و من که درد تو درد خودم میشمارم
به روز حادثه تــــــنها ترا نمی گـــــذارم
همیــــشه با منی از یاد کی فراموشی
ببین که بیشتر از جان دوستت دارم
چه شد ؟به دستِ بدان سرنوشتت افتاد و
شکستی ، خوار شدی میهنِ گرفتارم
حضور این همه شیطان وطن به دامن تو
قســـــم که مایه ی شرم منست و آزارم
گروه های که ابزار جنگ شان دین است
از این سپاه ِ شیاطین به کلی بیزارم
روایتِ غم تو زخمِ مهلکِ قرن است
پرانده خواب ز چشمم ببین بیدارم
*****
سرِ بلند تو خواهم به دور از آفت دهر
فدای تو شوم ای مرز و بوم بیمارم
ا.پگاهی