بلاخره مجبور و به این نتیجه رسیدم که دوستی دیرین و همدردی صمیمانه با رفیق ودان عزیز نباید مانعی در راه یک ارزیابی عینی و نقادانه از خاطرات و تفکرات او شود، به نظر من این امریست عادی، و طبیعی است که در مورد تمام چهره های تاریخی گفته شود، شایسته ای من و هر شخصی دیگری در چنین موارد نیست که در چارچوب عاطفه و رفاقت های شخصی خود را محصور کنیم، زیرا این اندیشه ها !! اگر انتقاد نشود و از خطاها پیراسته نگردد برای آیندگان و آینده سازان و در مجموع برای جنبش آزادیبخش ملی در میهن ما نهایت خطرناک و زیان آور خواهد بود. با تأسف این تنها محترم ودان است که فکر می کند جنبش های رهایی بخش ملی و دموکرات دیگر برای همیش مرده و در افغانستان سر بالا نخواهد کرد.
نه این طور نیست آیدیالوژی هیچ وقت نمی میرد آنهم آیدیالوژی عدالت اجتماعی، ترقی خواهانه و میهن پرستانه. ممکن شکل آن بنابر خواست و شرایط زمان تغییر کند، اما همیشه زنده است.
رفقا! واقعا نمی دانم که از کجا شروع کنم، به هر حال:
در مورد دگم ها و فضل فروشی های محترم ودان میتوان زیاد صحبت کرد؛ ولی من در این جا “مشت نمونه خروار” به ذکر یکی دو نمونه از تفکرات جناب ودان بسنده می کنم و ذکر همه موارد را زائد میدانم و باید تذکر داد که ملاک قضاوتم قانونمندی های علمی و اجتماعی در بررسی واقعیات خواهد بود، نه پردۀ استتار ذهنیات و دگم ها.
جناب ودان با خاطره سازی های خویش، بجای گفتن واقعیت های عینی به منظور اثبات حرفهای خود به تجسس در میان کتابهای این و آن می پردازد، بجای تحلیل علمی از حوادث با انباشتن حوادث یکی بالای دیگری تکیه می کند، بجای الهام گرفتن از قهرمانان گمنام و با نام و از پیشوایان انقلابی و از جنبشهای اجتماعی – سیاسی میهن ما، به استنساخ از منابع بی اعتبار تأکید نموده و دل خوش می کند، بجای انطباق قانونمندی های علمی و اجتماعی بر حوادث سیاسی و اجتماعی، واقعیت ها را موافق طرز تفکر خودش دگرگون می سازد، بجای درس گرفتن از تجارب انقلابی، سیاسی و اجتماعی تاریخ جنبشهای اجتماعی – سیاسی در افغانستان و جهان، به تقلید کورکورانه از تئوری های دشمنان صلح، دموکراسی و عدالت اجتماعی در افغانستان، متوسل می شود، جموداندیشه، نشنلیزم، آیه سازی ها، فضل فروشی، خودخواهی و کشفیات جدید!!! واهی و موهوم در سخنان جناب ودان نهایت آشکار است.
نادیده گرفتن واقعیت های سیاسی- اجتماعی مضمون و خصوصیات سخنان جناب ودان را تشکیل داده و منطق آنرا در بن بست می اندازد، او از میان فاکتها آنچه بنفع اوست انتخاب می کند و یا به تحریف حقایق می پردازد، در جاه هایی به عوض گفتن منطق و استدلال به سفسطه، مغالطه و دلایل سست متوسل می شود و اگر هم در بندش افتاد؛ اتهام می زند و اکثرا بر بی عقلی خود گواهی می دهد.
نکند عاقل کاری که بار آرد پشیمانی!
جناب ودان در صحبت های خود از یک برداشت محدود خاطراتی و نقل قول های بی پایه و غیرعلمی و هوایی فراتر نمی رود. پنجاه و پنج سال مبارزه سیاسی ودان که همواره با افتادن ها و ایستادن ها، خصومت ها با رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، چوکی طلبی ها و عقده مندی، آمدن و برآمدن از حزب گذشته است، اینک عقده های نهفته سالهای متمادی او ” تکیه گاهی” در غرب برای خود یافته است و غیرآگاهانه بسیار شرمسارانه با انتقادات نهایت بی اساس از خود، از حزب خود، از رفقای خود و در مجموع از جنبش های آزادی بخش و ملی در افغانستان می پردازد. معلوم می شود که هنوز هم با نوسانات، تزلزل ها و گمراهی ها وداع نکرده و این بار سلاح بدست بجنگ قطعی به نبرد و ستیز با رفقا، با حزب پر افتخار خویش، با شهدای گلگون کفن خویش که بخاطر زنده ماندن ما و عقاید میهن پرستانه شان جانهای عزیز خویش را قربان نمودند و با جنبش های مترقی در افغانستان برخاسته است – این نبردی است منفعل و کوششی است غیرعلمی، ستیزی است نامیمون و راهی است به ترکستان.
