت افغانستان روی دست گرفته است که تا کنون 86 قرارداد آن به امضاء رسیده است. معادن افغانستان ثروت ملی شهروندان کنونی و نسل های آینده ای این سرزمین است و باید مطابق به منافع ملی آنها استخراج گردد .نه اینکه در اختیار غارتگران قرار گرفته و با عقد قرارداد های اسارت بار، مشکلات عدیده، برای نسلهای آینده به ارث گذاشته شود.

 

 

  • غصب ملکیت های عامه و خصوصی

 

 

طبق اظهارات وزیراسبق انکشاف شهری تا سال 2008، بیش از سه ملیون جریب زمین از جانب زورمندان غصب شده بود. طبعی است که این رقم در سالهای بعدی افزایش یافته است.مسئولین کمسیون نظارت ولسی جرگه بر اعمال حکومت، شمار غاصبین این زمین ها را در سال 2013 به تعداد پانزده هزار نفر شناسایی نمود. اما از افشای اسمای آنها به رسانه ها ابأ ورزید. زیرا درین فهرست بلند پایه های دولت و وکلای ولسی جرگه نیزشامل بودند.

غصب زمین، شامل ملکیت های خصوصی و عامه بوده و ناتوانی دولت سبب میشود که این زمین ها دوباره به مالکین اصلی آن مسترد نشود. همین ناتوانی باعث میشود که مقامات دولتی، حتی به غصب ملکیت های دولت در داخل پایتخت، پایان داده نتوانسته اند.

جعل اسناد و مدارک برای غصب ملکیت های دولتی و رسمیت بخشیدن آن بالوسیلۀ شبکه های مافیایی در ادارات قضایی کشور، ایجاد شهرک های رهایشی و اعمار ساختمان های بلند منزل در مناطق مختلف توسط زورمندان، گره بزرگی است که گشودن آن آسان نیست.

پرسش اساسی این است که آیا دولت فعلی می تواند، داد مردم و دولت را از مافیای زمین بستاند و حق را به حقدار بسپارد؟ در پاسخ به این سوال چنین معلوم میشود که دولت با صدور فیصله ها و اعلامیه ها، سیاست ” تسکین دهی” را در پیش گرفته است. تا وقتی که عمال مافیا در دولت جابجا باشند، نمی توان امیدوار بود که دولت قاطعانه عمل بتواند.

 

 

  • قاچاق مواد مخدر

 

 

روابط ذات البینی میان قاچاق مواد مخدر و بی امنیتی در کشور را همه ارباب ذی صلاح داخلی و خارجی میدانند.آنها خوب میدانند که جلوگیری ازین پدیدۀ ضد بشری، رسالت هر انسان با وجدان است. ولی متأسفانه، عملکرد مقامات مسئول در رابطه به زرع، انتقال و توزیع مواد مخدر، در افغانستان و سطح جهانی، نه تنها قاطعانه نیست بلکه سوال بر انگیز هم میباشد. بر طبق اطلاعیۀ سازمان ملل متحد ، همین اکنون 30 ملیون انسان از اختلالات ناشی از استفادۀ مواد مخدر در جهان رنج میبرند واز جمله 190 هزار آنها، زندگی شان را سالانه از دست میدهند.

افغانستان در تولید تریاک، سهم بزرگ داشته و هنوزهم 90 فیصد تریاک جهان در این سرزمین کشت می شود. تولید مواد مخدر از سال 2002 به بعد در حال افزایش است . در سال 2016 مقدارموادمخدر تولید شده درافغانستان بصورت تخمین به 4800 تن ارتقاء کرد. مساحت زمین های تحت زرع تریاک، طبق احصائیۀ سال 2014 به 224 هزار هکتار زمین میرسید. ولایت هلمند با زرع هشتاد هزار هکتاردر صدر.جدول ولایات تولید کننده قرار دارد.

سوال اساسی این است که سرچشمه و ریشۀ تولید و توزیع مواد مخدر در اختیار کی است؟ کی در عقب پردۀ این عمل ضد انسانی قراردارد؟

اگرمافیای مواد مخدر از قدرت و نفوذ مؤثر در دولت افغانستان بی بهره می بودند، به هیچ وجهه، زرع مواد مخدر تا آن سطح ازدیاد نمی یافت که این کشور در سطح جهانی به مقام اول منسوب شود. ازهمین جهت، شبکه های داخلی و خارجی مافیایی، پیوسته تلاش می نمایند تا نفوذ شآنرا درادارات دولتی افغانستان حفظ نمایند. زیرا ازین طریق ، قاچاقبران را حمایه نموده و ترافیک مواد مخدررا درزیر نظر داشته می باشند. اوضاع نا امن کنونی، زمینۀ مساعد برای قاچاق بران بوده و ازهمین جهت ، شبکه های مافیایی به حفظ حالت موجود علاقمند اند.

در محلات که زیر کنترول طالبان قرار دارند، شبکه های مافیایی در زد وبند با آنها ، قاچاق شان را به پیش می برند. طالبان یک مقدار پول را بنام عشر و ذکات از آنها تحویل گرفته و مسیر انتقالات مواد مخدر را برای آنها باز نگهمیدارند.

اگر دولت افغانستان توان آنرا میداشت که ادارۀ دولت را ازوجود عمال شبکه های مافیایی تصفیه کرده و شرکای خارجی آنها را، افشاء کند، امروز این معضله حل شده می توانست.

 

نتیجه: چطور می توان این سیستم مافیایی را مضمحل ساخت؟

 

اولین ارزیابی از بررسی مختصرعرصه های فوق الذکر، این واقعیت را بازگو مینماید که ضعف دولت و پرقدرت بودن شبکه های مافیایی، علت و معلول همدیگراند. اگر یگ دولت ملی و قدرتمند وجود میداشت، پیدایش شبکه های مافیایی در جامعه ناممکن می بود. همینطور هرقدر، افراد و نیروهای ملی کمتردر دولت سهیم باشند، به همان اندازه زمینه های جابجا شدن شبکه های مافیایی در ساختار دولت فزونی میآبد.

دولت شعار مبارزه با فساد را میدهد. اما فاسد های معلوم الحال را مؤاخذه و دستگیر نمی کند. آنها زورمند بوده و پایه های سیستم مافیایی را در افغانستان میسازند. مسئله ای کابل بانک ، مکتب های خیالی، معلمان خیالی، سربازان خیالی، قرارداد های غیر قانونی با تیکه داران داخلی و خارجی، همه و همه، به ظاهر مطرح شد و امید هایی را از طریق رسانه ها زنده ساخت. ولی مراحل تفتیش و محکمۀ هیچ یک از مجرمین، برطبق قانون تعقیب نگردید.

نفوذ پرقدرت مافیا در دولت، عرصه را به دولتمداران اصلاح طلب تنگ ساخته، قدرت تصمیم گیری و اجرائیوی آنها را نامحسوس میسازد. وضعیت موجود، این آگاهی را به اصلاح طلبان بازگو میکند که: به عوض نوشتن بر روی یخ و گذاشتن در زیر آفتاب، با نیرو های مردمی و چهره های ملی همدست شده و این شبکه ها را به زودی قلع وقمع  نمایند.

تا حال رهبران حکومت ملی، فقط و فقط با بکاربرد الفاظ زیبا کوشیده اند تا مردم را آرامش بدهند. اما مردم که ناهنجاری و چپاول را با گوشت و پوست خود احساس میکنند منتظر اقدامات عملی اند.

شبکه های مافیایی همزمان با ترویج فساد، فرهنگ غارتگرانۀ خودشان را پخش میکنند. پیش از آنکه فرهنگ زیبا و کهن سرزمین ما، آلوده با فساد شود، باید جلو آنرا گرفت.

تسلط مافیا نمی گذارد که نیروی کار در جهت سالم اجتماعی بسیج گردد. زیرا مافیا، نه تنها در دولت با نفوذ اند، بلکه در سطح محلات نیز افراد و گروههای غیر مسئول و مسلح را در اختیار دارند. به این معنی که از قرارگرفتن ساختار های اقتصادی در استقامت پاکسازی و بازسازی جلوگیری مینماید.

همآنطوریکه در عنوان این مقال مطرح شده است، می توان اینطور نتیجه گرفت: شبکه های پرقدرت مافیای در وطن ما طوری به هربخش و استقامت توسعه یافته و آنقدر دردولت نفوذ کرده اند که حالا به سادگی می توان از یک ” سیستم مافیایی در افغانستان ” حرف زد.

پایان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ریشه-معضلات-جاری-افغانستان-میرعنایت-الله-سادات