درک و تفکرات جناب ودان از جهانبینی علمی و قوانین دیالکتیکی، از برنامه جریان دموکراتیک خلق افغنستان که در سرتاسر زندگی حزبی اش در نیمه راه مانده بود معلوم می شود که اکنون سیر قهقهرایی خود را می پیماید، او اگرچه از دهه ای دموکراسی و نقش برازنده سلطنت با ستایش سخن می گوید، ولی قادر نیست که از نقش احزاب و توده های زحمتکش مردم و روشنفکران مبارز که در نتیجه مبارزه آنها اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور آبستن رخدادهای تحول آفرین شده بود و رژیم تن به عقب نشینی داد، یاد کند. در حالیکه نتیجه مبارزات روشنفکران مترقی بود که تا اندازه ای سد سانسور شکست و دگرگونی های در سیاست مستبدانه سلطنتی به وجود آمد، روزنامه های ملی و مترقی آغاز به نشرات نمودند و هر روزیکه می گذشت توده ها از خواب ژرفشان بیدارتر می شدند، به این ترتیب ودان از کار و مبارزه ترقی خواهان چشم پوشی می کند.
چنین است پایه های لرزان ” تئوری ” جدید جناب ودان، واقعیت ها را تحریف می نماید و نقش میهن پرستان نامدار افغانستان را در روند به وجود آمدن دهه دموکراسی نادیده گرفته و از قانونمدی های اجتماعی در مبارزه چشم پوشی می کند و چیزی نمانده که ما را به آستان بوسی بعد از مرگ” پادشاه سایه خدا” که اطاعت بی چون و چرای خود را به کمک ” جهل سیاه ” بر همگان واجب و امر خدا می دانست تحمیل می کرد، تشویق و ترغیب نماید.
ودان که خود را مدعی ” راه حقیقت ” می داند سخنانش پر از تناقضات گوناگون از هم گسیخته و درهم است جایی از ضرورت کار روشنگری میان مردم برای آماده شدن و پذیرفتن وضع جدید صحبت مینماید و در جایی هم شرایط عینی و ذهنی را در جامعه افغانستان برای تحول دهه ای دموکراسی و حتی انقلاب اجتماعی آماده می داند و بنظر جناب ودان برای آنکه این انقلاب پیروز شود سرکردگی آن باید در دست سلطنت باشد یعنی انقلاب از بالا به تصور خودشان. در اینجا ودان فراموش کرده است که ساختار اقتصادی – اجتماعی حاکم بر جامعه افغانستان نیمه فیودالی و جوانه های از سرمایه داری، دارای دستگاه خودکامه حکومتی که بیانگر منافع فیودالان و سرمایه داران بود نقش اساسی و تعیین کننده را در اقتصاد و سیاست کشور ایفا می نمود، دهقانان بی زمین و کم زمین که 90 در صد جمعیت افغانستان را تشکیل می دادند در زیر بار ستم روابط تولیدی واپسگرای که برخواسته از سرشت دولت فیودالی سلطنتی بود در شرایط اسارت باری اقتصادی – اجتماعی زندگی می نمودند و افغانستان یکی از فقیرترین و پس مانده ترین کشور های جهان بود. به این ترتیب آشکار نیست که در چنین شرایطی که مردم از تمام حقوق و آزادی های دموکراتیک محروم بودند و دهقانان و زحمتکشان زندگی سرشار از دشواری ها را می گذراندند. این انقلاب اجتماعی از بالا توسط حاکمان مستبد و فیودالان استثمارگر چگونه پیاده و عملی می شد؟
بنظر من ودان در اینجا در پی تحریف از انقلاب اجتماعی است نه تعریف آن.
جناب ودان که حزب ستیزی خود را بر تجریدات ذهنی، جملات انتزاعی و قصه های پیش پا افتاده متکی کرده است برای اینکه ح.د.خ.ا را بی اعتبار سازد، اعتباری ولو کاذب برای حرفهای خود دست پا می کند و خودسرانه ح.د.خ.ا را به جاسوسی و تحفه از جانب سلطنت به شوروی ها معرفی و متهم می کند، نمیدانم جناب ودان در این جا به حیله، نیرنگ و سفته بازی پرداخته است تا عده ای از جوانان بی خبر، پرشور و میهن پرست را فریب بدهد و یا اینکه خوش خدمتی است به استعمار و امپریالیزم…
پاسخ من به این ادعای جناب ودان این است:
بلی، معلوم میشود که درخود پیچیدگی روانی و عقده های نهفته نسبت به رهبران حزب عرصه تفکر واقعبینانه و منصفانه را بر جناب ودان تنگ کرده است، زمانیکه عرصه تنگ شود و انسان در سطح لازم معنوی و روحی هم نباشد به تکاپو می افتد، دست و پا می زند، چنگ و دندان نشان می دهد، غریو سر می دهد، ناسزا می گوید، و باید گفت که:
جواسیس و سازمانهای جاسوسی از روز تاسیس ح.د.خ.ا تا به امروز به درستی میدانستند و میدانند که تا وقتی اندیشه های انقلابی و میهن پرستانه در میان خلق ریشه داشته و پیکار جویی در روح مردم زنده باشد، پیروزی آنان موقتی است، باید روح مردم را شکست و توده ها را نسبت به راهی که رفته اند ، دچار تردید و بد بینی ساخت. باید آنچه را که می تواند مایه پیروزی آینده باشد، معیوب و مشکوک جلوه گر ساخت و بیراهه ها را شاه راه نشان داد.
دشمنان ح.د.خ.ا برای اینکه این حزب را که هنوز هم از آن خونابه می چکد لجن زار و اعضای قهرمان و میهن پرست آنرا جاسوس جلوه بدهند، سلطنت عیاش و مستبد، جهادی ها و تکنوکراتهای مزدور را تبرئه کنند، بجای بررسی شرایط و وضع ملی و بین المللی در هر زمان، مداخلات و تجاوزات، استبداد و بی عدالتی ها و بجای گذاشتن هر حادثه تاریخی در جای خودش و در جمع حوادث دیگر، بجای خدمات جنبش های مترقی در تاریخ محاصر افغانستان و نقش آنان در پروسه بیداری مردم، فقط به حملات بی پایه و جفنگ انگیز به ح.د.خ.ا پرداخته و آن هم به اسناد این و یا آن و انتخاب نمودن جملات گسیخته از متن حوادث و یا خاطرات که گفته شده می پردازند که به هیچ وجه پایه ای علمی و واقعی ندارد. در حالیکه این حزب را با همه بزرگی و اهمیت آن باید شناخت و قهرمانان آنرا باید ستود و تجارب آنرا به آیندگان انتقال داد.
جناب ودان را در این صحبت عهد براین است در جایی که امکان نقل قول و یا تحریف نباشد، صاف و ساده به کذب متوسل شود. او که در اثبات خلاف گفتن های خود درمانده و غرق این لجن زار شده است و سردرگم در این کلاف کشفیات خود پیچیده است و میخواهد راهی برای اثبات دشمنی آشتی ناپذیر خود با حزب و اعضای ح.د.خ.ا بیابد، ولی به چه قیمتی، به چه دروغی؟
– او شادروان نورمحمد ترکی و ببرک کارمل فقید و بعضی از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را جاسوس خطاب نموده اند، این دیگر برای هیچ کسی نو نیست، زیرا در طول تمام تاریخ هر باریکه خداوندان زور و زر به ضرب شمشیر و یا تازیانه و تزویر بر احزاب و دولت ها و جنبش های عدالت اجتماعی پیروز شده اند، مشتی کاتب دیوان فروخته را در کنار جوی خون مبارزان نشانده اند تا “فتح نامه” ها بنویسند، تاریخ را بسود ستم گران پیروز، تحریف کنند و چهره های درخشان میهن پرستان بپا خواسته تاریخ ساز را با دروغ و بهتان بیالایند، در این تاریخ تحریف شده میهن فروشان را، وطن پرست و واجب الامر و میهن پرستان را جاسوس و به هزار عیب و علت دیگر متهم کرده اند.
محترم ودان در اظهارات خود بالای گفته های سردارولی این چهره سیاه و منفور که در ظلم و ستم مشهور بود و کینه دیرنه با میهن پرستان داشت اعتماد می کند که “رهبران احزاب روز در میتینگ ها و شب در دسترخوان ما بودند”، این ادعای ابلهانه سردار ولی از یکطرف آنقدر کودکانه و ناشیانه است که نه تنها کسی آنرا باور نمی کند، بلکه بیش از پیش بیانگر تفکر جدید جناب ودان تحت لوای آیدیولوژی ملی علیه احزاب و جنبش های رهایی بخش ملی افغانستان است و از جانب دیگر دیدار رهبران سیاسی با شاه و یا رئیس جمهور و تبادل نظریات سیاسی باخاطر منافع ملی کشور یک امر معمول است و در بعضی موارد این عمل نه تنها جایز، بلکه ضروری می باشد. همچنان از تعادل سیاست موسی شفیق که یک اخوانی عقبگرا بود تمجید می کند، همان موسی شفیقی که در بس های شهری با انداختن زنجیر در جدا نمودن زن و مرد تعادل آورده بود و یگانه کلیسای که در افغانستان وجود داشت بی فرهنگانه آنرا تخریب نمود، در روز تخریب آن ” راهبه ها از شنیدن تخریب کلیسا به زاری می گریستند و می گفتند با ویرانی این عبادتگاه شما هم آباد نخواهید ماند.” او به این ترتیب تعادل را میان مسلمانان و مسیحیان نیز در افغانستان بر قرار کرد.
سخن کوتاه محترم ودان با وجود اینکه در سابق یک سوویتیست، انترناسیونالیست و یک سوسیالیست و عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، اکنون میخواهد کارزار گسترده ای را بر عکس نظریات قبلی اش براه بیندازد و به گفته خودش تیوری ها و ناگفته های پنهان را بگوید و به آیندگان بخاطر اینکه مانند خودش فریب نخورند و چراغ راه شان باشد تحفه بدهد و بجا می گذارد.
به باور من جناب ودان که دریچه مهر و مودت خود را بروی جوانان و آیندگان می گشاید، اگر تمام کتابهای نوشته شده ای او، با همین ماهیت و مضمون که بیشتر به نظریات آقای “حق شناس”، به سخن زنده یاد عظیمی “حق ناشناس” تطابقت دارد – (کتاب جنایات و دسایس روس، از امیر دوست محمد خان تا ببرک )-، آتشی است از یک نشنلیزم یا ملیگرایی کور و غیرعلمی که زبانه کشیده و با پیچیدن بدور خود می سوزد و می سوزاند که سرانجام خاکستری از تحریف و سفسطه و دروغ و بهتان و ناسزا چیزی دیگری از آن برای آیندگان بجا نخواهد ماند./
تاریخ گواه آنست، هرزمانی که استعمار و امپریالیزم با همدستی ارتجاع سیاه در هر کشوری با تذویر، مداخله و منافقت برجنبش های عدالتخواهانه و دولت های های ترقی خواه پیروز شده اند، مشتی کاتب مجبور و مزدور وخود فروخته را در کنار جوی خون مبارزان و میهن پرستان نشانده اند تا ” فتح نامه ” ها بنویسند با فعال ساختن دستگاه های تبلیغاتی خویش تاریخ را تقلب و فریبکارانه به سود ستمگران و اشغالگران، تحریف نمایند، احزاب و شخصیت های درخشان تاریخ را افترا زده و جنبش های توده یی و بپاخاسته ای ستم دیدگان را با دروغ و بهتان بیالایند، دراین تاریخ تقلبی و تحریف شده دزدان و جنایتکاران و اشغالگران را عادل لقب داده اند، ولی وطنپرستان و دادگران و ترقی خواهان را به هزار عیب و علت و وطن فروشی متهم نموده اند، آنچه که، با تاریخ معاصر جنبشها، احزاب مترقی و شخصیت های ترقی خواه افغانستان، نیز صورت گرفته و همین اکنون هم این پروسه جریان دارد.
کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” که اخیرا منتشر شد، گواه دیگری از تقلب تاریخ است که کین توزانه به چرک و دروغ آغشته می باشد و در غبار خود خواهی نویسنده و تفرقه اندازی و تحریف از جنبش های عدالت خواهانه افغانستان و رهبران بزرگ آن، غرق و فرورفته است، که در ذات خود توطئه ای است علیه سرشت انقلابی و میهن پرستانه ای نهضت ها و احزاب ترقی خواه کشور ما، زیرا آنها خوب می دانند تا وقتی که اندیشه های انقلابی در میان خلق ریشه دارد و روح پیکارجویی در مردم زنده باشد، پیروزی آنها موقتی، حاکمیت و غارت و استعمار و استثمار شان زود گذر و نا پایدار است، باید مردم را فریب داد، باید جوانان را گمراه و انسان را گرگ انسان ساخت، باید روح پیکار جویی را در وجود توده های مردم شکست، باید مردم را در لجن زار خرافات و بدختی ها غرق نمود، باید توده ها را نسبت به عدالتخواهی، ترقی و دموکراسی واقعی دچار تردید و بد بینی کرد، مردم را از خوشبختی نا امید و یا آنچه را که میتواند مایه ای پیروزی آینده باشد، معیوب و مشکوک جلوه گر ساخت و خلق را به بیراهه کشاند.
نویسنده کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” پیش از نوشتن این کتاب، باید ذهن خود را از رسوبات نظریات فلسفی بوژوازی و جامعه شناسی غربی و تاثیر نظریات مائویستی – جهادی کاملا پاک می کرد و بعدا به نوشتن این کتاب می پرداخت، زیرا داوری هایش از درون همان تئوری های کهنه و آغشته و غرض آلود برخاسته و به همان ضوابط صورت می گیرد. که واقعیت های نوین و تکامل روند مبارزه در پرده ای غلیظی از دود و غبار آن پوشیده و در همان مواضع باقی مانده است.
بررسی و یا نقد وسیع و همه جانبه این کتاب از حوصله ای من خارج است، زیرا از آغاز، یعنی از عنوان که با متن هیچ رابطه ندارد باید شروع کرد، ولی تا اکنون مقالات من زیر عنوان: در باره برابری و عدالت اجتماعی، نگاهی به جنبش جوانان در افغانستان، ارتجاع سیاه و طیف های رنگارنگ آن در افغانستان، چپ بر روی امواج رای توده های مردم به قدرت برمی گردد، نام ببرک کارمل جاویدان است، روشن فکران و مسله مذهب، مسئله ای ملی، نقش شخصیت در تاریخ، در باره ای خدمات و اشتباهات حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در باره ائتلاف احزاب و سازمانهای دموکرات و ترقی خواه و ده ها مقاله ای دیگرکه نوشته ام به مسایل طرح شده در کتاب” یا سوسیالزم و یا توحش ” پاسخ می دهد. اما اگر بسیار خلص بگویم:
یک – در این کتاب بجای تحلیل علمی پدیده ها، حوادث و واقعات به طور روشن و کوتاه و مستدل، به نشر مقالات دور و دراز برگرفته شده و کاپی اکتفا می کند، بجای انطباق قانونمندی ها بر واقعیت ها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی هر دوره و زمان، واقعیت های همان زمان را به دلخواه خود دگرگون ساخته است، بجای برجسته نمودن تاریخ و تجارب گذشته ای جنبش چپ در افغانستان، به انتقادات واهی و کم اهمیت دادن چپ متوسل می شود و اکثرا فاکتها و به آنچه که تجسس و تکیه نموده است نهایت کهنه می باشد.
دو – پربها دادن بخود و تیوری های اپورتونیستی- رویزیونیستی و جهادی- مائویستی خویش و بی ارزش پنداشتن جهانبینی علمی مارکسیزم- لینینیزم و تیوری سوسیالیزم علمی.
سه – تحریف واقعیت های تاریخی بخصوص تاریخ پر افتخار حزب دموکراتیک خلق افغانستان. در این مورد نویسنده بجای منطق و استدلال به سفسطه و مغالطه متوسل می شود و اگر نوشته اش به پیش باز نشد اتهام می زند و ناسزا می گوید. زیرا نوسینده درک کرده است که در این فضای اختناق سیاسی هرکس حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بدگفت تپ،تپ می شود و هر تلویزیونی که به این کار پرداخت چالان است و هرحزب، سازمان و یا گروه و شخصی که به خلقی و پرچمی و رهبران سرسپرده اش توئین نمود کمک شده و دکانش باز می باشد.
چهار – ارائه نظریات ضد و نقیض، یاد فراموشی ها و افتادن بطرف سازمان های چپی مائویستی و گروه های جهادی و تروریستی.
پنج – من بررسی نظریات نویسنده کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” را در مسائل تئوریکی نظیر طرح های فیلسوف آلمانی کارل کرش، دانشمند و فیلسوف ایتالیایی انتونیو گرامشی و خانم الن وود امریکایی و کاربست آن را در افغانستان، تئوری بافی های نگارنده کتاب در مورد انقلاب سوسیالیستی، طبقات، تولید و اداره ای شورایی و سوسیالیزم عملی؟ را به فرصت مناسبتری موکول می کنم، زیرا قسمت اعظم این نظریات با دانش سوسیالیزم علمی در تضاد است و یا به علت تنگی چارچوب دید سیاسی و اجتماعی و بی خبری درد ناک نویسنده از تحولات در جهان و شناخت نادرست از حوادث و واقعیت های سیاسی – اجتماعی یک قرن اخیر در افغانستان، با رویدادها برخوردی قشری، سلیقه ئی و کوتاه بینانه کرده است.
مشت نمونه خروار: آیا نویسنده ای کتاب” یِا سوسیالیزم و یا توحش” که مدعی است تاریخ مبارزات چپ را در افغانستان بصورت واقعبینانه و بطور خلاق بررسی نموده است. از واقعیت مبارزات حزب دموکراتیک خلق افغانستان با خبر است یا نه؟ اگر خبر ندارد چرا عجولانه در مورد حزب دموکراتیک خلق افغانستان قضاوت می نماید؟ و اگر با خبر است، پس با تحریف واقعیت مبارزات میهن پرستانه ح.د.خ.ا چه هدفی را میخواهد دنبال کند؟ پیش از طبع و نشر این کتاب هم ما شاهد تحریف های آگاهانه و لجن مال نمودن خدمات و مبارزات عدالتخواهانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان از طرف اشخاص، گروه ها، تلویزیونها، دولتها و سازمانهای معینی بوده ایم، که کوشیده اند اذهان مردم و به خصوص جوانان ما را که متاسفانه از گذشته حزب دموکراتیک خلق افغانسان، خدمات و مبارزات ترقیخواهانه آن بیخبر اند گمراه و خراب نمایند، نویسنده در این کتاب نیز این هدف دنبال می کند. باید کوتاه بگویم که:تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تاریخ افتخار آمیز یک نسل سربلند و مردم سر افراز افغانستان است، تاریخ یک نبرد شرافتمندانه است که هنوز از آن خونابه می چکد، تاریخی است که به بهای یک نسل ساخته شده، نسلی که جانهای شرین خود را در راه دموکراسی و عدالت اجتماعی و دفاع از میهن و مردم خویش قربان نمودند، تاریخ خدمت به مردم، تاریخ سازندگی و آبادی میهن ما، تاریخ سرشار از کارنامه ها و دستاوردهای انسانی، تاریخی که برآن خون شهیدان و مبارزان خزب و تودهای ترقی خواه و عدالت پسند افغانستان گام به گام دیده می شود، تاریخ یک جنگ عادلانه خلق، حزب و دولت دموکراتیک افغانستان در مقابل متجاوزین داخلی و خارجی است، آیا نویسنده کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” میداند که حزب و دولت دموکراتیک خلق افغانستان جنگ را اول شروع نکرده، زمانیکه اشرار بی فرهنگ و ویرانگر و مزدور بیگانه متوسل به اسلحه شدند، مردم و دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز به دفاع از میهن خویش برخاستند. و ریشخند تاریخ نگاری اینکه، نویسنده با چشمان خود می بیند، اکثریت آنانیکه در مقابل حزب و دولت دموکراتیک خلق افغانستان جنگیده اند نام های شان در لست سیاه تروریزم در سازمان ملل، حقوق بشر و بطور رسمی از جانب کشورهای جهان به حیث تروریست های بین المللی شناخته شده اند، مگر نویسنده کتاب میتواند بگوید نه نشده اند؟ تاریخ دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان تاریخ نبرد ترقی خواهان با تروریستان جهادی، القاعده و عقب گرا است. اکنون که بیست هشت سال از بزرگترین فاجعه ای تاریخ کشور ما، یعنی حاکمیت جهادی – طالبی می گذرد ومردم خدمات و دستاوردهای حزب و دولت دموکراتیک خلق افغانستان را، با کارنامه های سیاه و جنایت بار دولتهای جهادی، طالبی و تکنوکرات مزدور به قضاوت گرفته اند، محبوبیت پایدار و نفوذ ماندگار حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جمهوری دمکراتیک افغانستان، بازتاب واقعیت تاریخی آن می باشد، در حالیکه هنوز هم مردم از خدمات ایثارگرانه و دوره درخشان عدالت، انسانیت و فرهنگ به احترام و به نیکی یاد می نمایند، برای من بسیار تاثر انگیز است که، نویسنده کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” بسیار ظریفانه، اما کین توزانه می نویسد:” همه می دانیم که امروز به مجرد آن که از کمونیزم، سوسیالیزم، سوسیال دموکراسی و در کل چپ حرف می زنیم، در ذهن اکثر مخاطبان مان نام خلق و پرچم نقش می بندد، تصور اکثر ما این است که کمونیزم یعنی آنچه که خلق و پرچم در پی اش بودند و بدان دست یافتند و آن را تطبیق کردند. مشتی خود فروخته که مردم را کوفتند و بستند و سر انجام با قیام مردمی و جهاد اسلامی مواجه شدند.” آیا نویسنده میداند که سردار بزرگ این جهاد اسلامی!! تروریستی بنام گلبدین حکمتیار بود و بعدا به ترتیب دزدان و جنایتکارانی بنام های سیاف، ربانی، گیلانی، اکبری، خلیلی، معلم عطا، تورن اسماعیل، حقانی و محمدی و قاچاقبران آشکار و پنهان دیگر که به ترتیب در کشتار و غارت بی بند و باری زحمتکشان و دسترنج مردم ما دست داشتن و تا امروزهم در پیش چشمان همگان ادامه می دهند. آیا نویسنده کتاب یک بار هم به بازار، میان مردم رفته و از مردم پرسیده است یا نه که نظرشان در مورد دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان چیست؟ آیا نویسنده کتاب سواد کافی برای تحلیل و تجزیه مقالات جرائید خلق و پرچم که آنرا در کتاب خویش به نشر سپرده است دارد؟ آیا نویسنده کتاب ” یا سوسیالیزم یا توحش ” میداند که جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان به دست یک مشت اوباش و قطاوالطریق به شکست مواجه نشده است، بلکه استعمار و امپریالیزم شب و روز با تمام قدرت و امکانات خویش در صدد بر انداختن و درهم شکستن پیروزی تاریخی مردم و دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان بود. این چنین نویسنده گان خونریز تر و ددمنش تر از جانوران جهادی- طالبی، داعشی و دولتی اند، اما نویسنده باید بداند که از یکطرف از این نظریات و نشرات گردی بر دامان پاک حزب و دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان نخواهد نشست و از جانب دیگر کاملا این دشمنی ها قابل فهم و طبیعی است و اگر چنین نمی نوشتن جای تعجب بود – بخاطریکه مورد لطف و نوازش حاکمیت کنونی و پشتیبانان جهانی و درونی اش قرار بگیری باید به نرخ روز نوشت و از حد و مرز، متانب و واقع نگری نگارندگی فرورفت.
درموضوع اشغال افغانستان توسط شوروی، اگر ادعای نویسنده کتاب را با ادعای خائنانه ای بنیادگرایان و ارتجاع سیاه ( مجاهدین – القاعده ) بسنجیم کوچکترین تفاوتی میان آن نخواهیم دید، آیا چه انگیزه ای نویسنده را واداشته است؟ غرض، مرض، مزدوری و یا شاید هم بی اطلاعی نویسنده از شرایط تاریخی آن زمان، به نظر من همینکه نویسنده کتاب در دوران سی سال اخیر حاکمیت ارتجاع و بنیادگرایی در افغانستان بزرگ شده و همه چیز را به چشمان خود می بیند و با گوشت و پوست خود احساس می نماید برای او توضیحات بیشتر درمورد مزدوران و دزدانی که جاگزین دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان شده اند، اضافگی است، نویسنده کتاب همچنان ادعا دارد که تاریخ کشور چین و اسناد انتر ناسیونال سوم را مطالعه نموده، آیا میداند که انترناسیونالیزم پرولتری چیست؟ آیا می داند که انقلاب چین چطور پیروز شد؟ چگونه انقلاب ویتنام قهرمان کامیاب گردید؟ چطور انقلاب در کوریا به پیروزی رسید؟ قیام مسلحانه ای کوبا چطور پیروز شد؟ آیا خبر است دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان یکسال در اول و نزدیک به چهارسال در اخیر بدون کمک سربازان انترناسیونالیست شوروی در مقابل امپریالیزم جهانی و ارتجاع داخلی و خارجی از میهن و مردم افغانستان مردانه و جانانه و مستقلانه دفاع نموده است؟ آیا میداند که یک گروپ پنج نفری سپاهیان انقلاب در یک پوسته دور افتاده با چند میل کلشنیکوف و چند بم دستی، در مقابل حملات جانیان جهادی و القاعده ماه ها از پوسته خویش دفاع نموده و می جنگیدند، ریشکی ها با همان تنه و توشه ای خویش، با ستنگر امریکایی، با بلوپایپ انگلیسی و با آوان و ماین های چینایی و اجیران ایرانی، پاکستانی، مصری، لیبیایی و سعودی نمی توانستند پوسته را تسخیر نمایند؟ باید آشکار سازم که من نمیخواستم کلمات رکیک، زشت و ناپسند را استعمال نمایم، اما آنچه را در این متن آورده ام عین واژه های سخیف، بی ارزش و ضعیف نویسنده کتاب” یا سوسیالیزم یا توحش ” است که آنرا بکار برده ام و این گذشتن از مرزی است که یک نویسنده آگاه به آن توسل نمی کند .
درقسمت اخیر این کتاب نویسنده عوامفریبانه خواسته است میهن پرستان چپ را با میهن فروشان راست و نوکران استعمار و امپریالیزم و ارتجاع عرب غلامان پاکستان و ایران، در دو پله ترازو مساوی نشان بدهد، نویسنده به همگی و همه چیز تاخته است تا جوانان را گیچ و مردم را گنگس و گول ساخته، نقش ننگین استعمار و امپریالیزم و ارتجاع را در یک قرن اخیر در افغانستان پنهان و یا نیمه انسانی جلوه بدهد و بدین سان از پیوستن توده های مردم به احزاب مترقی در افغانستان جلوگیری نماید. نویسنده بلاخره طرح و طریق پیروزی و ساختمان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را می دهد و زیر عنوان ” اداره ی شورایی ” خواسته است که قیام مسلحانه هفت ثور را غیر علمی و پیش از وقت نشان بدهد و بدین سان خلق های میهن ما را از مبارزه در راه رهایی از ستم و ستمگران باز دارد و رسیدن به جامعه سوسیالیستی را آنقدر دور نشان بدهد که توده ها نا امید شده و به بردگی تن بدهند. باید برای نویسنده که خود را طرفدار مارکسیزم معرفی می نماید، بگویم که مارکسیزم یک دانش خشک و منجمد نیست، مارکس به این نظر بود که پیروانش تاکتیک ها و استراتیژی خود را بر مبنای تحلیل های علمی روند انقلابی زمان و دوران تاریخی آن مدون سازند، لنین بر کار برد اصل بررسی تاریخی تاکید می نمود و مناسبات میان طبقات و ویژه گی های مشخص هر وضع تاریخی را توصیه می کرد، لنین مسله انقلاب و رسیدن به قدرت سیاسی را تنها مسله تئوریک و مجرد نمی دانست، لنین پیروزی انقلاب را هیچ گاه با مبارزه طولانی و دوامدار و آماده شدن تمام مردم برای انقلاب، پیوند نمی داد، لنین می نویسد: ” کسی که در انتظار انقلاب سوسیالیستی ” ناب ” باشد، هیچگاه آن قدر زنده نخواهد ماند که آنرا ببیند، چنین شخصی ثناگوی انقلاب است بی آن که آن را فهمیده باشد.” به این ترتیب طرح” اداره ی شورا یی ” نویسنده کتاب” یا سوسیالیزم یا توحش ” نه تنها رهنمود نبرد مردم دربند کشیده و ستمدیده ای ما شده میتواند و راه برای آزادی را آسان تر و کوتاه تر می سازد، بلکه موانعی جدی در راه رسیدن به آرمان بزرگ و انسانی سوسیالیزم پدید می آورد.
امید وارم که در چاپ بعدی نویسنده تهمت ها و افتراهات به حزب دموکراتیک خلق افغانستان را حذف نموده و با مطالعه دقیق تاریخ حزب حقیقت مبارزات میهن پرستانه آن را دریابد و از این عمل ریاکارانه و خصمانه و ” توحش” که دشمنی با تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغنستان و جمهوری دموکراتیک افغانستان می باشد، بپرهیزد./
برنامه نقد و رونمایی کتاب «یا سوسیالیسم یا توحش» را در چهار بخش در نوار های پایینی میتوانید تماشا کنید.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان
و
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان درگذرگاه تاریخ مستند
اهدا به آنهایکه خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ تاریخ کشور اند.
صفحه انترنتی راه پرچم افتخار دارد که مجموعۀ از اسناد ، روزنامه ها، کتاب و… مربوط ح.د.خ.ا و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را که طبع و نشر گردیده است همراه با یاداشت ها و دیدگاه ها و مقالات و پژوهش های داخلی و خارجی تقدیم شما نماید.
بازپخش اسناد حزبی ح.د.خ.ا ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که حاوی اعلامیه ها، تصامیم وموضعگیری های دولت با اضافه خبرها وتحلیل های پیرامون اقدامات عملی آن دولت، در جهت خدمت به هموطنان است؛ میتواند منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی قرار گیرد که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ حوادث کشور اند.
ضرورت به یادآوری است که در نتیجه سقوط غم انگیز دولت در ثور سال 1992 و تسلط جهادی ها برمال و دارایی عامه و چوروچپاول موسسات دولتی، سبب گردید تا قسمت بیشمار اسناد، مدارک و نشرات دولتی وحزبی دوران کار وپیکار حزب و دولت از بین رفته و منابع بسیار مهم تحقیق و تتبع برای نسل های آینده ضایع و تنها به شکل پراگنده اینجا و آنجا بعضی مدارک و نشرات از چپاول در امان باقی بماند. راه پرچم به نوبه خود از همه موسسات وافرادی که این اسناد و مدارک را حفظ و همگانی ساخته و یا هم در اختیار ما قرار داده اند، صمیمانه اظهار شکران می نماید وموفقیت بیشتر آنها را در دریافت و همگانی ساختن آن خواهان است.
امیدواریم به کمک اعضای حزب وسایر هموطنان نیک اندیش، سلسله جستجو و دریافت نشرات و مدارک بیشتر را در این عرصه ادامه داده و یقیناً با دریافت آن، آنرا همگانی خواهیم ساخت.
همچنان امیدواریم بتوانیم به کمک رفقا ودوستان کلکسیون های سالهای بعدی روزنامه ها، جراید، مجلات وسایر نشرات جمهوری دموکراتیک افغانستان و اسناد ح.د.خ.ا را جمع آوری، تدوین ودر خدمت شما هموطنان گرامی وپژوهشگران تاریخ کشور قرار دهیم.
قابل یادآوری است که گرداننده های راه پرچم با تمام نیرو و درک مسولیت تا حال سعی نموده اند هرچه بیشتر در این زمینه فعال و موثرکار نمایند .
راه پرچم